تقدیم به آن‌ها که از خود سیر شده‌اند!

تا به حال از خود پرسیده اید؟ چه اتفاقی می افتد که بعضی ها حاضر می شوند با دست های خودشان باارزش ترین دارایی را از خودشان دریغ کنند. مخصوصا وقتی بدانیم بر اساس آمارها تب و تاب خودکشی هر روز بالا می رود .

اگر از اطرافیانت بپرسی که چیزی بیشتر از همه در زندگیشان اهمیت دارد می گویند سلامتی و تندرستی، معنی حرف آنها نشان از اهمیت زندگی برایشان خبر می دهد.  حالا اینکه چه اتفاقی می افتد که بعضی ها حاضر می شوند با دست های خودشان این با ارزش ترین دارایی را از خودشان دریغ کنند سوالی است که ذهن خیلی ها را به خود مشغول کرده است. مخصوصا وقتی بدانیم بر اساس آمارها تب و تاب خودکشی هر روز بالا می رود و روز به روز بر تعداد کسانی که به آفرینش خداوند می شورند بیشتر می شود.

ممکن است خودکشی بیشتر مربوط به حوزه روانشناسی شود. اما چیزی که آن را تبدیل به موضوعی اجتماعی می کند مسئله بالا رفتن آمار آن و طیف سنی است که بیشترین اقدام به خود کشی را داشته اند یعنی جوانان بین ۱۹ تا ۳۵ ساله. نکته دیگری که باعث می شود نسبت به این موضوع حساسیت نشان دهیم افزایش نسبت افراد متاهل در اقدام به خودکشی است. آمارها می گویند در سال های اخیر خود کشی افراد متاهل با ۹ درصد رشد به ۲۰ درصد کل خودکشی ها رسیده است.

دکتر امین سعادت مند جامعه شناس و آسیب شناس احتماعی در گفت و گو با تبیان می گوید: «ممکن است مسائل اقتصادی در بالا رفتن تعداد خودکشی ها موثر بوده باشد اما اگر بگوییم تنها دلیل این موضوع بوده، ساده انگارانه سخن گفته ایم. چون مسائلی مثل بالاتر بودن آمار خودکشی در کشورهای پیشرفته تر این احتمال را تاحدی نقض می کند از طرفی پایین آمدن سن خودکشی به ما نشان می دهد که دغدغه مالی نمی تواند بزرگترین دلیل این اتفاق نا خوشایند باشد.»

دکتر سعادت مند در جواب این سوال که چرا تعداد متاهل هایی که خودکشی می کنند بیشتر شده است می گوید: «این موضوعی است که نیاز به تحقیقات زیادی دارد. نهاد خانواده به نظر یک نهاد یاری دهنده می رسد که در مواقع سختی و یا در مشکلات به فرد کمک می کند که خودش را بهتر حفظ کند و راحت تر مبارزه کند اما وقتی می بینیم اتفاقاتی از این دست می افتد باید به این نکته پی ببریم که کارکرد خانواده و یا ساختار آن دچار مشکل شده است و آن مشکل تبعاتی دارد که شاید یکی از آنها بیشتر شدن تعداد خودکشی در افراد متاهل باشد.

ممکن است با خودتان بگویید در کشورهای صنعتی که نهاد خانواده به مراتب با مشکلات بیشتری رو به رو است نسبت خودکشی اگرچه بیشتر از ایران است اما روند ثابتی دارد. به نظر من دلیل این موضوع می تواند در عدم تغییرات هماهنگ باشد. یعنی خانواده های ایرانی پایبندی و مسئولیت را تقریبا مثل گذشته از افراد می خواهند اما حمایت های کافی از او به عمل نمی آورند به عنوان مثال در یک خانواده، خانم توقع دارد که مرد مثل مردهای سنتی حتما تمام مسئولیت هایش را انجام دهد اما توقعاتش پایین باشد و در مقابل، حمایت یک همراه صمیمی را نداشته باشد و یا برعکس مردی که از زنش می خواهد مثل زن های امروزی کار کند و در عین حال مسئولیت های دیگر هم داشته باشد اما خودش از او حمایت روحی نمی کند. مسئله دیگر بی تفاوتی آدم ها نسبت به هم است.

اتفاقی که ما در حال حاضر خیلی پررنگ در جامعه می بینیم. این بی تفاوتی از خرده جوامع کوچک که اولین آنها خانواده است شروع می شود و در جامعه نشر پیدا می کند. قبلا اگر پسر خانواده چهل سال هم داشت برای درد دل و مشورت و گرفتن کمک به پدر و مادرش رجوع می کرد اما در حال حاضر پسری بیست ساله خودش را در برابر هجوم مشکلات تنها می بیند. یا زنی که نمی تواند روی حمایت های روحی شوهرش حساب کند چون او آنقدر بی تفاوت است که اصلا نمی فهمد که همسرش مدت ها است دارد با مشکلی دست و پنجه نرم می کند.

در گذشته مردم وقتی سرشان را روی بالش می گذاشتند و با خودشان می گفتند خدا بزرگ است و فردا هم روز خدا ست. اما حالا جوانان همه چیز را با منطق و عقل ناقص خود حساب و کتاب می کنند و اگر به این نتیجه رسیدند که جور در نمی آید فکر می کنند همه چیز برایشان تمام شده. به نظر من تقویت توکل آن هم نه با شعار بلکه با نشان دادن نتیجه های توکل به صورت عینی به جوانان می شود کمی به کاهش امار خودکشی کمک کرد

قبلا اگر پسر خانواده چهل سال هم داشت برای درد دل و مشورت و گرفتن کمک به پدر و مادرش رجوع می کرد اما در حال حاضر پسری بیست ساله خودش را در برابر حجوم مشکلات تنها می بیند. یا زنی که نمی تواند روی حمایت های روحی شوهرش حساب کند چون او آنقدر بی تفاوت است که اصلا نمی فهمد که همسرش مدت ها است دارد با مشکلی دست و پنجه نرم می کند. نکته دیگر این است که در جامعه ما ارزش ها طوری شده است که اگر یک فرد مجرد به مشکلی بر بخورد راحت تر می تواند به اصطلاح بزند زیر همه چیز و از اول شروع کند اما کسی که متاهل است احساس می کند خانواده برای او پایندی هستند و او نمی تواند به راحتی از دست آنها خلاص شود. البته فکر نکنید معنی این حرف این است که جوانان متاهل امروزی خیلی مسئولیت پذیر شده اند و برای اینکه نمی توانند خانواده را رها کنند خودکشی می کنند بلکه دقیقا برعکس است. قبلا برای کسی مثل مرد خانواده مهم بود که بعد از او چه به سر زن و بچه اش می آید اما حالا کسی که دست به خودکشی می زند فقط به این فکر می کند که باید خودش را راحت کند و مهم نیست بقیه چه می شوند.»

حجه الاسلام نورالدین سلماسی استاد حوزه و دانشگاه کم شدن روحیه دینی و توکل مردم را هم در این زمینه موثر می داند و به تبیان می گوید: «در گذشته مردم وقتی سرشان را روی بالش می گذاشتند و با خودشان می گفتند خدا بزرگ است و فردا هم روز خدا ست. اما حالا جوانان همه چیز را با منطق و عقل ناقص خود حساب و کتاب می کنند و اگر به این نتیجه رسیدند که جور در نمی آید فکر می کنند همه چیز برایشان تمام شده. به نظر من تقویت توکل آن هم نه با شعار بلکه با نشان دادن نتیجه های توکل به صورت عینی به جوانان می شود کمی به کاهش امار خودکشی کمک کرد.»

با وجود این حرف ها سوالی که باز هم باقی می ماند این است که چه باید کرد. برای بیشتر کردن احساس مسئولیت افراد جامعه به یکدیگر چه کارهایی باید انجام شود. شاید رسانه ها در این زمینه نقش پر رنگی ایفا کنند. شاید اگر هر روز از تلویزیون جمله «به خودت مربوط است» یا «این مشکل تو است» را نشنویم و یا خانواده هایی را نبینیم که هر کدام دنیای خود را دارند اتفاقات بهتری بیفتد. البته نمی توان همه چیز را به گردن رسانه ها انداخت به هر حال خود افراد جامعه هم در این میان نقش دارند.

شاید بتوان به عنوان دلیل دیگر به تصمیم گیری های دور از آینده نگری جوانان اشاره نمود . نحوه تصمیم گیری در افراد می تواند تبعات خاص خود را داشته باشد و چون افراد و جوانان ما بخصوص عادت نکرده اند دوراندیشی داشته باشند، برای تصمیم های خود فکر کنند، مشورت بگیرند و یا از تجارب دیگران استفاده کنند، بالتبع با مشکلاتی روبرو می شوند . که همین پیامد های منفی به مرور جوان را ناکام و درمانده می کند .
ممکن است مسائل اقتصادی در بالا رفتن تعداد خودکشی ها موثر بوده باشد اما اگر بگوییم تنها دلیل این موضوع بوده، ساده انگارانه سخن گفته ایم. چون مسائلی مثل بالاتر بودن آمار خودکشی در کشورهای پیشرفته تر این احتمال را تاحدی نقض می کند از طرفی پایین آمدن سن خودکشی به ما نشان می دهد که دغدغه مالی نمی تواند بزرگترین دلیل این اتفاق نا خوشایند باشد
از طرف دیگر بعضی از رفتار ها و کردار ها به مرور به عنوان یک مد مورد الگوگیری قرار می گیرد . جوانی که در اطراف خود الگوهای شکست پذیر ریادی را می بیند به مرور از آنها مدل سازی می کند .

بدبینی های اجتماعی هم می تواند از دیگر عوامل تصمیم های اینگونه باشد . وقتی در جامعه این طور باب می شود که “هرجا نشستی و هر مبحثی را عنوان کردی به بدترین نحو آن را تحلیل کنی و آینده را تیره و تار معرفی کنی” طبیعتا افراد را به افسردگی و ناامید سوق می دهد .

اگر همه ما سعی کنیم از کنار هم بی تفاوت عبور نکنیم و با شنیدن مشکلات دیگران به سر تکان دادن اکتفا نکنیم به اندازه یک نفر می توانیم در رفع مشکل بی تفاوتی موثر باشیم. مسئولان هم باید به جای کتمان کردن واقعیت ابتدا آن را بپذیرند و بعد با راه های مختلف امید و توکل را به جامعه تزریق کنند.

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.