بی تاب گام رفتنم

۲۸اردیبهشت،

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ،به نقل از وصیت نامه؛

کو مرد راه، کو!
آن کس که رفته است و مانده است!
ره ماند و من خسته از زمان
در من، شب نشسته است
شور و شتاب رفتن در درنگ لحظه ها
همت والا کجاست
من ماندم و ندامت در میان مانده ها
من ماندم و دریغ از نرفتن ها
این چه حکایتی است
ماندن در سکوت لحظه ها
من تشنه توفان بودم
اما داخل من
اینک سرشار از خستگی است
از کدامین راه باید رفت
از راه غبار، از راه دود
آن صورت پر خون سرشار از غبار جنگ
اینک می خواند مرا
بی تابم از لحظه ها
لحظه های وصال
می خواندم
و من مانده ام هنوز
عطر گل یاسش
در مشامم جاری است
اینجا چه می کنم؟
بی تاب گام رفتنم
از سودای بیهوده زیستن
در ملالم، در ملال
بر لبان خشگ من، غم ناگفته ها
می خواند مرا
راهی گم شده در فلک
می خواهد مرا
ره توشه ام کجاست؟
انگار به آخر رسید ه ام
ره را در داخل خویش گذر کرده ام
اینک به پایان رسید ه ام


باشگاه خبرنگاران
باز نشر: پورتال خبری ممتاز نیوز www.momtaznews.com

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.