خوشحالی‌نامه!

مدتی است از اینکه فقط زیر گوش دوستانم نق می‌زنم خسته شده‌ام. بعد از چند سال تصمیم گرفتم که دیگر نق نزنم. چون آنچه به جایی نرسد نق نوق است! و حالا می‌خواهم در این ماه پایانی تابستان شادی‌ها و خوشحالی‌هایم را با دیگران تقسیم کنم.

الغرض، چند سالی است که از همه جا شدیداً مورد لطف قرار گرفته‌ام و خوشحالم! سردمدار این الطاف هم مهرداد رایانی مخصوص است که در زمان مدیریتش در تئاترشهر این الطاف را آغاز نمود! خوشحالم که به قول خودش «اولویت»‌های فراوانی داشت، تا حدی که من و نمایش تأیید شده من «شهادت پیو‌تر اوهه» را یک سال و نیم معلق نگه داشت و در ‌‌نهایت هیچ! البته هیچ که نه،‌شناختی برای من حاصل شد!

خوشحالم که مهدی مکاری یک سال و اندی پس از درخواست من برای اجرای‌‌ همان نمایش، ضرب العجلی یک هفته‌ای تعیین کرد تا من کار را آماده کنم. و کردم و اجرا رفتم. گیشه هم که نصیب تالار شد، چون کمک هزینه پنجاه میلیون ریالی!!!! برای یک گروه بیست نفره دریافت کردم! خوشحالم که به دلیل فرصت کم هیچ تبلیغ مطلوبی نداشتم! دوستان مطبوعاتی هم که فقط به دنبال نقد و خبر و مصاحبه دکتر فلان و استاد به‌مان و آن دوست عزیزشان بودند و گرفتاربودند! و خیلی خوشحالم که بعد از آن انگیزه‌ای برای کار جدید نداشتم!

خوشحالم که نمایش «کارول» کار آتوسا راستی به دلایل مختلف سر از فرهنگسرای نیاوران درآورد و به علت حمایت صد در صدی مسئولان!! با توجه به شعار فعال سازی تمامی سالن‌های شهر!! قرارداد تیپ که نه، ریالی هم کمک مالی دریافت نکرد.

خوشحالم که یکی از نویسندگان قرارداد تیپ اولیه انجمن بازیگران خانه تئا‌تر بوده‌ام اما تاکنون رنگ آن را ندیده‌ام!! بهتر!! چون اگر به بچه‌ای شکلاتی بدهند و دفعه بعد بخواهد و ندهند، خیلی خیلی ناراحت می‌شود ولی من که نمی‌دانم قرارداد تیپ چه مزه‌ای دارد!! اما خوشحالم که همکارانم مزه آن را چند صباحی چشیدند ولی حالا..!

خوشحالم که نمایش «۷ طبقه» را به کمک همکارم با یک دوجین بازیگر حرفه‌ای برای سی امین جشنوارۀ تئا‌تر فجر آماده کردم، اما آن‌قدر کارهای قوی‌تر از ما زیاد بود که کار ما رد شد!! خدا رو شکر. کار‌ها را بعداً دیدم و خوشحال شدم!!!!!! فیلمی هم از بازبینی گرفتیم.

برای‌‌ همان کار به تئاترشهر درخواست دادم اما خیلی خوشحال شدم که پیش از بررسی فهمیدم تئاترشهر جایگاه حرفه‌ای‌های دو سال آمده است و جایی برای من بیست سال آمده نیست!! دمم را روی کولم گذاشتم و رفتم.

بعدش خیلی خیلی خوشحال شدم وقتی برای‌‌ همان اجرا به تالار مولوی با مدیریت جدید رفتم و فهمیدم که آنجا جایگاه دانشجویان است نه من حرفه‌ای!! جل الخالق!

سراغ ایرانشهر رفتم.‌‌ همان جای موند بالا، جایگاه تئاترهای خصوصی و پول درآر و… ولی متن خوب ما در اولویت قرار نگرفت! نه که من در اولویت نباشم، نه! متن من در اولویت نبود! خوشحالم که این همه متن‌های اولویتمند پیش روی من است، نه اشخاص اولویتمند!! چه می‌کنه این اولویت!

تالار حافظ هم پذیرای این متن نشد، چون که فاقد کشش دراماتیک تشخیص داده شد. و دغدغه ونگرانی حضرات، مشکل من با متن و تماشاگر بود، وگرنه خودشان مشکلی نداشتند، نه با من، نه با متن! و خوشحالم که البته کمی هم دغدغۀ فروش بلیت و درآمد تالار حافظ با آن هزینه‌های سنگین را نیز داشتند! و سرخوردگی ما را نیز!! چون بسیار ناپسند است که بنده X نفر تماشاگر با Nتومان فروش داشته باشم و آقای فلانی X-A نفر و N-B تومان!! من جوانم، سرخورده می‌شوم ولی او قوی است و نمی‌شود! مسئولین هم که می‌توانند فخر بفروشند و بگویند کار فلانی اجرا رفت در اینجا نه فلانی (من)! پس خوشحالم. خوشحالم که این حضرات شورا سطحی نگر نیستند و فقط به کیفیت اجرا نگاه نمی‌کنند و خیلی مسایل دیگر را در نظر می‌گیرند!!

خوشحالم که به فکر اجرای «۷ طبقه» روی پشت بام خانه هنرمندان در نیمه شهریور افتادم. دو ماه قبلش فیلم دادم. اما… بحث تأسیس کافی شاپ پیش آمد. درست همانجایی که من درخواست اجرا دادم! القصه این بار شورای اینجا فیلم کار را دید، چیزی نفهمید (کیفیت ضبط نمایش بد بد بود!). متن نمایش نامه را خواستند، دادیم. و خوشحالم که آنقدر سرشان شلوغ بود که بعد از یک و ماه ونیم فرصت خواندن پیدا نکردند. بعد شنیدم که خواندند و به تعطیلات تهران خوردیم و زمان پاسخ گویی نبود. و خوشحالم که زمانی ممکن است، و فقط ممکن است، به من پاسخ دهند که سهراب بیچاره دچار مرگ شده باشد. چون شهریور هم از نیمه گذشت و خبری از نوشدارو نشد! به زودی در تهران باران خواهد بارید و اجرای روی پشت بام!! کافی شاپ هم که…! ضمن اینکه هر گروه آماده اجرا پس تصویب ازنهایی کارشان دست کم یک هفته مجال می‌خواهد. بماند!!! خوشحالم که همه به خواسته‌هایشان رسیدند و من نرسیدم. خوشحالم که خودم و گروهم دو ماه دیگر هم با رویای اجرای احتمالی روی پشت بام خانۀ بعضی از هنرمندان ایران سر کردیم و حالا هیچ! خوشحالم که کسی به من پاسخ منفی نداد… بله مثبت هم نداد. چون من که آقای فلانی و فلانی نیستم!

من هم که از اون آدم‌هایی نیستم که یا گردن کج کند، یا پاشنۀ در دربیاورد و یا مشت بر میز بکوبد یا… تا اجرا بگیرد. من منم، بهرام سروری‌نژاد (شجره نامه و رزومه نمی‌دهم) و کلاً خوشحالم که همه خوشحالند… و منم… خوشحالم که خوشحالم!!

بازیگر و کارگردان تئا‌تر و بازرس انجمن بازیگران تئا‌تر

۵۸۱۹
 

دانلود   دانلود


خبرآنلاین

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.