همه این جمله را بارها گفته ایم یا شنیده ایم که ” از این ستون به آن ستون فرج است ” و قصه ریشه این ضرب المثل را هم می دانیم که شخصی به اعدام محکوم شده بود و چون وقت اجرای حکم فرارسید ، از مأمور اعدام خواهش کرد از ستونی که اورا بسته بودند ، به ستون دیگری منتقل و حکم را جاری کند .
مأمور از محکوم پرسید : “ چه فرقی می کند این ستون باشد یا آن ستون برای تو که وقت اعدامت فرارسیده و تا دقایقی دیگر ، بی نفس ، کوچانیده خواهی شد ؟ “ . محکوم پاسخ داد : ” امید بسیار دارم که از این ستون به آن ستون فرج است ! ” .
مأمور نخواست که درآخرین لحظه های عمر محکوم ، خواستش را اجابت نکند و اعدامی را با دلی آزرده از خود ، روانه دنیایی دیگر کند . طنابش را باز کرد و به سمت ستون دیگری به راه افتادند .
در همین ثانیه های پر تنش ؛ و همزمان با تغییر این ستون با آن ستون بود که ناگهان احوال و شرائط حاکم بر فضای صحنه اعدام نیز تغییر کرد . قاصدی شتابان به صحنه مراسم اعدام رسید و پیام حاکم را با تأکید بر اشتباهی که اتفاق افتاده و این شخص مرتکب جنایتی نشده و باید آزاد شود ( و یا مورد عفو قرار گرفته ) ، تسلیم مأموران حاضر در محل اعدام کرد و آزادش کردند . اعدامی از مرگ گریخته ورها شده ، رو به مأمور مراقبش کرد و گفت : ” نگفتم از این ستون به آن ستون ، فرج است ؟ ! ”
این قصه ، مربوط به امید و آرزوی حل مشکلات و گشایش امور حیاتی و مهم ، در اندازه و فرصت و فاصله ای به اندازه یک ستون تا ستون دیگر است .
و اما ، این شاعر عرب ، خوشبین تر از آن مرد محکوم به اعدام ، شگفتی امکان تغییر احوال ، با سرعتی فراتر از تصور ما را اینگونه با دقت و ظرافت ؛ و با امید بسیار به رحمت واسعه الهی به نظم کشیده است :
دَعِ المَقادیرَ تَجری فی اَعِنَّتِها
وَلا تَبیتَنَّ اِلّا و انت فارِغَ البالِ
مابَینَ طَرفَهِ عَینٍ وَانتِباهَتِها
یُغَیِّرُ الله مِن حالٍ الی حال
بگذار مقدّرات و سرنوشت های به ظاهر حتمی و قطعی ، به حال خود باشند و راه خودرا بروند . نگران نباش و تو آسوده بخواب و شب را فارغ از هر دغدغه ای ، سپری کن . خداوند ، به اندازه فرصت یک بار باز و بسته شدن پلک ، ( و در کم ترین زمان ممکن ) حالتی را به حالتی دیگر ، دگرگون می کند و در همین فاصله کوتاه و اندک ، روزگار را تغییر می دهد .
شما چه فکر می کنید ؟
پس از بندگی خدا ، ارزشی بالاتر از امید به لطف خدا ، وجود دارد ؟
در برخورد با سختی های روزگار و دشواری های زندگی ، چقدر به لطف و رحمت بی کران خدا ، امید داریم و چه سهمی برای امیدواری به فضل و یاری آفریدگار عزیز ، در زندگی پر چالش و تنش خود ، تعیین کرده ایم ؟
در سخت ترین شرائط و موقعیت ها ، آیا باور عمیق به لطف بی کران خدای بزرگ ، مسیری مطمئن برای عبور از مرحله ای غمبار و دشوار و پرخطر ، به مرحله ای شاد و آرام نیست ؟
چگونه پایه های امید و اعتقاد خود به رحمت و کرم و احسان خدارا تقویت کنیم ؟
آیا شرائط طوفانی و سختی را تا کنون تجربه کرده اید ؟ و آیا خاطره ای از کمک سریع خدا به خودتان در موقعیت هایی بحرانی و بسیار دشوار را ، به یاد دارید ؟
پیش تر ، از حضور معطر و نظر و خاطره امید آفرین شما ، سپاسگزارم .