تا به حال افرادی را دیدهاید که میگویند: «من همیشه بدشانسی میآورم» یا «من اگر شانس داشتم، اسمم را میگذاشتند…» یا وقتی که از خانه به قصد طی مسیری بیرون میآیند، چنین جملاتی را به گونهای تکراری بر زبان میآورند، که: «جای پارک گیر نمیآوریم»، «به اتوبوس هم که احتمالاً نمیرسم…»، «خدا رحم کند در چه ترافیکی بمانیم!» خلاصه این که دل خود و اطرافیان را خون میکنندمینا نبئی : و همواره از همه چیز در عذاب هستند و بیرضایت، روزگار میگذرانند. من هر وقت کسانی را با این ویژگیها میبینم، ناخودآگاه به یاد «ایگل»، شخصیت بدبین و منفیباف کارتون گالیور میافتم، که پیوسته میگفت: «من میدونم … ما شکست میخوریم؛ من میدونم … ما دیر میرسیم…؛ من میدونم … کوه ریزش میکند و ما میمیریم …» و انواع «من میدونم»های منفی دیگر که خیلی در خاطر ندارم و فقط شخصیت منفی او از کودکی با تکه کلام معروفش «من میدونم»، در ذهنم ماندگار شده است. چنین افرادی از هیچ چیز لذت واقعی نمیبرند. راست میگویند: واقعاً این «بدها» برایشان اتفاق میافتد. چرا که با تکرار اندیشههای منفی اینگونه افکار را تعقیب میکنند و به خود میخوانند. چندی پیش جایی خوانده بودم: «بدبختی تنها در باغچهای که خود کاشتهای میروید.»چنین افرادی یاد نگرفتهاند که دنیا را خوب ببینند و مثبتاندیش باشند. اتفاقات نامطلوب زندگی را به فال نیک بگیرند و بپذیرند که زندگی ترکیبی است از رنج و لذت؛ خوشی و ناخوشی، دلنشینی و دلتنگی و شکست و پیروزی و میبایست هر یک را در جای خود و در جایگاه یک تجربه جدید و کارا پذیرفت و به بهترین شکل ممکن از آن بهره جست یا دستکم این که واقعبینانه با مشکلات روبهرو شد و یک موضوع کوچک را مسئلهای بزرگ و تراژدی نکرد.وینستون چرچیل میگوید: «خوشبینها در هر خطری فرصتی میبینند و بدبینها در هر فرصتی، خطری.»جای دیگری خوانده بودم که «خوشبینها هواپیما میسازند و بدبینها چتر نجات.»نه خوشبین باشیم نه بدبین که همانگونه که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «بهترین کارها، میانهروی است.» اما میتوانیم مثبتاندیش باشیم و کمتر به کاستیها و زشتیها و بدیها بپردازیم؛ و دلخوشیها و انگیزههای کوچک اما درخشان زندگی را دریابیم و به قول ویل کارنگی:«به موهبتهای خود بیندیشیم نه به محرومیتهای خود.» و در لحظهلحظه زندگی خود و دیگران دلانگیزی و نشاط بیافرینیم. اگر کمی تأمل کنیم، در مییابیم که یک سفر، از لحظهای آغاز میشود، که ما حرکت میکنیم؛ نه بعد از رسیدن، پس باید از گام به گام مسیر سفر لذت برد؛ از هوای خوش، از منظرههای زیبا، از خوردن یک لیوان چای فلاسکی که خیلی هم تازه دم نیست، از یک غذای سرد بین راهی که مثل سفره همیشگی خانه کامل نیست؛ نه ماستی دارد نه سالادی. مگر نه اینکه ما باید این مسیر را به هر شکل طی کنیم. پس گریزی نیست باید با شرایط کنار آمد. حتی اگر این مسیر بیابان باشد، بیابان هم زیباییهایی دارد که ما را سرشار کند تنها باید زاویه دید را تغییر داد؛ و با هوشیاری راه را بر خود و دیگران هموار کرد؛ و در یک کلام «میم» مشکلات را برداشت؛ و آنها را به شکلات تبدیل کرد، تا کاممان را شیرین کنند. مثلاً در طول همان ترافیک سرسامآور اگر موسیقی مورد علاقه خود را گوش کنیم یا کتاب بخوانیم یا جدول حل کنیم یا… زمان به مراتب بهتر سپری میشود. باور کنید همه چیز در دستان خود ما است و اختیار آن را داریم که خود را مانند یک شناگر ماهر در میان امواج مثبت زندگی بیندازیم و از افکار پوچ گرایی که بهرهای جز افسردگی ندارد، فاصله بگیریم و به قول قدیمیها پیشواز نکبت نرویم و غمها و اندوههایمان را پیوسته مرور نکنیم.گر نکوبی شیشه غم را به سنگهفت رنگ آن شود هفتاد رنگمثل زندگی همان مثل معروف خواستن و توانستن و حرکت و برکت است. پس، از زندگی و از خدایمان هر آنقدر که میتوانیم چیزهای خوب بخواهیم. این همان است که در آموزههای دینی ما «دعا» نام دارد. وقتی که ما برای به دست آوردن حاجتی در طول روز حداقل در ۵ نوبت نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء چون کودکی که به هر شکل ممکن تا حصول نتیجه روی خواسته خود پافشاری میکند، با تمام وجود از خدای خود درخواستی میکنیم، خداوند به این خوانده شدن به وسیله بندگانش ارج مینهد و پاسخ میدهد؛ همانطور که خود پیشتر وعده داده بود که: «بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را» و خود نیز تمامی توانمان را بر آن خواسته متمرکز میکنیم؛ و به پشتوانه رحمت الهی به پیش میرویم. پس انتخاب با ما است که از دریای خروشان زندگی، مروارید صید کنیم یا خاشاک. انتخاب با ما است. صبح که از خواب برمیخیزیم، به خدا و زندگی سلامی دوباره کنیم و بگوییم: «هر روز معجزهای دارد؛ و من به یاری خداوند معجزه امروز را هم رصد خواهم کرد.» و از تولد هر روزه خود خشنود باشیم؛ یا این که بگوییم: «وای… باز هم صبح شد. خدا امروز را هم به خیر کند.» پس اگر افکار و اندیشههای منفی آزارمان میدهند و کلافه شدهایم، وقت آن رسیده است که به مغز خود برنامهای جدید بدهیم و به قول اصحاب رایانه، آن را «Reset» کنیم. مغز ما مانند یک دستگاه، هر آنچه میاندیشیم؛ و به زبان میآوریم، ثبت و ذخیره میکند و سپس براساس همان دادهها عمل میکند. پس فراموش نکنیم که شاهکلید خوب زندگی کردن و احساس خوشبختی همین اندیشههای مثبت است. و از همین امروز تصمیم بگیریم که تمام حرفهای اندوه و تاریکی را از جدول حروف متقاطع زندگی بیرون بکشیم و به جای آن بذر امید بکاریم و یقین کنیم که رمز این جدول چیزی نیست جز آرامش و شادی.
زندگی به تناسب شهامت آدمی گسترش یا فروکش مییابد. آنین نین