فیلم ارزشی یعنی سرخپوستی که نماز می‌خواند؟!

۱۵ام بهمن ،

جشنواره فیلم فجر به روز چهارم رسید و اظهارنظرهای مختلف دال بر رضایت از این جشنواره از سوی متولیان آن و عدم رضایت از آن توسط رسانه‌ها و منتقدان شنیده شد. از آنجا که فیلم و جشنواره در قیاس با ماست فرهنگی‌تر است متولیان جشنواره حق داشتند و دارند که از آن دفاع کنند؛ کدام جشنواره‌ فروشی را دیده‌اید که بگوید جشنواره‌ام ترش است؟

«عقاب صحرا» ساخته مهرداد خوشبخت، «اشیا از آنچه که در آینه می‌بینید به شما نزدیک‌ترند» ساخته نرگس آبیار و «یک، دو، سه… پنج» ساخته محمد معیری سه فیلمی بودند که در روز چهارم دیدم و احتمالاً در روزهای بعد سعی می‌کنم به مغز و چشم و ذهنم رحم کنم و کمتر و گزیده ببینم؛ بالاخره من هم می‌خواهم بعد از این جشنواره زندگی کنم نه اینکه شبیه شخصیت‌های روانی آن تیمارستانِ «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» میلوش فورمن شوم!
 

گفتم پرواز؟ یاد «عقاب صحرا» افتادم؛ فیلم وسترن اسپاگتی ارزشی روز چهارم که جرانیموی سرخ‌پوست‌اش به‌‌ همان هیئت سرخ‌پوست‌های وسترن‌های ایتالیایی و البته در نقش یک تازه‌مسلمان صدر اسلام، بسیار عاشق‌پیشه بود و ما توانستیم از این قصه دختر پسری تاریخی-ارزشی که پر از صحنه‌های ناب اعتقادی-سینمایی بود لذت ببریم. ببخشید که این طور می‌گویم چون از دیدن چنین فیلمِ پیش از نقدی [به قول مسعود فراستی] در جشنواره شوکه شدم فیلمی که حتی در بعضی از صحنه‌های‌اش، تصاویرِ از دید دوربین-نه شخصیت- فولو بودند.
 

«عقاب صحرا» یادآور آثاری مشابه در سینمای مصر و ترکیه است با این تفاوت مشخص، که آثار مصری در این زمینه، واقعاً خودی نشان داده‌اند طی دهه‌ها. حُسن بزرگ این فیلم این است که بعد از دهه‌ها یاد جرجی زیدان و قصه‌های عاشقانه صدر اسلام‌اش افتادیم که ملت چند کشور را سرکار گذاشته بود که به طور مثالً رمان تاریخی می‌نویسد. خُب، شک دارم در گیشه جواب بگیرد حتی با ترفندهای رایجی مثل فروش بلیت‌اش در مترو به یک چهارم قیمت یا گذاشتن اتومبیل تازه از کمپانی درآمده جلوی درِ سینما آزادی به عنوان جایزه.

«اشیا از آنچه که در آینه می‌بینید به شما نزدیک‌ترند» ساخته نرگس آبیار فیلم تأسف‌باری‌ست که چه ده دقیقه‌اش را ببینی چه تمام‌اش را چیزی از دست نداده‌ای! البته واقعاً هنر است که آدم فیلمی ده دقیقه‌ای را بدل به فیلم بلند کند. قدیم‌ها می‌گفتند: «قدمتان روی چشم! آبِ آبگوشت را بسیار می‌کنیم!» به گمانم دوره ساخت این جور فیلم‌ها که در دههٔ شصت به آن می‌گفتند سینمای سالم، قبل چون قرن بیستم با تمام بازی‌های‌اش تمام شده و الان دیگر ما به هر چیز خارج از روند گیشه نمی‌گوییم هنری.

«یک، دو، سه… پنج» ساخته محمد معیری بهترین فیلمی بود که در روز چهارم دیدم گر چه ظاهراً به مذاق بسیار‌ها خوش نیامد چون صدای کف‌زدن‌اش کاملاً بی‌رمق بود و از «عقاب صحرا» هم کمتر بود اما واقعا فیلم خوبی بود با وامی از «فار‌‌نهایت ۴۵۱» فرانسوا تروفو که در صحنه‌ای از فیلم ترجمه فارسی رمان را هم دست شخصیت اصلی فیلم می‌بینیم. فقط یک نکته: به نظر می‌رسد که فشارهای اهرم‌های قدرت اجتماعی بر سینمای ایران آن قدر بسیار شده که اگر خداوند عراق و افغانستان و ماجرا‌هاشان را از سینماگران ایرانی می‌گرفت دیگر سینمایی به اسم سینمای ایران وجود نداشت و دائم مجبور بودیم همین فیلم‌فارسی‌های مدل «دکتر کوشان» را ببینیم.
 

۵۸۵۸

دانلود   دانلود


خبرآنلاین
باز بازنشر: پورتال خبری ممتاز نیوز www.momtaznews.com

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.