رضا یزدانی: دوست دارم سبک کارم برند جهانی شود

اولا که او پایبند سبک نیست. تلفیق های مختلف را در کار او می‌شود دید. از اینکه پاپ کار کند یا هارد راک ابایی ندارد. از طرف دیگر تفاوت را در جنس ترانه هایش می‌شود احساس کرد.

ترانه های نوستالژیکش نشان می‌دهند او خودش به شدت در این حال و هوا سیر می‌کند. در آلبوم او حتما یک ترانه فان (نه مسخره) پیدا می‌کنید. ترانه های عاشقانه اش هم رنگ و بوی خودش را دارد.
به نظر می‌آید تنها خواننده ای هم باشد که در این دوره زمانه، از طبیعت و جامعه و نوستالژی های قدیم می‌خواند و ترسی از به فروش نرفتن آلبوم هایش ندارد. بعد از این همه سال، حالا یزدانی حسابی در سبکش جا افتاده و می‌توان گفت برند خودش را دارد.

امضایش پای کارهایش هست اما با این وجود اینها راضی اش نمی‌کند. او دوست دارد موسیقی اش را جهانی کند. «ساعت فراموشی» مانند دیگر آثار رضا یزدانی چند المان مهم دارد؛ اول اینکه جنس ترانه هایش با ترانه هایی که این روزها بورس بازار موسیقی هستند کمی‌متفاوت است.
از ترانه های اجتماعی گرفته تا عاشقانه و حتی فان. جمع کردن همه اینها در یک آلبوم کاری است که کمتر خواننده و موسیقیدانی جرات می‌کند در کارهایش پیاده کند.
البته این تفاوت تنها در ترانه ها نیست. سبک های متفاوتی که او در کارهایش استفاده می‌کند، از هارد راک گرفته تا فلامینکو، باعث می‌شود که نتوان او را در یک قالب خاصی گنجاند.
 
یادم هست در مصاحبه های قبلی ات گفته بودی آلبوم جدیدت یعنی «ساعت فراموشی» بیشتر سلیقه ها را پوشش می‌دهد. یعنی از نوجوانان تا سالخورده ها و از قشرهای کم درآمد تا پولدارها با آن ارتباط برقرار می‌کنند. به نظرت به آن هدفی که ترسیم کرده بودی رسیدی؟
– شاید صد درصدی که هدف من بود نه ولی ۸۰ درصد اتفاق افتاده. مثلا من در این آلبوم برای اولین بار یک ترک دارم که فلامینکو است. خود این سبک باعث می‌شود تا یک عده از آدم ها با یک نوع خاص از سلیقه از این آلبوم استقبال کنند.
یک ترک دیگر دارم که خیلی هارد راک است. در واقع سعی کردم طیف متنوعی از سبک ها را در آلبوم استفاده کنم. از پاپ گرفته تا فلامینکو و هارد راک و خلاصه هر چیزی که به نظرم خوب می‌آمد.

این طیفی که درباره اش صحبت می‌کنی مربوط به سبک ها می‌شود. محتواها چطور؟ چطور سعی کردی که همه سلیقه ها و نسل ها را مخاطب آلبوم قرار دهی؟
– در مورد محتوا هم این تنوع وجود دارد، تنها در این آلبوم. اتفاقا این سیاستی است که در همه کارهایم به کار می‌برم. سعی می‌کنم هر آهنگ حال و هوا و موضوعی متفاوت داشته باشد. این آلبوم هم دو تا کار نوستالژیک دارد که «سینما» و «کافه رویاست».
کار اجتماعی هست مثل «کارتن خواب». کارهای عاشقانه هست «مثل بانوی من»، «بدون تو هیچم»، «وقتی تو رفتی» و «آدم یه جایی رو مجبوره». همیشه آهنگ اول آلبوم هم یک کار فان بود. «تیمارستان» یک کاری است که هم کمی‌ عاشقانه است، هم اجتماعی است و هم فضای فان دارد. «تو تیمارستان عشقت واژه هام رو بستری کن، شبهام رو لبریز خورشید، روزام رو خاکستری کن».
البته مثل «میعادگاه» در آلبوم قبلی فان نیست. خب تعداد ترک های آلبوم هم زیاد است. کمتر آلبومی‌را این روزها می‌بینید که ۱۴ ترک داشته باشد. من می‌توانستم این را دوتا آلبوم بکنم. اولا که اینجور آدمی‌نیستم و دستم به کم کار کردن و کم فروشی نمی‌ره و دوما می‌خواستم تمام چیزهایی که در ذهنم هست در این آلبوم پیاده کنم. هر چند کاملا محقق نشد، اما فکر می‌کنم نتیجه خوب از آب درآمد.
 
با اینکه بیشتر مخاطبانت تو را با موسیقی راک می‌شناسند اما به نظر می‌آید در این آلبوم کمتر به سمت فضای راک رفتی.
– اولا این را بگویم که موسیقی من راک نیست. من همه نوع موسیقی کار می‌کنم. هر نوع موسیقی که به آن علاقه داشته باشم و به سلیقه ام نزدیک باشد. مثلا قطعه ۱۳ این آلبوم اصلا فلامینکو است. کسی که راک کار می‌کند که فلامینکو کار نمی‌کند دیگر. ولی من در این آلبوم کار کرده ام.

من همه جور سبکی در کارهایم دارم. آهنگ های پاپ، پاپ – راک، راک و چند سبک دیگر را در کارهای من می‌توانید ببینید. ولی در کل چون اینها هیچ کدام در موسیقی ما تعریف درست و درمانی ندارد، همه را از دم پاپ می‌گوییم. خود من هم که می‌خواهم مجوز بگیرم، در فرم هایی که باید پر کنم سبکم را پاپ می‌نویسم اما تعریفی که من خودم از سبک موسیقی ام دارم، موسیقی تلفیقی است. تقریبا همه کارهایی که انجام داده ام، چه آنهایی که کاملا پاپ بوده اند، باز یک رگه هایی از تلفیق را می‌توانید در آن ببینید. کارهای من را در واقع یک طیفی از سبک ها تشکیل می‌دهد که از پاپ شروع می‌شود و تا سافت راک و حتی هارد راک هم پیش می‌رود.

۱۴ ترک به نظرت زیاد نیست؟ حوصله مخاطب سر نمی‌رود؟
– اتفاقا به این فکر افتادم که ممکن است زیاد باشد و چند بار خواستم که یکی، دو ترک را از آلبوم دربیاورم اما دیدم آلبوم این طوری که الان هست یک خط داستانی دارد که با درآورردن این ترک ها این خط داستانی از بین می‌رود. از طرفی هم ممکن بود که به هدف اولم که هدف گرفتن تمام سلیقه ها بود، نرسم. در نتیجه فکر کردم ترکیب فعلی بهترین ترکیبی است که می‌توان داشت.

به نظر می‌رسد در این آلبوم در انتخاب ترانه هم کمی‌دیدگاهت متفاوت باشد. در آلبوم های قبلی بیشتر از یکی، دو ترانه سرا استفاده می‌کردی اما در این آلبوم تعداد ترانه سراها خیلی بیشتر هستند. چه دلیلی وجود داشت که از این همه ترانه سراهای مختلف استفاده کنی؟
– من در این آلبوم از ۱۲ ترانه سرا استفاده کردم. حسن علیشیری و مهدی ایوبی هر کدام سه ترانه دارند و بقیه هر کدام یک ترانه. خیلی هایشان را تا همین چند وقت پیش که مراسم رونمایی از آلبومم بود اصلا ندیده بودم. یکی از آبادان آمد، یکی از اصفهان، یکی از انزلی. من فقط تلفنی با اینها در ارتباط بودم. این ترانه ها را از بین چند صد ترانه پیدا کردم که از مسیرهای مختلفی به دستم رسیده بود.

یعنی تا این حد در انتخاب ترانه سختگیر هستی؟
– شاید باورتان نشود، ولی من این چند ترانه را از بین چند هزار ترانه انتخاب کرده ام. بیشتر تولید این آلبوم به انتخاب ترانه و تصحیح و ترکیب آن با آهنگ ها گذشت. من بسیار روی ترانه سختگیر هستم. ترانه به نظرم مهم ترین بخش یک آهنگ است. من در یک آلبوم بیچاره می‌شوم برای انتخاب یک ترانه. واقعا برای انتخاب ترانه زحمت می‌کشم.
مخصوصا الان که دیگر با یک ترانه سرا کار نمی‌کنم و از ترانه سراهای مختلفی ترانه می‌گیرم، کارم چند برابر شده است. مثلا من در این آلبوم جدیدم باید دوتا کار نوستالژیک داشته باشم مثل میعادگاه در آلبوم قبلی ام. بعد تازه اگر از ترانه خوشم می‌آمد می‌رفتم سراغ ادیت کردن. بعضی از این ترانه هایی که در این آلبوم می‌بینید بارها و بارها ادیت شده اند.
بعضی وقت ها خودم به ترانه سرا گفته ام که باید اینجای ترانه عوض شود یا اگر اینجایش اینجوری شود بهتر است. چیزی که در آلبوم می‌شنوید شاید با اصل ترانه خیلی فاصله داشته باشد. این حاصل ساعت ها سروکله زدن من و ترانه سراهاست.

خودت هم یک ترانه در این آلبوم داری.
– بله. البته برای اولین بار است که این جسارت را انجام دادم که خودم برای کارم ترانه سرایی کنم. ترک هشت آلبوم.

چند وقت پیش یک آلبوم منتشر شد به نام خاص که یکی از ترک هایش هم متعلق به تو بود. حالا جدای از حرف و حدیث هایی که بعد از انتشار آلبوم به وجود آمد، ترکی که تو خوانده بودی طبق نظرسنجی ها بهترین ترک این آلبوم شناخته شده بود. به نظر خودت «خاص» تجربه موفقی بود؟
– آلبوم های گروهی یک سری معایب دارد و یک سری محاسن. من احساس کردم که آنجا باید باشم. دلایل خاص خودم را داشتم. حالا شاید گفتن این دلایل دوباره باعث حرف و حدیث بشود و من این را دوست ندارم اما در کل برای من تجربه خوبی بود.
 
همیشه حرف و حدیث ها در مورد سبکی که تو کار می‌کنی زیاد بوده، خودت تعریف خاصی از سبکت داری؟
– واژه راک یک مقدار در ایران تابو دارد. هنوز درست معنا و مفهومش جا نیفتاده. فکر می‌کنید یک سبک عجیب و غریب و مبتذلی است که ما می‌خواهیم آن را در جامعه ترویج بدهیم. برای همین خود من هم خیلی دوست ندارم برای سبکم از این واژه استفاده کنم. هر چند سبک من هم واقعا راک نیست.

می‌توانی مصداق هایش را هم بگویی؟
– بله. فکر می‌کنم خیلی واضح است. کار هارد راک مثل ترانه «مش رمضون» یا مثلا «کوچه ملی» و «شمال» کارهای کاملا پاپ هستند.

پس معتقدی که نمی‌شود کار تو را در یک سبک خاص تعریف کرد؟ اما بیشتر هوادارانت، تو را با موسیقی راک می‌شناسند.
– درست است. شاید گیتار الکتریکی که من در بیشتر کارهایم استفاده می‌کنم، یا جنس صدایم، یا حتی تنظیم و ملودی ها هم خیلی این تصور را ایجاد کند که من به سمت راک گرایش دارم. من خودم هم تکذیب نمی‌کنم اما این راک با راک غربی که شما می‌شنوید خیلی تفاوت دارد.
در واقع این راک یکجورهایی ایرانیزه شده. به طور مثال برای تان می‌گویم. در راک غربی بیشتر از گام ماژور استفاده می‌شود. یعنی ملودی ها بیشتر روی این گام تمرکز دارند. کمتر به سمت گام مینور می‌روند اما من تقریبا در تمام کارهایم از گام مینور استفاده کرده ام.
برای اینکه فضای آهنگ به موسیقی پاپ و موسیقی که این روزها در کشور ما غالب است بیشتر نزدیک باشد. گام های مینور گام های شرقی هستند. صدای شرقی دارند و همین باعث می‌شود تا مخاطب ما که گوشش با موسیقی شرقی عادت دارد، این ملودی ها به گوشش آشناتر باشد.
 
فکر می‌کنم با این حال فاصله موسیقی راک تا موسیقی پاپی که این روزها در بازار ما عرضه می‌شود خیلی زیاد است. تا به حال سعی کردی که خودت را به این فضا نزدیک کنی؟
– قطعا. من همین طور که البوم به آلبوم جلو آمدم، سعی کردم همینقدر که شنونده ها دارند به من نزدیک می‌شوند، من هم خودم را به آنها نزدیک کنم. ترک هایی مثل «کوچه ملی»، «پیکان»، «کی فکرشو می‌کرد» یا «میعادگاه» در آلبوم ها اضافه شد که مخاطب های بیشتری را جذب کند. یعنی شما وقتی ترک های یک آلبوم من را بررسی کنید، می‌بینید همه جور آهنگی در این آلبوم گنجانده شده.
آهنگی که مخاطب معمولی با آن ارتباط برقرار کند، کسی هم که طرفدار راک است از آن خوشش بیاید. یعنی یکجوری آلبوم را طراحی کردم که هر کس آن را گوش می‌کند حداقل از یکی یا دوتا آهنگ آن خوشش بیاید. آلبوم آخرم بیشتر از ۲۰۰ هزار نسخه فروش کرد و به نظر خودم عامل موفقیتش هم همین بود.
برای اینکه برای همه جور آدمی‌که آن را گوش می‌کرد یک چیزی داشت. چندتا آهنگ پاپ، چندتا نوستالژی دار، چندتا راک و حتی آهنگ های فان هم توی آن گنجانده شده بود. پیرمردهای ما خیلی طرفدار موسیقی پاپ و موسیقی های جدید نیستند ولی شما باورتان نمی‌شود که خیلی از شنونده های آلبوم من میانسال ها و پیرمردها هستند.
به خاطر همان چندتا آهنگ نوستالژیکی که در آلبوم بود، خیلی از آنها را هم توانسته بود جذب کند. اتفاقی که پارسال برای آلبوم من افتاد برای خیلی از آلبوم های پاپ نیفتاد. حتی برای آنهایی که ستاره هستند در موسیقی پاپ. نکته اش هم دقیقا این بود که آلبوم من توانست طیف بیشتری را جذب کند.

به نظرم بخشی از این شهرت را هم مدیون سینما و تلویزیون هستی. اینطور نیست؟
– قطعا. مخصوصا سینما خیلی کمک کرد. کارهای مسعود کیمیایی که خیلی در معرفی کار من تاثیر داشت. اصلا خیلی ها من را از سر فیلم های کیمیایی مثل حکم، رئیس و محاکمه در خیابان شناختند. یا سریال مرگ تدریجی رویا که خیلی دیده شد. یا کار کیفر حسن فتحی. اینها خیلی به من کمک کردند تا سبکم را معرفی کنم و شنونده های خودم را پیدا کنم.
البته این چیزی نیست که من کشف کرده باشم ولی به آن خیلی اعتقاد دارم. اینکه سینما و رسانه در کل خیلی به شنیده شدن کار و به دست آوردن مخاطب کمک می‌کند. البته کار موسیقی فیلم کار راحتی هم نیست. یعنی هر کاری هم در سینما و تلویزیون دیده و شنیده نمی‌شود.
این هم خودش هنری است که بتوانی کاری بسازی که در سینما مورد توجه قرار بگیرد. اما در کل به نظرم سینما یک فرصتی است که خیلی خوب می‌شود در آن، کارت را معرفی کنی و مخاطب جمع کنی. اتفاقی که برای خود من افتاد. وقتی در سینما یا تلویزیون کارت را عرضه می‌کنی و بازخوردهای خوب می‌گیری، یعنی اینکه کارت مارکت پیدا کرده و این بهترین اتفاق برای یک هنرمند است. مخصوصا کسی مثل من که موسیقی خاصی کار می‌کند.
 
خیلی های دیگر هم بودند که در سال های گذشته موسیقی خاص کار کردند، ولی آنچنان هم کارشان پرطرفدار نشد. فقط توانستند قشر خاصی را جذب کنند. پس مهم است که این موسیقی خاص هم چگونه ارائه می‌شود.
– شما باید ببینید که کجا را هدف می‌گیرید؟ من کاملا برنامه ریزی شده و هدفمند دارم کار می‌کنم. یعنی من در یک آلبوم بیچاره می‌شوم برای انتخاب یک ترانه. واقعا برای انتخاب ترانه زحمت می‌کشم. مخصوصا الان که دیگر با یک ترانه سرا کار نمی‌کنم و از ترانه سراهای مختلفی ترانه می‌گیرم، کارم چند برابر شده است.
مثلا من در این آلبوم جدیدم باید دوتا کار نوستالژیک داشته باشم، یک قشر خاص نوستالژی بازها را هدف بگیریم، سه تا کار عاشقانه متفاوت داشته باشم، دوتا کار فان داشته باشم مثل میعادگاه در آلبوم قبلی ام. این چارچوبی است که در همه آلبوم هایم سعی می‌کنم رعایت کنم.
کار اجتماعی، عاشقانه، نوستالژی و خلاصه هر چیزی که برای مخاطب جذاب باشد و بشود برایش ترانه خوب پیدا کرد من سراغش می‌روم. این تنوع موضوع چیزی است که من برنامه ریزی شده در هر آلبوم دنبالش می‌کنم.

برای یک هنرمند خیلی مهم است که کارهایش به تکرار نیفتند و کلیشه نشود. تو برای این موضوع چه راه حلی داری؟
– ترانه به نظر من خیلی اهمیت دارد. اگر بخواهیم بر اساس اهمیت رده بندی کنیم، ترانه از نظر من در اولین رده قرار دارد و بعد ملودی. ملودی باید بر اساس ترانه ساخته شود. من کار این آهنگسازانی که اول ملودی را می‌سازند و بعد برای آن ترانه سفارش می‌دهند را اصلا نمی‌پسندم.

آهنگساز باید با ترانه زندگی کند. باید کاملا آن را درک کند و بعد برای آن به سراغ ملودی برود. وقتی تو درک درستی از شعر نداری و خوب آن را نفهمیدی چگونه می‌توانی برای آن ملودی بسازی؟ من هیچ وقت قبول نمی‌کنم که یک ملودی ساخته شود و بعد برای آن ترانه بگویند و من آن را بخوانم. به نظرم این جور کارها خوب از آب در نمی‌آیند.

خب در این صورت کار ترانه سرا خیلی سخت می‌شود. آن وقت ترانه سرا آنقدر باید با جنس کار تو آشنا باشد که بتواند همان شعری را بگوید که تو می‌خواهی.
– بله. درست است. برای همین است که می‌گویم خیلی زیاد ترانه می‌خوانم و بیشتر وقتم را پیدا کردن ترانه می‌گیرد. شاید باورتان نشود ولی من هر شب حدود صدتا ترانه می‌خوانم. از همه ترانه سراها می‌خواهم که کارهایشان را به من بدهند و خیلی ها هم خودشان ترانه هایشان را می‌فرستند.
البته شاید هم من خیلی وسواسی هستم. شاید اگر کس دیگری بود خیلی راحت تر از اینها ترانه هایش را انتخاب می‌کرد و سعی می‌کرد زودتر کار را جمع کند.
 
یک ویژگی دیگری که فکر می‌کنم باعث خاص شدن کار تو می‌شود، صداست.
– صدا چیزی بود که من به صورت خدادادی آن را داشتم و جنس صدایم از اول طوری بود که انگار برای این نوع موسیقی ساخته شده بود. اما مهم تر از صدا که من در به وجود آوردن آن نقش چندانی نداشتم، لحنی است که من در کارهایم استفاده می‌کنم.

به نظرم ویژگی مهم تر موسیقی من که باعث خاص بودن کارم شده، همین لحن است. این لحن هم حاصل یک تجربه و تلاش ۲۰ ساله ای است که من روی کلام فارسی انجام داده ام. استرسی روی کلمات وجود دارد، ادا کردن متفاوت کلمات و خلاصه مهر و امضایی که الان روی لحن کارهایم دارم حاصل کار کردن چندین ساله روی انواع موسیقی های راک و کلام فارسی است.
یک ماجرای جالب برایتان بگویم. مسعود کیمیایی هم برای همین لحن مرا انتخاب کرد. روزی که رفتیم برای اولین بار در مورد کار با هم حرف بزنیم، گفت که من این استرس و تاکیدی که روی بعضی از کلمات انجام می‌دهی را خیلی دوست دارم. این نوع تاکید کردن حس واژه ها را بهتر منتقل می‌کند.

فکر می‌کنم این لحن در آهنگ های مختلف و متناسب با فضای آهنگ ها خیلی تغییر می‌کند. اینطور نیست؟
– البته. شما وقتی یک آهنگ عاشقانه می‌خوانید حتما باید لحن تان فرق کند با زمانی که یک ترانه اجتماعی می‌خوانید که در آن قرار است از مشکلات جامعه حرف بزنید. اما این ماجرای استرس گذاشتن روی کلمات را روی همه جور آهنگی می‌شود پیاده کرد. منتها دیگر خیلی فکر و دقت می‌خواهد که کجا و چگونه این استرس را پیاده کنی که بتوانی مفهوم ترانه را هم خوب برسانی.

پس معلوم است که روی مفاهیم ترانه ها خیلی حساسیت نشان می‌دهی. چیزی که این روزها در موسیقی پاپ خیلی اهمیت ندارد.
– بله، قبلا هم گفتم. اصلا ترانه برای من اولویت اول را دارد. من اول ترانه را انتخاب می‌کنم، آن هم از بین صدها ترانه ای که به دستم می‌رسد. بعد به یک ملودی فکر می‌کنم که براساس ترانه ساخته شود. ساعت ها روی ترانه تمرکز می‌کنم و انواع مختلف خواندن آن را امتحان می‌کنم تا به بهترین لحنی که مفهوم شعر را بهتر برساند، برسم.

پیاده کردن این لحن در اجرای زنده برایت مشکل نیست؟
– یک اصل کلی وجود دارد؛ وقتی شما در یک سبکی جا افتاده باشی و روی کارهایی که می‌خواهی انجام دهی ساعت ها تمرین می‌کنی، دیگر روی صحنه مشکل پیدا نخواهی کرد. البته اجرا کردن لحنی که من در استودیو می‌خوانم روی صحنه خیلی سخت است. برای همین مجبور می‌شویم گاهی در تنظیم ها کمی‌دست ببریم. اما من شخصا، اجرا کردن روی صحنه برایم خیلی لذت بخش تر است و همیشه خروجی کار هم خیلی بهتر است. چون در اجرای زنده همانجا بازخورد کارت را می‌گیری و هر چقدر کار را با انرژی و احساس بیشتری اجرا کنی، احساس بهتری را هم از طرف مخاطب ها می‌گیری. برای همین هر چقدر تعداد مخاطب ها در سالن بیشتر باشند، من راحت ترم.
 
ایده آل هایت برای سبکی که کار می‌کنی چیست؟ دوست داری آن را تا کجا ادامه بدهی؟
– همین که تا امروز توانسته ام موسیقی ای که به آن علاقه داشتم و توانسته ام تا حدودی چیزهایی که در ذهنم می‌گذرد را به مردم ارائه کنم، به بخشی از آرزوهایم رسیدم. اما این برای من کافی نیست.

من دوست دارم این موسیقی را جهانی کنم. دوست دارم سبکی که دارم روی آن کار می‌کنم یک برند جهانی شود. شاید یک ژانر جدیدی از راک، برای همین است که چند وقتی است دارم روی ترانه های انگلیسی کار می‌کنم. در همین آلبوم جدیدم هم که قرار است تا یکی دو ماه دیگر منتشر شود چندتا آهنگ انگلیسی کار کرده ام. اگر بخواهیم واقع بین باشیم، ما انگشت شمار هنرمند بین المللی داریم. در پاپ که اصلا نداریم. اصلا پاپ ایران در دنیا شناخته شده نیست.
اینکه از اینجا برویم مالزی برای ایرانی های آنجا کنسرت بگذاریم که نمی‌شود اسمش را گذاشت موسیقی بین المللی. در کنسرت های پاپی که ما خارج از کشور برگزار می‌کنیم، یک نفر خارجی، یا یک موسیقیدان خارجی پای کنسرت های ما نمی‌نشیند. پس ارزش برگزاری چنین کنسرتی در ایران یا خارج از آن فرقی نمی‌کند.
ما زمانی می‌توانیم ادعا کنیم که موسیقی مان بین المللی شده که بتوانیم آن را به مردم دیگر جهان ارائه کنیم و از بین آنها مخاطب جمع کنیم. در مجامع موسیقی معتبر ارائه کنیم و روی آن نقد و بررسی انجام شود. بزرگ ترین هدف من این روزها این است که بتوانم این موسیقی را بین المللی کنم.

به نظر می‌آید خیلی از مسعود کیمیایی تاثیر گرفته باشی. مخصوصا در توصیف این فضاهای قدیمی.
– نمی‌توانم انکار کنم که مسعود کیمیایی روی من خیلی تاثیر داشته. من عاشق گوزن ها هستم. شاید ده ها بار این فیلم را دیده باشم. همینطور سرب. صد بار دیگر هم این فیلم را ببینم باز هم برایم جذاب است. به نظرم یکی از بهترین فیلم های بعد از انقلاب است. این همان سبک سینمایی است که من دوست دارم. مسعود کیمیایی استاد ساختن این فیلم ها از نوع ایرانیزه شده اش است. فیلم های کیمیایی در ناخودآگاه من تاثیر دارد. حتی اگر به آنها فکر هم نکنم.
 
همین هم شد که سراغ مسعود کیمیایی رفتی در سینما.
– البته کیمیایی به سراغ من آمد. همان روزهایی که آلبوم «پرنده بی پرنده» منتشر شده بود، یک روز با من تماس گرفت و گفت از آلبوم و مخصوصا ترانه «لاله زار» خوشش آمده. پیشنهاد داد که در فیلم سربازان جمعه بازی کنم که نشد و بعدا در فیلم حکم توانستم بازی کنم.

از نظر نوستالژی بازی و تریپ تهران قدیم هم که مثل هم می‌مانید.
– خیلی ها می‌گویند که فضای کارهای کیمیایی با صدای تو خیلی جور است. هم به خاطر فضای اعتراضی که دارد، هم نوستالژی بازی.

خیلی ها هم می‌گویند که سعی می‌کنی عین فرهاد و فریدون فروغی بخوانی!
– فرهاد که اصلا عشق من است. بین خواننده ها کارهای فرهاد را زیاد گوش می‌کنم. تنها خواننده ایرانی که با عشق به کارهایش گوش می‌کنم. اگر بخواهم یک موسیقی ایرانی گوش کنم که حال کنم، فرهاد گوش می‌کنم.
اما تقلید را اصلا موافق نیستم. من از هیچ کسی تقلید نمی‌کنم. حتی از خواننده ای که عاشقش هستم. ممکن است یک شباهت هایی وجود داشته باشد اما ناخودآگاه است. انکار نمی‌کنم که تاثیر گرفته ام. اگر هم شباهتی اتفاق افتاده واقعا عمدی نیست. در همه جای دنیا هم پیش می‌آید که خوانندگانی شبیه به نسل قبل از خودشان باشند. اگر چنین چیزی هم وجود داشته باشد، باعث خوشحالی من می‌شود.


سیمرغ | تازه های فرهنگ و هنر

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.