مساله بزرگ در باب انسان‌های کوچک

جام جم آنلاین: به یاد دارم در یک مبحث زیبایی‌شناختی، فیلسوفی برای اثبات این‌که زیبایی فطری و بدیهی وجود دارد؛ زیبایی‌ای که هیچ‌کس در زیبا بودن آن تردید ندارد، لبخند کودک را مثال زد.

گویی نزد او زیبایی لبخند کودک حتی از زیبایی گل نیز بدیهی‌تر است. شاید به همین سبب باشد که تایید حقوق کودکان در ابتدای امر برای عموم ما بدیهی‌ترین امور به نظر برسد، اما چه در عمل و چه در نظر، بسیاری از افراد مقید به این مطلب نبوده و نیستند.

این واقعیت نه‌تنها در گذشته و زندگی ماقبل مدرن بشر، بلکه هم اکنون نیز مشهود است. در اینجا با دو ‌رهیافت به مساله حقوق کودکان می‌پردازیم، ابتدا با رهیافتی فلسفی به مساله نزدیک می‌شویم، سپس رهیافت دینی را متذکر می‌شویم.

رهیافت عقلی

با اتخاذ هر رهیافت عقلانی محض، ابتدا ‌باید موضوع مورد بررسی را تعریف کرد. در مساله مورد بحث نیز ابتدا باید تعریفی از «کودک» ارائه کنیم. کودکان، انسان‌های کم‌سن و سال هستند و بعضی از آنان، انسان‌های خیلی کم‌سن و سال هستند.

از آنجا که کودکان انسان هستند، به وضوح دارای منزلت معین اخلاقی هستند. کارهایی وجود دارد که نسبت به آنها نباید انجام داد، به صرف این دلیل که آنها انسان هستند.

در عین حال کودکان با بزرگسالان متفاوتند و این معقول به نظر می‌رسد که آنها از برخی کارها که بزرگسالان مجاز به انجام آن هستند، نهی شوند. مثلا در اغلب جوامع کودکان مجاز به رای‌دادن، ازدواج، استخدام شدن یا خرید سیگار نیستند.

آنچه کودکان را به موضوع خاصی برای تامل فلسفی مبدل می‌کند، همین ترکیب انسانیت آنها با کم‌سن و سالی‌شان یا به عبارت دقیق‌تر، همان اقتضای کم‌سن و سالی آنهاست. آیا کودکان حقوقی دارند؟ اگر پاسخ به این سوال مثبت است، مساله بعدی این است که آیا آنها همان حقوقی را دارند که بزرگسالان از آن برخوردارند؟ آیا آنها واجد حقوقی هم می‌شوند که بزرگسالان از آن بهره‌مند نیستند؟ اگر آنها حقوقی ندارند، ما چگونه می‌توانیم اطمینان کسب کنیم که با آنها به شیوه اخلاقی درستی رفتار شده است؟ اغلب نظام‌های حقوقی برای کودکان حقوق قانونی قائلند.

اغلب کشورها ـ هرچند نه ایالات متحده آمریکا‌‌ ـ‌ کنوانسیون سازمان ملل درباره حقوق کودک را که نخستین بار در ۱۹۸۹ تصویب شد، امضا کردند.

این کنوانسیون، طیف گسترده‌ای از حقوق را برای کودکان تثبیت می کند که عمده‌ترین آنها عبارتند از حق این‌که «بیشترین علایقشان» در سیاست‌هایی که به آنها مربوط می‌شود، مورد ملاحظه قرار گیرد؛ «حق ذاتی برای حیات» و حق اظهار آزادانه دیدگاه‌ها درباره هر مساله‌ای (برای کودکانی که قادر به ارائه دیدگاه و باور هستند) (United Nations 1989).

اما طبق روال معمول می‌بایست بین حقوق «اثباتی» یعنی حقوقی که قانون آنها را به رسمیت شناخته است و حقوق «اخلاقی» یعنی حقوقی که یک نظریه اخلاقی آن را به رسمیت می‌شناسد، تمایز گذاشت. این‌که کودکان واجد حقوق «اثباتی» هستند، این مساله را پاسخ نمی‌دهد که آیا آنها واجد حقوق اخلاقی هستند.

این ایده که کودکان را دارنده حقوق بدانیم، در معرض انواع انتقادهای فلسفی بوده است. در عین حال، اگر آنها را دارنده حقوق بدانیم، تاملات فلسفی درباره این‌که کودکان چه نوع حقوقی دارند، وجود دارد.

کودکان و حقوق

مقاله اول کنوانسیون سازمان ملل، کودک را چنین تعریف می‌کند: هر انسانی که پایین‌تر از ۱۸ سال سن دارد؛ مگر این‌که طبق قانونی که کودک متعلق به آن است، سن بلوغ پیش از این سن فرا برسد (United Nations 1989). این تعریف در بحث فعلی، برای ما تبعاتی ایجاد خواهد کرد.

برخی بر این باورند این واضح است که کودکان دارای حقوق هستند و تنها مساله مهم این است که آیا آنها واجد همه حقوق بزرگسالان (و فقط همین حقوق) هستند یا خیر. اما برخی دیگر که باوری شکاکانه دارند، مدعی‌اند با توجه به ماهیت حق و ماهیت کودک، خطاست که کودک را دارنده حقوق بدانیم.

یکی از دلایل چنین رهیافت شکاکانه‌ای احتمالا مربوط به تکثر زیاد از حد حقوق است. به عبارت دیگر، اگر کودکان را دارای حقوق بدانیم، فهرست موجودات دارای حقوق به نحو گسترده‌ای زیاد می‌شود. از سوی دیگر، تقاضاهای زیادی نیز به عنوان تقاضاهای حقوقی مطرح می‌شود.

در نتیجه با تکثری در حوزه حقوق مواجه می‌شویم که به اصل حقوق ضربه وارد می‌کند. اگر ما حقوق زیادی را به رسمیت بشناسیم، ممکن است ارزش و اهمیت حقوق از بین برود.

استعاره به کار رفته در این مورد، استعاره‌ای مربوط به پول است: تورم حقوق، رواج حقوق را کاهش می‌دهد و رواج حقوق موضوع مهمی است، زیرا تقریبا همه قبول دارند که حقوق، زمانی که وجود داشته باشد، امتیاز گرانبهایی برای دارندگان آن است و این امتیاز وقتی معنا دارد که این حقوق رواج یافته و مورد اقبال باشد.

این مطلب می‌بایست مدافعان حقوق کودکان را به دردسر بیندازد، زیرا هر چه باشد، صحبت از این‌که کودکان دارای حقوقند از چنین معیارهایی درباره حقوق عدول می‌کند.

مقابل این دیدگاه، در مقام دفاع از حامیان حقوق کودکان، این‌که کودکان را جزو دارندگان حقوق بدانیم، به معنای زیادکردن حوزه دارندگان حقوق نیست، چرا که بین کودکان و بزرگسالان تفاوت نوعی و کیفی وجود ندارد، بلکه صرفا تفاوت کمی وجود دارد.

کودکان و بزرگسالان هر دو از نوع انسان هستند و تفاوت بین آنها یک تفاوت عرضی و کمی است البته توجه به این نکته اهمیت دارد که کسانی که کودکان را جزو دارندگان حقوق نمی‌دانند، لزوما هر رفتاری را با کودکان جایز نمی‌دانند بلکه در این‌که رفتار ما با کودکان (همچون رفتار ما نسبت به انسان‌های بزرگسال) می‌بایست دارای حدودی باشد، اختلافی وجود ندارد، بلکه اختلاف در این است که منشأ اعتبار بخشی به این حدود چیست؛ آیا خود کودکان به مثابه موجودات ذی حقوق، یا بزرگسالان به مثابه موجوداتی که رفتارشان نسبت به کودکان، روی زندگی خود آنها تاثیر خواهد گذاشت، بنابراین از آنجا که همه بزرگسالان صاحب حق هستند، می‌بایست از تبعات منفی رفتار آنها با کودکان در زندگی خودشان، جلوگیری کرد.

موضع دینی

در حالی که موضع فلسفی و عقلی درباره حقوق کودکان اما و اگرهایی وارد می‌کند، موضع دینی و الهی نسبت به این مساله کاملا شفاف است و در چارچوب اسلامی کودکان نه تنها از ابتدای تولد، بلکه پیش از آن و پس از طی چند ماه و قطعی شدن ذی روح بودن، انسان کامل محسوب می‌شوند و دارای همه حقوق انسان‌های بالغ هستند.

دیدگاه اسلامی استثنا کردن شماری از انسان‌ها از حقوق انسانی را به هیچ وجه تایید نمی‌کند (چیزی که در بسیاری از مکاتب غربی سابقه دارد، فی‌المثل نازیسم طیف خاصی از انسان‌ها را که دارای نژاد خاصی بودند، دارای حقوق انسانی تلقی نمی‌کرد) و بر همین اساس، استثنای انسان‌ها به خاطر نژاد، سن، جنس و… از حقوق انسانی، در فرهنگ اسلامی جایگاهی ندارد و ملاک نوع انسان است.

حقوق کودک در اسلام، مبتنی بر تاثیرات اجتماعی رفتار با کودکان نیست بلکه در شرایط فرضی بدوی که حتی هیچ جامعه‌ای وجود ندارد و یک خانواده به‌تنهایی در یک جنگل یا بیابان زندگی می‌کنند، بر اساس دیدگاه اسلامی رعایت حقوق کودکان بر بزرگسالان مفروض است

البته عدم کمال عقل در کودکان امر مسلم و مبرهنی است و در فرهنگ اسلامی نیز پذیرفته شده است، اما نه‌تنها این نقص که صرفا موقت است، بلکه نقص دائمی عقل (مربوط به مجانین) هم موجب کاسته‌شدن حقوق انسانی آنها نشده و این افراد شرعا مالک دارایی‌های خود تلقی می‌شوند جز این‌که حدودی برای مصرف این دارایی‌ها تعیین می‌شود.

حقوق کودک در اسلام، مبتنی بر تاثیرات اجتماعی رفتار با کودکان نیست، بلکه در شرایط فرضی بدوی‌ای که حتی هیچ جامعه‌ای وجود ندارد و یک خانواده به‌تنهایی در یک جنگل یا بیابان زندگی می‌کنند، بر اساس دیدگاه اسلامی، رعایت حقوق کودکان بر بزرگسالان (چه والدین آنها باشند و چه خیر) مفروض است. البته در احادیث بعضا به دلایل چنین حقوقی اشاراتی شده و برخی از این دلایل ناظر بر تاثیر اجتماعی نوع رفتار با کودک در آینده است.

مثلا بر اساس حدیثی از امام سجاد(ع) حق فرزند انسان این ‌است که انسان او را از خود بداند و بداند که فرزندش هرگونه که باشد، چه نیک و چه بد، در دنیای گذرا به او منسوب است و انسان ‌باید در ادب نیکو و در راهنمایی او به سوی پروردگار و یاری او بر طاعت خداوند کوشا باشد.

امام در قسمتی از این روایت می‌فرمایند: «… پس او را چنان تربیت کن که با اثری که بر او می‌‌گذاری، در دنیا زیبایی بیافرینی و با قیام شایسته به وظیفه‌‌ای که نسبت به او داری، نزد خداوند معذور باشی که هیچ قوتی نیست مگر از خداوند.»

از تثبیت اصل دارای حقوق بودن کودکان که بگذریم، محتوای حقوقی که اسلام برای کودکان مورد تایید قرار داده نیز بسیار قابل تامل است: حق نام نیکو نهادن بر کودک، حق تربیت صحیح، حق حمایت مالی برای بر طرف کردن نیازهای زیستی و فرهنگی و… و این همه وقتی شگفت و مترقی می‌نماید که ما این حقوق را با حقوقی که امروزه براساس رویکرد عقلانی برای کودکان تعیین می‌شود، مقایسه کنیم.

محیاسادات اصغری – جام‌جم

منابع:

,(David William Archard (2010)

« Children»s Rights, « plato.stanford.edu

United Nations (1989) The Convention on the Rights of the Child


jamejamonline.ir – 22 – RSS Version

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.