در ادبیات تعلیمی نیز بوستان سعدی، مثنوی مولوی، اجرایی جدا ناشدنی از این سبک ادبی محسوب می شوند اهمیت و تاثیر اشعار مولوی تا به حدی است که یک هفته از سال را در تمام جهان به نام هفته مولوی نامگذاری کرده و به وی اختصاص داده اند.
با این همه ادبیات نمایشی یا دراماتیک ایران، نتوانسته هم پای دیگر انواع ادبی پیش رفته یا اثر قابل توجهی بیافریند.
در خصوص شروع و خاستگاه ادبیات دراماتیک در ایران بین صاحب نظران ادبیات اختلاف وجود دارد.
گروهی از جمله مجید رضوانی بر این نظرند که در ایران پیش از اسلام، نمایشنامه و حتی اجرای نمایش به تقلید از یونانیان در دربارهای اشکانیان، هخامنشیان و حتی ساسانیان وجود داشته است اما گروه دیگر بر این باورند که اگر هم، چنین نمایشنامه هایی در ایران قبل از اسلام نوشته شده و یا به اجرا در آمده باشد از آن جا که هیچ اثر و گواهی در اثبات این مدعا در دست نیست نمیتوان آن را پذیرفت.
گروه اول در اثبات ادعای خود به دوران تسلط اسکندر مقدونی به ایران اشاره کرده و بیان میکنند که ایرانیان به سبب نزدیکی با یونانیان میبایست که با این شاخه از ادبیات آشنا شده باشند و نیز به حکاکی های روی سنگ که از آن دوران به جا مانده و تصویر کسانی را که صورتک به چهره زده اند به تصویر کشیده اشاره کرده و آن را نشانی از وجود نمایش در این دوران می دانند.
به هر رو باید پذیرفت همانطور که جلال ستاری نویسنده کتاب زمینه های اجتماعی تعزیه و تئاتر در ایران میگوید از آن جا که نه تماشاخانه ای از آن دوران باقی مانده تا معماری اش بررسی شود و نه اثر مکتوبی کشف شده نمیتوان به طور قاطع در اینباره سخن گفت.
آن چه مشخص است که این نوع از ادبیات نتوانسته نوابغی همچون مولوی، رودکی یا حافظ را بپرورد.
نقالی، شبیه خوانی و تغزیه هر یک با مراسم خاص خود در ایران به اجرا در آمده اند اما از آن جا که نوجویی و آفرینش هنری در آن ها مورد نظر نیست و سناریوی آن ها را مردم همواره از پیش می دانسته اند و تکراری بوده اند، نمیتوان آن ها را به عنوان درام در نظر گرفت بلکه در طبقه بندی آثار نمایشی اغلب آن ها را در ردیف آئین های نمایشی تقسیم بندی میکنند.
هریک از اسطوره های اسلامی چون سید الشهدا و واقعه عاشورا، ایرانی همچون روایات شاهنامه فردوسی، بی شک توان آن را داشته اند که به آثاری دراماتیک تبدیل شوند اما متاسفانه همانطور که ستاری اشاره میکند «ایران سوفکل و واگنر نداشته است»
در خصوص علت عدم بوجود آمدن ادبیات نمایشی روی نکته های بسیاری انگشت گذاشته شده است که از جمله آن ها نبود آزادی های نسبی در اندیشه و گفتار است.
ایران در تاریخ خود به سبب نظام استبدادی پادشاهی و حاکمانی که تملق را به نقد ترجیح میداده اند، درب های ورود ادب نمایشی را به روی ادیبان و ملت ایران بسته است.
در ایران باستان که شاهان خود را نزدیک ترین کسان به اهورا مزدا میپنداشتند در ایران پس از اسلام هم نگاه استبداری شاهنشاهی هم چنان پا برجاست لذا عرصه ادب نمایشی در تمام این دوران بی شک پرمخاطره بوده است.
ولی این استدلال را نمیتوان تنها دلیل ضعف ادب نمایشی در ایران دانست.
چرا که سعدی در بوستان حاکمی را که بر حق رعیت تجاوز نموده و حق او را ضایع کند حرام خوار میداند و میگوید که هر چه میخورد او جزیت مسلمانی است.
دلیل مستندتری که میتوان بر عدم شکوفایی ادب دراماتیک در ایران برشمرد همچنان که شادروان پرویز ناتل خانلری اشاره نموده اند، تمایل و روح ایرانی به کار فردی و پرهیز از کارهای جمعی است وی میگوید نویسنده نمایشنامه باید در ذهن خود با افراد گوناگون ارتباط و همزیستی داشته باشد و برای نمایشگری کار دسته جمعی لازم است که این گونه کار ذهنی عملی (گروهی) مورد علاقه ما نیست. خانلری با اشاره به خیل شاعران در ایران می نویسد: برخلاف شعر که کاری انفرادی است درام با دیگران زیستن است.
در سال های اخیر نمایشنامه نویسان قدرتمندی در ایران به ظهور رسیده اند و نمایشنامه های بسیاری در سالن های تئاتر و تماشاخانه های سراسر کشور به اجرا در می آید، که امید است با نگاه پر بصیرت دست اندرکاران ادبیات نمایشی و مردم به مشکلات تاریخی ما ایرانیان در این عرصه و برطرف کردن این موانع ادب نمایشی نیز هم چون دیگر جنبه های ادبی به فتح قله های افتخار و شکوه نائل آید./ی۲
نویسنده: نادر نینوایی.
باشگاه خبرنگاران