جام جم آنلاین: موضوع و سوژه امروز ما کمی تکراری است اما بعضی سوژهها نیاز به تکرار دارد. موضوع و سوژه امروز، کودکان ما هستند.
همان کودکان خوشزبان و ملوس و نمکی که وقتی شیرینزبانی میکنند آدم دلش میخواهد به قول معروف آنها را گاز بگیرد و بغل کند و از خندههای دلنشینشان لذت ببرد.
کودکانی که همه زندگی ما هستند. کودک برای بسیاری از ما یعنی همه چیز. دنیای کودکی همیشه برای ما دلنشین و جذاب است.
کودکی برای ما آنقدر خوب و شیرین و بامزه و البته آنقدر شفاف و پوستکنده و روراست است که همه ما عاشق آن هستیم.
بگذریم از کودکانی که از بد حادثه و روزگار در همان کودکی هم باید بزرگ باشند. کودکانی که کودکی نمیکنند. بگذریم نه اینکه آنها را به کناری بزنیم و برویم سراغ همان کودکهای تپلی و بیدغدغه که کودکی میکنند و لذت میبرند و ما از دیدنشان خوشیم.
بگذریم یعنی این که این کودکان گرفتار هم لایق کودکیهای بیدغدغه هستند، اما منظور این نوشتار پرداختن به ذات و درون این دنیای ساده و بیپیرایه است. منظور این نوشتار کوتاه، دیدن کودکانی است که از حق طبیعی کودکی یعنی یک دنیای شاد و سرزنده برخوردارند.
منظور این است که دوره کودکی همیشه در کنار ماست. ما آنقدر با کودکی خود انس داریم که وقتی بزرگ هم میشویم همیشه دنبال آنیم. همیشه دلمان را به یک کودک درون خوشمیکنیم و البته تا یک کودک تودل برو میبینیم، دلمان غنج میرود. اتفاقا وقتی بزرگ میشویم خیلی از ما تازه یادمان میآید که ایکاش همچنان کودک میماندیم.
منظور از کودکی در اینجا دنیایی شاد و بیآلایش و بیکلک است. خیلی از ما وقتی بزرگ میشویم در حسرت کودکی خود میمانیم.
خیلی از ما وقتی کودک بودهایم، رنج دیدهایم، کودکی نکردهایم، و حالا که بزرگیم دلمان میخواهد آب توی دل کودکانمان تکان نخورد.
دلمان میخواهد همه جوره کودکانمان را تر و خشک کنیم.از همین جاست که ورق برمیگردد. از همین جاست که وارد پروسه و چرخه پدران و مادران رنج کشیده و خودساخته و کودکان و فرزندان نازپرورده میشویم و از همین جاست که برخی از ما راه را گم میکنیم.
دلمان میخواهد کودکانمان راحت و بیدغدغه باشند و سختیهایی را که خودمان در کودکی داشتهایم، نبینند. بعضی از ما در این راه آنقدر افراط میکنیم که عاقبتش میشود بچههایی که تشرهای معلم را برنمیتابند و گوششان بدهکار حرف پدر و مادر نیست.
کودکانی که گاه آنقدر محبت و ناز و نوازش دیدهاند که به تلنگری در نوجوانی و جوانی فرو میریزند. ای کاش بسیاری از ما به مفهوم زیبا و دلنشین کودکی نگاهی دوباره بیندازیم و کودکانمان را جور دیگر بار بیاوریم تا کارمان این نباشد که برخی از ما کودکآزاری پیشه کنیم و بسیاری از ما کودکانمان را شسته رفته روی سرمان بگذاریم و چشممان به آنها نباشد و اگر باشد بشویم مصداق آن حکایتی که طرف میگوید: قربان آن دست و پای بلورینت، بچه جان.
صولت فروتن - جامجم
jamejamonline.ir – 22 – RSS Version