بیش از نیم قرن همنشینی با دوتار/ عسکریان: تا پنجه‌هایم یاری کند ساز می‌زنم

حسن احمدی فرد: ذوالفقار عسکری‌پو معروف به عسکریان متولد ۱۳۱۱ کاشمر و بزرگ شده تربت جام است. او چند سالی است که در محله «ساختمان» مشهد زندگی می‌کند. بسیاری از کارشناسان موسیقی نواحی ایران، تبحر این استاد پیسکسوت در اجراهای ظریف و سرعتی دوتار را بی‌نظیر می‌دانند.
 آنچه در ادامه می‌خوانید بخش‌هایی از گفت و گوی مفصل ما با این استاد موسیقی مقامی است:
 

– ما پشت در پشت نوازنده بوده‌ایم. پدر و پدربزرگم هم دوتار می‌زدند. البته دوتارهای آن موقع با دوتارهای امروزی خیلی فرق می‌کرد. آن وقت‌ها صدای دوتار، صدای بمی بود، جرس نبود. طنین نداشت. سیم دوتار‌ها، آن وقت‌ها، نخ ابریشم بود. سیم فلزی که آن زمان نبود. پرده‌ها را هم با زه تابیده گوسفند یعنی‌‌ همان روده گوسفند می‌بستیم. برای همین، دوتارهای آن موقع صدای رسایی نداشت. بعد‌ها که سیم فلزی آمد، من اولین کسی بودم که سیم فلزی روی دوتارم بستم. آن اوائل، سیم‌ها، مسی بود که مثلا برای تلفن و کارهای مشابه آن استفاده می‌شد. ما آن سیم‌ها را روی دوتار می‌بستیم. آن سیم‌ها، ناخن آدم را می‌انداخت. اذیت می‌شدم. بعد‌ها هم که سیم فلزی مخصوص آمد و کار را برای همه راحت کرد. حالا پرده‌ها را هم به جای روده گوسفند با سیم‌های پلاستیکی نازک می‌بندیم. بقیه قسمت‌های دو تار،‌‌ همان است که بود. کاسه‌اش از چوب درخت توت است و دسته‌اش از چوب زرد آلو و گاهی هم عناب. چون هم سفت‌تر است هم زیبا‌تر. خرک‌های قدیم که سیم را روی دوتار نگه می‌داشتند، چوبی بود، حالا که ابزار تراش آمده، از استخوان یا شاخ حیوانات استفاده می‌شود. البته هنوز هم خیلی‌ها در تربت جام از خرک چوبی استفاده می‌کنند.

 

– ما اصالتا کاشمری هستیم. من از سال‌های کودکی با پدرم به تربت جام آمدیم. مثل شیخ احمد جام. شیخ احمد هم در نامق کوه سرخ کاشمر به دنیا آمد و بعد‌ها برای ریاضت کشیدن به کوه‌های تربت جام آمد و ماندگار شد. من هم ماندگار شدم. همین جا زن گرفتم و خلاصه تربت جامی شدم.

– پدرم اجازه نمی‌داد به دوتارش دست بزنم. می‌گفت خرابش می‌کنی. اسبش و دوتارش، خیلی برایش عزیز بود. اما من هر طور بود یاد گرفتم. آن قدر دوتار زدم تا یاد گرفتم. بزرگ‌تر که شدم یک دوتار کوچکی برای خودم دست و پا کردم و با آن دوتار، همیشه همراه پدرم، دوتار می‌زدم. هر جا او می‌فت و می‌زد من هم با‌‌ همان دوتار می‌رفتم و می‌زدم.

– پدرم همه عمرش را دوتار زده بود. آخر عمری دوتار را کنار گذاشت. گفت توبه کرده‌ام. چند ماه بعد هم به رحمت خدا رفت. اما من تا زنده‌ام نمی‌خواهم دوتار را زمین بگذارم. تا پنجه‌هایم یاری می‌کند و چشم‌هایم سو دارد، می‌خواهم دوتار بزنم. دوتار، آدم را به خدا می‌رساند.

– از‌‌ همان سالهای جوانی، دلم می‌خواست با دوتارم بتوانم همه مقام‌ها را بزنم. مقام ترکی و کردی را می‌شنیدم که پرده بندی‌های دوتار تربت جام، خوب در نمی‌آمد. آمدم و پرده‌های دوتار را آن جوری که دلم می‌خواست بستم. الان ۵۰ سال است که پرده بندی دوتار من، با همه دوتاری‌ها فرق می‌کند. دوتار تربت جام، ۸ پرده دارد، دوتار ذوالفقار، ۱۷ پرده. برای همین است که من می‌توانم مقام‌ها را با همه جزئیاتشان اجرا کنم. درستش هم همین است. مطمئنم که دوتار تربت جام در گذشته پرده‌های بیشتری داشته، اما هر چه زمان گذشته، بخشی از مقام‌ها فراموش شده و دوتاری‌ها دیده‌اند، بعضی پرده‌ها به کارشان نمی‌آید، برای همین از روی دوتارشان باز کرده‌اند. با هر پرده‌ای که باز شده، بخشی از مقام‌ها از بین رفته است. من دوتارم ۱۷ پرده دارد. با همین دوتار، هم می‌توانم مقام اشترخجو از موسیقی تربت جام را بزنم و هم مقام درنای موسیقی شمال خراسان. هم شاختایی هم کبک زری. من که سواد ندارم اما یک بار از قول آقای جاوید شنیدم که جایی گفته بود ذوالفقار پرده‌های تنبور را که در کتاب فارابی بوده، دوباره زنده کرده. من که نمی‌دانم این‌ها یعنی چی اما احساس کردم این طوری، دوتارم بهتر می‌شود.

 

– «ابراهیم خان» در سرحدات قوچان، یاغی بود. ۷ سال دولتی‌ها دنباش بودند. بعد‌ها به «حاج حسین آقای ملک» پناهنده شد و امان نامه گرفت و شد پیشکار حاج حسین. صاحب کار زمین‌های کشاورزی حاج حسین شد. ابراهیم خان، عاشق دوتار بود. خودش هم استاد بود. هر جا دوتاری به نامی پیدا می‌شد، ابراهیم خان دعوتش می‌کرد تا با هم رقابت کنند و اگر برنده می‌شد، دوتار نوازنده مه‌مان را به نشانه قدرت از او می‌گرفت. قرار هم گذاشته بود که اگر نوازنده‌ای بتواند بهتر از او دوتار بزند، ابراهیم خان دوتار خودش را به او بدهد. ابراهیم خان دوتار خیلی‌ها را گرفته بود، کسی هم جرات نمی‌کرد، معترضش بشود.
من جوان بودم که به اتفاق پدرم به دعوت ابراهیم خان، به قوچان رفتم. شب با ابراهیم خان، نشستیم به دوتار زدن. هر چه او زد من هم زدم. هر مقامی زد، همراهی کردم. بعد من مقام‌هایی زدم که او نتوانست بزند.‌‌ همان شب، ابراهیم خان، اسبش را و دوتارش را به من داد و به پدرم سفارش کرد که قدر مرا بداند. پدرم خدا بیامرز، حسابی ترسیده بود. می‌گفت ابراهیم خان حتما به خاطر باختش، دودمان ما را به باد می‌دهد. اصرار کرد که دوتار و اسب ابراهیم خان را به او پس بدهم. دوتار و اسبش را پس دادم و شبانه از قوچان فرار کردیم.

– دوتارهای زیادی تا به حال داشته‌ام اما این دوتاری را که الان دارم و همه جا همراهم است، ۴۰ سال پیش «جهانگیر» برایم ساخت. آن وقت‌ها دو تا سازنده دوتار داشتیم که ساز‌هایشان به نام بود. یکی‌اش همین «جهانگیر» بود و دیگر «کل ممد خوردی». چندتای دیگر هم بودند البته. مثل خدابیامرز «علی جمعه»، «بابای ناصر» و «پرویز زحمتکش». بعد‌ها «حسنقلی رضوانی» هم آمد که خداوکیلی دوتارش از لحاظ زیبایی بی‌نظیر بود و نقش‌های حساب شده‌ای روی کاسه و دسته می‌انداخت و خودش هم دوتار زنی بلد نبود.جهانگیر، این دوتاری را که الان دارم اول برای من ساخت. البته بعد‌ها چند دست چرخید و دوباره به دست خودم رسید. من هم دوتار را دوباره به جهانگیر دادم تا برایم نقش کند. یعنی این خط و نقش‌های روی کاسه و دسته را حک کند. از آن وقت این دوتار شد؛ دوتار مخصوص ذوالفقار.

– دوتاری حتما باید از خودش هم چیزهایی بسازد و داشته‌های موسیقی اضافه کند و الا چه فایده دارد که‌‌ همان داشته‌های قبل را هی تکرار کنیم؟ من هم کارهایی کرده‌ام که تا پیش از من هیچ دوتاری نمی‌کرده. دیگر دوتاری‌ها هم باید همین کار را بکنند.

– قرار بود من در یک کاستی برای محمدرضا شجریان دوتار بزنم که قسمت حاج قربان شد. در تالار وحدت برنامه داشتم که آمدند گفتند آقای شجریان آمده و سراغ تو را می‌گیرد. رفتم و ایشان را دیدم. آقای شجریان به من گفت پس این ذوالفقاری که می‌گویند تویی هستی. گفتم: در خدمتم. گفت می‌خواهم یک کاست با هم پر کنیم. گفت فلان قدر هم پول می‌دهم. گفتم پول نمی‌خواهم همین که با هم اجرا می‌کنیم، برای من افتخار است. گفت بیا خانه من که پای کوه است. گفت من هر روز تا سر کوه می‌روم و وقتی گرم شدم شروع می‌کنم به خواندن. خلاصه قرار شد، کار مشترکی با ایشان انجام بدهم؛ اما آن چند روز، مسوولان جشنواره‌ای که من را دعوت کرده بودند، اجازه ندادند کاری بیرون از برنامه انجام بدهم. بعد‌ها هم که دیگر آقای شجریان را ندیدم تا شنیدم کاستش را با حاج قربان پر کرده است.
 
– من روش پنجه زنی‌ام با دوتاری‌های دیگر فرق می‌کند. حالا البته خیلی‌ها در تربت جام، کاشمر، تایباد، خواف و باخرز، به سبک ذوالفقار دوتار می‌زنند. خیلی‌ها هم که حالا دیگر برای خودشان استاد شده‌اند، به همین روش، اجرا می‌کنند. از جمله دو تا پسر‌هایم «محسن» و «مرتضی». کسان دیگری هم هستند مثل «غفور محمدزاده»، «محمد طاهری»، «علی درافشان» و…

 

– اینکه کسی بشود ذوالفقار، یک شبه اتفاق نمی‌افتد. من مورد لطف خدا بودم و هستم و این دوتارزنی، موهبتی است که خدا به من عطا کرده. البته خودم هم خیلی زحمت کشیدم. این شیرینی نوازی، داده خداست. وقتی کسی برای خریدن دوتار به سراغم می‌آید و من با سازی که می‌خوام به آن‌ها بفروشم، ساز می‌زنم، می‌گوید استاد تو اگر قاشق هم دست بگیری، می‌توانی مقام‌های مختلفی را با آن اجرا کنی. خب این لطف خدا است دیگر.

– در تربت جام، هفت هشت تا خواننده نامی داریم که من با هر کدام از آن‌ها هفت، هشت تا نوار پر کرده‌ام. یعنی اگر هر کدام حداقل ۲۰ ساعت خوانده باشند و من دوتار زده باشم، می‌شود ۱۶۰ ساعت نوار. باید اسم من را توی کتاب‌ها بنویسند (با خنده).

۵۷۵۷
 

دانلود   دانلود


خبرآنلاین

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.