به مناسبت تولد تام هنکس/
دورهگردی در مسیر سبز!
سینماپرس-گروه هنرمندان/تام هنکس بازیگر سرشناس آمریکایی امروز پنجاه و شش ساله می شود. از بهترین بازی های او می توان به فیلم های «مسیر سبز»، «فیلادلفیا» و «نجات سرباز رایان» اشاره کرد. به همین مناسبت مروری بر زندگی، آثار وی و قسمت هایی از آخرین مصاحبه او را با اپرا وینفری داشته ایم.
تام هنکس بیش از ۲۴ سال است که در رشته سینما فعالیت دارد. او تا به حال ۲ بار اسکار بهترین بازیگر مرد را (آن هم به صورت پیدرپی) گرفته است و با وجود گذشت ۲ دهه از فعالیت هنری، هنوز هم یکی از چهرههای مطرح روز سینماست. هنکس بازیگری را از سال ۱۹۸۰ شروع و ۴ سال بعد با کمدی «اسپلش» نام خود را مطرح کرد.
متولد ۹ ژوئیه ۱۹۵۶ در کنکورد کالیفرنیای آمریکا ست. پدرش یک شیرینی فروش دورهگرد بود و از اینرو هر سال به منطقهای نقل مکان میکرد تامشتریان بیشتری برای شیرینی هایش پیدا کند. ازاین رو تام از همان دوران طفولیتخود را یک مهاجر و خانه به دوش احساسمیکرد. او مجبور بود هر سال یک بار یا حتی ششماه یک بار مدرسهاش را تغییر دهد. تام هنکس پس از بهپایان رساندن دور دبستان در کالیفرنیاوارد دبیرستان شد. او بازیگری را از همان سالهای دبیرستان با تئاتر مدرسهایآغاز کرد و علاقهاش را در آن یافت او درتئاترهای مدرسه بهترین بازیگر به شمار میرفت. چشمان آبی و نافذ او در دل همه مینشست ورفتار مودبانه و موقرش توجه هر تماشاچی را بهسوی خود میکشاند. او با این کش و قوسها، دوران دبیرستان خود را به پایان رساند و تصمیم گرفت وارد دانشگاه شود و زندگی دانشجویی مستقلی را برای خود دست و پاکند.
تام هنکس وارد دانشگاه کبوت در کالیفرنیا شد و در رشته ارتباطات بهتحصیل پرداخت. ۲۰سال بیشتر نداشت که درهتلهای بزرگی چون هتل هیلتون به اجراینمایش میپرداخت و کسب درآمد میکرد. درسال ۱۹۷۸یعنی در سن ۲۲سالگی به نیویورکرفت و با یک کمپانی فیلمسازی قرارداد بست و در ۲۳سالگی در فیلم کم خرج «او میداند که تو تنهایی» بازی کرد. پس از این فیلم او توانست چندین نقش متفاوت در مجموعههای کمدی تلویزیونی داشته باشد.
بازی در چند فیلم درام مثل «بیخواب در سیاتل»، «آپولوس»، «فارس گامپ» و «فیلادلفیا» در اوایل دهه ۹۰ میلادی، او را تبدیل به یک ستاره بزرگ کرد. با بسیاری از فیلمسازان مطرح سینما کار کرده و تهیهکننده تعدادی از فیلمهایش هم بوده است. «تو نامه داری»، «نجات سرباز رایان» و «مسیر سبز» از دیگر کارهای مهم او هستند. مجموعه ۳ قسمتی انیمیشنی «قصه اسباببازی» هم از صدای او کمک زیادی گرفته است.
هنکس در سالهای اخیر کمکارتــر شده است. «لاری کراون» (۲۰۱۱) آخرین فیلم او در اکران عمومی بوده است که هنکس ضمن بازی در آن، کارگردانی هم کرده است. «لاری کراون» پس از «کاری که انجام میدهی» (۱۹۹۶) دومین ساخته بلند سینمایی هنکس در مقام کارگردان به شمار میرود. این کمدی درام قصه مردی میانسال را تعریف میکند که پس از آن که شغل خود را از دست میدهد، با بازگشت به کالج سعی میکند خودش را دوباره احیا کند. هنکس در گفتوگویی با اوپرا وینفری، مجری سرشناس تلویزیونی، درباره جنبههای مختلف کاری خود صحبت میکند. بخشهایی پاسخهای او را به نقل از جام جم آنلاین با هم میخوانیم.
دروغ نمی گویم
هیچ رمز و راز ویژه و بزرگی در ارتباط با من وجود ندارد. شاید برخی از کارهایی که انجام میدهم، به چشم بعضیها عجیب و غریب بیاید و توجهات را به سمت خود جلب کند، اما در کل زمانی که مشغول کار هستم انضباط را رعایت میکنم. سعی میکنم به مردم دروغ نگویم. تنها راه برای کنترل روشی که در پیش گرفتهاید این است که همیشه حقیقت را بگویید.
ورود ممنوع
تا به امروز هیچ روزنامهنگاری در خانه من نبوده است و هیچ عکاسی، عکسی از مکانی که در آن زندگی میکنم نگرفته است. هیچ وقت خانوادهام را در معرض نمایش نگذاشتهام. تا به امروز هم همین روش را در پیش گرفتهام و طبق آن زندگی کردهام. این در حالی است که از من هنوز هم به عنوان یکی از کسانی اسم برده میشود که بیشترین همکاری و همراهیها را با اهالی مطبوعات و رسانههای گروهی دارم. علت اصلی آن این است که وقتی مصاحبهای انجام میدهم، به سوالات پاسخ درست و دقیقی میدهم و حقیقت را درباره آنچه میخواهم و انجام میدهم، بازگو میکنم.
موفقیتهای من
نه. هنوز هم کسب یک موفقیت تازه شگفتزدهام میکند. قدیمترها عادت داشتم وقتی به اینجا (شیکاگو) میآمدم، در محیط دور و بر قدم بزنم و هر کاری که دلم میخواهد انجام دهم، اما حالا انجام چنین کاری خیلی مشکل است، زیرا بسیاری از مردم مرا میشناسند. موفقیت چیزی است که مرا به هیجان میآورد.
در خیابان
حضورم یک مقداری باعث به هم ریختن اوضاع میشود. مردم وقتی مرا میبینند ناگهان سرجایشان خشکشان میزند و مرا با انگشت نشان میدهند. این مساله باعث میشود نتوانم یک واکنش طبیعی از خودم نشان دهم و ارتباط درستتری با دنیای پیرامونم برقرار کنم. خب، اکثر آدمها میخواهند براحتی هر جا که میخواهند بروند و کارهای روزانهشان را بدون دغدغه و دردسر انجام دهند. وقتی شما نتوانید چنین کار ساده و روزمرهای را براحتی انجام دهید، شرایط برایتان کمی سخت میشود.
نقش ها و فشارها
هر نقشی برایم حکم یک نقش و تلاش تازه را دارد. اگر طوری رفتار کنم که انگار تحت فشار قرار دارم، روحیهام خراب میشود و نمیتوانم کار کنم. واقعیت این است که تمام بازیگران، اهالی سینما و مردم عادی سخت متوجه این نکته هستند که در جدول گیشه نمایش چه کسی نفر اول است، اما برای من این مساله اهمیت زیادی ندارد، زیرا تنها چیزی که واقعا جاودانه است، آن ارتباطی است که تماشاگران با یک فیلم برقرار میکنند. در زمانهای مختلف، اتفاقات مختلفی رخ میدهد و وضعیت همیشه یکسان نیست و هیچ بازیگری نمیتواند ادعا کند کنترل همه امور را در دست دارد. تنها چیزی که تو در مقام بازیگر میتوانی کنترل کنی، احساسی است که هنگام بازی جلوی دوربین داری.
چقدر می فروشم
نمیگویم این مساله برایم اهمیتی ندارد و فرقی نمیکند فیلم من با موفقیت مالی روبهرو شود یا شکست تجاری بخورد، اما فروش یا عدم فروش یک فیلم در تحلیل نهایی تعیینکننده این نکته نیست که آن فیلم یک کار خوب است یا بد.
چه فیلمی را می پذیرم
معمولا یک فیلمنامه باید مرا مجذوب خودش کند و نقش موردنظر به دلم بنشیند. دلیل اصلی حضور اکثر تماشاگران در سالنهای سینما و تماشای یک فیلم، به این دلیل است که آنها میخواهند درگیر مسائل و اتفاقاتی شوند که برای کاراکترهای اصلی آنها رخ میدهد. ما میخواهیم ببینیم این کاراکتر بالاخره مشکلات خودش را چگونه حل میکند و چگونه با رعایت اصول اخلاقی و گرامیداشت آنها، به پیروزی و موفقیت میرسد. تماشاگران توانستند ارتباط خوبی با قصه «راننده تاکسی» مارتین اسکورسیزی ـ که یکی از شگفتانگیزترین فیلمهایی است که تا به حال دیدهام ـ برقرار کنند و روشی که او در این فیلم پیش گرفت مورد تایید آنان قرار گرفت. مشابه آن کاری است که کرک داگلاس در «اسپارتاکوس» انجام داد. شما در مقام تماشاچی میدانید آنچه روی پرده سینما در حال وقوع است، بزرگتر از آن چیزی است که در زندگی واقعیتان اتفاق میافتد. اما این اتفاق را حتی تماشاگران نوجوان این یا آن ایالت دورافتاده هم متوجه میشوند و میفهمند. وقتی فیلمنامهای را میخوانم، خودم را در مقام یک تماشاگر قرار میدهم. وقتی از من خواسته میشود درگیر کاری شوم که چالشهای زیادی به همراه دارد و اصول اخلاقی را در قصههایی غیرمتعارف به تصویر میکشد، هیجانزده میشوم.
انتخاب بهترین نقش ها
هنوز هم لحظاتی در زندگیام هست که با خودم میگویم: «آنها میخواهند من این نقش را بازی کنم؟» هیچ وقت حتی در دست نیافتنیترین رویاهایم هم تصورش را نمیکردم بتوانم بعضی از نقشهایی را که بازی کردهام، به دست بیاورم. نمونهاش کاپیتان جانمیلر در «نجات سرباز رایان». سازندگان این فیلمها باید اطمینان خیلی زیادی به من داشته باشند که جرات کنند ایفای آنها را به من بسپارند.
ارتباط روحی با کاراکتر
بله و باید چنین اتفاقی بیفتد. وقتی فیلمنامه را میخوانم، بلافاصله به این نکته فکر میکنم که آن کاراکتر به چه دلایل و توجیهاتی کارهایش را انجام میدهد و در چه شرایط روحی ـ روانی به سر میبرد. شما وقتی دلایل یک آدم را برای انجام کارهایش بدانید، آن وقت میتوانید تبدیل به خود او شوید. این نکته باعث میشود آن ارتباط روحی به وجود بیاید. اگر این ارتباط وجود نداشته باشد، تو نمیتوانی در قالب آن کاراکتر فرو بروی و آن وقت، بازیات تقلبی و دروغین میشود. تماشاچی هم بلافاصله این نکته را میفهمد و با تو همذاتپنداری نمیکند.
جواب رد دادن
بعضی وقتها جواب رد دادن به یک نقش کار سختی میشود، چون تو نمیخواهی همکارانت را از خودت برنجانی، ولی واقعیت این است که در این حالت تو احساس میکنی این نقش به درد تو نمیخورد یا به اندازه کافی خوب نیست. پس مجبوری که ملاحظات را کنار بگذاری و صریحا بگویی آن نقش را بازی نمیکنی. شنیدهام که میگویند: «نگران نباش، ما مراقب تو و نقشی که بازی میکنی، هستیم یا اگر تو قبول نکنی، یکی دیگر هست که خیلی دوست دارد این نقش را بازی کند!» ولی بهترین نصیحتی که در این رابطه شنیدهام این است که در چنین مواقعی همیشه از خودم بپرسم: اگر کس دیگری این نقش را بگیرد، من از غصه خودم را میکشم؟ خب، پاسخ من به این سوال همیشه منفی است. هیچوقت برای کسب یک نقش یا رد کردن آن، خودم را نمیکشم!
فیلمها :
۱۹۸۸ بزرگ در نقش جاش باسکین
۱۹۹۳ بیخواب در سیاتل در نقش سام بالدوین
۱۹۹۳ فیلادلفیا در نقش آندرو بکت
۱۹۹۴ فارست گامپ در نقش فارست گامپ
۱۹۹۵ آپولو ۱۳ (فیلم) در نقش جیم لاول
۱۹۹۵ داستان اسباببازی در نقش صدای وودی
۱۹۹۶ آن کاری که میکنی در نقش آقای اسمیت
۱۹۹۸ نجات سرجوخه رایان در نقش جان میلر
۱۹۹۸ نامه دارید در نقش جو فاکس
۱۹۹۹ داستان اسباببازی ۲ در نقش صدای وودی
۱۹۹۹ مسیر سبز در نقش پل ادکامپ
۲۰۰۰ دورافتاده در نقش چاک نولاند
۲۰۰۲ جادهای بهسوی تباهی در نقش میشل سالیوان
۲۰۰۲ اگر میتوانی مرا بگیر در نقش کارل هانراتی
۲۰۰۴ ترمینال در نقش ویکتور ناورسکی
۲۰۰۴ قطار سریع السیر قطبی در نقش صدا
۲۰۰۵ رمز داوینچی در نقش رابرت لنگدان
۲۰۰۶ ماشینها (فیلم) در نقش گوینده
۲۰۰۷ جنگ چارلی ویلسون در نقش چارلی ویلسون
۲۰۰۹ فرشتگان و شیاطین در نقش رابرت لنگدان
۲۰۰۹ پارکهای ملی، بهترین ایدۀ آمریکا در نقش گوینده
۲۰۱۰ داستان اسباببازی ۳ در نقش صدای وودی
۲۰۱۱ لاری کراون در نفش لاری کراون
جوایز :
۲۰۰۱ – نامزد اسکار بازیگر نقش اول مرد برای فیلم دورافتاده
۱۹۹۹ – نامزد اسکار بازیگر نقش اول مرد برای فیلم نجات سرجوخه رایان
۱۹۹۴ – برندهٔ اسکار بازیگر نقش اول مرد برای فیلم فارست گامپ
۱۹۹۳ – برندهٔ اسکار بازیگر نقش اول مرد برای فیلم فیلادلفیا
۱۹۸۹ – نامزد اسکار بازیگر نقش اول مرد برای فیلم بزرگ
۱۹۹۴ – برندهٔ خرس نقرهای جشنواره برلین برای فیلم فیلادلفیا
انتهای پیام/ع/ن.ف
انتهای خبر / خبرگزاری سینمای ایران/ کد خبر ۳۵۰۵۴
خبرگزاری سینمای ایران