فهم منطق والتز در موضوع هسته‌ای ایران

خبرگزاری مهر- گروه ایران در جهان: “کنت والتز” استاد بازنشسته دانشگاه کلمبیای امریکا و بنیانگذار مکتب نوواقعگرایی در مقاله خود با عنوان “چرا ایران باید بمب داشته باشد؟” برای نشریه «فارین‌افرز» نوشته که دسترسی ایران به سلاح هسته ای منافع غرب را تأمین خواهد کرد.

والتز در مقاله خود استدلال کرده که باید به ایران اجازه داد به دانش فنی لازم برای تولید سلاح هسته ای برسد. به عقیده او ایجاد تعادل در موازنه قدرت به منطقه خاورمیانه ثبات خواهد بخشید. وی در مقاله اش می نویسد: «بسیاری از سیاست گذاران آمریکایی و اروپایی معتقدند که دستیابی ایران به سلاح هسته ای بدترین گزینه برای غرب است – و این در واقع همان چیزی است که دولت اسرائیل هم مدام تکرار می کند- اما هسته ای شدن ایران احتمالا بهترین گزینه خواهد بود؛ گزینه ای که بیشتر از هر گزینه دیگر می تواند ثبات را به خاورمیانه بازگرداند.»

والتز بر باور است که: «خطر هسته ای شدن ایران بیش از اندازه “بزرگنمایی” شده است و اگر رهبران آن کشور به سلاح هسته ای دست یابند، به دلیل نگرانی از شروع یک درگیری هسته ای، رفتار معقولتری از خود نشان خواهند داد. هند و پاکستان هم از زمان تأسیس پاکستان پس از پایان جنگ جهانی دوم تا زمان دستیابی به سلاح های هسته ای سه بار وارد جنگ شده اند، اما از زمان هسته ای شدن، خویشتنداری بیشتری در روابط با هم نشان داده اند.»

والتز این ادعا را که دستیابی ایران به سلاح هسته ای سبب آغاز یک مسابقه تسلیحاتی در میان کشورهای عربی منطقه خواهد شد، رد کرده و برای تثبیت استدلال خود، از هسته ای شدن اسرائیل در دهه ۱۹۶۰ میلادی مثال زده است.

کنت والتز

اساس تحلیل کنت والتز را باید در این موضوع جستجو کرد که سلاحهای هسته‌ای، سلاحهای کشتار جمعی هستند و احتمال نابودی طرفین یک منازعه هسته‌ای وجود دارد؛ لذا احتمال ورود دو کشور به یک جنگ هسته‌ای وجود دارد. بر این اساس او معتقد است که از زمان پایان جنگ جهانی دوم دولت های دارای سلاح هسته ای هرگز به منافع حیاتی دولت هسته ای دیگری حمله نکرده اند و گذر قریب به ۷۰ سال بدون بروز جنگی عمده در میان قدرت های بزرگ، در طول تاریخ کاملا بدون سابقه بوده است.

درک استدلال والتز از رهگذر فهم آرای نوواقعگرای او قابل فهم است. والتز از متقدمان نوواقعگرایی است که در اثری تحت عنوان “نظریه سیاست بین‌الملل” سعی کرد اندیشه‌های واقعگرایی سیاسی را سامان داده و آن را به صورت یک نظریه رسمی مطرح سازد.
واقعگرایی در اوایل دهه ۱۹۸۰ به علت ورود جنگ سرد به مرحله نوین و رقابت تسلیحاتی میان شرق و غرب تجدید حیات یافت. نو واقعگرایی ( واقعگرایی ساختاری) مانند شکل کلاسیک آن همچنان دولت را به عنوان بازیگر اصلی صحنه سیاست بین‌الملل می‌داند.

والتز در کتاب دیگرش تحت عنوان “انسان، دولت و جنگ” که تلاشی بود برای توضیح جنگ، به سه سطح تبیین یا به بیان خود سه او، سه “تصویر” اشاره می‌کند که عبارتند از: سرشت انسان یا تصویر اول که ریشه جنگ را در سرشت جنگ‌طلب انسان یا انسانهای خاص جستجو می‌کند؛ دولت یا تصویر دوم که جنگ را بر اساس جنگ‌طلبی دولتهای خاص با ایدئولوژیها و رژیمهای خاص سیاسی تبین می‌کند؛ و ساختار نظام بین‌الملل یا تصویر سوم که وقوع جنگ را بر مبنای توضیح جنگ لازم می‌داند و معتقد است که علت فاعلی و علت زمینه‌ساز هر دو تاثیر دارند و تصویر سوم چارچوب سیاست جهانی را توصیف می‌کند.

والتز معتقد است بدون تصاویر اول و دوم نمی‌توان هیچ شناختی از نیروهای تعیین کننده سیاست داشت؛ تصاویر اول و دوم نیروها را در سیاست جهانی توصیف می‌کنند، اما بدون تصویر سوم ممکن نیست بتوانیم اهمیت آنها را ارزیابی کنیم یا نتایج آنها را پیش‌بینی نماییم.

اما در نظریه سیاست بین‌الملل دو تصویر نخست را تقلیل‌گرایانه می‌داند، زیرا خصوصیات نظام را به خصوصیات واحدهای تشکیل‌دهنده آن یعنی افراد یا دولتها فرو می‌کاهند.

این نظریه‌ها با شناخت ویژگیها و تعاملات اجزا در پی فهم کل‌اند، اما نمی‌توانند پیامدهای سیاسی بین‌المللی را تبیین کنند. در مقابل، توضیح قابل قبول را تبیینی ساختاری یا سیستمیک معرفی می‌کند. اما معتقد است که نظریه‌های سیستمی پیشین نیز علل سطح نظام را با علل سطح واحد در هم می‌آمیزند.

نو واقعگرایی ضمن تأکید بر فقدان اقتدار مرکزی، سطح تحلیل را نظام بین‌الملل قرار می‌دهد و معتقد است که ساختار نظام بین‌الملل نوع و قواعد بازی را مشخص می کند. در این راستا آنچه در درون دولتها می‌گذرد اهمیت نداشته، نمی‌توان بر ایدئولوژی و رژیم حاکم تأکید داشت. بر این اساس سیاست خارجی همه دولتها تحت عنوان تأثیر عوامل سیستمیک قرار دارند و مانند توپهای بیلیارد از همان قواعد هندسه و فیزیک سیاسی تبعیت می‌کنند.

کنت والتز بر مختصات ساختاری نظام بین‌الملل تأکید می‌ورزد و معتقد است که چنین فشارهای ساختاری سبب می‌گردد تا با وجود تفاوت در افراد و دولتها، روشها و رویه‌های نسبتا یکسان و همگونی از سوی آنها اتخاذ شود.

در حالی که واقعگرایان کلاسیک ریشه قدرت را در طبیعت انسان جستجو می‌کنند، نو واقعگرایان به نبود اقتدار مرکزی در نظام بین‌الملل اشاره دارند که طی آن انباشت قدرت را برای بقا به دولتها تحمیل می‌کند.

کنت والتز تأکید واقعگرایان سنتی را تنها بر فرد و طبیعت او، روشی تقلیل گرایانه توصیف می‌کند و نظام بین‌الملل را عرصه‌ای می‌داند که رفتار تمام دولتها در درون آن شکل می‌گیرد.

بر این اساس کنت والتز نظریه‌های سطح واحد را به علت آنکه کل نظام جهانی را از طریق بررسی تعاملات اجزای آن (نظامهای داخلی) تشریح می‌نماید، قبول ندارد؛ زیرا چنین رویکردهای تقلیل‌گرایانه، درصدد یافتن یک نوع ارتباط مستقیم میان مقاصد بازیگران (دولتها) و داده‌های حاصل از کنشهای آنهاست و تنها مواردی که آنها به آن عنایت نمی‌کنند، ویژگیهای ساختاری است که آن نیز به نظام بین‌الملل تعلق دارد و خود را به نحوی از انحاء به کلیه واحدها تحمیل می‌نماید. همین عامل در مرحله غایی، داده‌های تعاملی میان دولتها را تعیین می‌کند.

اشاره شد که واقعگرایان کلاسیک ریشه قدرت را در طبیعت انسان جستجو می‌کنند و نو واقعگرایان به نبود اقتدار مرکزی در نظام بین‌الملل اشاره دارند که طی آن انباشت قدرت را برای بقا به دولتها تحمیل می‌کمند. در واقع بر اساس رویکرد سیستمی والتز، این آنارشی است که منطق جنگ را به دنبال دارد.

همین موضوع فهم آرای والتز در مورد موضوع هسته ای ایران را آسان می سازد. والتز به عنوان یک واقعگرای ساختاری موازنه قدرت را راهکار رسیدن به صلح می داند. بر این اساس است که او می‌گوید باید به ایران اجازه داد به دانش فنی لازم برای تولید سلاح هسته ای برسد. به عقیده او، ایجاد تعادل در موازنه قدرت به منطقه خاورمیانه ثبات خواهد بخشید. لذا او معتقد است که یک ایران هسته ای باعث موازنه قوا در خاورمیانه می‌شود. منطق استدلالی او منطق موازنه قواست. موازنه‌ای که در حال حاضر به سبب هسته‌ای بودن اسرائیل برقرار نیست.

والتز در تحلیل خود از منطق بازدارندگی نیز بهره می برد و معتقد است که «خطر هسته ای شدن ایران بیش از اندازه “بزرگنمایی” شده است و اگر رهبران آن کشور به سلاح هسته ای دست یابند، به دلیل نگرانی از شروع یک درگیری هسته ای، رفتار معقولتری از خود نشان خواهند داد. هند و پاکستان هم از زمان تأسیس پاکستان پس از پایان جنگ جهانی دوم تا زمان دستیابی به سلاح های هسته ای سه بار وارد جنگ شده اند، اما از زمان هسته ای شدن، خویشتنداری بیشتری در روابط با هم نشان داده اند”. مثال والتز از هند و پاکستان آشکارا به بازدارنده بودن سلاحهای هسته ای اشاره می کند.

به اختصار فهم منطق والتز از دیدگاه واقعگرای او ناشی می شود که بر این اساس محیط بین المللی محیطی آنارشیک است و کشورها برای بقا متکی به خود هستند و برای رسیدن به امنیت باید قوای نظامی خود را بالا ببرند.

……………….
جواد حیران‌نیا


MehrNews Rss Feed

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.