با تشکر از جنابعالی به لحاظ شرکت در این گفت وشنود، لطفاً بفرماییدکه کی و چگونه با مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. شاید حدود ۵۲ سال پیش بود که برای نخستین بار خدمت ایشان رسیدم و از محضرشان استفاده کردم، ولی هنوز در شرایطی نبودم که بتوانم ایشان را از نظر مقامات علمی و معنوی درک کنم. آقا تازه از نجف آمده و شش ماه یا یک سال در فومن اقامت داشتند. پس از آن در زمانی که آیتاللهالعظمی بروجردی به قم آمدند، ایشان هم آمدند و در کوچه الی، آن طرف پل آهیخی خانه محقری را اجاره کرده بودند. بنده با آقای آشیخ محمد رحیمییزدیزارچی، خدمت آقا میرفتیم و قسمتی از منظومه ملاهادی سبزواری را نزد ایشان میخواندیم. این روزها واحسرتا میگویم که چطور نمیدانستم در محضر یک انسان الهی کامل هستم. به هر حال پس از پنج شش ماه تابستان رسید و حوزه تعطیل شد و من برای یکی دو ماه به گلپایگان رفتم که برای تأمین معاش کار کنم، چون از نظر مادی وضعیت دشواری داشتم. پس از اتمام تعطیلی حوزه هنگامی که به قم برگشتم، دیگر توفیق پیدا نکردم تا دنباله منظومه را از محضر ایشان استفاده کنم. به هر حال پس از بازگشت از محضر آیتاللهالعظمی بروجردی، مرحوم امام که در مسجد سلماسی و مدتی هم در مسجد محمدیه تدریس میکردند و آیتاللهالعظمی گلپایگانی استفاده کردم، همچنین در درس تفسیر موضوعی علامه طباطبایی و بعدها اسفار ایشان هم شرکت کردم.
از دوره شرکت در درس مرحوم آیتالله العظمی گلپایگانی چه خاطراتی دارید؟
بنده توفیق داشتم از روزهای اولی که به قم وارد شدم، از محضر آیتاللهالعظمی گلپایگانی بهره ببرم. اوایل ایشان در منزل خودشان عروه تدریس میکردند. در این جلسه برخی از متدینین بازار هم شرکت داشتند. آقا بعد از فراغت از تدریس، به موعظه و نصیحت هم میپرداختند و در نهایت هم ذکر مصیبت میکردند. من همواره در جلسات منزل ایشان شرکت داشتم. بعد از مدتی ایشان در مسجد امام تدریس میکردند و سپس جلسات درسشان در مسجد اعظم تشکیل میشد. بنده از روز نخست ورود به قم تا لحظات آخر زندگیشان، در خدمتشان بودم و حتی در روز تشییع امام که قرار شد ایشان بر امام نماز بخوانند، در خدمتشان بودم و در کنار ایشان بر پیکر امام نماز گزاردیم. بنده مدت یک سال و نیم هم در نجف اشرف از محضر آیات عظام آسید جمال گلپایگانی، آقای خوئی و آقای شاهرودی بهرهها بردم. پس از رحلت آیتاللهالعظمی گلپایگانی بنده توفیق پیدا کردم در جلسه استفتای آیتاللهالعظمی بهجت شرکت کنم که البته این هم در اثر لطف و عنایتی بود که ایشان به بنده داشتند. بنده به عنوان ادای دینی که آن بزرگوار به گردن من داشتند و به خاطر اعتماد و عنایتی که ایشان به بنده حقیر داشتند، نامههایی را که برایشان میآمد، مطالعه و استفتائات را جدا میکردم، نامههای مشکلات را کنار میگذاشتم و تا جایی که وقتم اجازه میداد در باره استفتائات مطالبی را یادداشت میکردم تا خدمت آقا بدهم و اگر قبول کردند، پاسخها را مینوشتم و به این ترتیب در چند سال اخیر این توفیق نصیب بنده شد که در جلسات استفتای ایشان شرکت کنم و در حدی که در توانم بود در پاسخ به نامهها به ایشان کمک کنم و طی این سالها بود که به عظمت علمی، فقهی، کلامی و فلسفی ایشان پی بردم و دریافتم که ایشان علاوه بر مقام علمی و فقهی، یک عالم ربانی و تربیتشده الهی بود. فقیه صمدانی و عالمی بود که پشتوانهاش خدا بود.
از دیدگاه شما رمز کرامات ایشان چه بود؟
علت کرامات بیشمار ایشان این بود که گناه نمیکرد، زیرا گناه موجب سنگینی انسان و مانع پرواز او میشود. یکی از بزرگان میگفت او قبل از اینکه بالغ شود سالک بود و به مرحلهای رسیده بود که شناعت و زشتی معصیت را بهعینه میدید و از همین روی مرتکب گناه نمیشد و لذا معلوم است که پس از عمری تلاش بیوقفه و حرکت شتابان به سوی قلههای عرفان اصیل اسلامی و زهد و پارسایی، به چه مقاماتی دست یافته بود. در مدتی که خدمتشان بودم و استفتائات میآمدند و ایشان نظر میدادند، همیشه احساس میکردم که نظر ایشان یک پشتوانه معنوی هم دارد. ایشان عارفی الهی و روش و سیرهاش همان شیوه رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) بود. همان که گفتهاند باید به اخلاق الهی متخلق شد، به اخلاق نبی اکرم(ص) و اهلبیت(ع) متخلق شد که تنها راه سعادت همین است و بس. آیتالله بهجت مصداق کامل «اما من کان من الفقها صائناً لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا لهوی، مطیعا لامر مولا» بود.
تفاوت جلسات استفتائات آیتاللهالعظمی گلپایگانی و آیتاللهالعظمی بهجت چه بود؟
آیتالله گلپایگانی در مطالعه و بررسی مسائل فقهی پشتکار عجیبی داشتند. در جلسه استفتای ایشان شخصیتهای بزرگی چون آیتالله صافی، آیتالله علوی ـداماد ایشانـ آیتالله حاج شیخ عبدالجواد اصفهانی و آیتالله شیخ جلال طاهر شمسی حضور داشتند. در آنجا مسائل که مطرح میشدند، به کتب فقهی رجوع میکردند و اقوال فقها را میدیدند. پس از دیدن اقوال تا جایی که مجلس اقتضا میکرد، به روایاتی هم که در آن باب وارد شده بود، میپرداختند. در مجلس استفتای آقای گلپایگانی جدیت به تمام معنا حکمفرما بود.
در جلسه استفتای
در تواضع این مرجع تقلید، همین بس که نام ایشان پس از شش بار چاپ رساله ایشان، روی آن درج نشد و بعد از اصرار دیگران گفتند فقط بنویسید: العبد محمدتقی بهجت. ایشان با اینکه اعلم همه مجتهدان زمان خود بود، اما هرگز حاضر نشد خود را مجتهد بنامد. به شدت از القاب پرهیز داشت و ناراحت میشد و بنده حقیقی خدا بودند
آیتالله بهجت، آیتالله محفوظی، مرحوم آیتالله قدیری، آقای تهرانی و آقای مفید شرکت داشتند و هنگامی که مسئلهای مطرح میشد، آقای بهجت با تأمل و آرامش عجیبی که داشتند، میفرمودند این مسئله ظاهراً باید اینطور باشد. بعد که نظر ایشان را بر رسائل یا کتب فقهی مطابقت میدادیم، میدیدیم کاملاً منطبق هستند. ایشان پشتوانه خاصی در مسائل فقهی داشتند و حافظهشان حیرتانگیز بود. درباره استفتائات خاطرهای را نقل میکنم. در سه چهار سال اخیر صفا و مروه را در مکه معظمه توسعه دادهاند و به نظر عدهای از مراجع بزرگ ما، این قسمتی را که به صفا و مروه اضافه شده و ما اسمش را مسعای جدید میگذاریم، مسعای حقیقی نیست. حتی از بعضی از این مراجع بزرگوار شنیده شد که فعلاً عمره هم نروند، چون نمیتوان سعی صفا و مروه را که یکی از ارکان عمره است، در جا و محل مناسب خودش انجام داد، لذا عمره مفرده واجب نیست! البته این قضیه مربوط به سه چهار سال قبل است که گفتند افراد به عمره نروند و آن قسمتی که به صفا و مروه اضافه شده، مورد اشکال آقایان مراجع بود. یک بار که جلسه استفتا در خدمت آقا تشکیل شد، عرض کردیم که آقا! به مسعای صفا و مروه توسعه دادهاند، میخواهیم بدانیم به نظر شما سعی کردن در قسمت جدید صفا و مروه چگونه است؟ آقا فرمودند:«اگر صدق بین الحدین کند جایز است و اگر صدق بین الحدین نکند، جایز نیست.» من کمی جسارت به خرج دادم و عرض کردم:«آنچه میفرمایید هم برخلاف چیزی است که در مناسکتان گفتهاید و هم برخلاف چیزی که بین آقایان مراجع مشهور است.» ایشان فرمودند:«میزان بین الحدین است و اگر از طبقه بالا سعی کنند، کفایت میکند و حتی مقدم است بر این مسعای جدید.» این سخن آقا برای خود من هم مطلب تازهای بود، مخصوصاً اینکه فرمودند اگر در طبقه پایین نتوانستند، به طبقه دوم بروند و سعی کنند، مخصوصاً برای مردمی که ثبتنام کرده بودند و راه عمره رفتنشان مسدود شده بود، این جمله آقا وسیلهای شد که بتوانند بروند و وقتشان تلف نشود.
درباره مکانت علمی آیتالله بهجت هم اشارهای بفرمایید.
فضلا و بزرگان، مقام علمی آیتالله بهجت را میشناسند، اما افرادی که از جایگاه ایشان آگاه نیستند، کافی است پنج جلد دوره فقه ایشان را مطالعه کنند تا متوجه شوند که ایشان چگونه با عبارتهای کوتاه و پرمحتوا و با حاشیههای دقیقی که بر «نجاتالعباد» آیتالله شیخ محمدحسین اصفهانی زدهاند، از چه موقعیت علمی والایی برخوردارند. در تواضع این مرجع تقلید، همین بس که نام ایشان پس از شش بار چاپ رساله ایشان، روی آن درج نشد و بعد از اصرار دیگران گفتند فقط بنویسید: العبد محمدتقی بهجت. ایشان با اینکه اعلم همه مجتهدان زمان خود بود، اما هرگز حاضر نشد خود را مجتهد بنامد. به شدت از القاب پرهیز داشت و ناراحت میشد و بنده حقیقی خدا بودند. بهقدری متواضع بود که در جلسات درس، روی گلیمی قدیمی، در کنار در ورودی مینشست در حالی که جای استاد بالای کلاس است.
از نحوه برخورد ایشان با مردم و نیز سلوک فردیشان چه خاطراتی دارید؟
ایشان اهل مراقبه، محاسبه و سکوت بود، پیوسته فکر میکرد، بهندرت سخن میگفت، در مجالس و محافل که بین علما بحثی در میگرفت، سکوت میکرد. هر جای مجلس که خالی بود مینشست و بسیار متواضع، خوش اخلاق و آرام بود. با آن که ثروت فراوانی از پدرش به او رسیده بود، همه را به فقرا و طلاب بخشید.
اهتمام آیتالله بهجت به مباحث امامت و مداومت او بر ادعیه و زیارات مأثوره، ساده زیستی و شهرت گریزی ایشان در کنار تأکید بسیار بر تعقل از ویژگیهای برجسته ایشان است.
ایشان تا جایی که در توان داشت نمیخواست پاسخ رد به مراجعهکنندگان بدهند. یک روز حوالی ساعت ۵/۹ صبح به خانهشان رفتم. منزل ایشان کوچک بود و سه اتاق داشت. یکی از اتاقها اندرونی بود و دیگری اتاقی که بخشی را به کتابخانه و بخش دیگری را به پذیرایی از مهمانان و مراجعهکنندگان اختصاص داده بودند. من هر روز حدود نیم ساعتی خدمت ایشان میرفتم و ایشان هم روی لطف و توجهی که به من داشتند، کلید منزلشان را به من داده بودند که هر وقت بخواهم، بتوانم به آنجا بروم. آن روز دیدم که شخصی دم در ایستاده و آقا هم به خاطر گرمای تابستان با یک پیراهن نازک و عرقچین دم در آمدهاند و دارند با او حرف میزنند. جلو رفتم و سلام کردم و دیدم آن شخص دارد از دست تنگ و فشار معیشت با آقا صحبت میکند و از ایشان میخواهد دعایی را به او تعلیم بدهند تا از وضعیت مشقتبار خود خلاص شود. آقا به ایشان فرمودند:«صبح و شب این دعا را بخوانید: اللهم اغننی بحلالک عن حرامک و بفضلک عن من سواک.» آن آقا گفت:«یادم نمیماند. بیزحمت بنویسید و بدهید.» آقا به من فرمودند:«آقای افتخاری! بنویسید و به ایشان بدهید.» من خودم میخواستم «بطاعتک عن معصیتک» را هم بیفزایم که آقا فرمودند:«این کار را نکن.» آقا فرمودند:«بعد از آن هم صلوات بفرستید. انشاءالله اثر دارد.» این را میخواستم عرض کنم که یک انسان سالخورده ۸۰، ۹۰ ساله به این شکل پشت در میآمد که پاسخ یک آدم معمولی را بدهد. بعد که از آقا پرسیدم:«چرا فرمودید اضافه نکنم؟» فرمودند:«چون در کلامی که از معصوم(ع) رسیده، تأثیر بیشتری است.» من دعا را نوشتم و به آن آقا دادم و برای خودم هم خیلی اثر داشت و بسیار مجرب بود.
یک بار هم در خانه را باز کردم و چند تا «یاالله» گفتم و بعد به اتاقی که ایشان بودند، رفتم. دیدم آقا روی یک موکت ساده نشستهاند، اما در آنجایی که من معمولاً مینشستم، آقازادهشان تشکچهای انداختهاند و متکایی گذاشتهاند. خیلی برایم سنگین و دشوار بود که آقا روی موکت نشسته باشند و من بخواهم تکیه به پشتی بدهم. عرض کردم آقا این مخده، متکا و تشکی است که آقازاده شما برای من آوردهاند که قبلاً شما استفاده میکردید و من تبرکاً اینجا مینشینم. آقا تبسمی کردند و گفتند:«که روی وساده نشستهای.» وساده یعنی تکیهگاه. بعد فرمودند، در نجف ملاقاتی بین عارف بزرگوار آیتالله قاضی با مرحوم آیتالله خوئی دست داد. آقای قاضی به آقای خوئی میفرمایند:«اگر وساده مرجعیت برای شما گسترده شود، چه خواهید کرد؟» آقای خوئی مرجعیت پیدا کردند و بعضی از اصحاب به گوش ایشان رساندند که وضع حال آقای قاضی خوب نیست. ایشان فرموده بودند:«بله.» ایشان خودشان به من گفتند. این را گفتم که مشخص شود آنهایی که میگویند در خواب بود، چنین نبوده و مشافهتاً و محسوساً بین آنها ملاقاتی بوده و گفتوگویی شده است.
از سلوک سیاسی ایشان چه خاطراتی دارید؟
ایشان بهرغم تسلط بر تاریخ تحولات سیاسی، هرگز درگیر جر و بحثهای سیاسی نشد و هرگز هم نظام مشروطه را مصداق حکومت اسلامی ندانست و نخستین بار در محفل کوچک درسی خود در نجف، از ولایت فقیه حرف زد و بعدها هم آن را تنها حکومتی دانست که میتواند در عصر غیبت آن را حکومت اسلامی دانست. البته تأکید ایشان بر اقامه حکومت اسلامی در عصر غیبت، منوط بر اجرای کامل دستورات الهی و دوری جستن از برخی مصلحت اندیشیهاست
در مدتی که خدمتشان بودم و استفتائات میآمدند و ایشان نظر میدادند، همیشه احساس میکردم که نظر ایشان یک پشتوانه معنوی هم دارد. ایشان عارفی الهی و روش و سیرهاش همان شیوه رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) بود. همان که گفتهاند باید به اخلاق الهی متخلق شد، به اخلاق نبی اکرم(ص) و اهلبیت(ع) متخلق شد که تنها راه سعادت همین است و بس. آیتالله بهجت مصداق کامل «اما من کان من الفقها صائناً لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا لهوی، مطیعا لامر مولا» بود
. ایشان هیچگونه برخورد مصلحتاندیشانه با تکالیف شرعی را در امر حکومتداری روا نمیدارند و بر مطابقت کامل قوانین موضوعه بر شریعت محمدی اصرار داشتند.
در مورد دقت و وسواس ایشان در حقوق مالیه بندگان خدا چه خاطرهای دارید؟
یک شب پنجشنبه بود که جلسه استفتا تمام شد و آقا فرمودند:«زحمت مختصری برای شما دارم.» رفقا که متفرق شدند، آقا بقچهای را آوردند که در آن ۳ یا ۴ تکه پارچه، مقداری پول و یک شناسنامه بود که به یکی از اهالی رشت تعلق داشت. آقا فرمودند:«اینها مدت مدیدی است که نزد من است و بسیار تفحص کرده و صاحبش را نیافتهایم. میخواستم زحمت بکشید اینها را از طرف صاحبش صدقه بدهید به فقرای غیرسید. بعد هم از رسید پول و پارچهها، دو تا کپی بگیرید. یکی را به من بدهید و یکی را نزد خود نگه دارید. ارزش پارچهها را هم قبل از اینکه به فقیر بدهید، تعیین کنید و با قیمت روز طلا ارزیابی کنید که اگر روزی صاحب جنس پیدا شد و راضی نبود که مالش را صدقه دادهایم، با مقایسه با قیمت طلای آن روز، پولش را به او برگردانیم.» بعد اشاره فرمودند:«انسان باید در دنیا مراقب باشد که دلی را نخراشد و دلها را به دست بیاورد و دل مردم را نیازارد.»
آیا در دورانی که نزد ایشان برای آموختن درس منظومه میرفتید، اگر درس دیگری هم میخواستید میدادند؟
متأسفانه من در آن شرایط تصور میکردم که ایشان یک استاد متعارف و معمولی است، اما ۵۰ سال بعد تازه به فضایل و خصوصیات امثال آیتالله العظمی گلپایگانی ـکه اگر بخواهم شرح بدهم بیش از یک کتاب میشودـ و آیتالله بهجت پی بردهام که دریغا هر دو بزرگوار را از دست دادهایم.
میگویند در پاسخ به استفتائات، آیتالله بهجت چندان به کتاب رجوع نمیکردند.
بله، کمتر رجوع میکردند، چون حافظه عجیبی داشتند. ایشان میفرمودند، بعد ما بر کتاب فقهی تطبیق میکردیم. معمولاً آقای مفید نوشتههای خود ایشان را میآوردند و تطبیق میدادیم، اما جلسه استفتای آیتالله العظمی گلپایگانی جلسه بسیار عظیمی بود و اکثر شخصیتهایی که حضور داشتند، خود از اکابر علما و مجتهدین بودند. در عین حال کتابها، روایات و اقوال بیشتر مدنظر ایشان بود.
آیتالله بهجت و علامه طباطبایی هر دو از شاگردان آقای قاضی بودند. تفاوت بین تدریس این دو بزرگوار چه بود؟
فقاهت، اجتهاد و معنویت آیتالله بهجت را که عرض کردم. مرحوم علامه طباطبایی هم انصافاً بسیار کمنظیر بود، انسانی متین، آرام و از نظر علمی جامع که تنها به علم قرآنی و تفسیر، متمحض نیستند. ایشان بر فقه و اصول هم مسلط بودند. البته من به درس فقه و اصول ایشان نرفتم، اما آنطور که از دیگران شنیدم، در حد بسیار بالایی بوده. بنده مدت مدیدی در مسجد سلماسی، به درس تفسیر موضوعی علامه طباطبایی میرفتم. بعد هم که جلسات درس در منزلشان بود، در آنجا هم شرکت میکردم. مدتی درس اسفار در مدرسه حجتیه رفتم، ولی متأسفانه به دلیل گرفتاریهای مادی و فشارهای معیشتی وضعیت طوری نبود که بتوانم مرتباً بروم و ماههای محرم و صفر که میرسیدند، ناچار بودم برای تأمین معاش کار کنم و از فیوضات این بزرگان محروم شوم و حالا حسرت میخورم که چه بزرگان عظیمالشأنی بودند که ما در محضرشان بودیم و آنگونه که باید نتوانستیم از محضرشان استفاده کنیم، اما همینکه قطراتی از آن دریاهای بیکران به ما هم رسید، شکر میکنیم. انشاءالله که خداوند این بزرگان را با اجداد طیبهشان محشور کند و به همه ما توفیق قدردانی از خدمات و زحمات آنان را بدهد، به یادشان باشیم و قدر علوم و معارفی را که برای ما گذاشتهاند بدانیم.
شما از جوانی و زمانی که آیتالله العظمی بهجت به ایران آمدند، با چهره ایشان آشنا شدید و بر عظمت علمی و فقهی ایشان واقف هستید. چرا ایشان همواره علاقه داشتند در گمنامی زندگی کنند و از شهرت و معروف شدن پرهیز داشتند؟
علتش همان است که از بیانات وجود مقدس حضرت اباعبدالله(ع) «معالامام الی العامل بالکتاب و القائم بالقسط و دائن بدین الحق و الحابث نفسه علی ذات الله» استنباط میشود. کسانی که وجود خود را برای خدا میدهند، اینگونهاند. ایشان اخیراً درس اصول را هم شروع کرده بودند، ولی به مسئله عبادت و توجه به خدا بیش از بسیاری از آقایان کوشا بودند. درباره حضرت رسول(ص) روایت هست که ایشان به هنگام عبادت آنقدر روی پا میایستادند که خداوند متعال ایشان را از این همه اجتهاد و زحمت بازداشت و آیه آمد که:«طه ما انزلنا. . . » ما قرآن را نازل نکردیم که تو را به زحمت بیندازیم. ایشان هدف اصلی انسان از اندوختن علم را خدایی شدن و تکامل میدانست و میفرمود فقه شرط لازم برای حرکت ظاهری انسان است، اما برای یافتن خدا و باطن این علم رسا نیست ولذا همواره و همه وقت در حال عبادت بود و جز خدا به چیزی توجه و نظر نداشت. او خود را برای خدا آماده کرده بود، همچنان که مرحوم امام و سایر آقایان مراجع. اینها جز برای خدا کاری نمیکردند و خدا هم آنها را یاری کرد. این آقایان که نه اسلحه داشتند و نه تفنگ، اما تمام قدرتها در برابر قیام امام و اللهاکبرهای مؤمنانه مردم کمر خم کردند و چنین توفیقی نصیب هر کسی که خودش را برای خدا بخواهد، میشود.
از کرامات ایشان شمهای را بیان کنید.
آیتالله بهجت تا زنده بودند، نزدیکان و شاگردان خاص و کسانی که از این مرد ربّانی کرامتها دیده بودند، اجازه نداشتند این کرامات را در جایی نقل کنند. خود ایشان هم بسیار کتوم بودند و رفتارشان بهگونهای بود که جز افرادی که از کرامات ایشان خبر داشتند، کسی از گفتار و رفتار ایشان نمیتوانست به درون پر رمز و راز و شور ایشان راهی یابد.
حجتالاسلام محمد هادی مفتح میگفتند در سال ۷۷ روزی خدمت آیتالله بهجت رسیدم و دیدم عدهای خدمت ایشان هستند. از آنجا که از قبل وقت گرفته بودم، ناراحت شدم و در اتاقی دیگر با آقازاده ایشان صحبت کردم. وقتی میهمانان ایشان رفتند، در اندرونی خدمتشان رسیدم، ولی تصمیم داشتم مسئلهام را طرح نکنم و در باره موضوعات دیگری حرف زدم، ولی ایشان پاسخ همان سؤالاتی را دادند که به خاطرشان به منزل ایشان رفته بودم!
ایشان میفرمودند حرفهایی که ما میزنیم قبل از اینکه بر زبان بیاوریم، به گوش امام زمان(عج) میرسد. ایشان همیشه مژده ظهور را میدادند، اما هیچ گاه وقت معینی را برای ظهور تعیین نمیکردند. بدیهی است که مسئله توقیت اساساً بر خلاف فلسفه و مفهوم واقعی انتظار است و تأکید بر آن سبب دلسردی و ناامیدی میگردد و ممکن است در اصل اعتقاد مردم به پدیده ظهور خدشه وارد کند، زیرا وقتی گفته میشود ظهور در فلان زمان مشخص، حتماً واقع خواهد شد، اما چنین نمیشود، فرد منتظر ایمان خود را نسبت به اصل ظهور از دست میدهد که خسران عظیمی است. از سوی دیگر اگر ادعا شود که تا زمان خاصی ظهور محقق نخواهد شد، فرد منتظر تصور خواهد کرد فرصت زیادی دارد و دست از تلاش برای کسب آمادگی لازم برای واقعه ظهور بر میدارد بنابر این کارکرد حقیقی انتظار در عصر غیبت در گرو آن است که وقت خاصی برای ظهور معین نشود، به همین دلیل در بسیاری از روایت اهل بیت(ع)، توقیت را کذب محض دانسته و شیعیان را از افتادن در چنین دامی منع فرمودهاند.
و سخن آخر؟
خداوند روح مطهر ایشان را با اولیای خود محشور فرماید. تنها اوست که میداند در لحظات باشکوه عروج روح ملکوتی این مرد الهی، چه بزرگانی به پیشواز روح قدسی او از ملکوت رهسپار ناسوت شدند. خداوند ایشان و مراجع گذشته ما را با صاحب شریعت وجود مقدس پیامبر(ص) محشور و وجود مبارک امام زمان(عج) را از ما خشنود گرداند و مراجعی را که در قید حیاتند، صحت و سلامتی و عزت و کرامت و نفوذ کلمه عطا فرماید و وجود مبارکشان را برای اسلام و مسلمین حفظ فرماید انشاءالله.
جوان آنلاین – آخرین عناوین سیاسی