داستانک/ ماجرای غلام و نماز خواندن در مسجد!

۴ شنبه ۱۷ آبان ۹۱ به نقل از باشگاه خبر نگاران جوان در پورتال خبری ممتاز نیوز انتشار یافته است،

شب که می گردد حوصله ها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران

کافری غلامی مسلمان داشت. روزی از مقابل مسجدی رد می شد. غلام گفت: به من اجازه بده تا به مسجد بروم و نماز بخوانم. مرد کافر به او اجازه داد، غلام به مسجد رفت و مدتی طول کشید و نیامد. کافر صدا زد و او را طلبید، اما غلام گفت: او نمی گذارد که بیرون بیایم.

مرد نزدیک در ورودی رفت و به داخل نگاه نمود اما غیر از غلام کسی را ندید سپس گفت: چه کسی نمی گذارد که بیرون بیایی؟ غلام گفت: همان کسی که نمی گذارد توبه اندرون آیی.

«فیه مافیه»

برای ملاحظه مجله شبانه اینجا کلیک نمایید


باشگاه خبرنگاران

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.