دفن نمودن آرزوها

به گزارش تفسیری ممتازنیوز iبه نقل از باشگاه خبرنگاران جوان در تاریخ ۴شنبه ۱۰م آبان ۹۱،

وبلاگ زهرا اچ بی اورد:آدم iبه یه جایی میرسه که فکر میکنه بعضی چیزا رو دیگه باید فراموش کنه، برای همیشه دیگه دفنشون کنه.

به گزارش تفسیری گروه وبگردیممتازنیوز،  * من اون سریال قصه های جزیره رو بسیار دوست داشتم. یه جایی تو سریال بود که هنوز فلیسیتی اینا نوجوون بودن. بعد تصمیم میگیرن آرزوهاشون رو بنویسن و بعد اینکه نوشتن اونا روی داخل یه بطری گذاشتن و خاک نمودن. البته یادم نمی باش پیش اینکه تو بطری بذارن باهاش چیکار نمودن. اصلا دروغ چرا عین سکانسش رو یادم نمی باش و چیزی که نوشتم، خاطره محوی بود که از سریال یادم مونده.

* یادمه اون موقع دختر عموم برگشت iبه ما گفت که همچین کاری بکنیم. یه جایی آرزوهایی که داریم رو بنویسیم و نگه داریم که چند سال دیگه (فکر کنم ده سال دیگه رو گفت) برگردیم iبهشون ببینیم برآورده شدن یا نه؟ من یادمه آرزوهام رو توی یه دفتر خیاطی نوشتم و مثل بقیه iبه هیچکس نشون ندادم. امروز موقع خونه تکونی دوباره اون دفتره رو پیدا نمودم.

* دفتر خیاطی iبه این دفترهایی گفته میشد که صفحاتشون بسیار بزرگه. اندازه یه برگه A4. من تو اون دفتر کلی عکس بریده از روزنامه ها داشتم و یه عالمه برگ گیاهان خشک شده چسبونده بودم، براشون شعر گفته بودم. بعد یه جایی وسط اون شلوغ پلوغی ها آرزوم رو نوشته بودم. امروز که نگاش میکردم حتی خندمم گرفت. نوشته بودم اون موقع که من این آرزو رو نگاه میکنم دیگه برآورده شده. من یه شاعر معروفم و احتمالا یه دیوان شعر هم ازم چاپ شده. واقعیت اینجاست که من تو کودکی و نوجوانی اصلا تو یه دنیای دیگه بودم. اون موقع همش شعر میگفتم و داستان مینوشتم. میخواستم برای خودم شاعر بشم که خب نشدم.

* داشتم فکر میکردم اگه حرف دختر عموم رو گوش داده بودم شاید معنی iبهتری داشت. مثل کاری که بچه های اون جزیره نمودن. یعنی همون دفن نمودن آرزوها. آدم iبه یه جایی میرسه که فکر میکنه بعضی چیزا رو دیگه باید فراموش کنه، برای همیشه دیگه دفنشون کنه.


باشگاه خبرنگاران

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.