به گزارش جامجم، ۵۴ سال قبل وقتی غلامرضا چند ماه بیشتر نداشت ، پدرش برای جمع آوری هیزم به جنگل رفت و دیگر برنگشت.
مادر و دیگر اعضای خانواده جستجو برای یافتن پدر را آغاز کردند و از طریق آشنایان متوجه شدند او از سوی افسرهای قزاق دستگیر و به قزاقستان منتقل شده است و دیگر اجازه بازگشت به ایران به او داده نمیشود.
آخرین درخواست پدر پیش از مرگ
پدر که دیگر امیدی برای بازگشت خود به کشور و نزد خانوادهاش نمییابد،پس از آزادی از زندان با یک زن قزاقستانی ازدواج میکند و صاحب سه پسر و دو دختر میشود تا اینکه پیش از مرگ با بازگو کردن زندگی گذشتهاش، از فرزندانش میخواهد خانواده و تنها پسرش را بیابند.
درخواست کمک ۲ خواهر برای یافتن برادر از هلال احمر
پس از فوت پدر، دو دختر او تصمیم میگیرند پس از ۵۴ سال برادر گمشده خود را بیابند. بنابراین نامهای به هلال احمر ایران مینویسند و از آنها برای یافتن برادر گمشده خود درخواست کمک میکنند. پس از مدتی معلوم میشود برادر آنها در شهرستان سرخس زندگی میکند.
بنابراین موضوع را با مسئولان هلال احمر سرخس در میان میگذارندو به این ترتیب جستجو برای یافتن خانواده یعقوبی آغاز میشود تا اینکه اطلاع مییابند این فرد کارمند بازنشسته سازمان منابع طبیعی شهرستان سرخس است. در بررسیهای بعدی معلوم شد او نیز در این سالها در جستجوی پدر گمشده اش بوده و وقتی پی برده او فوت کرده و از او دو خواهر به یادگار مانده، خواستار ملاقات با آنهاست.
وصال پس از ۵۴ سال
مسئولان هلال احمر سرخس مقدمات این دیدار را فراهم کردند و روز هشتم مهر امسال غلامرضا پس از سالها دوری لیوبا یکی از خواهران خود را ملاقات کرد. در پی این دیدار شورانگیز، فرصتی برای خبرنگار ما دست داد تا با این خواهر و برادر گفت و گو کند.
غلامرضا ۵۴ ساله و بازنشسته سازمان منابع طبیعی شهرستان سرخس است. پنج دختر و پسر دارد که ازدواج کردهاند.
پسر از حسرت دیدار پدر گفت
پسر در این سالها همیشه در حسرت دیدار پدر بوده است و از فراق این گونه میگوید:از مادرم شنیده بودم که وقتی من شیرخوار بودم،پدر برای آوردن هیزم به جنگل رفت و در مرز سرخس قزاقها او را دستگیر کردند و به زندان انداختند. مادر سالها در انتظار پدر ماند و بسختی مرا بزرگ کرد؛ اما وقتی از بازگشتش ناامید شد، با مردی ازدواج کرد و صاحب یک خواهر و برادر شدم.
وی اضافه کرد:همیشه با یاد پدری که هیچ گاه ندیده بودم به خواب میرفتم و روز بعد به شوق اینکه او برمیگردد، بیدار میشدم. عکسی از او نداشتم تا هر وقت دلم گرفت با او حرف بزنم و آرام گیرم. غم و شادی ام را به او بگویم، از او کمک بگیرم و روزهای مدرسه رفتن در کنارم باشد. نمیدانستم او چه شکلی است، اما مادرم به من میگفت خیلی شبیه پدرم هستم. وقتی خودم طعم زیبای پدر شدن را تجربه کردم، حسرت دیدار پدر شعلهورتر شد.
طعم شیرین زندگی پس از یافتن ۲ خواهر
وی از یافتن دو خواهرش پس از ۵۴ سال بسیار خشنود است و به نحوه پیدا کردن آنها اشاره میکند و میگوید:چندی پیش بود از طریق یکی از اقوام که در سازمان هلال احمر کار میکرد، مطلع شدم دو خواهر قزاقستانی به نامهای لیوبا و زهرا با ارسال نامهای به سازمان هلال احمر ایران،پدر خود را ایرانی معرفی کرده و گفتهاند که پدرشان پیش از مرگ راز خانواده ایرانیاش را برایشان بازگو کرده و آنها در صدد یافتن برادر گمشده و دیگر اعضای خانواده او هستند.
این مرد اضافه کرد: مشخصاتی که آنها از پدرشان و تنها برادر خود داده بودند با من و خانوادهام مطابقت داشت، اما مطمئن نبودم که آنها خواهران من باشند بنابراین به کمک مسوولان هلال احمر اطمینان پیدا کردم که آن دو زن، خواهران واقعیام هستند و گفته هایشان صحت دارد. با شنیدن این حرفها دیگر طاقت نداشتم و میخواستم هر طور شده مقدمات این دیدار فراهم شود. ابتدا تلفنی توانستم با خواهرانم که بسختی میتوانستند فارسی حرف بزنند، صحبت کنم.
وی ادامه داد: هر چند پدرم از میان ما رفته و مرا در حسرت دیدارش گذاشته بود، اما خیلی خوشحال بودم، خداوند دو خواهر را که یادگارهای پدرم بودند به من هدیه داده است. خانواده نیز خیلی خوشحال بودند. همگی برای این دیدار لحظه شماری میکردیم تا اینکه به کمک مسئولان هلالاحمر شهرستان سرخس این دیدار هشتم مهر امسال پس از ۵۴ سال دوری فراهم شد.
دیدار با یکی از خواهران
غلامرضا از لحظه دیدار با یکی از خواهرانش پس از ۵۴ سال این گونه میگوید: آن روز خیلی خوشحال بودم و هر لحظه در تماس تلفنی با آنها آمدنشان را میپرسیدم. خواهرم لیوبا قرار بود با شوهر و پسرش برای دیدارمان بیاید. کمی دلهره داشتم و نمیدانستم دیدارمان چگونه خواهد بود. سالها در انتظار پدر بودم و اکنون به جای او، خواهری را میدیدم که یادگار او بود.
روز موعود به پایانه سرخس رفتم. اتوبوس متوقف شد و مسافران پیاده شدند. یک لحظه صدای زنی را شنیدم که بسختی فارسی صحبت میکرد. به سمت او رفتم و صدایش زدم و همان جا هر دو فهمیدیم گمشدههایمان را پس از سالها یافتهایم.
خواهرم قاب عکسی از پدر همراه خود داشت. با دیدن قاب عکس هم خوشحال شدم و هم غمگین همانطور که مادرم میگفت من خیلی شبیه پدر بودم. دلم میخواهد خواهر دیگرم زهرا را ملاقات کنم.
لیوبا، خوشحال از دیدار برادر گمشده
لیوبا، زنی میانسال است و بسختی میتواند فارسی صحبت کند. او به زبان روسی با ما حرف زد و احساس خود را از اینکه پس از ۵۴ سال برادر گمشدهاش را یافته، چنین بیان کرد: خیلی خوشحالم که به ایران زادگاه پدریام سفر کردم. پیش از اینکه پدرم فوت کند، ماجرای خانواده ایرانیاش را برایمان بازگو کرد و خواست برادر گمشدهمان را پیدا کنیم. سعی کردیم اما نشد به تلاشهایمان ادامه دادیم تا سرانجام از سوی سازمان هلال احمر ایران و سرخس توانستیم برادرمان و خانوادهاش را بیابیم.
وی اضافه کرد: از این دیدار خیلی خوشحالم و نمیدانم چطور باید آن را وصف کنم. احساس میکنم خیلی خوشبخت هستم. پس از ۵۴ سال این دیدار فراهم شد. همراه شوهر و پسرم با برادرم و خانوادهاش ملاقات کردیم. خواهرم زهرا هر چند برادرم را ملاقات نکرده، اما خیلی خوشحال است که آنها را یافتهایم. او نیز دوست دارد شرایطی فراهم شود تا برادرمان و خانوادهاش را ببیند.
طبقه بندی: اخبار مهم | تعداد بازدید: ۱۰۷ نفر | تاریخ انتشار: پنجشنبه ۱۳ مهر
آخرین اخبار و جدیدترین مطالب در مورد , دوری, ملاقات, ملاقات برادر با خواهر بعد از ۵۴ سال, ملاقات بعد از ۵۴ سال دوری, ملاقات پس از ۵۴ سال
مجله اینترنتی عکس ، دانلود اهنگ ، اس ام اس ، اخبار روز