اردیبهشت ۱۴۰۳
طنز و کاریکاتور > طنز – زنده یاد گل آقا خوب میدانست که بهترین راه بیان مشکلات آنهم به شکلی که به بالای چشم مسئولان نگوید ابرو(!؟) استفاده از زبان شعر است؛ سه قطعه شعر از گل آقای ۲۰ سال قبل بخوانید و لذت ببرید.
آی… آقایان!
آی، آقایان که در کار تماشایید!
یک نفر دارد سرش را میزند محکم به دیوار اتاقش
بسکه خوشحال است!
یک نفر دارد به روی بام خانه، میکشد فریاد
از شادی!
*
آی … خانمها!
یک نفر دارد در اینجا میدَرَد
چون هندوانه
سینهاش را از خوشی
با شرط چاقو! مفت!
وای ددهم! انگار صاحبخانه دارد میرسد از راه!
آی، آقایان که روز و شب به فکر مردمان میباشید!
وعدههاتان را شنیدم من!
و… چشیدم لذت شعر سپید
وام مسکن را!
ای وزارتخانه مسکن؟!
پس شما ما را گرفتستید!
*
آی آقایان و خانمها!
در همان وقتی که در فکرید،
در همان وقتی که میدانم نمیدانید
(یا که اصلاً من نمیدانم که میدانید!)
«در چه هنگامی بگویم من»
«یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند»
در توی ویلایش!
او نمیداند «کرایه خانه» دردش چیست!
و ریالی از حقوقش را برای آن ندادستست!
*
آی، آقایان که پشت میز در کار تماشایید!
یک نفر دارد پسانداز و حقوق کارمندی را
میگذارد در کف موجر
و حدود شانزده ماه دگر
بعد از گذشت
شصت و شش سالی پس از امروز!
میتواند در میان خانههای سازمانی خفت؟
آنقدر ارزان که یعنی مفت؟
*
آی… آقایان!
من عیال نازنینم خانه بابای خود ماندهست!
و پدر زن، بنده را از خانهاش راندهست!
چون نشد پیدا برامان سرپناهی کوچک و ارزان
در همه تهران.
پس بفرما،
«در کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را»
ای وزیر مسکن ایران!
***
پند کارمند!
کارمندی پسر به دکان داد
کوپنی هم کنار او بنهاد
بر سر آن نوشت: جان پسر
کار آزاد، به ز شغل پدر!
***
خانه!
ناخنک از وحشی بافقی
الهی خانهای ده بد پک و پوز
که مثل شب بوَد تاریک در روز
در و دیوار و سقفش کنده باشد
ولی مال خود این بنده باشد
هر آنکس را که منزل نیست، دل نیست
چه شادی آنکه او را آب و گل نیست
به مثل جانور در لانه بودن،
به از انسان، ولی بیخانه بودن
ز صاحبخانهها منت کشیدن،
بود چون روی عزراییل دیدن
اجاره گر که ده روزی شود دیر،
خورد بر قلب آنها واقعاً تیر
بگیرند از من مسکین بهانه،
که ره رفتی، شکستی خشت خانه
و یا شُستی چرا صورت که تا آب
شود چون منجلابی زشت و ناباب
وز آن بدتر، گران باشد اجاره،
که باید هرچه گیرم از اداره
دهم تا در عوض قبضی دهندم
از آن بگذشته منّت هم نهندم
*
ز لطفت یک وجب ما را زمین ده
که از ششدانگ فردوس برین به
مرا آسوده کن از جور مالک
هم از اندوه و رنج و غیر ذلک!
۶۰۶۰
RSS
منبع:خبرآنلاین
باز نشر: پورتال خبری ممتاز نیوز www.momtaznews.com