چگونه یک مدیر موفق برای برنامه های خود استراتژی تعیین میکند

بزرگترین اشتباه مدیران در تعیین استراتژی چیست؟

یادداشتی از ریچارد روملت، مدرس و مولف حوزه استراتژی

استراتژی به راحتی قابل تعریف است، پس چرا بسیاری از شرکتها برداشت اشتباهی از آن دارند؟

مزیت اصلی یک استراتژی خوب این است که رقبای شما از داشتن چنین چیزی بی بهره اند. ممکن است گمان کنند دارای استراتژی خاصی هستند درحالی که استراتژی اصطلاحیست که گاهی اشتباه تفسیر میشود و به کار میرود. یک استراتژی خوب، برنامه منسجمیست که بتواند از پس مشکل مشخصی بربیاید. شکل خاصی دارد، یک چالش را مشخص میکند و برنامه ای برای مقابله با آن چالش طرح میکند.

بیشتر سازمانها استراتژی را نمی شناسند. مدیران ارشد آن را با تعیین اهداف اشتباه میگیرند. «استراتژی ما رشد تا حد فلان مقدار است. ما میخواهیم در زمینه بهمان، اول بازار باشیم.» این اشتباه است. استراتژی در مورد چگونگی رسیدن به نقطه مورد نظر بحث میکند. با تعریف مشکل شروع میشود و برنامهای شامل عملکردهای ضروری برای غلبه بر مشکل در اختیار شما قرار میدهد.

تعیین استراتژی

تلاش و اراده ابزارهای مناسبی هستند اما هممعنی با استراتژی نیستند. استراتژی مانند اهرمیست که عزم و اراده را در مسیر درست قرار میدهد. بعضیها اعتقاد دارند شر چیزی بیش از نبود خیر و دارای یک نیروی فعال است. به همین ترتیب، داشتن استراتژی بد تنها به معنی نداشتن استراتژی خوب نیست. همه ما از جانب مقامات دولتی ادعاهایی مبنی بر داشتن برنامه در زمینه هایی از قبیل توریسم شنیدهایم ولی عملی از جانب آنها انجام نشده است. آنها حتی مشکل را نیز نتوانستهاند تشخیص دهند. دیدگاه ایالات متحده و انگلیس برای مقابله با بحران مالی ۲۰۰۸ را درنظر بگیرید. عمل خاصی در زمینه تشخیص مشکل انجام نشد، تنها منابع از مردم به بانکها انتقال یافت. تا زمانی که مشکل را مشخص نکنید -و راه حل غلبه بر مشکل را پیدا نکنید- فاقد استراتژی هستید.

مشخصه یک استراتژی خوب قابل فهم ساختن شرایط پیچیده است و نشانه یک استراتژی بد، پیچیدگی بیدلیل آن. به راحتی میتوان استراتژی خوب را از بد تشخیص داد. استراتژی بد، پرشاخ و برگ است و با استفاده از کلمات سنگین در پی این است که بیمحتوایی خود را پنهان کند. اما در واقع استراتژی های مدیر میتواند در داشتن یک پلتفرم تجارت الکترونیکی، در راس بودن و همه چیز بودن خلاصه شود. اما اینها استراتژی نیستند، اینها فقط مثل قصاب، نانوا و… نام و عنوانی بیش نیستند.

تعیین استراتژی

استراتژی به معنی اعمال منطق خاصی به سازمان است تا باعث شود سازمان کاری انجام دهد که در غیر این صورت آن کار را انجام نمیداد. به تعبیری دیگر، استراتژی باعث میشود شما کاری را انجام دهید که در نظر اول نشدنی به نظر میرسید. بسیاری از مدیران ارشد ترجیح میدهند همیشه صورت خندان داشته باشند تا نشان دهند: «هیچ مشکلی در کار نیست و همه چیز خوب پیش میرود.» اما استراتژی خوب مستلزم این است که نه تنها شما مشکل را بشناسید؛ بلکه به صورت فعال تالش هایتان را معطوف به حل آن کنید.

البته مدیران ارشد دوست ندارند مجبور شوند تصمیمی بگیرند که برای بعضیها بد تمام شود و ترجیح میدهند رضایت همه را جلب کنند. اما استراتژی خوب، شما را مجبور به انتخاب میکند. زمانی که استیو جابز به اپل بازگشت غرایزش را به کار گرفت. انتخاب برای جابز روشن بود: سادهسازی یا مرگ. او تقریبا تولید را متوقف کرد. او داراییهای شرکت را تا ۸۰ درصد کاهش داد. توسط یک وبسایت جدید محصوالت اپل را به طور مستقیم عرضه کرد و بدین وسیله توزیعکنندگان و فروشندگان را از زنجیره فروش حذف کرد. مطمئنا در آن دوران جابز تحت فشار بود. کار او بیمنطق نبود، بلکه اودر آن زمان به طراحی مجدد شرکتی پرداخت که بعدها تبدیل به بزرگترین شرکت در زمان خودش شد. چنین استراتژیهایی ممکن است سیاستی رنجآور با خود داشته باشند. اما وقتی جواب میدهند دیگر به جای احتمالات کنار گذاشته شده، فقط چیزهای خوب انجام شده به یادمان ما آید.

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.