رمان‌های بزرگی که تاکنون بر اساس آن‌ها فیلمی ساخته نشده!

کارگردان‌های مشهور مقهور نویسنده‌های زبر‌دست

می‌توان رمان‌های فراوانی مثال زد که شاهکارهای بزرگ ادبیات دنیا بوده‌اند و فیلم‌هایی که براساسشان ساخته شده، آثاری ضعیف بوده است یا اگر هم ضعیف نبوده نتوانسته موفقیتی هم‌پای رمان به دست آورد: مثل «مادام بووآری» (نوشته‌ گوستاو فلوبر)، «جنایات و مکافات» (اثر داستایوسکی)، «جنگ و صلح» (اثر تولستوی)، «بینوایان» (اثر ویکتور هوگو)، «آرزوهای بزرگ» (اثر چارلز دیکنز) و….

گابریل گارسیا مارکز: «فیلم‌های خوبی که از روی رمان‌های بد ساخته شده باشند زیاد دیده‌ام. اما هرگز فیلم خوبی ندیده‌ام که از روی یک کتاب خوب ساخته شده باشد.

جمله مارکز، خالق رمان بزرگ «صد سال تنهایی» و برنده نوبل ادبیات، جمله فوق‌العاده هوشمندانه‌ای دارد؛ یا به تعبیری دیگر جمله‌ای از سر خودستایی. چرا خودستایی؟ دلیل می‌آورم. واقعیت این است که برخی از کارگردانان بزرگ خواستند بر اساس رمان او فیلم سینمایی بسازند که موفق نشدند، و البته واضح و مبرهن است که جناب نویسنده با آن‌ها به توافق نرسید. اول سر پول و دوم سر موضوعی که به‌شدت به آن اعتقاد دارد. یعنی اگر رمانی به قدر کافی عظمت داشته باشد و توانمند باشد، نمی‌توان فیلم بزرگی بر اساس آن ساخت. جالب است که این جمله مارکز، در عین حال که قانونی من‌درآوردی است، اما به‌شدت درست از آب درآمده. برای نمونه می‌توان رمان‌های فراوانی مثال زد که شاهکارهای بزرگ ادبیات دنیا بوده‌اند و فیلم‌هایی که بر اساس‌شان ساخته شده، آثاری ضعیف بوده است یا اگر هم ضعیف بوده نتوانسته موفقیتی هم‌پای رمان به دست آورد: مثل «مادام بووآری» (نوشته‌ گوستاو فلوبر)، «جنایت و مکافات» (اثر داستایوسکی)، «جنگ و صلح» (اثر تولستوی)، «بینوایان» (اثر ویکتور هوگو)، «آرزوهای بزرگ» (اثر چارلز دیکنز) و…. حالا بیایید بر عکس ماجرا را بررسی کنیم: یعنی رمان‌هایی که چندان قدرتمند نبوده‌اند اما اقتباس‌های سینمایی آن‌ها موفق و حتی ماندگار از آب درآمده مثل فیلم‌هایی چون «بر باد رفته» (نوشته مارگارت میچل به کارگردانی ویکتور فلمینگ)، «پدرخوانده» (نوشته ماریو پوزو به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا)، «بنجامین باتن» (نوشته مارگریت یورسنار به کارگردانی دیوید فینچر)….

در ادامه مطلب سراغ رمان‌های قدرتمندی رفته‌ایم که هیچ فیلمی بر اساس آن‌ها ساخته نشده است.
۱٫ صد سال تنهایی: فروش این شاهکار ادبی از مرز ۱۰میلیون نسخه هم گذشته و هنوز «مارکز» به کسی اجازه ساخت فیلم را نداده است. بسیاری معتقد بودند این رمان بود که جایزه نوبل ۱۹۸۲ را برای نویسنده به ارمغان آورد. برخی از کارگردانان و شخصیت‌های مطرح سینمای دنیا نیز برای ساخت آن به نویسنده مراجعه کردند که «گابو» با هیچ‌کدام به توافق نرسیده؛ از جمله «فرانسیس فورد کاپولا»، «آنتونی کوئین»، «ویلیام فریدکین»‌ (کارگردان و تهیه‌کننده جن‌گیر) و خیلی نام‌های آشنا و گمنام دیگر. ماجرای «آنتونی کوئین» از همه جالب‌تر است. «مارکز» در کتاب «یادداشت‌های پنج‌ساله»، مقاله‌ای دارد به نام «مزخرفات آنتونی کوئین!» او در این کتاب به جنجال‌های خود با «آنتونی کوئین» اشاره می‌کند و به او طعنه می‌زند. ظاهر دعوا بر سر یک میلیون دلار بیشتر است که «مارکز» خواسته بود اما اصل دعوا، چیز دیگری است. بروید مقاله را بخوانید و بخندید…. در هر حال به نظر می‌رسد «مارکز» قصد ندارد درباره این رمان با کسی کنار بیایید. حق هم دارد. به تصویر کشیدن «صد سال تنهایی» و دنیای تودرتوی «ماکوندو» کار هر کسی نیست. خودش رندانه و بدون هیچ‌گونه فروتنی می‌گوید: «خیلی فیلم‌های خوب دیده‌ام که از روی رمان‌های بد ساخته‌اند، اما هرگز یک فیلم خوب ندیده‌ام که از روی یک کتاب خوب تهیه شده باشد.»

۲٫ ناتور دشت: «سلینجر» فقید، مردی بود منزوی و بداخلاق. در خانه‌ای دور از شهر زندگی می‌کرد و به احدالناسی اجازه نمی‌‌داد به حریم خصوصی‌اش وارد شود. تنها خبرنگاری که توانست به قلعه آقای نویسنده وارد شود، متوسل به دوز و کلک شده بود. در شبی بارانی خدمت استاد رسیده و گفته بود مردی‌ است تنها و غریب که در کولاک و باد و باران گم شده است. «سلینجر» ازهمه‌جا بی‌خبر طرف را راه داد اما ماه همیشه پشت ابر نمی‌ماند؛ دست خبرنگار رو شد و «سلینجر» برای شکایت از دست این دوست سمج، راهی دادگاه شد. حالا خودتان حساب کنید؛ اصلا با چنین کسی می‌شد کنار آمد؟ صد رحمت به «مارکز» که لااقل صحبت از پول می‌کند. «سلینجر» در زمان حیاتش هرگز اجازه نداد کارگردانی هوس ساخت فیلم رمانش را در سر بپزد. حق هم داشت؛ چشمش ‌ترسیده بود. قبل از انتشار رمان «ناتور دشت»، یکی از کارگردانان هالیوود فیلمی بر اساس یکی از داستان‌هایش ساخته بود که اصلا به مذاق آقای نویسنده خوش نیامد و تا روزی که مُرد، مابقی جماعت کارگردان‌ها را هم به همان چوب راند.

۳٫ بیگانه: کامو درباره «بیگانه» می‌گوید: «در روزگار ما کسی که در مراسم مرگ مادرش اشک نریزد، خودش را در معرض خطر مرگ می‌بیند.» این گفته با اعتقادات فرهنگی و مذهبی ما هیچ‌گونه سازگاری ندارد اما تصویر مجسم قهرمان بیگانه است (البته اگر بشود نامش را قهرمان بگذاریم!) «بیگانه» «آلبر کامو» یکی از بزرگ‌ترین آثار کشور فرانسه به‌شمار می‌آید اما بعید است اصلا کسی بخواهد بر اساس آن فیلمی بسازد. درون‌مایه کار، فلسفی است و داستان، داستان ماجرامحوری نیز نیست. تاکنون نیز نشنیده‌ایم کسی قصد ساختن فیلمی بر اساس رمان «بیگانه» را داشته باشد.

۴٫ ابله: فیلم ناموفق «کوروساوا» (کارگردان بزرگ ژاپنی)‌ را قلم بگیرید. واقعیت این است که بر اساس این رمان تاکنون فیلمی ساخته نشده است. «کوروساوا» در سال ۱۹۵۱ براساس این رمان فیلمی ساخت که امروز فراموش شده است و به‌هیچ‌وجه جزو آثار مطرحش به شمار نمی‌رود. «ابله» هم از آن آثاری ا‌ست که بعید است کسی بتواند بر اساسش فیلمی درخور نام اثر و صاحب‌اثر بسازد. شاید نقل قولی که از مارکز آوردیم درست باشد. البته بر اساس «جنایت و مکافات» فیلم‌ها، سریال‌ها و نمایش‌های متعددی ساخته شده است و اشاره کنیم که باز هم هیچ‌کدام به قدرت «جنایات و مکافات» نبوده‌اند. «برادران کارامازوف» نیز رمان بوده که به فیلم سینمایی تبدیل شده و حکایتش شبیه «جنایات و مکافات» است. بهتر است این‌طور بگوییم که برای ساخت اثری از «داستایوسکی» باید بلندپرواز بود و جسور و جویای نام. شاید هم کمی ابله!

۵٫ جاودانگی: می‌گویند بعد از اینکه رمان «سبکی تحمل‌ناپذیر هستی» (در ایران به «بار هستی» ترجمه شده) به فیلم تبدیل شد، «میلان کوندرا» تصمیم عجیبی گرفت. لابد بعد از دیدن فیلم «فیلیپ کوفمان» ناراحت و عصبی شده بود که چنین تصمیمی گرفته بود. او اعلام کرد رمانی خواهد نوشت که هیچ کارگردانی سراغش نرود. گفت رمانی خواهد نوشت که اصلا برای اقتباس سینمایی مجال ندهد. این را گفت و در عمل نیز ثابت کرد. «جاودانگی» کوندرا، شاهکاری‌ است پر از بازی‌های فرمی و زبانی که هرگز سراغش نخواهند رفت. اگر هم بروند، فیلمی خواهند ساخت شبیه همان «سبکی تحمل‌ناپذیر…»؛ فیلمی که چندان به اثر اصلی وفادار نخواهد بود؛ هم می‌شود دوستش داشت و هم می‌شود مثل «کوندرا» از دیدن آن عصبانی شد.


سیمرغ | تازه های فرهنگ و هنر

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.