۲۵ آبان iبه نقل از منبع ذکر شده، در پورتال خبری ممتاز نیوز منتشر گردیده است
سناریوی سرقت نیم میلیاردی از بانک شهرقدس ـ قلعهحسنخان ـ iبه قدری حرفهای بود که هیچیک از دزدان تصور نمیکردند تنها دو ماه بعد از سرقت در دامی بیفتند که قاضی پرونده و پلیس برایشان پهن کردهاند.
طراح اصلی این سرقت، سرایدار بانک بود که با همدستی سه نفر از دوستانش زنگ خطر و دوربین مداربسته بانک را از کار انداخت، پس از آن همدستانش نیمههای شب ۲۷ اسفند ۸۹ با تخریب گاوصندوق ۲٫۵ تنی بانک، چک و پولهای موجود در آن iبه ارزش ۴۲۶ میلیون تومان را سرقت کردند و تحت تعقیب پلیس قرار گرفتند.
دو ماه از ماجرای سرقت بزرگ قبل بود که ماموران پلیس موفق شدند باندی را دستگیر کنند که با سوراخکردن دیوار یا سقف، وارد بانکهای شهرهای بزرگ میشدند و بعد از تخریب گاوصندوق، پولهای داخل آن را سرقت میکردند.با دستگیری اعضای این باند، فکری iبه ذهن پلیس و قاضی پرونده رسید تا بتوانند دزدان بانک قلعه حسنخان را هم دستگیر کنند. خیلی سریع شایعه اعتراف دزدان دستگیر شده iبه سرقت از بانک قلعهحسنخان انتشار یافت و وقتی خبر iبه گوش دزدان اصلی رسید، آنها فریب پلیس را خوردند و با خیال راحت از مخفیگاه خود خارج شدند غافل از اینکه همه این ماجرا نقشه پلیس برای دستگیری آنهاست.
به این ترتیب، سه نفر از آنها اوایل خرداد ۹۰ در جریان نقدکردن چکهای مسروقه بانک، شناسایی و دستگیر شدند.
متهمان در بازجوییهای اولیه علاوه بر همدستی با هم اعتراف کردند یک مرد معتاد iبه نام «علی» نیز در سرقت با آنها همدست بوده است. iبه این ترتیب، چهارمین عضو باند تحت تعقیب قرار گرفت و ۲۸ خرداد۹۰ در حومه تهران دستگیر شد.
آخرین متهم در بازجویی iبه پلیس گفت: یکی از اعضای باند ـ محمد ـ از اقوام من بود. او در قبال پرداخت دو میلیون تومان پول از من خواست در جریان سرقت از بانک iبه او کمک کنم.
علی ادامه داد: شب سرقت من دکه فروش چای و سیگار را در نزدیکی بانک راهاندازی کردم تا iبه همدستانم در دو مرحله برای خروج پولهای موجود داخل گاوصندوق از بانک کمک کنم. نیمهشب با پایان گرفتن ماجرای سرقت، دکه را همانجا گذاشتم و با دیگر اعضای باند فرار کردم.
سرایدار ۴۰ ساله بانک مهمترین مهره این سرقت بود، چون اطلاعات داخل بانک را iبه همدستانش میداد و با این کار iبه ۲۰ سال خدمت خود پایان داد.
او ادعا میکند از نظر مالی وضع خوبی دارد و فقط iبه خاطر وسوسههای دوستش دست iبه سرقت زده است. اما رودستی که از پلیس خورد سبب شد او و سه همدستش بازداشت شوند و iبه سرقت اعتراف کنند. در ادامه، مصاحبه با او را میخوانید.
چطور با همدستانت آشنا شدی؟
همهچیز از خرابی ماشینم آغاز شد. محمد، مالک تعمیرگاهی بود که ماشینم را آنجا برده بودم تعمیرش کنم. او آنقدر وسوسهام کرد که قبول کردم در سرقت از بانک با او و بقیه همدست شوم. مرتضی، پسر محمد و علی هم یکی از اقوام محمد است.
پس نقشه سرقت را محمد طراحی کرد؟
بله، او آنقدر زیر پایم نشست و گفت که مو لای درز نقشهاش نمیرود تا اینکه من خام شدم و قبول کردم با آنها همدست شوم.
از کی iبه فکر دزدی افتادید؟
یک سال پیش که با محمد دوست شدم و فهمید در بانک کار میکنم دوستیاش را با من بیشتر کرد و بعد از چند بار دیدار نقشه سرقت را مطرح کرد. اولش قبول نکردم، اما او هر بار که مرا میدید از سرقت حرف میزد و اینکه بعد از آن میتوانیم براحتی زندگی کنیم. همین حرفهایش مرا وسوسه کرد.
نقشه محمد چه بود که فکر میکرد گیر نمیافتد؟
۱۵ روز پیش از سرقت از من خواست هر طور شده کاتالوگ گاوصندوق اصلی بانک را گیر بیاورم و من هم این کار را انجام دادم. محمد آن را مطالعه کرد و بعد از چند روز گفت که فهمیده صندوق را از کجا برش بزند تا بشود در آن را باز کرد. از طرفی من میدانستم آخر هفتهها مبلغی حدود ۱۵۰ میلیون تومان iبه گاوصندوق اصلی منتقل میشود و iبه همین دلیل iبهترین فرصت برای اجرای نقشه، آخر هفته بود.
تجهیزات مخصوص برای تخریب گاوصندوق را چطور iبه داخل بانک بردید؟
کار سختی نبود. دو روز پیش از سرقت، ساعت شش صبح ـکه هنوز کسی iبه بانک نیامده بود ـ کپسول و دستگاه برش را iبه داخل بانک بردم و در طبقه دوم مخفی کردم. من سرایدارم و دیرتر از همه از بانک خارج میشوم. روز سرقت برای اینکه کسی iبه من شک نکند، ساعت شش بعدازظهر از بانک خارج شدم، اما نیم ساعت بعد برگشتم و با محمد تماس گرفتم تا نقشه را اجرا کنیم. چند دقیقه بعد، او با پسرش مرتضی iبه بانک آمد. مرتضی بیرون از بانک مراقب و مدام با پدرش در تماس بود تا اگر پلیس آمد یا کسی iبه ما شک کرد موضوع را اطلاع دهد. من و محمد هم گاوصندوق را برش زدیم . ساعت ۱۱:۳۰ شب بود که کار تخریب گاوصندوق را همه کردیم و با کمال تعجب دیدیم iبه جای ۱۵۰ میلیون تومان، بیش از ۴۰۰ میلیون تومان پول نقد و چکپول داخل گاوصندوق است. بیش از نیمی از پولها و چک پولها را برداشتیم و قرار شد محمد برای برداشتن بقیه پولها و صحنهسازی برگردد.
صحنهسازی چگونه بود؟
چون ما با استفاده از کلید وارد بانک شده بودیم، معلوم بود یکی از کارمندان بانک در سرقت نقش داشته است. برای همین، محمد ابتدا قفل در را با وسایلی که آورده بود، شکست تا کسی متوجه نشود ما با کلید قفل را باز کردهایم. بعد هم در مقابل بانک با چند میله و پارچه دکهای درست کرد و از همدست دیگرمان ـ iبه نام علی ـ خواست داخل دکه مشغول فروختن سیگار شود. iبه این ترتیب، وقتی پلیس تحقیقاتش را انجام میداد و از ماجرای دکه باخبر میشد، تصور میکرد دزدان اشخاصی خارج از بانک بودهاند که با زدن دکه در مقابل بانک میخواستند کاری کنند کسی متوجه آنها هنگام بریدن قفل در بانک نشود.
پولها را چطور تقسیم کردید؟
از اول قرار شد چکپولها برای من باشد و پولهای نقد برای محمد و دو همدست دیگرمان. ۲۱۵ میلیون تومان از پولهای سرقتی چکپول بود و بقیه پول نقد.
چند ساعت طول کشید پولها را بردارید؟
حدود سه ساعت و نیم. البته با صحنهسازی خیلی بیشتر شد.
بعد از سرقت چه کردید؟
من iبه خانهام رفتم و محمد هم بعد از دادن دو میلیون تومان iبه علی، با پسرش iبه خانهشان در اسلامشهر رفت.
با چکپولها چه کردی؟
من سالها در بانک کار میکردم و میدانستم ۶۰۰ برگ چکپول ۱۰۰ هزار تومانی شماره سریالش iبه همه بانکهای ایران اعلام شده است. iبه همین خاطر نمیتوانستم از آنها استفاده کنم. از طرفی نیاز iبه پول نداشتم و محمد هم میگفت فعلا چکپولها را خرج نکن. البته بعد از چند روز بین من و محمد دعوا شد و او تعدادی از چکپولها را از من گرفت.
دعوایتان بر سر چه بود؟
محمد میگفت سهم من از سرقت خیلی زیاد شده. او وقت و بیوقت iبه در خانه ما میآمد و میگفت که باید iبه او ۵۰ میلیون تومان بدهم. خانوادهام iبه من شک کرده بودند و از طرفی میترسیدم او سر بچهام بلایی بیاورد. iبه همین دلیل ۲۰ میلیون iبه او دادم. او در حقم نامردی کرد. وقتی چکپولها را از من گرفت، با روشی که خودش داشت، مهر بانک را از روی آن پاک کرد و براحتی توانست پولها را خرج کند، اما هیچوقت آن روش را iبه من نگفت.
آن روزی که برای سرقت وارد بانک شدید، کسی iبه شما شک نکرد؟
نه، محمد کت و شلواری همرنگ کارمندان بانک پوشیده بود و رفتارش کاملا عادی بود. همه فکر میکردند کارمندان بانک هستیم.
نمیترسیدی دستگیر شوی؟
چرا، اما محمد همیشه میگفت اگر من خودم را نبازم، هیچ اتفاقی نمیافتد. من هم خیلی عادی مثل همیشه صبحها میآمدم سر کار و iبهموقع میرفتم تا کسی iبه من شک نکند. با این حال، چون محمد خیلی طمعکار بود، مطمئن بودم طمع او کار دستم میدهد. او مدام iبه مقابل خانهمان میآمد و iبه iبهانههای مختلف میخواست از من پول بگیرد. چون مطمئن بود من نمیتوانم چکپولها را در بانک نقد کنم. اما با روشی که داشت، این کار برایش راحت بود.
چطور دستگیر شدی؟
اول خرداد بود که رییس بانک برایم پیامک زد که دزد بانک را دستگیر کردهاند. من یکماهی بود که iبه بانک دیگری منتقل شده بودم و دیگر در آن بانک نبودم. اول ترسیدم. فکر کردم محمد دستگیر شده، اما بعدا در روزنامهها خواندم اعضای یک باند را در خوزستان دستگیر کردهاند که با روش تخریب گاوصندوق از بانکها سرقت میکردند. در روزنامه نوشته شده بود اعضای این باند علاوه بر سرقت از بانکهای چند شهر، iبه سرقت از بانک قلعهحسنخان هم اعتراف کردهاند. غافل از اینکه همه این ماجرا، نقشه پلیس برای iبه دامانداختن ما بود.
باشگاه خبرنگاران
باز نشر: پورتال خبری ممتاز نیوز www.momtaznews.com