پوتین، سوریه و آغاز جهان دو قطبی

شکست در گسل جهان یک قطبی استانتخاب پوتین بعنوان رئیس جمهور روسیه، بدون شک موجب خرسندی غرب نشد. آقای پوتین که قدرت را در روسیه در دست دارد،بدنبال اعاده آبروی از دست رفته هژمونی اتحاد جماهیر شوروی است. وی سیاستمداری است که در روزهای پایانی سال ۱۹۹۹به بعنوان نخست وزیر، توسط بوریس یلتسین اولین رئیس جمهور منتخب روسیه برگزیده شد، یلتسین آگاه بود که سیاستهای غربگرایانه اش نتوانسته بر اقتدار و نفوذ روسیه بیفزاید، لذا امیدوار بود با بقدرت رسیدن پوتین بعنوان جوانترین رهبر روسیه در تاریخ، این آرزو تحقق یابد. پوتین در دو دوره متوالی ریاست جمهوریش (۲۰۰۸-۲۰۰۰) تجارب متعددی در آزمایش رفتار آمریکا و سایر دولتهای غربی بدست آورد. وی، در واقع به این ننیجه رسید که غرب روسیه ای را می خواهد که دنباله رو باشد و حتی بیش از آن در حیات خلوت خود یعنی آسیای مرکزی و قفقاز شمالی نقش دوم را بازی کند.
حوادث یازدهم سپتامبر و سیاست آمریکایی “جنگ علیه تروریسم” اوج همکاری روسیه با آمریکا بود که منجر به ورود نظامی و امنیتی آمریکا – برای اولین بار در حوزه نفوذ سنتی روسیه شد. یک دوره ریاست جمهوری آقای مدودف (۲۰۰۸-۲۰۱۲) نیز بر تحقیر ملی و بین المللی روسیه افزود. اما در این میان، ما شاهد عمق اختلافات استراتژیک میان روسیه و آمریکا بوده ایم. بحران گرجستان، بار دیگر خاطره دوران جنگ سرد را زنده کرد که البته با کوتاه آمدن آمریکا و سرزنش رهبر جوان و بی تجربه گرجی، موضوع بنحو موقتی فیصله یافت.
این درحالی است که در تحولات اخیر جهان عرب، علی رغم وعده های غربیها، بزعم خود روسها، مسکو بازنده بزرگ بوده است. آقای پوتین زمانی به عمق استراتژی گام به گام و حساب شده آمریکا در حوزه نفوذ منطقه ای روسیه- البته دیر هنگام- آگاهی یافت که زنگ خطر سناریوی انقلابهای مخملی، این بار در داخل مرزهای روسیه: در ماههای قبل و نیز در زمان انتخابات دوما و ریاست جمهوری ۲۰۱۲ بصدا درآمد. اینکه تا چه اندازه غرب برهبری آمریکا بسته مداخله سیاسی- امنیتی در روسیه- را نهایی کرده، نیازمند گذر زمان و البته وابسته به تحولات داخلی روسیه، از جمله رفتار دولتمردان روس و افکار عمومی این کشور پهناور است.
آنچه حائز اهمیت فوق العاده ای است و بعبارتی نقطه عطف در عرصه بین الملل و نیز آغاز شکست در گسل جهان یک قطبی است، همین “بحران سوریه” است. دو پیامد عمده در صورت ناکامی روسیه در این زورآزمایی جهانی، برای مسکو قابل پیش بینی است.
از نظر داخلی، از دست دادن سوریه، برای دولتمردان روسیه بمنزله پیروزی جناح غربگرا و قوت گرفتن غربگرایان داخل روسیه نیز می باشد- که تولدشان به دوره اصلاحات گورباچف و هشت سال ریاست جمهوری یلتسین بر می گردد. همچنین بشدت موضع سیاسی آقای پوتین و طیف اوراسیاگرایان(خواهان رابطه با شرق: جمهوریهای آسیای مرکزی و قفقاز و رابطه با کشورهای جهان سوم) لطمه خواهد خورد، بتبع آن، احتمال پیروزی مجدد پوتین در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ بسیار مشکلتر و چالشی تر خواهد شد.
از نظر خارجی، از دست رفتن نفوذ روسیه در سوریه به معنی یک گام بزرگ بسوی افول قدرت منطقه ای روسیه است. بزعم مقامات مسکو، این اتفاق تاثیر مستقیمی بر وزنه و وجهه بین المللی این کشور خواهد گذاشت. بر همین اساس، تیم رهبری روسیه با پشتیبانی اوراسیاگران، و حتی طیف چپگرایان کمونیست، به این نتیجه رسیده اند که “روسیه یکبار در اثر فروپاشی اتحاد شوروی از ابرقدرتی جهان نزول کرد، نقش و نفوذ جهانی اش را از دست داد و با تحقیر عرصه بازی بین المللی را دودستی تقدیم آمریکا نمود، اما در این بحران می بایست پیروزمند بیرون آید.”
امروز، اهمیت از دست دادن سوریه به منزله از دست دادن جمهوری چچن و اعلام استقلال آن، از چنان ارزش استراتژیک و ژئوپلتیکی برای مسکو برخوردار شده است. برای آقای پوتین، سوریه بخشی از منافع ملی روسیه قلمداد می شود. در این راستا، هرچه بر سر سوریه آید، مسکو در صدد است که حتما “سهم بزرگ کیک” را در اختیار داشته باشد.
با اعلام رسمی رییس جمهور آمریکا مبنی بر کمک نظامی به مخالفین دولت سوریه، و بدنبال استعفای کوفی عنان، بنظر می رسد مسکو برای ایجاد نوعی ائتلاف منطقه ای علیه غرب، اقدامهای عملی تری را باجرا گذارد: چه بسا آمادگی دارد سیستم دفاع موشکی پیشرفته خود را به حوزه پیرامونی سوریه، از جمله عراق، ایران و حتی در صورت امکان به لبنان گسترش دهد.
امروز، سوریه به مرکز ثقل کشمکش جهانی و تبلور اختلاف منافع قدرتها تبدیل شده است، بحران سوریه آغاز جهان دو قطبی و بمنزله عدم آشتی مراکز قدرت جهانی بر سر منافعشان است، همه چیز برای یک جنگ خانمان سوز منطقه ای و طولانی مهیاست. بعلت پیچیدگی روابط موجود و نیز سرعت بسیار زیاد تحولات که معمولا در قبل از جنگهای بزرگ ظهور می کند، اینکه حتی در ماه آینده ، این بحران چه شکلی خواهد شد، پیش بینی قطعی آن برای هر متخصص بین المللی دشوار است.
در چنین شرایط بحرانی، عدم محاسبه منطقی سود و زیان شروع جنگ از سوی طرفهای درگیر، بویژه بعلت انعقاد قراردادهای محرمانه میان کشورها علیه یکدیگر، فرصت نقد و گفتمان آزاد سیاست دولتها در فضای عمومی جامعه سلب می شود، لذا ریسک شروع ناگهانی جنگها افزایش می یابد.

*عضو هیئت علمی دانشگاه تهران

۴۹۴۹

دانلود   دانلود


خبرآنلاین

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.