۱۳خردادماه،
در این گزارش به بازخوانی منویات مقام معظم رهبری در سالروز ارتحال امام (ره) از سال ۶۹ تا ۹۱ می پردازیم.
۱۳۶۹/ امام بزرگوار ما، مجسمهیى از ارزشهاى انقلاب ما بود
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
در مثل امروزى، آن عبد صالح خداوند از دست ملت ایران رفت. حقیقتاً باید هم صبر و متانت یک ملت را آنطور از او بگیرد و او را بىتاب کند. من قلبم راضى نمىشود که قبل از آغاز عرایض خودم، حالا که در کنار شما انبوه عظیم مردم، در برابر مرقد پاک اماممان ایستادهام، با شما همصدا نشوم و سلام خودم را بر آن روح پاک نرسانم:
السّلام علیک ایّها العبد الصّالح المطیعللَّه و لرسوله و لامیرالمؤمنین اشهد انّک
قد اقمت الصّلوه و اتیت الزّکوه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر
و جاهدت فىاللَّه حقّ جهاده حتّى اتاک الیقین فرحمک اللَّه حیّا و میّتا
امام بزرگوار ما، مجسمهیى از ارزشهاى انقلاب ما بود. از یکى از همسران پیامبر اکرم(صلّىاللَّهعلیهوالهوسلّم) خواستند که آن بزرگوار را توصیف کند. در جواب گفت: «کان خلقه القران»(۱). یعنى قرآن مجسم بود. ما امروز دربارهٔى امام بزرگوارمان باید عرض کنیم که او اسلام انقلابى مجسم، اسلام ناب مجسم در زندگى و اخلاق و احساسات و تصمیمگیریها و نیز فانى براى خدا بود. خداى متعال هم به او پاداش داد. کارى که به دست این بزرگوار در این دوران انجام گرفت، کارى بىنظیر بود. بعد از کار پیامبران اولوالعزم، کسى چنین حرکت عظیمى انجام نداده بود.
من امروز مایلم یک نکته را درباب انقلابمان و درباب تأثیر عمل این عبد صالح خدا، به ملت ایران و به ملتهاى مسلمان عالم و به همهى کسانى که در سطح جهان، نامى از انقلاب ما و از امام خمینىِ بزرگ ما شنیدهاند، بگویم. این، مبنا و قاعدهى حرکت ماست. بر اساس همین بینش، ما زندگى و مبارزه و حرکت مىکنیم. آن جمله این است که با انقلاب اسلامى در ایران و با تشکیل نظام اسلامى در این نقطهى از عالم و با مبارزات طولانىیى که ملت ما پشت سر رهبر عظیمالشأنش، براى حفاظت از انقلاب و اسلام انجام داد، عصر جدیدى با خصوصیاتى متمایز با دوران قبل، در عالم بهوجود آمد. قدرتهاى مادّى دنیا، چه بخواهند و چه نخواهند؛ امریکا چه بخواهد و چه نخواهد، این دوران در دنیا آغاز شده و پیش هم رفته است و تأثیرات این عصر جدید، روى ملتها و دولتهاى ضعیف و نیز روى دولتهاى قوى و ابرقدرتها محسوس است.
وقتى عصر جدیدى در تاریخ بشر آغاز مىشود، هیچکس نمىتواند خود را از تأثیرات آن عصر برکنار بدارد. دوران قبلى تاریخ بشر هم همینطور بوده است. هیچکس ممکن نیست خودش را از تأثیرات دورانى که با پایههاى محکم الهى و انسانى در جهان آغاز شده، دور بدارد. ما مىخواهیم این را اعلام بکنیم. اگرچه بسیارى از ملتها و دولتهاى سطح زمین، تحت تأثیر این عصر جدید قرار گرفتند، حتّى نقشهى سیاسى دنیا عوض شده است، اما توقع نداریم که تحلیلگران و قضاوت کنندگانِ قدرتمند و سیاسى عالم اقرار کنند که این عصر آغاز شده است. آنها اعتراف نمىکنند که دوران جدیدى آغاز شده است؛ اما تحت تأثیر این دوران قرار گرفتهاند و آن را احساس مىکنند. این عصر و این دوران جدید را باید «دوران امام خمینى» نامید.
چند خصوصیت در این دوران هست که از آن تفکیکناپذیر است:
یکى از این خصوصیتها، گسترش اعتقاد و باورهاى مذهبى است. بعد از آنکه سیاست قدرت و نظام سلطهى جهانى این بود که دین و معنویت را بکلى از زندگى مردم حذف کند و جامعهى بشرى را یک جامعهى بىدین و بىایمان و بىاعتقاد به ارزشهاى الهى تربیت نماید، این دوران جدید، درست بهعکس آن سیاستها عمل کرده است. نه فقط در ایران یا در کشورهاى اسلامى، مردم به باورهاى دینى برگشتند، بلکه در سطح جهان و در میان جوامعى که دهها سال ضد مذهب زندگى کرده بودند، اعتقاد مذهبى و گرایش معنوى رشد کرده است.
البته آیندهى این حرکت، به این ترتیب خواهد بود که هرجا معنویتى عمیقتر و خالصتر و سالمتر و منطبقتر با فطرت بشر باشد، جاذبهى بیشترى براى ملتها خواهد داشت. آن روزى که دین و معنویت، ضد ارزش به حساب مىآمد و مورد استهزا قرار داده مىشد، گذشت. امروز، بىدینى و بىایمانى و تهى بودن از اعتقاد معنوى، یک ضد ارزش است. در بسیارى از نقاط عالم، این کار انجام گرفته و در بسیارى دیگر هم انجام خواهد گرفت. این، یکى از ویژگیهاى عصر جدیدى است که این مرد بزرگ، پرچم آن را در دنیا برافراشت و درحالىکه کسى باور نمىکرد، داعیهى آن را سر داد و دلها را به آن متوجه کرد.
خصوصیت دیگر این عصر جدید، معنا بخشیدن به ارزش انسانها و حضور مؤثر تودههاى میلیونى مردم است. در دوران جدیدى که بهوسیلهى امام ما آغاز شده است و دایرهى آن محدود به ایران هم نیست، تودههاى مردم، اصل و تعیینکننده و تصمیمگیرندهاند و آنها می باشند که جریانها را هدایت مىکنند. در قبل، ما انقلابهاى زیادى را سراغ داریم که با احساسات مردم به پیش رفته است؛ اما امروز وضع فرق مىکند. امروز، در دنیایى که دهها سال بعد از جنگ دوم بینالمللى، قدرتهاى مسلط بر عالم، همهى مردم دنیا را عادت داده بودند که تسلیم خواستههاى آنها باشند و در مقابل ارادهى قدرتهاى جهانى حرفى نزنند و ارادهیى از خودشان بروز ندهند، ناگهان شما مىبینید که در کشورهاى اروپاى شرقى، تودههاى میلیونى مردم، با همان سبکى حرکت مىکنند و به میدان مىآیند که ملت مسلمان ما، در مقابله و معارضهى با رژیم ستمشاهى وارد میدان شدند. به تعبیر دیگر، مشخصهى انسانىِ این دوران و عصر جدید، عبارت از پیروزى خون بر شمشیر است؛ یعنى در این دوران جدید – همچنانکه در ایران اتفاق افتاد – آحاد مردم بدون تجهیزات و سلاح، فقط با جسم و جان خودشان به میدان آمدند و فضا را بر حکومت غاصب و ظالم تنگ کردند. این روش، امروز در دنیا روش شناختهشدهیى است. قدرت حضور تودههاى مردم، ولو بدون سلاح، امروز در دنیا معلوم شده است.
قدرتها باید بدانند که بعد از این، در هیچ جاى دنیا، علىرغم خواست تودههاى میلیونى مردم، نمىشود حکومت را ادامه داد. هرچه این موج در دنیا گسترش پیدا بکند، کار بر سلطههاى غیر قانونى و ظالمانه و غیر بشرى، سختتر خواهد شد. این، آن حرکتى بود که امام بزرگوار ما، به برکت آگاهى و ایمان این ملت، در کشور ایران انجام داد و الگویى براى دنیا شد. لذا شما مىبینید که بعد از سالها، داخل سرزمینهاى اشغالى، ملت مظلوم فلسطین قیام مىکنند و علىرغم شدت و سطوت دولت غاصب و ظالم صهیونیستى، کار را پیش مىبرند.
از جمله خصوصیات دیگر عصر جدیدى که امام بزرگوار و انقلاب ما در سطح جهان به وجود آوردند، عبارت از اصل آزادى از سلطه و تصرف و نفوذ قدرتهاى بزرگ است؛ یعنى همان چیزى که در انقلاب ما، به عنوان اصل «نه شرقى و نه غربى» شناخته شد. تقریباً در همهى انقلابهاى بزرگى که در قرن بیستم در دنیا اتفاق افتاد، وقتى ملتها یا گروههاى مبارز، کار خودشان را آغاز مىکردند و مبارزه را علیه یک سلطه و یک قدرت، مختصرى پیش مىبردند، خودشان را به یک قدرت دیگر وصل مىکردند. اینکه یک ملت، با اتکاى به خود و با توکل به خدا، در مقابله با یک قدرت ظالم، به هیچکس و هیچ قدرت اعتماد و اتکا نکند، راهى بود که ملت ایران به رهبرى امام بزرگوار آغاز کردند و امروز در دنیا، این راه بتدریج رهروان زیادى پیدا مىکند.
این دوران جدید که امام ما آن را با قیام و ایستادگى و اتکال به خدا و تکریم و تعظیم نسبت به ارزشهاى معنوى و با اعتمادش به آحاد مردم آغاز کرد، انشاءاللَّه ملتها را از شرّ سلطههاى جهانى نجات خواهد داد و دوران زوال قدرتهاى بزرگ مادّى جهانى را نزدیک خواهد کرد. این، از برکات آن بزرگوار است. ملت ما، پشت سر رهبر باعظمت و استثنایى خود، اولین ملتى بود که قدم در این دوران جدید گذاشت و پایههاى آن را مستحکم کرد و با مقاومت خود، براى ملتهاى دنیا، شاهدى بر صدق این ادعاها شد.
انقلاب بزرگ ما، خصوصیاتى مخصوص به خود داشت. این خصوصیات که بارها هم در تحلیلهاى ملت ما و آشنایان با انقلاب تکرار شده، اولین بار در یک انقلاب ملاحظه مىشد: تکیهى به اسلام، هدفگیرى ایجاد حکومت اسلامى، تجدید نظر در مفاهیم سیاسى عالم – مثل آزادى و استقلال و عدالت اجتماعى و چیزهاى دیگر – و حرکت به سمت دنیا و جامعهیى که بر پایهى ارزشهاى اسلامى بنا شده باشد.
و اما امروز وظیفهى ما پیروان این بزرگوار و آحاد مردم که شاگردان این استاد بزرگ و عالىمقام بودهاند، چیست؟ ما باید بدانیم که امروز چشم دنیا به ملت ایران است؛ همچنانکه سال قبل در مثل امروزى، تمام چشمها و دلهاى حساس عالم، متوجه تهران بود. وقتى خبر در دنیا پخش شد، حقیقتاً دوستان و دشمنان، در حال بهت و حیرت و انتظار قرار گرفتند؛ دوستان با یک انگیزه و دشمنان با انگیزهى دیگر. ما نباید تصور کنیم که با گذشت یک سال، اهمیت و حساسیت و سنگینىِ وظیفهى ما کم شده است. نه، هرچه مىگذرد، سنگینى بار مسؤولیت بر دوش آن کسانى که خود را پیروان این بزرگوار و هدایتشدگان بهوسیلهى او مىدانند، سنگینتر مىشود.
دنیا امروز متوجه ملت ایران است. ما ملت ایران باید بتوانیم در پرتو تعالیم اسلام، با تمسک به اسلام و قرآن و در جهت رهنمودهاى امام بزرگوار راحلمان، بهسمت هدفهاى متعالى این انقلاب، حرکتمان را با شتاب هرچه بیشتر ادامه بدهیم. یک لحظه توقف جایز نیست. ما باید بدانیم دشمنان زخم خورده – آنهایى که امیدوار بودند اسلام از دنیا محو بشود و علىرغم خواست آنان، اسلام روزبهروز در دنیا عالمگیرتر شده است – همچنان در کمینند تا ما یک لحظه غفلت کنیم. لذا غفلت براى ما حرام است. ملت ایران، با قدرت و استقامت و توکل به خدا و اتحاد کامل و شرکت در سازندگى عمومى کشور و با آگاهى و هوشیارى خود، باید دشمنان – یعنى امریکا و ارتجاع و زخمخوردگان – را از دستاندازى به این انقلاب و به کشور عزیزمان مأیوس کند. استکبار جهانى از ملت ایران مىترسد؛ مثل همهى بدکاران و راهزنانى که از انسانهاى شجاع و آگاه مىترسند.
اگر مىبینید که دولت سعودى و حکام حجاز، راه خانهى خدا را روى این ملت مىبندند و حق این ملت را از حج غصب مىکنند، بهخاطر آن است که امریکا از این ملت مىترسد. نباید سادهلوحان گمان کنند که شعار «مرگ بر امریکا» در مراسم حج، مگر چیست؛ این شعار و فریادى که از حنجرهها خارج مىشود، مگر بر پایههاى سلطهى غاصبانهى امریکا و اسرائیل چه اثرى مىگذارد. اگر تأثیر شکنندهى این شعارها نبود، اگر تأثیر تعیین کنندهى فریاد بحق ملت ما علیه سلطههاى جهانى نبود، با ملت ما اینقدر دشمنى نمىشد.
فریضهى حج، خانهى خدا، قبر مقدس پیامبر(ص)، چیزهایى است که قلب ملت ما مشتاق آن است و حق ملت ماست. خانهى خدا متعلق به بندگان خداست. «سواء العاکف فیه و الباد»(۲): نسبت به خانهى خدا، مردمانى که در مکه ساکن می باشند، هیچ فرقى با مسلمانانى که از اقطار عالم به آنجا مىروند، ندارند. خانهى خدا، ملجأ بندگان خداست؛ چرا مانع ملت ما مىشوند؟ این، به خاطر شعار «مرگ بر امریکا» و «مرگ بر اسرائیل» است. این، یعنى همین تأثیر حضور مردم و پیروزى خون بر شمشیر. این حرکت امریکا و حکام سعودى – که متأسفانه موبهمو سیاستهاى امریکا را اجرا مىکنند و نفع آنها را در نظر مىگیرند و نه وظیفهى اسلامى و نفع ملت مسلمان را – بهخاطر این است که شعار «مرگ بر امریکا» و «مرگ بر اسرائیل» و شعار وحدت مسلمین – که یکى از خصوصیات همین دوران جدیدى است که امام(ره) آغاز کردند – براى استکبار و سلطههاى جهانى شکننده است و برایشان قابل تحمل نیست.
ملت شجاع و بزرگ ایران! شما در دوران حیات امام بزرگوار و عالىقدرتان، امتحان خوبى دادید. شما کسانى بودید که توانستید پشت سر امام و پابهپاى ایشان حرکت کنید و به جلو بروید. شما خسته نشدید. سختیهایى که دشمنان بر شما ملت ایران تحمیل کردند و قصدشان این بود که شما را خسته کنند، نتوانست شما را خسته کند. از اول پیروزى انقلاب، سیاست قطعى امریکا و همپیمانانش این بود و هنوز هم هست که کارى کنند، تا شاید بتوانند ملت ایران را خسته کنند؛ اما شما از محاصرهى اقتصادى و جنگ تحمیلى و دشنامهایى که از دهان یاوهگوى سخنگویان استکبار جهانى بیرون مىآمد، خسته نشدید و نشان دادید که آگاه و مؤمن و صادق و ملت شایستهاید. خداى متعال که شما ملت ایران را براى اولین پایگاه اشتعال انوار معنویت و اسلام در دوران سلطهى مادّیگرى انتخاب کرد، بهخاطر همین خصوصیاتتان بود.
بعد از رحلت امام هم، شما ملت بزرگ و رشید و آگاه، امتحان بسیار خوبى دادید. در سطح عالم، چشمها از شجاعت و آگاهى شما مبهوت ماند. همه یا اکثر دشمنان ما در دنیا منتظر بودند که با رحلت امام، انقلاب از هم بپاشد؛ جمهورى اسلامى دچار اختلاف داخلى بشود و حمایت مردم را از دست بدهد؛ ولى شما نگذاشتید و به دهن این دشمنان یاوهگو زدید. مرحبا بر شما! روح امام از شما راضى است؛ گوارایتان باد! شما نشان دادید که از بسیارى مدعیانِ در طول تاریخ، ایمانتان قویتر و قدمتان راسختر است. من به شما عرض مىکنم، خداى متعال پاداشتان را داد، این صبر شما را مثمر ثمر کرد و نگذاشت بى نتیجه بماند. «اولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمه»(۳).
نتیجهى پایدارى و استقامت شما بعد از رحلت حضرت امام، این شده است که تحلیلهاى دنیا عوض گردید. آنها که منتظر نشسته بودند تا جمهورى اسلامى از بین برود، فهمیدند که فایدهیى ندارد. آنهایى که خیال مىکردند مىشود ملت ایران را ترساند یا خسته کرد، فهمیدند فایدهیى ندارد. لذا امروز ما شاهد آن هستیم که غیر از رأس فتنه و فساد – یعنى رژیم جبار امریکا – و کسانى که به صورت شدیدى وابسته و متصل و هم جهت با او می باشند و با ملت ایران دشمنىِ بسیار عمیقى دارند و به هیچوجه انقلاب با آنها کنار نمىآید و آنها هم با انقلاب کنار نمىآیند، بقیهى کسانى که در دنیا شاهد و ناظر وضع ملت ما بودند، در مقابل این ملت سر تعظیم فرود آوردند و به طرفش دست دوستى دراز کردند. ملت ایران نشان دادند که با قدرت و استقامت مىتوان احترام ملتها، بلکه دولتها را در سطح جهان جلب کرد. دشمنان ما، از اعمال فشار روى ملتمان مأیوس شدند. این، دستاورد بسیار بزرگى است.
فقط دو نقطه هست که دشمنان جهانى اسلام، به آن چشم دوخته و امید بستهاند. ملت ایران باید متوجه آن دو نقطه باشد:
یک نقطه، مسألهى وحدت و یکپارچگى است. دشمنانى که هنوز درصددند نسبت به انقلاب و نظام جمهورى اسلامى، نیات خصمانه و شومشان را اعمال بکنند، چشم امید به اختلافات بستهاند. آنها از وحدت و یکپارچگىِ شما مردم مىترسند؛ این را متوجه باشید. ملت ایران، به هیچ قیمت نباید وحدت و یکپارچگى خودش را از دست بدهد. مسؤولان باید متوجه باشند که با این یکپارچگى عظیم، چگونه باید رفتار کرد.
نویسندگان، گویندگان و کسانى که پشت تریبونها قرار مىگیرند – چه تریبونهاى عمومى، مثل مجلس شوراى اسلامى و رادیو و تلویزیون، و چه تریبونهاى محدودتر، مثل مساجد و حسینیهها – هرجا با مردم روبهرو می باشند، باید زبان و عملشان در خدمت وحدت و یکپارچگى باشد. هیچکس به هیچ عنوانى نباید حرکتى بکند که مردم یا عدهیى از مردم را در مقابلهى با یکدیگر برانگیخته کند. هیچبهانهیى نباید پذیرفته باشد. اختلاف سلیقه، اختلاف خط، اختلاف مذاق، نباید سبب اختلاف و شکاف میان مردم بشود. این وحدت و یکپارچگى را که شما مردم، در جنگ و اول انقلاب و در حمایت از امام – به هنگام حیات و ممات ایشان – و در تمام قضایا در طول این یازده سال نشان دادید، قویترین حربهى شما و مایهى مأیوس کردن دشمنان شماست.
دومین نقطهیى که دشمن به آن چشم دوخته، این است که ایران اسلامى نتواند بهطور شایسته، سازندگى کشور را انجام بدهد. این هم مایهى امید دشمنان است. آنها مایلند که دولت جمهورى اسلامى نتواند در داخل کشور سازندگى را پیش ببرد، وضع زندگى مردم را سروسامان بدهد، تولید داخلى را افزایش بدهد، اتکاى به خارج از کشور را کم کند و مردمان پابرهنه و مستضعف و فقیر را به سروسامان زندگىِ لازم اسلامى برساند. آنها مىخواهند دولت اسلامى، توفیق این وظایف بزرگ را به دست نیاورد و نتواند این کارها را انجام بدهد. به این آرزو، چشم دوختهاند. اگر کشور اسلامى، با همت شما مردم و با پیوند مستحکمى که بحمداللَّه بین شما و دولت هست، به وضع درخشانى نایل بیاید، استعمار، امریکا، دشمنان دلباختهى سادهلوحى که چشم به دهان آنها دوختهاند و بعضى از گروهکها و جریانهاى داخلى، خلع سلاح خواهند شد.
همهى آحاد مردم وظیفه دارند، تا حدى که مىتوانند و براى آنها وظیفه معین مىشود، در کار سازندگى کشور شرکت کنند. علاقهى به امام، یعنى این. همه باید از دولت حمایت کنند و پشت سر دولت، خرابیهاى جنگ و ویرانیهاى ناشى از دوران سلطهى طاغوت را ترمیم کنند. رژیم ستمشاهى، دهها سال این کشور را از لحاظ اقتصاد و تولید و فرهنگ و اخلاق و تحقیق و علم، به سمت خرابى و ویرانى برده و آن را وابستهى به بیگانگان کرده است. امروز دورانى است که ملت ایران، آن ویرانیها را ترمیم کنند و این، جز با سازماندهى و پیشاهنگى و برنامهریزى دولت، امکانپذیر نیست. اگر ملت ایران به توفیق الهى بتوانند با وحدت کلمه، با حفظ شعارهاى انقلاب، با حفظ خصومت و دشمنىِ خود نسبت به ابرقدرتها و دشمنان بنیانى این ملت، سازندگى را پیش ببرند، روح مقدس امام از آنها شاد خواهد شد و دعاى حضرت بقیّهاللَّه الاعظم، به آنها کمک خواهد کرد.
برادران و خواهران عزیز در سرتاسر کشور! اى کسانى که امروز به یاد امام و معلم و مرشد بزرگوارتان، در همه جاى کشور گرد آمدید؛ مخصوصاً این اجتماع عظیم مردمى بر گرد مرقد این بزرگوار! بدانید که بر امریکا، بر اسرائیل و دشمنان کوچک و بزرگ خودتان پیروز خواهید شد. بدانید که قدرتهاى استکبارى، قادر نخواهند بود این شجرهى طیبه را قلع و قمع کنند. این درخت مبارک نظام اسلامى، ریشه دوانده و مستحکم شده است. ایمان و تلاش و توکل شما مردم، آن را به برگوبار آورده است و معنویت این بزرگوار، از اولِ کار تا امروز و تا همیشه، پشتیبان این حرکت عظیم خواهد بود.
ما باید به امید خدا و با توکل به او، این راه را ادامه بدهیم. ما از دشمن اسلام و انقلاب نمىترسیم. ما در راه خدا، انشاءاللَّه احساس خستگى و ضعف نمىکنیم. ابهت قدرتهاى پوشالى مادّى، نخواهد توانست ما را در این راه و به سمت این هدف، متزلزل کند. ما آن روزى را در مقابل چشم داریم که اسلام توانسته باشد به همهى مسلمانان عالم عزت بدهد، به آنها زندگى شرافتمندانه عطا کند و شرّ غدهى سرطانى اسرائیل را از پیکر اسلامى و میهن اسلامى بکند. ما چشم به روزى داریم که امت مسلمان، یکپارچه و متحد، از همهى کشورهاى اسلامى، پرچم اسلام را بهدست گیرند و اسلام ناب محمّدى(صلّىاللَّهعلیهواله) را در مقابل چشمهاى مردم جهان عرضه کنند و شوق و محبت انسانها در همه جاى عالم را به سمت آن جلب نمایند. هدف ما اینهاست. راه ما همان راهى است که امام بزرگوارمان ترسیم کردند. همسفر ملت ایران در این راه طولانى، دلهاى مشتاق ملتهاى مسلمان دیگر است. در این راه باید اتحادمان را حفظ کنیم و یک آن، هدفهاى متعالى را از چشم دور نداریم.
در پایان عرایضم، یکبار دیگر این مصیبت بزرگ و این روز عظیم را به شما ملت ایران و دیگر ملتها – ملتهاى مسلمان و همهى مستضعفان – و به میهمانانى که در این ایام به ایران وارد شدهاند، تسلیت عرض مىکنم و با همهى وجود و عشق و ایمان، مجدداً سلام شما و سلام خودم را به صاحب این قبر مطهر عرض مىکنم:
السّلام علیک ایّها العبد الصّالح المطیع للَّه و لرسوله و لامیرالمؤمنین
اشهد انّک جاهدت فىاللَّه حقّ جهاده و عملت بکتابه و امرت بالمعروف
و نهیت عن المنکر
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته
۱) شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، ج ۶ ، ص ۳۶۰
۲) حج : ۲۵
۳) بقره: ۱۵۷
۱۳۷۰/ ایران اسلامى، ایران امام، ایران انقلاب، مرکز و محور حرکت عظیم جهانى مسلمانان است
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاه والسّلام على سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا و شفیع ذنوبنا ابىالقاسم محمّد و على اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداه المهدیّین المعصومین سیّما بقیّهاللَّه فىالارضین. اللّهم سدّد السنتنا بالصّواب والحکمه واملأقلوبنا بالعلم والمعرفه. قالاللَّه الحکیم فى کتابه: و مثلهم فىالانجیل کزرع اخرج شطئه فازره فاستغلظ فاستوى على سوقه یعجب الزّرّاع لیغیظ بهم الکفّار(۱)
آغاز سخن، با سلام و درود به این روح مطهر ملکوتى است: «السّلام علیک ایّهاالعبد الصّالح المطیع للَّه و لرسوله اشهد انّک قد اقمت الصّلوه و اتیت الزّکوه وامرت بالمعروف و نهیت عنالمنکر و جاهدت فىاللَّه حق جهاده».
سالگرد رحلت امام بزرگوار را به همهى مسلمانان آزادهى عالم، به همهى مستضعفان، به همهى دلسوزان بشریت، به همهى کسانى که براى انسان وانسانیت ارزشى قایلند، و به ملت بزرگ و عظیمالشأن ایران، بخصوص به خانوادهى محترم و معزز آن بزرگوار و به فرزند عزیز یگانهى ایشان، نور چشم ما و امام بزرگوار ما – حجهالاسلام والمسلمین آقاى حاج سیّد احمد آقا – تسلیت عرض مىکنم.
این فرزند اهل و صالح آن بزرگوار، داراى سه خصوصیت می باشند که هریک از این سه خصوصیت، بسیار ارزشمند و قابل تکریم است: اول اینکه امام بزرگوار از ایشان راضى بودند و به ایشان با همهى وجود محبت داشتند و ایشان را عزیز مىداشتند. دوم اینکه چندسالهى اخیر عمر بابرکت امام، مرهون زحمات و خدمات و پرستاریها و محبتها و مراقبتهاى ایشان از آن بزرگوار است. در این فضیلت، هیچکس با ایشان شریک نیست. سوم اینکه این فرزند اهل و صالح، از لحظهى درگذشت آن راحل عظیمالشأن تا امروز، همواره در مواضع صحیح عملى و انقلابى، پشتیبان مسؤولان نظام و یک عنصر مؤثر و مفید بودهاند و انشاءاللَّه همواره خواهند بود. ایشان راه امام، خط امام، حرف زبان و دل امام را رعایت کردهاند و بر مواضع صحیح پاى فشردهاند. خداوند به ایشان و همهى بازماندگان و همهى فرزندان جسمانى و روحانى و فکرى، و به شما ملت ایران – که فرزندان آن عزیز یگانهى زمان هستید – توفیق عنایت کند.
من امروز چند حقیقت بدیهى و روشن را عرض مىکنم و بعد از آن، یک نتیجهگیرى براى ملت ایران، و یک نتیجهگیرى براى همهى ملتهاى مسلمان جهان خواهم کرد.
حقیقت اول که کسى منکر آن نیست و هیچ منصفى نمىتواند آن را انکار کند، این است که امام بزرگوار ما به اسلام و مسلمین قوّت و عزت بخشید. دشمنان اسلام، اسلام را ضعیف مىخواستند. آنها تلاش کرده بودند تا اسلام را از صحنهى عمل، بلکه از ذهن ملتهاى مسلمان – چه برسد به غیر آنها – خارج کنند؛ متأسفانه تا حدود زیادى هم موفق شده بودند. در این سیاست پلید، حکومتهاى فاسد و وابسته، با استکبار و شبکهى جهانى دشمنان اسلام هماهنگى کامل داشتند.
امام بزرگوار با این انقلاب، مسلمانان را نشاط بخشید و اسلام را زنده کرد. امروز در کشورهاى بسیارى، اسلام آرزو و آرمان نسلهاى جوان و بهپاخاسته و روشنفکر است. یک نمونه، فلسطین عزیز است. سالها به نام فلسطین حرف زده شد و مبارزه گردید؛ اما ناکام و ناموفق. امروز ملت فلسطین، به نام اسلام مبارزه و مقاومت مىکند؛ لذا مبارزه از شکل سازمانها و گروهها و شخصیتها و سردمدارها، به میان تودهى مردم کشیده شده است. چنین مبارزهیى، هرگز ناکام نخواهد شد. مبارزهى مردمى اگر باقى بماند، بىشک در نهایت به پیروزى خواهد رسید. این، به برکت اسلامى بود که امام نام آن را زنده کرد و وجدان اسلامى را در مسلمین بیدار نمود.
امروز در کشورهاى اسلامى شمال آفریقا، گروههایى به نام اسلام و با هدف ایجاد حکومت و نظام اسلامى مبارزه مىکنند؛ پیشرفت هم کردهاند. قبل از نهضت امام بزرگوار ما، چه کسى چنین چیزى را حتّى به خاطر مىگذرانید؟ در شرق و غرب جهان اسلام، مسلمانان بیدار شدهاند. اقلیتهاى مسلمان در کشورهاى اروپایى و غیر اروپایىِ داراى حاکمیت کفر و الحاد، احساس شخصیت مىکنند. هویت و شخصیت اسلامى، در میان مسلمانان زنده شد. این، به برکت امام و حرکت عظیم امام بود.
حقیقت دوم این است که آنچه امام بزرگوار و ملت شجاع ما را در راه این مبارزهى بزرگ موفق کرد، بصیرت و صبر بود – مقاومتى همراه با بصیرت – همانطور که امیرالمؤمنین (علیهالصّلاهوالسّلام) فرمود: «و لا یحمل هذا العلم الّا اهل البصر والصّبر»(۲). سبب آن هم این است که امروز مبارزه با کفر خالص و شرک خالص نیست، تا مطلب روشن، و صفبندیها مجزا و جداى از هم باشد؛ بلکه امروز مبارزه با نفاق و دورویى و تزویر و شعارهاى توخالى و دروغزنیها و لافزنیهایى است که بلندگوهاى استکبار را در همهى انحاى عالم پُر کرده است. بسیارى دم از طرفدارى از حقوق بشر مىزنند و دروغ مىگویند. بسیارى دم از اسلام مىزنند و دروغ مىگویند. اسلام آنها، اسلام باب طبع و میل سردمداران استکبار است. بسیارى دم از مساوات و برابرى انسانها مىزدند و مىزنند و دروغ مىگفتند و مىگویند. بنابراین، مبارزه در دوران کنونى، مبارزهیى دشوار است؛ هم به خاطر قدرت زر و زور استکبار، و هم به خاطر قدرت تبلیغاتى و توجیهگر دروغگوییها و نفاقهاى استکبار و ایادیش.
انسانهاى بىبصیرت، زود فریب مىخورند. همین امروز هم در دنیا آدمهاى دلسوزى می باشند که فریب خوردهاند؛ دشمن را نشناختهاند و صف را تشخیص ندادهاند. در ایران، امام عظیمالشأن ما، به برکت بصیرت مردم – که با صبر و مقاومت آنها همراه بود – این راه را طى کرد و به موفقیت رسید. خود او، در ایجاد این بصیرت و صبر در مردم، بزرگترین مؤثر بود. هرجا در انحاى عالم مبارزهیى صورت مىگیرد، حرکتى مىشود، انسان دلسوزى در پى نجات تودههاى مردم حرکت مىکند، باید بداند که این راه، با هوشمندى و بصیرت و نیز با صبر و مقاومت طىشدنى است، و لاغیر.
حقیقت سوم این است که همهى دنیا – هم تودههاى مسلمان و مستضعف و محروم عالم، و هم اردوگاه استکبار – تشخیص داده و فهمیدهاند که کانون و محور و مرکز این حرکتى که امروز در جهت آرمانهاى اسلامى در دنیا ملاحظه مىشود، جمهورى اسلامى است؛ لذا در درجهى اول، همهى دشمنیهاى عالم متوجه ماست. ما در لابلاى سخنان گرم و بهظاهر دوستانه، همواره نشانههاى خصومت و کینه را مىشناسیم. ما مىدانیم که استکبار نسبت به جمهورى اسلامى و شما ملت و این امام بزرگوار، چهقدر دشمن است. دشمن چون او را زنده مىداند، یک سر سوزن از دشمنیش با او کم نشده است. اگر بوقهاى استکبارى و اردوگاه استکبار و دشمنان امام فکر مىکردند که او مرده و تمام شده است، بعد از گذشت دو سال از رحلت جانسوز او، اینقدر با شخص او و با نام او دشمنى نمىکردند، که امروز مىکنند.
ایران اسلامى، ایران امام، ایران انقلاب، مرکز و محور حرکت عظیم جهانى مسلمانان است، و به همین نسبت محور دشمنیهاست. این، بهجاى آنکه ما را غمگین کند، خوشحال مىکند؛ و بهجاى آنکه ما را وحشتزده کند، امیدوار مىکند؛ چون نشان مىدهد که ما قدرتمندیم و علیه منافع استکبار و منافع دزدان و غارتگران، همچنان تهدید بزرگى به شمار مىرویم. دشمنى استکبار، ما را مطمئنتر مىکند که راهى را که در حرکت پیشروندهى انقلاب و سازندهى کشور و جامعه انتخاب کردهایم، درست و موفق و صائب بوده است. اگر ما در حرکتمان علیه منافع دشمنان بشریت و در جهت مصالح انقلاب و کشور، راه خطا را پیموده بودیم، دشمن اینقدر با ما دشمنى نمىکرد.
امروز همهى تبلیغات جهانى با شیوههاى مختلف علیه ماست. ممکن است بعضى از رادیوها و بعضى از دستگاههاى خبرى و تبلیغاتى به ما صریحاً دشنام ندهند، اما این دلیل دوستى آنها نیست. آنها مىدانند که دشنام صریحشان به ما، دل ملتهاى عالم را به ما بیشتر نزدیک مىکند. به همین خاطر، به جاى دشنام صریح، تهمت مىزنند؛ خودشان را به ما نزدیک، و ما را به خودشان خوشبین نشان مىدهند! این هم از همان ترفندها و خباثتهاست.
دنیاى استکبارى، به جمهورى اسلامى و به اسلام و به امام و شاگردان امام و شما ملت – که اهلبیت امام و یاران امام هستید – هرگز اعتماد نمىکند و دلخوش نمىشود؛ و همین به نفع ماست. دوازده سال است که ما پیش رفتهایم، روزبهروز جلوتر گام برداشتهایم و به هدفها نزدیکتر شدهایم. در تمام این دوازده سال، با ما دشمنى کردهاند. در این مدت، استکبار و در رأس آن امریکا، یک لحظه با ما کنار نیامد، کوتاه نیامد؛ نمىتوانست بیاید.
ما دشمن همهى مستکبران عالم و همهى چپاولگران و غارتگران ملتها هستیم. تا وقتى که رژیم صهیونیستى، اینگونه مسلمانان مظلوم فلسطین را قتلعام و سرکوب مىکند و وحشیانه مىزند و مىکوبد، مگر ممکن است که ما دلمان با رژیم منافق امریکا صاف بشود؟ تا وقتى که مسلمانان در هر نقطهیى از عالم، در منطقهى ما، در خلیج فارس، در کشور عراق و در نقاط مختلف، مستقیم و غیرمستقیم، از قِبل سیاستهاى امریکا فشار و محنت مىبینند، مگر ممکن است که یک لحظه نسبت به آن رژیمِ زورگوى غدارِ انسانکشِ نسلکش، حسنظن پیدا کنیم؟ مگر چنین چیزى مىشود؟!
استنتاجى که من از این سه حقیقت مىکنم، این است که شما ملت عزیزمان باید بدانید، اگر به فضل الهى همین حرکت مبارکى را که دوازده سال است با قدرت در پیش گرفتهاید، با وحدت حرکت کردهاید، به اسلام متمسک بودهاید، با همین تمسک به اسلام، با همین وحدت کلمه و با همین قدرت و عزت، پشت سر مسؤولان دلسوز ادامه بدهید، تمام مشکلاتى را که دشمنان بزرگ اسلام علیه این ملت به وجود آوردهاند – چه در طول پنجاه سال قبل، چه در جنگ تحمیلى، و چه در حولوحوش آن – خود شما خواهید توانست برطرف کنید و کشور را یک کشور اسلامىِ حقیقىِ نمونهى آزاد آباد بسازید.
چند توصیه به ملت عزیزمان: مواظب باشید صبرتان را از دست ندهید. ما با صبر پیروز شدیم؛ باز هم باید با صبر پیشروى بکنیم. مواظب باشید بصیرتتان را از دست ندهید، دشمن را بشناسید و دشمنیها و ترفندهاى او را درست تشخیص بدهید. تبلیغاتى که دشمن مىکند، حرفى که دشمن مىزند و شایعهیى که دشمن مىاندازد، به چشمتان بیاید. توجه کنید که دشمن با چه انگیزهیى این حرف را مىزند، این شایعه را مىپراکند، این خبر دروغ را نقل مىکند و این اظهار منافقانه را بر زبان جارى مىنماید. بههرحال، دشمن، دشمن است.
صبر و بصیرت و وحدتتان را حفظ کنید. نگذارید به بهانههاى گوناگون، آدمهاى کمبصیرت، یا کمصبر، یا خودخواه، یا بىتوجه به مصالح عمومى مردم، میان صفوف مستحکم شما فاصله بیندازند و شما را نسبت به یکدیگر، یا نسبت به مسؤولان دلچرکین و نگران کنند. آگاه باشید و بدانید که این راه به هدف خواهد رسید؛ چون راه پیامبران و راه اوصیا و آرزوى مؤمنان صالح در طول همهى زمانهاى قبل است. ملتهاى دیگر به شما نگاه مىکنند و مىخواهند از شما بیاموزند.
و اما چند توصیه به ملتهاى مسلمان: ملتهاى مسلمان، مخصوصاً علما و روشنفکران و قشرهاى مبارز بدانند که سرّ و راز اصلى براى پیروزى این است که از قدرتهاى پوشالى و توخالى – یعنى همین قدرتهاى استکبارى – نترسند. اگر شما ملتهاى مبارز مسلمان مىخواهید پیروز بشوید، باید از امریکا نترسید؛ اینها چیزى در چنته ندارند. اینها توپ و تفنگ و قدرت نظامى و آتش دارند؛ اما این وسایل فقط در مقابل مردم بىصبر و کممقاومت کارگر است. توپ و تفنگ و فشارهاى اینگونه، در مقابل انسانهایى که صبور باشند، به کار نمىآید و تأثیرى نمىکند. البته بر انسانهایى که دل به دنیا بستهاند، تأثیر دارد. در این قضایاى خلیج فارس (۳) دیدید که این سردمداران دیکتاتور کشور عراق، با همهى اظهار شجاعتها و قدرتهایشان، چون به جان و به مقام خودشان علاقه داشتند، چهطور عقب نشستند و کوتاه آمدند! این، دلیل قدرت امریکا نیست؛ دلیل ضعف آنهایى است که در مقابل امریکا قرار داشتند. لذا یک ملت و یک گروه مبارز، اگر آماده باشند که در راه هدف فداکارى کنند، هیچ قدرتى بر آنان فایق نخواهد آمد. راز پیشرفت ملت ایران در این بود. همهى ملتهاى مبارز باید این را به یاد داشته باشند.
نکتهى دیگر و بسیار مهمى که باید ملتهاى مسلمان و مبارز به یاد داشته باشند، این است که فریب ترفندها و تبلیغات و حیلهگریهاى دشمن را نخورند؛ دوست و دشمن را بشناسند و دشمن را در اظهاراتش متهم کنند. اگر اینطور باشد، این حرکتهاى اسلامى به پیروزى خواهد رسید. ما معتقدیم که این دوران، دوران اسلام و دوران غلبهى ارزشهاى الهى و معنوى است، و همانطورى که سال قبل عرض کردم، این دوران، دوران امام خمینى است و انشاءاللَّه نسلهاى جوان ما این آینده را خواهند دید.
من به عرایضم خاتمه مىدهم. حال من خیلى مناسب و مساعد براى سخنرانى نبود؛ اما دیدم که نمىتوانم در مثل چنین روزى، در این محفل با شما همنشین نشوم و از نزدیک عرض ارادتى به این روح مقدس و والا نکنم.
پروردگارا ! تو را به حق اولیا و انبیا و فرشتگان مقرب و به حق محمّد و آل محمّد و به حق خون شهدا سوگند مىدهیم، روزبهروز نام امام را بلندتر و راه او را روشنتر کن. پروردگارا ! ملت عظیمالشأن ایران را در وصول به هدفهاى والاى امامش، روزبهروز موفقتر بگردان. پروردگارا ! همهى ملتهاى مسلمان را در سراسر عالم عزت ببخش. پروردگارا ! دشمنان اسلام و مسلمین را منکوب و نابود کن. پروردگارا ! به حق محمّد وآل محمّد، روزبهروز بر صبر و بصیرت ما بیفزاى. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد، ما را آنچنانى که مورد رضاى توست، زنده بدار؛ و آنچنانى که مورد رضاى توست، بمیران. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، قلب مقدس ولىّعصر(ارواحنافداه) و روح مطهر امام(ره) را از ما راضى و خشنود بگردان؛ دلهاى این ملت عزیز را مهبط انوار و هدایتها و برکات خود قرار بده؛ زندگى این ملت را روزبهروز بهتر و مرفهتر بگردان و مشکلات را از سر راهش برطرف بفرما.
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته
۱) فتح: ۲۹
۲) نهجالبلاغه، خطبهى ۱۷۳
۳) ر.ک: جلد ششم، پاورقى ص ۱۴
۱۳۷۱/ خطّ امام یعنى آن مسلک و سلوک حکومتى امام امّت
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه رب العالمین. احمده حمداًمتواصلاً بتواصل نعمه، و متواتراً بتواتر آلائه. والصّلاه والسلام على سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا، ابى القاسمالمصطفى محمّد. وعلى آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین، الهداه المهدیین المعصومین، سیّمابقیهاللَّه فىالارضین. قالاللَّهالحکیمفىکتابه: «یریدون ان یطفؤا نورً اللَّه بافواههم ویأبىً اللَّه الّاان یتمَّ نوره ولوکرهالکافرون.(۱)»
سوّمین سالگرد رحلت بنیانگذار عظیمالشّأن جمهورى اسلامى و پرچمدار بزرگ اسلام و قرآن در تاریخ معاصر، یادآور آن روزهاى تلخ و آن مصیبت جانگداز، براى ملت ایران و همه ملتهاى مسلمان و همه مستضعفان جهان است. بنده اوّلاً لازم مىدانم این مصیبت بزرگ را، که گذشت زمانْ از عظمت آن نمىکاهد، به محضر منوّر ولىّعصر، امام زمان ارواحنالهالفداء، تسلیت عرض کنم. همینطور به ملت مسلمان ایران و همه دوستداران و ارادتمندان این بزرگوار در سراسر عالم. همچنین تسلیت عرض کنم به فرزند بزرگوار ایشان، جناب حجهالاسلام آقاى حاج سید احمد آقا، که یادگار ارزنده آن بزرگوار می باشند. به مناسبت این اجتماع عظیم شما، مطالبى را عرض مىکنم.
این اتفاق، از جهات مختلفى، داراى اهمیت بود. یکى از آن جهات که شاید مهمترین آنها هم محسوب مىشد، این بود که ملت ایران در این اتفاق، در برابر یک آزمایش بسیار بزرگ قرار گرفت. این انقلاب و این نظام و حرکت مردم پشت سرِ امام، براى مسلمانان عالم، بلکه براى بسیارى از ملّتها، یک الگو و نمونه بود. قهراً با فقدان امام بزرگوار، این حالت و نگرانى، در فضاى عالم به وجود مىآمد، که ملت ایران، پس از فقدان امام و قلب تپنده این نظام اسلامى، چگونه حرکت خواهد کرد؟ آنچه که من امروز بعد از سه سال از گذشت این اتفاق، مىتوانم با جرأت بگویم، این است که ملت ایران، در این اتفاق و پس از آن، یکى از بهترین امتحانها را داد. حقیقتاً این حرکت ملت در تداوم راه و خطّ امام، مانند سایر مجاهدتهاى ملت بزرگ ایران در اصل انقلاب، در جنگ تحمیلى و در آزمایشهاى گوناگون، یک حرکت استثنایى و به یادماندنى بود. من در این فرصت، مایلم رؤوس جهتگیریهاى ملت ایران را، که در حرکت عمومى مردم، در حرکت دولت و در حرکت مسؤولین نظام، مجسّم شده است و دقیقاً منطبق با همان خط و جهتگیرىاى است که امام براى ما ترسیم کرده بودند، به اجمال عرض کنم و سپس نگاهى به آینده بیندازم و این فرصت بسیار مهم را، که مقطعى براى نظام ماست، باچشمانداز روشنى آغاز کنیم.
من رؤوس مطالبى را در خصوصیات این خط و این جهتگیرى – که ما به آن «خطّ امام» مىگوییم و مشخّصه حرکت نظام جمهورى اسلامى در ده سال حیات با برکت امام بوده است – عرض مىکنم: خطّ امام، یعنى آن مسلک و سلوک حکومتى امام امّت. یعنى چیزىکه تفسیرکننده نظام جمهورى اسلامى است. جمهورى اسلامى، مىتواند با جهتگیریهاى مختلفى تحقّق یابد. آنچهکه این جهتگیریها را به صواب نزدیک مىکند و مورد قبول و اعتقاد امام رضواناللَّهتعالىعلیه بوده است، اینهاست:
اوّل، ایستادگى در برابر تحمیل و نفوذ قدرتهاى خارجى و نداشتن سرِ سازش با این قدرتها. این، اوّلین مشخّصه حرکت امام بزرگوارماست.
دوم اهتمام به تعبّد وعمل فردى و ایستادگى در برابر سلطه شیطان نفس و وسوسههاى نفسانى. این دو مطلبِ بزرگ و این دو میدان مبارزه را، امام از هم جدا نمىکردند و در صحنه اجتماع و سیاست، در مقابل شیطان بزرگ و شیطانهاى قدرت مىایستادند. در صحنه روان آدمى و داخل وجود انسان، امام با نفس مبارزه مىکردند و اصرار بر تعبّد و عمل اسلامى و فردى و شخصى داشتند.
سوم، اهمیت دادن به توانایى ملتها و «اصل» دانستن آنها بود. امام با ملتها سخن مىگفتند و معتقد بودند که تحوّلات بزرگ عالم، اگر به دست ملتها انجام گیرد، غیر قابل شکست است و ملتها مىتوانند در دنیا تحوّل ایجاد کنند و محیطهاى خودشان را عوض نمایند.
چهارم، اصرار بر وحدت مسلمین و مبارزه با تفرقهافکنى استکبار.
پنجم، اصرار بر ایجاد روابط سالم دوستانه با دولتها؛ مگر استثناهایى که هرکدام استدلالى قوى پشت سرش بود. امام به مایاد دادند که جمهورى اسلامى، در سطح عالم مىتواند و باید از روابط سالمى با دولتها برخوردار شود. البته رابطه با امریکا مردود است؛ به سبب اینکه آمریکا یک دولت استکبارى و متجاوز و ظالم است و با اسلام و جمهورى اسلامى در حال معارضه و محاربه است. ارتباط با رژیم صهیونیستى و نیز ارتباط با رژیم نژادپرست آفریقاى جنوبى(۲) مردود است؛ اما رابطه با بقیه دولتها، بسته به مصالح نظام جمهورى اسلامى است و اصل برایجاد ارتباط است.
ششم، اصرار بر شکستن حصار تحجّر و التقاط در فهم و عمل اسلامى و التزام به اسلام ناب. هم تحجّر، از دیدگاه امام – در بیان و عمل – مردود بود، هم التقاط.
هفتم، نقش محورى دادن به نجات محرومین و تأمین عدالت اجتماعى. همیشه، مردم در چشم امام، «اصل» بودند. در منطق و در خطّ حکومتى امام امّت، محرومان و مستضعفان محور تصمیمگیریها محسوب مىشدند و همه فعّالیتهاى اقتصادى و امثال آن، بر محور نجات محرومین از محرومیتها بود.
هشتم، توجّه ویژه به مبارزه با رژیم اشغالگر قدس و رژیم غاصب صهیونیستى بود. مبارزه با اسرائیل، جایگاه خاصّى در منطق امام – در راه و رسم حکومتى – داشت. از امورى که در نظر امام امّت به هیچ وجه براى ملتهاى مسلمان قابل اغماض نبود، مبارزه با صهیونیستها بود؛ چون امام بزرگوار، نقش ویرانگر و مخرّبِ این رژیم تحمیلى را از سالها پیش از پیروزى انقلاب، به درستى تشخیص داده بودند.
نهم، حفظ وحدت ملى و ایجاد یکپارچگى در میان ملت ایران و اصرار بر مقابله و مبارزه با هر شعار تفرقه افکنانه.
دهم، حفظ مردمى بودن حکومت و ایجاد رابطه با مردم و حفظ ارتباط با آنها. لذا امام، هم به مسؤولین سفارش مىکردند که «از مردم جدا نشوید؛ با مردم باشید؛ زىّ مردم را داشته باشید؛ به فکر مردم باشید» و خلاصه، رابطه را از طرف مسؤولین تأمین مىکردند، هم متقابلاً به مردم سفارش مسؤولین و دولتها را مىکردند. یعنى امام با کسانى که ارگانهاى نظام و دولت را تضعیف مىنمودند، به نحوى از انحا مقابله مىکردند.
یازدهم، اصرار بر سازندگى کشور و تحویل یک نمونه عملى از کشور و جامعه اسلامى به جهان، که در ماههاى آخر عمر با برکت امام، جایگاه مهمّى داشت. بر این اصرار داشتند که کشور باید از لحاظ اقتصادى، از لحاظ کارهاى زیر بنایى و از لحاظ موارد در آمد، بازسازى شود و براى مردم، نمونهاى عینى و عملى از سازندگى اسلامى ارائه گردد.
آن مواردى که به اعتقاد بنده رؤوس و خطوط اصلى بینش امام و سلوک عملى و حکومتى ایشان بود، اینهاست. هر چند ممکن است بعضى موارد هم از دید بنده مخفى مانده و مورد غفلت قرار گرفته باشد.
من مىخواهم عرض کنم: ملت ایران و دولت جمهورى اسلامى، در این سه سال، همه تلاششان را کردند که همین راه را دنبال کنند و به فضل الهى و به توفیق خداوند متعال، موفّق هم شدهاند. تبلیغات از سوى استکبار جهانى متوجّه این است که به مردم دنیا، وانمود کند که بعد از رحلت امام، دوران دیگرى در زندگى مردم ایران آغاز شده است. اما ملت ایران، حقایق را ملاحظه مىکند و همه چیز را از نزدیک مىبیند. من صریحاً اعلام مىکنم که این، یک دروغ بزرگ است. این، اهانت به ملت ایران است. این، تهمت به ملت عظیم الشّأنى است که پشت سرِ امام خود، همه بندهاى استکبارى را گشود و سست کرد و مورد تهدید قرارداد. ملت، راه نجات خود را ادامه راه امام مىداند. ملت ایران، خطر را به درستى شناخته است. براى ملت و انقلاب ما، بزرگترین خطر، خطرِ نفوذ استکبار و قدرتهاى جهانى و بهطور خاص، خطر نفوذ ابرقدرت مهار گسیخته امریکاست. ملت ما خوب مىفهمد و خوب مىداند که استکبار، کمین گرفته بود تا امام از میان مردم برود و بتواند به گمان خود، این قلعه عظیم راکه دیگر دیدهبان و نگهبان بزرگى مثل امام ندارد، هدف قرار دهد. داغ این آرزو را، ملت ما به دل استکبار جهانى و امریکا گذاشت و بعد از این هم، انشاءاللَّه همیشه خواهد گذاشت.
البته در این سه سال، دشمن بىکار هم ننشسته است. تضییقات زیاد و فشارهاى گوناگونى به منظور خسته و دلسرد کردن ملت ایران تدارک دید. اما ملت ایستاد. ملت، آزمایش بسیار خوبى را پس داد و خداى متعال هم، پاداش این استقامت را به شما مردم مبارز و شجاع داد. بارها نشانههاى رحمتش را به شمانشان داد. در این چند سال، پیروزیهاى گوناگونى براى ملت ما پیش آمد. آزادى آزادگان عزیز ما که اسارتشان یکى از غصّههاى این ملت بود، یکى از این پاداشهاى الهى بود. متجاوز شناخته شدن رژیم جنگ طلب عراق در محافل جهانى، یکى دیگر از پاداشهاى خدا بود. این، حقّانیت انقلاب و ملت ایران را ثابت کرد.این، یک اتفاق سیاسى کوچک نبود. این، نشان داد که تبلیغات و توطئههاى جهانى وتلاش استکبار در این هشت سال، علیه این ملت، چقدر ظالمانه بود. در این هشت سال، استکبار مىخواست به دنیا و ملتهایى که به ایران به چشم الگو نگاه مىکردند، ثابت کند و نشان دهد که انقلاب و ملت ایران، از قاعده وقانون صحیحِ عقلانى دورند. تجاوز مىکنند؛ کشتار مىکنند و جنگ به راه مىاندازند!
همه اینها براى این بود که ملت ما را از چشم ملتهاى دیگر بیندازد. این شهادت و گواهى جهانى، همه آن بافتههاى تبلیغاتچیهاى استعمار و طرّاحان استکبار را خنثى کرد و نشان داد که ملت ایران در این هشت سال، حق داشته و از حقّ خود دفاع کرده است. ثابت کرد که این ملت، ملتى است که براى احقاق حقّ خود و سرکوب متجاوز، حتّى حاضر است هشت سال، جنگى با این عظمت و بااین اهمیت را ادامه دهد و ازخود دفاع کند و سختیها را تحمّل نماید. و این، عجیب تجربهاى براى دنیانسبت بهملت ایران شد!
از دیگر پاداشهاى الهى این بود که در این چند سال، بسیارى از کسانىکه در دوران هشت سال جنگ تحمیلى، علیه ملت ایران همدست شده بودند، مجازات شدند. دولت شوروى، پشتیبان درجه یک عراق، متلاشى شد. در میان کشورهاى اروپایى، آنهایى که بیش از همه به عراق کمک کردند، بیش از همه، سیلى خوردند. بسیارى از دولتهاى این منطقه، که پشت سر عراق بودند و با شما ملت مظلوم مواجه شده بودند، چوب این کار را در این سه سال خوردند.
اینها، آن نشانههاى لطف الهى به ملت ماست. بدانید و دنیا هم بداند که دیگرانى هم که تاکنون مصون ماندهاند، بىنصیب نخواهند ماند. هشت سال توطئه علیه یک ملت حقطلب؛ علیه ملتى که براى خدا قیام کرده است؛ علیه ملتى که حرف حق مىزند و براى نجات محرومین و مستضعفین، کمر بسته است…! دستهاى قدرتمند و جنایتکار دنیا، این ملت را، مظلومانه، در طول هشت سال، آنطور کوبیدند. و البته، ملت ما، سر خَم نکرد و بالاخره هم شما پیروز شدید و آنها مجبور شدند به خطاى خود اعتراف کنند و به سرجاى خود برگردند و بنشینند.
در قانون طبیعت عالم و در سنّت الهى، این کارها بىجواب نمىماند. از جمله پاداشهاى خداوند در این سه سال، قدمهاى بلندى بود که براى سازندگى کشور برداشته شد. مسؤولین دلسوز تلاش کردهاند و کارهاى بزرگى انجام شده است. انشاءاللَّه این کارها باید ادامه پیدا کند، و روزبهروز، کشور به سمت سازندگى و همان هدفهایى که امام بزرگوار براى آن داشتند، پیش برود.
اما نگاهى هم به آینده بیندازیم. راه ملت ایران در آینده چیست؟ در یک جمله، بهطور خلاصه باید بگوییم که راه ملت ایران در آینده، همان راه امام و انقلاب و ایستادگى و مقاومت در مقابل تحمیل ابرقدرتها و دفاع از مستضعفین و مظلومین و دفاع از اسلام و قرآن و برافراشتن پرچم اسلام و قرآن در سطح عالم است.
ما با ظلم و استکبار و فشار بر ملتها، مخالفیم. با تحمیل و زورگویى ابرقدرتها مخالفیم و در مقابل آن مىایستیم. ما در مقابل سازش با اسرائیل مىایستیم. ما از ملت مظلوم فلسطین، با همه امکان، دفاع مىکنیم.از ملت لبنان که زیر فشار صهیونیستهاست، دفاع مىکنیم. ما از اسلام، از اسلام بیدار شده و ملّتهاى به هویّت اسلامى برگشته، در هر جاى دنیا باشند، دفاع و حمایت مىکنیم. امروز پس از آنکه ابرقدرت شرق، متلاشى شده و ازبین رفته، امریکا یک ابرقدرت بىرقیب در دنیاست که دچار غرور شده است. دچار این اشتباه بزرگ، که خواهد توانست دنیا را طبق میل خود و اراده خود، اداره کند و بچرخاند. نظام و ترتیبات نوینى که اینها براى دنیا پیشنهاد مىکنند، براین اساس است؛ بر اساس محور بودن امریکا؛ و بعد از امریکا، قدرتهاى دیگرى که در درجه بعد قرار دارند و تسلّط اینهابر همه عالم؛ بر همه کشورها؛ بر همه ملتها؛ بر همه منابع مهم جهان و بر همه آبراههاى حسّاس عالم. به تصوّر اینها، سرنوشت دنیا دراختیار خودشان است! امروز قدرتهاى مسلّطى که دیگر در مقابلشان بلوک شرق و شوروى سابق را ندارند، احساس مىکنند که باید دنیا و سیاست عالم، یکپارچه، در اختیار آنها قرار گیرد و هر چیز که در این راه، مانعى محسوب شود، با آن به مبارزه برخیزند.
آنچه که من احساس مىکنم و شواهد بر آن گواهى مىدهد، این است که امریکا و دستیارانش احساس مىکنند که اسلام، بزرگترین مانع بر سرراه این جهانخوارى است. لذا در نظمنوین جهانى و در منطق امریکایى، مبارزه با اسلام، یک عنصر اساسى و اصلى است. بنا دارند با اسلام مبارزه کنند. بنا دارند نهضتهاى اسلامى را، در هرجاى عالم که ملتها به پاخاستند، سرکوب کنند و هرجا حکومتى استبدادى و قدرت ظالمى در مقابل مسلمانان قرار گیرد، از آن دولت و قدرت ظالم، بىقید و شرط حمایت و تشویق کنند. به زبان، حرف دیگرى مىزنند، اما باطنِ قضیه این است. استکبار تحمّل نمىکند که مسلمانان یکپارچه شوند. تحمّل نمىکند که احساسات اسلامى، در میان ملتها رشد پیدا کند؛ چه در آسیا باشد، چه در آفریقا باشد و چه مخصوصاً در اروپا. خواهید دید که با مسلمانان بوسنى هرزگوین چه خواهند کرد. یقیناً روزى هم در اروپا، مسلمانان آلبانى و دیگر مسلمانانى که در کشورهاى اروپایى می باشند دچار سرنوشتهاى تلخ و آزمایشهاى دشوارى خواهند بود. این، ناشى از همین سیاست است؛ سیاست اسلامزدایى. در آفریقا نهضتهاى اسلامى به شدّت مورد نفرت استکبارجهانى است. هرجا بیدارىِ اسلامى احساس مىشود، اینها نسبت به آن حسّاسند. زمزمه مىکنند که در انتخاباتِ ملتها باید شرکت کنند! بروند در کشورها و آنجا که انتخابات به راه مىافتد، برانتخابات نظارت کنند! اسم این کار را «نظارت بر انتخابات براى تضمین آزادى انتخابات» مىگذارند؛ اما در معنا، این فکر براى این است که مبادا در نقطهاى از عالم، مسلمانان از راهِ روشهاى انتخابات و پارلمانى، بتوانند به حکومت برسند. همان طور که در الجزایر این کار شد و متأسفانه سرکوب گردید.
با اسلام به شدّت مبارزه مىکنند و از همه بیشتر، از جمهورى اسلامى داغدار و ناراحتند. مىدانند که این جمهورى اسلامى و ایستادگى آن امام بزرگوار بود که ملتها را بیدار کرد؛ به آنان امید داد و آنها را به حرکت تشویق کرد. لذا با جمهورى اسلامى بهشدّت بدند. امروز در دنیاى ما، این یک حقیقت است. در کنار این حقیقت – ملت ایران درست توجّه کند و ملتهاى مسلمان بدانند – حقیقت دومى قرار دارد و آن این است که اراده، ایستادگى، مبارزه و تسلیمناپذیرى ملتها، بر تمام توطئههاى استکبارى، تا امروز غلبه کرده است و بعد از این هم غلبه خواهد کرد. در مقابل بدخواهى و بددلى دشمن، تنها راهى که وجود دارد، ایستادگى ملتهاست. همچنانى که ملت ایران، این را تجربه کرد و ایستاد.
شما با ایستادگى خودتان پیروز شدید و اگر این ایستادگى نبود، تا امروز بارها دشمن، اغراض پلید خود را در ایران عزیز و میهن اسلامى ما اعمال و اجرا مىکرد. ملتهاى دیگر هم، راهى جز ایستادگى ندارند. اگر ملتها ایستادگى کنند، خدا به آنها کمک مىکند. «ولینصرنّ اللَّه من ینصره(۳).» وعده خدا این است که اگر شما خدا را نصرت کردید، خدا هم شما را نصرت مىکند.
نمونهاش انقلاب اسلامى بود. که شما خدا را نصرت کردید، خدا هم شمارا نصرت کرد. نمونه دیگرش جنگ تحمیلى بود که شما خدا را نصرت کردید، خدا هم شما را یارى نمود و پیروز کرد.
نمونه دیگر، تجربههاى فراوان این سیزده سال بود که در همه اینتجربهها، شما ایستادگىکردید و ازمواضعحق دفاع نمودید، و خدا هم به شما کمک کرد.اگر کمک خدا نبود، امروز، امریکا روزگار سختى را براى کشور و ملت ایرانپیش آوردهبود و انتقامکشیده بود. تنها راه، ایستادگى است. ملت ایران، همچنان که امام فرموده بود، بایدمتّحدباشند. همچنان که امام فرموده بود، بایدپایبند بهاسلامباشند. همچنانکه امام فرموده بود، باید در راه سازندگى بکوشند. همچنان که امام فرموده بود، باید پشت سرِ مسؤولین باشند. همچنان که امام فرموده بود، مسؤولین و ملت، باید از قدرتها نترسند؛ از امریکا نترسند؛ از دشمنیها نترسند و به خدا اتّکا کنند. و همچنان که امام فرموده بود، امیدوار باشند که این راه، به پیروزى ما منتهى خواهد شد.
من در پایان عرایضِ خود، لازم مىدانم از ملت عزیزمان تشکّر کنم، به خاطر اینکه در تجربههاى گوناگون، بحمداللَّه، با ایستادگى و روشنبینى عمل و حرکت کرد. در همین انتخابات اخیر، حضور شما مردم، مایه اعتبار و حیثیّت اسلام و مسلمین شد و بحمداللَّه، مجلس چهارم هم تشکیل گردید. پشت سرِ مسؤولین بودید؛ از مسؤولین حمایت کردید؛ ازدولت حمایت کردید…و همه اینها، حسناتى بود که خداى متعال به خاطر آنها به شما اجر خواهد داد. من، صمیمانه از یکایک شما ملت عزیز تشکر مىکنم. و در حضور این روح بزرگوار، این روح ملکوتى، که حتماً ناظر و حاضر است و کار شما را مىبیند و اجتماع مارا مىفهمد و حس مىکند و از خوشبختى و حرکت توأم باصلاح شما خشنود مىشود، پیش پروردگار عالم شهادت مىدهم که این ملت، باصداقت و صفا، پشت سرِ امام، در خطِّ امام بزرگوار و براى اسلام حرکت کرد، و از هیچ تلاشى فروگذار و مضایقه نکرد.
به طور ویژه لازم مىدانم از خانوادههاى عزیز شهداى عالیقدرمان، ازجانبازان عزیزمان، از خانوادههاى آنها، از آزادگانمان که رنجها کشیدند و خانوادههاى آنها، و از خانوادههاى مفقودین عزیزمان، صمیمانه تشکّر کنم. شما بحمداللَّه در همان موضعى که انقلاب از شما انتظار دارد، ایستادید. شما سربازان خطّ مقدمِّ انقلاب هستید. باید سنگرهایتان را در هر نقطه که هستید، حفظ کنید. از دولت جمهورى اسلامى، صمیمانه تشکّر مىکنم، به خاطر اینکه در این مدت، همه تلاشى را که یک دولت صالح و خوب ممکن است انجام دهد، براى پیشبرد کار انجام داد. مسؤولین دولتى زحمت مىکشند و دلسوزانه تلاش مىکنند.
دلسوزى دولتها، بزرگترین موهبت براى ملتهاست. یک دولت دلسوز و علاقهمند و خدمتگزار، بسیار باارزش است؛ دولتى که اجزا و رئیس محترم آن، به منافع شخصى خودشان فکر نمىکنند و کار را براى خدا و به نفع ملت انجام مىدهند. من در حضور امام بزرگوارمان و در پیشگاه خداوند متعال، باید ازاین عزیزان تشکّر کنم. از بیت معظّم این رجل ملکوتى و از فرزند عزیز ایشان، جناب آقاى حاج سیداحمد آقا، لازم است به خاطر مواضع صادقانه و دلسوزانهاى که ایشان در این مدت سه سال داشتند، تشکّر کنم. ایشان همان چیزى را که امام مىپسندیدند، آنچه را که امام از اهل و خانواده خود انتظار داشتند، همان را نشان دادند و ارائه کردند. در همان راه حرکت کردند؛ براى خدا سخن گفتند؛ براى خدا کار کردند و امیدواریم انشاءاللَّه موفّق باشند.
من از همه ارگانهاى جمهورى اسلامى، به خاطر پایبندىشان به معیارها و موازین خطّ امام، تشکّر مىکنم. از قوّه قضائیّه، از قوّه مقنّنه، از مسؤولین و اعضاى آنها؛ به خاطر اینکه همه دستگاههاى کشور، یک معیار اساسى دارند و آن، اسلام ناب است و مجسّم کننده اسلامناب، یعنى امام امّت، رضواناللَّه علیه و خط و راه او. این، چیز با ارزشى است. ملت و دولت، همینطور فکر و همین گونه عمل مىکنند. بنده انتظار دارم در آینده هم، ملت ما همینطور حرکت و مشى کند. پشت سر مسؤولین، کمک کار مسؤولین، دلسوز مسؤولین، و صمیمى و ناصح نسبت به مسؤولین باشد. از مسؤولین هم انتظار دارم همین راه را ادامه دهند. بخصوص طبقات محروم، پابرهنگان و مستضعفین جامعه، باید براى تمام تلاشها و فعّالیتها محور و معیار باشند. کسانى که به تعبیر امام، صاحبان این کشورند؛ کسانى که جنگ را، بسیج را، دفاع فداکارانه در مقابل تجاوز دشمن را، با جان خودشان تحمّل کردند. همه چیز باید براى آنها ودر جهت منافع آنها باشد. امیدواریم خداوند همه ما را موفّق بدارد.
من چند دعا مىکنم؛ به امید اینکه در این بارگاه الهى و با حضور شما مؤمنین و مؤمنات، انشاءاللَّه این دعاها به هدف اجابت برسد:
پروردگارا! ما را در راه اسلام و خطّ امام و معارف قرآن، همواره پایدار بدار.
پروردگارا! ملت ایران را بر دشمنان اسلام و مسلمین، پیروز کن.
پروردگارا! ملتهاى مسلمان را، در هر نقطه از جهان که می باشند، بر دشمنانشان پیروز کن.
پروردگارا! قلب مقدّس ولىّعصر اروحنا فداه را از ما خشنود کن.
پروردگارا! مارا از یاران آن بزرگوار در حضور و غیبتش قراربده.
پروردگارا! توفیق پیاده کردن کامل احکام اسلام و قرآن را به همه ما عنایت کن.
پروردگارا! بهمحمّدوآلمحمّد، دلهاى این ملت را به برکت لطف و فضل خود، همواره محکم و امیدوار بدار.
پروردگارا! گرفتاریهایى را که محصول خباثت دشمنان است، از میان ما برطرف فرما.
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته.
۱) توبه: ۳۲٫
۲) فرمایش معظّمٌله، ناظر بر زمانى است که هنوز دست استعمار از حکومت آفریقاى جنوبى کوتاه نشده بود و در آنجا «آپارتاید» حاکم بود.
۳) حج: ۴۰٫
۱۳۷۲/ از اوّلِ انقلاب تاکنون به آراى مردم و دخالتشان در سرنوشت کشور، توجّه شده است
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین. الحمدللَّه بجمیع محامده کلّها، على جمیع نعمه کلّها. الحمدللَّه الّذى خلق السّموات و الارض، و جعل الظّلمات و النّور، ثّم الّذین کفروا برّبهم یعدلون. احمده و استعینه، و استغفره و اتوکّل علیه، و اُصلّى و اسلّم على حبیبه و نجیبه و صفیّه و خیرته فى خلقه، و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. اوّل رسله و خاتم انبیائه، البشیر النّظیر و السّراج المنیر، سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محّمد و على آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین المعصومین المکرّمین، سیّما بقیّهاللَّه فى الارضین. قال اللَّه الحکیم فى کتابه: «یریدون لیطفؤُا نوراللَّه بافواههم واللَّه متّم نوره و لو کره الکافرون. هو الّذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق، لیظهره على الدّین کلّه، و لوکره المشرکون.(۱)»
اوصیکم عباداللَّه بتقوىاللَّه، فاتباع امره و نهیه.
همه برادران و خواهران عزیز را به حفظ تقواى الهى دعوت و توصیه مىکنم. بخصوص در این نماز جمعه که به یاد و در کنار مرقد کسى نماز را اقامه مىکنیم که شاید بشود گفت بزرگترین خصوصیات او، تقوا و پرهیزکارى بود. امروز به مناسبت اینکه مراسم چهارمین سالگرد ارتحال امام بزرگوار را در این جمع عظیمِ مردم سراسر کشور، بخصوص مردم عزیز تهران و همچنین مسافرانى که از شهرهاى مختلف کشور، بعضى پاى پیاده و بعضى سواره آمدهاند، و نیز جمع علاقهمندى از میهمانان خارجى برگزار مىکنیم، خطبه اوّل را به مطلبى دربارهٔ امام بزرگوارمان اختصاص مىدهم. اگر چه، سخن دربارهٔ امام عزیز و بزرگوار، بسیار گفته شده و بسیارها هم ناگفته مانده است.
مطلبى که امروز در خطبه اوّل عرض مىکنم، این است که دو جریان در زمان حیات امام، در سطح جهان، در ارتباط با انقلاب و با شخص امام وجود داشت. بعد از رحلت امام بزرگوار تا امروز هم، هر دو جریان باقى است و علىالظّاهر تا مدّتهایى که خداى متعال عمل آن را مىداند، باقى خواهد بود. این دو جریان، یکى عبارت است از جریان خصومت و دشمنى خباثت آمیزى که استکبار جهانى با انقلاب ما داشت و آن را با انواع و اقسام روشها نشان مىداد و اِعمال مىکرد و این دشمنیها امروز هم ادامه دارد و گویا باز هم تا آن زمانى که خداى متعال اراده کرده است ادامه خواهد داشت. جریان دوم عبارت است از جریان گسترش نهضت گرایش به اسلام و پیوستن نسلهاى جوان در بسیارى از کشورهاى اسلامى به نهضت امام رضواناللَّهتعالىعلیه که این جریان هم در زمان امام، با وسعت و گسترش و سرعت بسیار وجود داشت و امروز هم که چهارسال از در گذشت امام مىگذرد، باز همین جریان ادامه دارد. وقتى شما به سطح عالم نگاه کنید، مىبینید هر روز که مىگذرد، در کشورهاى اسلامى، جمعى به نهضت بیدارىِ اسلامى، که امام بزرگوار ما برانگیزاننده آن بود، مىپیوندند و آن را توسعه مىدهند.
در باب خصومت دشمنان استکبارى ما و شیوههاى دشمنى آنها با جمهورى اسلامى و انقلاب، سخن زیاد گفتهایم و مطالب براى مردم خود ما و شاید بسیارى از ملتهاى علاقهمند به انقلاب و جمهورى اسلامى، روشن است. فقط همین اندازه لازم است تأکید کنیم که در رأس این خصومت و دشمنى با اسلام، بیدارى اسلامى و نیز جمهورى اسلامى، رژیم امریکاو کسانى که به آن رژیم – چه در کشورهاى پیشرفته دنیا و چه در میان کشورهاى عقبافتاده عالم – وابستهاند، قرار دارند. علّت این خصومت هم روشن است: چون انقلاب اسلامى، جمهورى مستقلّى را بر پایه اسلام بنیان گذاشت، به نفوذ امریکا در این کشور پایان داد و شاید در بسیارى از مناطق جهان، چنان نفوذى را به خطر انداخت.
البته امریکا و قدرتهاى استکبارى، در قبل، به صراحت این دشمنى را – مگر در مواردى نادر – ابراز نمىکردند؛ اما امروز صریحاً دشمنى خودشان را با جمهورى جوان ما، با انقلاب اسلامى و با نهضت بیدارى اسلام، بیان مىکنند و به آن مباهات و تصریح مىنمایند. آنچه براى ما مهمّ است نکتهاى است که امروز مىخواهم دربارهٔ آن مقدارى صحبت کنم.
ما دربارهٔ علّت این دشمنى، نباید دچار اشتباه شویم. خود آنها علّت دشمنىِ ریشهدارشان را با اسلام انقلابى و با نظام جمهورى اسلامى، مسائلى ذکر مىکنند که به نظر ما، خلاف واقع است. واقعیت غیر از آن است که آنها مىگویند. آنها چنین وانمود مىکنند که گویا نظام اسلامى، طرفدار تروریسم و مخالف با دمکراسى است، یا رعایت حقوق بشر را نمىکند، یا از نهضتهاى اسلامى در کشورهاى دیگر پشتیبانى مالى یا پشتیبانى تسلیحاتى به عمل مىآورد. ما عرض مىکنیم: آنچه که آنها در بیان علّت دشمنى و کارشکنیها و روشهاى خباثتآمیز خود با نظام اسلامى ذکر مىکنند، خلاف واقع است. آنها خودشان هم مىدانند که واقعیت غیر از آن چیزى است که بیان مىکنند. چگونه کسى مىتواند نظام جمهورى اسلامى را به مخالفت با دمکراسى و حاکمیت مردم متّهم کند؛ در حالى که لااقل در میان کشورهاى این منطقه، هیچ کشورى مانند ایران در نظام جمهورى اسلامى وجود ندارد که به آراى مردم و حضور مردم و دخالت مردم و انتخابات آزاد، این قدر توجّه نشان داده باشد. ناظران خارجى، در هیچ یک از کشورهاى منطقه، چنین چیزى را ندیدهاند. ملت ما هم قبل از دوران جمهورى اسلامى، هرگز چنین فضاهایى را تجربه نکرده بود. در چند روز آینده، انشاءاللَّه ملت ما در انتخابات ریاست جمهورى شرکت خواهد کرد، که انشاءاللَّه در پایان عرایضم، نکته و توصیهاى را در این خصوص به شما عرض خواهم کرد.
از اوّلِ انقلاب تاکنون به آراى مردم و دخالتشان در سرنوشت کشور، توجّه شده است و این چیزى است که از نظر کسانى که جمهورى اسلامى را متّهم به نادیده گرفتن دمکراسى مىکنند، پوشیده نیست.
جمهورى اسلامى را به حمایت از تروریسم متّهم مىکنند. این هم خلاف واقع است. خودشان هم مىدانند که خلاف واقع است. واقعیت این است که نظامى که امروز در دنیا حامى تروریسم است، رژیم ایالات متّحده امریکاست. حمایت از رژیم تروریست صهیونیستى در کشور غصب شده فلسطین، بزرگترین حمایت از تروریسم است. روشهاى خود امریکاییها، یعنى دخالتشان در کشورها، ربودن اشخاص و اشخاص مخالف، کشتن اشخاص، دخالت سازمان جاسوسى سیا در کشورهاى مختلف و ایجاد کودتاهاى نظامى و از بین بردن حکومتها و دولتهاى ضعیفى که امریکا با آنها مخالف بوده است، همه از قلمهاى درشت تروریسم است. با این وضع، خیلى روشن است که اگر امریکا، جمهورى اسلامى را متهم به تروریسم کند، خودش هم مىداند که این ادّعایى کذب و سخنى خلاف واقع است. یا در موضوع نقض حقوق بشر، خودِ آن دولتها و از جمله رژیم امریکا، که جمهورى اسلامى ایران و هر نظام اسلامى را در هر جا که بخواهد به وجود بیاید – یا به وجود آمده باشد – به نقض حقوق بشر متّهم مىکنند، مىدانند که قلمهاى درشت نقض حقوق بشر، در نزدِ خودِ آنهاست.
در نظام اسلامى، حقوق انسان از همه جا بیشتر رعایت مىشود و نظام جمهورى اسلامى، به فضل پروردگار این را نشان داده است. امروز هم در مقابل چشم همه کسانى که مىتوانند قضایا را بىطرفانه و منصفانه نگاه کنند، این معنا روشن و واضح است. بنابراین، آنچه که دشمنان جهانى اسلام و نهضت اسلامى و بیدارى اسلامى، به عنوان علل و دلایل دشمنى خودشان مىشمارند، سخن بىجا و بیهودهاى است. خودِ آنها هم این را مىدانند. جالب اینجاست که بسیارى از همین رجال و شخصیتهاى سیاسى که در کشورهاى غربى – چه امریکا و چه بعضى از کشورهاى اروپایى – جمهورى اسلامى و مسلمانان را با تهمتهاى ناروا، متّهم به نقض حقوق بشر مىکنند، چند صباحى که مىگذرد و دوران مسؤولیت و ریاستشان به سر مىآید، ناگهان معلوم مىشود که به طور مثالً با مافیا مرتبط بودهاند یا در فلان معاملات قاچاق سلاح و یا در فروش مواد سلاحهاى شیمیایى دخالت داشتهاند! به طور مثالً در فروش مواد شیمیایى به عراق و کشتار مردم حلبچه، خودشان دخالت داشتند و آن را تصویب یا تسهیل کردند. چه کسانى؟ همین کسانى که دهان باز مىکنند و بهخلاف حقیقت و واقعیت سخن مىگویند و مسلمین و اسلام و ملتهاى حقطلب و جمهورى اسلامى را متّهم مىکنند! گذشت زمان – نه زمانهاى بسیار طولانى؛ بلکه زمانهاى کوتاه – ثابت خواهد کرد که خود آنها به آن چیزى که تهمت آن را به مردمان و دامنهاى پاک مىزدند، آلوده بودهاند.
در باب علل دشمنى استکبار جهانى با ما، حقیقت چیز دیگرى است که مىتوانیم آن را بهطور روشن بیان کنیم. ما مىدانیم چرا امریکا با جمهورى اسلامى در ایران دشمن است. مىدانیم چرا با نهضت بیدارى اسلامى – در هر کشور از کشورهاى اسلامى که اتّفاق بیفتد – دشمن است. مىدانیم چرا کشورهاى استکبارى، اگر ببینند در کشورى، اسلام پیروز مىشود – ولو با شیوههاى دمکراسى – براى مقابله با آن، هرچه بتوانند انجام مىدهند.
چرا هرجا که نشانى از نداىِ امامِ راحلِ عظیم الشّأنِ ما در آنجاست و دلها مجذوب آن نداست و قدمها در راه اهداف آن حرکت مىکنند، استکبار موضعگیرى مىکند؟ علل این دشمنیها، مواردى است که عرض مىکنم: در درجه اوّل مسأله تفکیک نشدن دین از سیاست و از صحنه زندگى است. جمهورى اسلامى عملاً اثبات کرد و نشان داد که دین در صحنه زندگى انسانها دخالت دارد و دین مقدّس اسلام نیامده است تا انسانها در کنج معبدها، فقط به عبادت مشغول شوند. بلکه صحنه زندگى مردم، صحنه سیاست و عرصه مسائل عظیم اجتماعى و سیاسى و اقتصادى، در قلمرو احکام مقدّس اسلامى است. این، مسأله اوّل است. این، مهمترین خصوصیتى است که استکبار با آن مخالفت مىکند. هرکس که طرفدار دین مقدّس اسلام باشد، اگر دین را از سیاست جدا کند، استکبار جهانى با او کارى ندارد. آنجایى که دین وارد میدان سیاست مىشود و به زندگى مردم و امور اساسى حیات جهان و امور دنیوى مردم کار دارد، استکبار جهانى ظاهر مىشود. چون مىداند که در چنان وضعى، دین، جلوِ زورگوییها و سوء استفادههاى آنها را مىگیرد و مانع چپاولهایشان آنها از منابع طبیعى و انسانى جهان اسلام مىشود.
این از اساسىترین مسائل است. در قبل، این معنا را تصریح نمىکردند؛ امّا امروز، به صراحت مىگویند که «دین را باید از سیاست جدا کنید!» ما عرض مىکنیم که دین اسلام – بلکه همه ادیان الهى – سیاست و علم و زندگى و مسائل اجتماعى را در متن خود دارند. نمىشود کسى به بخشى از دین معتقد و عامل باشد و به بخشى دیگر نباشد. دین، ادارهکننده زندگى انسان در همه صحنهها، از جمله صحنه سیاست است. آنها مىگویند: «بگذارید در رأس سیاست کشورهاى اسلامى، کسانى باشند که بشود با آنها معامله کرد. بشود آنها را وادار به صرف نظر کردن از مصالح ملتها کرد. بشود نفوذ سیاسى خود را، به وسیله آنها، در کشورها گسترش داد.» کسى که با انگیزه دینى و براى رضاى خدا در کرسى و عرصه سیاست حضور پیدا مىکند، پیداست که زیر بار قدرتها نمىرود. این، اساسىترین مسأله است.
مسأله دوم، تأثیرناپذیرى از خواست قدرتهاى بزرگ است. از دیدگاه امریکا و مستکبرین، یکى از جرمهاى بزرگ جمهورى اسلامى ایران این است که در مسائل جهانى، تحت تأثیر نظر امریکا و امثال امریکا قرار نمىگیرد. امروز شما نگاه کنید! یک مثال واضحش، مسأله فلسطین است. روى کشورهاى عرب و بسیارى از کشورهاى اسلامى فشار آوردند که مسأله فلسطین را ندیده بگیرند و متأسفانه بسیارى از دولتها هم تحت تأثیر این فشار قرار گرفتند و آن را قبول کردند. اما جمهورى اسلامى، حرف صریح خود را در یک جمله رسا و روشن بیان کرده است که همه منصفین عالم، آن را قبول مىکنند. آن جمله این است که «فلسطین متعلّق به مردم فلسطین است.»
یکى دیگر از علل دشمنیهاى استکبار با ما، همین موضوع است که گفتهایم: دولت غاصب صهیونیست، باید بساط خود را جمع کند. یهودیها مىتوانند در فلسطین بمانند، اما حکومت در فلسطین، متعلّق به ملت فلسطین و فلسطینیهاست و آنها، مثل همه کشورهاى دیگر، هرکس را خواستند آنجا نگه مىدارند. امّا دولت صهیونیست، دولت غاصبى است. این، موضع ما در قبال مسأله فلسطین است. امام راحل، بارها این موضع را اعلام کردهاند و نظر قطعى جمهورى اسلامى ایران است. این را ما بارها گفتهایم و باز هم خواهیم گفت. اعلام این موضع، از موضوعهایى است که دشمنان استکبارى را از ما عصبانى مىکند.
مسأله دیگر، حمایت معنوى و سیاسى ما از همه کسانى است که در راه اسلام و حاکمیت اسلامى تلاش مىکنند. هرکس، در هر جاى دنیا براى عزّت اسلام قیام کند، ما از او حمایت معنوى و سیاسى مىکنیم. دشمن مىخواهد بگوید «شما پشتیبانى مادّى مىکنید.» این، دروغ است. دشمن مىخواهد بگوید «شما با نهضتهایى که در کشورهاى اسلامى است، ارتباط دارید.» ما ارتباط سازمانى را، ارتباط رسمى را، ارتباط به آن معنایى را که دشمن در نظر دارد، جدّاً تکذیب مىکنیم. البته امروز همه کسانى که در دنیاى اسلام، به نام اسلام صدا بلند مىکنند، تحت تأثیر امام بزرگوار ما می باشند. در اینکه تردیدى نیست. من در خطبه عید فطرِ امسال گفتم: دشمن به ما مىگوید چرا انقلابتان را صادر مىکنید؟ ما در جواب دشمن مىگوییم انقلابمان را صادر نمىکنیم. انقلاب ما صادر شد و گذشت و تمام شد! شما در مقابل یک عمل انجام شده قرار دارید. صدور انقلاب به معناى صدور یک کالا نیست که بهطور دائم، آن هم به وسیله اشخاص بخواهد ادامه داشته باشد. صدور یک فکر و یک اندیشه، به معناى آن است که آن اندیشه، صحیح است و دل انسانها را در اکناف عالم، به خود جذب مىکند. این کار انجام گرفت و روزبهروز آثارش را در دنیا – حتّى بعد از رحلت امام بزرگوار ما – نشان مىدهد. ولى ما حمایت معنوى و سیاسى مىکنیم. ما جوانانى را که در مصر، یا در الجزایر، یا در سایر کشورهاى اسلامى، بهنام اسلام سخن مىگویند، یا مسلمانانى را که در تاجیکستان از تفکّر اسلامى و قرآنى حمایت مىکنند، یا مسلمانانى را که در هند، هویّت اسلامى خودشان را مىخواهند حفظ کنند، یا مسلمانان مظلومى را که در عراق زیر فشار رژیم بعثى قرار دارند، یا هر گروه مسلمانى را که در هر نقطه عالم تفکّر اسلامى را احیا مىکند، قبول داریم و حمایت مىکنیم. قلباً براى آنها دعا مىکنیم و از بُعد سیاسى، در سطح جهان از آنها حمایت مىنماییم. این هم یکى از مسائل است.
یکى دیگر از مسائلى که دشمن را خشمگین مىکند، دفاع از ملتهاى مسلمان است. برادران و خواهران عزیز! بیش از یک سال است که ملت و دولت ایران، از مردم مظلوم بوسنى دفاع مىکنند و سخن حق را در آن مورد به زبان مىآورند. آنچه را که باید انجام گیرد، ما اعلام کردیم. باز هم اعلام مىکنیم که غرب و بعضى از کشورهاى اروپایى و بهویژه امریکا، در قضیه بوسنى به اندازه گروههاى افراطى و متعصّب و نژادپرست صرب، گناهکارند. گناه همه اینها به یک اندازه است. ماههاست اعلام کردهایم که راه حلِّ مسأله بوسنى این است که راه را باز کنید، بگذارید مسلمانان بوسنى بتوانند به امکانات دفاعى دسترسى داشته باشند و از خودشان دفاع کنند. این، حرفى است که همه منصفین عالم آن را مىفهمند و مىپذیرند. ما نخواستیم مثل بعضى از دولتهاى دیگر، خودمان را در قالب الفاظ فریبنده و بىمحتوا و پوچ – مثل قطعنامههاى بىحاصلِ شوراى امنیت سازمان ملل – محصور و زندانى کنیم. ما راه را بهطور دقیق و مشخّص گفتیم: حمایت از ملتها. حمایت از ملت بوسنى. حمایت از ملت فلسطین. این راهى است که پیمودنش وظیفه ماست و درست همین موضوع است که دشمنان استکبارى ما را خشمگین مىکند.
از دیگر مسائلى که دشمن استکبارى را نسبت به جمهورى اسلامى خشمگین مىکند، این است که ما با تحمیل فرهنگ غرب بر ملتهاى مسلمان، مخالفیم. فرهنگ غرب، فرهنگى است که در عین برخوردارى از نقاط مثبت، نقاط منفى هم دارد. ما معتقد به تبادل فرهنگها هستیم. ما مىگوییم ملتى مثل ملت ایران، یا دیگر ملل مسلمان، باید در میان فرهنگهاى عالم نگاه کنند و آنچه را که برایشان مفید و به درد بخور است، جذب و از آن استفاده کنند. از این فرهنگها، آنچه را هم که برایشان لازم و مفید نیست باید طرد کنند. اما دولتهاى غربى، سردمداران نظامهاى استکبارى و بخصوص نظام امریکا، اصرار دارند با انواع و اقسام طرق، فساد و بىبندوبارى را که جزو خصوصیات فرهنگ غربى است، به ملتهاى مسلمان و کشورهاى اسلامى تزریق و تحمیل کنند. ما با این روشها، که مختصِّ امروز هم نیست و در تاریخ معاصر، مسبوق به سابقه است، مخالفیم. ما مىگوییم چرا شما آن روشى را که خودتان دربارهٔ زنان انتخاب کردید و صددرصد به زیان آنان و منافع جوامع و مصالح انسانیّت و بر خلاف عقل سلیم و منطق درست است، مىخواهید به ملتهاى دیگر تحمیل کنید؟! شما براى این منظور، از وسایل تبلیغاتى و طرق گوناگون استفاده مىکنید. ما با این مخالفیم. و این از جمله مواردى است که سردمداران استکبارى را خشمگین مىکند.
برادران و خواهران مسلمانِ سراسر جهان! اینهاست آن مسائلى که استکبار را علیه جمهورى اسلامى و نظام اسلامى تحریک مىکند. لذا شما مىبینید وقتى در کشور الجزایر، نزدیک بود که گروههاى مسلمان، حکومت را از طریق انتخابات به دست گیرند، عدّهاى فریاد برآوردند که «دمکراسى از بین خواهد رفت!» دمکراسى را کوبیدند، براى اینکه مىگفتند: «دمکراسى از بین خواهد رفت!» اینها تهمت زدن به نظامها و نهضتهاى اسلامى است.
مطلبى را که در پایان مىخواهم جمعبندى و نتیجه گیرى کنم و به شما برادران و خواهران عزیز یادآور شوم، این است: در طول نزدیک به پانزده سال که از پیروزى انقلاب ما مىگذرد، این خصومت و دشمنى، به همین عللى که گفتیم، از سوى ابرقدرتها علیه ما بوده است و الان هم هست. من نمىگویم که دشمنیهاى امریکا، بر اوضاع کشور و ملت عزیز ما اثرى نگذاشته است. چرا؛ اینها به مصالح ملت ما ضرر زدند. اینها با تحمیل جنگ، ما را هشت سال عقب انداختند. ما را که باید در جاده سازندگى حرکت مىکردیم، مجبور به دفاع از کشور کردند و بسیارى از منابع اساسى ما را نیز در داخل کشور و در حین جنگ از بین بردند. بنابراین، ضرر از سوى دشمن حتمى است و در این، تردیدى نیست. منتها یک واقعیت بسیار روشن هم وجود دارد و آن این است که ملت ایران، با ایستادگىِ و مقاومت خود، توانسته است توطئههاى دشمنان را که مىخواستند او را به تسلیم وادارند و دوباره بر سرنوشت این کشور مسلّط شوند و داراییهاى این ملت را مثل پنجاه سال،صدسال قبل غارت کنند، خنثى و آنان را ناامید کند. ملت ما با ایستادگى خود در مقابل توطئهها، توانسته است دشمن را على رغم این همه خصومت و خباثت، در پانزده سال قبل ناکام کند. من عرض مىکنم: شما ملت، باز هم قادرید امریکا و متّحدانش را در صحنه رویارویى با جمهورى اسلامى، به شکست مطلق بکشانید. البته در یک مبارزه، هر دو طرف ضربهها و ضررهایى مىبینند. اما موضوع این است که هر طرفى که تسلیم شود و شکست را بپذیرد، همه چیزش دستخوشِ دشمنیهاى طرف مقابل خواهد شد. اینها مىخواهند همچنان که در دوران سلطنت پهلوى بر این مملکت مسلّط بودند، باز مسلّط شوند. شما امروز مىتوانید در پروندههایى که خود عُمّال رژیم قبل بتدریج رو مىکنند، ببینید که امریکا بر همه امور این کشور مسلّط بوده است. مىخواهند همان نفوذ را مجدّداً زنده کنند.
من عرض مىکنم: ملت ایران، با قدرت تمام، در مقابل این توطئه خباثتآمیز خواهد ایستاد و ما اجازه نخواهیم داد اصولى که قوام جمهورى اسلامى از آن است – ولو دشمنى دشمنان هم به خاطر همان اصول است – متزلزل شود.
من این جمله را هم در پایان خطبه اوّل عرض کنم: برادران و خواهران عزیز؛ ملت بزرگ ایران! شما امتحانهاى بسیار خوبى را در این دوران طولانى دادید: امتحان اتّحادتان، امتحان آگاهیتان، امتحان همراهى و همکارىتان با مسؤولین، امتحان حضورتان در صحنههاى گوناگون. امروز موضوع انتخابات ریاست جمهورى مطرح است. شرکت در انتخابات یک وظیفه عمومى براى آحاد ملت ایران است. شما براى اینکه دریابید چرا این مشارکت وظیفه است، دو راه دارید: یکى اینکه بدانید رأى شما به کسى که توفیق پیدا خواهد کرد از طرف شما منتخب شود، در روحیه او، در عملکرد او، در تواناییهاى او، در حیثیّت جهانى او و در قدرت فعّالیت او در داخل، چقدر اثر مىگذارد! بدانید که حضور شما، بسیار تعیین کننده است. شما کسى را که تشخیص مىدهید براى تصدّى بالاترین مقام اجرایى کشور و در رأس قوه مجریه کشور مناسب است، انتخاب مىکنید. این، همان حضور مردمى است که هنر بزرگ انقلاب اسلامى بوده است و در این کشور، تا قبل از انقلاب اسلامى، در طول تاریخ و در طول قرنها، سابقه نداشته است. این، یک راه. راه دوم این است که ببینید دشمنان از دو، سه ماه قبل – بلکه بیشتر – تاکنون، – هر کدام که بلند گویى و بوقى در دست دارند، آغاز به تبلیغات کردهاند تا شاید بتوانند کارى کنند که انتخابات ریاست جمهورى خلوت باشد. هر کدام در هر گوشه دنیا قد علم کردهاند. یک عدّه با پول امریکا رادیو راه مىاندازند؛ یک عدّه با پول عراق؛ یک عدّه با پول دیگرى و دیگرى. همین گروهکهاى ضدّ انقلاب؛ همین دشمنان حقیر که رادیوهایى از قبیل رادیوهاى کشورهاى گوناگونْ منعکس کننده افکار آنهاست – علاوه بر وسایلى که خودشان دارند – به میدان آمدهاند و شلتاق مىکنند تا شاید بتوانند ملت ایران را تحت تأثیر قرار دهند و اگر برایشان ممکن شود، هرچه بتوانند از آراى ریاست جمهورى و حضور شرکت کنندگان در انتخابات بکاهند.
چرا دشمنْ این قدر هزینه و اصرار مىکند که انتخابات ریاست جمهورى را خلوت کند؟ آیا از این تلاش مذبوحانه دشمن، نباید فهمید که حضور در سرِ صندوقهاى رأى و انتخابات، مشت محکمى به دهان آنهاست؟ آیا از این ترفند محکوم به شکست، نباید فهمید که دشمن از حضور مردم در صحنه ناراضى است؟ این خود، راه بسیار روشن و تعیین کنندهاى است.
من البته اطمینان دارم که ملت عزیزمان، در این انتخابات هم مثل انتخابات دورههاى قبل، شرکت خواهد کرد. لکن گمان مىکنم این انتخابات، خصوصیتى دارد. امروز امریکا، صهیونیستها، سرمایهداران، گروهکها، پسماندهها و تفالههاى رژیم قبل، همه دست به دست هم دادهاند، تا بگویند با گذشت چهارسال از رحلت امام بزرگوار، مردم نسبت به انقلاب و راه امام، سرد شدهاند. مىخواهند این را وانمود کنند. ملت ایران باید با قاطعیت و قدرت تمام، با حضور در سرِ صندوقهاى رأى و انتخابات، ثابت کند که اگر چه چهارسال از رحلت آن بزرگوار قبل است، اما مردم به راه او، به توصیه او و به وصیتنامه او، که به مردم فرموده است «باید در انتخابات شرکت کنید»، همچنان وفادارند.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم.
انّا اعطیناک الکوثر. فصّل لرّبک وانحر. انّ شانئک هوالابتر.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه رّب العالمین. والصّلاه و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابى القاسم محمّد و على آله الأطیبین الأطهرین، سیّما علىّ امیرالمؤمنین و الصدّیقه الطّاهره. سیّده نساء العالمین، و الحسن و الحسین، سیّدى شباب اهل الجنّه، و علىبنالحسین و محمّدبنعلى و جعفربنمحمّد و موسىبن جعفر و علىبنموسى و محمّدبنعلى و علىبنمحمّد والحسنبنعلى و الخلف القائم المهدى. حججک على عبادک، و امنائک فى بلادک. و صلّ على ائمّه المسلمین و حماه المستضعفین و هداه المؤمنین.
اوصیکم عباداللَّه بتقوى اللَّه.
من در خطبه دوم، با استفاده از روحانیتى که در این فضا موج مىزند، به برادران و خواهران عزیز مىخواهم چند جمله در قالب نصیحت عرض کنم:
یک جمله دربارهٔ امام بزرگوارمان است. مىخواهم به شما برادران و خواهران، استنباط خودم را از عظمت و مکانت این بزرگوار بگویم. اعتقاد من این است که عظمتى که این مرد الهى و معنوى، حتّى بعد از در گذشت خود، در دلها و چشمها پیدا کرد و مرقد او محل زیارت مشتاقان در تمام دوره سال شده و دلها متوجّه به او و مجذوب اوست، بهخاطر این است که او یک انسان مخلص و پرهیزکار بود. آن بزرگوار، در همه کارها، براى خدا و در راه خدا و بهنامخدا، حرکت و عمل مىکرد. ما راه خدا را باید براى خدا و به کمک الهى بپیماییم و طى کنیم. امروز ملت عزیز ما، احتیاج به این دارد که هر فردى، در داخل و در دل خود، راهى به سوى خدا و معنویّت باز کند. باید روزبهروز بر معنویّت خودمان اضافه کنیم. جلوههاى دنیا و فریبندگیهاى زندگى مادّى، نباید ما را مجذوب خود کند.
تلاش مادّى، یک وظیفه است. فعّالیت در مسیر سازندگى، یک وظیفه است. اما مجذوب شدن و دلبسته شدن و ترجیح دادنِ لذّتهاى دنیا و لذّتهاى مادّى بر راه خدا، یک امر ضدّ ارزش و خلاف وظیفه است. بخصوص به جوانان عزیز عرض مىکنم که پیروزى این انقلاب، به خاطر صفا و اخلاص گروههایى از شما مردم بود. بقاى این انقلاب هم بهخاطر صفا و صداقت و ایمان شما ملت بود. پیروزى در جنگ تحمیلى و ناکام کردن دشمن، بهخاطر توکّل به خدا و تقوا و پرهیزکارى بود. امروز هم در میدانهاى دشوار، آنچه ما را قطعاً موفّق مىکند، توکّل و توجّه به خدا، حفظ تقوا و بىاعتنایى به زخارف و جذابیّتهاى زندگى مادّى است. این نکته به معناى آن نیست که به فکر نیازهاى مادّى خود نباشیم. هرکس حق دارد – بلکه وظیفه دارد – به دنبال نیازهاى مادّى خود باشد؛ معاش خود را تأمین و حتّى لذایذ مشروع خود را هم تأمین کند. اما همه اینها غیر از این است که کسى دل به دنیا بسپارد، راه خدا را فراموش کند و همه فعّالیت و فکر و حرکت و سکون او را توجّه به امور مادّى تشکیل دهد.
از خداى متعال مىخواهیم که دلهاى ما را با خودش آشنا کند.
پروردگارا! تو رابه محمّد و آل محمّد سوگند مىدهیم، ما را با قرآن زنده بدار و با قرآن بمیران. پرچم اسلام را در عالم، سر بلند کن. دشمنان اسلام را مخذول و منفور کن.
پروردگارا! ما و ذریّه ما و همه کسان ما را جزو متمسّکین به قرآن و اهل بیت علیهمالسلام قرار بده.
پروردگارا! دست توسّل ما را از قرآن و اهل بیت علیهمالسلام، در دنیا و آخرت کوتاه مکن.
پروردگارا! دلهاى ملل مسلمان را بایکدیگر آشنا و مهربان کن. دستهاى تفرقه افکن را قطع کن.
پروردگارا! راه صلاح و نجات را به همه ما نشان بده. ما را از هدایت خود محروم مفرما و ما را بر پیمودن این راه کمک کن.
پروردگارا! ما را مشمول توجّهات و ادعیّه زاکیّه وجود مقدّس ولىّعصر ارواحنا فداه، قرار بده. ما را، در ظهور و غیبتش، از سربازان حضرتش قرار بده. پروردگارا! روح مقدّس امام را از ما شاد بگردان.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم.
والعصر، انّ الانسان لفى خسر. الّا الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات، و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.
والسّلام علیکم و رحمه اللَّه و برکاته.
۱) صف: ۹ – ۸
۱۳۷۳/ عمل صالح امام بزرگوار، عملى بود که بعد از صدر اسلام تا امروز، کسى آن را انجام نداده است
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاه والسّلام على سیّدنا و نبیّنا محمّد و على آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین، الهداه المهدیّین المعصومین، سیّما بقیهاللَّه فىالارضین.
قال اللَّهالحکیم فى کتابه: «بسماللَّهالرّحمنالرّحیم، ومن یأته مؤمناً قد عمل الصّالحات فأولئک لهم الدّرجات العُلى، جنّاتُ وعدنٍ تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها و ذلک جزاءُ من تزکّى.»(۱)
پنجمین سالگرد رحلت امام بزرگوار را به همه مسلمانان حق طلبِ عالم، بخصوص به ملت عزیز و عظیمالشّان ایران تسلیت عرض مىکنم. همچنین به همه کسانى که در طول این پنج سال، راه امام را همچون خطِّ روشن زندگى خود برگزیدهاند و به آن افتخار و مباهات کردهاند، و به مخلصین و شاگردان و پیروان راستین آن بزرگوار – که در میان ملت ما و دیگر ملتها، عدّه این قبیل اشخاص، کم هم نیست – صمیمانه تسلیت مىگویم. نیز لازم مىدانم به خاندان محترم ومعزّزِ امام راحل و مجموعه فداکارى که در سالهاى آخر زندگى پربرکت آن مرد بزرگ مسؤولیت بسیار بزرگ و سنگینِ خدمت به آن انسان والا را بر دوش گرفت و آن را به بهترین وجه به انجام رساند؛ مخصوصاً به فرزند برومندِ عزیزِ ایشان جناب آقاى «حاج سید احمد» آقا صمیمانه تسلیت بگویم.
امروز، در این جلسه با عظمت و پرشور، چند مطلب را به مناسبت یاد عزیز این بزرگوار، بهعنوان محورهاى اساسى براى پیگیرى و مطالعه و تدبّر، مطرح مىکنم. اوّل از شخصِ امام آغاز مىکنم. اگرچه دربارهٔ امام، گویندگان گفتهاند، نویسندگان نوشتهاند و سرایندگان سرودهاند؛ لکن من امروز در ذهنم، مضمونِ دو آیه مبارکه سوره «طه» را که قرائت شد،با شخصیت امام بزرگوار، تطبیق کردم. در امام عزیز، سه خصوصیّتِ درخشان وجود داشت که همان سه خصوصیّت، در این دو آیه شریفه هم مطرح شده است. در آیه اوّل مىفرماید: «و من یأته مؤمناً قد عمل الصّالحات.» ایمان، خصوصیّت اوّل و عمل صالح، خصوصیّت دوم است. در پایان آیه دوم، خصوصیّت سومى هم در عبارتِ: «وذلک جزاءُ من تزکّى» ذکر شده است که خصوصیّت تزکیه و تهذیب نفس است. قرآن کریم براى کسى که داراى این خصوصیّات است، وعده درجاتِ «عُلى» داده است: «فاولئک لهم الدّرجات العُلى.»
این سه خصوصیّت در امام بزرگوار برجسته بود. ایمان آن مرد بزرگ، نمونه و استثنایى بود. عمل صالح او، عملى بود که بعد از صدر اسلام تا امروز، کسى آن را انجام نداده است. یعنى تشکیل نظام اسلامى، که امروز اندکى به آن خواهم پرداخت. تزکیه او هم، چنان بود که در اوج شهرت و قدرت و محبوبیت، اوج عبودیّترا براى خود انتخاب کرد و هر روز که گذشت، بر الحاح و تضرّع و توسّل او به خداى بزرگ، افزوده شد.
این سه خصوصیّت، در امام بزرگوار وجود داشت. پس، حقّ است که گفته شود: او از جمله کسانى است که «اولئک لهم الدّرجات العُلى.» این علوّ مرتبهاى که امروز شما در سراسر جهان، براى امام بزرگوار ملاحظه مىکنید ناشى از این خصوصیّات سهگانه است. هرجا انصاف هست، امام در آنجا بزرگ است. هرجا عدالتخواهى هست، آنجا امام زیباترین چهره است. آنجا که به امام خمینىِ بزرگوارِ ما بىارادتى مىشود، عدل نیست، انصاف نیست، حقطلبى نیست؛ بلکه دنیا خواهى و فساد است. این سه خصوصیّت مربوط به امام بزرگوار است که امروز محور سخن ما هم، امام عظیمالشّأن است.
همانطور که گفتیم، عمل صالح یکى از این سه خصوصیّت است. عملِ صالح امام، پایهریزى حکومت اسلام و نظام اسلامى بود. خوب است برادران و خواهران ارجمند توجّه کنند، تا این اهمیت و عظمتى که عملِ صالح امام از آن برخوردار است، به درستى در ذهن آنان بنشیند. امام بزرگوار ما، نظام اسلامى را تشکیل داد؛ یک نظام اسلامى که بر اساس آن یک حکومت و تشکیلات سیاسىِ اسلامى هست و پشت سر آن هم یک برنامه اسلامى قرار دارد. هر سه نقطه درخور توجّه و تعمّق است.
نظام اسلامىاى که امام در این کشور تشکیل داد و بهوجود آورد، عبارت از این است که شکل زندگى این ملت، قالب و معناى اسلامى پیدا کند و جهتگیرى، اسلامى باشد. این نظام اسلامى داراى یک ماده اصلى بهنام «ایمان به خدا و غیب» و نیز داراى یک قالب و صورت بهنام «شریعت اسلامى» است. چنین نظامى که با مایه ایمان وبا صورت و قالب مقرّرات و شریعت اسلامى، یک نظامِ اختصاصىِ استثنایىِ ناشناخته براى بشر مادّى، اما شناخته بهوسیله مسلمانانى است که با اسلام و قرآن آشنا می باشند، جز در صدر اسلام، دیگر در طول تاریخ وجود نداشته است، و امروز هم جز در ایران اسلامى در هیچ جاى جهان وجود ندارد.
البته کسى امیدوار نبود که در این دوران بشود نظام اسلامى را پیاده کرد. هیچکس تصوّر نمىکرد که با این همه دشمنى و مخالفت، کسى جرأت کند به سمت این راه برود، یا قدرت داشته باشد که این کار را انجام دهد. اما امام، این کارِ نشدنى را با قدرت ایمان و اراده و همّت خود و به کمکِ تکیه به نفوس میلیونها دل مشتاق و عاشق انجام داد. بخشِ بارز و مشخّص در این نظام، دستگاه سیاسى، یعنى دستگاه حکومت است، و اوّلین بخش در هر نظامى، همین بخشِ سیاسى است که شکل مىگیرد. از همینجا مىشود نظامها، مکتبها و هدفها را درست شناخت.
امامِ بزرگوارِ ما، حکومتى تشکیل داد که در دنیاى امروز، بلکه در طول تاریخ – غیر از موارد استثنایى از صدر اسلام تاکنون – بىنظیر است. این حکومت هدفى دارد که عبارت است از رسیدن به جامعه آرمانى اسلام که در بخش «برنامه» آن را عرض خواهم کرد. خصوصیّات این حکومت این است که در نظامى که امام پدید آورد، اجزاى دستگاه سیاسى داراى صلاحند. انسانهاى صالحند. انسانهاى مؤمنند؛ انسانهاى پرهیزکار و داراى ورع و پاکدامنند. این را مقایسه کنید با دولتها وحکومتهایى که امروز مدّعى رهبرىِ بشریّتند و ببینید چقدر فاصله هست!
در نظام اسلامىاى که امام پدید آورد، دستگاه سیاسى، یک دستگاه پاک و متشکّل از انسانهایى است که داراى صلاحند؛ اهل دنیاطلبى نیستند و براى خود چیزى نمىخواهند. براى آنها هدف عبارت است از اسلام و احکام الهى و ماوراىِ همه اینها، هدف عبارت است از رضاى خداوند. نمونه کاملش، خودِ این بزرگمرد بود. مسؤولین نظام، به فضل پروردگار، در این سالیان پر تلاطمِ بعد از پیروزى انقلاب تا امروز، نشان دادند که همه از آن چهره منوّر نشانى دارند؛ حتّى بعضى هم، بیش از آنچه که بشود توصیف کرد.
اینکه شما ببینید در دنیاى امروز، براى یک رئیس جمهور، یا یک مسؤول قوّه قضائیّه، یا یک رئیس قوّه مقنّنه و یا سرداران نظامى و فرماندهان میدان جنگى، نیازهاى شخصى و هواها و هوسهاى نفسانى، انگیزه حرکت نیست، موردى کم نظیر و بعضاً بىنظیر است. علاوه بر این، خصوصیّت دیگر این دستگاه سیاسى، استقلال آن است. مسؤولین این دستگاه، زیر بار کسى نیستند؛ از هیچ قدرتى واهمه ندارند و فرمان قدرتمندان عالم را که مسلّح و مجهّز به ابزارهاى زر و زورند، به هیچ مىگیرند. این هم موردى کمیاب در عالم است.
در نظام جمهورى اسلامى، طبیعتِ قضیه همین است و همه به فضل پروردگار همینطورند. باز نمونه اعلى خودِ این بزرگمرد بود و دیگران هم، هر یک رشحهاى از این حقیقت را در وجود خود دارند. پس، این هم نظامِ دستگاهِ سیاسى، از نظام اسلامىاى که امام پدید آورد.
نقطه سوم برنامه است. برنامه نظام اسلامى هم، در میان برنامههایى که مصلحان دنیا و دولتها و آورندگان پیامهاى جدید مطرح مىکنند، استثنایى است. در این برنامه، بازسازى دنیا و آخرت با هم است. نظام اسلامى مىخواهد دنیاى مردم را آباد سازد؛ اما نمىخواهد به آن اکتفا کند. دنیا و آخرت در نظام اسلامى و در برنامه این نظام، توأمانند. انسانها باید زندگى را سرافراز و با رفاه بگذرانند؛ اما این رفاه و آسایش و هرچه که این آسایش را براى انسانها فراهم مىکند، همه و همه مقدّمه براى رضاى الهى است. آنها ذىالمقدّمه است و هدف، کسبِ رضاى پروردگار است. این، یک امرِ استثنایى در صحنه امروزِ عالم، بلکه در همیشه تاریخ – جز در حکومتهاى انبیا و جانشینان و اوصیاى آنها – است. همه ادعا مىکنند که مىخواهند دنیاى مردم را اصلاح کنند و غالباً هم نمىتوانند. اما نظام اسلامى مىخواهد دین ودنیا را اصلاح کند و مىتواند هم. این قدرت را اسلام نشان داده است.
اگر چشمان باانصاف، وضع کنونى کشور را هم نگاه کنند، این موضوع را تصدیق مىکنند. امروز این ملت و این دولت و این کشورى که هشت سال جنگ را بر آن تحمیل و مسلّط کردند؛ کارخانههایش را خراب کردند؛ راههایش را نابود کردند؛ محاصره اقتصادىاش کردند؛ امکانات را از او باز گرفتند؛ هیچ دولتى هیچ کمکى به او نکرد و از داخل بهوسیله کارهاى سیاسى و تبلیغاتى هم انواع فشارها را بر آن وارد آوردند، برنامههاى بازسازى و بخصوص کارهاى زیربنایى را چنان دنبال مىکند که ناظران هم به تحسین مىپردازند. کسانى که مىآیند و مىبینند، هم برنامه وهم مجریان برنامه را تحسین مىکنند. اگر فشار دشمن نبود؛ اگر دستهاى خائن و تحریک شده دشمن نبود؛ اگر حضور تبلیغاتى و اقتصادى و سیاسى دشمن در پشت مرزهاى ما نبود، وضع ما به مراتب بهتر از این بود و بسیارى از مشکلاتى که امروز از لحاظ اقتصادى در کشور هست، وجود نداشت.
برنامه اسلامى، برنامه اداره و آبادسازى دنیا و آخرت است. برنامههاى دیگر، به دین ملت و به آخرت انسانها کارى ندارند. برنامه اسلامى، تربیت و تهذیب مىکند. امروز در کشور ما یک حرکت عمومى، بخصوص در میان جوانان، به سمت آموزش قرآن، فراگیرى دین و عمل به احکام و مقرّرات اسلامى ملاحظه مىشود. این دیگر مال اهل دنیا نیست. اهل دنیا مدّعىاند دنیاى ملتها را درست مىکنند که نمىتوانند هم. اما اسلام دنیا و آخرت را مطمح نظر قرار مىدهد و به فضل پروردگار مىتواند هم. ملت نیز بر اثر اسلام، هم ایمانش، هم صبرش و هم آگاهىاش در میان ملتهاى عالم، استثنایى است. این مجموعه را که روى هم مىگذارید، عمل صالحِ این مرد بزرگوار و این عبدِ صالحِ پروردگار مىشود.
وضع تمرکز سیاسى عالم و هرم قدرت جهانى، مىطلبد که ملتها و دولتها، همه اسیر و دنبالهروِ قدرت مرکزى باشند؛ که امروز قدرت امریکا و اقمار و همراهان آن می باشند. خیلى از نظامها در این راه شکست خوردند و فرو غلتیدند. اما جمهورى اسلامى به برکت همین استقامت، در قضیه فلسطین سخن قاطعى را مىگوید که دیگران حتى جرأت شنیدنِ آن را هم ندارند. آن سخن قاطع که ملت و دولت ایران بر آن متفقّالقولند، این است که «فلسطین کشورى متعلّق به ملت فلسطین است و دولت صهیونیست، دولتى غاصب است و اصل آن دولت و نظام، مطلقاً مشروعیّت ندارد.» بسیارى حتى جرأت نمىکنند این حرف را از گویندگان آن بشنوند! با این حساب، مذاکراتى که دربارهٔ فلسطین مىشود،حرف مفتى بیش نیست و ارزش و اعتبارى ندارد؛ چون بهخلاف حق و اصول پذیرفته شده است.
عین همین نظر مستقلّ و حقگرا، در همه قضایاى عالم، متعلّق به ملت و دولت جمهورى اسلامى است. در قضیه مسلمانان بالکان، ما معتقدیم که فشار بر مسلمین بالکان بهخاطر این است که نمىخواهند یک ملت و دولت مسلمان در اروپا شکل بگیرد. ترس از اسلام است. با این حساب، قدرتهاى مسلّطِ امروز عالم، حساب شده، از مسلمانان بوسنى هرزگوین حمایت نکردند. مىفهمیدند چهکار مىکنند. حساب شده، صربها را حمایت و کمک کردند. حساب شده، مانع شدند که ابزار و تجهیزات جنگى به مسلمین برسد.
این نظر دولت و ملت ماست که معنایش محکومیتِ قدرتهاىِ مسلّطِ امروز در قضیه بوسنى هرزگوین و مسائل بالکان است. در قضیه مسلمانانِ تازه استقلال یافته آسیاى میانه، مسلمانان کشمیر، مسلمانان آذربایجان، مسلمانان در هر نقطه از آسیا و خاورمیانه و آفریقا، نظر دولت و ملت این است که حقِّ همه آنهاست که بخواهند به شیوه اسلامى زندگى کنند؛ احکام شریعت اسلامى را در زندگى خودشان پیاده نمایند و کسى هم حق ندارد جلوِشان را بگیرد. قدرتهاى غربى به عنوان اینکه رویکرد به احکام شریعت اسلامى، بنیادگرایى است، حتّى مانع از برگزارى انتخابات آزاد در بعضى از این کشورها مىشوند. ما عقیده داریم که این دخالت و تصرّف در کار ملتهاى مسلمان، ظالمانه و ناحقّ است. مسلمانان حق دارند به شیوه اسلامى زندگى کنند و باید به آنها این فرصت را داد. دولت و ملت ایران، تجاوز صهیونیستها را در قضیه لبنان، محکوم مىکنند؛ مبارزه با صهیونیستها را لازم مىشمارند و قراردادها را باطل مىدانند. اینها مواضع مستقلِّ نظام و حکومت اسلامى است و همینها سبب مىشود که هرمِ قدرتِ بینالمللى، نظام جمهورى اسلامى را متّهم کند. اتّهاماتى که به ما مىزنند و اصلاً آنچه به عنوان اتّهام مطرح مىگردد، از اینجا ناشى مىشود. این نکته دوم، غالباً تحریف واقعیت است و در موارد متعدّد، اشاره به یک نقطه قوت در نظام جمهورى اسلامى است. به طور مثالً جمهورى اسلامى را به «بنیادگرایى» متّهم مىکنند و منظورشان از بنیادگرایى، تعصّب و تحجّر است. این در حقیقت همان تسلیمناپذیرىِ ملت و دولت ایران است. همین که در مقابل خواستههاى غیرمنصفانه قدرتهاى جهانى تسلیم نمىشوند، گفته مىشود: «اینها متحجّرند.» نه؛ این موضع، موضعِ حقطلبانه یک ملت مسلمان است و به معناى تحجّر نیست. اگر بنیادگرایى به معناى احترام بهاصولِ پذیرفته شده است، مقوله خوبى است، و همه به آن افتخار مىکنند. اما اگر به معناى تحجّر و تعصّب است، دروغ است و تهمت به دولت و ملت ایران تلقّى مىشود.
مسأله دیگر این است که به جمهورى اسلامى تهمت مىزنند و مىگویند حقوق بشر را رعایت نمىکند. مقصود آنها همان اجراى حدود اسلامى است؛ چون ما حدود اسلامى را اجرا مىکنیم. قرآن مىگوید: «و تلک حدود اللَّه و من یتعدّ حدود اللَّه؛(۲)» هر کس از حدود الهى تعدّى کند، مورد تهدید پروردگار قرار گرفته است.
حدود، حدودِ الهى است. ما نصِّ قرآن و متن آن را بر فراوردههاى ذهن قاصرِ حقوقدانان غربى که براى خودشان معارفى را خلق و اختراع کردند و آن را پیشرفتهتر از معارف ادیان الهى مىدانند، مقدّم مىشماریم. حدودِ الهى مقدّم است. راه اصلاح جامعه، اجراى حدود الهى است. ممکن است ما در این مورد کوتاهیهایى داشته باشیم؛ اما حرکتمان قطعاً به سمت اجراى کامل حدود پروردگار است. حدود، حدودِ قرآنى است. این هم نکته دوم.
نکته آخر این است که راه ما – همانطور که این مرد بزرگ برایمان ترسیم کرده است – راه استقامت و پیگیرى هدفهاى نظام اسلامى است. طبق درسهاى امام بزرگوارمان و طبق وصیّت او، راه این ملت همین است. برادران و خواهران عزیز من در سراسر کشور توجّه کنند که راه خوشبختى ملت ایران، تمسّک به احکام اسلامى و الهى است. راه خوشبختى ملت ایران، تکیه به خود و تواناییهاو استعدادهاى خود است. راه خوشبختى این ملت، قطع امید از قدرتهاى مسلّط جهانى و نیز نترسیدن از آنهاست. نه از آنها اندکى بترسید و نه به آنها سرِسوزنى امید بورزید.
عزیزان من! بزرگترین هدیهاى که انقلاب اسلامى به این ملت داده است، این است که شرِّ حکومتهاى فاسد و وابسته را که سالیان و سالیان بر این کشور و ملت و این مواهب الهى مسلّط شده بودند، از سراسر این ملت واین کشور کم کرده است. امروز به فضل پروردگار، اداره کنندگانِ کشور، از خود این مردمند. امروز به همّت و هوشیارى این ملت، بهترین شکلِ حکومتِ مردمى و دخالت آراء مردم در این کشور است. البته دشمن در تبلیغات خود، این را منکر مىشود و باید هم بشود. از دشمن چه انتظارى است؟! اینجا، مردم با معیارهاى مورد اعتقاد خودشان که همان معیارهاى اسلامى است، انسانى را براى اداره امور اجرایى کشور و انسانهایى را براى قانونگذارى و هدایت مجریان انتخاب مىکنند؛ آن هم با کمال آزادى و با تکیه به ایمان. این همان نکته استثنایى است. اگر در کشورهاى معروفِ امروزِ عالم که ادّعاى دمکراسى دارند، دعواهاى احزاب و تعصّبات حزبى و کشمکشهاى گوناگون سیاسى، انگیزه رأى دادن است، در ایرانِ اسلامى و در این کشورِ سربلند و سرافراز، انگیزه رأى دادن فقط ایمان و تشخیصِ ارزشهاى الهى و اسلامى است. این ارزش دارد. این اهمیت دارد. و این امروز هست.
من در دنیا هیچ کشورى را سراغ ندارم که در آن علقه عاطفى ورابطه قلبى میان ملت و مسؤولین، مانند ایران باشد. ملت، مسؤولین را دوست مىدارد؛ مسؤولین هم ملت را با همه وجود دوست مىدارند و خود را خدمتگزار او مىدانند. این ملت است و این احساساتش. تبلیغات دشمن، هرچه مىخواهد بگوید. در سالهاى آخرِ زندگى بابرکت امام، دشمن تبلیغ مىکرد که گویا راه امام، از نظر مردم راهِ متروکى است! اما بدرقهاى که مردم از جسد این بزرگمرد کردند، باشکوهتر از استقبالى بود که از خودِ ایشان در هنگامِ ورودِ فاتحانه به تهران کردند. این است علقه و ارتباط میان ملت و دولت. این امام، این نظام، این دستگاه سیاسى، این برنامه و این هم ملت. همه استثنایى و همه از جهات مختلف، در دنیا منحصر بهفرد.
آنچه که من در آخرین جمله عرایضم مىخواهم بگویم، این است که هم ملت ایران و هم مسؤولین کشور، باید این خصوصیّات را با همه وجود و قدرت حفظ کنند. دولت و ملت، راه خدا و راه اسلام را حفظ کنند. مسؤولین کشور مردم را لحظهاى فراموش نکنند. در خلال حرکت عظیمِ برنامه بازسازى، قشرهاى مستضعف موردِ توجّهِ دقیق قرار گیرند. مجلس شوراى اسلامى قانون بگذراند؛ دولت اجرا کند و دستگاه قضایى با همه وجود ناظر بر اجراى آن قانون باشد. ملت هم، این راه را – راه اسلام، راه قرآن، راهِ دینِ خدا و راهى راکه امام بزرگوار در پیش پاى ما گذاشته است – با قدرت و شجاعت پىگیرد.
بنده مجدّداً به همه آحاد ملت عزیزمان و به شما حضّار محترم و میهمانان عزیز، این سالگردِ غمانگیز و یادآور خاطره تلخ را تسلیت مىگویم.
امروز روزِ «مباهله» هم هست. تقارنِ سالگرد با روز مباهله، ایجاب مىکند که ما بیشتر علوِّ مقام این مرد بزرگ را از خداوند بخواهیم. چون روز تضرّع و دعاست، توجّه و توسّل و تمسّک به تفضّلات الهى را هرچه ممکن است بیشتر کنیم. به میهمانان عزیزى هم که از خارجِ کشور و یا از شهرستانهاى دیگر به تهران آمدهاند، بخصوص تسلیت مىگویم. امیدوارم که همه از این مناسبت و این مراسم، بیشترین بهره معنوى را ببریم.
چند دعا مىکنم و انشاءاللَّه با توجّه، اینها را از خدا بخواهیم:
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد علیهمالسلام، حالِ امّت اسلامى را اصلاح فرما.
پروردگارا! آرزوىِ امامِ بزرگوار را در مورد عالمِ اسلام، جامه عمل بپوشان، گامهاى ما را در این راه استوار بدار! ملت ایران را به هدفهاى والاى خود برسان و دشمنان این ملت را مغلوب و منکوب فرما!
پروردگارا! دلهاى این مردم را همچنان که تا امروز با یکدیگر مهربان بوده است، روزبهروز مهربانتر کن.
پروردگارا! دلهاى مردم و مسؤولین کشور را روزبهروز بههم مهربانتر کن.
پروردگارا! دست ما را از قرآن کوتاه مکن، دست ما را از دامان اهل بیت پیغمبرِ عظیمالشّأن علیهمالصّلاه والسّلام، کوتاه مکن.
پروردگارا! قلب مقدس بقیهاللَّه و ولىاللَّهالاعظم ارواحنافداه را از ما خشنود کن.
پروردگارا! ما را از سربازان و پیروان و یاران آن بزرگوار، در حضور و غیبتش قرار بده.
پروردگارا! روح مقدّسِ امام را متعالى فرما و از هر حسنهاى که از هر یک از آحاد ملت ایران سر مىزند، آن بزرگوار را برخوردار و در آن سهیم فرما. ما را بندگان خالص و صالح خودت قرار بده. آنچه گفتیم و شنیدیم و انجام دادیم، براى خودت و در راه خودت قرار بده و آن را به کرمت از ما قبول کن.
والسّلامعلیکمورحمهاللَّهوبرکاته.
۱) سوره طه؛ آیات ۷۵ – ۷۶٫
۲) طلاق: ۱
۱۳۷۴/هر جا که نام و پیام امام نفوذ کرد، معنویّت را در آنجا به همراه برد
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاه والسّلام على سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا و شفیع ذنوبنا، البشیر النّذیر، و السّراج المنیر، سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم محمّد و على آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین، الهداه المهدیّین المعصومین، سیّما بقیّهاللَّه فىالارضین.
سالگرد رحلت امام بزرگوار را به همه امت بزرگ اسلامى، ملّت شریف ایران و آزادگان عالم، تسلیت عرض مىکنم. امسال این اتفاق بزرگِ عاشورایى، با ایام عاشوراى حسینى همراه است و اهمیّت این روزها، به این جهت مضاعف است. بخصوص چون پیکر مطّهر فرزند و پاره تن امام، مرحوم «حاج سیداحمد آقا»، در جوارِ مرقد مبارک امام بزرگوار است، ملت ما امسال عزاى مضاعفى دارد: هم یاد امام است، هم تجدید خاطره فرزند دلبند و عزیز آن بزرگوار و این همه، در ایام عاشوراى حسینى است.
پس از تسلیت به شما حضّار محترم و گرامى، مىخواهم از این فرصت، براى بیان مطلب مهمّى در باب انقلاب و پیام آن استفاده کنم:
انقلاب بزرگ اسلامى که امام بزرگوار آن را هدایت کرد، به ثمر رساند و نتیجه مهمِّ جمهورى اسلامى را بر آن مترتب کرد، داراى دو وجهه است: یک وجهه، وجهه داخلى و ایرانى و وجهه دیگر، وجهه جهانى، بینالمللى، اسلامى و انسانى است. هر دو وجهه انقلاب، حائز اهمیّت است. در هر دو وجهه، ما به برکت استعداد ذاتى خود، رهبرى آن بزرگوار و مجاهدت و پایمردى شما ملت عزیز، پیشرفتهاى زیادى داشتهایم. من امروز در مقابل مرقد آن رهبر بىنظیرِ دورانِ ما، به مناسبت سالگرد رحلت امام بزرگوار، مىخواهم اعلام کنم که انقلاب، در هر دو وجهه، باز هم به پیش مىرود و جهتگیرى انقلاب در هر دو جهت، به قوّت خود باقى است.
وجهه اوّل، مربوط به کشور و ملت ایران است. هدف انقلاب در درجه اوّل این بود که نظامى در داخل کشور به وجود بیاورد که وابسته نباشد؛ بلکه مستقل باشد. وابستگى براى یک کشور و ملت، آفت بزرگى است و همه آفتهاى دیگر، بر آن مترتّب مىشود. ملتى که به یک قدرت خارج از خود وابسته است، خیرات، استعدادها و منابع عظیم انسانى و مادّىاش در جهت خواست آن قدرت خارجى مصرف مىشود، نه در راه خیر ملت. شخصیتها و اشخاصِ دلسوز و علاقهمندِ این ملتها، یا منزوى مىشوند، یا به وسیله نظام و رژیم وابسته، نابود مىگردند. منابعِ نفت، گاز و معادن زیرزمینى دیگرش اگر استخراج شود، به صلاح و خیر قدرتى که به آن وابسته است، مصرف مىشود. دوستى، دشمنى و موضعگیرى جهانىاش، به تبع میل و خواست قدرتى است که به آن وابسته است. مذهب، اخلاق، فرهنگ و آدابش، آنطورى است که آن قدرت خارجى مىخواهد، انتخاب مىکند و تشخیص مىدهد. میل خودش و ایمان، اراده، خواست و نظر مردمش، مورد اعتنا قرار نمىگیرد. لذا، در یک نظام وابسته، مردم و مغزهاى متفکّر، هیچکاره مىشوند. اداره حقیقى کشورِ وابسته، نه به دست دولتِ خودش، بلکه در واقع به دست دولتى است که به آن وابسته شده است.
براى یک ملت، بدبختىاى از این بالاتر نیست. مادرِ همه آفتهاى ملى، وابستگى است. برادران و خواهران عزیز! کشور ایران، قبل از پیروزى انقلاب اسلامى، یک کشور وابسته بود. این وابستگى، بخصوص در پنجاهوچند سالى که نظام منحوس و فاسد پهلوى بر سرِ کار بود، به اوج خود رسیده بود.
من دو، سه نمونه واضح و محسوس را عرض مىکنم تا معلوم شود که وجهه داخلى و ایرانى انقلاب، چه عظمتى براى این ملت به وجود آورده و چه کار بزرگى انجام داده است: انگلیسیها رضاخان را در ایران بر سرِ کار آوردند و به حکومت رساندند. این، حرفى نیست که مخالفین رضاخان بگویند. خودِ وابستگان به آن رژیم و همه مورّخین بىطرف و بىنظر هم، به همین مطلبْ تصریح و اعتراف کردهاند. خود انگلیسیها هم رضاخان را بردند؛ چون در اثناى سلطنت او احساس کردند که رژیم پهلوى به قدرت آلمان، که آنوقتها، در اثناى جنگ بینالملل دوم، پیشرفتهاى مختصرى به دست آورده بود، گرایشى پیدا کرده است. همچنین، بهخاطر اینکه اخلاق رضاخانى با اخلاق هیتلرى به هم شبیه بود؛ به طورىکه رضاخانْ به هیتلر علاقهمند و دلبسته شده بود. انگلیسیها این را احساس کردند. طاقت نیاوردند و رضاخان را برداشتند. انگلیسیها، بعد، محمّدرضا را به حکومت رساندند. این، مطلبى است که خود آنها هم به آن اعتراف کردهاند و جزو مسلّمات و واضحات است.
من نقلى را از یکى از وابستگان به رژیم محمّدرضا عرض مىکنم؛ شما ببینید این وابستگى در چه حدِّ پستکننده و ذلتآورى بوده است! در اوایل رفتن رضاخان که هنوز تکلیف سلطنت در ایران درست معلوم نشده بود، سفیر انگلیس در تهران به کسى که از طرف محمّدرضا به او مراجعه کرده بود که تکلیف خودش را بداند، مىگوید که چون بر طبق اطّلاعات ما، محمّدرضا به رادیو برلین گوش مىکند و پیشرفتهاى آلمان را روى نقشه پى مىگیرد، پس مورد اعتماد ما نیست. آن شخص، خبر را به محمّدرضا مىدهد. او هم گوش کردن به رادیو برلین را ترک مىکند و کنار مىگذارد! آنوقت سفیر انگلیس مىگوید: «حالا دیگر عیبى ندارد؛ مىشود او را به سلطنت انتخاب کرد.» رژیم و دولتى که در رأس آن کسى قرار دارد که تا این حد به یک سفارت بیگانه وابسته است که آنها براى سلطنت او شرطهاى حقیر و ذلّتآورى از این قبیل معیّن مىکنند و او هم آن شرطها را مىپذیرد و عمل مىکند تا آنها او را به سلطنت برسانند، معلوم است که چقدر به بیرون از این مرزها و به قدرتهاى خارجى وابسته است.
در اواخر حیات رژیم منحوس پهلوى هم، خاطرات و گفتههاى خودِ آن کسانى که جزو دوستان اینها بودند، همین را مشخّص مىکند. در سال پنجاه هفت، سفیر امریکا و حتّى انگلیس – در آنوقت که دولت انگلیس دیگر قدرتى جهانى هم به حساب نمىآمد – در تعیین وضع محمّدرضا، سرنوشت او و تصمیمى که بایستى مىگرفت، مؤثّر بودند. به او مراجعه مىکردند و مىگفتند: باید این کار را بکنى، باید این حرکت را انجام ندهى. به او نظر مىدادند و او هم از آنها مىپذیرفت. در طول این پنجاه سال هم، همیشه همینطور بود. قرارداد نفت را به مدّت شصت سال، با رضاخان تمدید کردند. دولتهایى را به اسم، معیّن کردند، که فلانى باید در رأس حکومت و دولت باشد. ببینید در طول این پنجاه سال، چقدر به این ملت بزرگ بىاعتنایى و اهانت شده است!
انقلاب، رژیمى با این میزان وابستگى را از بیخ و بن برکند و نابود کرد. اوّلین چیزى که براى انقلاب اهمیّت دارد، این است که نظام و دولتمردانى بر کشور حکومت کنند که چشم به قدرتهاى خارج از این کشور ندوخته باشند. این، وجهه اول انقلاب است. مصالح ملى، براى نظامى که روى پاى خود قرار دارد، مستقلّ است، وابسته نیست و به قدرتهاى دیگر اعتنایى ندارد، مهمّ است. وقتى چنین نظامى بر سرِ کار است و دولتمردان و فرمانروایان کشورْ چنین آدمهایى می باشند، بدیهى است که در همه تصمیمگیریها، اقدامها و موضعگیریها، آنچه که مورد نظر قرار مىگیرد، عبارت از صلاح، صرفه و خواست ملت است. آنچه که براى این کشور و ملت لازم است، چیزى است که امروز دشمنان و مخالفین انقلاب و نظام جمهورى اسلامى، از آن ناراحت و نگرانند.
ملت عزیز ایران! مسأله تمایل قدرتها به وابستگى کشورها، مسأله تاریخ نیست؛ متعلّق به همین امروز و همین حالاست. همین روزها قدرتهاى بزرگ جهانى، همه همّتشان را براى گسترش نفوذ و وابستگى کشورها به خودشان، مصروف مىکنند. امروز میزان دوستى و دشمنى کشورها براى قدرتهاى بزرگ، این است. امروز که ابرقدرت امریکا در دنیا داعیه تسلّط بر جهان را دارد، مسأله این است. رئیس جمهور امریکا، در همین چند روز قبلْ یک سخنرانى کرده است که در آن در پاسخ به کسانى از خود امریکاییها که معتقدند «رژیم امریکا، زیادى در امور و مسائل کشورهاى دیگر دخالت مىکند» صریحاً گفته است: « ما براى منافع امریکا، در امور داخلى کشورها دخالت مىکنیم!»
آنچه براى آنها حائز اهمیّت است، مصلحت کشور خودشان است و براى تأمین مصالح آن کشور، در امور داخلى کشورهاى دیگر دخالت مىکنند و خودشان را ذىحق مىدانند. کشورى مثل ایران اسلامى و نظامى مثل جمهورى اسلامى که در مقابل این خواست غیرمشروع مىایستد، از نظر آنها، دشمن به حساب مىآید. حرف و استدلال آنها هم این است که مىگویند: «با منافع امریکا مخالفند.» در اظهارات جهانى، این را تکرار مىکنند که «دولت جمهورى اسلامى ایران، با منافع امریکا مخالفت مىکند.» شما اگر منافع خودتان را در داخلِ کشور امریکا محصور کنید، ما با شما چهکار داریم؟! اگر شما به امور ایران و کشورهاى دیگر دست اندازى نکنید، ما با شما کارى نداریم! اما شما افزونطلب هستید. شما همان کارى را مىکنید که دولتهاى اروپایى قرن نوزدهم در اکناف عالم کردند؛ یعنى استعمار. در قرن نوزدهمْ دولتهاى اروپایى، بساط استعمار را در اطراف عالم به راه انداختند. هرجا را که توانستند استعمار کردند و اختیار کشورهاى کوچک را در دست گرفتند. بعضى کشورها، با حکومت مستقیم خودشان استعمار شدند -مثل هندوستان – و بعضى با دخالتهاى نامشروع، با عَلَم کردن دولتهاىِ ملىِ علىالظّاهر بومى، ولى وابسته به دولت انگلیس.
بعد از آن که در اواسط قرن بیستم، دولتهاى اروپایى به سبب دو جنگ بینالمللى – که هر دو در اروپا به وجود آمده بود – ضعیف شده بودند، ملتها بیدار شدند و به پاخاستند. ملتهاى استعمار زده، یکى پس از دیگرى، خود را از چنگ استعمار بیرون آوردند. روشنفکران غرب، آغاز به گفتن و نوشتن در مذمّت استعمار کردند. یکى از مراکزى که در آن، از استعمار بهشدّت مذمّت مىشد، همین کشور ایالات متّحده امریکا بود؛ چون تا آن روز، فرصت استعمار پیدا نکرده بود. دولتهاى اروپایى در باب استعمار، گوىِ سبقت را از امریکا ربوده بودند. آمریکاییها از استعمار بدگویى مىکردند. بتدریج، ملتها خودشان را آزاد کردند و دولتهاى مستقلْ به وجود آمد. آنچه که امروز دولت امریکا دنبال مىکند، در روح و معنا، همان چیزى است که استعمارگران در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم دنبال مىکردند. آن روز هم دولتهاى اروپایى حرفشان این بود که «ما به منابع حیاتى این کشورها احتیاج داریم. پس، وارد مىشویم و استعمار مىکنیم.» آنها کشورهاى کوچک و ضعیف را تحقیر مىکردند. امروز هم امریکا، به خاطر منافع خودش، همین کار را مىکند. خوب؛ منافعى که بهخلاف مصالح یک ملت دیگر باید تأمین شود، منافع نامشروعى است.
رئیس جمهور امریکا، در همان سخنرانىاش مىگوید: «ملت امریکا باید یک ملت مبارز باقى بماند.» من عرض مىکنم: این مبارزه که او مىخواهد ملت امریکا را – به قول خودش – به آن سوق دهد، مبارزه در راه عدالت، صلح، خوبى و نیکى نیست؛ بلکه مبارزه در راه ظلم و دستاندازى به کشورهاست.
یقیناً در میان ملت امریکا، کسانى که از ایننوع حرکت و سیاست نفرت دارند، کم نیستند. ملتهاى دیگر هم از چنین انگیزهاى در دولت و دولتمردان امریکا، بهشدّت متنّفرند. به همین دلیل، ملت ایرانْ با قدرت استعمارگر و سلطهگر امریکا، در دل، احساس آشتى نمىکند؛ بلکه احساس مىکند که اینها درصدد دستاندازى و تجاوزند. شرایط به گونهاى پیش مىآید که بر زبان جارى مىکنند. اوّلین کارِ این انقلاب بزرگ در داخل کشورى که سالهاى متمادى را با وابستگى گذرانیده، قطع پیوندهاى وابستگى و دستیابى به استقلال براى ملت ایران بود.
امروز ملت ایران، در هیچ یک از شؤون و مواضع داخلى، بینالمللى، سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و تبلیغى، میل، خواست و دخالت قدرتهاى بزرگ؛ بخصوص امریکا را رعایت نکرده است و نمىکند.
اینکه نظام جمهورى اسلامى در دنیا معروف شده است که در مقابل خواست قدرتها و بخصوص در مقابل اراده امریکا مىایستد و به اراده استکبارى آنها اعتنا نمىکند، به خاطر همین روحیه اصلى انقلاب بزرگ و عظیم ماست که از اساس بر ضدّ وابستگى و در راه استقلال این ملت بوده است. نظام جمهورى اسلامى بر این اساس به وجود آمد و امروز هم به فضل پروردگار، اینگونه است. این، آن بُعد و وجهه داخلى انقلاب است. امّا انقلاب بزرگ ما، حوزه تأثیرش محدود به داخل ایران نمىشود.
انقلاب اسلامى یک حوزه بزرگتر دارد و آن، حوزه بشریّت و به طور ویژه، حوزه امّت اسلامى و ملتهاى مسلمان است. در این حوزه بزرگ، بهخلاف آنچه که تبلیغاتچیهاى استکبار خواستهاند به همه بباورانند که ایران در امور داخلى کشورها دخالت مىکند، ما ابداً در امور داخلى کشورها دخالتى نمىکنیم و چنین قصد و نیّتى هم نداریم. احتیاجى هم به این نمىبینیم. ما براى اینکه یک کشور مستقل و آباد و یک ملت قوى، شجاع و پیشرو باشیم، هیچ احتیاجى به دخالت در امور ملتهاى دیگر نداریم. ملت ما هم یک ملت مبارز است. اما این مبارزهجویى ملت ما، علیه ظلم، تبعیض و تحمیل است. این مبارزهجویى به هیچوجه در راه دخالت در امور کشورهاى دیگر نیست. بنابراین، اینکه ما مىگوییم «انقلاب یک وجهه بینالمللى و جهانى دارد» به این معنا نیست که انقلاب در امور کشورها و ملتها دخالت مىکند. انقلاب یک پیام، حرف منطقى و یک راه روشن دارد. این راه روشن در مقابل چشم ملتهاست. ملتها آن را مىبینند. اگر بپسندند آن را مىپذیرند و از آن راه مىروند. ما هیچ تحمیلى بر ملتهاى دیگر نداریم؛ امّا واقعیتى که اتّفاق افتاده این است که ملتها این راه روشن را دیدهاند و شناختهاند. تعداد ملتهایى که پیمودن این راه را انتخاب کردهاند، کم نیست.
این، حقیقتى است که در بخش دوم مىخواهم عرض کنم و باید به آن توجّه شود. وجهه جهانى و بینالمللى انقلاب، عبارت از پیام معنویّت در سطح جهان است. دنیا غرق در مادّیت است. دستهاى سردمداران و شبکههاى اختاپوسى مادّى، از یکى دو قرن پیش، دنیا را به سوى مادّیگرى سوق داده و ملتها را در منجلاب مادّیگرى غرق کرده است. امروز دنیا در جهتگیرى خود و راهى که قدرتها و دولتها براى آن پیشبینى مىکنند، نه تنها هیچ جنبه معنوى ندارد، بلکه به طرف مادّیگرى حرکت مىکند و معنوّیات را از انسانها سلب مىنماید. علّت اینکه مىبینید در بسیارى از کشورها، نسلهاى جوان به ستوه مىآیند، خودکشى زیاد مىشود، خانوادهها متلاشى مىشوند و جوانان به آوارگى مىافتند، همین کمبود معنویّت است. براى بشر، معنویّتْ یک غذا و تغذیه روحى است. مگر مىشود بدون معنویّت انسان بتواند مدّت طولانىاى راحت زندگى کند؟ هرجا علم و تمدّن مادّى بیشتر است، آشفتگیها هم بیشتر مىشود. این هم به خاطر گناه حذف معنویّات به وسیله قدرتهاى جهانى از صحنه زندگى مردم عالم است. پیام انقلاب اسلامى، پیام معنویّت، توجّه به معنویّت، وارد کردن عنصر معنویّت در زندگى انسان و توجّه به اخلاق و خداست. هر جا که نام و پیام امام نفوذ کرد، معنویّت را در آنجا به همراه برد. حتّى اگر به جوامع مسیحى و غیر مسلمان که به انقلاب اسلامى روى خوشى نشان دادند، از آن درسى طلب کردند و بهرهاى بردند نگاه کنید، معنویّت را در آنجا ملاحظه خواهید کرد. ردّ پاى انقلاب بزرگ اسلامى ما معنویّت است و این معنویّت، اوّلین پیام این انقلاب و امام معنوى است؛ امامى که خودْ یک انسان والا و معنوى، عارف ، فقیه، دینشناس، متعبّد و قائمبِاللّیل بود. امام، کسى بود که نیمهشب با خدا خلوت مىکرد و تضرّع مىنمود.
پیام دیگر انقلاب، «عدالت» است. در دنیا هرجا که نداى عدالتخواهى بلند شده است، این انقلابْ آنجا را با خود و از خود و متناسب با خود یافته است و با حقجویان و عدالتخواهان عالم، همراهى کرده است. بسیارى از عدالتخواهان، آزادیخواهان و مبارزان با ظلم و تبعیض در شرق و غرب و قارّههاى پنجگانه عالم، مىگویند «ما از انقلاب شما این درس را آموختیم» و راست مىگویند. این هم یک پیام است؛ پیام عدالتخواهى. پیام بزرگ و مهمِ انقلابِ ما براى امّت اسلامى و جوامع و ملتهاى مسلمان، عبارت از «احیاى هویّت اسلامى، بازگشت به اسلام، بیدارى مسلمانان و بازگشت به نهضت اسلامى» است. این، پیام بزرگ انقلاب ما به ملتهاى مسلمان است که امام و پیشواى بزرگ این راه و معلّم بزرگ این خطّ و مکتب بود.
مسلمانان را از خود بیگانه کرده بودند. مسلمان در اطراف دنیا خجالت مىکشید بگوید «من مسلمانم». دولتهاى غیر اسلامى و ضدّ اسلامى، در کشورهاى خود وضعیتى به وجود آورده بودند که هیچ جوانِ امروزى، بویى از اسلام حس نکند و خبرى از اسلام نداشته باشد. اسلام را متعلّق به نسل قبل معرفى مىکردند. مىگفتند «اسلام مُرد؛ رفت؛ تمام شد.» در جوامع مدرن، مترقّى و متمدّن دنیا، کارى کرده بودند که مسلمانان جرأتِ ابراز مسلمانى خود را نداشتند. یا عمل به اسلام را، به کلى ترک مىکردند یا اگر هم انجام مىدادند، در خفا و با ترس و وحشت بود.
کشورهاى اسلامى هم، وضع بهترى نداشتند. یک رئیس کشور اسلامى، در یک مجمع جهانى رؤساى کشورها، خجالت مىکشید نطق خود را با «بسماللَّه» آغاز کند! این را عیب و ارتجاع مىشمردند! از اسلام و نشانههاى اسلام، شرم مىکردند و عوامل استکبار که ضربت و سیلى اسلام را در اوایل و اواسط دوران استکبار و استعمار خورده بودند و از اسلام مىترسیدند، احساسِ کنار گذاشتنِ اسلام را در مردم تقویت مىکردند.
در کشور خود ما ایران هم همینطور بود. برادران و خواهران! کدام یک از شما که آن دوران را درک کردهاید، یادتان مىآید که یک مسلمان، جرأت کند در حضور جماعتى در غیر مسجد نماز بخواند؟ اگر کسى در فرودگاهها یا در میدانى در وسط شهر نماز مىخواند یا اذان مىگفت، او را مسخره مىکردند. اسلام را بتدریج قاچاق کرده بودند. در سربازخانهها، اسلام قاچاق بود. در دانشگاهها تا وقتى یک گروه مسلمان مبارز به وجود نیامده بود، اسلام و نماز خواندن قاچاق بود. همه جاى دنیا اینطور بود. بعضى جاها، حتّى از ایران هم بدتر بود. پیام بزرگ انقلاب ما، احیاى هویّت اسلامى در ملتهاى مسلمان بود. امروز همه ملتهاى مسلمان، در هرجاى دنیا – اعم از اروپا، امریکا و آسیا – به مسلمانى خودشان افتخار مىکنند. امروز در قلب اروپا، دختر محجّبه دبستانى افتخار مىکند و مىگوید: «من مسلمانم و مىخواهم با حجاب به مدرسه بروم.» امروز ملتى مثل ملت بوسنى هرزگوین، در قلب اروپا، با وجود این همه دشمنى و فشارى که علیه آن هست، مىایستد و مىگوید: «من مسلمانم». خسارت این مسلمانى را هم تحمّل مىکند، چوبش را هم مىخورد؛ ولى مىایستد. رؤساى کشورهاى اسلامى، به خاطر گرایش ملتهایشان به اسلام، مجبورند اظهار مسلمانى کنند و دم از مسلمانى بزنند. امروز رؤساى استکبارى کشورهاى مستکبر هم، براى اینکه دل مسلمانان را به خودشان جلب کنند، مىگویند: «ما با اسلام موافقیم و طرفدار اسلامیم.» البته دروغ مىگویند و به زبان مىگویند؛ امّا براى تظاهر هم که شده است، این حرف را مىزنند. چرا؟ چون امروز اسلامْ زنده و هویّت اسلامى، ارجمند و بزرگ است. چون امروز اسلام عزیز است. چون امروز حرکات اسلامى رو به رشد است و به فضل پروردگار، تا آن روز که «لیظهره على الدّین کلّه»(۱)، این حرکت آزادى اسلامى و پیشرفت تفکّر اسلامى، روزبهروز در کشورها قویتر خواهد شد. آن وقت که این احساس مسلمانى و هویّت اسلامى در ملتها زنده شود، وقتى است که همه کسان و جناحهایى که نقشههایى علیه اسلام شکل دادهاند، احساس انزوا، غربت و وحشت مىکنند. لذا، شما مىبینید که در همین چند روز قبل، یکى از سردمداران رژیم صهیونیستى گفته بود «ما از لشکرها و ارتشهاى عرب نمىترسیم؛ از بنیادگرایى اسلامى مىترسیم.» بله؛ ما با اینکه در همه مسائل با دشمن صهیونیستى مخالفیم، در این یک حرف، با آنها موافقیم. آنچه علاج صهیونیستها را مىکند، همین بیدارىِ اسلامى است و بس. آنچه مىتواند سرزمین فلسطین را آزاد کند، بیدارى ملتهاى مسلمان و بیدارى اسلامى است.
برادران و خواهران! دشمن که مىگوید «انقلاب به وسیله انقلابیّون صادر مىشود»، اشتباه و غلط مضاعف مىکند. دوبار غلط مىکنند. اشتباه اوّل آنها اینجاست که نظام جمهورى اسلامى، در صدد صادر کردن هیچ چیز نیست. نظام جمهورى اسلامى داراى حقیقتى است که همان انقلاب است. این ملت، حقیقتِ انقلاب را به وجود آورد و نظام جمهورى اسلامى، تجسّم انقلاب است. اشتباه دوم این است که تفکّر انقلاب و پیام انقلاب که پیام آزادى و بیدارى است، احتیاج به صادر کردن ندارد. مگر لازم است کسى این مفاهیم را صادر کند؟! خوب؛ یک حرف و حقیقتى است که ملتها از آن بىخبرند. وقتى مواجه شدند و تجربه موفّق جمهورى اسلامى را دیدند، قهراً درس مىگیرند. لازم نیست به ملتها گفته شود که «شما هم بیایید اینطور عمل کنید.» ملتها، نظام جمهورى اسلامى، انقلاب، موفّقیتهاى این ملت و عزّت ایران و اسلام را مىبینند و درس مىگیرند. امروز بیدارى اسلامى در کشورهاى گوناگون و بیدارى روح معنویّت در سرتاسر جهان، مرهون انقلاب اسلامى است.
نکتهاى که مایلم همه برادران و خواهران به آن توجّه کنند، این است که عزیزان من! امروز استکبار جهانى و در رأس آن رژیم ایالات متحده امریکا و به دنبال آن همه آدمهاى بدِ عالم، همه تبعیضخواهها، ستمگرها، مستبدها و همه انسانهایى که با حق و عدالت مخالفند، به یک نتیجه رسیدهاند که شما باید به آن توجّه کنید. آنها به این نتیجه رسیدهاند که «انقلاب اسلامى، امروز با نفس داشتن و سرِپا بودن نظام جمهورى اسلامى، تبلیغ مىشود.» تا وقتى که این نظام قائم است؛ تا وقتى که جمهورى اسلامى محکم و استوار ایستاده است و تا وقتى که کشور جمهورى اسلامى ایران روزبهروز آبادتر و قویتر مىشود، آنها احساس خطر مىکنند. چیزى که آنها دنبال مىکنند این است که اگر بتوانند، نظام جمهورى اسلامى را از بین ببرند و مضمحل کنند. البته از این مأیوسند و مىدانند که دیگر این کار، عملى نیست. اما در درجه دوم، همه همّت آنها این است که نگذارند نظام جمهورى اسلامى و ایرانى که با این نظام اداره مىشود، در دنیا به عنوان یک نظام و کشور مستقّل و آباد مطرح شود. آنها مىخواهند در استقلال ایران خدشه وارد کنند و از طُرق مختلف به آن دستاندازى و در آن دخالت نمایند. آنها مىخواهند به دروغ وانمود کنند که «اگر ما با شما نباشیم، نمىتوانید کارى انجام دهید»؛ بلکه به این وسیله بتوانند استقلال و عدم وابستگى این ملت را به نحوى خدشهدار کنند، و اگر نتوانستند این کار را بکنند، سعى کنند که نگذارند این ملت، کشور خود را بسازد؛ ایران را آباد کند و زندگى را در این کشور، مایه رشک ملتهاى دیگر کند. بیدار باشید!
ملت ایران بداند: امروز بزرگترین تلاشها و جهادها در سطح جهان که از نظر خداى متعال در جهت تحکیم اسلام و پیام اسلام است، این است که ایرانِ اسلامى آباد و برکاتش آشکار شود. باید زندگى در این کشورْ مایه رشک ملتهاى دیگر شود، تا بخواهند از آن درس بگیرند. این، عاملى است که دشمن را محکوم مىکند. دشمن مىخواهد وانمود کند که اگر کشور و ملتى به آغوش اسلام پناه برد، باید در فقر زندگى کند، از پیشرفتهاى علمى محروم بماند و نتواند خود را اداره کند. ملت ایران! شما در طول این شانزده سال – از اوّل انقلاب تا امروز – با این خواست دشمن جنگیده و مبارزه کردهاید. شما ملت بزرگ، عزیز، هوشیار و توانا، کارى کردید که کشور شما که در آغوش و زیرِ پرچمِ اسلام زندگى مىکند، بتواند براى کشورهاى دیگر الگو باشد. شما ملت ایران براى بازسازى این کشور خیلى زحمت کشیدید. هشت سال جنگ تحمیلى را از سر گذراندید؛ با دخالت دشمن مبارزه کردید؛ مرزها را حفظ کردید؛ استقلال را تأمین کردید و تا امروز، در آبادى این کشور سعى کردهاید. از امروز به بعد، وظیفه عمومى این ملت این است که این کشور را هر چه مىتواند آبادتر و آبادتر کند.
در سازندگى کشور، همه شرکت کنند. ملت، وحدت و یکپارچگى خودش را حفظ کند تا تبلیغات دشمن نتواند در اذهان و افکار این ملت روشنبین، کمترین اثرى بگذارد؛ همچنان که تا امروز اینگونه بوده است. به فضل پروردگار، با گذشت چند سال دیگر، در سایه اسلام، ایرانى بسازید که هر کس از هر جاى دنیا به این کشور نگاه کرد، معجزه اسلام را در سازندگى یک کشور و ملت به چشم خود ببیند.
اگر شما، خداى ناخواسته، در جنگ تحمیلى شکست خورده بودید یا سرزمینتان را از دست داده بودید، این موجِ بیدارىِ اسلامى، متوقّف مىشد. ملتها در وجود شما، اسلام و انقلاب اسلامى را تجربه مىکنند. اگر شما نتوانسته بودید اینگونه کشورتان را آباد کنید و عزّتتان را در دنیا حفظ نمایید، موج اسلامى متوقّف مىشد. اگر شما نتوانسته بودید وحدت ملىتان را حفظ کنید، العیاذباللَّه، ایران دچار اختلافات و جنگهاى داخلى مىشد. الان دشمنان مىخواهند همینکار را بکنند و تلاش مىکنند که این کار بشود. خدا مىداند این وحدتى که امروز ملت ایران دارد، چطور مثل تیرى در چشم دشمن مىخلد و او را ناراحت مىکند. دشمن مىخواست ملت ایران، بعد از انقلاب یا بعد از جنگ یا بعد از رحلت امام، دچار دودستگى شود؛ جنگ داخلى راه بیفتد و همدیگر را بزنند و بکشند. بعد، استکبار به مسلمانان دیگر مىگفت: «ببینید! این ملت ایران! این انقلاب اسلامى! بفرمایید!»
ملت ایران، وحدت و عزّت خود را حفظ کرد؛ آبادسازى و بازسازى کشور را ادامه داد؛ رشد خود را نشان داد؛ فرهنگ خود را پیش برد؛ دانشگاههاى خود را، روزبهروز آبادتر و شلوغتر کرد؛ علم و معرفت را روزبهروز در کشور گسترش داد. پیشرفتهاى کشور، روزبهروز بیشتر شد. ملتها کور که نیستند! نگاه مىکنند، این وضع را مىبینند؛ لذا به اسلام رو مىآورند. بیدارى اسلامى و بازگشت به اسلام، روزبهروز بیشتر مىشود. اگر مىخواهید اسلام باز هم پیش برود و بیدارى اسلامى دنیاى اسلام را فرا گیرد؛ اگر مىخواهید حتّى ملتهاى غیر مسلمان به معنویت رو کنند و راه صحیح زندگى را بیابند، شما ملت ایران، باید همین اصولى را که تا امروز محترم شمردهاید، همیشه محترم بشمارید. وحدت و برادرىتان را حفظ کنید. در ساختن و بازسازى کشور، همکاریتان را با دولتمردان دلسوز و علاقهمند، ادامه دهید.
بحمداللَّه مسؤولین کشور مشغولند. مردمان خوبى امروز در رأس امور قرار دارند و کارهاى این کشور را دنبال مىکنند. دشمن، تبلیغات، زهرپراکنى و لجنپراکنىِ زیادى مىکند. از دشمن، غیر از دشمنى انتظارى نیست. دشمن یا باید محاصره اقتصادى کند، یا تبلیغات دروغ کند، یا تهاجم امنیتى و توطئه کند. دشمن، دشمن است. اما ملت ایران، به خداى بزرگ معتقد و متکّى است. با خداى بزرگ رابطه دارد. از قدرت پروردگار عالم برخوردار است که به برکت اسلام و مسلمین، به یک ملت آن قدرت را بخشیده است.
راه را تا امروز درست آمدهاید. امام بزرگوار اگر خودش در میان ما نیست، روح بیدار و زندهاش، ناظر و حاضر است و به مقتضاى آنچه که از ارواح مؤمنین و برگزیدگان خدا مىدانیم و اطّلاع داریم، وضع ملت را مىداند و مىبیند. به فضل پروردگار، روح مطّهر امام، از شما ملت بزرگ راضى است. انشاءاللَّه روزبهروز راضىتر باشد. قلب مقدّس ولىّعصر از همه شما خشنود باشد.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، دنیا و آخرت این ملت را آباد کن.
پروردگارا! دشمنان این ملت را منکوب کن؛ در همه صحنهها، این ملت را پیروز گردان.
پروردگارا! روزبهروز ایران را در میان ملتها و کشورهاى دنیا عزیزتر، آبادتر، مستقلتر و پیشروتر قرار بده.
پروردگارا! امّت اسلامى را روزبهروز سربلندتر کن و دلهاى کشورهاى اسلامى را روزبهروز به هم نزدیکتر فرما.
والسّلامعلیکمورحمهاللَّهوبرکاته.
۱) توبه: ۳۳٫ فتح: ۲۸٫ صف: ۹
۱۳۷۵/سالگرد درگذشت جانسوز امام بزرگوار ما که تجدید یک خاطره بسیار تلخ براى مردم ایران و دیگر مسلمانان جهان است
بسماللَّه الرّحمن الرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاه والسّلام على سیّدنا و نبینا ابىالقاسم محمّد و على آله الأطبین الأطهرین المنتجبین. سیّما بقیهاللَّه فىالارضین.
هفتمین سالگرد درگذشت جانسوز امام بزرگوار ما که تجدید یک خاطره بسیار تلخ براى مردم ایران و دیگر مسلمانان جهان است، عرصه و صحنهاى است براى اینکه ملت ایران، احساسات خود را نسبت به آن امام بزرگوار و رهبرِ کبیرِ راحل خود، نشان دهد. این مراسم – آن طور که احساس مىشود و به چشم مىآید – هر سال از سالهاى قبل، پرشورتر و عظیمتر و پرمعناتر است. معناى این مطلب آن است که ملت ایران، علىرغم دشمنان امام و انقلاب، راه امام و راه انقلاب را رها نکرد و امام، به کورى چشم دشمنانش پیروز شد.
پیروزى، دو پیروزى است: یک پیروزى، پیروزىاى است که انسان خودش آن را مىبیند؛ که آن، همین تشکیل حکومت و نابود کردن دشمنان انقلاب بود و امام این را به چشم مبارک خود ملاحظه کرد. یک پیروزى، که از این پیروزى مهمّتر و بل پیروزى ماندگار است، پیروزى فکر و پیروزى راه و مدّعاست. این، همان پیروزىاى است که انبیاى الهى، با وجود اینکه در دوران حیات، آن همه مرارت را تحمّل کردند، بالاخره به آن نائل شدند. این پیروزى، پیروزىِ فکر و ایده و راه یک انسان بزرگ و متفکّر است. امام، به این پیروزى هم رسید. استمرار خاطره آن بزرگوار و پرشور شدن هر ساله این مراسم، بدین معناست.
درباره نهضت امام بزرگوارمان، مطلبى را مىخواهم عرض کنم که براى ما حامل درس است. خواهش مىکنم اشخاصى که صاحبِ فکر و داراى اندیشه و خرد سیاسى و تأمّل در مسائل بزرگند، روى این مسأله تأمّل کنند و آن را بیشتر بشکافند.
مىدانید که حرکت امام، مشابهتهاى زیادى با نهضت حسینى دارد و تقریباً، الگوبردارى شده از حرکت حسینى است. گرچه آن حرکت – یعنى حرکت امام حسین علیهالسّلام – منتهى به شهادت آن حضرت و یارانش شد و این حرکت به پیروزى امام منتهى گردید؛ ولى این فارقى ایجاد نمىکند. زیرا یک نوع فکر، یک مضمون و یک طرح کلّى بر هر دو حرکت حاکم بود. اقتضائات متفاوت بود؛ لذا سرنوشت آن حرکت، شهادت امام حسین علیهالسّلام و سرنوشت این حرکت، حکومت امامِ بزرگوارِ ما شد. این، به طور کلّى، امر روشن و واضحى است.
از جمله ویژگیهایى که در هر دو حرکت، به طور بارزى وجود دارد، موضوعِ «استقامت» است. با کلمه استقامت و معناى آن، نباید عبورى و گذرا برخورد شود؛ چون خیلى مهمّ است.
در مورد امام حسین علیهالسّلام استقامت به این صورت است که آن حکومت، ایستاد. هنوز مشکلات، خود را بروز نداده بود. پس از مدتى، آن حضرت تصمیم گرفت تسلیم یزید و حکومت جائرانه او نشود. مبارزه از اینجا آغاز شد؛ تسلیم نشدن در مقابل حاکمیت فاسدى که راه دین را به کلّى منحرف مىکرد. امام از مدینه که حرکت فرمود با این نیّت بود. بعد که در مکه احساس کرد یاور دارد، نیّت خود را با قیام همراه کرد. و الّا جوهر اصلى، اعتراض و حرکت در مقابل حکومتى بود که طبق موازین حسینى، قابل تحمّل و قبول نبود.
امام حسین علیهالسّلام ابتدا در مقابل آن حرکت، مواجه با مشکلاتى شد که یکى پس از دیگرى رخ نمود. ناگزیرىِ خروج از مکه، بعد درگیرى در کربلا و فشارى که در اتفاق کربلا بر شخص امام حسین علیهالسّلام وارد مىآمد، از جمله این مشکلات بود. یکى از عواملى که در کارهاى بزرگْ جلوِ انسان را سد مىکند، عذرهاى شرعى است. انسان، کار واجب و تکلیفى را باید انجام دهد؛ ولى وقتى انجام این کار مستلزم اشکال بزرگى است – فرض بفرمایید عدّه زیادى کشته خواهند شد – احساس مىکند که دیگر تکلیف ندارد. شما ببینید در مقابل امام حسین علیهالسّلام از این گونه عذرهاى شرعى که مىتوانست هر انسان ظاهر بینى را از ادامه راه منصرف کند، چقدر بود! یکى پس از دیگرى، رخ مىنمود. اوّل اعراض مردم کوفه و کشته شدن مسلم پیش آمد. فرضاً اینجا بایستى امام حسین علیهالسّلام مىفرمود: «دیگر عذر شرعى است و تکلیف ساقط شد. مىخواستیم با یزید بیعت نکنیم؛ ولى ظاهراً در این اوضاع و احوال، امکانپذیر نیست. مردم هم تحمّل نمىکنند. پس، تکلیف ساقط است. لذا از روى اجبار و ناچارى بیعت مىکنیم.»
مرحله دوم، اتفاق کربلا و وقوع عاشوراست. اینجا امام حسین علیهالسّلام مىتوانست در مواجهه با یک مسأله، به مثابه انسانى که حوادث بزرگ را با این منطقها مىخواهد حل کند، بگوید: «زن و بچه در این صحراى سوزان، طاقت ندارند. پس، تکلیف برداشته شد.» یعنى تسلیم شود و چیزى را که تا آن وقت قبول نکرده بود، بپذیرد. یا بعد از آنکه در روز عاشورا حمله دشمن آغاز گردید و عدّه زیادى از اصحاب امام حسین علیهالسّلام به شهادت رسیدند – یعنى مشکلات، بیشتر خود را نشان داد – آن بزرگوار مىتوانست بگوید: «اکنون دیگر معلوم شد که نمىشود مبارزه کرد و نمىتوان پیش برد.» آنگاه خود را عقب بکشد. یا آن هنگام که معلوم شد امام حسین علیهالسّلام شهید خواهد شد و بعد از شهادت او، آل اللَّه – حرم امیرالمؤمنین و حرم پیغمبر علیهماالسّلام – در بیابان و در دست مردان نامحرم، تنها خواهند ماند – اینجا دیگر مسأله ناموس پیش مىآید – به عنوان یک انسان غیرتمند، مىتوانست بفرماید: «دیگر تکلیف برداشته شده است. تکلیف زنان چه مىشود؟ اگر این راه را ادامه دهیم و کشته شویم، زنان خاندان پیغمبر و دختران امیرالمؤمنین علیهالصّلاه والسّلام و پاکیزهترین و طیّب و طاهرترین زنان عالم اسلام، به دست دشمنان – مردان بى سرو پایى که هیچ چیز از شرف و ناموس نمىفهمند – خواهند افتاد. پس، تکلیف برداشته شد.»
توجّه کنید برادران و خواهران! مطلب مهمّى است که در واقعه کربلا از این دیدگاه دقّت شود که اگر امام حسین علیهالسّلام مىخواست در مقابل حوادثِ بسیار تلخ و دشوارى مثل شهادت على اصغر، اسارت زنان، تشنگى کودکان، کشته شدن همه جوانان و حوادثِ فراوانِ دیگرى که در کربلا قابل احصاست، با دیدِ یک متشرّعِ معمولى نگاه کند و عظمتِ رسالتِ خود را به فراموشى بسپارد، قدم به قدم مىتوانست عقب نشینى کند و بگوید: «دیگر تکلیف نداریم. حال با یزید بیعت مىکنیم. چاره چیست!؟ الضرورات تبیح المحذورات.» اما امام حسین علیهالسّلام چنین نکرد. این، نشانگر استقامت آن حضرت است. استقامت یعنى این! استقامت، همه جا به معناى تحمّل مشکلات نیست. تحمّل مشکلات براى انسان بزرگ، آسانتر است تا تحمّل مسائلى که بر حسب موازین – موازین شرعى، موازین عرفى، موازین عقلى ساده – ممکن است خلاف مصلحت به نظر آید. تحمّل اینها، مشکلتر از سایر مشکلات است.
یک وقت به کسى مىگویند: «این راه را نرو؛ ممکن است شکنجه شوى.» خوب؛ انسانِ قوى مىگوید: «شکنجه شوم! چه مانعى دارد؟! راه را مىروم.» یا مىگویند: «نرو! ممکن است کشته شوى.» انسان بزرگ مىگوید: «خوب؛ کشته شوم! چه اهمیت دارد؟!» اما یک وقت صحبتِ کشته شدن و شکنجه شدن و محرومیت کشیدن نیست. مىگویند: «نرو؛ ممکن است که گروهى از مردم، به خاطر این حرکت تو کشته شوند.» اینجا دیگر پاى جان دیگران در بین است: «نرو؛ ممکن است بسیارى از زنان و مردان و کودکان، به خاطر پیش رفتن تو، سختى بکشند.» اینجا دیگر کسانى که کشته شدن برایشان مهمّ نیست، پایشان مىلرزد. آن کسى پایش نمىلرزد که اوّلاً در حد اعلى بصیرت داشته باشد و بفهمد چه کار بزرگى انجام مىدهد. ثانیاً قدرت نفس داشته باشد و ضعفِ نفس نگیرد. این دو خصوصیت را امام حسین علیهالسّلام در کربلا نشان داد. لذا، اتفاق کربلا مثل خورشیدى بر تارک تاریخ درخشید؛ هنوز هم مىدرخشد، و تا ابدالدّهر هم خواهد درخشید.
عرض من این است که امام بزرگوار ما در این خصوصیت، به طور کامل دنباله رو امام حسین علیهالسّلام شد. لذا، این خصوصیت امام، انقلاب را به پیروزى رساند. ثانیاً، پیروزىِ بعد از رفتن خودش را هم تضمین کرد؛ هم پیروزى فکرش و هم پیروزى راهش را که مظهر آن، همین اجتماع عظیم شما مردم و مظهر وسیعترش در سطح عالم، گرایش ملتها به اسلام و به راه امام است. کسب این پیروزیها، به خاطر استقامت او بود.
روزى به امام گفتند: «اگر شما این نهضت را ادامه دهید، حوزه علمیه قم را تعطیل خواهند کرد.» اینجا صحبتِ جان نبود که امام بگوید: «جان مرا بگیرند. اهمیت ندارد.» خیلى کسان حاضرند از جانشان بگذرند؛ اما وقتى بگویند «با این اقدام شما ممکن است حوزه علمیه قم تعطیل شود.» پاى همه مىلرزد. اما امام نلرزید؛ راه را عوض نکرد و پیش رفت.
روزى به امام گفتند: «اگر این راه را ادامه دهید، ممکن است همه علماى بزرگ و مَراجع را علیه شما بشورانند و تحریک کنند.» یعنى اختلاف در عالم اسلام پیش آید.» پاى خیلى کسان، اینجا مىلرزد. اما پاى امام نلرزید و راه را ادامه داد تا به نقطه پیروزىِ انقلاب رسید. بارها به امام گفته شد: «شما ملت ایران را به ایستادگى در مقابل رژیم پهلوى تشویق مىکنید. جواب خونهایى را که بر زمین مىریزد چه کسى مىدهد؟» یعنى در مقابل امام رضواناللَّه علیه، خونها را – خونهاى جوانان را – قرار دادند. یکى از علماى بزرگ، در سال ۴۲ یا ۴۳، به خود بنده این مطلب را گفت. گفت: «در پانزده خرداد که ایشان – یعنى امام – این حرکت را کردند، خیلى کسان کشته شدند که بهترین جوانان ما بودند. جواب اینها را چه کسى خواهد داد؟» این طرز فکرها بود. این طرز فکرها فشار مىآورد و ممکن بود هر کسى را از ادامه حرکت منصرف کند. اما امام، استقامت ورزید. عظمت روح او و عظمت بصیرتى که بر او حاکم بود، در اینجاها دیده مىشد.
به هر حال؛ این همه، مربوط به دوران مبارزه با رژیم ستمشاهى بود. آنچه که براى ما درس است، مربوط به بعد از پیروزى انقلاب است. همه باید به این نکته التفات و توجّه داشته باشند و همانطور که عرض کردم، اندیشمندان سیاسى، صاحبان فکر سیاسى و اهل تحلیل، روى این کار کنند. واقعاً مهمّ است.
خوب؛ جمهورى اسلامى تشکیل شد. تا قبل از آن، مبارزه با رژیم ستمشاهى بود. از وقتى رژیم جمهورى اسلامى تشکیل شد و نظام جمهورى اسلامى به وجود آمد، دایره مبارزه، وسیع شد. شکل مبارزه عوض شد؛ اما دایره، وسیع گشت. مبارزه با نظام جمهورى اسلامى، از سوى دشمنان جهانى آغاز گردید. دشمنان جهانى چه کسانى می باشند؟ کسانى می باشند که ما به آنها «استکبار جهانى» مىگوییم. استکبار جهانى، همه زورگوهاى عالم، همه قلدرها و همه پُرروهاى مسلّط بر ملتها را شامل مىشود. این، استکبار جهانى است. چرا با جمهورى اسلامى مبارزه مىکردند؟ جواب این سؤال، طولانى است و بارها هم گفته شده است. به طور خلاصه مىتوان گفت: منافعشان به خطر افتاده بود. توسعهطلبىشان به خطر افتاده بود. حضور جمهورى اسلامى در میان کشورهاى مسلمان، ادامه تسلّط آنها را بر آن کشورها به خطر انداخته بود و از این قبیل. به هر حال، مبارزه سختى را آغاز کردند. هر قدم به قدم این مبارزه، جاى این بود که اگر انسان ضعیفى به جاى امام بود، حرکت را متوقّف کند و به سبب وجود مانع و عذر بگوید: «نمىشود با استکبارى چنین عریض و طویل مبارزه کرد. چارهاى نیست؛ لذا عقبنشینى مىکنیم.» اما امام، عقبنشینى نکرد.
به این دو، سه مقطع توجّه کنید تا اهمیت قضیه معلوم شود: یک حمله از همه جوانب به ایران، از جهت سیاسى بود. همه دستگاههاى تبلیغاتى، در چند برهه به ما حمله سیاسى کردند که فلج کننده است. گاهى حمله سیاسى، براى کشورها به ستوه آورنده است. امروز که تبلیغات رسانههاى صوتى و تصویرى، همه دنیا را فرا گرفته است، غالباً حملات سیاسى، دولتها را خیلى مىترساند؛ چون روى افکار ملتهایشان اثر مىگذارد. چنین حملهاى را علیه نظام جمهورى اسلامى، از همه طرف آغاز کردند. البته ملت ما بصیر و مستحکم بود و تکان نخورد. امام هم نگفت «حال که همه علیه ما همدستند، پس عقب بنشینیم.» نگفت «به تنهایى با امریکا مىشود مبارزه کرد؛ اما امریکا و شوروى را چطور از عهده برآییم؟» چون آن زمان که دنیا دو قطبى بود، هر دو قطب، علیه ما اتّحاد و اتّفاق و همدستى داشتند. امام استقامت ورزید؛ عقبنشینى نکرد و از حرف و شعار و راهش برنگشت. یک کلمه از آن حرفهایى که دشمنان مىخواستند بر زبان امام جارى شود، بر زبان او جارى نشد. این، استقامتِ حسینى است. شبیه ایستادگیهاى امام حسین علیهالسّلام در مقیاس و در قالبهاى امروز است.
یا آن وقتى که جنگ تحمیلى آغاز شد. شما فکرش را بکنید! ملتى با آن همه ویرانیهاىِ دوران ستمشاهى و آن همه احتیاج به کار و نوسازى، ناگهان مورد حمله دشمن قرار گیرد و همان چیزى را هم که دارد از کار بیندازند! راه آهن را از کار انداختند، پالایشگاهها را از کار انداختند، صادرات نفت را از کار انداختند، کارخانههاى آهن را از کار انداختند. خوب؛ هر کس باشد، در مقابل چنین حرکتى به زانو در مىآید. طرف هم که فقط رژیم عراق نبود! همه مىدانستند که رژیم عراق، به اضافه شوروى، به اضافه فرانسه، به اضافه «ناتو»، به اضافه کارشناسان امریکایى – همه و همه – بودند. اگر امام ضعیف بود، اینجا ممکن بود بگوید «دیگر تکلیف از ما برداشته شده است. اینها مىخواهند که ما بر قوانین اسلام چندان اصرار نکنیم؛ خیلى خوب، نمىکنیم! اینها مىخواهند که ما با اسرائیل مبارزه نکنیم؛ خیلى خوب، مبارزه نمىکنیم. چون فشار زیاد است. چه کار کنیم؟!» امام، چنین چیزى نگفت و ایستادگى کرد. قطعنامه را هم که امام قبول کرد، به خاطر این فشارها نبود. قبول قطعنامه از طرف امام، به خاطر فهرست مشکلاتى بود که مسؤولین آن روزِ امورِ اقتصادى کشورْ مقابلِ روىِ او گذاشتند و نشان دادند که کشور نمىکِشد و نمىتواند جنگ را با این همه هزینه، ادامه دهد. امام مجبور شد و قطعنامه را پذیرفت. پذیرش قطعنامه، به خاطر ترس نبود؛ به خاطر هجوم دشمن نبود؛ به خاطر تهدید امریکا نبود؛ به خاطر این نبود که امریکا ممکن است در امر جنگ دخالت کند. چون امریکا، قبل از آن هم در امر جنگ دخالت مىکرد. وانگهى؛ اگر همه دنیا در امر جنگ دخالت مىکردند، امام رضواناللَّه علیه، کسى نبود که رو برگرداند. بر نمىگشت! آن، یک مسأله داخلى بود؛ مسأله دیگرى بود.
در تمام عمر ده ساله حیات مبارک امام رضوان اللَّه تعالى علیه، پس از پیروزى انقلاب، یک لحظه اتّفاق نیفتاد که او به خاطر سنگینىِ بارِ تهدیدِ دشمن، در هر بُعدى از ابعاد، دچار تردید شود. این، یعنى همان برخوردارى از روحیه حسینى.
جنگ، تلفات دارد. جان یک انسان، براى امام خیلى عزیز بود. امام بزرگوار، گاهى براى انسانى که رنج مىبُرد، اشک مىریخت و یا در چشمانش اشک جمع مىشد! ما بارها این حالت را در امام ملاحظه کرده بودیم. انسانى رحیم و عطوف، داراى دلى سرشار از محبّت و انسانیت بود. اما همین دل سرشار از محبّت، در مقابل تهدید شهرها به بمباران هوایى، پایش نلرزید و نلغزید. از راهْ برنگشت و عقبنشینى نکرد. همه دشمنان انقلاب در طول این ده سال، فهمیدند و تجربه کردند که امام را نمىشود ترساند. این، نعمت بسیار بزرگى است که دشمن احساس کند عنصرى چون امام، با ترس و تهدید از میدان خارج نمىشود. امام، با منش و شخصیت درخشان خود، کارى کرد که همه در دنیا، این نکته را فهمیدند. فهمیدند که این مرد را از میدان نمىشود خارج کرد؛ تهدید نمىشود کرد؛ با فشار و با تهدیدهاى عملى هم نمىشود او را از راه خود منصرف کرد. لذا مجبور شدند خودشان را با انقلاب تطبیق دهند.
آنچه که حاصلِ جمعبندى بحث ماست، دو حرف است – البته این جمعبندى، قابل گسترش و فکر کردن است – : اوّل اینکه یکى از خطوط روشن نهضت عاشورا و بلکه خطِّ نشان نهضت عاشورا، عبارت است از استقامت امام حسین، علیهالسّلام. حرف دوم اینکه: امام بزرگوار ما رضواناللَّه تعالى علیه، همین خطِّ نشان حسینى را در نهضت، در منش و در زندگى خود انتخاب کرد و لذا توانست جمهورى اسلامى را بیمه کند. توانست دشمن را از تهدید و از فشار منصرف کند. چون به دشمن تفهیم کرد که فشار، اثرى ندارد. تهدید، اثرى ندارد. حمله، اثرى ندارد و این حرکت و این رهبر، جریان و کسى نیست که با این حرفها، از راهى که مىرود برگردد. این دو حرف، جمعبندى مطالبى است که عرض کردم.
و اما، استنتاج! خوب؛ ما دنبالهرُوِ راهِ امامِ بزرگواریم. مىخواهم به شما ملت عزیز عرض کنم: ملت بزرگ ایران! شما در طول این هفده سال که از اوّل انقلاب قبل است، تا امروز، علىرغم تهدیدها و فشارهاى دشمن، روز به روز پیشرفت کردهاید. هیچ کس نمىتواند انکار کند که دستهاى خدمتگزار و بازوان توانا در بخشهاى مختلف این کشور، طى این هفده سال، مملکت را پیش بردند. این کشور، ایرانى نیست که در دوران ستمشاهى، با آن همه نابسامانى، با آن همه محرومیت و با آن همه تبعیض بود. در این کشور، در طى این هفده سال انقلاب، کار و تلاش و خدمتى انجام گرفته است که در همه عمرِ آن رژیمِ پلیدِ فاسد، انجام نگرفته بود. این، نکته اوّل.
نکته دوم این است که همه این پیشرفتها در حالى انجام گرفته است که دشمنان ما – یعنى امریکا و همپیمانهاى امریکا در مسائل سیاسى و اقتصادى و غیره – به طور مداوم ما را تهدید کردند. مدام به ما گفتند: «محاصره اقتصادى مىشوید.» پیوسته گفتند: «از گرسنگى مىمیرید.» دائم گفتند: «راه سازندگى در این کشور، بسته خواهد شد.» و دهها تهدید دیگر. بحمداللَّه، این همه پیشرفتى که انجام گرفته است، علىرغم تهدیدها، دشمنیها و فشارهاى آنها انجام گرفته است.
نکته سوم این است که عزیزان من! برادران و خواهران من! اى ملت بزرگ! بدانید، امروز هدف عمده امریکا و استکبار این است که انقلاب را، جمهورى اسلامى را و ملت ایران را وادار کند که از حرف خود برگردد. اعلام کند که از حرف خود و از حرف امام برگشته است. همه همّتش مصروف این است. چرا؟ براى اینکه مىبیند پیام امام، ملتهاى مسلمان را بیدار کرده است. به ملتهاى گوناگون دنیا و عمدتاً ملتهاى مسلمان نگاه کنید! ببینید چطور تحت تأثیر پیام امام بزرگوار قرار دارند! استکبار فهمیده است که اگر بخواهد ملتها را ساکت کند، از راه صحیح منحرف سازد و سر جاى خود بنشاند، تنها راهش این است که کارى کند که این ملتها ببینند ایران اسلامى و ایران امام، از راه خود برگشته است؛ تا همه مأیوس شوند و از راه خودشان برگردند. استکبار این را فهمیده است و همه تلاشش براى این است. امروز از اطراف دنیا، بر دولت جمهورى اسلامى فشار مىآورند، براى اینکه در قضیه اسرائیل، کوتاه بیایید، در قضایاى اسلامى کوتاه بیایید، در ندا دادن شعارهاى اسلامى کوتاه بیایید و این قدر دم از اسلام و قرآن – که بین ملتهاى اسلامى مشترک است – نزند. همه فشارها براى این است.
من عرض مىکنم: ملت ایران، اگر مىخواهد راه عزّت و پیشرفت را ادامه دهد – همچنان که بحمداللَّه در این چند سال، به برکت بازوان توانا و خدمتگزارى که در دولت جمهورى اسلامى تلاش و فعّالیت، و در بخشهاى مختلف کار و پیشرفت کردند – اگر مىخواهد راه توسعه، سازندگى و رفاه زندگى را ادامه دهد و به نتیجه برساند، باید به استقامت و ایستادگى در مقابل دشمنان و استکبار بپردازد. ملت ایران در این چند سال، دستاوردهاى عظیمى داشته است. لذا وظیفه دارد که این دستاوردها را حفظ کند. ملت و بخصوص مسؤولین جمهورى اسلامى، وظیفه دارند با حرکت عاقلانه، خردمندانه و حکیمانه، مانع شوند که دستاوردهاى مردم ایران، خداى ناکرده از بین برود. چه دستاوردهایى که مستقیماً به وسیله انقلاب به این ملت داده شده است – مثل حکومت مردمى، دولت مردمى، رئیس جمهور مردمى، نمایندگان مردمى و از این قبیل – و چه دستاوردهایى که متعلق به انقلاب است، اما غیر مستقیم به این ملت داده شده است – مثل حرکات سازندگى؛ که همه، کار انقلاب و هنر انقلاب است و به وسیله عناصر انقلابى، در دولت و بخشهاى مختلف انجام گرفته است -. دستاوردهایى چنین را ملت ایران و مسؤولین، باید خردمندانه و حکیمانه حفظ کنند.
بدیهى است که راهِ حفظ این دستاوردها و به وجود آوردن دستاوردهاى بیشتر، این است که ملت ایران و مسؤولین، خطِّ نشانى را که امام بزرگوار با عمل خود کشیده است؛ یعنى خطّ استقامت و ایستادگى در مقابل توقّعات دشمنان و ایستادگى در مقابل یاوهگوییها و پرگوییهاى کسانى که در بیرونِ این مرزها نسبت به این ملت ابراز توقّع مىکنند، ادامه دهند. اما اینکه مکرّر گفته مىشود «راه امام و خطِّ امام» منظور چیست؟ اگر بگوییم «خطِّ امام، اسلام و انقلاب است» این، مطلبى کلّى است. معلوم است که خطِّ امام، انقلاب و اسلام است! هیچ کس هم مخالف با اسلام و انقلاب نیست. آن عاملى که مىتواند مقصود امام بزرگوار را – که پدر این انقلاب و معمار ایران اسلامى است – برآورده کند، استقامتى است که او در رفتار خود نشان داد. در مقابل دشمن، کوتاه نیامد؛ از دشمن نهراسید و نترسید و تهدیدها او را متزلزل نکرد. هیچ کس هم نمىتواند امام بزرگوار را به این متّهم کند که آن چه انجام داد، خلاف تدبیر صحیح بود. همه عقلاى عالم، اگر دقّت کنند، مىفهمند و تحلیل مىکنند که راهِ درست، همان راهى بود که آن مرد رفت؛ راهى به سوى هدفهاىِ خودِ او. هر کس آن هدف را داشته باشد، راهش همانى است که آن بزرگوار پیمود. این، عرض من در سالگرد هفتم امام بزرگوار است.
همه ملت ایران، همه مسؤولین و همه بخشهاى مختلف، باید ایستادگى امام را در مقابل توقّعات دشمنان، الگوى خود قرار دهند. ملتهاى دیگر هم، اگر بخواهند به جایى برسند، راهش همین است. قضیه فلسطین هم اگر بخواهد حل شود، راهش همین استقامت و ایستادگى است. قضایاى گوناگونِ دخالتهاى استکبار در منطقه ما، اگر بخواهد حل شود، راهش همین استقامت است.
ملت ایران! بدانید، اگر امام شما استقامت به خرج نمىداد، شما امروز مرزهاى ایرانِ بزرگ را نمىداشتید. دشمن همین مرزها را مىشکست و پاى متجاوزش در خاک شما باقى مىماند و مایه سرشکستگىِ ابدىِ ملت ایران بود. استقامتِ این مرد بود که نگذاشت. ایستادگى او بود که اجازه نداد. امروز هم، اگر مىخواهید ایرانْ عزیز شود، ایرانْ سربلند شود و هدفهاى امام بزرگوار – که هدفهاى اسلام و انقلاب و هدفهاى اسلامى ملت ایران است – تحقّق پیدا کند، راهش ایستادگى در مقابل توقّعات دشمن است. امروز، بحمداللَّه، مسؤولین کشور، مثل کوه ایستادهاند. امروز دولت جمهورى اسلامى، نمایندگان مردم، قوّه قضائیّه، نیروهاى مسلّح و آحاد مردم، مثل «زبر الحدید» در مقابل توقّعات دشمنان ایستادهاند و از تهدیدهاى آنها کمتر تکانى نمىخورند. همین، راهِ عزّت است. همین، راهِ سلامت است.
امریکاییها مىخواهند با تهدید، کار خودشان را پیش ببرند؛ اما نخواهند توانست. با دخالت هم نمىتوانند. ملت ایران نمىتواند حقِّ ملت فلسطین را ندیده بگیرد. مىگویند: شما ملت فلسطین را ندیده بگیرید و سازش تحمیلى علیه آن ملت را امضا کنید! معلوم است که ملت ایران، چنین حرفى را با قوّت و قدرت رد مىکند و هر کس را که دنبال کننده این راه باشد، خائن مىداند.
بدانید که، بحمداللَّه، پیام امام و پیام شما ملت بزرگ و انقلابى، در سرتاسر جهان انتشار یافته است. با اینکه هفت سال از رحلت امام مىگذرد، نام امام و یاد امام، در دنیا کهنه نشده است و نخواهد شد. البته تبلیغات دشمنان، سعى دارد وانمود کند که پیام انقلاب، در دنیا، یک پیامِ کهنه شده است. اما این ادّعا دروغ و بهخلاف واقعیت است. امروز در اقصى نقاط عالم – حتّى در برخى نقاط که از مسلمانى نام و نشانى نیست – نام و نشانِ انقلابِ بزرگِ شما و حرکت عظیم ملت ما و حرکت عظیم امام بزرگوار، در بین مردم مشهود است. این راه، راهِ عزّت ایران است؛ راه سربلندى کشور است؛ راه آبادى سرزمین ماست و راه رفاه، پیروزى و خوشبختى ملت ایران است. انشاءاللَّه ملت ایران این راه را با قوّت ادامه خواهد داد و نسل بعد و نسلهاى بعد هم – به فضل پروردگار – آن را تکمیل خواهند کرد.
من در پایان صحبت، یک بار دیگر یاد و نام امام بزرگوار را گرامى مىدارم. بخصوص در این فرصت، یاد فرزند گرامى امام، مرحوم آقاى «حاج احمد» آقا رضواناللَّه تعالى علیه را گرامى مىدارم که در حرکت امام و در راهى که امام بزرگوار رفتند – این عنصر بارز و صمیمى – نقش بسیارى داشت. امیدوارم خداوند، رحمت و مغفرتش را بر این بزرگواران نازل کند و به خانواده محترم امام، لطف و فضل و اجر صابرین عنایت فرماید و ملت ایران را موفّق و مؤیّد بدارد.
چند دعا مىکنم؛ مایلم برادران و خواهران، همه از صمیم قلب «آمین» بگویید و استجابت این دعاها را از خدا بخواهید:
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، اجر بزرگى به امام عظیمالشّأن ما عنایت کن.
پروردگارا! او را با پیغمبران و اولیاى خود محشور کن.
پروردگارا! ملت ایران را پیروز کن؛ دشمنان ملت ایران را سرکوب و منکوب کن.
پروردگارا! جوانان و عناصر مورد امید این ملت را براى این ملت حفظ کن.
پروردگارا! شهداى عزیز ما و ایثارگران ما را با اولیاى خود محشور کن.
پروردگارا! جانبازان عزیز و خانوادههایشان و خانوادههاى شهدا و مفقودین عزیز و اسراى عزیز ما و همچنین خانوادههاى آنها را مشمول لطف و فضل و عنایت ویژه خودت قرار بده.
پروردگارا! راه اسلام را همچنان راه این ملت بزرگ قرار بده.
پروردگارا! هر کس که براى این ملت و این کشور و اسلام کار مىکند، پیروز و موفّقش کن.
پروردگارا! هر کس به زیان این کشور، این ملت و این انقلاب کار مىکند، اگر قابل هدایت نیست، وجودش را محو و نابود فرما.
پروردگارا! به حق محمّد و آل محمّد، پیام این ملت را که پیام آزادگى و سعادت و صلح انسانها و نجات بشریت از شرّ ابرقدرتهاست، به همه دلهاى آگاه در سراسر جهان برسان.
پروردگارا! قلب مقدّس امام زمان ما و صاحبِ عصر ما را از ما راضى و خشنود کن.
پروردگارا؟ ما را سرباز او قرار بده؛ ما را موفّق به زیارت او فرما.
پروردگارا! مرگ ما را جز شهادت در راه خودت قرار مده!
پروردگارا! آنچه را که گفتیم و شنیدیم براى خودت و در راه خودت قرار بده و آن را از ما قبول فرما.
رحماللَّه من قرأ الفاتحه مع الصّلوات.
۱۳۷۶/غیر از ملت ایران، سایر ملتهاى مسلمان، بلکه آزادگان عالم هم، یاد این بزرگوار را فراموش نخواهند کرد
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّالعالمین. والصّلاه والسّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین. الهداهالمهدیّینالمعصومین. سیّما بقیهاللَّه فىالارضین.
هشتمین سالگرد رحلت امام بزرگوار، فرصت تازهاى براى ملتِ قدردان و وفادار ایران است که یکبارِ دیگر، میزان علاقه و عشق و وفادارى خود را به آن رهبر راحلِ عظیمالشّأن ابراز کند و بحمداللَّه همان گونه که ملاحظه مىشود، با گذشت هشت سال از آن واقعه غمانگیز – که تا اعماق جان، این ملت را مصیبتزده و داغدار کرد – این اتفاق بزرگ را به دست فراموشى نسپرده است و یاد و نام و خاطره امام، در میان مردم و در دلهاى آنان، روز به روز شادابى و طراوت دیگرى پیدا مىکند. غیر از ملت ایران، سایر ملتهاى مسلمان، بلکه آزادگان عالم هم، یاد این بزرگوار را فراموش نکردهاند و فراموش نخواهند کرد.
امسال به مناسبت حضور عظیم مردم در عرصه انتخابات – که نمایش بزرگ دیگرى از فرمانبردارى ملت بزرگ و عظیمالشّأن ایران نسبت به وصایاى امام بزرگوار بود – مىتوانیم به روح مقدّس آن بزرگوار شادباش بگوییم.
من در این مناسبت، یک بار دیگر هشتمین سالگرد این اتفاق غمانگیز را به شما ملت بزرگ و باوفا تسلیت عرض مىکنم و همچنین یاد فرزند ارجمند آن بزرگوار،مرحوم حاج سیداحمد آقا را که در مضجع پدر بزرگوار خود و در کنار آن عزیز ابدى خفته است، گرامى مىداریم و از خداوند متعال براى روح آن بزرگوار و فرزندشان و همه شهداى انقلاب اسلامى، خواستار لطف و فضل و رحمت هستیم.
در این فرصت، دو مطلب را عرض مىکنم. یک مطلب دربارهٔ انقلاب بزرگى است که به اراده و همّت امام و با دست معجزنشان آن بزرگوار و تبعیّتِ عظیم ملت از او در ایران به وجود آمد. مطلب دیگر، مطلب کوتاهى دربارهٔ خصوصیتى از خصوصیات امام است که مىخواهم آن را بر مطلب اوّل مترتّب کنم. اصل صحبت من هم، همان مطلب دوم است.
امام بزرگوار، نهضت عظیمى را در ایران سازماندهى کرد که ابعاد آن از ایران فراتر بود. بهرهمندان از این انقلاب، فقط ملت ایران نبودند؛ بلکه جهان اسلام و – با یک دید – فراتر از جهان اسلام را هم شامل مىشد. در ایران، تأثیر و نتیجه کوتاه مدّتِ بسیار مهمّى که بر این نهضت مترتّب شد، دگرگونى نظام سیاسى در این کشور بود. امام بزرگوار به کمک این ملت بزرگ، یک نظام سیاسى فاسد و وابسته و منحرفى را برانداخت و به جاى آن، نظام سالم و مستقلّ و کارآمدى را در کشور ایران برسرِ کار آورد. توجّه به تفاوتها و تقابلهاى اساسى این دو نظام، نکته مهمّى است که در این صحبت کوتاه و مقدّمه مطلب دوم، به طور مختصر به آن اشاره مىکنم.
آن نظام سیاسىاى که امام بزرگوار ما با نهضت خود و به کمک این ملت از بین برد – یعنى نظام فاسد و وابسته پادشاهى – نظامى بود که سردمداران و مسؤولان و رؤساى آن، به سرنوشت ملت ایران و جوانان این کشور اهمیتى نمىدادند و کشور و ملت را به سمت وابستگى هر چه بیشتر سوق مىدادند. سعادت مردم به عنوان یک هدف، براى آنها مطلقاً مطرح نبود. اداره کشور، با الگوهاى غلط و نامتناسبى انجام مىشد، که از کشورهاى بیگانه به طور ناقص گرفته شده بود و تازه همان هم اجرا نمىشد؛ یعنى یک نظام استبدادى و دیکتاتورى محض، تحت نامهاى گوناگون و با روشهایى که هیچکدام از آن روشها، برخاسته از اراده و خواست ملت و متوجّه به مصالح آنها نبود.
در نظام وابسته منسوخ و برافتاده قبل از انقلاب، مردم دچار فساد و بىبند و بارى بودند، یا به تعبیر درستتر، به سمت فساد و بىبند و بارى و خودباختگى و بىایمانى سوق داده مىشدند. یعنى حرکت ملت را این طور تنظیم کرده بودند که روز به روز در کشور، بىایمانى همهگیرتر شود و مردم از ایمان معنوىِ درست محروم بمانند و به فساد و بىبند و بارى کشانده شوند و خودباختگى در مقابل بیگانگان در آنها تقویت گردد و استقلال اقتصادى و فرهنگى در کشور، مفهومى نداشته باشد. جهت کلّىِ حرکت در آن نظام منسوخ و فاسد، این بود.
در این مرحله، هنر بزرگ امام بزرگوار در این بود که به جاى آن نظام فاسد، یک نظام سیاسى در این کشور برقرار کرد که به جاى بىاعتنایى به مردم، عشق به مردم بر آن حاکم است. به جاى بىتوجّهى به سرنوشت ملت، بخصوص سرنوشت جوانان، عشق به سرنوشت ملت و عشق به سرنوشت جوانان و اهمیت فوقالعاده به آنها در آن مطرح است. به جاى خودباختگى در مقابل بیگانگان، خودباورى در میان مردم روز به روز توسعه پیدا مىکند. به جاى وابستگى سیاسى و اقتصادى و فرهنگى به بیگانگان، استقلال سیاسى و اقتصادى و فرهنگى هدف قرار گرفته است.
ملت ایران، در بینش نظام سیاسىاى که امام بزرگوار در این کشور برقرار کرد، نیازى ندارد که روشهاى زندگى خود را از دیگران تقلید کند و یاد بگیرد؛ زیرا داراى فرهنگ غنى و عمیقى است. اسلام را دارد، آموزشهاى قرآنى را دارد، دستورات الهى را دارد، سنتهاى اصیل ملّى و بومى خود را دارد و مىتواند یک زندگى شیرین، زیبا، باشکوه، مرفّه و همراه با عزّت را براى خود ترتیب دهد. تفاوت شکل نظام اسلامىاى که امام بزرگوار در این کشور مستقر کرد، با نظام فاسدى که قبل از نهضت امام بزرگوار و قبل از وقوع معجزه عظیم زمان ما در این کشور مستقر بود، این قدر عمیق و آشکار است. وقتى نگاه کنید و دقّت نمایید، مىبینید که همه نقاط منفىاى که در نظام منحطِّ پهلوى بر ملت ایران تحمیل شده بود و جزو خصلتهاى ذاتىِ آن نظام سیاسى بود، در نظام سیاسىاى که امام بزرگوار در این کشور به وجود آورد، به نقاطى که صد و هشتاد درجه با آن فاصله دارد، تبدیل شده است.
در نظام اسلامى، مردم به خودشان ایمان و اعتقاد دارند؛ نظام سیاسى براى خود احترام قائل است؛ زیر بار تحمیل قدرتمداران جهانى و سلطه استکبارى نمىرود؛ استقلال کشور، متّکى به منافع و مصالح خودِ این مردم است، نه متّکى به خواست و مصالح بیگانگان؛ مسؤولان کشور، منتخبان خودِ ملتند، نه تحمیل شده به وسیله اجانب، یا به وجود آمده در کودتاهاى نظامى و با پول دشمنان. در آن نظام، مردم در تعیین سرنوشت سیاسى خودشان، هیچ نقشى نداشتند؛ اما در نظام اسلامى، مردم در تعیین سرنوشت سیاسى خودشان، همه نقش و تأثیر را دارا می باشند.
آنچه را که امام بزرگوار، با دست قدرتمند و معجزنشان خود به وجود آورد – که آن هم از ایمان و توکّل و شخصیّت مستحکم او سرچشمه مىگرفت – بر اساس اسلام بود. یعنى هدفهاى نظام اسلامى، هدفهاى اسلامى است؛ هدفهایى است که در قرآن و اسلام تعریف شده است. روشها و برنامههاى نظام اسلامى هم، همان مقرّرات و برنامهها و احکامى است که در منابع اسلامى تبیین و معیّن شده است؛ یعنى نظام اسلامى، نظامى است که صددرصد برخاسته از اسلام است.
ادّعا نمىکنیم که واقعیت جامعه، صددرصد منطبق با اسلام است – این، چیزى است که در بلند مدّت باید تأمین شود – اما ادّعا مىکنیم که برنامهها متّخذ از اسلام است؛ روشها برخاسته از مقرّرات اسلامى است و هدفها، هدفهایى است که به وسیله اسلام، براى بشر و جوامع بشرى و آحاد انسان تعریف شده است. لذا آن نکتهاى که عرض شد، آشکار مىشود؛ یعنى چون متّکى به اسلام است، ابعاد آن از ابعاد ایران وسیعتر است.
در این قریب نوزده سالى که از پیروزى انقلاب مىگذرد، یکى از نکاتى که تبلیغات دشمنان همواره نسبت به نظام اسلامى مطرح کردهاند، عبارت از صدور انقلاب است. بارها هم مسؤولان جمهورى اسلامى گفتهاند که ما نمىخواهیم انقلابمان را به کشورها و در میان ملتها صادر کنیم؛ اما آنها باز هم تکرار مىکنند! مقصود آنها از صدور انقلاب، همین است که وقتى نظام اسلامى بر مبناى احکام اسلام و هدفهاى قرآنى تنظیم شده باشد – که شده است – در هر جاى آفاق عالم که مسلمانى زندگى مىکند، این نظام و این انقلاب را از خود مىداند، به آن افتخار مىکند و از عزّتش، احساس عزّت دارد.
امروز جمهورى اسلامى، در صحنههاى سیاسى و بینالمللى و در عرصه سازندگى کشور و در نمایشهاى سیاسى عظیمى که این ملت به وجود مىآورد – مثل همین مسأله انتخابات، یا بقیه عرصههایى که مردم در آن حضور پیدا مىکنند – سربلند است. هرگاه یکى از اینها به وجود مىآید، یکى از نمونههاى عزّت و استقلال هم ظاهر مىشود. هر جاى عالم، مسلمانى زندگى مىکند، وقتى این خبر را مىشنود، احساس عزّت مىکند. چرا؟ چون نظام جمهورى اسلامى را متعلّق به خودش مىداند و این به خاطر آن است که امام بزرگوار – طرّاح و معمار این انقلاب – این نظام را بر اساس هدفهاى اسلامى به وجود آورد و به آن، جنبه فرامرزى و جهانى و بینالمللى داد.
نمىتوانند این نظام را در چارچوب مرزهاى ایران محبوس کنند. مسلمانان دنیا، این نظام را از خود مىدانند و این همان چیزى است که استکبار را بهشدّت خشمگین مىکند. اسم این را صدور انقلاب مىگذارند؛ یعنى همان تعبیرى که انقلابیّون مارکسیست، در دهههاى میانه قرن بیستم، به آن افتخار مىکردند؛ در حالى که ما به آن معنا و به آن صورت، معتقد به صدور انقلاب نیستیم. وقتى که این انقلاب، اسلامى است، پس همه مسلمانان عالم، به آن علاقهمند و معتقدند و آن را از خود مىدانند.
ملاحظه کردید که امام بزرگوار در طرّاحى این انقلاب و در تنظیم نظام سیاسى بر اساس این انقلاب – یعنى تشکیل حکومت و نظام جمهورى اسلامى – به فضل پروردگار و به هدایت الهى، روشى را برگزید که روش پیامبران و بندگان متّصل به منبع غیب است. این، به خاطر آن است که امام، قرآن را دوست مىداشت، خود شاگرد مکتب قرآن بود، با قرآن مأنوس بود، از قرآن استمداد مىکرد و قرآن براى او برنامه زندگى به حساب مىآمد. این، یکى از نتایج و آثار بزرگ و شکوهمند آن حقیقت است.
مطلب دومى که دربارهٔ امام است و من آن مطلب را امروز مىخواستم عرض کنم و به اختصار در میان مىگذارم، این است که چنین حرکت عظیمى، معمولاً و عادتاً با یکى از دو آفتِ «تحجّر» یا «انفعال» مواجه مىشود. چنین کار بزرگى، آفاتى دارد و آفت بزرگ چنین حرکت عظیمى با این ابعاد وسیع – همانطور که گفتم – یکى از دو آفت «تحجّر» یا «انفعال» است.
تحجّر این است که، کسى که مىخواهد کار بزرگى را با این عظمت انجام دهد، نتواند نیازهاى زمان و لوازم هر لحظه لحظه زندگى یک ملت را از قرآن بشناسد و بخواهد در یک وضعیت ایستا و بدون انعطاف، حکم نماید و کار کند و پیش برود. این، امکانپذیر نیست. معناى تحجّر آن است که، کسى که مىخواهد از مبانى اسلام و فقه اسلام، براى بناى جامعه استفاده کند، به ظواهر احکام اکتفا نماید و نتواند کشش طبیعى احکام و معارف اسلامى را، در آن جایى که قابل کشش است، درک کند و براى نیاز یک ملت و یک نظام و یک کشور – که نیاز لحظه به لحظه است – نتواند علاج و دستور روز را نسخه کند و ارائه دهد. این، بلاى بزرگى است.
اگر در رأس نظامهاى سیاسىاى که براساس اسلام، یا تشکیل شده است، یا در آینده تشکیل خواهد شد، چنین روحیهاى وجود داشته باشد، یقیناً اسلام بدنام خواهد شد و منبع لایزال معارف و احکام اسلامى نخواهند توانست جامعه را پیش ببرند. امام، خود را از این آفت مبّرا کرد. به خاطر طول سالهایى که فقهاى شیعه و خودِ گروه شیعه، در دنیاى اسلام به قدرت و حکومت دسترسى نداشتند و فقه شیعه، یک فقهِ غیرحکومتى و فقهِ فردى بود، امام بزرگوار، فقه شیعه را به سمت فقه حکومتى کشاند.
همچنان که اهل فن اطّلاع دارند، در میان کتب فقهى شیعه، بسیارى از مباحثى که مربوط به اداره کشورند – مثل مسأله حکومت، مسأله حسبه و چیزهایى که با کارهاى جمعى و داشتنِ قدرت سیاسى ارتباط پیدا مىکند – چند قرن است که جایشان خالى است. بعضى از آنها، از اوایل هم در کتب فقهى شیعه، مورد تعرّض قرار نگرفته است؛ مثل همین مسأله حکومت. بعضى مسائل مثل مسأله جهاد – که یک مسأله اساسى در فقه اسلام است – چند قرن است که از کتب فقهى استدلالى شیعه، بتدریج کنار گذاشته شده و در اغلب کتب فقهى استدلالى، مورد توجه قرار نگرفته است.
علّت هم معلوم است. فقهاى شیعه، در این مورد تقصیر یا قصورى نکردهاند. براى آنها، این مسائل مطرح نبوده است. شیعه، حکومت نداشته است. فقه شیعه، نمىخواسته است جامعه سیاسى را اداره کند. حکومتى در اختیار او نبوده است که جهاد بخواهد آن حکومت را اداره کند و احکامش را از کتاب و سنّت استنباط نماید. لذا فقه شیعه و کتب فقهى شیعه، بیشتر فقه فردى بود؛ فقهى که براى اداره امور دینى یک فرد، یا حدّاکثر دایرههاى محدودى از زندگى اجتماعى، مثل مسائل مربوط به خانواده و امثال آن کاربُرد داشت.
شاید بشود به جرأت گفت که فقه شیعه، عمیقترین فقههاى اسلامى است. یعنى کتب فقهىِ فقهاى امامیّه، از لحاظ عمق، از همه کتب فقهىاى که ما دیدهایم، به طور معدّل عمیقتر و دقیقتر است؛ امّا این مباحث و این گرایش در زمینههاى مختلف، در آن وجود نداشته است.
امام بزرگوار، فقه شیعه را از دورانى که خود در تبعید بود، به سمتِ فقه اجتماعى و فقه حکومتى و فقهى که مىخواهد نظام زندگى ملتها را اداره کند و باید پاسخگوى مسائل کوچک و بزرگ ملتها باشد، کشاند. این، یعنى نطقه مقابل آن آفتى که گفتیم تحجّر است. حتّى در اواخر سالهاى عمرِ بابرکت امام بزرگوار، مسائلى که به ظاهر جزئى مىنمود – اما با توجّه به این که یک خط و یک سَمتگیرى را به فقهاى شیعه نشان مىداد، بسیار مهم بود – پیش آمد و ایشان باز هم نشان داد که آن کسى که مىخواهد نظام را اداره کند؛ آن فقهى که مىخواهد یک ملت یا مجموعه عظیمى از انسانها و ملتها را اداره کند، بایستى بتواند شرایط زمان را بشناسد و پاسخ هر نیازى را در هنگام آن نیاز، به آن بدهد و نمىتواند در زمینههاى سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و همه مسائلِ زندگى مردم، نقطهاى را بىپاسخ بگذارد.
آفت دومى که در چنین مواردى، مسؤولان و رهبران و گردانندگان اجتماعات را تهدید مىکند، این است که آنها را دچار انفعال و خودباختگى کنند و و در موضع تأثیرپذیرىِ ناخواسته از اراده دیگران قرار دهند. امام بزرگوار، در مقابل این آفت دوم هم مثل کوه ایستاد. آن چیزى که باید مورد توجّه قرار گیرد و من اصرار دارم که مردم عزیز ما – بخصوص جوانان – و همچنین مسؤولان بخشهاى مختلف نظام مقدّس جمهورى اسلامى به آن توجّه کنند، این است که دشمنان نظامِ جمهورى اسلامى، وقتى نمىتوانند در میدان مبارزه رویاروى، کار مؤثّرى با این نظام انجام دهند؛ یعنى نمىتوانند به آن ضربه نظامى بزنند؛ نمىتوانند انفجار داخلى درست کنند؛ نمىتوانند ضربههاى امنیتى بزنند؛ نمىتوانند با محاصره اقتصادى، آن را به زانو درآورند – وقتى از همه اینها مأیوس مىشوند – یک راه برایشان باقى مىماند و آن، این است که نظام اسلامى و انقلابى را به مواضعى برخلاف اصولِ خود سوق دهند، یا به عبارت سادهتر و روشنتر، آن را وادار کنند که از گفتههاى خود در زمینه مسائل انقلاب برگردد؛ حرف و مواضع خود را تخطئه کند و خودش را دچار تناقض نماید! این را از چه راهى انجام مىدهند؟ از راه فشارهاى تبلیغاتى، فشارهاى سیاسى، فشارهاى فرهنگى. جو را آنچنان از فشار انباشته مىکنند که انسانهاى ضعیفالنّفس، در مقابل این فشار نمىتوانند مقاومت کنند.
اگر بخواهیم یکى، دو مثال در زمینه مسائل سیاسى عرض کنیم، باید بگوییم که تا ده، پانزده سال قبل، مسأله فلسطین در دنیاى اسلام، مسألهاى بود که همه به نامِ آن شعار مىدادند؛ بعضى صادقانهتر، بعضى همراه با ظاهرسازى؛ ولى به هر حال، همه حکومتهاى اسلامى، شعار مسأله فلسطین را اقلاً به زبان مىگفتند و تکرار مىکردند. فشار استکبار و دشمنان آغاز شد. یعنى همان کسانى که از اوّل، بانى غصبِ کشور فلسطین از یک ملت – یعنى ملت فلسطین – و سپردن آن به دستِ یک مجموعه مهاجر و دروغین و یک ملت ساختگى بودند، آغاز به فشارآوردن بر روى دولتها و شخصیّتها کردند.
ملت کنونىِ صهیونیستِ اشغالگر، یک ملت ساختگى است. هیچ عنصرى از عناصر اصلى یک ملت در اشغالگران نیست، از جاهاى مختلف عالم، با دیدگاههاى مختلف، با مناشئ اجتماعى مختلف و با عقاید گوناگون آمدهاند؛ صرفاً از جهت این که به نژاد بنىاسرائیل اتّصال و ارتباط دارند! قرنها از هم جدا بودهاند، ولى آنها را به عنوان یک ملت تلقّى کردهاند. یک ملت تصنّعى و دروغین؛ براى این که بتوانند در این نقطه حسّاس از جهان – یعنى قلب خاورمیانه و قلب جهان اسلام – پایگاهى براى استکبار باشند. روز اوّل، انگلیسیها آنها را به وجود آوردند؛ امروز هم رژیم امریکا حداکثر استفاده را از آن مىبرد و اهداف استکبارى خود را تأمین مىکند.
همانهایى که این زمینه را به وجود آوردهاند، آغاز به ایجاد فشارهاى تبلیغاتى و سیاسى بر روى دولتها و شخصیّتها و نظامهاى سیاسى کردهاند و باب گفتگوهاى پشت پرده و رشوه دادنها و رشوه گرفتنها را باز گشودهاند و کارى کردهاند که این شعار عمومى مسلمانان را بتدریج از زبان دولتها بگیرند؛ والّا از ملتها که نمىتوانند بگیرند. همان کسانى که پانزده یا بیست سال قبل، دولت صهیونیست را به عنوان دولت غاصب، مورد قطع رابطه و محاصره اقتصادى قرار داده بودند، امروز براى ایجاد ارتباط اقتصادى با او، مسابقه مىگذارند! این، همان انفعال است. فشار گوناگون دستگاههاى متمرکز استکبار، چه از لحاظ تبلیغات و چه از لحاظ مسائل اقتصادى و غیره، به قدرى بر اینها به طور متوالى وارد مىآید، که احساس مىکنند ناچارند عقبنشینى کنند، و عقبنشینى مىکنند. این، خودباختگى و انفعال در زمینه مسائل سیاسى است.
همین قضیه، به شکل بسیار خطرناکتر، در زمینه مسائل اعتقادى و مواضع اصولى مطرح مىشود. در اواسط این قرن، بسیارى از کسانى که با اتّکا به موج چپ، در آفریقا و آسیا، انقلابها و نظامهایى به وجود آوردند، بعد از گذشت پنج سال، ده سال، پانزده سال، زیر فشار دشمنان مسلّط و دارندگان زر و زور و بوقهاى تبلیغاتى، همه مواضع اصولى خودشان را از دست دادند و بتدریج به آنها نزدیک شدند! فقط اسمهایشان با هم فرق داشت؛ اما باطنشان یکى بود.
خطر بزرگى که انقلابها و اصالت ملتها را تهدید مىکند، این خطر است. خطر بزرگى که صاحبان فکر و اندیشه را در کشورها تهدید مىکند، این خطر است. امام، در مقابل این خطر، مثل کوه استوار ایستاد؛ «کالجبل لا تحرکهالعواصف»(۱). از ساعت اوّل، از نام نظام جمهورى اسلامى بگیرید، تا بقیه قضایا. آن روزها معمول بود که کلمه «دمکراتیک» را در کنار نام جمهورى بیاورند؛ یعنى یک کلمه غربى، داراى محتواى دوگانه. هم غربیها ادّعا مىکردند که ما دمکراتیک هستیم، هم کشورهاى سوسیالیستى و شرقىِ آن روز مىگفتند ما دمکراتیکیم! در دنیا مُد بود که اسم کشورها و نظامهاى سیاسى را دولت دمکراتیک فلان جا بگذارند. اصرار داشتند که این کلمه را بر کلمه جمهورى اسلامى اضافه کنند. البته صرفِ اضافه کردن یک کلمه نبود؛ دنباله این اضافه کردن، خیلى از حرفها و مسائل وجود داشت که امام با آن دیدِ تیزبین خود دید.
امام از اوّل اعلام کرد: «جمهورى اسلامى؛ نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد». جمهورى اسلامى، همان است که انسان از قرآن مىگیرد. در هر مرحلهاى، بخصوص در سالهاى اوّل که هنوز قاطعیت امام بزرگوار براى تصمیمگیرندگان جهانى در داخل دولتهاى استکبارى، درست معلوم نشده بود، از این فشارها زیاد مىآوردند؛ ولى البته بعدها مأیوس شدند. این، آن نکتهاى است که همه باید توجّه داشته باشند.
امروز هم همین معنا وجود دارد. دستگاههاى وابسته تبلیغاتى استکبار، در رادیوهایشان، یک کشور را به خاطر اعتقادات اصیلش، به باد تمسخر و استهزا مىگیرند؛ براى این که ملتى را وادار به عقب نشینى کنند. این رادیوهاى بیگانه، با پولهاى گزافى که اداره مىشوند، براى همین است که ملتها را در مقابل موج مصنوعى جهانى – که آنها با تبلیغات خودشان وانمود مىکنند – به احساس غربت وادار کنند. در همه قضایا هم دخالت مىکنند و نظرات اصیل ملتها را مورد تهاجم قرار مىدهند. ما از ملتهاى دیگر هم کم و بیش خبر داریم؛ اما بیشتر، از ملت و از مسائل اصولى خودمان اطّلاع داریم.
در همه زمینهها – در قضیه زن، در قضیه حقوق بشر، در قضیه دمکراسى – اظهار نظر و دخالت مىکنند و ملت را به خاطر عقاید اصولىاش زیر سؤال مىبرند. در حالى که در همه این قضایایى که امروز بوقهاى تبلیغاتى استکبار، ملت ایران را متّهم مىکنند، مردم ما مىتوانند با گردن برافراشته بایستند و در یک عرصه جهانى – اگر در عرصه بینالمللى، چنین فرصتى به این ملت بزرگ داده شود – اثبات کنند که در این زمینهها، خودِ غربیها از ملت ایران عقبترند.
یک مسأله، همین مسأله دمکراسى و مسأله حضور و دخالت مردم و مسأله آراءِ آنهاست. امروز شما ببینید، ملت ایران در انتخاباتى که مربوط به گزینش رئیس جمهور است – یعنى گزینش رئیس و مدیر امور اجرایى کشور – و براى او مهم است، با درصد بالایى شرکت کرد و رأى داد؛ که من هر چه نگاه کردم، در این سالهاى اخیر، در هیچیک از کشورهاى غربى، در انتخاباتى که آنها خودشان بدان افتخار مىکنند، چنین حضورى از مردم ملاحظه نشده است. ملت ایران، به دهان یاوهگویانى زد که نظام جمهورى اسلامى را به این متّهم مىکردند که با مردم کارى ندارد و آراءِ مردم در آن داراى نقش نیست. ملت، به آنها تو دهنى زد و نشان داد که نخیر؛ اگر شما راهپیماییها را نمىبینید؛ اگر حاضر نیستید که حضور مردم را در صحنههاى گوناگون پرهیجان این انقلاب و این کشور ببینید؛ بیایید، این یک نمونه و یک حضور آشکار و غیرقابل انکار را ببینید.
جمهورى اسلامى، این افتخار را دارد که تصمیمگیرى در آن، در مسائل مهمّى از این قبیل، به عهده مردم است. مردم، این امکان و این میدان را دارند و نظام جمهورى اسلامى از آنها مىخواهد که در این میدان وارد شوند و حضور پیدا کنند و این حرکت را انجام دهند. البته تبلیغات دشمن که با این چیزها تمام نمىشود. تبلیغات خصمانه دشمن، تبلیغات استکبارى، تبلیغاتى که ناشى از غرضورزى و عناد است، به خاطر واقعیت داشتن حرفها که نیست. چیزى را براى یک ملت و یک کشور و یک نظام بهانه مىکنند و به دروغ روى آن تبلیغات مىنمایند.
مسأله زن هم همین طور است. در طول این نوزده سال – از اوّل انقلاب تا کنون – نسبت به دیدگاه نظام جمهورى اسلامى و دیدگاه اسلامى دربارهٔ زن، به طور مستمر یاوهگویى کردهاند. اسلام، در مورد بینشى که نسبت به زنان و نقش بانوان در جامعه دارد – نقش فردى، نقش خانوادگى، نقش سیاسى، نقش اجتماعى – مىتواند ادّعا کند که همه ملتهاى مدّعى باید از او پیروى کنند. اگر قرار باشد که در این زمینه، کشورهاى غربى پشت میز محاکمهاى قرار گیرند و پاسخ دهند، بدون شک آبرویشان خواهد رفت.
در همین کشورهاى غربى، تا چند سال قبل از این – نه خیلى زیاد – زنانى که در مراکز آموزش عالى تحصیل مىکردند، حق نداشتند مدرک کتبى تحصیلات عالى خودشان را بگیرند! در همین اواخر، در بعضى از کشورهاى غربى – از جمله در انگلستان – یکى از مجلاتّ یکى از کشورهاى غربى – که نمىخواهم از آن کشور و از آن مجلّه اسم بیاورم – پیرزنى را معرفى کرده بود که در سال ۱۹۱۷ – یعنى تقریباً هفتاد سال قبل – در حدّ دکترا تحصیلات عالیه کرده است؛ لیکن به او مدرک تحصیل ندادهاند! بعد سؤال مىکند، چرا مدرک تحصیل ندادهاند؟ مىگوید که چون تا سال ۱۹۴۷ در انگلستان، به زنانى که تحصیل مىکردند، مدرک تحصیلى نمىدادند و مىگفتند که زن نباید مدرک تحصیلى بگیرد! اینها امروز آمدهاند و در مقابل جمهورى اسلامى، مدّعى حقوق زن شدهاند! در همان سالهایى که چنین حقارتهایى در فرهنگ غربى ملاحظ مىشد، در ایران اسلامى، «بانوى اصفهانى» اجازه اجتهاد از مجتهدان درجه اوّلِ آن روز اسلام داشت و در اصفهان، حوزه تدریس فلسفه و فقهش را دایر بود! اسلام، این است.
تا اوایل این سده – یعنى تا دهههاى دوم و سوم همین قرن میلادى – در کشورهاى غربى، زنان مالکیت به معناى حقیقى نداشتند! یعنى زنى که شوهر مىکرد، بدون اجازه شوهرش نمىتوانست در ثروت خود تصرّف کند. این را با احکام اسلامى مقایسه کنید که زنان را مستقل مىداند. مگر شوهر حق دارد که به زن بگوید تو در مال خودت این کار را بکن، این کار را نکن، این تصرّف را بکن؟ در اسلام، چنین حقّى به شوهر داده نشده است. دربارهٔ مسأله زن، اینها آمدهاند طلبکار نظام جمهورى اسلامى شدهاند! چرا؟ چون در نظام اسلامى، بر اساس معارف اسلام، بىبندوبارى راه ندارد و فساد و فحشا اجازه داده نمىشود.
اینها مىخواهند، همچنان که در نظام منحوس پهلوى، زن و مرد و پیر و جوان را به سمت بىبندوبارى سوق مىدادند، امروز هم همین کار را در نظام جمهورى اسلامى بکنند و همان بساط را به راه بیندازند. همان بلایى که امروز بر سر خود کشورهاى غربى آمده است، که امروز دلسوزان در کشورهاى غربى – و از همه بیشتر در امریکا – نگران فساد و بىبندوبارى نسل جوان خودشان می باشند، که دیگر از قابلیت کنترل هم خارج شدهاند و نمىتوانند علاج کنند!
مىخواهند این فساد را هم در کشورهاى اسلامى و در نظام اسلامى ما – که بر پایه قرآن است – به راه بیندازند. آن وقت با فشارهاى تبلیغاتى، با تحقیر، با تمسخر، با دروغ و با نسبتهاى خلاف واقع، مىگویند که زنان را شکنجه مىکنند! با گفتن این دروغها، مىخواهند نظام اسلامى را دچار انفعال کنند و ملت و مسؤولان ایران، در مقابل این حرفها مجبور به عقبنشینى شوند. حاشا و کلّا، چنین چیزى اتفاق نمىافتد.
ملت ایران، عزّت و سربلندى خود را از استقامت و خودباورى و نفى خودباختگى به دست آورده است. همه دنیا باید بدانند که این ملت، به سمت کمال و رفاه و علم و معرفت و گسترش فرهنگ و به سمت همه نیکیها و زیباییها پیش خواهد رفت؛ اما حتّى یک روز و یک ساعت هم تسلیم فشارهاى دشمنان نخواهد شد.
راه میان تحجّر و خودباختگى، راهى بود که امام انتخاب کرد. این، درس بزرگ امام بود و توانست این انقلاب را نجات دهد. امروز هم به فضل پروردگار، همان راه و همان خط در این کشور مجرا و معتبر است و مسؤولان و فرزانگان و بزرگان و علما و سیاستمداران و جوانان کشور و آحاد ملت، بر روى همین خط حرکت مىکنند. رحمت خدا بر آن روح پاک و فکر بلندى که راه را درست تشخیص داد، درست حرکت کرد و به نتایج درست آن دست پیدا کرد.
پروردگارا! تو را به اولیایت سوگند مىدهیم، روح مطهّر امام بزرگوار را روزبهروز و ساعتبهساعت، از تفضّلات خود بیشتر بهرهمند فرما. پروردگارا! خطّ روشن آن بزرگوار را هر روز برجستهتر و نمایانتر گردان. پروردگارا! ملت ایران را در همه میدانهاى بزرگ، موفق و پیروز گردان. پروردگارا! این وحدت و اتّفاق و یگانگى و وحدت کلمهاى را که میان این ملت است، روزبهروز مستحکمتر کن. پروردگارا! مسؤولان کشور را – کسانى که براى این مردم، تعهّد خدمتگزارى کردهاند – در ادامه راهشان و در انجام کارهاى بزرگ و برداشتن بارهاى سنگین، کمک فرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، قلب مقدّس ولىّعصر ارواحنافداه را از ما راضى و خشنود فرما و ما را در حضور و غیبتش، از سربازان حضرتش قرار ده.
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته
۱) کمال الدین، ص ۳۸۹
۱۳۷۷/خداى متعال نعمت خودش را بر امام راحل را منحصر به دوران حیات او نکرد؛ بعد از وفات او هم، برّ الهى بر او جریان یافت
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّالعالمین. والصّلاه والسّلام على سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین. سیما بقیهاللَّه فى الارضین.
قال اللَّه الحکیم فى کتابه: «بسماللَّهالرحمنالرحیم. انا اعطیناک الکوثر. فصلّ لرّبک وانحر. ان شانئک هوالابتر.(۱)»
در زمان حیات بابرکت امام بزرگوار، هنگامى که وجود آن مرد بزرگ و رهنماییهاى او، مثل خورشید عالمتابى بر تمام اجزاى این نظام مىتابید و به همه نور و گرما مىبخشید، تصوّر این که یک روز این نظام بتواند بدون این خورشید فروزان به حیات خود ادامه دهد، دشوار بود. دوستان به سختى باور مىکردند؛ دشمنان هم به چنان روزى امید بسته بودند. اما به فضل الهى، خداى متعال نعمت خودش را بر این مرد بزرگ، منحصر به دوران حیات او نکرد؛ بعد از وفات او هم، برّ الهى و نعمت الهى بر او جریان یافت و این سرچشمهاى که او با ایمان عظیم و با توکّل و اخلاص خود به جریان انداخته بود، همچنان جارى ماند و ثابت شد پایهاى که امام در این کشور چیده است، ماندگار است و به اشخاص وابسته نیست. اشخاص مىروند؛ اما جریان عظیم نهضت اسلامى ملت ایران و امام بزرگوارشان، باقى مىماند. امروز بعد از گذشت نُه سال، هر کس که به این کشور نگاه کند، آثار حضور امام بزرگوار را مىبیند. امام در میان ما حاضر است، افکار او زنده است، راه او ماندگار است و ادامه خواهد یافت. این راه، به کمک الهى و به دعاى حضرت ولىاللَّهالاعظم، راه ماندگارى است و ملت ایران با همه وجود، راه امام را قبول دارد و به آن وفادار و در آن پایدار است.
دو نکته اساسى در حرکت امام بزرگوار بود که همین دو نکته، سرمایه ارزشمند این انقلاب بود و هست: یکى این است که هدف این انقلاب، اسلام است. دوم این که سربازان این انقلاب و لشکر این انقلاب، مستضعفان و پابرهنگان و همچنین قشر جوانند. این انقلاب را، پابرهنگان به پیروزى رساندند. این جنگ طولانىِ تحمیلىِ هشت ساله را جوانان این مملکت به نتیجه رساندند. امروز هم جوانان، در راه خدا و در راه اسلامند. امروز هم اگر خطرى این انقلاب را تهدید کند، اوّلین کسانى که به میدان خواهند آمد، همین جوانانند؛ جوانان حوزهها، دانشگاهها و جوانان سراسر کشور و قشرهاى مختلف.
امام بزرگوار، با همه وجود، از اسلام دم زد. امروز همه امام را با وجودشان و با دلشان قبول دارند. کلمات امام، کلمات واضحى است؛ محکمات و بیّنات است. فرمایشات امام، هنوز در فضا طنینافکن است. وصیتنامه امام، میثاق همیشگى امام با امّت است. همه باید این کلمات را درست بفهمیم و بر آن تدبّر کنیم، تا راه امام را اشتباه نکنیم. کسانى که دم از امام مىزنند، اما حاضر نیستند فکر امام و راه امام را بپذیرند و به آن تن بدهند، اشتباه مىکنند. امروز ملت، دولت، رئیسجمهور، مجلس شوراى اسلامى، قوّه قضاییّه، همه مسؤولان بلندپایه نظام، آحاد مردم، دانشگاهها و حوزههاى علمیّه، دلشان براى اسلام مىتپد. دنیا هم که براى انقلاب ما ارزش قائل است، به خاطر همین است که پشتیبانى عظیم میلیونى از این انقلاب را مىبیند. اسلام عزیز، اسلام ناب، اسلامى که امام بزرگوار ما عمرش را وقف آن کرده بود و این ملت در راهش این همه فداکارى کرد، کارایى خود را نشان داده است. ملت ایران، هم در به وجود آوردن این انقلاب، هم در جنگ تحمیلى و دفاع از کشور در مقابل دشمنان متجاوز و هم در دوران سازندگى، نشان داد که این اسلام کارآمد است و مىتواند کشور ویرانهاى را بسازد؛ و انشاءاللَّه در میدانهاى دیگرى که باقى است – در زمینههاى مختلف اقتصادى و فرهنگى – اسلام عزیز کارایى خود را نشان خواهد داد.
ملت باید از اسلام جدا نشود و نخواهد شد. همه مسؤولان، در خدمت اسلام و کمربسته اسلامند. دعاى حضرت بقیهاللَّه به این مردم و این ملت، همواره پایدار خواهد بود. اسلام از این کشور دفاع خواهد کرد. دنیا و آخرت ملت ایران، به برکت اسلام تأمین خواهد شد. این خیل عظیم میلیونى مردم، بخصوص جوانان عزیز، سربازان اسلام و در راه اسلامند. مادامى که اسلام در میان شما حاکم است و مادامى که این وحدت کلمه عظیم، بحمداللَّه بر شما حکمفرماست، آمریکا، صهیونیست و دشمنان شکستخورده و روسیاه، نخواهد توانست با این ملت کارى بکنند و خسارتى بزنند.
من امروز به همین اندازه اکتفا مىکنم؛ چون بیش از این، دوستان و پزشکان به من اجازه ندادهاند که صحبت کنم. چند دعا مىکنم: پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، همه ما را تا لحظات آخر عمرمان، سرباز اسلام قرار بده؛ اسلام را در ایران و در دنیا پیروز کن و ملتهاى اسلامى را به پیروزى کامل برسان. پروردگارا! روح مطهّر امام و ارواح طیّبه شهیدان را با پیامبر محشور کن. پروردگارا! اتّحاد این ملت را روزبهروز مستحکمتر کن. پروردگارا! اتّحاد میان مردم و آحاد ملت با مسؤولان کشور، با دولت، با مجلس، با قوّه قضاییّه و دیگران را روزبهروز مستحکمتر کن. پروردگارا! همه توطئههاى دشمنان اسلام را – چه دشمنان آشکار و چه دشمنان منافق – خنثى فرما. پروردگارا! ما را در راه خودت زنده بدار و در راه خودت بمیران. پروردگارا! قلب مقدّس ولىعصر را از ما راضى و خشنود کن.
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته
۱) کوثر: ۳-۱
۱۳۷۸/ هر وقت هر جا تکلیف شرعى امام را وادار به حرکتى کرد، بُعدى از ابعاد ایشان آشکار شد
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین. نحمده و نستعینه و نستغفره و نتوکّل علیه و نصلّى و نسلّم على حبیبه نجیبه و خیرته فى خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشیر رحمته و نذیر نقمته؛ سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین. الهداه المهدیّین المعصومین. سیّما بقیّهاللَّه فىالارضین. اوصیکم عباداللَّه بتقوى اللَّه.
روز، روز متعلّق به امام بزرگوار است و سخن ما دربارهٔ خصوصیاتى از این مرد بزرگ و این یادگار پیامبران و اولیاى الهى در زمان ماست. به همه برادران و خواهران نمازگزار عرض مىکنم که خصوصیت امام بزرگوار ما رعایت تقوا بود. همه شما تقوا را دستورالعمل زندگى خود قرار دهید، تا همچنان که ابواب رحمت الهى بر روى آن مرد بزرگ باز شد، بر روى ما هم باز شود. تقوا، رحمت و هدایت الهى را متوجّه فرد و جامعه باتقوا مىکند. دستورالعمل اوّل و آخر پیامبران و جانشینانشان، تقواى الهى است.
در خطبه اوّل در نظر دارم آن درکى را که در طول زمان به عنوان یک شاگرد و پیرو این مرد بزرگ احساس کردم و دیدم و لمس کردم، به شما عزیزان – بخصوص جوانان – منتقل کنم. دربارهٔ امام خیلى حرف زدهایم. همه، از دوستان، از دشمنان، از ایرانى و غیر ایرانى و مسلمان و غیر مسلمان، از این مرد بزرگ تجلیل کردند. در اینها هیچ حرفى نیست. عظمت و جلالت و شأن او براى همه مسلّم است؛ اما این یک امر اجمالى است. من فکر مىکنم نسل جوان ما – که امروز با قدرت و نشاط راه افتخار و عزّتى را که این مرد بزرگ در مقابل ما باز کرد، طى مىکند – مایل است از امام خود چیزهاى بیشترى بداند. من دریافتهاى خودم را عرض مىکنم؛ یعنى آنچه را که به مرور زمان در طول حدود سىسال که امام را از نزدیک شناختیم در او دیدیم و در هر برهه، مظهرى و بُعدى از ابعاد این شخصیت عظیم را ملاحظه کردیم. از این سىویک سال – که از دوران جوانى بنده تا رحلت آن بزرگوار طول کشید – البته چهارده سال ایشان در تبعید بودند و ما به ظاهر از ایشان دور بودیم؛ اما در فضاى ذهن و مسیر امام بودیم و از او جدا نبودیم. همان چهارده سال هم در واقع با امام بودیم.
یک نکته را به شما عزیزان عرض کنم. درست است که شاگردان امام و آشنایان با امام، امام را در حدّ بالایى با عشق و محبّت دوست مىداشتند؛ اما آنچه دربارهٔ امام گفته شده است، منشأش محبّت نیست؛ محبّت منشأش آن خصوصیّاتى است که در امام بود. نکته دوم این است که این شخصیتِ داراى ابعاد گوناگون، هیچ اصرار و عجلهاى نداشت که آن زیباییها و درخشندگیهاى وجود خود را به رخ کسى بکشد. هر وقت هر جا تکلیف شرعى او را وادار به حرکتى کرد، بُعدى از ابعاد او آشکار شد. من از سال ۳۷ آغاز مىکنم؛ سالى که خودم به قم رفتم و اوّلبار امام را از نزدیک دیدم؛ البته قبل از آن در مشهد شنیده بودیم که در قم یک مدرّس و استاد بزرگى هست که جوانپسند و برجسته است. طلبه جوانى که به قم وارد مىشود، دنبال استاد مىگردد. در حوزههاى علمیه، انتخاب استاد، اجبارى نیست و هر کس طبق پسند و سلیقه خود، استاد را انتخاب مىکند. استادى که طلّاب جوان و مشتاق را در وهله اوّل به خود جلب مىکرد، همین مردى بود که آن روز در میان شاگردانش به عنوان «حاجآقا روحاللَّه» شناخته مىشد. مجموعه جوانان فاضل و درسخوان و پُرشوق در محفل درس او جمع بودند. ما در چنین فضایى وارد قم شدیم.
او مظهر نوآورى علمى و تبحّر در فقه و اصول بود. بنده قبل از ایشان استاد بزرگى را در مشهد دیده بودم – یعنى مرحوم آیهاللَّه میلانى – که از فقهاى برجسته بود. در قم هم همان وقت رئیس حوزه علمیه قم – که استاد امام هم بود؛ یعنى مرحوم آیهاللَّه العظمى بروجردى – حضور داشت؛ بزرگان دیگرى هم بودند؛ اما آن محفل درسى که دلهاى جوان و مشتاق و کوشا و علاقهمند به استعدادهاى خوب را جذب مىکرد، درس فقه و اصول امام بود. یواش یواش از قدیمىترها شنیدیم که این مرد، فیلسوف بزرگى هم هست و در قم درس فلسفه او، درس اوّل فلسفه بوده است؛ لیکن حالا ترجیح مىدهد که فقه تدریس کند. شنیدیم که این مرد، معلّم اخلاق هم بوده است و کسانى در درس اخلاق او شرکت مىکردند و او به تقویت فضایل اخلاقى در جوانان همّت مىگماشته است. در خلال درس در طول سالها، این را ما از نزدیک هم ملاحظه کردیم. اما تا اینجا شخصیت این مرد بزرگ – که باطن او سرشار از خصوصیات ناشناخته بود – براى اکثر مردم در آن روز فقط به عنوان یک استاد عالم و شاگردپرور و یک تهذیبکننده اخلاق طلّاب و شاگردان شناخته مىشد.
در سال ۱۳۴۰ مرحوم آیهاللَّه بروجردى – مرجع تقلید – درگذشت. مراجع بزرگوارى بودند که مطرح شدند و دوستانشان نام آنها را مىآوردند. اینجا صحنهاى شد براى اینکه این مرد – امام بزرگوار – به همه نشان دهد این درس اخلاقى که مىگفته است، فقط زبانى و به قصد یاد دادن به دیگران نبوده است؛ بلکه خود او اوّلین عامل به درسهاى تهذیب نفس است. همه دیدند، همه فهمیدند و تصدیق کردند که این مرد از مقام و از مطرح شدن براى ریاست – حتّى اگر آن ریاست، مرجعیّت باشد که یک ریاست روحانى و معنوى است – رویگردان است و براى مقام و منصب و رتبه و شخصیت، هیچگونه تلاشى نمىکند؛ بلکه اگر دیگران هم بخواهند براى مطرحکردنش تلاش کنند، تا آنجایى که بتواند، مانع مىشود. بعد از گذشت حدود یک سالونیم از فوت مرحوم آیهاللَّه بروجردى، نهضت اسلامى آغاز شد. در نیمه دوم سال ۱۳۴۱، بُعد دیگرى از ابعاد این شخصیت آشکار شد و آن، هوشیارى و تیزفهمى و توجّه به نکاتى که غالباً به آن توجّه نمىکردند، از یک طرف، و غیرت دینى از طرف دیگر بود. خیلیها شنیدند که تصویبنامه دولت در آن زمان، قید مسلمان بودن و سوگند به قرآن براى فرد منتخب را حذف کرده است؛ اما خیلى توجّه نکردند که این چقدر اهمیت دارد! درعینحال خیلى اهمیت داشت؛ دلیل هم این بود که با آنکه مجلس شوراى ملىِ آن زمان، مجلس فرمایشى بود – خودشان آن را تشکیل مىدادند و فقط نامزدهاى مورد قبول خودشان به آنجا مىرفتند؛ در واقع انتخاب مردم وجود نداشت و انتصاب بود – با وجود این، آن رژیم جرأت نکرد آن مقرّرات مربوط به انجمنها و این مسأله اسلام را در وقتى که مجلس سرِپا بود، مطرح کند. ترسیدند منعکس شود؛ گذاشتند در غیاب مجلس! مجلس را در آن وقت منحل کرده بودند؛ مجلس نبود؛ در محیط دربستهاى آن را تصویب کردند! این نشان مىداد که پشت سرِ این قضیه، حرفهاى فراوان و مقاصد زیادى هست. این را کسى نمىفهمید؛ اما امام این را فهمید و ایستاد. غیرت دینى او، او را وادار کرد که در این مسأله پیشقدم شود و مبارزه براى این زاویه علىالظّاهر کوچکِ ضدّ اسلامى را آغاز کند و این کار را هم کرد.
در همینجا یک نکته مهم وجود دارد: امام بزرگوار حتّى در میدان مبارزه هم نخواست جلو بیفتد. خود ایشان براى ما نقل کرد که در اوّل آغاز نهضت، در منزل مرحوم آیهاللَّه حائرى، با یک نفر از مراجع معروفِ وقت آن زمان، و از همدورههاى خودشان صحبت مىکرد و به ایشان گفته بود شما جلو بیفتید، ما هم دنبال شما حرکت مىکنیم. امام مقصودش این بود که تکلیف انجام بگیرد؛ آن فریضیهاى را که بر دوش خود احساس مىکرد، انجام دهد؛ جلو افتادن مطرح نبود. البته دیگران آنقدر توانایى و جرأت ورود در این میدان را نداشتند و به امام نمىرسیدند. امام به طور طبیعى رهبرى و سررشتهدارى این حرکت را برعهده داشت؛ این مبارزه را آغاز کرد و به مردم تکیه نمود. تا آن روز هیچ کس از بزرگان حوزههاى علمیه و مراجع حدس نمىزد که یک حرکت دینى، آن هم در آن دوران اختناق، اینگونه بتواند پشتیبانى مردم را جلب کند؛ اما امام در همان روز گفت من به پشتیبانى این مردم حرکت مىکنم؛ مردم را به این بیابان قم دعوت مىکنم. او مىدانست که اگر مردم را دعوت کند، از همه ایران جمع مىشوند و یک اجتماعِ عظیمِ غیرقابل علاج براى دولت آن وقت و رژیم فاسد به وجود مىآورند.
در اینجا بُعد جدیدى از شخصیت این مرد آشکار شد؛ بعد قدرت رهبرى، شجاعت سیاسى، آشنایى با ریزهکاریهاى کارهاى دشمن، هوشیارى نسبت به هدفهاى دشمنان؛ این بُعد در عمل آشکار شد. سال ۴۲ – یعنى سال دوم مبارزه – رسید که سال شدّت عملها و فشارها و کشتارها بود. آنجا امام مثل خورشیدى در آسمانِ امیدهاى ملت ایران ظاهر شد. در موضع یک مرد فداکار و یک آتشفشان؛ کسى که همه احساسات لازم براى یک مرد جهانى، یک مرد میهنى، یک مرد اسلامى در او جمع است؛ شجاعت لازم را دارد، قدرت بسیج عظیم مردم را دارد، صراحت لازم را دارد؛ چه در اوّل سال ۴۲ که ماجراى حمله کماندوها به مدرسه فیضیه و حوزه قم پیش آمد و چه در پانزده خرداد سال ۴۲ که عظمت امام در آنجا آشکار شد. ملت ایران ناگهان احساس کرد که پشت و پناهى دارد؛ قلّه عظیمى وجود دارد که مىتواند به او چشم بدوزد و به آن توجّه کند. امام در پانزده خرداد اینگونه در صحنه ظاهر شد. بعد از این ماجرا، زندان و تبعید و فشارهاى فراوان وجود داشت و امام در آن روز جوان نبود. براى ما که آن روز جوان بودیم، زندان رفتن و ماجراهاى مشکلى که پیش مىآمد، خیلى سخت نبود؛ بیشتر شبیه یک سرگرمى بود؛ اما امام در آن سال – در سال آغاز مبارزه – شصتوسه ساله بود. در شصتوسه سالگى، این مرد با جوشش احساس خود مىتوانست احساسات یک ملت را به جوشش آورد. زندان رفتن و تبعید شدن براى کسى در آن سنین، کار آسانى نبود؛ اما این فداکارى و از خودگذشتگى و خطرپذیرى در این مرد آشکار شد. این هم بُعد جدیدى بود؛ یعنى مردى که در راه آرمانهاى بزرگ و در راه تکلیف شرعى، هیچ مشکلى نمىتوانست مانع راه او بشود. این جریان، درسال ۴۲ و ۴۳ به تبعید چهارده ساله امام، اول به ترکیه و بعد هم به عراق منتهى شد.
در دوران تبعید امام، ابعاد تازهاى از شخصیت این مرد کمنظیر و حقیقتاً استثنایى در زمان ما بروز کرد؛ چیزهایى که انسان در زندگى شخصیتهاى بزرگ، بعضى از آنها را بهندرت ملاحظه مىکند. اوّلاً او در موضع یک طرّاح فکرى – و به قول معروفِ مذاکراتِ سیاسى، یک تئوریسین – قرار مىگیرد که طرح یک حکومت را، طرح یک نظام را، طرح یک بنا و دستگاه جدید را مىریزد؛ آن هم طرحى که هیچگونه سابقه موجود و محسوسى در مقابل چشم ندارد. بناى اسلامى، با توجّه به نیازهاى دنیاى جدید و مسائلى که در دنیا مطرح است؛ ترکیب این مسائل، مىشود طرّاحى یک نظام. ثانیاً این مرد با اینکه در ایران نبود، اما از راه دور، مدت چهارده سال قضایاى مبارزات اسلامى و نهضت اسلامى در ایران را به معناى واقعى کلمه رهبرى کرد. در طول این مدت چهارده سال و بخصوص چند سال اخیر – یعنى از سالهاى ۵۰ و ۴۹ تا ۵۴ و ۵۵ – شدّت اختناق و فشار زیاد بود. گروهها، گروهکها، احزاب سیاسى گوناگون، مخفى، مبارز، سیاسى، غیرسیاسى بهوجود مىآمدند و همه در زیر فشارهاى رژیم مضمحل مىشدند و از بین مىرفتند و یا بىخاصیت مىشدند. با این که بعضى از آنها پشتیبانهاى سیاسى بینالمللى هم داشتند؛ به بلوک شرق و غرب – بخصوص به شرق – متّصل بودند و از آن جا هدایت و کمک مىشدند، اما نهضت امام متّکى به تشکیلات حزبى نبود. امام هیچ تشکیلات حزبى در داخل کشور نداشت؛ عدّهاى شاگردان و دوستان و آشنایان به فکر او و متن مردم بودند. امام هم وقتى در اعلامیهها پیام مىداد، مخاطب او، آن عده دوستان و آشنایان مخصوص او نبودند؛ مخاطب او، متن مردم بودند. او با متن مردم و توده مردم حرف مىزد و آنها را هدایت مىکرد و توانست در طول چهارده، پانزده سال، از راه دور این مایه فکر اسلامى و نهضت اسلامى را اوّلاً در ذهنها عمیق کند، ثانیاً در سطح جامعه توسعه دهد؛ دلهاى جوانان و ذهنها و ایمانها را به آن متوجّه کند، تا زمینه براى آن انقلاب عظیم آماده شود. خیلیها در داخل کشور کارهاى بزرگ و مخلصانه و فداکارانهاى انجام مىدادند، اما اگر مرکزیّت امام نبود، هیچکدام از این کارها نبود؛ همه این تلاشها شکست مىخورد و همه این انسانها از نفس مىافتادند. آن کسىکه از نفس نمىافتاد، او بود و دیگران هم به نیروى او قوّت و نیرو مىگرفتند. بعد هم هدایت حقیقى یک حرکت انقلابى و یک نهضت بزرگ در طول مدت چهارده سال و عبور دادن آن از آن همه عقبات گوناگون توسط آن بزرگوار بود. طورى شد که افکار غیراسلامى و ضدّ اسلامى به انزوا گراییدند و به حاشیه رانده شدند؛ روزبهروز فکر اسلامى و این تفکّر منطقى و مستحکم و قوى، غلبه خود را بر افکار دیگر ثابت و آشکار کرد. در همه قضایاى مهم، حضور امام محسوس بود. در سال ۱۳۴۷، امام در نجف – مرکز فقاهت – فکر «ولایت فقیه» را با اتّکاء به مایههاى محکم فقهى از آب درآورد.
البته «ولایت فقیه» جزو مسلّمات فقه شیعه است. این که حالا بعضى نیمهسوادها مىگویند امام «ولایت فقیه» را ابتکار کرد و دیگر علما آن را قبول نداشتند، ناشى از بىاطّلاعى است. کسىکه با کلمات فقها آشناست، مىداند که مسأله «ولایت فقیه» جزو مسائل روشن و واضح در فقه شیعه است. کارى که امام کرد این بود که توانست این فکر را با توجّه به آفاق جدید و عظیمى که دنیاى امروز و سیاستهاى امروز و مکتبهاى امروز دارند، مدوّن کند و آن را ریشهدار و مستحکم و مستدل و باکیفیت سازد؛ یعنى به شکلى درآورد که براى هر انسان صاحب نظرى که با مسائل سیاسى روز و مکاتب سیاسى روز هم آشناست، قابل فهم و قابل قبول باشد.
عزیزان من! در ایران، در آن دوران چهارده ساله – بخصوص در این سالهاى آخر – مبارزان اسلامى احساس تنهایى نمىکردند؛ همیشه احساس مىکردند که امام با آنها مرتبط و متّصل است. در ماجراى درگذشت فرزندش، یک بُعد دیگر از ابعاد این شخصیت عظیم آشکار شد. خیلیها بزرگند، عالمند، شجاعند؛ اما آن کسانىکه این عظمتها در داخل عواطف و در زوایا و اعماق دل آنها امتداد داشته باشد، خیلى زیاد نیستند. مرد مسنّى در سنین نزدیک به هشتاد سال در آن زمان، وقتى که فرزند فاضل و برجستهاش از دنیا رفت – که در واقع پسر او هم یک پسر برجسته و یک فاضل و یک عالم ممتاز و یک امید آینده بود – جملهاى که از او نقل شد و شنیده شد، این بود که «مرگ مصطفى از الطاف خفیه الهى است»! او این را مهربانى الهى و لطف پنهانى خدا تلقّى کرد؛ اینطور فهمید که خدا به او لطف کرده است؛ آن هم لطفى پنهانى! ببینید چقدر عظمت مىخواهد در یک انسان! این مصیبتها و این سختیها و این شدّتهایى که در دوران انقلاب بر این مرد بزرگ وارد آمد و او مثل کوه استوارى آنها را تحمّل کرد، ریشهاش در همین عظمت روحى است که در مقابل مرگ عزیزى اینچنین، چنین برخوردى پیدا مىکند. بعد هم قضیه تبعید ایشان از عراق و آغاز هجرت آن بزرگوار به کویت و سپس به فرانسه بود؛ که فرمود اگر به من اجازه اقامت در کشورى ندهند، فرودگاه به فرودگاه خواهم رفت و پیامم را به همه دنیا خواهم رساند. آن عظمت، آن شجاعت، آن شرح صدر، آن استقامت کمنظیر، آن قدرت رهبرى الهى و پیامبرگونه، باز خودش را در اینجا نشان داد. این هم بُعد جدیدى از ابعاد شخصیت آن بزرگوار بود. بعد هم که جریانِ آمدن ایشان به ایران و مواجهه با آن قضایا و تشکیل نظام جمهورى اسلامى بود.
آنچه که در دوره بعد از تشکیل نظام اسلامى، از ابعاد وجودى امام ملاحظه شد، به نظر من به مراتب مهمتر و عظیمتر بود از آنچه که قبلاً دیده شده بود. در این دوران، امام – این شخصیت برجسته و ممتاز – در دو بُعد و دو چهره ملاحظه مىشود: در دوران حکومت، یک چهره، چهره رهبر و زمامدار است؛ یک چهره، چهره یک زاهد و عارف. ترکیب این دو با هم، از آن کارهایى است که جز در پیامبران، جز در مثل داود و سلیمان، جز در پیامبرى مثل پیامبر خاتم صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم انسان نمىتواند دیگر پیدا کند. اینها حقایقى است که ملت ایران در طول سالهاى متمادى آنها را لمس کرده؛ ما هم که از نزدیک شاهدش بودیم و دیدیم. تربیت اسلامى و قرآنى این است. امام به چنین چیزى همه را دعوت مىکرد؛ نظام اسلامى را براى تربیت انسانهایى از این قبیل مىخواست و مىپسندید؛ همانطور که خود او مظهر اعلاى آن بود. در چهره یک حاکم و زمامدار و رهبر، امامِ بزرگوار مردى هوشیار، باشهامت، باتدبیر، باابتکار و دریادل بود. امواج سهمگین در مقابل او چیز کماهمیتى محسوب مىشدند. هیچ اتفاق سنگینى نبود که بتواند او را شکست دهد و او را به خضوع در مقابل آن اتفاق وادار کند. در همه حوادث تلخ و سختى که در زمان دهساله رهبرىِ آن بزرگوار پیش آمد – که خیلى زیاد هم بود – امام از همه آنها بزرگتر بود. هیچکدام از این حوادث – آن جنگ، آن حمله امریکا، آن توطئههاى کودتا، آن ترورهاى عجیب و غریب، آن محاصره اقتصادى، آن کارهاى عظیم و عجیب و غریبى که دشمنان با شکلهاى مخلتف مىکردند – نمىتوانست این مرد بزرگ را دچار احساس ضعف و شکست کند او از همه این حوادث، قویتر و بزرگتر بود. او معتقد به مردم بود؛ حقیقتاً به آراءِ مردم اعتقاد داشت. او به نظر و به رأى مردم اعتقاد داشت – که من در خطبه دوم دراینباره مختصرى صحبت خواهم کرد – به مردم از صمیم قلب علاقه داشت؛ به مردم عشق مىورزید و آنها را دوست مىداشت.
اغلب آن صفاتى که در زمامداران مختلف عالم، مایه امتیاز آنها مىشد، تا آنجایى که من بررسى کردم و به ذهنم رسیده است – ما در امام مجتمع مىدیدیم. او، هم عاقل بود، هم دوراندیش بود، هم محتاط بود، هم دشمنشناس بود، هم به دوست اعتماد مىکرد و هم ضربهاى را که به دشمن وارد مىکرد، قاطع وارد مىکرد. همه صفات و خصوصیاتى که براى یک انسان لازم است تا بتواند در چنین جایگاه حسّاس و خطیرى انجام وظیفه کند و خدا و وجدان خود را راضى نماید، در این مرد جمع بود.
امام به مردم اعتماد داشت. انقلاب که پیروز شد، امام مىتوانست اعلان کند که نظام ما، یک نظام جمهورى اسلامى است؛ از مردم هم هیچ نظرى نخواهد؛ هیچکس هم اعتراضى نمىکرد؛ اما این کار را نکرد. دربارهٔ اصل و کیفیت نظام، رفراندم راه انداخت و از مردم نظر خواست؛ مردم هم گفتند «جمهورى اسلامى»؛ و این نظام تحکیم شد. براى تعیین قانون اساسى، امام مىتوانست یک قانون اساسى مطرح کند؛ همه مردم، یا اکثریت قاطعى از مردم هم یقیناً قبول مىکردند. مىتوانست عدّهاى را معیّن کند و بگوید اینها بروند قانون اساسى بنویسند؛ هیچکس هم اعتراض نمىکرد؛ اما امام این کار را نکرد. امام انتخابات خبرگان را به راه انداخت و حتّى عجله داشت که این کار هرچه زودتر انجام گیرد. در انقلابهاى دنیا – که البته غالباً هم کودتاست و انقلاب نیست – کسانى که در رأس قرار مىگیرند و زمامدار مىشوند، براى خودشان یک سال، دو سال فرصت قرار مىدهند و مىگویند تا وقتى آماده براى رأىگیرى شویم، باید این مدّت بگذرد؛ اما همان را هم غالباً تمدید مىکنند! امام دو ماه از پیروزى انقلاب نگذشته بود که اولین انتخابات – یعنى همان رفراندم جمهورى اسلامى – را به راه انداخت. یکى، دو ماه بعد، انتخابات خبرگان قانون اساسى بود. چند ماه بعد، انتخابات ریاست جمهورى بود. چند ماه بعد، انتخابات مجلس بود. در یک سال – که همان سال ۵۸ باشد – امام چهار بار از آراء مردم براى امور گوناگون استفسار کرد: براى اصل نظام، براى قانون اساسى نظام – که قانون اساسى یک بار خبرگانش انتخاب شدند، یک بار خود قانون اساسى به رأى گذاشته شد – براى ریاست جمهورى و براى تشکیل مجلس شوراى اسلامى.
امام به معناى واقعى کلمه معتقد به آراءِ مردم بود؛ یعنى آنچه را که مردم مىخواهند و آرائشان بر آن متمرکز مىشود. البته در این کارها هیچ وقت سررشته کار را هم به دست سیاستبازان نمىداد. مردم، غیر از سیاستبازانند؛ غیر از مدّعیان سیاستند؛ غیر از مدّعیان طرفدارى مردمند. امام به مردم اعتماد داشت. خیلى از گروهها و احزاب و داعیهداران و سیاستبازان و حزببازان و امثال اینها بودند؛ امام به اینها کارى نداشت؛ میدان هم به اینها نمىداد که بیایند زیادهطلبى کنند و به نام مردم حرف بزنند و عوض مردم تصمیم بگیرند؛ لیکن به آراء مردم احترام مىگذاشت. جنگ پیش آمد؛ در نقش فرمانده نیروهاى مسلّح ظاهر شد. مسأله محاصرهى اقتصادى پیش آمد؛ امام پشتیبان کامل بود؛ پشتیبان روحى دستگاههاى دولتى. اوّل انقلاب، براى کارهاى گوناگون و براى حمایت از مستضعفان و محرومان، امام دستورات فراوانى داد و کارهاى زیادى انجام گرفت. مؤسّساتى مثل جهاد سازندگى، مثل بنیاد مسکن، مثل کمیته امداد، مثل بنیاد مستضعفان و جانبازان و مثل بنیاد پانزده خرداد، براى کمکرسانى به مردم تشکیل شد. مسائلى که براى امام در حاکمیت و در اداره کشور مطرح بود، اینها بود. این، بُعد حاکم و رهبر بودن امام در موضع یک انسان مقتدر و یک انسان بااراده بود؛ انسانى که اگر جنگ پیش بیاید، مىتواند تصمیم بگیرد؛ اگر صلح هم باشد، مىتواند تصمیم بگیرد. براى اداره یک کشور و براى مواجهه با دشمنان، مىتواند تصمیمگیرى کند. اما همین انسان، در چهره زندگى شخصى و خصوصى خود، یک انسان زاهد و عارف و منقطع از دنیاست. البته منظور، دنیاى بد است؛ همان چیزى که خود او مىگفت دنیاى بد، آن چیزى است که در داخل شماست. این ظواهر طبیعت – زمین و درخت و آسمان و اختراعات و امثال اینها – دنیاى بد نیست. اینها نعمتهاى خداست؛ باید اینها را آباد کرد. دنیاى بد، آن خودخواهى، آن افزونطلبى و آن احساس تعلّقى است که در داخل انسان است. امام از این دنیاى بد بهکلّى منقطع بود.
او براى خودش هیچ چیز نمىخواست. براى تنها پسرش – که عزیزترین انسانها براى امام، مرحوم حاج احمد آقا بود و ما بارها این را از امام شنیده بودیم که مىفرمود اعزّ اشخاص در نظر من ایشان است – در ده سال آن حکومت و آن زمامدارى و رهبرى بزرگ، یک خانه نخرید. ما مکرّر رفته بودیم و دیده بودیم که عزیزترین کس امام، در آن باغچهاى که پشت حسینیه منزل امام بود، داخل دو، سه اتاق زندگى مىکرد. آن بزرگوار براى خود، زخارف دنیوى و ذخیره و افزونطلبى نداشت و نخواست؛ بلکه بعکس، هدایاى فراوانى برایش مىآوردند که آن هدایا را در راه خدا مىداد. آنچه را هم که داشت و متعلّق به خود او بود و مربوط به بیتالمال نبود، براى بیتالمال مصرف مىکرد. همان آدمى که حاضر نبود آن روز با ده پانزده میلیون تومان خانه قابل قبولى براى پسرش بخرد – ولو از مال شخصى خودش – صدها میلیون تومان مال شخصى خود را براى نقاط مختلف – براى آبادانى، براى کمک به فقرا، براى رسیدگى به سیلزدگان و جاهاى مختلف دیگر – صرف مىکرد. ما اطلاع داشتیم که در مواردى پولهاى شخصى خود امام بود که به اشخاصى داده مىشد، تا بروند آنها را مصرف کنند؛ اینها هدایایى بود که مریدان و علاقهمندان و دوستان براى امام آورده بودند.
او اهل خلوت، اهل عبادت، اهل گریه نیمهشب، اهل دعا، تضرّع، ارتباط با خدا، شعر و معنویت و عرفان و ذوق و حال بود. آن مردى که چهره باصلابتش دشمنانِ ملت ایران را مىترساند و به خود مىلرزاند – آن سدّ مستحکم و کوه استوار – وقتى که مسائل عاطفى و انسانى پیش مىآمد، یک انسان لطیف، یک انسان کامل و یک انسان مهربان بود. من این قضیه را نقل کردهام که یک وقت در یکى از سفرهاى من، خانمى خودش را به من رساند و گفت از قول من به امام بگویید که پسرم در جنگ اسیر شده بود و اخیراً خبر کشته شدن او را برایم آوردهاند. من پسرم کشته شده، اما برایم اهمیت ندارد؛ براى من سلامت شما اهمیت دارد. آن خانم این جمله را در اوج هیجان و احساس به من گفت. من خدمت امام آمدم و داخل رفتم. ایشان سرِ پا ایستاده بود و من همین مطلب را برایش نقل کردم؛ دیدم این کوه استوار و وقار و استقامت، مثل درخت تناورى که ناگهان بر اثر توفانى خم شود، در خود فرورفت. مثل کسى که دلش بشکند؛ روح و جان و جسم او تحت تأثیر این حرف مادر شهید قرار گرفت و چشمانش پُر از اشک شد!
شبى در یک جلسه خصوصى، با دو سه نفر از دوستان، منزل مرحوم حاج احمدآقا نشسته بودیم؛ ایشان هم نشسته بود. یکى از ما گفتیم: آقا شما مقامات معنوى دارید، مقامات عرفانى دارید؛ چند جملهاى ما را نصیحت و هدایت کنید. آن مردِ با عظمتى که آن گونه اهل معنا و اهل سلوک بود، در مقابل این جمله ستایشگونه کوتاه یک شاگردش – که البته همه ما مثل شاگردان و مثل فرزندان امام بودیم؛ رفتار ما مثل فرزند در مقابل پدر بود – آن چنان در حال حیا و شرمندگى و تواضع فرو رفت که اثر آن در رفتار و جسم و کیفیّت نشستن او محسوس شد! در حقیقت ما شرمنده شدیم که این حرف را زدیم که سبب حیاى امام شد. آن مرد شجاع و آن نیروى عظیم، در قضایاى عاطفى و معنوى، اینگونه متواضع و با حیا بود.
نکته آخرى که من مىخواهم عرض کنم، این است که همه اینها را امام از عمل به دین، از پایبندى به دین، از تقوا و از مطیع امر خدا بودن داشت. خود او هم بارها این مضمون را در گونهگونه کلمات خود برزبان مىآورد و بیان مىکرد: هرچه هست، از خداست. او همه چیز را از خدا مىدانست؛ هضم در اراده خدا بود؛ حل در حکم الهى بود: انقلاب را خدا پیروز کرد؛ خرمشهر را خدا آزاد کرد؛ دلهاى مردم را خدا جمع کرد. او همه چیز را از منظر الهى مىدید و عامل به احکام بود؛ خداى متعال هم درهاى رحمت را به روى او باز کرد.
مایلم یک جمله هم ذکر مصیبت کنم. فردا اربعین سیّدالشهداست. به مناسبت سالگرد امام، ما از جاهاى مختلف برسر مزار او گرد آمدهایم. تناسب این جمع آمدن و گرد آمدن ما بر سر قبر امام، با اربعین تناسب عجیبى است. در روز اربعین هم، بعد از آن روزهاى تلخ و آن شهادت عجیب، اولین زائران اباعبداللَّهالحسین علیهالسّلام بر سر قبر امامِ معصومِ شهید جمع شدند. از جمله کسانى که آن روز آمدند، یکى «جابربن عبداللَّه انصارى» است و یکى «عطیهبن سعد عوفى» که او هم از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسّلام است. جابربن عبداللَّه از صحابه پیامبر و از اصحاب جنگ بدر است؛ آن روز هم علىالظّاهر مرد مسنّى بوده است؛ شاید حداقل شصت، هفتاد سال از سنین او – بلکه بیشتر – مىگذشته است. اگر در جنگ بدر بوده، پس لابد قاعدتاً در آن وقت باید بیش از هفتاد سال سن داشته باشد؛ لیکن «عطیه» از اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسّلام است. او آن وقت جوانتر بوده؛ چون تا زمان امام باقر هم «عطیهبن سعد عوفى» علىالظّاهر زندگى کرده است. «عطیه» مىگوید: وقتى به آن جا رسیدیم، خواستیم به طرف قبر برویم، اما این پیرمرد گفت اول دم شطّ فرات برویم و غسل کنیم. در شطّ فرات غسل کرد، سپس قطیفهاى به کمر پیچید و قطیفهاى هم بردوش انداخت؛ مثل کسى که مىخواهد خانه خدا را طواف و زیارت کند، به طرف قبر امام حسین علیهالسّلام رفت. ظاهراً او نابینا هم بوده است. مىگوید با هم رفتیم، تا نزدیک قبر امام حسین علیهالسّلام رسیدیم. وقتى که قبر را لمس کرد و شناخت، احساساتش به جوش آمد. این پیرمرد که لابد حسینبنعلى علیهالسّلام را بارها در آغوش پیامبر دیده بود، با صداى بلند سه مرتبه صدا زد: یا حسین، یا حسین، یا حسین!
و سیعلم الّذین ظلموا اىّ منقلب ینقلبون(۱)
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
قل هواللَّه احد. اللَّه الصمد. لم یلد و لم یولد. و لم یکن له کفوا احد.(۲)
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاه والسّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم محمّد و على آلهالاطیبین الاطهرین. سیّما على امیرالمؤمنین و الصّدّیقه الطّاهره و الحسن والحسین و على علىّبنالحسین و محمّدبنعلىّ و جعفربنمحمّد و موسىبنجعفر و علىّبنموسى و محمّدبنعلىّ و علىّبنمحمّد والحسنبنعلىّ والخلف الصّالح القائم المهدى. حججک على عبادک و امنائک فى بلادک. و صلّ على ائمّهالمسلمین و حماهالمستضعفین و هداه المؤمنین.
اوصیکم عباداللَّه بتقوىاللَّه
چون تقریباً وقت سپرى شده است، من ناچارم خطبه دوم را خیلى کوتاه عرض کنم. بعد از رحلت امام، ما اعلام کردیم که راه امام و خطّ امام را ادامه مىدهیم. اوّلاً این حرکت، از روى تقلید نبود؛ حرکتى براساس تجربه و آگاهى بود. راه امام، راه نجات این کشور، هم در آغاز انقلاب، هم در دوران حیات آن بزرگوار بود و هم امروز هست؛ اما راه امام چیست؟ مقصود ما از راه امام کدام است؟
من چند مشخّصه مهم را از مجموعهاى که ما آن را راه امام و خطّ امام به حساب مىآوریم، عرض مىکنم. چند مطلب از نظر امام، در درجه اوّل بود؛ اوّل، اسلام و دین بود. امام، هیچ ارزشى را بالاتر از ارزش اسلام به حساب نمىآورد. انقلاب و نهضت امام، براى حاکمیت اسلام بود. مردم هم که این نظام را قبول کردند، این انقلاب را به پا کردند و امام را پذیرفتند، براى انگیزه اسلامى بود. سرِّ موفقیت امام این بود که صریح و بدون پردهپوشى، اسلام را روى دست گرفت و اعلام کرد من مىخواهم براى اسلام کار کنم و همه چیز در سایه اسلام است. قبل از دوران انقلاب ما کسانى در کشور ما و در بعضى کشورهاى دیگر بودهاند که حقیقتاً به اسلام اعتقاد داشتند، اما جرأت نمىکردند، یا نمىخواستند صریحاً اسلام را مطرح کنند؛ تحت نامهاى دیگرى وارد میدان مىشدند و عموماً شکست خوردند. علّت این که امام پیروز شد، چون هدف خود را که حاکمیت اسلام است، صریح بیان کرد. البته اسلام که امام فرمود، در دو بخش قابل توجّه است: یکى بخش اسلام در قالب نظام. امام، اینجا خیلى سختگیر بود و به یک کلمه کم یا زیاد، راضى نمىشد؛ به یک مسامحه، چه در مسائل اقتصادى، چه غیره، راضى نمىشد. همه جا مُرّ اسلام. نظام اسلامى، مجلس شوراى اسلامى، دولت اسلامى، قضاوت اسلامى و دستگاههاى گوناگون باید بر طبق مصالح، خطّ اسلام و راه حاکمیت اسلام را دنبال کنند. امام، این را دنبال مىکرد و تا آنجا که توانست، تلاش کرد. چهره دوم در مورد پایبندى به اسلام، عمل فردى اشخاص است. در اینجا دیگر آن صلابت و قاطعیت و اعمال قدرت، وجود ندارد. اینجا موعظه، نصیحت، زبان خوش و امر به معروف است. امام، به این عقیده داشت. پس اوّل چیزى که در خطّ امام، مهم است، تعقیب هدف اسلامى و حاکمیت اسلامى در صحنه ایمان و در صحنه عمل است.
دومین مطلب، تکیه به مردم است – همانطور که عرض کردم – هیچ کس در نظام اسلامى نباید مردم، رأى مردم و خواست مردم را انکار کند. حالا بعضى، رأى مردم را پایه مشروعیت مىدانند؛ لااقل پایه اِعمال مشروعیت است. بدون آراءِ مردم، بدون حضور مردم و بدون تحقّق خواست مردم، خیمه نظام اسلامى، سرِ پا نمىشود و نمىماند. البته مردم، مسلمانند و این اراده و خواست مردم، در چارچوپ قوانین و احکام اسلامى است. امام، مجمع تشخیص مصلحت را درست کرد؛ یعنى آراءِ مردم که مظهرش مجلس شوراى اسلامى است، و حدود اسلامى که مظهرش شوراى نگهبان است، اگر بین آنها اختلافى پیدا شد، مجمع تشخیص مصلحت تصمیم مىگیرد. آنجایى که مصلحت کشور اقتضا کند، آن را براین مقدّم مىدارد. مجمع تشخیص مصلحت را هم امام درست کرد. آنچه که در مورد آزادى گفته مىشود، همه در شکم این حرکت عظیم و این سرخطّ مهمى است که امام براى این کشور بهوجود آورد. حالا عدّهاى تازه از راه رسیده، مىخواهند آزادى، آزادى فکر و آزادى رأى را به امام و دستگاه امام و نظام اسلامى، تازه یاد بدهند و تلقین کنند! این خطّى بود که امام، حرکت نظام اسلامى را بر این خط قرار داد. بحمداللَّه مسؤولان کشور – چه امروز، چه در دوره قبل و دولت قبل – که همه شاگردان امام بودند و دست پروردگان امام می باشند، این چیزها را از بن دندان دانستند و باور کردند؛ نمىخواهد دیگرى بیاید و به اینها یاد بدهد.
سوم از مشخصههاى خطّ امام، عدالت اجتماعى و کمک به طبقات مستضعف و محروم است که امام آنها را صاحب انقلاب و صاحب کشور مىدانست. امام، پابرهنگان را مهمترین عنصر در پیروزیهاى این ملت مىدانست؛ همینطور هم هست و همانطور که گفتیم، امام به گفتن هم اکتفا نکرد. امام از همان اوّل انقلاب، جهاد سازندگى، کمیته امداد، بنیاد مستضعفان، بنیاد پانزده خرداد و بنیاد مسکن را به وجود آورد و دستورات مؤکّد به دولتهاى وقت داد. عدالت اجتماعى، جزو شعارهاى اصلى است؛ نمىشود این را در درجه دوم قرار داد و به حاشیه راند. مگر مىشود؟! حالا عدّهاى از آن طرف در مىآیند که امام فرمود: انقلابِ ما انقلاب نان نیست، براى نان نیست! بله؛ انقلاب اکتبر روسیه که در سال ۱۹۱۷ پیدا شد، بهخاطر قطع شدن نان در شهرهاى اصلى آن روز – به طور مثالً مسکو – بود. اگر مردم آن روز نان داشتند – همین نان معمولى – آن انقلاب پیش نمىآمد. انقلاب ما اینگونه نبود، انقلاب ما براساس یک ایمان بود؛ اما معنایش این نیست که انقلاب نباید به زندگى مردم، به اقتصاد، به نان و به رفاه مردم بپردازد. این چه حرفى است!؟ امام به این مسائل مىپرداخت و دستور مىداد و آنچه در درجه اوّل، مورد نظر امام بود، عبارت بود از طبقات محروم و مستضعف. البته امروز کنارِ گودنشینها، آنهایى که همیشه بلدند گوشهاى بنشینند و دستور و نسخه صادر کنند – بدون اینکه بدانند واقعیتها چگونه است، یا هیچ مسؤولیتى احساس کنند – مىگویند عدالت اجتماعى تحقّق پیدا نکرده است! البته عدالت اجتماعىِ کامل، بلاشک تحقّق پیدا نکرده است – خیلى باید مجاهدت کنیم – اما نظام اسلامى آمد و آن برنامه و نقشه غلطى را که در این مملکت بود – که هیچ حقّى براى روستا و روستانشین و شهرهاى دور دست و طبقات محروم قائل نبودند – تغییر داد و بیشترین اهتمام را روى این چیزها گذاشت. امروز بیشترین اهتمام دولت خدمتگزار ما براى نقاط محروم است. در طول دوران انقلاب، همیشه دولتها اینطور بودند؛ بیشترین اهتمامشان براى مردم محروم و نقاط محروم بود و کارهاى فراوان و خدمات عظیمى هم انجام گرفته است. اینها به برکت همین عنصر عدالت اجتماعى در خطّ امام است.
یک عنصر دیگر، دشمنشناسى و فریب نخوردن از دشمن است. اوّلین کار دشمن این است که تبلیغ مىکند هیچ دشمنى وجود ندارد! چطور نظام اسلامى دشمن ندارد؟! جهانخواران را از این سفره به یغما رفته سالهاى متمادى، محروم کرده است؛ معلوم است که دشمنند، مىبینیم که دشمنى مىکنند – در تبلیغات، در محاصره اقتصادى – هرکارى که مىتوانند در تقویت دشمن علیه نظام، مىکنند؛ صریح هم مىگویند!
در این مملکت، آنچه که براى امریکا، براى استکبار و براى جهانخواران قابل قبول نیست، استقلال این مملکت و استقلال و بیدارى این مردم است؛ آن دست ردّى است که این مردم به سینه دشمنان این کشور و جهانخواران زدهاند؛ این را نمىخواهند. با اسلام هم که دشمنند، به این علّت است که اسلام این بیدارى را به مردم داده است؛ با این دشمنند. امام، دشمن را مىشناخت؛ روشهاى سیاسى و روشهاى تبلیغاتى آنها را مىفهمید، مىشناخت و در مقابل آنها محکم مىایستاد.
محور دیگر، علاقه و حساس بودن به سرنوشت مسلمانان عالم است. مسلمانان عالم، عقل استراتژیک نظام اسلامى به حساب مىآیند. الان ملتها در آسیا، در افریقا و در همین منطقه خود ما طرفدار نظام اسلامى می باشند. این اظهار ارادتى که به امام و به انقلاب مىکنند، سابقه ندارد؛ نه امروز نسبت به هیچ کشورى در دنیا وجود دارد و معمول است و نه در قبل چنین چیزى بوده است. این بهخاطر اسلام است. امام روى سرنوشت برادران مسلمان، حساس بود. و بالاخره تعالى علمى و سازندگى کشور. اینها سرفصلهاى عمده خطّ امام است؛ اسلام، مردم، پیشرفت کشور، دشمنى با دشمنان و حسّاسیت نسبت به امّت اسلامى در آن هست. اینها خطّ امام است؛ ما به اینها پایبند بودیم و هستیم و به فضل پروردگار خواهیم بود. در این سالهاى بعد از رحلت امام، چه دولتهایى که سر کارِ بودند – چه دولت قبلى، چه دولت امروز ما – چه دستگاه قضایى، چه مجلس شوراى اسلامى و دستگاه قانونگذارى، بحمداللَّه کارهاى بزرگى کردند و خدمات بزرگى انجام دادند. جزئیّات کارهاى اینها آنقدر زیاد و صفحه عملیاتى که مسؤولان این کشور در قواى مختلف – بخصوص در قوّه مجریّه که بارهاى سنگین بر دوش آنهاست – کردند بهقدرى درخشان و زیاد است که هر منصفى اینها را نگاه کند، تحسین خواهد کرد. من اگر بخواهم الان هم آنچه در ذهنم هست بگویم، یک صفحه طولانى است. اینها را باید خود آقایان بیایند به مردم بگویند و توضیح دهند، تا ببینند که چه زحماتى کشیدهاند! این به برکت پیروى از همین راه امام است. خداى متعال هم به این کشور تفضّل کرده است. این بنایى که امام ساخت، بحمداللَّه مستحکم مانده است و پایههاى محکم و ریشه عمیقى دارد. آثارى را هم که خداى متعال و دست قدرت الهى براى این مردم آورد، خیلى عظیم است.
به لطف الهى، پنجاه هزار اسیر ما بىدغدغه برگشتهاند. بلوک شوروى که یک مزاحم و معارض بود، در طول این سالها متلاشى شد. به لطف الهى ملت ما در میدانهاى مختلف، به موفّقیتهاى بزرگى دست پیدا کرد. انتخاباتهاى گوناگون و حضورهاى برجسته – همین حضور سى میلیونى مردم در انتخابات ریاست جمهورى در دوسال قبل از این – الطاف الهى و نشانههاى رحمت خداست. ما افتخار مىکنیم که ملتى جوان و زنده و با نشاط داریم. افتخار مىکنیم که مسؤولان مؤمن، بىطمع، بىغرض و مردمى، قواى این کشور را اداره مىکنند. افتخار مىکنیم که علىرغم دشمنى استکبار و علىرغم این همه توطئه، ملت و مسؤولان ما بحمداللَّه توانستهاند راه طولانى و دشوار انقلاب را پیش ببرند و مملکت را بسازند. روزبهروز این سازندگى، بیشتر خواهد شد؛ روزبهروز انشاءاللَّه به سمت عدالت اجتماعى، پیشتر خواهیم رفت؛ روزبهروز پایههاى اسلام و تعبّد به اسلام در این کشور، محکمتر خواهد شد. آن کسانى که گوش خواباندهاند که شاید مردم از اسلام و جمهورى اسلامى برگردند، بدانند که سرنوشت آنها سرنوشت همان کسانى است که اوّلِ انقلاب خیال مىکردند انقلاب تا سه ماه دیگر، تا شش ماه دیگر، تا یک سال دیگر از بین خواهد رفت! یا خیال مىکردند که اوّلِ جنگ مىتوانند در ظرف یک هفته، ایران را فتح کنند! همانطور که آنها تودهنى خوردند، همان طور که از ملت ایران سیلى خوردند، همانطور که ناکام شدند، همانطور که غلط بودن تهدیدهایشان برایشان واضح شد، آن کسانى هم که امروز خیال مىکنند و به انتظار آن نشستهاند که این مردم از دینشان، از قرآنشان، از اسلامشان، از روحانیتشان و از امامشان روى برگردانند، تودهنى خواهند خورد؛ آنها هم سیلى خواهند خورد! آینده، مال این ملت است. آینده، مال این کشور و مال اسلام است. روزبهروز به فضل پروردگار، خورشید درخشانِ اسلام، درخشانتر خواهد شد و مردم زیادترى را گرما خواهد داد و نورانى خواهد کرد.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، مقامات امام را در ملکوت اعلى، بیشتر از پیش کن. پروردگارا! او را از سوى یکایک ما جزاى خیر عنایت کن. خواستها و آرمانها و هدفهاى او را محقّق فرما. ملت ایران را پیروز و دشمنانش را منکوب کن. اسلام و مسلمین را در همه جاى عالم، موفّق و پیروز گردان. گرفتاریهاى این ملت را برطرف کن. شرّ دشمنان را به خودشان برگردان. دلهاى این ملت را روزبهروز به هم مهربانتر کن.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
والعصر، انّ الانسان لفى خسر، الّا الذین امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(۳)
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته
۱) اخلاص: ۴ – ۱
۲) شعراء: ۲۲۷
۳) عصر: ۳ – ۱
۱۳۷۹/امام به مردم گفت قدرت در دست شما و متعلق به شماست؛ فقط باید این قدرت را اعمال کنید
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاه والسّلام على سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین. الهداه المعصومین. سیّما بقیّهاللَّه فى الأرضین. قال اللَّه الحکیم فى کتابه: «ولو قاتلکم الّذین کفروا لولوّا الأدبار ثم لا یجدون ولیّاً و لا نصیرا سنّهاللَّه الّتى قد خلت من قبل و لن تجد لسنّهاللَّه تبدیلا».(۱)
این روزها حوادث بزرگى که خاطرات آنها براى ملت مسلمان و بخصوص مردم شیعه بسیار حائز اهمیت است و حوادث مصیبتبار و دردناکى است – یعنى رحلت حضرت خاتمالانبیاء صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم، شهادت سبط اکبر، حضرت مجتبى علیهالصّلاهوالسّلام و شهادت حضرت ابىالحسن علىبنموسىالرضا علیهآلافالتّحیّهوالثّناء – با خاطره تلخِ مصیبتبار دیگرى که رحلت امام بزرگوار است، همزمان شده است.
من امروز براى این که عظمت شخصیت امام بزرگوارمان را از یکى از ابعاد گوناگون مورد ملاحظه قرار دهم، بحثى را مطرح مىکنم و آن این است که در این آیهاى که تلاوت کردم – که یکى از آیات سوره فتح است – قرآن کریم براى مسلمانان مؤمنِ آن زمان، حقیقتى را بیان مىفرماید. این حقیقت بر حسب اسباب ظاهرى دور از ذهن است؛ امّا در تصویر الهى یک حقیقت مسلّم است. مطلب از این قرار است که جمعیتى از مسلمانان در سال ششم هجرى، بدون سلاح و تجهیزات لازم و بدون آرایش جنگى، در مقابل کفّار که مسلّح و مجهّز بودند، قرار گرفتند و بنابراین بود که مسلمانان دست به اسلحه نبرند. این در قضیه حدیبیّه بود. این قضیه را، هم «غزوه حدیبیّه» گفتهاند، هم «صلح حدیبیّه». اگرچه جنگى واقع نشد، اما حرکتى که اتّفاق افتاد، از یک جنگ بزرگ داراى آثار بیشترى بود؛ برکات آن و کیفیّت رویارویى، یک برکت و کیفیّت استثنایى بود. در این اتفاق، کفّار قریش با تجهیزات، با سلاح، با مردان جنگى و با پیشبینیهاى لازم، به سراغ مسلمانانى آمدند که با خودشان سلاح بر نداشته بودند و فقط به قصد مشرّف شدن به عمره و زیارت خانه خدا به راه افتاده بودند. نتیجه به جنگ نینجامید و برکات زیادى بر این رویارویى صلحآمیز مترتّب شد. خداى متعال به مسلمانان اینطور مىفرماید که اگر سروکار شما با کفّار و مشرکان، به جنگ و شمشیر هم کشیده مىشد، شما آنها را مغلوب مىکردید. این سنّت الهى است؛ این قانون لایتخلّف پروردگار در عالم آفرینش است؛ «ولو قاتلکم الّذین کفروا لولّوا الادبار ثمّ لا یجدون ولیّا و لا نصیرا سنّهاللَّه الّتى قد خلت من قبل ولن تجد لسنّهاللَّه تبدیلا».
در این جا اصل مهمى پدید مىآید که این اصل، هم در صدر اسلام مکرّردرمکرّر تجربه شد، هم در انقلاب اسلامى تجربه شد، هم در حوادث گوناگون دیگر تجربه شده است؛ توجه به آن براى ملتهایى مثل ملت ما حائز اهمیت است؛ ولى غالباً از چشم دور مىماند. نقش امام بزرگوار ما – حضرت امام خمینى کبیر – این بود که این حقیقت را ثابت کرد. این حقیقت چیست؟ این حقیقت این است که نیروهاى اثرگذار در تحوّلات اجتماعى و سیاسى، عبارت از چیزهایى است که به انسانها برمىگردد؛ مربوط به نیروهاى انسانى و اراده انسانى و ایمان انسانى است. طبق این اصل، آرایش قدرتها و نیروهاى اثرگذار در تحوّلات اجتماعى، غیر از آن چیزى است که همیشه قدرتمداران و مستکبران عالم خواستند آن را نشان بدهند. قدرتمندان و مستکبران عالم اینطور خواستند تفهیم و ثابت کنند که نتایج و تحولات بزرگ، به پول و زور و شمشیر و سلطه مطلقه و تبلیغات آنها مربوط است؛ کار عالم در دست آنهاست؛ اختیارات تحولات بشرى در پنجههاى قدرت آنهاست؛ اما این اصل الهى ثابت مىکند که بعکس؛ تحوّلات عالم، مسائل بزرگ بشرى و انسانى، انقلابهاى بزرگ، پیشرفتهاى بزرگ و حرکتهاى عظیم، هیچکدام در دست قدرتمندان و زورمداران عالم نیست؛ در اختیار سلاح و پول و تبلیغات آنها نیست – اگرچه آنها اینطور وانمود کنند – در اختیار عوامل دیگرى است. همه این عوامل به اراده انسانها، ایمان انسانها، فداکارى انسانها، حرکت انسانها و تجمّع انسانها برمىگردد که بر سرنوشت بشر مىتواند حکومت کند؛ مىتواند حوادث بزرگ را بهوجود بیاورد. این را قرآن مکرّر بیان کرده است؛ حوادث تاریخى، آن را تبیین و اثبات کرده است؛ ولى بسیارى از ملتها از این حقیقت غافلند و چون غافلند، عقب مىمانند؛ مقهور قدرتهاى استکبارى عالم مىشوند؛ از نیرویى که در اختیار آنهاست، از امکان و ظرفیتى که متعلّق به آنهاست، درست استفاده نمىکنند؛ قدرتمندان عالم هم از این غفلت سوءاستفاده مىکنند و فرمان مىرانند و مقاصد حیوانى و شهوانى و شخصى خودشان را پیش مىبرند.
در اینجا نگاهى به آنچه که در دنیا اتّفاق افتاده است و امروز اتّفاق مىافتد، بکنیم؛ چون ملت ایران به بازیابى این حقیقت احتیاج دارد. ملت ایران با رسالت عظیمى که بر دوش دارد و با کار بزرگى که امروز در مقابل خود دارد، باید به این حقیقت الهى بیشتر توجّه کند.
ببینید؛ برادران و خواهران عزیز من! قرن بیستم میلادى – یعنى این قرنى که چند ماه قبل به پایان رسید – قرن تحوّلات عظیم اجتماعى و سیاسى است. ملتها هر کدام برحسب موقعیت، شرایط، استعداد و هوشیاریشان، زودتر یا دیرتر، به تحوّلات عظیمى دست پیدا کردند. البته همینجا عرض کنم که ملت ایران جزو اولین ملتهایى بود که در این قرن میلادى به یک تحوّل عظیم سیاسى و اجتماعى دست پیدا کرد؛ یعنى در سال ۱۹۰۵ یا ۱۹۰۶ میلادى که برابر است با ۱۳۲۴ یا ۱۳۲۵ قمرى، ملت ایران زودتر از اغلب ملتهاى عالم به یک تحوّل سیاسى و اجتماعى نزدیک شد که آن تحوّلى است که در دوران مشروطیت اتّفاق افتاد. ملت ایران هوشیارى و پیشروى و مجاهدت و شرایط مناسب خودش را با این عمل ثابت کرد. علماى دین و دلسوزان جامعه، پیشوایان آن حرکت بودند. یک غفلت از سوى سیاستمداران وابسته به انگلیسِ آن زمان سبب شد که قدرتهاى غربى و خارجى بتوانند از این حرکت ملت مسلمان سوءاستفاده کنند؛ عدالتخواهى ملت ایران را در قالب از پیش ساختهاى مطابق نظریات خودشان بریزند و حرکت ملت ایران را منحرف کنند؛ بعد از چند سال هم سلسله پهلوى را برسرکار آورند. در واقع نزدیک به شصت سال حرکت ملت ایران و تحوّل کشور را عقب انداختند. این کار را انگلیسیها در حقّ ملت ایران کردند. در واقع دشمنىاى که در این دوره شصت، هفتاد ساله با ملت ایران شد، یکى از دشمنیهاى فراموش نشدنى و بسیار مهم است؛ والاّ قبل از کشور هند و روسیه و الجزایر و قبل از بقیه انقلابهاى بزرگ قرن بیستم، ما وارد میدان تحوّل اجتماعى شدیم؛ ما آمدیم کشور و سازمان حکومت و نظام اجتماعیمان را متحوّل کنیم. ملت ما در تهران، در تبریز، در خراسان، در فارس، در بسیارى دیگر از نقاط این کشور، فداکاریهاى بزرگى هم کردند؛ منتها بیگانگان نگذاشتند؛ عامل هم آن سیاستمداران وابسته به غرب بودند. کسانى که آن روز با غربیها و با قدرت دولت انگلیس میانه صمیمى و گرمى داشتند؛ حرکت ملت ایران را منحرف کردند؛ بعد هم رضاخان را سرِ کار آوردند؛ لذا تحول ملت ایران شصت سال عقب افتاد!
ملتهاى دیگر هم در این قرن هر کدام به گونهاى وارد این میدان شدند. در هندوستان این تحوّل اجتماعى به یک شکل انجام گرفت؛ در کشور روسیه این تحوّل یک طور انجام گرفت؛ در کشور الجزایر این تحوّل به یک شکل دیگر انجام گرفت؛ در دهها کشور، در آسیا و در آفریقا و در نقاط مختلف دیگر عالم، این تحوّل اجتماعى به شکل خاصّى انجام گرفته است. همه این تحوّلات در یک نقطه با هم مشترکند و آن این است که در همه این تحوّلات، نیروهاى بشرى و انسانى بر نیروهاى استکبارى غلبه کردند؛ منتها این غلبه در یک جا غلبه واضح و قاطعى بود و اثر ماندگارى به جا گذاشت؛ اما در جاهاى دیگر نه، اثر آن زودگذر بود و بهخاطر غفلتها از بین رفت. این حقیقت روشنى است که هرجا ملتها به نیروهاى اثرگذار انسانى خودشان تکیه کنند، مىتوانند بر نیروهاى فشار و زورى که از طرف قدرتهاى غاصب و ظالم و زورگو و غارتگر به میدان آورده مىشود، غلبه کنند.
مشکل امروز ملتها این است که وقتى در مقابل دشمنىِ قدرتمندان قرار مىگیرند، احساس ناتوانى مىکنند. امروز شما به صحنه جغرافیایى عالم در تقسیمات سیاسى و در تعاملات سیاسى نگاه کنید، ببینید کسانىکه در صحنه دنیا همه چیز را متعلّق به خود مىدانند و ملتها را به چیزى نمىانگارند و منابع انسانى و مادّى را به غصب در اختیار خود قرار مىدهند – یعنى قدرتهاى استکبارى – به چه چیزهایى تکیه مىکنند؟ مهمترین چیزى که آنها به آن تکیه مىکنند، این است که به ملتها وانمود مىکنند که قدرت آنها قدرتى است که نمىتوان با آن مقابله کرد. شما اگر امروز به سراغ روشنفکران کشورهاى عقب افتاده – از جمله کشورهاى اسلامى – یا به سراغ سیاسیّون، یا به سراغ آحاد مردم آنها بروید و از آنها سؤال کنید که چرا شما براى احقاق حقوق ملىِ خودتان حرکتى انجام نمىدهید، جوابى که مىدهند این است که ما نمىتوانیم و قدرت نداریم؛ قدرتها همه چیز را از ما گرفتهاند و ما نمىتوانیم در مقابل قدرتهاى ستمگر اظهار وجودى کنیم! این منطق کسانى است که امروز در میان کشورهاى عالم در موضع ضعف قرار دارند.
حقیقت قرآنى، عکس این را بیان مىکند. حقیقت قرآنى مىگوید که اگر انسانها به نیروى داخلى خودشان – یعنى به ایمان و اراده و اتّحاد کلمه و فداکاریهاى خودشان – تکیه کنند، هیچ قدرتى در مقابل آنان یاراى ایستادگى ندارد. در دوران رژیم طاغوت، ما ملت ایران هم همین اشتباه را مىکردیم. آن روز اگر از ما سؤال مىکردند که این رژیم طاغوت نفت این مملکت را برده است، منابع این مملکت را برده است، امریکا را مسلّط کرده است، دین را از مردم گرفته است، اخلاق را گرفته است، فرهنگ ملى و اسلامى و بومى را گرفته است، تاریخ این ملت را خراب کرده است، چرا شما در مقابل آن ایستادگى و مقاومت نمىکنید، جوابى که روشنفکران و سیاسیّون مىدادند، این بود که مىگفتند کارى از ما ساخته نیست و ما نمىتوانیم اقدامى بکنیم! حرکت امام، درس بزرگ امام، خدمت بزرگ امام به این ملت و به ملتهاى دیگر این بود که عکس این را ثابت کرد. به مردم گفت مىتوانید و قدرت دارید؛ قدرت در دست شما و متعلق به شماست؛ فقط باید این قدرت را اعمال کنید؛ باید اراده کنید؛ باید تصمیم بگیرید؛ باید خواص و اثرگذاران در ذهن مردم وارد میدان شوند و مردم باید آمادهى فداکارى باشند. در آن صورت همه کار خواهد شد و همه موفّقیتها بهدست خواهد آمد. خودِ او اوّل کسى بود که وارد میدان شد. با ورود او به میدان، خواص آمدند؛ علما آمدند؛ روشنفکران آمدند؛ طلاب آمدند؛ دانشجویان آمدند؛ طبقات گوناگون مردم آمدند و در مدت چند سال، همه قشرها بتدریج به این نهضت عظیم پیوستند و در نتیجه، آن قدرت سیاسى و نظامى و تبلیغاتى که در مقابل این نیروى عظیم مردمى قرار داشت، نتوانست مقاومت کند. نیروى ایمان، نیروى اراده، نیروى رهبرى حکیمانه و نیروى استقامت و صبر و پایدارى، نه فقط بر قدرت رژیم طاغوت فائق آمد، بلکه بر قدرت امریکا هم که پشت سر او بود، چیره شد.
برادران و خواهران عزیز ما! مسأله به پیروزى انقلاب ختم نشد. بعد از آن که انقلاب پیروز شد، در تجربههاى گوناگون، در میدانهاى مختلف، در حملات گوناگون سیاسى و نظامى و اقتصادى که به این ملت شد، همین درس بزرگ و فراموش نشدنى قرآن – که امام عزیز و بزرگوار ما تجسّم این درس بود و آن را براى ما تکرار مىکرد – به کار ملت ایران آمد. در جنگ تحمیلى، در مقابله با قدرتهاى استکبارى و در همه مسائل سیاسى، ملت ما از این درس بزرگ استفاده کرد. امروز شما نگاه کنید؛ در کشور لبنان یک بار دیگر همین درس تکرار شده است. روزى که رژیم صهیونیستى وارد جنوب لبنان شد و این منطقه را اشغال کرد، به قصد این نیامد که یک روز از اینجا بیرون برود. احتیاطاً تا بیروت هم آمدند و خودشان را به بیروت هم رساندند؛ منتها نمىخواستند آن قسمتها را نگهدارند. تصمیم قطعى رژیم صهیونیستى این بود که بخش جنوب لبنان را نگهدارد و جزو پیکره قلمرو غصبى خودش قرار دهد. همچنان که یک روز بخش کوچکى از فلسطین را اشغال کردند، بعد بتدریج بخشهاى دیگر را هم به آن ملحق و منضم کردند و همه فلسطین را اشغال کردند؛ بعد قسمتى از کشور اردن را هم اشغال کردند؛ بعد قسمتى از لبنان را هم اشغال کردند؛ لذا قصدشان این نبود که از اینجا خارج شوند؛ تصمیم قطعى داشتند که بمانند. در مقابلشان چه بود؟ در مقابلشان نیروى مردمىِ تهیدستِ بدون هیچگونه تجهیزات در لبنان بود؛ یعنى نیروى حزباللَّه، نیروى مقاومت مسلمانان، نیروى آحاد مردمى که بمبارانهاى روزمرّه رژیم صهیونیستى را تحمّل کردند. سالها طول کشید، اما نتیجه به پیروزى نیروى انسانىاى که متّکى به ایمان و اراده بود، تمام شد. یکبار دیگر آن تصویرى که قدرتهاى استکبارى مىخواستند از آرایش عوامل اثرگذار به ذهنها القاء کنند، باطل شد و معلوم گردید که نخیر؛ اینطور نیست که هرکس سلاح و قدرت نظامى دارد، هرکس قدرت تبلیغات بینالمللى و جهانى دارد، لزوماً موفّق خواهد شد. اگر در دو، سه سالى قبل، به آحاد مردم و به خود صهیونیستها و پشتیبانانشان گفته مىشد که همین جوانان مؤمن حزباللَّه در لبنان بر شما صهیونیستها پیروز خواهند شد، شما را از اینجا بیرون خواهند کرد، سرزمین خودشان را از شما بهزور پس خواهند گرفت، کسى باور نمىکرد؛ اما همین مطلبى که باور نمىشد، اتفاق افتاد! یک جنگ سریع اتّفاق نیفتاد؛ اما یک مبارزه و مقاومت طولانىِ چند ساله اتّفاق افتاد. نیروى اراده و نیروى ایمان، بر آن چیزى که زرق و برق آن چشمها را خیره مىکرد، فائق آمد.
من عرض مىکنم ملت عزیز ایران! ملت شجاع و جوان و مؤمن و با اراده و مجرّب ما! به ملتهاى دیگر هم خطاب مىکنم و مىگویم که این اتفاق، این واقعه، این تجربه عظیم قرآنى و مکرّر اتفاق افتاده، باز هم ممکن است اتّفاق بیفتد. در کجا؟ در خود فلسطین. امروز تحلیلگران سیاسى این مطلب را بسیار مستبعد مىشمارند. اگر کسى بگوید همین نیروى ایمان و اراده مردمى بر دولت غاصب و مستکبرِ ظالم صهیونیستى ممکن است فائق آید، بعضى اشخاص این را ممکن است بسیار بعید بشمارند؛ بعضى حتى ممکن است آن را محال بدانند؛ اما نه، محال نیست؛ ممکن است این اتفاق بیفتد. این تکرار همان تجربهاى است که در صدر اسلام مکرّر اتّفاق افتاد؛ در پیروزى انقلاب اسلامى اتفاق افتاد؛ در جنگ تحمیلى اتفاق افتاد؛ در ثبات سیاسى و اقتصادى و اجتماعى نظام جمهورى اسلامى در طول این بیست و یک سال اتفاق افتاد؛ در لبنان هم اخیراً اتفاق افتاد. این تکرار همین تجربه است. یک عامل هم بیشتر ندارد؛ و آن اینکه ملت فلسطین به نیروى ذاتى خودش تکیه کند و خسته نشود. ایمان و اراده و انگیزه و امید مردم فلسطین از آنها گرفته نشود. همچنان که بعد از بیست و دو سال جنوب لبنان برگشت، بعد از گذشت چندین سال ممکن است بخشهایى از فلسطین اشغالى و در نهایت همه فلسطین اشغالى به مردم فلسطین برگردد. امروز عدّهاى این را بسیار بعید مىبینند؛ دیروز هم عدّهاى آزاد شدن جنوب لبنان را بعید و محال مىدانستند؛ اما شد!
اگر سى سال پیش در این کشور کسى مىگفت ممکن است رژیم پهلوى بهوسیله این مردم نابود شود و از بین برود، هیچکس باور نمىکرد. اگر مىگفتند به جاى رژیم طاغوتى پهلوى یک نظام اسلامى سر کار خواهد آمد، هیچکس باور نمىکرد؛ اما این چیزِ غیرقابل باور به حسب ظاهر، اتّفاق افتاد و معلوم شد که آرایش حقیقى نیروهاى اثرگذار در تحوّل سیاسى و اجتماعى انسانها، غیر از آن چیزى است که چشمهاى ظاهربین مىبینند و تبلیغات استکبارى مىخواهد آن را آنطور وانمود کند. نیروهاى اثرگذار، عبارتند از: اراده انسانى، ایمان انسانى، تصمیمگیرى، ایثار پیشروان و رهبران و خسته نشدن آنها. آرى؛ اگر ملت فلسطین زمام کار خود را به دست کسانى بدهد که نشان دادند لایق صحنه فلسطین نیستند؛ نشان دادند که حقیرتر از آنند که بخواهند مسألهاى به عظمت مسأله فلسطین را بر دوش گیرند و بروند سازش کنند و نقش ایادى و مزدوران رژیم صهیونیستى و امریکا را ایفا کنند؛ البته نتایجى بهدست نخواهد آمد. اما اگر همچنان که امروز در صحنه فلسطین ملاحظه مىکنیم، انسانهاى مؤمن، جوانان مؤمن، رهبران مؤمن، آدمهاى خسته نشو، کسانى که دلهایشان به نور ایمان – ایمان به قرآن و ایمان به اسلام – روشن و منوّر است، وسط صحنه باشند و جوانان دور اینها جمع شوند و ایمانشان را از ایمان آنها تغذیه کنند – کما اینکه امروز چنین مىکنند – این حرکت پیش خواهد رفت و بدانید که یک روز مردم دنیا شاهد آن خواهند بود که فلسطین به صاحبان اصلى آن – از مسلمان و مسیحى و یهودى – برخواهد گشت.
من در پایان صحبتم به ملت عزیزمان عرض کنم: ملت عزیز ایران! اى ملت سرافراز! اى ملتى که یک بار دیگر تجربه قرآنى صدر اسلام را با وجود خود، با حضور خود، با اراده خود، با ایثار و فداکارى خود تکرار کردید و تحقّق بخشیدید! اى ملتى که به پشتیبانى تو و با تکیه به تو، خمینى بزرگ توانست مفاهیم سیاسى دنیا را عوض کند؛ توانست معیارها را به هم بریزد؛ توانست راه نویى را در مقابل بشریت بگذارد و باز کند! اى ملت بزرگ! شما امروز به همان اراده و ایمان احتیاج دارید تا بتوانید آنچه را که بهدست آوردهاید، تثبیت کنید. امروز نظام اسلامى بحمداللَّه تثبیت شده است؛ اما کسانىکه با انقلاب شما ملت، تودهنى خوردهاند، سیاستهایى که با دست قدرتمند ملت ایران از صحنه غارت این کشور کنار زده شدند، بیکار ننشستهاند؛ آنها از دشمنى منصرف نشدهاند؛ آنها نقشههایى دارند.
خدا را شکر مىکنیم که بسیارى از نیّتهاى سوء دشمنان ما، طرّاحان امنیتى و اطلاعاتى و سیاسى امریکایى و صهیونیستى، براى ملت ما روشن شده است. البته هنوز گوشههایى هست که بعد از این براى مردم روشن خواهد شد و من به فضل پروردگار در فرصتى تصویر کلّى نقشه دشمن را نسبت به نظام خودمان براى ملت افشا خواهم کرد.
خطرى که در مردم تداوم این حرکت سرافرازانه را تهدید مىکند، در درجه اوّل عبارت از نا امیدى است. اگر دشمن بتواند مردم ما را، جوانان ما را، قشرهاى ما را، نسبت به آینده این حرکتشان ناامید کند، ضربه خود را زده است. این خطر عمده است. لذا شما مىبینید با انواع و اقسام روشها، بیانها، زبانها و شیوهها سعى مىکنند دلها را نسبت به تداوم این حرکت پُرافتخار اسلامى مردّد و مأیوس کنند و امید را از آنها بگیرند. این مهمترین خطر است.
اما کسانى که روى مردم اثر مىگذارند – کسانىکه حرفشان، اقدامشان، عملشان، منششان، نوشتهشان، روى مردم اثر مىگذارد – چند خطر بزرگ آنها تهدیدشان مىکند که باید بسیار مراقب باشند. یکى خطر خسته شدن است، یکى خطر راحتطلبى است، یکى خطر میل به سازش است، یکى خطر چسبیدن به منافع نقد است؛ همان بلایى که بر سر کسانى که انقلاب فلسطین را منحرف کردند، آمد؛ همان خطرى که بر سر همه رهبرانى آمد که ملتهاى خودشان را از مسیر درست و راهى که آغاز کرده بودند، منحرف کردند و بازداشتند. بارهاى سنگین بر روى نیروهاى اثرگذار روى ذهنهاى مردم است. باید ایمان و پارسایى خودشان را تقویت کنند؛ باید اتکاى خودشان را به لطف و فضل خدا زیاد کنند؛ باید به دشمن لحظهاى خوشبین نباشند؛ دشمن درصدد ضربه زدن است. اگر خواص یک کشور – یعنى نیروهایى که با زبانشان، با قلمشان، با رفتارشان، با امضایشان، بر روى مسیر یک ملت اثر مىگذارند – میل به سازش و راحتطلبى و زندگى مرفه و خوشگذرانى پیدا کنند و از حضور در میدانهاى خطر خسته شوند، آن وقت خطر تهدید مىکند. لذاست که شما مىبینید امیرالمؤمنین علیهالسّلام در دوران خلافت کوتاه خود، بیشترین خطابش، بیشترى ملامتش، بیشترین توصیهاش و بیشترین تذکّرش، به کسانى است که به آنها مسؤولیت داده بود تا بخشهاى مختلفى را در آن کشور بزرگى که در اختیار آن حضرت بود، اداره کنند. امام بزرگوار ما بارها و بارها به مسؤولان کشور، به ما، به شاگردان خودش، به دستپروردگان خودش، تذکّر مىداد. مضمون آن تذکّر این بود که مبادا به چرب و شیرین زندگى راحت، خودشان را عادت بدهند و از مجاهدت در راه خدا باز بمانند.
پروردگارا! این ملت بزرگ به تو ایمان آورد و در راه تو مجاهدت کرد. تو فرمودهاى: «انّاللَّه یدافع عن الّذین آمنوا».(۲) تو وعده کردهاى که از مؤمنان، از مجاهدان راه خودت و از پاکبازان دفاع خواهى کرد. پروردگارا! از این ملت بزرگ، در راه آرمان بزرگش، در راه مقاصد افتخارآمیزش، در مقابل دشمنان خطرناکش دفاع کن و به این ملت نصرت و پیروزى عنایت فرما. پروردگارا! نام امام، راه امام، یاد امام، درسهاى ماندگار امام را در ذهن و دل و عمل ما همیشه زنده بدار. پروردگارا! روح مطهّر نبى اکرم و اولیایش، روح مطهّر شهیدان و روح مطهّر امام بزرگوار را از ما راضى کن. پروردگارا! چشمه امید را در دلهاى ما بجوشان. پروردگارا! دشمنان ما را مغلوب و منکوب و منهدم بگردان. پروردگارا! وحدت کلمه ما، ایمان ما، اراده ما و باورهاى ما را روزبهروز رساتر و روشنتر و مستحکمتر بگردان. پروردگارا! ما را به فضل خود، به کمک خود، به لطف خود، به وعده خود، به آنچه که به مؤمنان و محسنان و صالحان وعده فرمودهاى، روزبهروز نزدیکتر بگردان. پروردگارا! ما را بندگان صالح خودت قرار بده؛ مرگ ما و زندگى ما را در راه خودت قرار بده. پروردگارا! ما را از جمله کسانى که به آنها سرباز دین و اسلام گفته مىشود، قرار بده. پروردگارا! به همه ملتهاى مسلمان نصرت عطا کن؛ به ملت لبنان و فلسطین نصرت کامل عنایت فرما.
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته
۱) فتح: ۲۲ و ۲۳
۲) حج: ۳۸
۱۳۸۰/سیره امام بزرگوار راهنماى عمل همه ملت ایران و مسلمانان جهان است
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمّدللَّه ربّ العالمین. والصّلاه والسّلام على سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین، الهداه المهدیّین المعصومین، سیّما بقیّهاللَّه فىالأرضین.
قالاللَّه الحکیم فىکتابه: بسماللَّهالرّحمنالرّحیم. و جعلناهم ائمّه یهدون بأمرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات
و اقام الصّلوه و ایتاء الزّکوه و کانوا لنا عابدین(۱)
خداوند متعال در توصیف پیامبران و راهنمایان بشر و کسانى که پرچم هدایت و ارشاد نسلهاى انسانى را بر دوش داشتند، از جمله این خصوصیات را بیان مىکند: اینها – طبق خصوصیات ذکر شده در قرآن – امام و پیشواى هدایتند و از سوى خداوند، کار نیک و عمل به خیرات به آنها وحى مىشود؛ اقامهى صلات و ایتاء زکات مىکنند و افتخار بزرگشان این است که بنده خدا می باشند و با عمل خود، راه بندگى را به بشریّت تعلیم مىدهند.
امروز در دوازدهمین سالگرد غروب خورشید درخشان امامت و ولایت در دوران معاصر – یعنى رهبر عظیمالشّأن و بزرگوار ما، امام خمینى – وقتى در سیره و عملکرد این مرد بزرگ و جانشین پیامبران دقّت مىکنیم، خصوصیات امامِ هدایت را در زندگى و سیره و تعالیم او بهوضوح مىیابیم. آنچه که امروز براى همه ما بسیار اهمیت دارد، این است که با راه و رسم و تعالیم امام – که در واقع تشکیلدهنده حقیقى شخصیت اوست – آشنا شویم؛ اگرچه ملت ما بحمداللَّه این سرمایه معنوى را براى خود حفظ کرده است.
امروز من در این مجمع عظیم، یک بُعد از شخصیت امام را به عرض شما برادران و خواهران و همه ملت ایران مىرسانم. چون سیره امام بزرگوار فقط بیان شخصیت یک انسان نیست؛ بلکه راهنماى عمل همه ملت ایران و مسلمانان جهان است؛ راهنماى عمل همه کسانى است که مىخواهند در سایه اسلام، براى خود زندگى شایسته انسانى فراهم کنند. البته ملت ایران بیش از دیگران مخاطب این سخنان است؛ زیرا بار امانتى که بر دوش ماست – یعنى حفظ دستاورد عظیم این انقلاب – یک ویژگى براى ملت ایران است. با حفاظت از این ذخیره عظیم، باید شکر این نعمت را بگزاریم. این بُعد از شخصیت امام عبارت است از اینکه امام در ساخت و مهندسىِ نظام جمهورى اسلامى، همه عناصر و اجزایى را که مىتوانست این نظام را استوار و ماندگار کند، مورد ملاحظه قرار داد و با مهارتِ تمام این عناصر اصلى را در داخل این بناى شامخ و مستحکم کار گذاشت. این عناصر اصلى عبارت است از اسلام، مردم، قانونگرایى و دشمنستیزى. امام بزرگوار در بناى نظام شامخى که به جاى رژیم پوسیده سلطنتى در ایران بر سر کار آورد، این عناصر و اجزا را با دقّتِ تمام کار گذاشت؛ در عملِ خود به آنها پایبند و متعهّد ماند و در پیام و بیان و تعالیمِ خود بر آنها پافشارى کرد. امروز هم مثل بیستودو سال قبل، همه کسانى که وجود نظام اسلامى را با منافع نامشروع خودشان ناسازگار مىبینند و با آن دشمنى مىکنند، بیش از همه با همین چهار عنصر مقابله مىکنند. عمده تلاش آنها این است که یا عنصر اسلامیّت را از نظام بگیرند؛ یا تکیه بر مردم را – با همان معناى وسیع و بدیعى که امام به آن توجّه داشت – از نظام سلب کنند؛ یا در بناى قانونى نظام خدشه کنند؛ یا هشیارى و بیدارىِ دائمى در مقابل دشمن را از نظام بگیرند و بیدارى را به خوابآلودگى و غفلت تبدیل کنند. لذا براى ما این چهار عنصر اهمیت پیدا مىکند. من امروز دربارهٔ هر کدام از اینها، نکات کوتاهى را به عرض شما مىرسانم:
نکته اوّل – که اصلىترین عنصر تشکیلدهنده نظام است – عبارت است از اسلامگرایى و تکیه بر مبانى مستحکم اسلامى و قرآنى. خیلیها از این حقیقتِ بسیار مؤثّر غفلت کردند؛ اما راز پیروزى انقلاب در این نکته بود؛ چون ملت ایران از اعماق قلب به اسلام معتقد و مؤمن و وابسته بود و هست. اغلب ملتهاى مسلمان همینگونهاند و اگر موانع از سر راهشان برداشته شود، ایمان عمیق آنان به اسلام آشکار خواهد شد. لذا وقتى مردم پرچم اسلام را در دست امام ملاحظه کردند و باور کردند که امام براى احیاى عظمت اسلامى و ایجاد نظام اسلامى وارد میدان مبارزه شده است، گِرد او را گرفتند. بعد هم که انقلاب پیروز شد، با همین انگیزه، از روى طوع و رغبت در میدانهاى خطر حاضر شدند؛ چون ایمان آنها به اسلام، عمیق بود.
بعضى از کسانى که خودشان را در شمار زبدگان و نخبگان و احزاب سیاسى و صاحبنظران مسائل سیاست به حساب مىآوردند، این را نمىپسندیدند. جداى از کسانى که به اسلام عقیده نداشتند، بعضى کسان به اسلام عقیده داشتند، اما نظام اسلامى را قبول نمىکردند. لذا از اوّلِ انقلاب، در عرض و به موازات خطِّ امام، جریانى پیدا شد که به یک نظام لائیک و الگوبردارى شده از نظامهاى غربى دعوت مىکرد؛ منتها با رنگ و لعاب اسلامى؛ اسمِ اسلامى، اما باطنِ غیراسلامى؛ ساختِ اسلامى، اما جهتگیرىِ غیراسلامى. البته آنها بىمیل نبودند که در کنار چنین نظامى، آخوند وجیهالملّهاى هم براى مقبول جلوه دادن نظام در چشم مردم وجود داشته باشد – چون مردم به اسلام دلبسته بودند – بدشان نمىآمد روحانىِ مورد قبولى در کنار نظام قرار گیرد تا نظام را در چشم مردم، اسلامى جلوه دهد؛ دولتمردان نظام هم به همان شکلى که خودشان مىپسندند و تشخیص مىدهند، نظام را به همان صورت غیراسلامى – و در حقیقت، شکل بازسازىشده رژیم سلطنتى، منتها طبق قبول سیاستمداران و قدرتمندان دنیا – اداره کنند. ظاهر و رنگ و لعاب دین هم این فایده را براى آنها داشته باشد که نیروهاى مردم را در خدمتشان قرار دهد؛ هرجا به حضور مردم احتیاج است – در هنگام جنگ و دفاع و دادن مالیّات و غیره – همین ظاهر اسلامى، مردم را به همکارى با آن نظام وادار کند؛ اما اگر حقوق شرعى مردم تأمین نشد، نشد؛ اگر با سلطهگران مبارزه نشد، نشد؛ اگر استقلال کشور و فرهنگ و اقتصاد مردم در قبضه دشمنان قرار گرفت، گرفت! لذا از اوّلى که امام دستور داد قانون اساسى به وسیله خبرگان منتخب مردم تدوین شود، هرجا که نام اسلام و نشانى از حضور واقعى اسلام بود، اینها مقابله کردند. آنجایى که اصل مربوط به «ولایت فقیه» مطرح شد، اینها بىتابانه مبارزه کردند. البته با ولایتش مخالف نبودند – ولایت یعنى حکومت؛ آنها تشنه قدرت و حکومت کردن بودند – با فقیهاش مخالف بودند؛ چون به معناى حضور حقیقى دین در جامعه بود؛ این را برنمىتافتند و تحمّل نمىکردند. هرجا که نشانه حضور واقعى اسلام بود، اینها معترض بودند.
امام در مقابل این جریان – که بسیار هم مدعى بود – ایستاد؛ روى مبانى اسلام تکیه کرد؛ روى ترکیب و ساخت اسلامى نظام، با جدیت اصرار ورزید؛ چون امام مانند هرکسى که با اسلام آشناست، معتقد بود – و امروز هم ما معتقدیم – که سعادت و رفاه و آزادگى و عزّت یک ملت و نیز عدالت و تکیه به مردم – به معناى واقعى کلمه – در سایه احکام اسلام تأمین مىشود. آنهایى که شعار عدالت و مردمسالارى دادند، نشان دادند که نمىتوانند حقوق و منافع مردم را عادلانه تأمین کنند؛ اما اسلام مىتواند این کار را بکند. تکیه بر اسلام، به معناى ایمان عمیق امام بزرگوار به رسالت اسلام بود؛ یعنى امروز اسلام مىتواند ملتها را نجات دهد. لذا هم در تدوین قانون اساسى و هم در تمام رهنمودهایى که امام در طول ده سال زندگى مبارک خود به ملتهاى مسلمان داد، بر روى اسلام تکیه کرد و همین سبب شد که نظام جمهورى اسلامى با وجود دشمنیهاى بىاندازه قدرتهاى جهانى، در میان ملتهاى مسلمان، هم طرفداران بىشمارى پیدا کند و هم در آنها شوق و امید و انگیزه بهوجود آورد و حرکت اسلامى را در سرتاسر جهان اسلام زمینهسازى کند. امروز هم اگر نظام جمهورى اسلامى و مسؤولان و رؤساى این نظام در دنیا عزّت و آبرویى دارند، به برکت اسلام است. چه آنهایى که در دنیا به اسلام معتقدند و چه حتّى آنهایى که به اسلام معتقد نیستند، عزّتى که براى جمهورى اسلامى و مسؤولان آن قائلند، به خاطر اسلام است. آنهایى هم که به اسلام معتقد نیستند، نقش و نفوذ و تأثیر و اقتدار اسلامى را مىشناسند و مىدانند و آن کسى که مظهر این اقتدار است، در چشمشان داراى عظمت و جلال است.
امام بر روى اسلام تکیه کرد؛ به اسم اسلام قانع نشد؛ بر این اصرار ورزید که باید قوانین اسلامى در تمام گوشه و کنار دستگاههاى دولتى و حکومتى حاکم شود. البته این کار، یک کار بلندمدّت بود. امام هم این را مىدانست که در کوتاهمدّت، این مقصود تحقّق پیدا نمىکند؛ اما راه را باز کرد و حرکت را آغاز نمود و جهت را نشان داد و همه فهمیدند که باید به معناى حقیقى کلمه به سمت احکام و تعالیم اسلام و ساخت اسلامى براى نظام و جامعه حرکت کنند تا بتوانند عدالت را تأمین، فقر را برطرف و فساد را ریشهکن کنند؛ تا بتوانند دردهاى مزمنى را که بر این ملت تحمیل شده است، جبران کنند.
امروز بنده به عنوان کسى که با آمار و ارقام و واقعیّات دستگاههاى حکومتى از نزدیک آشناست، به شما مردم عزیز عرض مىکنم: هرجا که ما با قاطعیّت، معرفت و روشنبینى، احکام اسلام را بر سر دست گرفتیم، دنبال آن حرکت کردیم و صادقانه خواستیم اسلام را پیاده کنیم، موفّق شدیم؛ اما هرجا ناکامى و ضعفى وجود دارد، بر اثر این است که ما در آن مورد، از اسلام و حکم اسلامى و ترتیب اسلامى غفلت کردهایم. هم در زمینه اقتصادى، هم در زمینه سیاسى، هم در زمینه بینالمللى و هم در زمینه تربیتهاى صحیح مردمى، امروز هرجا که ضعف و ناکامىاى ملاحظه مىشود، اگر کسى دقّت و ریشهیابى کند، به اینجا مىرسد که در این نقطه، دستور اسلام و حکم اسلامى مورد توجّه قرار نگرفته است. امام مىدانست که اگر ما به اسلام متمسّک شویم، هم عزّت دنیا، هم رفاه مادّى، هم قدرت سیاسى، هم آسایش و هم امنیت عمومى براى مردم پدید خواهد آمد؛ لذا امام اسلامیّت را – به معناى حقیقى کلمه – در بافت نظام اسلامى و این بناى مستحکم و شامخ گذاشت.
عنصر دومى که امام به آن حدّاکثر توجّه را کرد، عنصر «مردم» بود. تقریباً در همه نظامهاى حکومتى در دنیا، از مردم صحبت مىشود و هیچکس نمىگوید که من مىخواهم برخلاف مصلحت مردم کار کنم. حتّى در رژیمهاى استبدادىِ سلطنتىِ موروثى، هیچکس نمىگوید که من مىخواهم بر خلاف میل مردم عمل کنم. بنابراین ادّعاى مردمگرایى وجود دارد؛ اما مهم این است که حقیقتاً در کجا براى مردم شأن و منزلت و حقّ و نقش قائل مىشوند. وقتى امام بر روى عنصر «مردم» تکیه مىکرد، لفّاظى نمىکرد؛ به معناى حقیقى کلمه به اصالت عنصر «مردم» در نظام اسلامى معتقد بود و مردم را در چند عرصه مورد توجّه دقیق و حقیقى خود قرار داد.
عرصه اوّل، عرصه تکیه نظام به آراء مردم است. تکیه نظام به آراء مردم، یکى از میدانهایى است که مردم در آن نقش دارند. حضور مردم و اعتقاد به آنها باید در اینجا خود را نشان دهد. در قانون اساسى ما و در تعالیم و راهنماییهاى امام، همیشه بر این نکته تأکید شده است که نظام بدون حمایت و رأى و خواست مردم، در حقیقت هیچ است. باید با اتّکاء به رأى مردم، کسى بر سر کار بیاید. باید با اتّکاء به اراده مردم، نظام حرکت کند. انتخابات ریاست جمهورى، انتخابات خبرگان، انتخابات مجلس شوراى اسلامى و انتخابات دیگر، مظاهر حضور رأى و اراده و خواست مردم است. این یکى از عرصههاست. لذا امام بزرگوار، هم در دوران حیات خود بهشدّت به این عنصر در این عرصه پایبند باقى ماند و هم در وصیّتنامه خود آن را منعکس و به مردم و مسؤولان توصیه کرد. در حقیقت انتخابات و حضور مردم در صحنه انتخابِ رئیس جمهور، نمایندگان مجلس و یا سایر انتخابهایى که مىکنند، هم حقّ مردم است، هم تکلیفى بر دوش آنهاست. در نظام اسلامى، مردم تعیینکنندهاند. این هم از اسلام سرچشمه مىگیرد.
مسأله اساسىاى که بنده بارها بر آن تأکید کردهام، این است که اسلامگرایى در نظام اسلامى، از مردمگرایى جدا نیست. مردمگرایى در نظام اسلامى، ریشه اسلامى دارد. وقتى ما مىگوییم «نظام اسلامى»، امکان ندارد که مردم نادیده گرفته شوند. پایه و اساسِ حقّ مردم در این انتخاب، خود اسلام است؛ لذا مردمسالارى ما – که مردمسالارى دینى است – داراى فلسفه و مبناست. چرا باید مردم رأى دهند؟ چرا باید رأى مردم داراى اعتبار باشد؟ این متّکى بر احساسات توخالى و پوچ و مبتنى بر اعتبارات نیست؛ متّکى بر یک مبناى بسیار مستحکم اسلامى است. پس یکى از عرصههایى که امام همواره بر آن تأکید مىکرد و آن را در ساخت نظام اسلامى کار گذاشت و براى همیشه آن را ماندگار کرد، مسأله حضور مردم در انتخاب مسؤولان نظام و منتهى شدن مسؤولیتها به اراده و خواست مردم است.
عرصه دوم، عرصه تکلیف مسؤولان در قبال مردم است. وقتى ما مىگوییم «مردم»، معنایش این نیست که مردم بیایند رأى بدهند و مسؤول یا نمایندهاى را انتخاب کنند؛ بعد دیگر براى آن مردم هیچ مسؤولیتى وجود نداشته باشد؛ صرفاً همین باشد که اگر کسى مىخواهد براى مردم کارى بکند، به این خاطر باشد که مردم بار دیگر به او رأى دهند؛ مسأله این نیست. در اسلام و نظام جمهورى اسلامى، فلسفه مسؤولیت پیدا کردنِ مسؤولان در کشور این است که براى مردم کار کنند. مسؤولان براى مردمند و خدمتگزار و مدیون و امانتدار آنها می باشند. مردم، محورند. کسى که در نظام جمهورى اسلامى مسؤولیتى به دست مىآورد، باید همه همّ و غمّش براى مردم باشد؛ هم براى دنیاى مردم، هم براى مادیّت مردم، هم براى معنویّت مردم، هم براى ایجاد عدالت در میان مردم، هم براى احیاى شأن انسانى مردم، هم براى آزادى مردم. اینها جزو وظایف اصلى حکومت است. البته وقتى مىگوییم «مردم»، منظور همه طبقات مردمند؛ لیکن بدیهى است کسانى از مردم باید بیشتر مورد توجّه قرار گیرند که بیشتر مورد محرومیت قرار گرفتهاند؛ لذا امام دائماً روى طبقات محروم و پابرهنگان کشور تکیه مىکردند. این فریب است که کسى ادعا کند براى مردم کار مىکند؛ اما در عمل، کار او براى طبقات مرفّه باشد، نه براى طبقات مستضعف و محروم. نه اینکه نباید براى طبقات مرفّه کار کرد؛ آنها هم از حقوق عمومى کشور باید بهرهمند شوند؛ اما به آن کسى که محرومیت دارد و دستش از حقوق خود خالى مانده است، باید بیشترِ توجّه و همّت و تلاش را اختصاص داد. لذا امام به طور دائم بر حقوق مستضعفان و محرومان و پابرهنگان تکیه مىکرد. عملاً هم در تمام مدت پیروزى انقلاب تا امروز و قبل از آن، کسانى که بیش از همه سینه سپر کردند، از نظام دفاع کردند، سختیهاى نظام را به جان خریدند و در مقابل دشمنان ایستادند، طبقات محروم و پابرهنه و مستضعفان جامعه بودهاند. اینها باید بیش از دیگران مورد توجّه قرار گیرند.
عرصه سوم – که باز بر محور مردم حرکت مىکند – عبارت است از بهرهبردارى از فکر و عمل مردم در راه اعتلاى کشور؛ یعنى استعدادها را شکوفا کردن و معطل نگذاشتن. از اوایل انقلاب، همیشه امام خطاب به جوانان، دانشجویان، متفکّران کشور و کسانى که دارى استعداد بودند، مىگفت که به خودتان ایمان بیاورید؛ نیروى خودتان را باور کنید و بدانید که مىتوانید. این درست در مقابل تعالیمى بود که در دوران طولانى استبداد در این کشور، تلقین مىشد که مردم ایران نمىتوانند. ما در دوران انقلاب هم دیدیم همان کسانى که اسلام را به معناى حقیقىِ خود باور نداشتند، به این معنا هم باور نداشتند. همیشه چشم آنها به بیرون مرزهاى کشور بود و به مردم و تواناییهاى آنها اعتقاد نداشتند. این فکر و این توجّه را هم، امام در این نظام نهادینه کرد، که استعدادهاى جوان این کشور، احساس توانایى کنند؛ و شما بعد از انقلاب هرچه از نشانههاى علم و پیشرفت علمى و صنعتى در کشور ملاحظه مىکنید، ناشى از این است. هرجا که نشانههاى وابستگى ملاحظه مىشود – که به معناى تحقیر ملت ایران و استعدادهاى اوست – ناشى از نقطه مقابل این تفکّر است.
عرصه چهارم در خصوص توجه امام به مردم، عبارت است از لزوم آگاهسازى دائمى مردم. خود امام در سنین بالاى عمر – با حال پیرمردى – از هر فرصتى استفاده کرد براى اینکه حقایق را براى مردم بیان کند. در دستگاههاى تبلیغاتى جهانى، نقش تحریف و گمراهسازى، نقش فوقالعاده خطرناکى است که امام به آن توجّه داشت. وسایل ارتباطىِ فکرىِ نامطمئن و وابسته به دشمنان کشور و ملت، امام را وادار مىکرد که هم خود او به طور دائم در موضع تبیین و ارشاد و هدایت مردم قرار گیرد و هم به دیگران دائماً توصیه کند که حقایق را به مردم بگویند و افکار آنها را نسبت به حقایقى که دشمن سعى مىکند آنها را مکتوم نگهدارد، آشنا کنند. اینکه ما دائماً به صاحبان بیان و قلم و تریبونهاى مختلف توصیه مىکنیم که هدف و همّت خود را بر تبیین صحیحِ حقایق قرار دهند، براى این است.
امروز دشمن، درست در موضع مقابل این نقطه اساسىِ اسلامى کار مىکند. از اوایل انقلاب، یکى از اهداف مهمّ دشمن، تحریف حقایق و تاریخ بود. اگر یک وقت در داخل کشور حنجره یا قلم مزدورى پیدا مىشد که حقایق جنگ و انقلاب و اسلام را تحریف مىکرد، مىدیدید فریادهاى تشویق از اطراف دنیا بلند مىشود. امروز نیز همینطور است. امروز هم اگر در داخل کشور کسانى به خاطر خوش کردن دل استکبار و راضى کردن دشمنان اسلام و این ملت و این کشور چیزى بگویند و بنویسند که در آن تحریف اسلام و تاریخ انقلاب و چهرههاى انقلاب باشد، مىبینید که در دنیا از طرف دستگاههاى تبلیغاتى استکبار براى او هورا مىکشند و او را تشویق مىکنند! تبیین، موضوع بسیار مهمّى است. انسانها تابع بینش و دید خودشان می باشند. اگر کسى بتواند حقایق را در چشم مردم تحریف کند، یعنى در واقع عمل و بازو و اراده مردم را به سمت گمراهى کشانده است. این همان چیزى است که دشمن مىخواهد. امروز اگر کسانى علیه اسلام و مقدسات و مجاهدتهاى این ملت قلمفرسایى کنند و چیزى بنویسند؛ اگر کسانى علیه بهترین فرزندان این کشور – یعنى شهیدان ما و مجاهدان راه خدا – اظهارنظرى کنند و ریشى بجنبانند؛ اگر کسانى علیه بسیج و جهاد و شهادت حرفى بزنند و چیزى بنویسند؛ مىبینید مورد تشویق رادیوها و سیاستمداران و نویسندگان خارجى قرار مىگیرند. امروز همه اشخاص – چه کسانى که بیاناتشان در حوزههاى وسیع کاربُرد دارد، چه کسانى که در حوزههاى کوچکتر سخنانشان مؤثّر واقع مىشود؛ مثل مدرسه و کلاس و دانشگاه و محیطهاى کارگرى و غیره – مسؤولند و اگر دیدند حقایق و محکمات اسلام و انقلاب مورد تحریف قرار مىگیرد، وظیفه دارند تبیین کنند؛ نباید سکوت کنند. امام به این نکته بسیار توجه مىکرد. و این یکى از چیزهایى است که راز استحکام و ماندگارى و پایدارى نظام در آن مندرج است.
عنصر سومى که براى امام اهمیت داشت، نظم و قانون بود. لذا حتّى قبل از آنکه انقلاب به پیروزى برسد، امام دولت معیّن کرد. انقلابهاى دنیا یا کودتاهایى که به اسم انقلاب در دنیا به وجود مىآمدند – که دهههاى میانى قرن قبل میلادى از اینگونه انقلابها پُر بود – هیچکدام اینطور نبودند. وقتى در کشورى انقلاب مىشد – یا انقلاب حقیقى، یا کودتایى به اسم انقلاب – مدتها از دولت و تشکیلات دولتى و نظم دولتى خبرى نبود. یک گروه به نام مسؤولان انقلاب، زمام کشور را در دست مىگرفتند و طبق میل و تشخیص خودشان – هرطور بود – عمل مىکردند. در انقلاب اسلامى، امام اجازه نداد اینطور بشود؛ حتّى از قبل از پیروزى انقلاب دولت تعیین کرد تا نظم وجود داشته باشد. با اینکه آن وقت شوراى انقلاب هم بود، اما امام خواست با شکل قانونى و منطقى، کشور اداره شود. اصل تشخیص اینکه چه نظامى در کشور بر سر کار بیاید، این را امام به عهده رفراندم و آراء عمومى گذاشت. این هم در دنیا سابقه نداشت. در هیچ انقلابى در دنیا، ما نشنیدیم و ندیدیم که انتخاب نوع نظام را – آن هم در همان اوایل انقلاب – به عهده مردم بگذارند. هنوز از پیروزى انقلاب دو ماه نگذشته بود که امام همهپرسى دربارهٔ نظام اسلامى را اعلان کرد، که مردم به نظام جمهورى اسلامى رأى دادند. چند ماه از پیروزى انقلاب نگذشته بود که امام گفت باید قانون اساسى نوشته شود. آن کار هم نه به وسیله جمعى که خود امام معیّن کند، بلکه باز به وسیله منتخبان مردم صورت گرفت. مردم اعضاى مجلس خبرگان را – که منتخبان مردم بودند – انتخاب کردند تا قانون اساسى تدوین شود؛ باز مجدداً همان قانون را به رأى مردم گذاشتند. هنوز یک سال از پیروزى انقلاب نگذشته بود که مردم در انتخابات ریاست جمهورى شرکت کردند؛ بعد از مدت کوتاهى هم مجلس شوراى اسلامى به راه افتاد. بنابراین از اوّل، مبناى کارِ انقلاب بر نظم و قانون بود. کسانى که با این ترتیب منطقى انقلاب نمىتوانستند کنار بیایند، یا نمىتوانستند تحمّل کنند که این انقلاب اینگونه قدمبهقدم منطقى حرکت کند، در همه این موارد اخلال کردند. تفالههاى آنها امروز هم انقلاب را به بىقانونى متّهم مىکنند! این انقلاب، مظهر نظم و قانون بود؛ در هیچ جاى دیگر دنیا، در این انقلابهایى که اتّفاق افتاده است – چه در انقلابهاى این قرن و چه قبل از آن – چنین چیزى دیده نشده است. این را باید مغتنم شمرد. پایبندى به نظم و قانون و مسؤولیتهاى قانونى قوا باید مورد احترام همه باشد.
اگر شما امروز مىبینید که با تبلیغات و تحریک دشمنان، در هر برههاى از زمان، قواى قانونى کشور مورد تعرّض تبلیغاتى قرار مىگیرند، این دنباله همان دشمنىاى است که از اوّل با اساس نظم و قانون در جمهورى اسلامى وجود داشت و امام مقابل آن ایستاد. ما همیشه این را تأکید کردهایم و باز هم تکرار مىکنیم، وظایفى که در قانون اساسى براى قواى سهگانه و مسؤولان قانونى معیّن شده، معتبر و محترم است و همه باید در مقابل این قانون، حالت تسلیم داشته باشند. بىقانونى به شکلهاى مختلفى خود را نشان مىدهد. یکى از آنها همین است که علیه اساس و ترتیبات قانون اساسى مبارزه تبلیغاتى شود و لجنپراکنى صورت گیرد و به مسؤولیتهاى قانونى در هر بخشى از بخشها بىاحترامى گردد. این آن چیزى است که از اوّلِ انقلاب، دشمنان امام و اسلام بر روى آن پافشارى مىکردند و امام در مقابل آن ایستاد.
عنصر اساسى چهارم که امام آن را در پایههاى نظام جمهورى اسلامى کار گذاشت – و بحمداللَّه مایه ماندگارى نظام شد – مسأله دشمنستیزى و سلطهستیزى است. امام یک لحظه نه خود از کید و مکر و حیله دشمن غفلت کرد و نه گذاشت که مسؤولان غفلت کنند. نظامى مثل نظام جمهورى اسلامى که منافع دستگاههاى استکبارى دنیا را در این نقطه از عالم و در بسیارى از کشورهاى اسلامى تهدید کرده است، بدیهى است که مورد دشمنى است. در ایران عزیز ما، اینها سالهاى متمادى مثل مارى بر روى منابع ملى و دستگاههاى سیاسى کشور چنبره زده بودند. در نظام سلطنتىِ غاصب و وابسته، مگر کسى جرأت داشت به کسانى که وارد این کشور شده بودند تا ملت را تحقیر و فقیر و منابع او را غارت کنند و او را عقبمانده نگهدارند، اندک اهانتى کند؟! کسى جرأت نداشت به آنها بگوید بالاى چشمتان ابروست! امریکاییها و صهیونیستها و دیگر غارتگران و چپاولگران دنیا، در کمال امنیت و آرامش به ایران مىآمدند، مىرفتند و مىبردند. سیاست کشور، در دست آنها؛ آمدن و رفتن حکومتها، در دست آنها؛ آوردن و بردن شاه مملکت، در اختیار آنها؛ تعیین اولوزیران، با صوابدید آنها؛ و موضعگیریهاى سیاسى کشور، تماماً در جهت خواستهها و منافع آنها بود. نظام جمهورى اسلامى آمد و این بساط را بهکل به هم ریخت. امام مىدانست که این دشمن ساکت نمىنشیند و تعرّض مىکند. اگر در برههاى تعرّض کرد و تودهنى خورد، موقّتاً عقبنشینى مىکند تا باز تعرّض کند؛ لذا باید هشیار و بیدار بود. امروز من متأسفانه مىبینم که کسانى طبق خواسته آن دشمنان، تبلیغ مىکنند که این توهّم است! دشمن همین را مىخواهد که مردم، مسؤولان، کارگزاران حکومت، ادارهکنندگان کشور و طرّاحان و قانونگذاران امور زندگى مردم، از تهدید دشمن غفلت کنند. نباید اجازه داد؛ باید دشمن و شیوههاى دشمنىِ او را شناخت. این آن چیزى است که باید براى همیشه به یاد ما بماند و امام بر روى این نکته تأکید مىکرد. اینکه مىدیدید امام مىفرمود: «هرچه فریاد دارید، بر سر امریکا بکشید»، به خاطر این است.
برادران و خواهران عزیز! جوانان عزیز من! ملت عزیز ایران! اینها چهار نقطه قوّت اساسى است. هم مردم و هم مسؤولان باید قدر اینها را بدانند. این چهار عنصر سبب پایدارى نظام است. این چهار عنصر سبب آن است که هیچ وقت دشمن نتواند به این نظام ضربه بزند. هر جا ما از این چهار عنصر غفلت کردیم، ضربه خوردیم. اگر ضربه اقتصادى خوردیم، اگر عقبماندگى اقتصادى پیدا کردیم، اگر در زمینههاى سیاسى دچار ضعفى شدیم، بر اثر غفلت از این عناصر بوده است. آنجایى که پیشرفت کردیم، آنجایى که عزّت به دست آوردیم، آنجایى که توانستیم موانع را از سر راه برداریم، آنجایى که دشمن را ناکام کردیم، به خاطر تکیه بر این عناصر بوده است. نگذارند و نگذارید این عناصر از دست مردم برود و مورد تهاجم قرار گیرد. نگذارید دشمن به میل خود، راه را براى تسلّط مجدّد بر این کشور هموار کند. هشیارى مسؤولان کشور و آحاد مردم لازم است.
من به همین مناسبت در پایان عرایضم به مسأله بسیار مهمّ انتخابات اشاره کنم. انتخابات، مظهر حضور مردم است. انتخابات، هم حقّ مردم و هم وظیفه آنهاست. حقّ مردم است؛ براى این که بیایند و مدیر اجرایى کشور را انتخاب کنند. تکلیف مردم است؛ چون با حضور شما، نظام تقویت پیدا مىکند؛ اسلام عزیز مىشود؛ حاکمیت اسلام در دنیا سرافراز مىگردد و توطئه دشمن – که اسلام را به جدایى از آراء مردم متّهم مىکند – باطل مىشود. حضور شما مىتواند دفاع از اسلام و کشور و انقلاب محسوب شود. هر مقدار این حضور وسیعتر و قویتر باشد، نشانه اقتدار بیشترِ نظام اسلامى است. نظام اسلامى در مقابل چشمهاى دوستان و دشمنان خود در دنیا به این مىبالد که تعداد حاضر شوندگان در پاى صندوقهاى رأى، زیاد است. این مایه افتخار نظام اسلامى است. همه کسانى که در مقابل اسلام و آینده این کشور احساس مسؤولیت مىکنند، وظیفه دارند که در این آزمایش الهى شرکت کنند. البته این حضور باید آگاهانه و از روى تحقیق و با به دست آوردن حجّت بین خود و خدا باشد. کسى که رأى مىدهد و فردى را انتخاب مىکند، باید برطبق تشخیص باشد. این تشخیص را به دست آورید و انشاءاللَّه با قاطعیّت در این آزمایش الهى شرکت کنید.
بحمداللَّه در طول این بیستودو سال، همه انتخابات مختلفِ ما در محیط آرام برگزار شده است. کسانى که از خارج از این مرزها مىخواهند خواست و اراده شوم خودشان را بر این کشور و این مردم حاکم کنند، اوّلاً خواستهاند مردم در انتخابات شرکت نکنند و انتخابات بىرونق باشد؛ ثانیاً اگر انتخابات صورت مىگیرد، با آشوب و دعوا و تنازع و درگیرى همراه باشد. اما مردم در طول این بیستودو سال هر وقت انتخاباتى بوده است، با آرامش خود توى دهن دشمن زدهاند و این بار هم به امید خدا و با همّت شما مردم عزیز، باید همینطور باشد. انشاءاللَّه دولتى که براساس این انتخاب تشکیل مىشود، خود را خادم اسلام و مردم و در صفِ اوّل مقابله با دشمنان بداند و این کشور و این ملت را یک قدمِ بلند به آرمانهاى اسلامى – که مایه سعادت و خوشبختى مردم است – نزدیک کند. هم همّت کنید و هم از خداى متعال بخواهید که به شما و مسؤولان کمک کند تا بتوانند این وظایف بزرگ را انجام دهند.
پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، رحمت و مغفرت و رضوان و فضل خود را بر روح مطهّر امام بزرگوار ما نازل و او را با اولیاى خود محشور کن. پروردگارا ! فرزند خدمتگزار و مطیع او – مرحوم آقاى حاج احمد آقا – و فرزند بزرگوار دیگر ایشان – مرحوم آقاى حاج آقا مصطفى – را با اولیایت محشور کن. پروردگارا ! شهداى عزیز ما را که پیروان امام و دلبستگان به آن بزرگوار بودند، با شهداى کربلا و امامِ آنان محشور کن. پروردگارا ! خیر و لطف و رحمت و فضل خود را بر این ملت نازل کن و آنها را در تجربه انتخابات و در همه امتحانات بزرگ، موفّق و پیروز و سربلند بگردان. پروردگارا ! قلب مقدّس ولىعصر را از ما راضى و خشنود کن و ما را مشمول دعاى آن بزرگوار قرار بده.
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته
۱) انبیا: ۷۳
۱۳۸۱/ سخن گفتن از امام و انقلاب، با یکدیگر تفاوتى ندارد
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاه و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على آله الأطیبین الأطهرینالمنتجبین المعصومین. سیّما بقیّهاللَّه فىالأرضین.
از شما برادران و خواهران عزیز که راههاى دور را طى کردید و در این مجلسِ باشکوه و پُرمعنا شرکت جُستید، خیلى تشکّر و سپاسگزارى مىکنم.
مناسبت سالگرد امام رضواناللَّهتعالىعلیه، هم وسیلهاى است براى ملت ایران تا محبّت و ارادت و احترام خود را نسبت به امام عزیز و بزرگوار بار دیگر تجدید کند، و هم فرصتى است براى اینکه دلهاى شیفته امام و اصول و راهبردهاى آن بزرگوار، وفادارى خود را به اصول و خطّ امام و اهدافى که ایشان ترسیم کردند، نشان دهند. براى همین است که هر سال روز چهاردهم خرداد، در چشم تحلیلگران سیاسى عالم، خصوصیت ویژهاى دارد. امروز در سرتاسر کشور، مردم همان شور و حال و اخلاص و مودّت و صمیمیّتى را نشان مىدهند که از ملت ایران نسبت به امام بزرگوار همیشه دیده شده است.
در این مناسبت، من راجع به امام و انقلاب عظیم و بىمانندى که ایشان آن را در دنیا و تاریخ معاصر مثل قلّهاى برافراشتند، صحبت مىکنم. در حقیقت، سخن گفتن از امام و انقلاب، با یکدیگر تفاوتى ندارد. شخصیت امام فقط خصوصیات ممتازى نبود که در او وجود داشت و شخصیت ایشان را تشکیل مىداد. شکّى نیست که امام بزرگوار ما از ابعاد مختلف، یک شخصیت برجسته و ممتاز، یک عالمِ بزرگ، یک فقیه صاحب مکتب، یک فیلسوف برجسته، یک سیاستمدار، یک مصلح بزرگ اجتماعى و از لحاظ روحیّات، صاحب خصلتها و خصوصیات ممتاز و کمنظیر بود. همه اینها شخصیت امام را در چشم مردمِ دوران خود او و دورانهاى بعد برجسته مىکند؛ لیکن شخصیت امام بزرگوار ما در این خصوصیات منحصر نیست. بُعد دیگر شخصیت او عبارت است از اصول و خطوط روشنى که او در این کشور، در این منطقه و در مقابل چشم همه مردم جهان آنها را بنیاد کرد؛ براساس آن یک نظام سیاسى و اجتماعى به وجود آورد و امیدهاى بزرگى را در دل مستضعفان عالم و امّت اسلامى ایجاد نمود. شخصیت امام از اصول اساسى او جدا نیست. در حقیقت، هویّت و اصول انقلاب ما خطوط برجسته شخصیت امام را هم تشکیل مىدهد. هر چه راجع به انقلاب بگوییم، در واقع دربارهٔ امام سخن گفتهایم.
خصوصیت انقلاب عظیم اسلامى که آن را به عنوان یک پدیده بىنظیر در تاریخ قرنهاى اخیر در چشم تحلیلگران و صاحبنظران معرفى کرده است، قبل از آن در هیچیک از انقلابهاى بزرگ عالم دیده نشده بود؛ نه در انقلاب فرانسه، نه در انقلاب کمونیستى در شوروى و نه در انقلابهاى کوچک دیگرى که به تبع این دو انقلاب و در خط آنها حرکت مىکردند. البته به این نکته توجّه داشته باشید که دأب سیاستهاى مسلّطِ عالم این بوده و هست که جنبشهاى عدالتخواهانه مردم نقاط مختلف دنیا را در هاضمه سیاسى و فرهنگى خود بریزند و در واقع هویّت آن جنبشها و حرکتهاى مردمى و عدالتخواهانه را از بین ببرند؛ این کار در ایران هم اتّفاق افتاده بود. نهضت عدالتخواهىاى که صد سال پیش در مشروطه ایران پیش آمد، یک حرکت مردمى و دینى بود. آن روز جریان سیاسىِ مسلّطِ عالم – یعنى انگلیسیها – این حرکت عدالتخواهانه مبتنى بر اصول اسلامى را در هاضمه سیاسى و فرهنگى خود ریختند؛ آن را استحاله کردند و از بین بردند و به یک حرکت مشروطه از نوع انگلیسى آن تبدیل نمودند. نتیجه آن هم این شد که جنبش مشروطه – که یک جنبش ضدّ استبدادى بود – آخر کار به دیکتاتورى رضاخانى منتهى شد که از استبدادهاى قاجار، بدتر و شقاوتآمیزتر و قساوتآمیزتر بود. همینطور نهضت ملى شدن صنعت نفت به وسیله کسانى که آن را اداره مىکردند، به لیبرال دمکراسىِ امریکایى ملحق شد. نتیجه این شد که همان امریکاییها به نهضت ملى شدن صنعت نفت خیانت کردند. با انگلیسیها که طرف مقابلِ نهضت عدالتخواهى در ایران بودند، همدست شدند و نهضت ملى را از بین بردند و دنباله آن، دیکتاتورىِ خشن و سیاه دوره محمدرضا در طول سى و چند سال، سایه سنگین خود را بر این کشور انداخت و این ملت را زیر فشار قرار داد. نهضتهاى عدالتخواهانه ملتهاى آفریقا و آسیا در طول دهها سال به وسیله کمونیستها و سیاست مسلّط شوروى سابق مصادره شد و به دیکتاتوریهاى گوناگونى که در جهت مصالح شوروى کار مىکردند، منتهى گردید. این رسمِ جارى دنیا با نهضتهاى عدالتطلبانه ملتهاى جهان بوده است.
هنر بزرگِ امام بزرگوار ما این بود که چارچوب محکمى را براى این انقلاب به وجود آورد و نگذاشت این انقلاب در هاضمه قدرتها و جریانهاى سیاسىِ مسلّط هضم شود. شعار «نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى»، یا شعار «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى» که تعالیم امام و خطّ اشاره انگشت ایشان در دهان مردم انداخت، معنایش این بود که این انقلاب متّکى به اصول ثابت و مستحکمى است که نه به اصول سوسیالیزمِ اردوگاه آن روز شرق ارتباطى دارد، نه به اصول سرمایهدارىِ لیبرال اردوگاه غرب. علّت اینکه شرق و غرب با این انقلاب دشمنى کردهاند و سرسختى نشان دادهاند، همین بود.
این انقلاب بر پایه اصول مستحکمى بنا شد؛ هم اجراى عدالت را مورد نظر قرار داد، هم آزادى و استقلال را – که براى ملتها از مهمترین ارزشهاست – مورد توجّه قرار داد، هم معنویت و اخلاق را. این انقلاب، ترکیبى از عدالتخواهى و آزادیخواهى و مردمسالارى و معنویت و اخلاق است؛ منتها این عدالت را نباید با آن عدالت ادّعایى و موهومى که کمونیستها در شوروى سابق یا در کشورهاى اقمارِ خود شعارش را مىدادند، اشتباه کرد؛ این عدالتِ اسلامى است با تعریف خاص خود. همچنین آزادى در نظام جمهورى اسلامى را با آزادى غربى – که به معناى مهارگسیختگىِ صاحبان قدرت و سرمایه و همچنین به معناى بىبندوبارى انسانها در هر گونه رفتار و عمل است – نباید اشتباه کرد. این آزادىِ اسلامى است؛ هم آزادى اجتماعى است، هم آزادى معنوى است و هم آزادى فردى با قید اسلامى و با فهم و هدایت و تعریف اسلام است. این معنویت و اخلاقى را هم که جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى جزو اصول خود قرار داده است، نباید با دینداریهاى متحجّر، بىمنطق و ایستا در بسیارى از جوامع اشتباه کرد. آن دینداریها، بهظاهر و در زبان دیندار، اما با ایستایى و تحجّر و عدم فهم مسیر سعادت براى جامعه و انسان همراه است. این پسوند اسلامى بعد از عدالت و آزادى و معنویت، بسیار پُرمعناست و باید به آن توجّه کرد.
امام این اصول را قبل از پیروزى انقلاب، براى ملت و آگاهان تشریح کرد؛ بعد از پیروزى انقلاب، براساس آن، جمهورى اسلامى را پایهگذارى نمود و تا وقتى که زنده بود، پاى این اصول ایستاد و براى آن مجاهدت کرد. لذاست که جمهورى اسلامى به عنوان یک پدیده نوین و بىنظیر توانست امیدها را در دل جوامع مسلمان زنده کند. همه در سرتاسر دنیاى اسلام و بیرونِ دنیاى اسلام فهمیدند که این یک شکل تقلیدى از آنچه که شعارش را از زبانهاى نامطمئنِّ رژیمهاى شرقى و غربى شنیده بودند، نیست؛ این یک پدیده نو و داراى حیات و قدرت تحرّکِ جدید است. بنابراین در سرتاسر دنیاى اسلام، با برپا شدن جمهورى اسلامى، ملتهاى مسلمان به تحرّک و امید جدیدى دست پیدا کردند. الان هم همینطور است. الان علىرغم اینکه بوقهاى تبلیغاتى استکبار در سرتاسر دنیا علیه جمهورى اسلامى سمپاشى و لجنپراکنى مىکنند، امیدى که نظام اسلامى در دل مسلمین دنیا به وجود آورده، همچنان زنده است. روشنفکران مسلمان، جوانان مسلمان و نسلهاى رو به رشد در کشورهاى اسلامى، این نقطه روشن و پُر از امید را در مقابل چشم خود دارند.
علّت اینکه جریانهاى مسلّطِ عالم و سیاستهاى استکبارى – و در رأس آنها امریکا – علیه جمهورى اسلامى این همه تلاش مىکنند، این است که مىخواهند این کانون و سرچشمه را در اینجا از بین ببرند. مىدانند تا این چشمه مىجوشد و تا کانون این فکر نو در اینجا زنده است، در دنیا نمىتوانند ملتها را از عدالتخواهى و حقطلبىشان مأیوس کنند. بنابراین سعى مىکنند یکى از دو کار را بکنند: یا این سرچشمه را در اینجا بهکلّى از بین ببرند؛ یا چون مىدانند که با بیدارى و زنده بودن این ملت این کار ممکن نیست، مىخواهند محتواى جمهورى اسلامى را از بین ببرند؛ جهتگیریها را عوض کنند و در مفاهیم مسلّم و بیّنات انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى خدشه ایجاد کنند؛ ولو صورت آن محفوظ بماند.
البته در سرتاسر دنیا، مرتّب تبلیغ مىکنند که انقلاب اسلامى رو به زوال و ضعف است! این جزو تبلیغات همیشگى دشمنان این انقلاب و نظام است. عدّهاى سادهلوح هم ممکن است این را باور کنند. این تبلیغات ممکن است بعضى دوستان را در سرتاسر دنیا دچار افسردگى و غم و دشمنان را خوشحال کند؛ اما این یک پیشگویى تاریخى یا یک پیشبینى علمى نیست؛ این یک ترفند تبلیغاتى است. اگر انقلاب اسلامى، ضعیف و پیر و ناتوان شده بود، چرا براى مقابله با آن میلیاردها دلار خرج مىکنند؟! اگر انقلاب اسلامى از نفس افتاده بود، چرا امریکا با همه ساز و برگ سیاسى و تبلیغاتى خود به میدان مبارزه با این انقلاب مىآید و روزبهروز لحن خود را خشنتر مىکند؟ نخیر؛ این انقلاب، زنده و توفنده و رو به پیش است و حرکت انقلاب و خطوط اساسى آن همچنان زنده است.
آنچه ملت ایران باید به آن توجّه داشته باشد – که بحمداللَّه در طول این بیستوسه سال نشان داده است که به آن توجّه دارد – یک نکته است که آن را عرض مىکنم. آنچه دشمنان این انقلاب و این ملت هم باید بدانند، یک نکته است که مىگویم:
آنچه ملت ما مىداند و باید بهدرستى روى آن پافشارى کند – که بحمداللَّه تاکنون پافشارى کرده – این است که نجات این کشور و رسیدن آن به نقطهاى که شایسته این ملت است، فقط در سایه اسلام و جمهورى اسلامى و نظام اسلامى امکانپذیر است و بس. جوانانى که دوران پیروزى انقلاب را درک نکردهاند و سالهاى قبل از پیروزى را ندیدهاند، این نکته را بدانند که اگر انقلاب اسلامى و امام بزرگوار ما نبود و اگر اسلام پرچمدار انقلاب و تحوّل در این کشور نبود، هیچ امیدى وجود نداشت که سلطه جهنّمىِ تحقیرآمیز امریکا و حکومت دیکتاتورىِ قسىّالقلب پهلوى از این مملکت برکنده شود. همه راههاى ممکن در این کشور تجربه شد و همه ناکام و ناموفّق از آب درآمد. احزاب گوناگون سیاسى، جریانهاى وابسته به شرق و غرب و حرکتهاى مسلّحانه، همه و همه در این کشور در برههاى از زمان سر بلند کردند؛ اما هیچکدام نتوانستند براى این ملت کارى انجام دهند. لذا اختناق و سرکوب در این کشور روزبهروز شدیدتر شد. حتّى در سالهاى آخرِ قبل از پیروزى انقلاب، وقتى جوانانى به مبارزه مسلّحانه رو آوردند، آن حرکتهاى مسلّحانه بهشدّت سرکوب شد؛ تسلّط رژیم پهلوى هم بیشتر گردید و بتدریج یأس دلها را فرا گرفت. آن نیرویى که مىتوانست در مقابل رژیم پهلوى به معناى واقعىِ کلمه بایستد، ملت بود؛ یعنى باید همه ملت به صحنه مىآمد تا مىتوانست رژیم فاسد و وابسته و دیکتاتور و ظالم پهلوى و پشت سرش امریکا را شکست دهد. هیچ کانون و مرکزى در ایران وجود نداشت که بتواند ملت را بسیج کند؛ مگر روحانیت و پرچمداران دین، با شعار دین. در کشور ما این یک تجربه طولانى است؛ اینها را باید با چشم دقّت نگاه کرد.
در قضیه مشروطه اگر علما نبودند، مشروطیت به وجود نمىآمد و به پیروزى نمىرسید. وقتى هم که غربزدهها و نوچههاى انگلیسى در ایران، علماى دین و شعارهاى دینى را کنار زدند، باز استبداد و تسلّط و نفوذ خارجى مسلّط شد. در نهضت ملى شدن صنعت نفت هم همینطور بود. تا وقتى روحانیت وسط میدان بود – که مرحوم آیهاللَّه کاشانى یکى از اصلىترین محورهاى این مبارزه بود – ملت در میدان حضور داشت؛ اما وقتى با سوء رفتارها، کجسلیقگیها و انحصارطلبیها، دستِ روحانىِ روشنفکر و آگاه و شجاعى مثل مرحوم کاشانى کوتاه شد، ملت هم کنار کشید و رؤساى دولت نهضت ملى تنها ماندند. لذا دشمن آمد و با آنها هر کار مىخواست کرد.
در ایران همیشه ملت با نداى دین به میدان آمده است؛ عدالت را در سایه دین دیده است؛ به خاطر اعتماد به روحانیت، هر جایى که آنها پیشگام در تحوّلى شدهاند، آنها را تنها نگذاشته است. بنابراین وقتى امام بزرگوار ما به عنوان یک مرجع، یک عالِم دین و یک انسان آزمایششده پاک و صدیق، با آن عزم راسخ وارد میدان شد و روحانیت پشت سر او وارد میدان شدند، همه ملت به میدان کشیده شدند و دشمن دیگر نتوانست مقاومت کند. آن روز، حضور ملت توانست ریشه استبداد را از این کشور بکَند.
برادران و خواهران عزیز! در کشور ما استبداد همیشه به پشتیبانى قدرتهاى سلطهگرِ خارجى متّکى بوده است. استبداد و دیکتاتورى و خودکامگى حکومت پهلوى و قبل از آن به شکل دیگرى حکومت قاجار، به خاطر اتّکاى آنها به قدرتهاى بیگانه بود. رضاخان، متّکى به انگلیس؛ محمدرضا، اوّل متّکى به انگلیس و بعد متّکى به امریکا بود. او منافع و نفوذ امریکا را بر طبق میل آنها تأمین مىکرد؛ آنها هم از او حمایت مىکردند و هر کارى مىخواستند، با این کشور و این ملت مىکردند. پنجاه سال این ملت را زیر فشار اختناق نگه داشتند و پیشرفت علمى و صنعتى و فرهنگى و اخلاقى او را در دورانى که از لحاظ جهانى بهترین و آمادهترین دورانها براى این پیشرفت بود، متوقّف کردند و این ملت و این کشور را عقب نگه داشتند. همّت آنها عیش و نوش، جمع کردن ثروت و خدمت دادن به اربابان خارجى بود. آنها به اتّکاى همان قدرت خارجى، به طور کامل خود را در ایران مستقر کرده بودند و کندن اینها و نابود کردن این بناى کج و مضر و سرشار از لعنت و نفرت و شوم، کار هر کسى نبود. امام بزرگوار با پرچم هدایت اسلامى آمد؛ لذا اصول امام، اصول اسلامى است؛ عدالت امام، عدالت اسلامى است؛ مردم سالارى امام، مردمسالارى اسلامى است.
یکى از بزرگترین بىانصافیها دربارهٔ امام بزرگوار و نظام اسلامى ما این است که تبلیغات بیگانه، امام و نظام اسلامى و جمهورى اسلامى را به استبداد و دورى از مردمسالارى متّهم مىکنند. این انقلاب با این عظمت و توفندگى در ایران به وجود آمد و پس از پیروزى انقلاب اوّلین نظرخواهى از مردم به وسیله امام انجام گرفت که در هیچ انقلابى سابقه نداشت. شما نگاه کنید، یک کودتا، یک تحوّل کوچک و یک جابهجایى مختصر در کشورى صورت مىگیرد؛ دو سه سال انتخابات تأخیر مىافتد. در کشور، مردم صندوق رأى را نمىشناختند. انتخابات دوره رژیم طاغوت، صورى و دروغین بود. هیچ وقت مردم پاى صندوق رأى نرفته بودند تا به معناى واقعىِ کلمه رأى دهند. هر کس را براى مجلسِ دستنشانده مىخواستند، از صندوقها بیرون مىآوردند. در چنین زمینهاى، دو ماه بعد از پیروزى انقلاب، امام مردم را پاى صندوقهاى رأى کشاند و مردم به جمهورى اسلامى رأى دادند. در یک سال، مردم پنج بار پاى صندوقهاى رأى رفتند. در طول بیستوسه سالى که از انقلاب مىگذرد، ملت ما بیستوسه مرتبه براى انتخاب نمایندگان مجلس شوراى اسلامى، نمایندگان مجلس خبرگان، رئیس جمهور و اعضاى شوراى شهر و نیز تعیین قانون اساسى و نظام جمهورى اسلامى پاى صندوقهاى رأى رفت و رأى داد. در کدام نظام – حتّى بهظاهر دمکراتیک – این همه تکیه به رأى و خواست مردم وجود دارد؟ دشمنان وقیح و بىشرمِ این انقلاب و این ملت، این بىانصافى را مىکنند که این انقلاب و نظام و بانى و معمار و بنیانگذار بزرگ آن را به ضدّیت با مردمسالارى متّهم مىکنند.
مردمسالارى در نظام اسلامى، مردمسالارى دینى است؛ یعنى به نظر اسلام متّکى است؛ فقط یک قرارداد عرفى نیست. مراجعه به رأى و اراده و خواست مردم، در آنجایى که این مراجعه لازم است، نظر اسلام است؛ لذا تعهد اسلامى به وجود مىآورد. مثل کشورهاى دمکراتیک غربى نیست که یک قرارداد عرفى باشد تا بتوانند بهراحتى آن را نقض کنند. در نظام جمهورى اسلامى، مردمسالارى یک وظیفه دینى است. مسؤولان براى حفظ این خصوصیت، تعهّد دینى دارند و پیش خدا باید جواب دهند. این یک اصل بزرگ از اصول امام بزرگوار ماست.
اصل عدالت اجتماعى، اجراى عدالت، در نظر گرفتن حقِّ تودههاى وسیع مردم و پُرکردن فاصله طبقاتى، یکى از اصول اصلى نظام اسلامى است. مبارزه با فساد ادارى و فساد اقتصادى و سوءاستفاده از امکاناتى که قدرت در اختیار اشخاص مىگذارد – چه سوءاستفاده مالى و چه سوءاستفاده سیاسى – از اصول انقلاب است و باید رعایت شود. خدمت به مردم، از اصول انقلاب است. حفظ استقلال کشور در همه زمینهها و جلوگیرى از نفوذ و رخنه دشمنان، جزو اصول تغییرناپذیر انقلاب است. اصول و خطوط اصلى انقلاب قابل تغییر نیست. مظهر همه اینها قانون اساسىِ مترقى ماست.
البته دولتها و مسؤولان در دورههاى مختلف براى اجراى این اصول مىتوانند تاکتیکها و روشهاى گوناگونى را انتخاب کنند. اساس انقلاب، مثل خود اسلام بر احکام ثابت و احکام متغیّر استوار است. یک سلسله احکام، تغییرناپذیر است؛ یک سلسله احکام در شرایط گوناگون تغییر پیدا مىکند. انقلاب هم همینطور است. اجتهاد، خصوصیتى است که این امکان را به یک مسؤول مىدهد تا بتواند به اقتضاى شرایط، روشها و راهها و تاکتیکهاى درست را انتخاب کند. البته انتخاب روش و اجتهاد براى پیدا کردن روش نو و مناسب، کار مجتهد است. این غیر از بدعتگذارىِ یک انسان ناوارد و تجدیدنظر طلب است؛ این کارِ کسى است که قدرت اجتهاد در این کار را داشته باشد. نقش اجتهاد و مجتهد در نظام اسلامى به همین خاطر است. از آن طرف، به بهانه تمسّک به اصول، تحجّر را نفى مىکنیم و مىگوییم نمىشود به بهانه تمسّک به اصول، تحجّر و ایستایى را بر انقلاب تحمیل کرد – اصولگرایى وجود دارد؛ اما این، تحجّر و جزماندیشى و نشناختن شرایط مختلف نیست – از این طرف، به بهانه اجتهاد و تحوّل، نباید به بدعتگذاریهاى ناشیانه و تجدیدنظرطلبانه اجازه فعالیت و تحرّک مضر و مخرّب داد. خطِّ روشن امام بزرگوار این است. بنابراین، اصول، اصول ثابتى است. عدالت، مردمسالارى، استقلال، دفاع از حقوق ملت در همه زمینهها، دفاع از حقوق مسلمانان عالم، دفاع از هر مظلومى در هر نقطه عالم؛ اینها جزو اصول ماست. مبارزه با فساد، ظلم و زورگویى جزو اصول ماست – اینها تغییرناپذیر است – اما ممکن است روشهاى گوناگونى در اوضاع و احوال مختلف وجود داشته باشد.
امام اصول انقلاب و چارچوبها را آنچنان مستحکم و دقیق و روشن ترسیم کرد تا جریانهاى مسلّطِ عالم نتوانند این انقلاب را مثل بقیه تحوّلات سیاسى در هاضمه فرهنگى خود هضم کنند و از بین ببرند. آنچه ملت ما باید بر آن پافشارى کند، همین اصول تغییرناپذیر است. البته ممکن است دولتها، مجلسها و قوّه قضاییّه، در بخشهاى مختلف ناتوانى نشان دهند و آنچه که مقصود و مراد انقلاب و نظام اسلامى است، برآورده نشود؛ اما این ضعف مربوط به کارگزاران و مجریان است. متأسّفانه دشمنان نظام هر جا ضعفى مربوط به یک دستگاه باشد، آن را به نظام نسبت مىدهند.
نظام پایههاى مستحکم و خطوط روشنى دارد. استدلال و منطقى که پشت سر خطوط اصلى نظام وجود دارد، غیرقابل خدشه است. مسؤولان و کارگزاران بخشهاى گوناگون نظام اسلامى – اعم از قوّه مقنّنه یا مجریّه یا قضاییّه یا نیروهاى مسلّح یا هر کس در هر گوشهاى مشغول کار است – باید ضعفهاى خود را برطرف کنند. راه به سعادت رساندن این ملت، اجراى اصولى است که امام بزرگوار ترسیم کرد؛ در قانون اساسى تثبیت شد و ملت وفادارى خود را به آنها بارها اعلام کرد. معلوم شد دشمن با این اصول و با هر چیزى که بتواند راه نفوذ او را ببندد، مخالف است.دشمن در صدد آن است که از منافذ گوناگون وارد شود. ملت ایران و بخصوص مسؤولان باید هشیار باشند، که بحمداللَّه ملت عزیزمان در طول این سالها نشان داد که آگاه است و به این نکات توجّه دارد.
آنچه دشمن باید بداند، این است که با تشر زدن و به کار بردن ادبیّات زورمدارانه و قلدرمآبانه نمىتواند ملت ایران را وادار به تسلیم کند. آن چیزى که براى ملت ما روشن و مسلّم است، این است که هر گونه سلطه خارجى در این کشور، سعادت دین و دنیاى او را تهدید و ذلّت و تحقیر را بر او تحمیل خواهد کرد. امروز امریکا نه فقط با ما، بلکه با دنیا با ادبیّات قلدرمآبانه حرف مىزند و براى گسترش نفوذ و سلطه خود در دنیا، صحبت از جنگ مىکند. هر ملت و دولتى که مرعوب این ادبیّات و این نحوه برخورد شود و تسلیم گردد، قطعاً گور خود را کنده و به ضرر خود اقدام کرده است.
رژیم امریکا امروز در دنیا حقّ خود مىداند که با ملتها و دولتها با زبان زور حرف بزند. مىبینید، دولتهاى عرب را تحقیر مىکند؛ ملتهاى عرب را مورد فشار قرار مىدهد؛ از هرچه بتواند، استفاده مىکند؛ در مقام عمل، از رژیم غاصب اسرائیل در مقابل دنیاى اسلام و دنیاى عرب بىدریغ حمایت مىکند و در صدد توسعه نفوذ خود است. این پدیده نفرتانگیزى در دنیاست؛ لذا امریکا امروز در دنیا روزبهروز منفورتر مىشود. در سفرى که رئیس جمهور امریکا به اروپا کرد، تظاهرات چند ده هزار نفرى مردم در شهرهاى اروپا علیه رئیس جمهور امریکا، در قبل نظیر و سابقهاى نداشته است! اینها به معناى چیست؟ در دنیاى اسلام – طبق نظرخواهىِ خودشان – رژیم امریکا منفورترین رژیمهاست. البته الان معلوم شده است که این نفرت، مخصوص دنیاى اسلام نیست؛ در روسیه و کشورهاى مختلف اروپا نیز نفرت عمومى علیه رژیم امریکا و سردمداران آن روزبهروز زیادتر مىشود. اینها با نفرت عمومى مردم مىخواهند چه کار کنند؟
ملت ما یک ملت باعزّت است؛ به استقلال و عزّت و کرامت خود اهمیت مىدهد و تحقیر و اهانت را از کسى قبول و تحمّل نمىکند. هیچ رژیمى در دنیا حق ندارد ملت ایران را به خاطر مواضع مستقلّش مورد اهانت و تحقیر قرار دهد.
تهدید هم فایدهاى ندارد. البته دشمن خشن است. امریکا در افغانستان و بعضى نقاط دیگر نشان داد که ملاحظه هیچ نکته انسانى را در عملیات خود لازم نمىداند. در کشور فقیر و مظلوم افغانستان، اینها به عنوان مبارزه با یک گروه و یک جریان، بلکه مبارزه با اشخاص معدودى، وارد میدان شدند. به آن اشخاص دست پیدا نکردند؛ اما آحاد بسیارى از مردم مظلوم را بمباران کردند و به قتل رساندند! بنابراین اینها خشناند؛ اما این اعمال خشونت نمىتواند امریکا را به هدفهاى خود برساند و موفّق کند؛ مطمئنّاً از سوى ملتها و با استقامت آنها تودهنى خواهد خورد.
این نکته را هم به ملت عزیزمان و به مسؤولان محترم کشور و به جریانهاى سیاسى عرض کنم: آن چیزى که مىتواند جلوِ تهاجم گستاخانه امریکا را بگیرد، فقط و فقط وحدت ملى و وحدت کلمه است. آنها در هر جا بخواهند قدم بگذارند، اوّل باید ایجاد تفرقه کنند. وسیله موفّقیت آنها، وجود اختلاف در صفوف داخلى ملتهاست. هر جا توانستهاند زورگویى و اعمال خشونت کنند، اگر دقّت کنید، مىبینید بین صفوف ملت شکاف وجود داشته است. آنجایى که وحدت کلمه باشد، اینها جرأت نمىکنند نزدیک شوند. علاج مقابله با تهدیدهاى امریکا عبارت است از وحدت ملت، وحدت مسؤولان، مراعات جناحهاى مختلف سیاسى و گردآمدن حول همان محورهایى که امام بزرگوار ما به عنوان اصول این انقلاب و نظام معیّن کرده و مورد قبول این ملت است؛ همان چیزهایى که ملت براى آن فداکارى کرد. شما ببینید در هر نقطه دنیا وقتى کسى به عنوان نامزد ریاست جمهورى شعارهایى مىدهد و بعد اکثریتى – ولو ضعیف – به او رأى مىدهند، صِرف آمدن آنها پاى صندوقهاى رأى، به عنوان طرفدارى از این شعارها به حساب مىآید. در انتخابات اخیر فرانسه این را ملاحظه کردید؛ در همه جاى دنیا هم این معمول است. ملت ایران براى اصول امام بزرگوار ما و خطوط اصلى این انقلاب – که عمده آنها را برشمردم – این طور نبود که فقط پاى صندوقهاى رأى بیاید؛ بلکه جان بر کفِ دست گرفت و وسط میدان آمد. این ملت با خون خود، این انقلاب و این خطوط و این اصول را که در قانون اساسى امروز مجسّم و متبلور است، امضاء کرد. نه فقط در اوّلِ انقلاب، بلکه در دوران جنگ تحمیلى، هشت سال مردم در مقابل متجاوز ایستادند و با جان و جوان و همه وجود خود از این نظام مقدّس دفاع کردند. این غیر از آن است که مردم براى تأیید شخصیتى پاى صندوقهاى رأى بیایند؛ این دهها بار بالاتر از آن است. این اصول، اصولى است که ملت ایران براى آن جان داده است؛ جوان داده است؛ خون داده است؛ الان هم ایستاده است. الان هم اگر معرکهاى پیش آید که مردم ایران احساس کنند باید با جسم و جان خود وسط میدان بیایند، همه چشمهاى دنیا خواهند دید که استقبال و شور و هیجان مردم حتّى از دوران جنگ تحمیلى هم بیشتر خواهد بود. این اصول، مورد اعتقاد و اعتماد و عشق و علاقه مردم و محور وحدت است. بعضى دنبال محور وحدت نگردند! این اصول، محور وحدت است. همه – چه مسؤولان و چه عناصر سیاسى – وفادارى خود را به این اصول، بارها و بارها به زبان، به قلم، با نطق و با رفتار ثابت کنند؛ این مىشود محور وحدت. وحدت ملى یعنى این.
ما نمىگوییم اختلاف سلیقههاى مردم و جریانهاى سیاسى از صحنه سیاست کشور برداشته شود. این نه ممکن است، نه مفید؛ اما این اختلاف نظرها نباید به جدال و شقاق منتهى شود. همه باید این وحدت را رعایت و حفظ کنند. این وسیله دفاع از کشور و حصارى در مقابل تهاجم گستاخانه دشمن است که دائماً تهدید و آن را مرتّب تکرار مىکند. البته اگر دشمن دست از پا خطا کند، این ملت خواهد توانست از حقّ خود دفاع کند و بینى دشمن را به خاک بمالد.
در کنار این، وظیفه بسیار بزرگى بر عهده مسؤولان کشور است و آن، خدمت به مردم و کار خستگىناپذیر و پُرتلاش و شبانهروزى براى آنهاست. فرق نمىکند؛ چه قوّه مجریّه و دستگاه دولت، چه قوّه مقنّنه و نمایندگان مجلس، چه قوّه قضاییّه و هستههاى قضایى در سرتاسر کشور؛ اینها باید به طور جدّى در جهت اجراى همین اصول و خطوط انقلاب و امام – که در واقع اجراى قانون اساسى است – بدون ملاحظه کار و تلاش کنند و نگذارند وقتشان صرف کارهاى دیگر شود. اگر کسى در این دوران کوتاهى کند، هم در چشم مردم و قضاوت آنها محکوم خواهد شد، هم پیش خداى متعال مؤاخذ خواهد بود. در این دوران که مردم نهایت احتیاج را به خدمات مسؤولان دارند، نباید کوتاهى کنند. راه براى خدمت و باز کردن گرههاى اقتصادى و معیشتى مردم باز است؛ راه براى اجراى عدالت و پُرکردن شکاف طبقاتى – که در جامعه ما که اسلامى است و نباید باشد، ولى متأسّفانه وجود دارد – باز است. راههاى عاقلانه و منطقى وجود دارد؛ مسؤولان باید همّت کنند. این چیزى است که روح مطهّر این بزرگوار از ما و همه مسؤولان مىخواهد؛ همچنان که این ملت از ما مىخواهد.
یکى از مسائل مهمِّ این روزها – که بحمداللَّه در کشور ما به آن خوب پرداخته شد – مسأله فلسطین است. این روزها به مناسبت سالگرد ارتحال امام بزرگوار، دوستان همّت کردند و کنفرانس بینالمللى فلسطین را تشکیل دادند و در آنجا حرفهاى لازم و مفیدى گفته شد. مسأله فلسطین، مهمترین مسأله دنیاى اسلام است. هیچ مسأله بینالمللىاى در دنیاى اسلام از این بالاتر نیست؛ چون تسلّط غاصبانِ سرزمین فلسطین و قدس بر این بخش از پیکر امّت اسلامى، منشأ بسیارى از ضعفها و دشواریها در دنیاى اسلام است.
البته امروز امریکا شریک جرمِ اسرائیل است. رئیس جمهور امریکا که خود را به عنوان میانجى معرفى مىکند، صریحاً مىگوید حمایت از اسرائیل جزو سیاست خارجى ماست! او در مقابل دنیاى عرب، سران عرب و امّت اسلامى، این طور آشکار و وقیحانه، جانبدارى خود را از اسرائیل – که غاصب سرزمین فلسطین است – نشان مىدهد.
برادران و خواهران! امروز مبارزه مردم فلسطین روى محور خود قرار گرفته است؛ همان محورى که امید پیروزى در پیمودن آن است؛ یعنى ملت به صحنه آمده است. اسرائیل، یک رژیم جعلى و غیرقانونى و غاصب است. با زور و ظلم و ترفند آمدند یک کشور را از دست مردمش گرفتند. بنابراین هر گونه مذاکرهاى که براساس اعتراف به وجود این رژیم باشد، نامشروع و ناپایدار است. البته امروز ملت فلسطین واقعیت صحنه را خوب درک کرده و فهمیده است که زبان زور، تنها زبانى است که اشغالگران بیتالمقدّس و کشور فلسطین به آن معتقدند. ملت فلسطین مىداند هر گونه مذاکره و قراردادى، براى او خسارت به بار خواهد آورد؛ لذا وارد میدان شده است.
مبارزهاى که امروز ملت فلسطین آغاز کرده است، مبارزه یک ارتش با یک ارتش دیگر نیست تا ما بگوییم او چند دستگاه تانک دارد، این چند دستگاه تانک دارد؛ او بیشتر دارد یا این بیشتر دارد. مبارزه تنها و جسمها و جانهاى اشخاصى است که از مرگ نمىترسند. هر جوانِ فداکارى که در مقابل رژیم اشغالگر قرار مىگیرد، به قدر یک لشکر آنها را تهدید مىکند. جواب این انسان را دیگر تانک و موشک و هواپیما و هلیکوپترِ آپاچى نمىدهد. وقتى یک انسان – ولو یک نفر – از مرگ نترسید و خود را براى فداکارى در راه خدا و در راه وظیفه آماده کرد، براى دنیادارانِ بىانصاف بزرگترین خطر مىشود. لذا شما دیدید در مقابل این جوانانِ شهادتطلب، امریکاییها در بالاترین سطح، صریحاً موضعگیرى کردند. من مىگویم این موضعگیریها فایدهاى ندارد. این شهادتطلبى از روى احساسات نیست؛ از روى اعتقاد به اسلام و روز قیامت و ایمان به زندگىِ بعد از مرگ است. هرجا اسلام به معناى حقیقى خود وجود داشته باشد، این خطر علیه استکبار وجود دارد. استکبار براى تسلّط بر فلسطین مجبور است با اسلام مبارزه کند. مبارزه با اسلام، یعنى مبارزه با دنیاى اسلام و این مبارزه به جایى نخواهد رسید.
راه حلّ مسأله فلسطین، راه حلهاى تحمیلى و دروغین نیست. تنها راه حلّ مسأله فلسطین این است که مردم واقعى فلسطین – نه مهاجران غاصب و اشغالگر – چه آنهایى که در داخل فلسطین ماندند، چه آنهایى که در بیرون فلسطین می باشند، خود نظام حاکم بر کشورشان را تعیین کنند. اگر اتّکاء به آراءِ یک ملت از نظر مدّعیان دمکراسى در دنیا حرف راستى است، ملت فلسطین هم یک ملت است و باید تصمیم بگیرد. رژیم غاصبى که امروز در سرزمین فلسطین بر سرِ کار است، هیچ حقّى بر این سرزمین ندارد؛ یک رژیم جعلى، دروغین و ساخته دست قدرتهاى ظالم است. بنابراین از مردم فلسطین نباید بخواهند این رژیم را به رسمیت بشناسند. اگر کسى در دنیاى اسلام این اشتباه را بکند و این رژیم ظالم را به رسمیّت بشناسد، علاوه بر اینکه براى خود روسیاهى و ننگ به وجود خواهد آورد، کار بىفایدهاى هم کرده است؛ چون این رژیم قابل دوام نیست. صهیونیستها خیال مىکنند توانستهاند بر فلسطین مسلّط شوند و تا ابد فلسطین متعلّق به آنهاست! نخیر؛ اینطور نیست. سرنوشت فلسطین این است که قطعاً یک روز کشور فلسطین خواهد شد. ملت فلسطین در این راه قیام کرده است. وظیفه ملتها و دولتهاى مسلمان این است که این فاصله را هر چه بیشتر کم کنند و کارى کنند که ملت فلسطین به آن روز برسد.
پروردگارا ! تو را به اسماءِ مقدّست و به اسم اعظمت و به اولیایت سوگند مىدهیم، دشمنان اسلام را سرکوب و منکوب کن؛ امّت اسلامى را سربلند و پیروز کن؛ ملت فلسطین و دیگر ملتهاى مظلوم و مسلمان را نجات بده؛ دشمنان آنها را از سوى ملتهاى مسلمان و با دست قدرتِ خود مجازات کن. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، ملت عزیز و سرافراز ما را که ایمان و صدق خود را ثابت کرده است، پیروز کن؛ او را در همه صحنهها سربلند و موفّق گردان و روح مطهّر امام بزرگوار را شاد فرما. پروردگارا به محمّد و آل محمّد، قلب مقدّسِ ولىّعصر را از ما راضى و خشنود کن و دعاى آن بزرگوار را شامل حال ما گردان.
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته
۱۳۸۲/ امام ابعاد سیاسى و اجتماعى اسلام را احیاء کرد
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاه والسّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على آله الأطهرین الأطیبینالمنتجبین. الهداه المهدیّین المعصومین. سیّما بقیّهاللَّه فىالأرضین.
هر سال روز چهاردهم خرداد فرصتى است براى اینکه ملت ایران بار دیگر وفادارى خود را به اصول و آرمانهاى امام بزرگوار ابراز کند. اگرچه اظهار اخلاص و پیوند دلهاى مردم با آن شخصیت برجسته و فراموش نشدنى تاریخِ ما، در مراسم بسیارى در طول سال بروز پیدا مىکند، اما چهاردهم خرداد خصوصیتى دارد؛ همراه با خاطره غمانگیز فقدان این نعمت بزرگ الهى از میان ماست؛ لذا در چنین روزى دلهاى آگاه، بیشتر از همیشه احساس مىکنند که باید پیوند و وفادارى خود را با بنیان مستحکمى که آن معمارِ بزرگ انقلاب در این سرزمین بنا نهاد، تجدید و ابراز کنند.
مایلم عرایض خود را با آیهاى از قرآن آغاز کنم که امام بزرگوار ما مصداق آن بود. در سوره مبارکه سجده، خداى متعال ضمن بیان حالات ملتها و اقوام و انسانهاى مبارز و پر تلاشِ مؤمن، این تعبیر را مىفرماید: «و جعلنا منهم أئمّه یهدون بأمرنا لمّا صبروا و کانوا بأیاتنا یوقنون(۱)»؛ کسانىکه دو خصوصیت و دو امتیاز را در خود بهوجود آوردند، به این موهبت بزرگ سرافراز شدند که خداى متعال زمام هدایت مجموعههاى انسانى را به آنها سپرد. آن دو خصوصیت، یکى صبر است و دیگرى یقین؛ «لمّا صبروا و کانوا بأیاتنا یوقنون». یقین، همان ایمان آگاهانه و روشنبینانه است که وسوسهها نمىتواند آن را در دل انسان، سستبنیاد کند. صبر، خصوصیتى است که به یک انسان بزرگ این امکان را مىدهد که در راه آرمانهایى که آگاهانه و روشنبینانه انتخاب کرده است، به هنگام مواجهه با مشکلات، خود و راه خود را گم نکند؛ هدف را فراموش نکند و منصرف نشود. همه پیغمبران، همه هدایتگران و همه کسانىکه توانستهاند در مسیر تاریخِ بشر یک اثر ماندگار و تحسین برانگیز از خود به جا بگذارند، باید از این دو خصوصیت برخوردار مىبودند. امام راحل ما، این تجدید کننده حیات اسلام در میان ملّت ما و امّت اسلامى، از این دو خصوصیت برخوردار بود.
امروز بعد از چهل سال که از واقعه پانزدهم خرداد مىگذرد، شما ملاحظه مىکنید که نهضت مظلوم امام، دنیاى اسلام را فراگرفته است. یک روز در همین شهر تهران و در قم، مثل امروز و فردا، کسانى مظلومانه جان باختند؛ چون نام اسلام را به پیروى از امام بزرگوار فریاد مىکردند؛ چون با سلطه بیگانه بر این کشور و با استثمار منابع حیاتى این کشور به وسیله بیگانگان مخالف بودند. آن روز هر کس به این صحنه نگاه مىکرد، شاید گمان مىبرد که این سخن و این فریاد به پایان رسیده است. امام را با قساوتِ هرچه تمامتر دستگیر و از خانهاش ربودند؛ مردم را با وحشیگرىِ هرچه بیشتر سرکوب کردند؛ اما این فکر با الهام از همین قاعده بزرگ الهى – یعنى توأم شدن صبر و یقین – راه خود را ادامه داد. امام پانزده سال مبارزه کرد و به برکت همان ایمانِ آگاهانه توانست ملت ایران را یکپارچه به صحنه رویارویى با استبداد داخلى و استکبار بینالمللى بکشاند. وقتى ملت در معرکهاى پاى خود را وسط گذاشت، پیروزى در آن معرکه حتمى است.
فرق امام بزرگوار ما و دیگر مصلحان تاریخ اسلام در یکى دو قرن اخیر همین بود. امام وارد صحنه شد، وسط میدان آمد، میان مردم بود، با مردم حرف زد، اصول خود را براى مردم تبیین کرد و آنها را به ایمان روشنبینانه و آگاهانهاى مثل ایمان خود رساند؛ آنگاه ایمان و انگیزه مردم و تعالیم اسلام، معرکه را به سود حقّ و حقیقت تمام کرد. دیگران نمىتوانستند و نتوانستند این مرحله دشوار را پیش ببرند؛ اما امام توانست. ملت ایران به این اصول اعتقاد پیدا کرد، ایمان آورد و در راه آن به مجاهدت پرداخت. نتیجه این شد که اوّلاً نظام اسلامى علىرغم همه کارشکنیها و دشمنیها به پیروزى رسید و روزبهروز تا امروز ریشهدارتر شد و ثانیاً فکر تحقّق و حیات دوباره اسلام و نجات امّت اسلامى از ظلم و استکبار قدرتهاى مستکبر، در مرزهاى این کشور محدود نماند.
امروز شما به هر کشور اسلامى در شرق و غرب دنیاى اسلام بروید – چه در خاورمیانه، چه در کشورهاى عربى، چه در شمال آفریقا و چه در کشورهاى شرق آسیا؛ در مناطقى که مسلمانان مجموعههایى را تشکیل دادهاند – خواهید دید انگیزه اسلامى، تمایل به حاکمیت اسلام و نفرت از تسلّط استثمارگران و استعمارگران و ظالمان، در میان مردم، بخصوص در میان جوانان، نوجوانان، نخبگان و روشنفکران موج مىزند. در دنیاى اسلام این خبرها نبود. اصول امام چه بود که توانست این موفقیت بزرگ را بهوجود آورد؟
محور همه اصول و قواعد کار امام بزرگوار ما در دو چیز خلاصه مىشد: اسلام و مردم. اعتقاد به مردم را هم امام بزرگوار ما از اسلام گرفت. اسلام است که روى حقّ ملتها، اهمیت رأى ملتها و تأثیر جهاد و حضور آنها تأکید مىکند؛ لذا امام بزرگوار محور کار را اسلام و مردم قرار داد؛ عظمت اسلام، عظمت مردم؛ اقتدار اسلام، اقتدار مردم؛ شکستناپذیرى اسلام، شکستناپذیرى مردم.
مهمترین کارى که امام بزرگوار ما در سطح دنیاى اسلام انجام داد، این بود که ابعاد سیاسى و اجتماعى اسلام را احیاء کرد. از روزى که استعمار وارد کشورهاى اسلامى شد، همه تلاش استعمارگران و سلطهگران این بود که ابعاد سیاسى و اجتماعى اسلام، عدالتخواهى، آزادیخواهى و استقلالطلبى اسلام را از اسلام حذف کنند. سلطهگران براى اینکه استیلاى خود را بر ملتها و منابع کشورهاى اسلامى هرچه بیشتر گسترش دهند، خود را ناچار مىدیدند که ابعاد سیاسى اسلام را از اسلام جدا کنند و اسلام را به معناى تسلیم در مقابل حوادث، تسلیم در مقابل اشغالگر و تسلیم در مقابل دشمن ظالم و قوى پنجه تفسیر کنند. امام حقایق فراموششده اسلام را احیاء کرد؛ عدالتخواهى اسلام را سرِ دست بلند کرد؛ ضدّیت اسلام را با تبعیض و اختلاف طبقاتى و اشرافیتها علنى کرد. از روز اوّل تا روزهاى آخر عمر، امام بزرگوار روى قشرهاى مستضعف، پابرهنهها و محرومان تکیه کرد. بارها و بارها در آغاز تشکیل نظام اسلامى و در طول ده سال عمر با برکتش در مقام رهبرى نظام اسلامى، به مسؤولان و به همه ما تأکید کرد که باید رعایت حال ضعفا را بکنید؛ شما مرهون طبقه پابرهنه این کشورید. عزیزان من؛ ملت بزرگ ایران! هر جا و در هر موردى ما به این توصیه امام توجّه نمودیم و در برنامهریزیها، قانونگذاریها، اجرا و عزل و نصبها، به این نصیحت عمل کردیم، پیروزى نصیب ما شد.
اسلام سعادت مردم را دنبال مىکند. اسلام با فساد و ظلم و تبعیض مخالف است. اسلام براى رفاه مردم در کنار معنویت مردم به میدان آمده است. امام این را از آغاز آغاز مبارزات تا تشکیل نظام اسلامى و تا آخر عمر، مکرّر بیان کرد. امامِ عظیمالشّأن ما در دنیاى اسلام این را نشان داد که فقه اسلام – یعنى مقرّرات اداره زندگى مردم – در کنار فلسفه اسلام – یعنى تفکّر روشنبینانه و عمیق و استدلالى – و عرفان اسلام – یعنى زهد و انقطاع الىاللَّه و دامن برچیدن از هواهاى نفسانى – چه معجزه بزرگى مىتواند بیافریند. امام عملاً نشان داد که اسلام سیاسى، همان اسلام معنوى است. در طول دوران استعمار، دشمنان اسلام و دشمنان بیدارى ملتهاى اسلامى، تبلیغ مىکردند که اسلامِ معنوى و اسلامِ اخلاقى از اسلامِ سیاسى جداست. امروز هم همین را تبلیغ مىکنند. امروز هم دستگاههاى تبلیغاتى دشمن و جبهه دشمنِ نظام اسلامى با انواع و اقسام وسایل تبلیغاتى سعى مىکند اسلامِ سیاسى و اسلامِ عدالتخواه و اسلامِ اجتماعى را به عنوان چهرهاى خشن در دنیا معرفى کند و مردم را به اسلامِ منزوى، اسلامِ تسلیمطلبانه و اسلامى که در مقابل متجاوز و ظالم و زورگو هیچ عکسالعملى از خود نشان نمىدهد، سوق دهد. امام این را شکست و این انگاره دروغین از اسلام را باطل کرد و اسلام ناب را مطرح نمود. اسلام نابى که امام مطرح کرد، یعنى ضدّ اسلام متحجّر و خرافى و همچنین ضداسلام رنگ باخته در مقابل مکاتب بیگانه و التقاطى. هم آن روز، هم در طول سالهاى مبارزه براى تشکیل نظام اسلامى، و هم تا امروز، این یکى از نقاطى است که جبهه دشمن اسلام روى آن تأکید مىکند: سیاست را از معنویت جدا کردن؛ یعنى اگر کسى مىخواهد مسلمان باشد، باید سرِ خود بگیرد و گوشهاى بنشیند و به اینکه دشمن چه مىکند، متجاوز چه مىکند، اشغالگر چه مىکند، کارى نداشته باشد. امروز هم این را تبلیغ مىکنند. امام نقطه مقابلِ این را در دنیاى اسلام مطرح کرد و امروز دنیاى اسلام این موج عظیم را در داخل خود دارد. شما به هر کشورى از کشورهاى اسلامى بروید، مىبینید اسلامِ زنده، در نظر نخبگان، جوانان، دانشگاهیان، دانشمندان، علما و آزادگانِ آنجا، اسلامى است که بتواند ملت خود را در مقابل زورگویان و قلدران و قدرتطلبان و متجاوزان عالَم حفظ و حمایت کند و به آن مصونیّت ببخشد و اجازه دخالت و تسلّط و سیطره دشمن را بر مردم ندهد. آنها این اسلام را مىخواهند و اسلام ناب محمّدى یعنى همین.
در مورد مردم، مهمترین کارى که امام کرد، این بود که مفهوم مردمسالارى را از چیزىکه طرّاحان دمکراسى غربى و عوامل آنها در صحنههاى عملى مىخواستند نشان دهند، بهکلّى دور کرد. سعى آنها این بود که اینطور القاء کنند که مردمسالارى با دین سالارى و دیندارى سازگار نیست. امام این مفهوم باطل را زایل کرد و مردمسالارى دینى – یعنى همان جمهورى اسلامى – را در دنیا مطرح نمود. او به زبان هم اکتفا نکرد؛ صرفاً استدلال فکرى هم نکرد؛ عملاً این را نشان داد.
امروز نظام جمهورى اسلامى – که یک نظام دینى است و قواعد و اصول و پایههاى ارزشى آن از دین سرچشمه مىگیرد – یک نظام مردمسالار به تمام معناست و در هیچیک از کشورهاى اسلامى، مردمسالارى به شکل وسیعى که در جمهورى اسلامى هست، وجود ندارد. البته این حقیقت براى جبهه دشمنان تلخ است. آنها حاضر نیستند ببینند در مقابل چشمشان پرچم دین و دمکراسى روى یک عَلَم برافراشته مىشود. سعى آنها این است که بین مردمسالارى و دین فاصله ایجاد کنند؛ لذا واقعیت نظام جمهورى اسلامى رنجشان مىدهد. براى اینکه بتوانند افکار عمومى دنیا را از این حقیقت درخشان منحرف کنند، با وسایل تبلیغاتى و ابزارها و عمّال تبلیغاتىِ خود، ملّت ایران را به دمکراسى دعوت مىکنند! این یکى از طنزهاى بزرگِ امروز ما و این نقطه تاریخ است. همان کسانىکه نظام طاغوتى شاه، نظام استبدادى دوران پهلوى، کودتاهاى نظامى و نظامهاى هیچ از دمکراسى نفهمیده و نشناخته را مورد قبول و تصدیق قرار مىدهند، نظام جمهورى اسلامى را که در طول بیستوچهار سال عمرش، بیست و چند انتخابات در آن برگزار شده و از رهبرى تا ریاست جمهورى تا نمایندگان مجلس و ارکان نظام آن، با واسطه و بىواسطه، به انتخاب مردم سرِ کار مىآیند و مردم آنها را مىشناسند و مىپسندند و انتخاب مىکنند، به دمکراسى و مردم سالارى دعوت مىکنند! این در حالى است که مردمسالارى و میل مردم به شرکت در انتخاب مسؤولان، مثل کشور ما، در خود امریکا – که دشمنان ما و قدرتهاى گزافهگوى امریکایى، از پشت بلندگوهاى خود، ملت ما و ما را مخاطب قرار مىدهند – وجود ندارد. رئیسجمهورِ امروز امریکا برخلاف قواعد مردمسالارىِ کشورش سرِ کار آمده است؛ این را همه مىدانند. آنها با نظامهاى استبدادى کنار مىآیند، چون تسلیم می باشند؛ با نظامهایى که بر اثر کودتا بهوجود آمدهاند، کنار مىآیند، چون مطیع می باشند؛ اما نظام اسلامى را چون معتقد به استقلال و متّکى بر ارزشهاى خود است و حاضر نیست سلطه آنها را بپذیرد، مورد انتقاد قرار مىدهند و به آن، تهمت استبداد و دیکتاتورى مىزنند، که مناسب خودشان است.
امروز همه تلاش جبهه دشمنان اسلام بر این متمرکز است که نهضت بیدارى اسلامى را در دنیا از بین ببرند. از همهجا هم بیشتر روى ملت و کشور ایران تکیه مىکنند و متمرکزند؛ چون ملت ایران به دنیا الگو داد و با افکار خود و مفاهیم جدیدى که در دنیا براى مسلمانان مطرح نمود و با جهاد جانانهاى که کرد و با شجاعتى که مرد و زن و جوان و پیر ایرانى در دوران بیست و چهار ساله عمر انقلاب از خود نشان دادند، توانست ملتهاى مسلمان را به خود متوجّه کند و موج بیدارى اسلامى را در کشورهاى اسلامى بهوجود آورد. از اینروست که لذا با این کانون مرکزىِ بیدارى اسلام از همهجا و از همیشه دشمنترند. این دشمنى را با غرضورزیها، با اِعمال خباثت، با تبلیغات دروغین و با تندخوییهاى خشمگینانه نشان مىدهند؛ هدف هم این است که ملت ایران و مسؤولان را مرعوب کنند و همه را بترسانند؛ از تجربههاى ناموفّق خودشان که سبب غرور آنها شده است، استفاده کنند براى اینکه یک ملت به این عظمت و یک انقلاب و نظام به این استحکام را در مقابل خودشان وادار به عقبنشینى کنند.
ایران اسلامى را در تبلیغات جهانى خود مورد تهمت قرار مىدهند و مىگویند از تروریسم حمایت مىکند، یا تروریستها را پناه مىدهد. این یک دروغ بیشرمانه و بسیار وقاحتآمیز است. اگر منظور از تروریست کسى است که براى اغراض خود، جان بىگناهان را هدف قرار مىدهد، پس امروز بزرگترین تروریستها زیر دامان امریکا فعالیت مىکنند. امروز رژیم صهیونیستى مظهر کامل تروریسم است. شما ملاحظه کنید؛ هر روز که مىگذرد، عناصر تروریستِ رژیم صهیونیستى، انسانهایى را که در خانه خود، روى خاک خود و در سرزمین خود زندگى مىکنند، مورد تهاجم قرار مىدهد. افکار عمومى ما فراموش نکرده است که در چند سال قبل و در همسایگى ما، دلارهاى امریکا و وابستگان امریکایى یک عدّه تروریست متعصّب را براى ضربهزدن به جمهورى اسلامى بهوجود آوردند؛ اما نتوانستند از طرح خائنانه خود استفاده کنند و امروز همان لقمه در گلوى خودشان گیر کرده است. با ایجاد تعصّبات تند و شدیدِ ضدّ ایرانى و ضدّ نظام اسلامى، عدّهاى را به کارهاى تروریستى وادار کردند؛ اما امروز خودشان اسیر آنها شدهاند.
ایران را به تروریسم متّهم مىکنند! ایران طرفدار تروریستها نیست، به هیچ تروریستى هم پناه نمىدهد و نداده است؛ اما جمهورى اسلامى معتقد است در سرتاسر دنیاى اسلام، میلیونها جوان و انسان آزاده، لبریز از کینه و نفرتِ ستمگران و اشغالگران امریکایى می باشند. شما نمىتوانید اینها را تروریست بدانید. نمىتوانید اسم میلیونها انسان را در عراق و مصر و عربستان و شمال آفریقا و پاکستان و افغانستان تروریست بگذارید. امروز میلیونها انسان می باشند که ظلم نیروهاى امریکایى را مىبینند – چه به افغانستان دیروز و چه به کشور مظلوم عراق امروز – اینها تروریستند؟! مجاهدین فلسطینى که از سرزمین خود دفاع مىکنند، تروریستند؟! مردمِ مظلومِ فلسطین که هر روز با تانکها و آتش پُرحجم و انبوه نظامیان صهیونیست مواجهند و از خود دفاع مىکنند، تروریستند؟! جوانانِ مؤمنِ لبنانى که در مقابل تهاجمِ بىوقفه اسرائیل ایستادند و با نثار جان خود توانستند صهیونیستها را از لبنان عقب برانند و امروز هم وجود آنها سبب شده است که اسرائیل جرأت نکند به لبنان حمله کند، تروریستند؟! اگر جوانان مؤمنِ مبارز لبنانى نبودند، اسرائیل براى آمدن تا شهر بیروت هم براى خودش مانعى نمىدید؛ کما اینکه آمد. جنوب لبنان سالها در اشغال آنها بود؛ تا بیروت آمدند و آن همه فاجعهآفرینى کردند، که ممکن نیست از یاد کسى برود. جوانان مؤمن لبنانى دست را از آستین درآوردند؛ به بیدارىاى که امام بزرگوار ما به دنیاى اسلام داد، لبّیک گفتند و ایستادند. امروز بهخاطر وجود این جوانان، اسرائیل جرأت نمىکند به لبنان حمله کند. اینها تروریستند؟! تروریستها کسانى می باشند که با ملتها در خانههاى خودشان مقابله و مبارزه مىکنند.
امروز دنیاى اسلام دلش از اشغال نظامى عراق پُر است. شما چرا عراق را اشغال نظامى کردید؟ چرا به ملت عراق اجازه نمىدهید خود، سرنوشت و دولت خود را تعیین کند؟ فرق شما با صدّام چیست؟ صدّام هم مستبدّ و دیکتاتور بود، شما هم مستبدّ و دیکتاتورید. صدّام یکطور دیکتاتورى مىکرد، شما طور دیگرى دیکتاتورى مىکنید؛ اما نمىتوانید کارى از پیش ببرید. مسؤولان امریکایى – این نو محافظهکارانى که خیال مىکنند مىتوانند دنیاى اسلام را با جنگ فتح کنند – گوشهایشان را باز کنند و بشنوند: شما نمىتوانید با اسلام و امّت اسلامى دربیفتید؛ شما به آنچه در افغانستان و عراق اتّفاق افتاد، مغرور شدید؛ این از ضعفِ تحلیل شماست؛ این نشاندهنده آن است که شما نمىتوانید حوادث را درست بشناسید. شما در افغانستان با ملت افغانستان مواجه نبودید؛ در عراق هم با ملت عراق مواجه نبودید. ملت عراق نخواست از رژیم صدّام دفاع کند و نمىکرد؛ کما اینکه در افغانستان، ملت افغانستان نخواست از رژیم طالبان حمایت کند و نمىکرد؛ اما شما با ورود قلدرانه به عراق، قدمبهقدم ملت عراق را به سوى یک رویارویىِ سخت با خودتان نزدیک مىکنید.
به ملت شریف و غیور عراق فشار مىآورند و اهانت مىکنند؛ ملت عراق با نخبگان و فرزانگانش، با فرهنگ عمیقش، با عشایر غیورش. این همه عشایر غیور در عراق می باشند؛ این همه انسانهاى فهمیده و داراى فرهنگِ عمیق در عراق می باشند. آنوقت مىگویند گروهى از عراقیها جمع شوند و به عنوان مشاورِ حاکمِ امریکایى کار کنند! حاکم امریکایى در عراق چهکاره است؟! این حرف مردم عراق است. دشمن شما در عراق، ملت عراق است؛ چرا جمهورى اسلامى را متّهم مىکنید؟
مىآیند مىایستند و با گزافهگویىِ هرچه تمامتر مىگویند ما از نفوذ ایران در عراق نگرانیم! در حقیقت، ما از حضور شما در عراق نگرانیم. امریکا و انگلیس به چه حقّى در عراق حضور نظامى دارند؟ به چه حقّى در شهرهاى عراق حاکم نظامى منصوب مىکنند؟ صحنه عراق و صحنه افغانستان، دروغ بودن ادّعاى مردم سالارى و طرفدارى از حقوق بشر را که امریکاییها خود را پرچمدار آن مىدانند، ثابت کرد. معلوم شد نه به مردم، نه به ملتها، نه به آراء و نه به حقوق انسانها هیچ اعتقادى ندارند. تنها چیزى که به آن اعتقاد دارند، عبارت است از پُر کردن جیب کمپانیهاى مؤثّرِ در پشت صحنه حکومت امریکا؛ یعنى کمپانیهاى نفتى، کمپانیهاى تسلیحاتى و دستگاههاى عظیم پولى و مالى که پشت صحنه حکومت امریکا و بعضى حکومتهاى دیگر را اداره مىکنند.
من به شما ملت ایران عرض مىکنم: تهدید امریکا مربوط به امروز نیست؛ چیز جدیدى هم نیست. از اوّلِ انقلاب، اینها ما را تهدید کردهاند. دشمنىِ جبهه امریکا و همپیمانانش با نظام اسلامى، چیز جدیدى نیست. خود آنها هم مىدانند که حمله نظامى به ایران، به این ملت بزرگ، به ملتى که این همه جوان مبارز و زنده و آماده در صحنه دارد، خودکشى مهاجم است. ملت ایران مىداند؛ خوب است دشمنان ملت ایران هم بدانند: مسؤولان جمهورى اسلامى، کشور را به ورطه جنگ با هیچ کس نمىکشانند. ما ملت و کشورمان را در معرض جنگ قرار نمىدهیم و از جنگ استقبال نمىکنیم؛ اما هم ملت، هم مسؤولان، هم دولت، هم همه آحادى که در این کشور از غیرت و جوانمردى برخوردارند، در عین اینکه به سمت جنگ نمىروند، اگر کسى جنگ با آنها را انتخاب کرد، با او بسیار قدرتمندانه و سرسخت برخورد خواهند کرد.
البته آنها مىدانند که جنگ با ایران، هزینه بسیار سنگینى دارد؛ مىدانند که جنگ با ایران، جنگ با یک رژیم نیست، جنگ با یک دولت کودتایى نیست، جنگ با یک حکومت نظامى نیست، جنگ با یک ملت است؛ لذا خود آنها هم از جنگ استقبال نمىکنند؛ اما مىخواهند با مطرح کردن نام جنگ و تهدید به جنگ، ملت و در درجه اوّل مسؤولان را مرعوب و وادار کنند که در مقابل آنها تسلیم شوند؛ منافع آنها را تأمین نمایند و به ملتِ خود خیانت کنند. این را بدانند که در میان مسؤولان کشور و در قواى سهگانه، هیچ کس نمىتواند اندک انگیزهاى داشته باشد براى اینکه ملت ایران و مصالح او را تسلیم دشمن بیگانه کند. اگر کسى در جهت تسلیم منافع ملى و ملت ایران به دشمن حرکت کند، ملت او را با نهایت بىرحمى کنار خواهد زد. خدمت به ملت ایران یک افتخار است.مسؤولان کشور روى دفاع از حقوق و حفظ حیثیّت و آبروى این ملت و دفاع از استقلال این کشور، همداستان و همسنخند. این را همه بدانند، که البته مىدانند.
دستگاههاى تبلیغاتى دشمن – که متأسفانه در داخل کشور گاهى شعبههایى هم پیدا مىکنند – تبلیغ مىکنند که بین مسؤولان دعوا و اختلاف است. خود و دوستان خود را به این دلخوش مىکنند که این اختلاف سبب مىشود تا از دشمن غافل شوند. من به شما ملت عرض کنم: مسؤولان کشور در قواى سهگانه، در مقابله با دشمنان اسلام و در دفاع از اصول اسلام، همفکر و همقول و همجهتند. دشمنان اسلام، این آرزو را به گور خواهند برد که ببینند در ارکان نظام اسلامى کسانى وجود دارند که مىخواهند با اصول امام و راه روشن این انقلاب و نظام اسلامى مبارزه کنند و مىتوانند در دستگاهها و ارکان نظام جمهورى اسلامى مؤثّر باشند.
البته من سه چهار سال پیش در مثل چنین روزى گفتم: همّت دشمن این است که عناصر بیگانه را به داخل بدنههاى حکومت نفوذ دهد. ممکن است دشمن بتواند یا توانسته باشد عناصرى را به داخل مجموعه مسؤولان نفوذ دهد، یا عناصر ضعیف و سست همّتى را به سمت خود جلب کند؛ اما این به هیچ وجه به کار دشمن نخواهد خورد؛ چون اصول امام، اصول انقلاب و پایههاى مستحکم آن مورد قبول مسؤولان نظام و قواى سهگانه و همه دستاندرکاران اصلى این کشور است و پشتوانه محکم آن هم این ملت بزرگ است. هر که از این راه تخطّى کند به سقوط خود کمک کرده است.
خدا را سپاسگزاریم که نام و یاد امام را در میان ملت ما همچنان زنده و شاداب نگه داشته است. هر روز که قبل است، ارزش اصول امام بزرگوار ما براى حفظ عزّت و حیثیّت این کشور، براى انسانهاى آگاه و هوشیار، بیشتر روشن و مشخّص شده است. خدا را شکرگزاریم که مسؤولان کشور، ارادتمندان امام و رهروان راه او می باشند. خدا را سپاسگزاریم که ملت ما زنده است.
البته من به همه مسؤولان کشور بارها گفتهام، امروز هم مجدّداً در این محضر عام تکرار مىکنم: بزرگترین مبارزه با امریکا، خدمت به این مردم است. هرکه مىخواهد با امریکا مبارزه اساسى کند، باید به این مردم خدمت کند. هر که مىخواهد با دشمنان این ملت مبارزه عملىِ کارآمد کند، با فساد مبارزه کند. ابزارهاى دشمن در داخل کشور و نظام ما عبارت است از فساد، تبعیض و فاصله طبقاتى. ما باید با اینها مبارزه کنیم. این وظیفه دولت و مجلس و قوّه قضاییّه و همه ارکان نظام است. به مردم خدمت کنند، با مفسد مماشات نکنند، فساد را در بدنه دستگاههاى حکومت بههیچوجه نپذیرند و تحمّل نکنند؛ این بزرگترین خدمت است.
ما در این راه طولانى اگر احساس انحراف کردیم، باید آن را برطرف کنیم؛ باید خود و برنامهمان را اصلاح کنیم؛ اصلاح بر اساس همان قواعد مستحکم انقلاب که امام بزرگوار آن را از اسلام استفاده کرد و به ما و ملت ما آموخت. با استفاده از اینها، اصلاح واقعى عبارت است از اینکه با فقر و تبعیض مبارزه شود؛ عدالتخواهى، یک انگیزه همگانى براى مسؤولان باشد؛ خدمت به مردم، یک وظیفه و احساس دینى در اعماق وجود مسؤولان باشد؛ این مىشود راه صحیحِ امام.
امیدواریم ارواح مطهّر انبیا و اولیا، ارواح مطهّر شهدا و روح مطهّر امام بزرگوار، در پیشگاه پروردگار، توفیق مسؤولان و ملت ما را در تداوم این راه بخواهند و ادعیّه زاکیّه حضرت بقیهاللَّه ارواحنافداه شامل حال ملت ایران و مسؤولان شود.
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته
۱) سجده: ۲۴
۱۳۸۳/مکتب سیاسی امام میدانی را باز می کند که گستره ی آن حتّی از تشکیل نظام اسلامی هم وسیع تر است
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصّلاه والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم المصطفی محمّد و علی اله الأطیبین الأطهرین سیّما بقیهالله فی الأرضین. قال الله تعالی: «و جعلنا منهم ائمّه یهدون بأمرنا لمّا صبروا و کانوا بایاتنا یوقنون».
بیست وپنج سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی و برپایی نظام جمهوری اسلامی، و پانزده سال پس از وفات رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی، هنوز محور اصلی تبلیغات خشم آلود دشمنان انقلاب و کشور ما، دشمنی با امام بزرگوار ماست. آنها مهمترین هدف خود را – حتّی بعد از بیست وپنج سال از تشکیل نظام اسلامی – این قرار داده اند که با هزاران ساعت برنامه ریزی و برنامه سازی در ماه برای صدها رادیو و تلویزیونی که در اطراف عالم از سوی محافل صهیونیستی و استکباری به راه افتاده است، شخصیت پُرجاذبه و چهره ی درخشان امام بزرگوار را زیر سؤال ببرند. باید تصدیق کنیم که دشمنان نظام اسلامی برای مقابله و مبارزه ی با نظام جمهوری اسلامی و حرکت ملت ایران، جز این چاره یی هم ندارند؛ زیرا عامل مهم تسلیم ناپذیری و ایستادگی ملت ایران در راه پُر افتخار خود، فلسفه ی سیاسی و مکتب سیاسی امام است، که ملت ما از بن دندان به آن اعتقاد دارند. دشمنان انقلاب چاره یی ندارند جز این که با فلسفه ی امام، با مکتب امام و با شخصیت امام – که همچنان زنده و پایدار است – دشمنی کنند تا بتوانند این ملت را به خیال خود به عقب نشینی و تسلیم در مقابل خودشان وادار کنند. امام بزرگوار با مکتب سیاسی خود بود که توانست طلسم دیرپای استبداد را در این کشور بشکند. امام بزرگوار با مکتب سیاسی خود بود که توانست دست غارتگران را از این کشور کوتاه کند؛ غارتگرانی که با همدستی با دیکتاتورها، ایران را به خانه ی امن خود تبدیل کرده بودند؛ کسانی که امیدوار بودند بتوانند ایران را به صورت یک کشور تولیدکننده ی مواد اولیه و انبار تمام نشدنی نفت برای خود نگه دارند. من می خواهم روی مکتب سیاسی امام تکیه کنم. مکتب سیاسی امام نمی تواند از شخصیت پُرجاذبه ی امام جدا شود. راز موفقیت امام در مکتبی است که عرضه کرد و توانست آن را به طور مجسم و به صورت یک نظام، در مقابل چشم مردم جهان قرار دهد. البته انقلاب عظیم اسلامی ما به دست مردم به پیروزی رسید و ملت ایران عمق توانایی ها و ظرفیت فراوان خود را نشان داد؛ اما این ملت بدون امام و مکتب سیاسی او قادر به چنین کار بزرگی نبود. مکتب سیاسی امام میدانی را باز می کند که گستره ی آن حتّی از تشکیل نظام اسلامی هم وسیع تر است. مکتب سیاسی یی که امام آن را مطرح و برای آن مجاهدت کرد و آن را تجسم و عینیت بخشید، برای بشریت و برای دنیا حرف تازه دارد و راه تازه پیشنهاد می کند. چیزهایی در این مکتب وجود دارد که بشریت تشنه ی آنهاست؛ لذا کهنه نمی شود. کسانی که سعی می کنند امام بزرگوار ما را به عنوان یک شخصیت متعلق به تاریخ و متعلق به قبل معرفی کنند، در تلاشِ خود موفق نخواهند شد. امام در مکتب سیاسی خود زنده است، و تا این مکتب سیاسی زنده است، حضور و وجود امام در میان امت اسلامی، بلکه در میان بشریت، منشأ آثار بزرگ و ماندگار است.
مکتب سیاسی امام دارای شاخصهایی است. من امروز چند خط از خطوط برجسته ی این مکتب را در این جا بیان می کنم. یکی از این خطوط این است که در مکتب سیاسی امام، معنویت با سیاست در هم تنیده است. در مکتب سیاسی امام، معنویت از سیاست جدا نیست؛ سیاست و عرفان، سیاست و اخلاق. امام که تجسم مکتب سیاسی خود بود، سیاست و معنویت را با هم داشت و همین را دنبال می کرد؛ حتّی در مبارزات سیاسی، کانون اصلی در رفتار امام، معنویت او بود. همه ی رفتارها و همه ی مواضع امام حول محور خدا و معنویت دور می زد. امام به اراده ی تشریعی پروردگار اعتقاد و به اراده ی تکوینی او اعتماد داشت و می دانست کسی که در راه تحقق شریعت الهی حرکت می کند، قوانین و سنت های آفرینش کمک گار اوست. او معتقد بود که: «ولله جنود السّماوات و الأرض و کان الله عزیزاً حکیما». امام قوانین شریعت را بستر حرکت خود می دانست و علائم راهنمای حرکت خود به شمار می آورد. حرکت امام برای سعادت کشور و ملت، بر مبنای هدایت شریعت اسلامی بود؛ لذا «تکلیف الهی» برای امام کلید سعادت به حساب می آمد و او را به هدفهای بزرگِ آرمانی خود می رساند. این که از قول امام معروف است و همه می دانیم که گفته بودند «ما برای تکلیف عمل می کنیم، نه برای پیروزی»، به معنای بی رغبتی ایشان به پیروزی نبود. بدون تردید پیروزی در همه ی هدفهای بزرگ، آرزوی امام بود. پیروزی جزو نعمتهای خداست و امام به پیروزی علاقه مند بود – نه این که علاقه مند نبود یا بی رغبت بود – اما آنچه او را به سوی آن هدفها پیش می برد، تکلیف و عمل به وظیفه ی الهی بود؛ برای خدا حرکت کردن بود. چون انگیزه ی او این بود، لذا نمی ترسید؛ شک نمی کرد؛ مأیوس نمی شد؛ مغرور نمی شد؛ متزلزل و خسته هم نمی شد. اینها خاصیت عمل به تکلیف و عمل برای خداست. کسی که برای تکلیف عمل می کند، دچار تردید و تزلزل نمی شود؛ ترسیده و خسته نمی شود؛ از راه برنمی گردد و مصلحت اندیشی های شخصی، تعیین کننده ی راه و جهتگیری او نمی شود. کسی که سیاست را با عرفان جمع می کند و معنویت را با حرکت سیاسی، یکجا در برنامه زندگی خود قرار می دهد، برای او ترس از مرگ معنا ندارد؛ ترس از شکست هم معنا ندارد. این درست نقطه ی مقابل سیاستِ کهنه شده و از مد افتاده ی غربی است که بدروغ آن را سیاستِ مدرن می گویند؛ یعنی تفکیک دین از سیاست، و تفکیک دولت از معنویت. تمدن غربی بر پایه ی ستیز با معنویت و طرد معنویت بنا شد؛ این خطای بزرگ کسانی بود که تمدن و حرکت علمی و صنعتی را در اروپا آغاز کردند. به علم اهمیت دادند – این خوب بود – اما با معنویت به جنگ برخاستند؛ این بد و انحراف بود. لذا این تمدن مادی و دور از معنویت هرچه پیشرفت کند، انحرافش بیشتر می گردد؛ هم خود آنها و هم همه ی بشریت را با میوه های زهرآگین خود تلخکام می کند؛ همچنان که تا امروز کرده است. پدیده ی استعمار – که دهها کشور و میلیونها انسان را سالهای متمادی غرق در سخت ترین و شدیدترین محنتها کرد – یکی از چیزهایی است که در نتیجه ی تفکیک علم از معنویت، سیاست از معنویت و دولت از اخلاق در اروپا اتفاق افتاد. دو جنگ جهانی اول و دوم هم از همان میوه های تلخ بود. کمونیزم و حکومتهای اختناق مارکسیستی هم جزو نتیجه ها و میوه های تلخ جدایی حرکت علمی و صنعتی از معنویت بود. ویران شدن کانون خانواده، سیلاب فساد جنسی و طغیان سرمایه داری افراطی، همه نتایج همان تفکیک است. امروز هم اوج این دوری از معنویت را در زندان ابوغریب و دیگر زندانهای عراق می بینید. کسانی که این زندانها را اداره می کنند، مدعی می باشند که در تمدن بشری پیشرفته ترین اند! نتیجه ی چنین پیشرفتی را مردم دنیا از راه عکس و فیلم در زندانهای عراق دیدند و یا از آن مطلع شدند. فجایعی که برای ملت عراق – و قبل از آن برای ملت افغانستان – پیش آمده است، منحصر به این چیزها نیست. در دو سه سال قبل کاروان عروسی در افغانستان بمباران شد و ماه قبل در عراق مجلس عروسی به وسیله ی هواپیماهای انگلیسی به عزا تبدیل گردید. تحقیر جوانهای عراقی، شکنجه ی مردان عراقی، تعرض به زنان و نوامیس عراقی، وارد شدن به حریم امن خانواده های عراقی، دولت فرمایشی به وجود آوردن برای ملت عراق، همه سرریزهای همان حرکتی است که وقتی آغاز شد، این نتایج به طور قهری به دنبال آن هست. معنویت از دستگاه سیاست حذف شده است. در قبل هم حکام و مستبدین و دیکتاتورهای دنیا در شرق و غرب عالم از این کارها می کردند؛ اما وقتی نامها و شعارهای زیبایی مثل حقوق بشر، حقوق انسان و رأی انسان برای اروپایی ها شناخته شد، و وقتی پا در جاده ی علم گذاشتند، دوری از معنویت نگذاشت این شعارها آن طور که توقع بود و معنا می شد، برای بشریت خیر به بار آورد؛ همانها برای بشریت مایه ی شر و فساد شد. حرف نوی مکتب سیاسی امام بزرگوار ما برای دنیا این است که در همه ی ارکان برنامه ریزی های یک قدرت سیاسی، سیاست با معنویت، و قدرت با اخلاق همراه شود و اصول اخلاقی مورد مراعات قرار گیرد. شاخص اول از شاخصهای اساسی مکتب سیاسی امام این است.
شاخص دوم، اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم است؛ هم کرامت انسان، هم تعیین کننده بودن اراده ی انسان. در مکتب سیاسی امام، هویت انسانی، هم ارزشمند و دارای کرامت است، هم قدرتمند و کارساز است. نتیجه ی ارزشمندی و کرامت داشتن این است که در اداره ی سرنوشت بشر و یک جامعه، آراء مردم باید نقش اساسی ایفا کند. لذا مردم سالاری در مکتب سیاسی امام بزرگوار ما – که از متن اسلام گرفته شده است – مردم سالاری حقیقی است؛ مثل مردم سالاری امریکایی و امثال آن، شعار و فریب و اغواگری ذهنهای مردم نیست. مردم با رأی خود، با اراده ی خود، با خواست خود و با ایمان خود راه را انتخاب می کنند؛ مسؤولانِ خود را هم انتخاب می کنند. لذا دو ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود که امام اصل نظامِ برآمده ی از انقلاب را به رأی مردم گذاشت. شما این را مقایسه کنید با رفتاری که کودتاگران نظامی در دنیا می کنند، رفتاری که حکومتهای کمونیستی می کردند، و رفتاری که امروز امریکا می کند. امروز امریکا بعد از پانزده ماه که با اشغال نظامی عراق را گرفته است، هنوز به مردم این کشور اجازه نمی دهد که بگویند برای حکومتِ خود چه چیز و چه کسانی را می خواهند. نماینده ی سازمان ملل دیروز مصاحبه می کند و می گوید چون امریکایی ها در عراق حضور نظامی دارند، باید رأی حاکم امریکایی در انتخاب عناصر دولت مراعات شود! دمکراسی اینها این است. نام دمکراسی، اغواگری است. دمکراسی حتّی در کشورهای خودشان هم، یک مردم سالاری حقیقی نیست؛ جلوه فروشی به وسیله ی تبلیغات رنگین و پولهای بی حسابی است که در این راه خرج می کنند؛ لذا آراء مردم گم است. در مکتب سیاسی امام رأی مردم به معنای واقعی کلمه تأثیر می گذارد و تعیین کننده است. این، کرامت و ارزشمندی رأی مردم است. از طرف دیگر امام با اتکاء به قدرت رأی مردم معتقد بود که با اراده ی پولادین مردم می گردد در مقابل همه ی قدرتهای متجاوز جهانی ایستاد؛ و ایستاد. در مکتب سیاسی امام، مردم سالاری از متن دین برخاسته است؛ از «امرهم شوری بینهم» برخاسته است؛ از «هو الّذی ایّدک بنصره و بالمؤمنین» برخاسته است. ما این را از کسی وام نگرفته ایم. عده یی می خواهند وانمود کنند که نقش مردم در اداره ی حکومتها را باید غربی ها بیایند به ما یاد بدهند! غربیها خودشان هنوز در خم یک کوچه گرفتارند! همین امریکایی ها و همین مدعیان دمکراسی، دیکتاتورهایی از قبیل محمد رضای پهلوی را – که سی وپنج سال در این مملکت دیکتاتوری مطلق داشت و قبل از او پدرش حدود بیست سال در این کشور دیکتاتوری کرد – در آغوش گرفتند و پشتیبانی کردند و از آنها حمایت کردند. اینها طرفدار دمکراسی اند؟! دروغ می گویند. هر کس می خواهد دمکراسی اینها را ببیند، به عراق برود. برود رفتار آنها را با مردم مظلوم افغانستان ببیند. برود دمکراسی امریکایی را از حمایت بی دریغ امریکا از شارونِ جنایتکار ببیند. دمکراسی آنها این است؛ ما از اینها دمکراسی یاد بگیریم؟! اینها برای انسان نقش و ارزش قائلند؟ شما ببینید امروز در فلسطین چه فجایعی دارد اتفاق می افتد. آیا فلسطینی ها انسان نیستند؟ آیا صاحب سرزمین خود نیستند؟ آیا حق ندارند رأی و عقیده داشته باشند؟ امروز زشت ترین و فجیع ترین رفتار در فلسطین و عراق و افغانستان – و قبل از این در بسیاری از مناطق دیگر – دارد صورت می گیرد؛ آن وقت همان کسانی که این رفتارهای زشت را انجام می دهند، خجالت نمی کشند و ادعای دمکراسی می کنند! رئیس جمهور امریکا وقیحانه ادعا می کند که رسالت گسترش دمکراسی در دنیا و خاورمیانه بر دوش او سنگینی می کند! دمکراسی آنها را در زندانهای امثال ابوغریب – که در عراق و گوانتانامو کم هم نیستند – مردم دنیا دارند می بینند. این، دمکراسی و حقوق بشر آنهاست! بسیار غافلانه است اگر کسی در داخل جوامع ما و در میان امت اسلامی خیال کند که غربی ها باید بیایند به ملتهای ما دمکراسی و مردم سالاری یاد بدهند! ما توقع داریم گویندگان و نویسندگانی که از انصاف برخوردار می باشند، طوری حرف نزنند و طوری ننویسند که گویی امروز آنها دارند به مردم ما پیام مردم سالاری می دهند. مردم سالاری را امام آورد؛ مردم سالاری را انقلاب آورد. در کشوری که در طول قرنهای متمادی، جز در برهه های بسیار کوتاه – که مثل یک لحظه قبل است – معنای رأی و اراده ی مردم را نمی دانستند (ما در طول عمر خود چشممان به صندوق رأی نیفتاده بود! برای رأی مردم ایران کسی ارزش قائل نبود و دیکتاتورها در تمام دوران حکومتِ خود بیشترین بی اعتنایی را به مردم ما می کردند) امام و انقلاب و نظام اسلامی ما مردم سالاری را آورد. عده یی طوری حرف می زنند که گویا ما تازه داریم وارد میدان مردم سالاری می شویم! این بی انصافی نیست؟ این چشم بستن بر روی حقیقت نیست؟
شاخص سوم از شاخصهای مکتب سیاسی امام، نگاه بین المللی و جهانی این مکتب است. مخاطب امام در سخن و ایده ی سیاسی خود، بشریت است؛ نه فقط ملت ایران. ملت ایران این پیام را به گوش جان شنید، پایش ایستاد، برایش مبارزه کرد و توانست عزت و استقلال خود را به دست آورد؛ اما مخاطب این پیام، همه ی بشریت است. مکتب سیاسی امام این خیر و استقلال و عزت و ایمان را برای همه ی امت اسلامی و همه ی بشریت می خواهد؛ این رسالتی است بر دوش یک انسان مسلمان. البته تفاوت امام با کسانی که برای خود رسالت جهانی قائلند، این است که مکتب سیاسی امام با توپ و تانک و اسلحه و شکنجه نمی خواهد ملتی را به فکر و به راه خود معتقد کند. امریکایی ها هم می گویند ما رسالت داریم در دنیا حقوق بشر و دمکراسی را توسعه دهیم. راه گسترش دمکراسی، کاربرد بمب اتم در هیروشیماست؟! توپ و تانک و جنگ افروزی و کودتاگری در امریکای لاتین و آفریقاست؟! امروز هم در خاورمیانه این همه دغل بازی و فریبگری و ظلم و جنایت به چشم می خورد. با این وسایل می خواهند حقوق بشر و رسالت جهانی شان را گسترش دهند! مکتب سیاسی اسلام فکر درست و سخن نوی خود را با تبیین در فضای ذهن بشریت رها می کند و مثل نسیم بهاری و عطر گلها در همه جا می پیچد. کسانی که شامه ی درستی داشته باشند، آن را استشمام می کنند و از آن بهره می برند؛ همچنان که امروز در بسیاری از کشورهای دنیا بهره ی آن را برده اند. فلسطینی ها می گویند ما حیات دوباره و بیداری خود را از پیام امام گرفته ایم؛ لبنانی ها می گویند ما پیروزی خود بر ارتش رژیم صهیونیستی و اخراج صهیونیست ها را از مکتب امام درس گرفته ایم؛ مسلمانها در هر نقطه ی دنیا – جوانهای مسلمان، روشنفکران مسلمان، نخبگان مسلمان – فتوحات فکری خود در میدانهای سیاسی را برخاسته و برآمده ی از مکتب فکری امام می دانند؛ توده های امت اسلامی با نام اسلام احساس عزت می کنند؛ این همان نگاه بین المللی مکتب امام به مسائل بشر است؛ مخصوص دنیای اسلام هم نیست؛ لذا امروز مسأله ی فلسطین برای ما یک مسأله ی اصلی است؛ مصایب امت اسلامی برای ما دردناک است. آنچه در دنیای اسلام اتفاق می افتد، برای ملت ایران و کسانی که به نام و یاد امام بزرگوار دلبسته و دلخوش می باشند، مسائل اساسی است؛ نمی توانند نسبت به این مسائل بی تفاوت بگذرند. برای همین است که دنیای استکبار می خواهد بزرگترین جنایتها را نسبت به ملتهای مسلمان انجام دهد؛ در حالی که دیگر ملتهای مسلمان نبینند، نفهمند و تصمیم نگیرند؛ حتّی اعتراض هم نکنند. ملت ایران می بیند، می فهمد، اعتراض می کند، موضع می گیرد و نسبت به مسائل دنیای اسلام بی تفاوت نمی ماند.
شاخص مهم دیگر مکتب سیاسی امام بزرگوار ما پاسداری از ارزشهاست، که مظهر آن را امام بزرگوار در تبیین مسأله ی ولایت فقیه روشن کردند. از اول انقلاب اسلامی و پیروزی انقلاب و تشکیل نظام اسلامی، بسیاری سعی کرده اند مسأله ی ولایت فقیه را نادرست، بد و برخلاف واقع معرفی کنند؛ برداشتهای خلاف واقع و دروغ و خواسته ها و توقعات غیرمنطبق با متن نظام سیاسی اسلام و فکر سیاسی امام بزرگوار. این که گاهی می شنوید تبلیغاتچی های مجذوب دشمنان این حرفها را می پراکنند، مربوط به امروز نیست؛ از اول، همین جریانات و دست آموزها و تبلیغاتِ دیگران این حرفها را مطرح می کردند. عده یی سعی می کنند ولایت فقیه را به معنای حکومت مطلقه ی فردی معرفی کنند؛ این دروغ است. ولایت فقیه – طبق قانون اساسی ما – نافی مسؤولیت های ارکان مسؤول کشور نیست. مسؤولیت دستگاه های مختلف و ارکان کشور غیرقابل سلب است. ولایت فقیه، جایگاه مهندسی نظام و حفظ خط و جهت نظام و جلوگیری از انحراف به چپ و راست است؛ این اساسی ترین و محوری ترین مفهوم و معنای ولایت فقیه است. بنابراین ولایت فقیه نه یک امر نمادین و تشریفاتی محض و احیاناً نصیحت کننده است – آن طوری که بعضی از اول انقلاب این را می خواستند و ترویج می کردند – نه نقش حاکمیت اجرایی در ارکان حکومت دارد؛ چون کشور مسؤولان اجرایی، قضایی و تقنینی دارد و همه باید بر اساس مسؤولیتِ خود کارهایشان را انجام دهند و پاسخگوی مسؤولیتهای خود باشند. نقش ولایت فقیه این است که در این مجموعه ی پیچیده و در هم تنیده ی تلاشهای گوناگون نباید حرکت نظام، انحراف از هدفها و ارزشها باشد؛ نباید به چپ و راست انحراف پیدا شود. پاسداری و دیده بانی حرکت کلی نظام به سمت هدفهای آرمانی و عالی اش، مهمترین و اساسی ترین نقش ولایت فقیه است. امام بزرگوار این نقش را از متن فقه سیاسی اسلام و از متن دین فهمید و استنباط کرد؛ همچنان که در طول تاریخ شیعه و تاریخ فقه شیعی در تمام ادوار، فقهای ما این را از دین فهمیدند و شناختند و به آن اذعان کردند. البته فقها برای تحقق آن فرصت پیدا نکردند، اما این را جزو مسلّمات فقه اسلام شناختند و دانستند؛ و همین طور هم هست. این مسؤولیتِ بسیار حساس و مهم، به نوبه ی خود، هم از معیارها و ضابطه های دینی و هم از رأی و خواست مردم بهره می برد؛ یعنی ضابطه های رهبری و ولایت فقیه، طبق مکتب سیاسی امام بزرگوار ما، ضابطه های دینی است؛ مثل ضابطه ی کشورهای سرمایه داری، وابستگی به فلان جناح قدرتمند و ثروتمند نیست. آنها هم ضابطه دارند و در چارچوب ضوابطشان انتخاب می کنند، اما ضوابط آنها این است؛ جزو فلان باند قدرتمند و ثروتمند بودن، که اگر خارج از آن باند باشند، ضابطه را ندارند. در مکتب سیاسی اسلام، ضابطه، اینها نیست؛ ضابطه، ضابطه ی معنوی است. ضابطه عبارت است از علم، تقوا و درایت. علم، آگاهی می آورد؛ تقوا، شجاعت می آورد؛ درایت، مصالح کشور و ملت را تأمین می کند؛ اینها ضابطه های اصلی است برطبق مکتب سیاسی اسلام. کسی که در آن مسند حساس قرار گرفته است، اگر یکی از این ضابطه ها از او سلب شود و فاقد یکی از این ضابطه ها شود، چنانچه همه ی مردم کشور هم طرفدارش باشند، از اهلیت ساقط خواهد شد. رأی مردم تأثیر دارد، اما در چارچوب این ضابطه. کسی که نقش رهبری و نقش ولی فقیه را بر عهده گرفته، اگر ضابطه ی علم یا ضابطه ی تقوا یا ضابطه ی درایت از او سلب شد، چنانچه مردم او را بخواهند و به نامش شعار هم بدهند، از صلاحیت می افتد و نمی تواند این مسؤولیت را ادامه دهد. از طرف دیگر کسی که دارای این ضوابط است و با رأی مردم که به وسیله ی مجلس خبرگان تحقق پیدا می کند – یعنی متصل به آراء و خواست مردم – انتخاب می گردد، نمی تواند بگوید من این ضوابط را دارم؛ بنابراین مردم باید از من بپذیرند. «باید» نداریم. مردم می باشند که انتخاب می کنند. حق انتخاب، متعلق به مردم است. ببینید چقدر شیوا و زیبا ضوابط دینی و اراده ی مردم ترکیب یافته است؛ آن هم در حساس ترین مرکزی که در مدیریت نظام وجود دارد. امام این را آورد. بدیهی است که دشمنان امام خمینی و دشمنان مکتب سیاسی او از این نقش خوششان نمی آید؛ لذا او را آماج حملات قرار می دهند. در رأس اینها کسانی می باشند که به برکت امام بزرگوار ما و مکتب سیاسی او، دستشان از غارت منابع مادی و معنوی این کشور کوتاه شده است. آنها جلودارند، یک عده هم دنبالشان حرکت می کنند. بعضی می فهمند چه کار می کنند، بعضی هم نمی فهمند چه کار می کنند.
آخرین نکته یی که به عنوان شاخصه ی مکتب سیاسی امام عرض می کنم، مسأله ی عدالت اجتماعی است. عدالت اجتماعی یکی از مهمترین و اصلی ترین خطوط در مکتب سیاسی امام بزرگوار ماست. در همه ی برنامه های حکومت – در قانونگذاری، در اجرا، در قضا – باید عدالت اجتماعی و پُر کردن شکافهای طبقاتی، مورد نظر و هدف باشد. این که ما بگوییم کشور را ثروتمند می کنیم – یعنی تولید ناخالص ملی را بالا می بریم – اما ثروتها در گوشه یی به نفع یک عده انبار شود و عده ی کثیری هم از مردم دستشان خالی باشد، با مکتب سیاسی امام نمی سازد. پُر کردن شکاف اقتصادی در بین مردم و رفع تبعیض در استفاده ی از منابع گوناگون ملی در میان طبقات مردم، مهمترین و سخت ترین مسؤولیت ماست. همه ی برنامه ریزان، قانونگذاران، مجریان و همه ی کسانی که در دستگاه های گوناگون مشغول کار می باشند، باید این را مورد توجه قرار دهند و یکی از مهمترین شاخصهای حرکتِ خود به حساب آورند.
این مکتب، نظام اسلامی را بنیانگذاری کرد. بیست وپنج سال از آن زمان می گذرد. بیشترین حملات هم در طول این بیست وپنج سال به کشور و ملت ما و این مکتب سیاسی شده است؛ اما ملت ما روزبه روز پیشرفت کرده است. ملت ما در زمینه ی علم، در زمینه ی عمران، در زمینه ی سیاست بین الملل، در زمینه ی ارتقای آگاهی های گوناگون، در زمینه ی ساخت زیربناهای عظیم کشور، در زمینه ی به دست آوردن قدرت فناوری و احیای استعدادهای مردمی، و در بسیاری از زمینه های دیگر، پیشرفتی داشته است که در قبل حتّی تصور آن را هم نمی کرده؛ این به برکت اسلام است. ما هرگز ادعا نمی کنیم که در برنامه های انقلاب، بهنگام و به روز پیش رفته ایم و در آن جایی که باید باشیم، هستیم؛ نه، اما این کم کاری ماست. ما مسؤولان در رده های مختلف اگر بیشتر و بهتر کار کنیم، بدون شک موفقیتها بیشتر خواهد شد. امروز هم موفقیتهای بسیاری داریم. امروز ملت ما قوی است؛ دولت ما قوی است؛ زیربناهای کشور آماده است و پیشرفت علمی و استخراج استعدادهای جوانان ما محیرالعقول است. ما می توانیم حرکت خود را شتاب دهیم؛ و این کار را هم ملت ما خواهد کرد و به فضل پروردگار و به حول و قوه ی الهی پیشرفت می کنیم. امروز پرچم اسلام، پرچم دینداری، پرچم شجاعت و پرچم نوآوری در زمینه ی سیاست در دست ملت ماست. دشمنها در تبلیغاتِ خود سعی می کنند این دستاوردها را کوچک نشان دهند و آنچه را که این ملت به دست آورده، از قلم بیندازند؛ اما نمی توانند. انواع تلاشها را برای مقابله کرده اند. حتّی کار دشمنان انقلاب اسلامی با محوریت امریکا به این جا رسید که سعی کردند نسخه ی بدلِ سر تا پا غلط از نظام اسلامی را در افغانستان به وجود آورند، که شد حکومت طالبان؛ تبدیل شد به یک کاریکاتور خنده آور مسخره؛ همان هم شد آفت جانشان. شاید به خیال خودشان می خواستند پرچم اسلامخواهی و احیای اسلام سیاسی را از دست این ملت بگیرند و دست کسانی بدهند که دست آموز خودشان بوده اند؛ اما نتوانستند و نخواهند توانست. خدا را شکر می کنیم که اراده ی ما محکم است؛ راهمان روشن است؛ مردممان مؤمن اند و مکتب سیاسی امام، زنده و درخشنده است. دشمنان ما هم قدرت ملت را فهمیده اند و به آن اعتراف کرده اند. در زمینه ی مسائل گوناگون جهانی و بین المللی، مواضع ما مستقل است. ما تحت تأثیر کسی قرار نمی گیریم و به سراغ جنجال و تنش آفرینی نمی رویم؛ اما ظلم را محکوم می کنیم؛ با ظالم اعلام مخالفت می کنیم و از مظلوم اعلام حمایت می کنیم. ما جنایت صهیونیست ها در فلسطین را محکوم می کنیم. ما ددمنشی و جنایات فجیع و بی نظیر دولت غاصب صهیونیست را در کشور فلسطین نسبت به مردم – ویران کردن خانه ها، کشتن کودکان، کشتن پیرمرد مریضِ معلولی مثل شیخ احمد یاسین، آواره کردن هزاران فلسطینی از خانه ی خود – زشت می شماریم و محکوم می کنیم و بر مرتکبان این جنایت و بر امریکا – که از این مرتکبان حمایت می کند – لعنت می فرستیم.
در قضایای عراق – علی رغم آنچه دشمنان ادعا می کنند – دخالتی نمی کنیم. معتقدیم عراق متعلق به ملت عراق است. رأی ملت عراق باید در تعیین سرنوشت عراق تأثیر داشته باشد. در عراق، رهبری دینی و رهبری سیاسی و نخبگان سیاسی و نخبگان فرهنگی و دینی زیادند. به اعتقاد ما اشغالگران یک روز هم نباید در عراق بمانند؛ یک قطره از نفت عراق هم متعلق به آنها نیست؛ یک نفر هم به عنوان مسؤول در عراق نباید معین کنند؛ آنها هیچکاره اند. ما معتقدیم امروز کار امریکا در عراق بمراتب از یک سال پیش مشکل تر است؛ روزبه روز هم مشکل تر خواهد شد و امریکا در عراق – چه قبول کند، چه قبول نکند؛ چه بخواهد، چه نخواهد – شکست خورده است.
پروردگارا ! ما به این ملت شجاع، مؤمن، پُرانگیزه و حاضر در صحنه، افتخار و پیش تو شکرگزاری می کنیم. ما به مکتب امام افتخار و شکرگزاری می کنیم. پروردگارا ! خیر و رحمت و لطف خود را بر این ملت نازل کن. پروردگارا ! دشمنان این ملت را منکوب کن. پروردگارا ! این ملت عزیز و مؤمن را به همه ی هدفهای والا و آرمانهای خودش برسان. پروردگارا ! از این ملت جزای خیری به امام بزرگوار – که این راه افتخار را به روی ما باز کرد و جلوی پای ما گذاشت – بفرست. پروردگارا ! امام بزرگوار ما را با اولیایش محشور کن. پروردگارا ! برکات خود را بر ملت و کشور ما نازل کن.
والسّلام علیکم و رحمهالله و برکاته
۱۳۸۴/ راه امام، راه ایمان و راه عدالت و راه پیشرفت مادى و راه عزت است
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین والصّلاه والسّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على اله الأطهرین الأطیبین المنتجبین الهداه المهدیّین المعصومین سیّما بقیّهاللَّه فى الأرضین.
امروز، روز تجدید خاطرهى دردناک رحلت امام بزرگوار ماست. براى ملت ایران خاطرهى تلخ این روز، فراموشنشدنى است. آمدن ما به این مکان، براى تجدید عهد است. مىخواهیم در کنار جسم آرمیدهى امام بزرگوارمان، خطاب به روح مطهر و ملکوتى او بگوییم: «انّا على العهد الّذى فارغناک علیه»؛ یعنى ما بر سر عهد، پایداریم. عهدى که با امام بزرگوارمان داریم، پیمان ادامهى راه او و سعى و تلاش براى رسیدن به هدفهاى اوست. ما امام را فقط براى افتخار کردنِ به نام او و کار او نمىخواهیم؛ امام را فقط مایهى زینت جمهورى اسلامى نمىدانیم. بالاتر و مهمتر از اینها این است که امام ما را به راهى هدایت کرد، هدفهایى را براى ما تعریف کرد، شاخصهایى را در میانهى راه به ما معرفى کرد تا راه را گم نکنیم. فقط در صورت پیمودن این راه است که ما مىتوانیم به حیات طیبه برسیم و طعم آن را بچشیم؛ یعنى مىتوانیم کابوس فقر و عقبافتادگى را از جامعه و ملتِ خودمان دور کنیم؛ مىتوانیم آرزوى دیرین بشر یعنى عدالت را تحقق ببخشیم؛ مىتوانیم به تحقیر شدن ملتهاى مسلمان خاتمه دهیم؛ مىتوانیم طمع قدرتهاى استکبارى را قدرتمندانه – نه با تملق و اظهار ذلت – از خودمان قطع کنیم؛ مىتوانیم اخلاق و تقوا و ایمان را، هم در رفتار فردى خود، و هم در برنامههاى کلان کشور حاکم کنیم؛ مىتوانیم آزادى را که نعمت بزرگ خداست، با همهى برکاتى که در آن هست، بهدست بیاوریم؛ اینها هدفهاى امام است. حرکت امام و انقلاب امام و نظامى که او معمار آن بود، براى تحقق این هدفها بهوجود آمده است. پس راه امام، راه ایمان و راه عدالت و راه پیشرفت مادى و راه عزت است. ما پیمان بستهایم که این راه را ادامه دهیم و به توفیق الهى ادامه خواهیم داد. امام این راه را بهروى ما باز کرد و این هدفها را براى ما تعریف کرد. او با ارادهى قاطع و با دست تواناى خود، به کمک این ملت، اساسىترین مرحلهى این راه طولانى را طى کرد و دنیاى اسلام را متحول نمود. مردان خدا اینطورند؛ علىرغم بىاعتنایىِ به زخارف دنیا مىتوانند دنیایى را متحول کنند. عامل اصلى قدرت آنها، بىاعتنایى به زخارف دنیاست. مردان خدا نظرشان به همه چیز و همه کس، تابع نظرشان به خداست. مردان خدا به تاریخ روح مىبخشند، و روح بخشیدهاند. تاریخ حقیقى و معنوى بشر را مردان خدا نوشتهاند. شما نگاه کنید؛ امروز با اینکه هزاران سال از دوران ابراهیم و موسى و عیسى مىگذرد، مفاهیمى که هدیهى آنها به بشریت است، امروز برترین مفاهیم رایج بشرى است. امروز اگر سخن از آزادى و کرامت بشر مىرود، اگر حقوق انسان در جوامع مطرح مىشود، اگر عدالت و رفع تبعیض همچنان در دنیا یک شعار جذاب است، اگر مبارزهى با فساد و مفسدان و مبارزهى با ظلم و توجه به ایثار و فداکارى در راه حق در چشم بشریت جذاب و شیرین است، بهخاطر این است که این مفاهیم را پیغمبران – این مردان خدا – به تاریخ عرضه کردند و آنها را در اختیار بشریت قرار دادند. بنابراین مردان خدا تاریخ را متحول مىکنند. آنها با امید به خدا و با خشیت از پروردگار، ناممکنها را ممکن مىکنند. با خوف و رجاء مادى و حیوانى نمىشود انسان و انسانیت را متحول کرد. بیم و امید مردان خدا از قبیل بیم و امید اهل دنیا نیست؛ دلبستگى آنها به خداست؛ توکلشان به خداست؛ خشیت آنها از نافرمانى خداست؛ آنها همهى قوانین طبیعت را – که دست قدرتمند الهى سررشتهدار آنهاست – در خدمت هدفهاى خود مىبینند و با توکل به خدا حرکت مىکنند؛ لذا دنیایى را متحول مىکنند. امام بزرگوار ما از زمرهى چنین مردانى بود.
مردان خدا بر دلها حکومت مىکنند؛ و بر اثر همین اتصال به خداست که سلطان دلها مىشوند. ولایت مردان خدا، ولایت معنوى و باطنى است؛ ولایت ظاهرى آنها هم – اگر به ولایت ظاهرى دست پیدا کنند – ناشى از معنویت و ولایت باطنى آنهاست. خدا قدرت خلاقیت خود را به مردان خدا و پیغمبران خود و اوصیاء پیغمبران مىبخشد و آنها را بر دلها حاکم مىکند. ولایت و حکومتى که رشحهای از ولایت معنوى در آن نباشد، اگر جذابیتى هم داشته باشد، جز لعابى از دروغ و فریب و تزویر نیست. لذا نوع حکومت مردان خدا و حاکمان الهى با دیگران متفاوت است. امام این الگو را به ما نشان داد و ما آن را از نزدیک دیدیم. ما وقتى به خود نگاه مىکنیم، فاصلهى میان خود و پیغمبران و اولیاء خدا و مردان بزرگ الهى و معنوى را ناپیمودنى و ژرف مىبینیم. اما امام بزرگوار در زمان ما، در خلأ پیغمبران الهى و وحى الهى، با حضور خود، با فکر خود و با رفتار خود توانست نمونهى زندهای را به ما نشان دهد تا ببینیم ولایت معنوى چیست. امروز هم راه امام و فکر امام و هدف امام براى ملت ایران و امت اسلامى وسیلهى نجات است.
من امروز سه مطلب کوتاه را که برگرفتهى از منطق انقلابى و اسلامى امام است در اینجا مطرح مىکنم: اول، دربارهٔى مکتب سیاسى امام است، که مایهى اصلى نظام جمهورى اسلامى است دوم، دربارهٔى اوضاع کنونى جهان و چالشهاى بینالمللىِ در ارتباط با اسلام و مسلمین است؛ و مطلب آخر، دربارهٔى مسئلهى جارى کشور یعنى انتخابات است.
مطلب اول: جوهر اصلى در مکتب امام بزرگوار ما، رابطهى دین و دنیاست؛ یعنى همان چیزى که از آن به مسئلهى دین و سیاست و دین و زندگى هم تعبیر مىکنند. امام در بیان ارتباط دین و دنیا، نظر اسلام و سخن اسلام را به عنوان مبنا و روح و اساس کار خود قرار داده بود. اسلام، دنیا را وسیلهای در دست انسان براى رسیدن به کمال مىداند. از نظر اسلام، دنیا مزرعهى آخرت است. دنیا چیست؟ در این نگاه و با این تعبیر، دنیا عبارت است از انسان و جهان. زندگى انسانها، تلاش انسانها، خرد و دانایى انسانها، حقوق انسانها، وظایف و تکالیف انسانها، صحنهى سیاست انسانها، اقتصاد جوامع انسانى، صحنهى تربیت، صحنهى عدالت؛ اینها همه میدانهاى زندگى است. به این معنا، دنیا میدان اساسىِ وظیفه و مسئولیت و رسالت دین است. دین آمده است تا در این صحنهى عظیم و در این عرصهى متنوع، به مجموعهى تلاش انسان شکل و جهت بدهد و آن را هدایت کند. دین و دنیا در این تعبیر و به این معناى از دنیا، از یکدیگر تفکیکناپذیرند. دین نمىتواند غیر از دنیا عرصهى دیگرى براى اداى رسالت خود پیدا کند. دنیا هم بدون مهندسىِ دین و بدون دست خلاق و سازندهى دین، دنیایى خواهد بود تهى از معنویت، تهى از حقیقت، تهى از محبت و تهى از روح. دنیا – یعنى محیط زندگى انسان – بدون دین، تبدیل مىشود به قانون جنگل و محیط جنگلى و زندگى جنگلى. انسان در این صحنهى عظیم باید بتواند احساس امنیت و آرامش کند و میدان را به سوى تعالى و تکامل معنوى باز نماید. در صحنهى زندگى باید قدرت و زور مادى ملاک حقانیت بهحساب نیاید. در چنین صحنهای، آنچه مىتواند حاکمیت صحیح را بر عهده بگیرد، جز دین چیز دیگرى نیست. تفکیک دین از دنیا به این معنى، یعنى خالى کردن زندگى و سیاست و اقتصاد از معنویت؛ یعنى نابود کردن عدالت و معنویت. دنیا به معناى فرصتهاى زندگى انسان، به معناى نعمتهاى پراکندهى در عرصهى جهان، به معناى زیبایىها و شیرینىها، تلخىها و مصیبتها، وسیلهى رشد و تکامل انسان است. اینها هم از نظر دین ابزارهایى می باشند براى اینکه انسان بتواند راه خود را به سوى تعالى و تکامل و بروز استعدادهایى که خدا در وجود او گذاشته است، ادامه دهد. دنیاى به این معنا، از دین قابل تفکیک نیست. سیاست و اقتصاد و حکومت و حقوق و اخلاق و روابط فردى و اجتماعى به این معنا، از دین قابل تفکیک نیست. لذا دین و دنیا در منطق امام بزرگوار ما مکمل و آمیخته و درهم تنیدهى با یکدیگر است و قابل تفکیک نیست. این، درست همان نقطهای است که از آغاز حرکت امام تا امروز، بیشترین مقاومت و خصومت و عناد را از سوى دنیاداران و مستکبران برانگیخته است؛ کسانى که زندگى و حکومت و تلاش و ثروت آنها مبتنى بر حذف دین و اخلاق و معنویت از جامعه است.
اما دنیا مفهوم دیگرى هم دارد. در متون اسلامى، دنیا به معناى نفسانیت و خودخواهى و اسیر هوى و هوس خود بودن و دیگران را هم اسیر هوى و هوس خود کردن، آمده است. سرتاسر قرآن و احادیث و کلمات بزرگان دین در طعن و طرد چنین دنیایى است. در لسان روایات ما، دنیاى مطرودى که با دین قابل جمع نیست، به معناى هوى و هوس و نفسانیت و انانیت و خودخواهى و خودپرستى است؛ این دنیا شاخصهى فرعون و نمرود و قارون و شاخصهى شاه و بوش و صدام است؛ این دنیا شاخصهى مستکبران ظالم و ستمگرِ روزگار در طول تاریخ تا امروز است. البته اینها مجسمههاى بزرگترِ رذائل اخلاقى و این دنیاى مذموماند. یک انسان معمولى هم مىتواند در دل و داخل خود یک فرعون داشته باشد و به قدر توان و امکانات خود، فرعونى و قارونى و قیصرى و امپراتورانه عمل کند. اگر امکاناتش بیشتر شد، او هم مثل فرعون و قارون و بقیهى گردنکشان و طواغیت تاریخ خواهد بود. این دین با دنیا قابل جمع نیست؛ این همان دنیایى است که در لسان روایات، هووى دین نامیده شده است؛ نمىتوانند با هم جمع شوند. اگر کسى بخواهد دنیاى به این معنا را با دین جمع کند، ممکن نیست. دین را با چنین دنیایى نمىشود آباد کرد. دین را در خدمت چنین دنیایى قرار دادن، خیانت به دین است. امام، ما را از اسارت دنیا هم برحذر مىداشت. امام بزرگوار ما که دین را عین سیاست، عین اقتصاد و عین دنیا مىدید، دائماً مردم و مسئولان را از دنیاى به این معنا برحذر مىداشت.
ما باید بین این دو معناى از دنیا فاصله قائل شویم. خود او هم دنیاى به معناى دوم را بکلى کنار گذاشته بود؛ اهل هواى نفس و انانیت و خودخواهى و نفسانیت نبود. اما دنیاى به معناى اول – یعنى عرصهى وسیع زندگى – چیزى بود که مثل متون اسلامى و آن چنان که اسلام به ما آموخته است، امام آن را با دین همسان و منطبق مىدانست. امیرالمؤمنین مىفرماید: «الدنیا متجر اولیاءاللَّه»؛ دنیا جایگاه بازرگانى و سوداى اولیاء خداست، یا ابزار بازرگانى و سوداى آنهاست؛ مىتوانند از دنیا براى رسیدن به تعالى معنوى استفاده کنند.
راهى که ملت ایران در پیش دارد، راه آباد کردن دنیاست. علم را، دانایى را، اقتصاد را، سیاست را، زندگى فردى را، روابط اجتماعى را، برنامههاى کلان جامعه را – که اجزاء گوناگون دنیاست – باید آباد کرد، پیش برد، رونق داد و آنها را به شکوفایى رساند؛ و همهى اینها در سایهى دین تحقق پیدا خواهد کرد. امام این را به ما آموخت؛ و همین عاملِ دشمنىِ آشتىناپذیر و خصومت کورِ ابرقدرتها با نظام جمهورى اسلامى بود، و امروز هم هست. امروز هم یکى از آماجهاى تهاجم دشمنان ما در سطح تبلیغات جهانى، همین یگانگى دین و دنیاست؛ مىگویند چرا دین را پیشوا و مهندس دنیا مىدانید. آنها احساس خطر مىکنند؛ چون دنیایى که آنها مىخواهند، دنیاى ظلم و تجاوز و دنیاى تهى از معنویت و اخلاق است. این، نظمى است که استکبار جهانى براى بشریتِ امروز و دیروز، همیشه در نظر داشته است. نظام جمهورى اسلامى این نظم باطل و این دور غلط را شکسته است؛ نمونهای را نشان مىدهد که دین مىتواند در دنیاى مردم بهطور عملى مؤثر باشد.
مطلب دوم دربارهٔى حوادث بینالمللى و منطقهای در ارتباط با اسلام و مسلمین است. از روزگار امام تا امروز، دنیا در زمینهى مسائل سیاسى و جغرافیاى سیاسى تغییرات زیادى کرده است: اردوگاه کمونیسم متلاشى شده؛ این یک اتفاقى بسیار بزرگ در دنیا بود. مردم مظلوم فلسطین به انتفاضه و قیام رو آوردهاند؛ این اتفاقى بسیار مهمى بود. در سطح دنیاى اسلام، بلکه در سطح جهان، نفرت از دولت ایالات متحدهى امریکا همهگیر شده است؛ این اتفاقى بسیار مهمى است. در سطح منطقه، طاغوت بدکردارِ زشتسیرتى مثل صدام حسین به درک رفته است و از دستگاه تأثیر سیاسى منطقه حذف شده است؛ این اتفاقى مهمى است. در اردوگاه غرب، یک رقابت شدید میان امریکا و اروپا بهوجود آمده؛ شکافى که سعى مىکنند آن را پنهان نگه دارند؛ اما نشانهها و علائم آن جلوى چشم همه است؛ این اتفاقى بسیار مهمى است.
دربارهى وضعیت کنونى دو تفسیر وجود دارد: یک تفسیر از اوضاع کنونى – که ظاهربینانه است – این است که امریکا با تحولاتى که رخ داده، قدرت بیشترى پیدا کرده است؛ انقلاب اسلامى و دنیاى اسلام را به محاصره درآورده است. ادعا مىکنند که امریکا در عراق (غرب ایران)، در افغانستان (شرق ایران)، در منطقهى خلیج فارس و در مناطقى از آسیاى جنوب غربى حضور دارد و جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى را به محاصرهى خود درآورده است؛ بنابراین قدرت امریکا بیشتر شده. اما تفسیر دیگرى وجود دارد، و آن این است که این حوادث نشاندهندهى حرکت انفعالى امریکا در مقابل بیدارى دنیاى اسلام است. بعد از برپا شدن جمهورى اسلامى، قدرت استکبارى امریکا که با وجود رقیبى مثل شوروى سابق، تا آن روز با خیال راحت در این منطقه به منافع نامشروع خود دست پیدا مىکرد، آرامشِ قدرتمندانهاش بر هم خورده و در منطقهى اسلامى تهدید شده است. یک روز بود که امریکا در منطقهى خاورمیانه احساس قدرت مطلقه مىکرد و دغدغهای نداشت. حتّى حکومتهایى هم که بظاهر گرایش چپ داشتند، براى امریکا خطر محسوب نمىشدند. رژیم بعثى عراق یک رژیم بهاصطلاح چپ بود و با شوروى ارتباطات نزدیکى داشت؛ اما براى امریکا خطر محسوب نمىشد؛ چون امریکایىها مىدانستند هر چه آنها بخواهند، مىتوانند این حکومت بىپایهى غیرمتکى به مردم را به سمت آن سوق دهند؛ و آنچه ارادهى آنها بود، بهوسیلهى او تحقق پیدا مىکرد. حکومتهاى چپ دیگرى هم که در منطقه بودند، براى امریکا تهدید محسوب نمىشدند؛ اما وقتى نظام جمهورى اسلامى بهوجود آمد، پدیدهى جدید و غیرقابل تفسیرى براى امریکایىها بود. این، یک نظام چپِ وابستهى به اردوگاه کمونیسم نبود که اگر با آن مشکلى پیدا کردند، بروند با سران شوروى مذاکره کنند و مشکل را حل نمایند؛ این نظامى بود اولاً متکى به اراده و ایمان آحاد مردمش و غیرمتکى به هر مرکز قدرتى در خارج از محدودهى خود و کشور خود؛ ثانیاً الهامبخش این نظام و رهبر عظیمالشأن آن، خدا و دین و خوف و رجاء الهى بود؛ لذا دنیا در ارادهى او تأثیرى نداشت. همین صفا و صدقى که در این نظام بود، و همین شعار معنویت و اسلام – که هویت مسلمانها را به یادشان مىآورد – سبب شد که حرکت بیدارى اسلامى در سرتاسر دنیاى اسلام بهوجود بیاید. آنچه امریکایىها در طول این سالها در خاورمیانه و در منطقهى اسلامى انجام دادهاند، یک حرکت انفعالى در مقابل حرکت قوىِ نظام اسلامى و جمهورى اسلامى بوده است. طرح خاورمیانهى بزرگ هم که امریکایىها با اصرار آن را دنبال کردهاند و تا امروز شکست خورده و بعد از این هم به حول و قوهى الهى شکست خواهد خورد، یک حرکت انفعالى در مقابل قیام اسلامى و نهضت بیدارى اسلامى است.
امریکایىها مىدانند که در دنیاى اسلام آیندهای ندارند. براى اینکه بیدارى اسلامى به حرکتهاى انقلابى منتهى نشود، پیشدستى مىکنند؛ مىخواهند چیزى را که براى ملتها سرنوشت محتوم است، با ابتکار و حرکتهاى پیشدستانهى خودشان عقب بیندازند. اخیراً امریکایىها اعتراف کردهاند که اگر حملهى آنها به عراق نمىبود، رژیم صدام در مدت کوتاهى بهوسیلهى عناصر مؤمن و مسلمانِ خود عراق سرنگون مىشد و ابتکار عمل از دست آنها خارج مىگردید؛ آنها از این مىترسند. فعالیت آنها انفعالى و از روى ترس از عواقب بیدارى اسلامى در دنیاى اسلام است. حرکتى که امروز امریکایىها در این منطقه مىکنند، ناشى از قدرت نیست؛ ناشى از احساس قدرت در اردوگاه اسلامى و قیام اسلامى و بیدارى اسلامى است.
البته ملتهاى اسلامى باید بیدار باشند و نباید دشمن و توطئه و حرکتهاى او را کوچک بشمرند؛ باید بیدارى و برحذر بودن و هشیارى خود را حفظ کنند. امروز، روز اتحاد و همدلى ملتها و دولتهاى اسلامى است. من از همین جا مىخواهم به ملت خودمان و ملت عراق و ملت پاکستان و دیگر ملتهاى مسلمان اخطار بدهم؛ اختلافات مذهبى و اختلافات شیعه و سنى را مهار کنند. من امروز دستهایى را مىبینم که با برنامه، به عنوان شیعه و سنى، میان مسلمانان جنگ ایجاد مىکنند. کشتارهایى که اتفاق مىافتد و انفجارهایى که در مساجد، حسینیهها، نمازهاى جماعت و نمازهاى جمعه بهوجود مىآید، یقیناً دست خبیث صهیونیسم و استکبار در آنها وجود دارد؛ این کارِ خود مسلمانها نیست. هم در عراق، هم در ایران، هم در افغانستان، هم در پاکستان و هم در همهى کشورهاى دیگر، امروز مسلمانان وظیفه دارند به موارد اتحاد و وحدتِ خودشان بپردازند. توحید، یکى؛ خدا، یکى؛ نبوت، یکى؛ معاد، یکى؛ قرآن، یکى؛ بیشترین احکام شریعت اسلامى، یکى؛ همه مشترک، اما دشمن مىآید روى نقاط افتراق انگشت مىگذارد و دلها را پُر از کینهى به یکدیگر مىکند؛ براى اینکه بتواند به هدفهاى خود برسد. امام بزرگوار ما که اینهمه روى وحدت مسلمین تأکید مىکرد، بهخاطر این بود که این خطر را مىدید و مىشناخت. در کشور ما و سایر کشورهاى اسلامى، انگلیسىها و دستگاه جاسوسى انگلیس میان شیعه و سنى اختلاف ایجاد کردند؛ آنها تجربهى زیادى در این کار دارند؛ همه باید مراقب باشند. امروز ایادى صهیونیسم هم در این کارها دخالت مىکنند. اطلاعات ما خبر از این مىدهد که دستهاى خبیث صهیونیستها و عوامل دشمنان اسلام، در همهى حوادثى که انسان در گوشه و کنار دنیاى اسلام مىبیند، با واسطهیا بىواسطه دخالت دارند.
امروز دنیاى اسلام باید به خود ببالد که قدرت و بیدارى او استکبار جهانى را دستپاچه و سراسیمه کرده است. امروز ملتهاى مسلمان باید قدر بیدارى اسلامى را بدانند. امروز ملت ایران باید قدر حرکت عظیم خود را بداند که امید را در دلهاى مسلمانان بیدار کرده است و مىتواند انشاءاللَّه پیشرفت دنیاى اسلام و نجات از عقبماندگىِ مزمن و تحقیر شدن بهوسیلهى دشمنان را به او نوید دهد.
آخرین مطلبى که عرض مىکنم، راجع به مسئلهى جارى کشور ماست؛ یعنى انتخابات. در برههى اخیر دربارهٔى انتخابات مطالب زیادى را با ملت عزیزمان در میان گذاشتهایم. ما روزبهروز داریم به زمان برگزارى انتخابات نزدیک مىشویم. انتخابات یک اتفاقى مهم است؛ چون مردم اختیار کشور را براى مدت چهار سال به دست انسانى خواهند داد؛ و اوست که مىتواند در این مدت بودجه و درآمد و نیروى انسانى و سازمانهاى کشور را بهکار بگیرد؛ یا درست، یا خداى نکرده نادرست؛ یا کامل، یا خداى نکرده ناقص؛ یا همراه با صحت عمل، یا خداى نکرده دچار شائبههاى سوءعمل؛ یا با توجه به نیازهاى مردم، متوجه به باز کردن گرههاى زندگى مردم، متوجه به رفع مشکلات انبوهى که وجود دارد، یا خداى نکرده بىاعتنایى به اینها. پس انتخابات از این جهت بسیار مهم است که ملت ایران مىخواهد ادارهى کشور را براى چهار سال به دست انسانى بسپرد که از لحاظ قانونى اختیارات بسیار وسیعى دارد، امکانات بىنظیرى در اختیار دارد و مىتواند ملت و کشور را چهار سال و یا حتّى بیش از چهار سال جلو ببرد؛ و مىتواند متوقف نگه دارد یا خداى نکرده به عقب برگرداند.
انتخابات از جهت دیگر هم مهم است، و آن این است که انتخابات نماد حرکت اسلامى در کشور ماست. انتخابات، هدیهى اسلام به ملت ماست. امام بزرگوار ما حکومت اسلامى به روش انتخاباتى را به ما یاد داد. حکومت اسلامى در ذهنها و خاطرهها به شکل خلافتهاى موروثى به یادگار مانده بود؛ خیال مىکردند حکومت اسلامى یعنى مثل خلافت بنىامیه و بنىعباس یا خلافت ترکان عثمانى؛ یک نفر با نام و شکل ظاهرى خلیفه، اما با باطن و عمل فرعون و پادشاهان مستبد؛ بعد هم که از دنیا مىرود، یک نفر را به جاى خود معین کند. در ذهن مردم دنیا، حکومت اسلامى به این شکل تصویر مىشد؛ که بزرگترین اهانت به اسلام و حکومت اسلامى بود. امام، حکومت اسلامىِ به روش انتخابات مردم و حضور مردم و تعیین منتخب مردم را – که لبّ اسلام است – بار دیگر براى مردم ما معنا کرد و در جامعهى ما تحقق بخشید.
امروز در کشور ما مسئولانِ سطوح مختلف بهوسیلهى مردم انتخاب شدهاند؛ یا مستقیم یا غیرمستقیم. مسئول انتصابى، مسئولیت موروثى، مسئولیت به خاطر پول و چیزهاى مادى و دنیوى، در نظام جمهورى اسلامى نداریم. انتخابات ریاست جمهورى، انتخابات مجلس شوراى اسلامى، انتخابات خبرگان تعیین رهبرى، و انتخابات شوراى شهر جزو افتخارات ملت ایران، جزو افتخارات اسلام، و جزو افتخارات شخص امام است. قانون اساسى ما با تعیین موارد این انتخابهاى حساس و سرنوشتسازِ مقطعى توانسته است در دنیاى اسلام، ذهنها و فکرهاى مؤمن و روشن و تحولخواه را به خود جذب کند.
مبناى مردمسالارى دینى با مبناى دمکراسى غربى متفاوت است. مردمسالارى دینى – که مبناى انتخابات ماست و برخاستهى از حق و تکلیف الهىِ انسان است – صرفاً یک قرارداد نیست. همهى انسانها حق انتخاب و حق تعیین سرنوشت دارند؛ این است که انتخابات را در کشور و نظام جمهورى اسلامى معنا مىکند. این، بسیار پیشرفتهتر و معنادارتر و ریشهدارتر از چیزى است که امروز در لیبرال دمکراسى غربى وجود دارد؛ این از افتخارات ماست؛ این را باید حفظ کرد.
امروز تبلیغات دشمنان سوگندخوردهى این ملت متوجه این است که این انتخابات را کمرنگ و بىرونق کند. معناى کار آنها چیست؟ از انتخابات شما ضرر مىبینند. انتخابات شما جمهورى اسلامى را در دنیاى اسلام و در افکار عمومى عالم به درستى معنى مىکند؛ آنها از این ناراحتند؛ لذا با انتخابات مخالفند. اگر به تبلیغات دشمنان نگاه کنید، مىبینید همه بر ضد انتخابات است. گاهى بهطور صورى ممکن است از یک نامزد انتخابات حمایت کنند – با تفسیرى که خودشان دارند – اما حقیقت این است که از اصل انتخابات ناراحتند و نمىخواهند انتخابات پُرشورى در این کشور اتفاق بیفتد. البته من امیدوارم و به خداى متعال توکل و اعتماد دارم و مىدانم که ملت عزیز ما در این آزمایش هم در مقابل دشمن، سربلند بیرون خواهد آمد.
به همهى برادران و خواهران و همهى ملت عزیز ایران سفارش مىکنم که فضاى انتخابات را، هم گرم و هم سالم نگه دارند. کسانى که به یک نامزد انتخاباتى علاقهمندند، مراقب باشند به خاطر علاقهى به او، نامزد دیگر را تخریب نکنند؛ این بین مردم اختلاف و نقار ایجاد مىکند؛ علاوه بر اینکه تخریب اساساً کار درستى نیست و فایدهای هم ندارد. کسى که با تخریب یک نامزد انتخاباتى مىخواهد آراء او را کم کند، به مقصود خودش دست پیدا نمىکند؛ هم یک کار غلط و خلاف منطق و در موارد بسیارى خلاف شرع انجام مىگیرد، هم فایدهای گیر او نمىآید. فضا را سالم نگه دارید. شما از نامزدِ خودتان حمایت کنید، دیگران هم از نامزدِ خودشان حمایت کنند و به او رأى دهند. در پیدا کردن نامزد مورد نظر دقت کنید. به کسى گرایش پیدا کنید که به دین مردم، به انقلاب مردم، به دنیاى مردم، به معیشت مردم، به آیندهى مردم و به عزت مردم اهمیت مىدهد. بحمداللَّه میدان براى آزمودن و دیدن و شناختن باز است؛ ملت ما هم هشیار است.
پروردگارا! به محمد و آل محمد دلهاى مردم را به بهترین انتخاب راهنمایى کن. پروردگارا! روح مطهر امام بزرگوار را از این ملت و از مسئولان راضى بگردان. پروردگارا! ما را بر عهد و پیمان خود با این مرد بزرگ تاریخ پایدار بدار. پروردگارا! قلب مقدس ولى عصر (ارواحنا فداه) را از ما راضى کن و ما را مشمول دعاى آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! رحمت و برکت و فضل و نعمت خود را بر این مردم فرو بریز.
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته
۱۳۸۵/ امام براى نجات و رهایى کشور و ملت خودخدا را نصرت کرد
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه رب العالمین و الصّلاه و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیهاللَّه فى الأرضین.
قالاللَّه الحکیم فى کتابه: «بسماللَّه الرّحمن الرّحیم. الم تر کیف ضرب اللَّه به طور مثال کلمه طیبه کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فى السّماء. تؤتى اکلها کل حین بأذن ربها و یضرب اللَّه الامثال للناس لعلّهم یتذکّرون».
هفده سال از غروب این خورشید فروزان، از افق دید ما، گذشت؛ هفده سال از آن شب و روز اندوهبار – که ملت ایران را در ماتم فرو برد – گذشت. امام عزیز ما از چشم ما ناپدید شد؛ جسم او از میان ما رفت؛ ولیکن حقیقت امام، فکر امام، روح امام، درس امام و مکتب امام در میان ملت ما و در میان امت اسلامى باقى ماند. این شجرهى طیبه – همچنانى که در این آیهى شریفه تلاوت شد – شاخ و برگ بر سرتاسر فضاى زندگى امت اسلامى گسترانید؛ روزبهروز ریشهدارتر شد؛ روزبهروز مستحکمتر شد. این کلمهى طیبه و شجرهى طیبهى «جمهورى اسلامى» است که محصول آن، بیدارى در دنیاى اسلام و مجد و عظمت و پیشرفت در کشور ما و میان مردم ما بود. ملت ما از این شجرهى طیبه، میوههاى شیرینى را چید که براى یک ملت، این ثمرات شیرین، حیاتى است.
نکتهى اول این است که ما ملتى گمنام و دنبالهرو سیاست قدرتهاى بیگانه بودیم؛ ملتى منفعل در مقابل تصمیمگیرى دولتهاى متنفذ بودیم؛ یک روز امریکا، قبل از آن انگلیس، یک روز روس؛ اما این شجرهى طیبه ما را به یکى از اثرگذارترین ملتهاى عالم و اثرگذارترین کشور و ملت در این منطقه تبدیل کرد. این، اعتراف دشمنان ماست. ما ملتى بودیم خودباخته و به نیروهاى داخلى خودمان ناآشنا و بىاعتقاد، و به زرق و برق بیگانگان چشم دوخته و فریفته؛ ولى این شجره طیبه ما را به ملتى با ابتکار، با اعتماد به نفس، با حرفهاى نو و تازه در زمینههاى گوناگون تبدیل کرد. ثمرات شیرین این شجرهى طیبه، امروز هزاران محقق و پژوهشگر، هزاران عالم و دانشمند، هزاران مغز متفکر و سرانگشت کارآمد در انواع و اقسام عرصهها و صحنههاست؛ چه در علوم انسانى، چه در علوم تجربى، چه در مسائل اجتماعى، چه در سیاست و چه در دین. امروز ما کشورى هستیم با جمعیت غالباً جوان، پُرانگیزه، باایمان و داراى همهى شرایط پیشرفت.
ثمرات این شجرهى طیبه در همه جاى دنیاى اسلام هم قابل ملاحظه است؛ مسلمانان جهان بیدار شدهاند و هویت اسلامى خودشان را بازیافتهاند؛ آنها از مسلمانى خودشان احساس عزت کردهاند. در کشورهاى اسلامى، جوانان، دانشگاهیان، روشنفکران و نخبگان، دلشان مجذوب هدفهاى اسلامى است و براى آن ارزش قائلند؛ براى آن تلاش مىکنند. در دنیاى اسلام، ملتهایى از برکت این شجرهى طیبه، هویت حقیقى و هویت ملى و اسلامى خودشان را بازیافتهاند و با اینکه در طول سالیان متمادى در پنجهى قدرت ابرقدرتها بودهاند، احساس قدرت کردهاند. امروز فلسطین یک نمونه است، عراق یک نمونه است، شمال آفریقا نمونههاى متعدى دارد، لبنان یک نمونه است. آرمان، اسلام و استقلال در میان این ملتهاست و آنها امیدوارانه و پُرانگیزه تلاش مىکنند. اینها ثمرات همان شجرهى طیبهاى است که این مرد بزرگ، این عبد صالح، با قیام خود و با خصوصیات منحصربهفرد خود توانست غرس کند.
نکتهى دوم این است که عامل اصلى پیشرفت امام بزرگوار ما و موفقیت او این است که به یک اصل قرآنى، به یک حقیقت قرآنى، با همهى وجود، با همهى دل، ایمان آورد و با همهى توان در راه آن تلاش و کار کرد. آن اصل قرآنى همان چیزى است که در این آیهى شریفهى «ان تنصروااللَّه ینصرکم و یثبت اقدامکم» و در آیات متعدد دیگر از آن یاد شده و بر آن تأکید شده است: اگر خدا را نصرت کنید، خدا هم شما را نصرت خواهد کرد؛ اگر در راه خدا قدمى بردارید، خداوند متعال هم شما را دهها و صدها قدم جلو خواهد برد. این، اصل قرآنى و یک حقیقت است؛ یک قانونى الهى است. نصرت خدا به معناى نصرت دین اوست. دین خدا، فقط طهارت و نجاست نیست، فقط اعمال ظاهرى دینى نیست؛ دین خدا یعنى برنامهى سعادت بشر در دنیا و آخرت. این برنامه همانطور که ضامن رشد و اعتلاى معنوى جوامع بشرى است، ضامن زنده کردن استعدادهاى فکرى و رشد دادن به شخصیت و توانایىهاى آنها هم هست. دین خدا همچنانى که به معنویت نظر دارد، به زندگى دنیایى انسان هم نظر دارد و براى خوشبختى انسان برنامه دارد. امیرالمؤمنین (علیهالصّلاهوالسّلام) در نهجالبلاغه، هدف از بعثت نبى مکرم اسلام را اینگونه معین مىکند: «لیثیروا لهم دفائن العقول»؛ تا گنجینههاى خرد را در داخل مردم استخراج کند و به فعلیت برساند. در زیارت اربعین سیدالشهداء (علیهالسّلام) هم مىخوانیم: «لیستنقذ عباده من الجهاله و حیره الضلاله»؛ قیام حسینى براى این است که ابرهاى جهل و غفلت را از افق زندگى انسانها برطرف کند و آنها را عالم کند؛ آنها را به هدایت حقیقى برساند. نصرت خداى متعال در واقع معنایش این است که در جهت احیاى سنتهاى الهى قدم برداریم؛ در طبیعت و جامعه اثر بگذاریم؛ در بیدار کردن فطرتها اثر بگذاریم؛ براى نجات انسان از مجموعهى عوامل بدبختى و تیرهروزى تلاش کنیم. این، نصرت ماست براى دین خدا. امام براى نجات و رهایى کشور و ملت خود، این حقیقت قرآنى را به کار گرفت و خدا را نصرت کرد؛ قیام و اقدام کرد. خداى متعال هم او را نصرت کرد و به حرکت او برکت بخشید؛ به یک قدم او صد قدم پاسخ گفت. ما نصرتى را که خودمان دربارهٔى دین خدا مىکنیم – نسبت این را – با نصرتى که خدا مىکند، اگر بخواهیم بسنجیم، از نسبت یک به صد و یک به هزار هم بیشتر است. ما یک قدم برمىداریم؛ اما خداوند متعال نصرتش را وقتى شامل حال ما مىکند، در حقیقت صد و هزار قدم ما را به جلو مىبرد. بنابراین، فاصلهى بین نصرت ما و نصرت خدا، بسیار زیاد است.
براى نجات یک کشور، میلیونها عامل و فعل و انفعال لازم است: عوامل طبیعى، عوامل انسانى، عوامل بینالمللى، عوامل سیاسى و اقتصادى. مجموعهى این عوامل باید به کار بیفتد تا یک ملتى بتواند در زندگى خودش تحول ایجاد کند. این عوامل، دست ما انسانها نیست و با ارادهى ما ارتباط مستقیمى ندارد؛ اما ما وقتى که «قیام للَّه» مىکنیم، خداى متعال با یک حرکت ما هزاران و میلیونها حرکت و فعل و انفعال را در فضاى زندگى اجتماعى به وجود مىآورد و تحول ایجاد مىشود؛ عیناً مثل طبیعت. شما یک نهال کوچک را در خاک فرو مىکنید – از شما فقط همین کار است. این، کار کمى است – اما این نهال با میلیونها فعل و انفعال در خاک و در خودِ بافت گیاهى، در فضا و هوا به یک درخت بزرگ تبدیل مىشود؛ شاخ و برگ مىدهد؛ میوه مىدهد و نسبت به آن وضعیت اول، صدها و هزارها برابر تغییر پیدا مىکند. کار شما در مقابل آن همه فعل و انفعالات هیچ است؛ اما اگر شما همان کار کوچک را که نشاندن این نهال در زمین است، انجام ندهید، این همه فعل و انفعالات انجام نمىگیرد. امام «قیام للَّه» کرد و خودش با همهى وجود وارد میدان شد. با فریاد خود، با تلاش خود، با قبول زحمات، ملت را پاى کار آورد. با این حرکت و با این عزم راسخ، خداوند متعال آن میلیونها عامل و فعل و انفعال را بر این حرکت مترتب کرد و آنچه اتفاق افتاد، به یک معجزه شبیه بود؛ یعنى تشکیل نظامِ مبتنى بر اسلام در یک نقطهى حساس؛ به خاطر این حرکت امام، که البته آماج دشمنى و کینهى همهى صاحبان زور و زر در سرتاسر عالم است؛ اما بر خلاف نظر آنها، این حقیقت تحقق پیدا کرد.
نکتهى سوم این است که یک واقعیت شگفتآورى در انقلاب ما وجود دارد که این انقلاب را یک حالت استثنایى مىبخشد و آن این است که در قوانین علوم اجتماعى دربارهٔى انقلابها، مىگویند انقلابها همچنانى که یک فرازى دارند، اوجى دارند، یک فرودى هم دارند؛ مثل سنگى که شما پرتاپ مىکنید؛ تا وقتى که قدرت بازوى شما پشت سر این سنگ است، برخلاف جهت جاذبهى زمین حرکت مىکند؛ اما وقتى این قدرت از جاذبهى زمین کمتر شد، این سنگ به سمت جاذبهى طبیعى زمین برمىگردد. آن قوانین مىگویند تا وقتى شور و انگیزهى انقلابى در مردم هست، انقلابها به سمت جلو حرکت مىکنند، اوج مىگیرند، بعد هم بتدریج این شور و هیجان و این عاملِ حرکت به پیش، کم مىشود و در مواردى تبدیل به ضد خود مىشود؛ انقلابها سقوط مىکنند و برمىگردند پایین. انقلابهاى بزرگ دنیا که در تاریخ دویست سال اخیر ما اینها را مىشناسیم، بنا بر همین تحلیل، همه با آن نظریه قابل انطباق می باشند؛ اما انقلاب اسلامى از این تحلیل جامعهشناختى بکلى مستثناست. در انقلاب اسلامى پادزهرِ فرود انقلاب در خود این انقلاب گذاشته شده است. بارها عرض کردهایم که تجسم انقلاب در «جمهورى اسلامى» و در «قانون اساسى جمهورى اسلامى» است. نویسندگان قانون اساسى که از نظر امام و مکتب امام درس گرفته بودند، در خود این قانون عامل تداومبخشِ انقلاب را گذاشتهاند: پایبندى به مقررات اسلامى و مشروعیت بخشیدن به قانون، مشروط بر این که بر طبق اسلام باشد؛ و مسألهى رهبرى.
من چند سال قبل در مقایسهى بین نظام جمهورى اسلامى و نظام شوروى سابق – که امریکایىها و غربىها توانستند نظام شوروى را مضمحل کنند و طمع بسته بودند که همان جریان را نسبت به انقلاب اسلامى انجام بدهند – گفتم که تفاوتهاى این دو نظام، تفاوتهایى است که نمىتواند محکومِ یک قانون باشند. در نظام جمهورى اسلامى، اساس حرکت بر پایبندى به مبانى است. آن چیزى که به عنوان مبدأ مشروعیت این نظام محسوب مىشود، یعنى ولایت الهى که منتقل مىشود به فقیه، مشروط است به پایبندى بر احکام الهى. آن کسى که در رتبهى رهبرى نشسته است، اگر نسبت به آرمانهاى اسلامى، نسبت به قوانین اسلامى از لحاظ نظرى یا عملى، بىقید شود، از مشروعیت مىافتد و دیگر اطاعت او بر کسى واجب نیست، بلکه جایز نیست. این، در خود قانون اساسى، یعنى در خود سند اصلى انقلاب، ثبت شده است. بنابراین، شما اگر امروز به امواج دشمنى و کینهورزىِ دشمنان انقلاب اسلامى نگاه کنید، مىبینید که مهمترین آماج دشمنى آنها با همین دو سه اصلى است که مربوط به این عامل تضمینکننده و نگهدارندهى انقلاب است. لذا این انقلاب شکستخوردنى نیست؛ این انقلاب فرود آمدنى نیست؛ این انقلاب از سیر و حرکت خود باز نمىایستد؛ چون جامعهى ما یک جامعهى مؤمن و دینى است و دین و ایمان اسلامى در اعماق دل مردم، از همهى قشرها، نفوذ دارد؛ مردم به معناى حقیقى کلمه به دین معتقدند. بنابراین، آن چیزى که جزو ارزشهاى دینى باشد، براى مردم معتبر است و حراست از آن که در قانون آمده است، از نظر مردم یک وظیفه است. الان شما ملاحظه مىکنید که شانزده سال بعد از رحلت امام و بیستوشش سال بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، دولتى بر سر کار مىآید که شعار اصلىِ آن، پیروى از آرمانهاى اسلام و انقلاب و عدالت است و مردم هم رأى و دل و خواست و جهت حرکتشان همین است. هر چند دشمنان، مخالفان و کینهورزان بینالمللىِ این ملت و این انقلاب و نظام جمهورى اسلامى دربارهٔى این ملت جور دیگرى فکر مىکنند؛ اما ما مردم خودمان را مىشناسیم و این مردم حقیقت خودشان، دل خودشان، جهتگیرى خودشان را که همان جهتگیرى عمیق اسلامى است، در انتخابهاى خود و در حرکت و شعارهاى خود بهروشنى نشان مىدهند.
نکتهى چهارم این است که سرمایهاى که امام براى کشور و ملت ما ذخیره کرده است، یک سرمایهى تاریخى و حیاتى است. این سرمایه و ذخیرهى ارزشمند، استقلال سیاسىِ ماست؛ خودباورى ملى ماست؛ خودباورى فرهنگى ماست؛ ایمان عمیق مردم ماست؛ شجاعت ملت و مسؤولان ما در مقابل تهدیدهاى دشمن و فریب نخوردن در برابر تمجیدها و تطمیعهاى اوست؛ اینها درسهایى است که امام عزیز ما در طول ده سال با نفس گرم خود، با روش خود، با ممشاى خود، به ملت ما درس داد و فضاى کشور ما پُر است از این درس ارزشمند. ما باید این ذخیره را نابود نکنیم؛ ما باید این ذخیره را نفروشیم؛ ما باید این ذخیره و سرمایهى ارزشمند را راکد هم نگذاریم و آن را مصرف روزانهى سیاسى خودمان هم نکنیم، بلکه باید این ذخیره را با دقت و مراقبتِ تمام حفظ کنیم و از سود این ذخیره و سرمایهى ارزشمند، آیندهى کشور و تاریخ خودمان را بسازیم.
عزیزان من! کشور ما در مسیر رشد و پیشرفت افتاده است و از آن حالت خوابآلودگى و رخوتى که در طول دهها سال بر او تحمیل شده بود، با انقلاب عظیم ما و نظام جمهورى اسلامى ما، بیرون آمده است. ما در کشورمان هم منابع طبیعى فراوان و هم منابع انسانى بسیار ارزشمندى داریم.
امروز هر حرکت علمى و تحقیقى که بخواهد در علوم مختلف در این کشور انجام بگیرد، استادان کار و محققان مىتوانند دهها، صدها، هزارها ذهن آماده را براى افتادن در این کار پیدا کنند. ما امروز در همین مسألهى فناورى هستهاى – که مسألهى روز ملت ما و مسألهى روز دنیاست – با اینکه سابقهاى هم نداشتیم و از دیگران هم چیزى به وام نگرفتیم، توانستهایم صدها جوان مؤمن و اندیشمند و کارآمد، با مغزهاى فعال و با سرپنجههاى هنرمند و قدرتمند، گرد بیاوریم، تا بتوانند این بار سنگین را براى ملت ما بر دوش بگیرند و به پیش ببرند. و در همهى بخشها همینطور است. منابع طبیعى و منابع انسانى در کشور ما فراوان است. دولتهاى قبلى زمینههاى زیادى را فراهم کردند، امروز هم بحمداللَّه دولتِ کار و تلاش و مجاهدت بر سر کار است و باید از زمینههاى آمادهشدهى قبلى حداکثر استفاده را بکنند؛ نقایص قبلى را باید جبران کنند و از هماهنگى و همدلى این ملت عظیم و قدرشناس حداکثر استفاده را بکند، تا کشور ما که در مسیر رشد و پیشرفت هست، باز هم جلو برود و گردنههاى گوناگون را طى کند و خود را به قلهى زندگى – که حق ملت ایران است – نزدیک کند. اما آنچه براى بناى آیندهى ما لازم است:
اولاً، تقویت ایمان دینى است، که ستون اصلى کار است. بدون ایمان دینى – که دراین ملت داراى عمق هم هست – کارى پیش نمىرفت، بعد از این هم کارى پیش نمىرود. باید ایمان دینى تقویت شود.
دوم، عدالت، که بزرگترین نیاز انسانهاست. باید عدالت به عنوان یک پرچم برافراشته در دست مسؤولان قواى سهگانه و مسؤولان کشور باشد و به دنبال عدالت حرکت بکنند.
سوم، باید علم را – که مایهى اقتدار ملى است – همه جدى بگیرند و دنبال کنند. کشورى که مردم آن از علم بىبهره باشند، هرگز به حقوق خود دست نخواهد یافت. نمىشود علم را از دیگران گدایى کرد. علم، داخلجوش است؛ داخلزاست. باید استعدادهاى یک ملت به کار بیفتد تا یک ملت به معناى حقیقى کلمه عالم بشود.
چهارم – علاوهى بر اینها – آنچه که زمینه و بستر به کار گرفتن ایمان و عدالت و علم است، اتحاد ملى و آرامش در سطح کشور است. اگر در کشور آرامش نباشد، نه از علم مىشود بهرهبردارى کرد، نه از ایمان، و نه مىشود عدالت را در جامعه مستقر کرد.
امروز دشمنان این ملت، بزرگترین جایزه را به کسى مىدهند که بتواند این پایهها را متزلزل کند و با ایمان مردم بجنگد؛ ایمان به خدا، ایمان به مردم، ایمان به راه و ایمان به موفقیت را در دلهاى مردم تضعیف کند. امام داراى این چهار ایمان بود: ایمان به خدا، ایمان به مردم، ایمان به این راه و ایمان به موفقیت حتمىِ آخر کار. این ایمانها در دل مردم، آنها را به حرکت، به اندیشیدن، به پیش رفتن، وادار مىکند. آن کسانى که ایمان به خدا، ایمان به مردم، ایمان به این راه، ایمان به موفقیت را در مردم تضعیف کنند، براى دشمن کار کردهاند. دشمن، بزرگترین جایزه را به این اشخاص مىدهد. همچنین آن کسانى که با حرکت علمى کشور مخالفند؛ آن کسانى که دانشگاهها، مراکز تحقیقى، مرکز علمى را مىخواهند از علم و از تحقیق و پژوهش دور کنند، براى دشمن کار مىکنند. دشمن، بیشترین جایزه را حاضر است به این اشخاص بدهد. آن کسانى که علیه امنیت ملت کار مىکنند، وحدت ملى را مخدوش مىکنند، به عنوان حمایت از اقوام، مىخواهند وحدت ایرانى را – این اقوام، همه ایرانىاند؛ همه وفادار به ایرانند و همه خود را ایرانى مىدانند و به آن مفتخرند – متزلزل کنند، براى دشمن کار مىکنند.
وظیفهى دستگاههاى مسؤول است که دشمنان ملت را درست بشناسند؛ ایادى دشمن را در میان مردم بدانند؛ جهتگیرىهاى دشمنان را بشناسند و از حق ملت دفاع کنند؛ از امنیت ملت دفاع کنند؛ از دانشپژوهى و پیشرفت علمى در کشور دفاع کنند؛ این وظیفهى دستگاههاى مسؤول است.
نکتهى آخر: این شجرهى طیبهاى را که امام بزرگوار غرس کرد و خداى متعال برکت بخشید و شاخ و برگ آن را اینچنین گسترده کرد، همه با هم باید حفظ کنیم؛ هم مسؤولان، هم آحاد مردم، هم نخبگان سیاسى، هم نخبگان علمى، هم اهل حوزه، هم اهل دانشگاه، هم کارگر و هم همهى قشرهاى دیگر. این، وظیفهى همه است؛ همه، انقلاب و کشور را باید از خود بدانند؛ همه، نظام جمهورى اسلامى را باید از خود بدانند؛ همه، امت جمهورى اسلامىاند. ما آن کسانى را غریبه مىدانیم؛ از این دایره خارج مىدانیم، که براى دشمن کار مىکنند. آن کسى که امام و راه امام و وصیتنامهى امام را قبول دارد، او «خودى» است؛ آن کسى که استقلال ایران برایش داراى اهمیت است و به آن پایبند است، «خودى» است؛ آن کسى که عزت این ملت و پیشرفت علمى این ملت را دنبال مىکند، او «خودى» است. غریبهها کسانى می باشند که مشتاق سلطهى امریکایند؛ آنها کسانى می باشند که در خانه، براى دزدِ کمین گرفته کار مىکنند و به نفع او اقدام مىکنند. غریبه آن کسى است که بلندگوى افکار و اهداف دشمنان این ملت است. آن کسى که سخن ملت را مىگوید، آن کسى که از زبان این ملت حرف مىزند، آن کسى که با دشمنان این ملت دشمنى مىکند، آن کسى که در راه مصالح این ملت در هر بخشى قدم برمىدارد، جزو سربازان جمهورى اسلامى است. آن کسانى که عمداً در قول و عمل، وحدت را مىشکنند و حرکت در جهت خواست دشمن مىکنند، اینها در مقابل جمهورى اسلامى صفآرایى مىکنند. البته «خودى»ها مراقب باشند؛ غفلت نکنند. گاهى دیده مىشود بعضى از «خودى»ها از سر غفلت و نادانى – گاهى هم بهندرت، بعضى ناجوانمردانه – تحت تأثیر کینههاى شخصى، کارِ غریبهها را مىکنند! این اشخاص باید بههوش باشند.
این ملت حرکت کرده است؛ این ملت قیام کرده است؛ این ملت بخش مهمى از این راه را پیش رفته است؛ این ملت اقتدار خود را به دشمنان خودش نشان داده است؛ این ملت همان ملتى است که بیستوهفت سال است همهى دستگاههاى استکبار جهانى علیه او کمر بستهاند، تصمیم گرفتهاند، همقسم شدهاند و نتوانستهاند آن را شکست بدهند و به زانو دربیاورند.
این ملت شایستهى آن است که انسان براى او مجاهدت کند؛ تلاش کند؛ کار کند. این کشور استعداد مجد و عظمت دارد؛ این کشور مىتواند به جایگاه تاریخى خود، که شعاع پراکندن به همهى دنیاست، برسد. ما در این راه حرکت کردهایم و این ملت راههاى دشوارى را پیموده است و باز هم با تلاش مىتواند این راه را به پایان برساند. چند جمله دربارهٔى تبلیغات دشمنان عرض کنم:
این کولىبازىهاى تبلیغاتى که علیه ملت ایران و نظام جمهورى اسلامى در دنیا، عمدتاً امریکایىها و رسانههاى صهیونیستى و امپراطورى خبرى وابستهى به صهیونیسم، به راه مىاندازند، روى چند نقطه دائم تأکید مىکنند و دائم یاوهگویىهاى خودشان را تکرار مىکنند، براى اینکه شاید بتوانند جوّ دنیا را علیه نظام جمهورى اسلامى و علیه ملت ایران تحریک کنند. آن چند نقطه: اول، اینکه علیه ایران اجماع جهانى است! دوم، اینکه ایران تهدید جهانى است! سوم، اینکه ایران در صدد ساختن بمب و سلاح هستهاى است! چهارم، اینکه ایران ناقض حقوق بشر است! همهى حرکت تبلیغاتى دشمن بر روى این چند جمله تکیه دارد و همینها را با زبانهاى مختلف، با انواع ترفندها، در دنیا تکرار مىکنند. البته حقیقت براى ملت ما و براى بسیارى از هوشمندان عالم هم روشن است؛ اما من به طور مختصر جملهیى عرض مىکنم:
علیه ایران هیچ اجماعى وجود ندارد. این دروغِ امریکایىها و چند متحد امریکا در دنیاست. در حرکت شجاعانهى فناورى هستهاى در ایران، صد و شانزده کشور غیرمتعهد از ایران حمایت کردند؛ سازمان کنفرانس اسلامى از ایران حمایت کرده است؛ دولتهاى مستقل، همه از ایران حمایت مىکنند. آن کسانى هم که با فشار امریکا و زیر رودربایستى با امریکا گاهى واسطه مىشوند که حرفهاى آنها را براى ما تکرار کنند، خودشان آهسته به ما مىگویند این را امریکایىها از ما خواستهاند؛ نظر خود ما این نیست! کشورهاى دنیا، کشورهایى که مىخواهند آیندهى خودشان را تأمین کنند، همه با انحصار فناورى هستهاى در چند کشور دنیا مخالفند. این که هیچ کشورى حق ندارد به فناورى هستهاى دست پیدا کند، یعنى تا بیست سال دیگر همهى کشورهاى گوناگون دنیا باید براى تأمین انرژى خودشان دست گدایى به سمت چند کشور غربى و اروپایى دراز کنند و از آنها انرژى بطلبند، براى اینکه بتوانند زندگى خودشان را اداره کنند. چه کسى، کدام کشور، کدام ملت، کدام مسؤول صادق یک کشور حاضر است این را بپذیرد؟! امروز ملت ما در این راه گام جلو گذاشته است و پیشقدم شده است؛ شجاعانه در این راه ایستاده است. ملتهاى جهان هیچگونه علیه این کار انگیزهاى ندارند، تا اجماعى داشته باشند؛ اجماع بین چند کشور انحصارطلبِ سیاسى است و اجماع اینها ارزشى ندارد. ملتها و کشورهاى دنیا، همه در زبان و در دل، ملت ایران و حرکت نظام جمهورى اسلامى را در این راه تأیید مىکنند و آن را مىپسندند.
تبلیغاتچىهاى امریکایى و صهیونیستى مىگویند ایران یک تهدید جهانى است! ایران براى هیچ کشورى تهدید نیست؛ همه هم مىدانند که واقعیت در مورد ایران این است. ما هیچ همسایهاى را تهدید نکردهایم؛ ما با همهى کشورهاى این منطقه روابط دوستانه و برادرانه داریم. روابط کشور ما و دولتهاى ما با کشورهاى اروپایى روابط سالم و خوبى است و در آینده که گاز در تأمین انرژى نقش بیشترى پیدا مىکند، این روابط با اروپا بهتر هم خواهد شد؛ چون آنها به گاز ما احتیاج دارند. روابط ما با دنیاى عرب، دوستانه و خوب است و مهمترین مسألهى ما در جامعهى عربى، فلسطین است. ما در این مسأله آنچه را که آنها در دلشان هست، بر زبان مىآوریم و آن را با صراحت بیان مىکنیم. ما در قضیهى فلسطین، یک موضع بسیار شفاف و روشنى داریم که ملتهاى عربى این موضع را با همهى وجود دوست دارند و از اینکه ما آن را ابراز مىکنیم، احساس عزت مىکنند. همهى مسؤولان کشورهاى عربى هم دلهایشان همین را مىخواهد؛ اگر چه بر اثر بعضى از ضرورتها شاید نمىتوانند به این صراحت که ما ابراز مىکنیم، بیان کنند. روابط ما با کشورهاى گوناگون این منطقه و آسیا و مناطق دیگرِ جهان، روابط دوستانه است. آنها حق ایران، نقش ایران، تأثیر ایران را مىدانند و براى آن اهمیت قائلند. روابط ما با روسیه هم روابط خوبى است. روسها بخوبى مىدانند که اگر در ایران یک دولت طرفدار امریکا بر سر کار بود، چه به روز آنها مىآمد. ما منافع مشترکى با آنها داریم؛ در آسیاى میانه، در خاورمیانه و در خود این منطقه منافع مشترکى با آنها داریم. ما با دنیا مشکلى نداریم. ما هیچ تهدیدى براى دنیا نیستیم و این را همهى دنیا مىدانند. امریکایىها با کولىبازىِ تبلیغاتىِ خودشان مىخواهند مطلب را بر افکار عمومى دنیا مشتبه کنند. البته نتوانستهاند، باز هم نخواهند توانست.
مطلب بعدى آنها این است که ایران دنبال بمب هستهاى است! این، یک حرف نامربوط و غلط و دروغ محض است. ما بمب هستهیى لازم نداریم. ما هیچ آماج و هدفى نداریم که بتوانیم بمب هستهاى را در آن جا مصرف کنیم. ما به کارگیرى سلاح هستهاى را با احکام اسلامى مخالف مىدانیم؛ این را صریحاً بیان کردهایم. ما تحمیل هزینهى ساخت سلاح هستهاى و نگهدارى آن را بر ملت خودمان یک تحمیل بیجا و بىمورد مىدانیم. ساخت چنین سلاحى و نگهدارى آن، هزینههاى زیادى دارد و ما به هیچوجه جایز نمىدانیم که این هزینه بر مردم تحمیل شود؛ ما احتیاجى نداریم. ما داعیهى تسلط بر دنیا، مثل امریکایىها، نداریم که بخواهیم سلطهى زور بر دنیا داشته باشیم و احتیاج به بمب هستهاى داشته باشیم؛ بمب هستهاى و قدرت انفجارى ما، ایمان ماست؛ و جوانان و مردم ما که در دشوارترین میدانها با کمال قدرت و با همهى ایمان ایستادهاند و باز هم خواهند ایستاد. پشت سر این تبلیغات دروغین و کمربستهى این دروغها، دستگاههاى سیاسى و تبلیغاتى امریکایىها می باشند و صهیونیستها هم همراه آنها و در کنار آنها به امریکایىها کمک مىکنند. آنچه که هست، مربوط به آنهاست. من به مسؤولان امریکایى، به این تیم و گروهى که امروز ادارهى امریکا را در دست گرفتهاند و داعیهى رهبرى دنیا را دارند، مىخواهم دو سه مطلب را بگویم. اى کاش بشنوند؛ اى کاش فکر کنند؛ اى کاش بفهمند! من به آنها مىگویم:
شما خودتان را با دولت ما مقایسه کنید؛ رئیسجمهورتان را با رئیسجمهور ما مقایسه کنید. دولت شما امروز در داخل امریکا منفورترینِ دولتها در تاریخ ایالات متحده است؛ این را در نظرسنجىهاى خودشان به همهى دنیا اعلام کردهاند. امروز دولتى که در امریکا بر سر کار است، در تاریخ ایالات متحده، از همهى دولتها از نظر مردم امریکا منفورتر است. شما این را مقایسه کنید با دولت ما، که امروز دولت ما یکى از محبوبترین دولتها بعد از مشروطه تا امروز است؛ در طول این صد سال.
رئیسجمهور شما – آقاى بوش – وارد هر جاى دنیا که مىشود، با تظاهرات مخالف مردم و با نفرت مردم مواجه مىشود؛ در اروپا اینطور است، در آسیا اینطور است، در آفریقا اینطور است. در امریکاى لاتین، دولتها با شعار مخالفت با امریکا سر کار مىآیند. امروز شما نگاه کنید: در پرو، در اکوادور، در ونزوئلا، در بسیارى از کشورهاى امریکاى لاتین، داوطلبان ریاست جمهورى شعار ضد امریکایى که مىدهند، مردم اینها را انتخاب مىکنند. منفور بودن از این بالاتر؟! مردم امریکا در مکالمات معمولىِ تلفنىِ خودشان از ناحیهى دولتشان امنیت ندارند؛ یعنى به مردم خودشان آنقدر اطمینان ندارند که اجازه بدهند آنها آزادانه تلفن کنند؛ تلفنها را به صورت قانونى – قانون گذراندهاند که تلفنها را کنترل کنند! – کنترل مىکنند. این، وضع شماست.
شما وضع خودتان را با وضع ما در داخل کشور مقایسه کنید؛ با سفرهاى مسؤولان کشور ما مقایسه کنید؛ با سفر اندونزى رئیسجمهور ما و با سفرهاى رؤساى جمهورىِ قبلىِ ما به لبنان، سودان، پاکستان و به جاهاى دیگر مقایسه کنید و ببینید مردم در این کشورها چه شور و شوقى نسبت به رؤساى جمهور اسلامى ایران نشان مىدهند. چرا اینها را نمىفهمید؟! چرا اعتراف نمىکنید؟ شما در عراق به اعتراف خودتان سیصد میلیارد خرج کردید، تا بتوانید دولتى بر سر کار بیاورید که دستنشانده و مطیع امر شما باشد – ملت عراق با آنها لج کرد – و نتوانستید. (این سیصد میلیارد، اعتراف خودشان است؛ اما احتمالاً بیش از اینها خرج کردهاند.) در فلسطین همهى تلاش خودتان را به کار بردید، تا دولت حماس بر سر کار نیاید؛ نتوانستید. ملت فلسطین علىرغم شما، دولت حماس را انتخاب کردند. فشارهاى گوناگون از اطراف بر دولت فلسطین وارد کردید؛ ولى مردم فلسطین از لج شما همبستگىشان را با این دولت بیشتر کردند. در لبنان مأموران عالىرتبهى وزارت خارجهى امریکا به بیروت رفتند و چند ماه در آنجا ماندند، که شاید بتوانند لبنان را در پنجهى خودشان بگیرند و مقاومت را در لبنان تضعیف کنند و یک لبنانِ دنبالهرو اسرائیل به وجود بیاورند؛ نتوانستید. مردم لبنان با شما لج کردند. همه جاى دیگر هم همینطور است. چرا آقاى بوش اعتراف نمىکند که با رفتار خودش امریکا و ملت امریکا را در دنیا منفور کرده؛ چرا اعتراف نمىکنید که ضعیف شدهاید؟ چرا اعتراف نمىکنید که تیغتان در دنیا کُند شده است؟ باز هم تهدید مىکنید.
پیام رئیسجمهور ما به رئیسجمهور امریکا را مقایسه کنید با پیام غیرمؤدبانه و سخیف امریکایىها – این پیام چند روز قبل در دنیا انتشار یافت – که خارج از عرف دیپلماتیک و لبریز از تکبر حماقتآمیز، پُر از تهدید و حرفهاى پوچ بود. شما اگر مىتوانستید به جمهورى اسلامى آسیب بزنید، در این بیستوهفت سال یک دقیقه را هم تلف نمىکردید. وزیر خارجهى اسبق امریکا صریحاً گفت من باید ریشهى ملت ایران را بکَنم؛ او گور به گور شد؛ اما ملت ایران روزبهروز رشد بیشترى کرد.
شما از حقوق بشر حرف مىزنید! شما از مخالفت با تروریسم حرف مىزنید! دولتى که زندان گوانتانامو و زندان ابوغریب و جنایتهایى از قبیل جنایت حدیثه و جنایت اخیر کابل، دهها و صدها، در پروندهاش هست، غلط مىکند راجع به حقوق بشر حرف بزند.
شما براى اینکه ایران را تهدید کنید، مىگویید ما قادریم کارى کنیم که حرکت انرژى در این منطقه تأمین شود؛ اشتباه مىکنید. دست از پا در مورد ایران خطا کنید، حتماً حرکت انرژى در این منطقه به خطر جدى خواهد افتاد؛ این را بدانید. و شما هرگز قادر نیستید امنیت انرژى را در این منطقه تأمین کنید.
ما آغاز کنندهى جنگ نیستیم؛ ما با هیچ دولتى سر جنگ نداریم؛ ما آرمان بلندى داریم که همهى نیروى خودمان را مىخواهیم صرف کنیم، تا به آن آرمان برسیم و آن، ساختن ایرانى است که خوشبختى مادى و معنوىِ این ملت را تأمین کند و بتواند الگویى باشد براى ملتهاى دیگر. (ملتهاى دیگر خودشان مىدانند؛ خودشان تلاش مىکنند.) ما مىخواهیم این کشور بزرگ و این ذخایر عظیم انسانى و طبیعى را – که خداى متعال به دست این ملت و به دست مسؤولان سپرده است – در جاى خود، به شکل صحیح خود، به کار بگیریم و این ملت را از زیر بار تحقیرى که در طول چند صد سال نسبت به او انجام گرفته، خارج کنیم. این ملت احساس عزت مىکند؛ احساس قدرت مىکند، حق هم دارد؛ این ملت، عزت دارد؛ قدرت دارد؛ منتها ما را عقب نگه داشتهاند؛ هم دستگاههاى استبداد و حکومتهاى دیکتاتورى فاسد و هم پشتیبانان خارجى خبیث و بدخواه و بددل آنها. امروز ملت ما، ملت آزادى است. ما مىخواهیم این راه را با قدرت، با چشم باز، با همبستگى ملى برویم و کارى به کسى نداریم؛ تهدیدى براى کسى نیستیم؛ اما به آرمانهاى خودمان پابندیم؛ به منافع ملىمان پایبندیم و آن کسى که منافع ما را تهدید کند، تیزى خشم این ملت را خواهد دید.
پروردگارا! آنچه گفتیم، آنچه شنیدیم، براى خودت و در راه خودت قرار بده؛ آن را از ما قبول کن؛ ما را در راه خودت ثابتقدم بدار؛ ما را از بندگان شایسته و صالح خود قرار بده؛ نیتهاى ما و دلهاى ما را پاک و خالص کن؛ امام عزیز ما را در میان اولیاء و بندگان صالح خودت رتبهاى ارجمند بده؛ شهداى عزیز ما را با شهداى صدر اسلام محشور کن؛ ملتهاى مسلمان را از سختىها، بدبختىها، ذلتها نجات بده؛ ملت ایران را در راه پُربرکتى که در پیش گرفته است، روزبهروز بیشتر تأیید کن؛ قلب مقدس ولىعصر (ارواحنافداه) را از ما راضى و خشنود بگردان؛ مسؤولان خدمتگزار مردم را موفق و مؤید بدار؛ دشمنان این ملت را منکوب کن؛ شر آنها را به خودشان برگردان.
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته
۱۳۸۶/ امام بزرگوار ما هر روز زندهتر میشود
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلاه و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم محمّد و على اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداه المهدیّین المعصومین المکرّمین سیّما بقیه اللَّه فى الارضین.
قالاللَّه الحکیم فى کتابه: «ألم تر کیف ضرب اللَّه به طور مثال کلمه طیّبه کشجره طیّبه اصلها ثابت و فرعها فى السّماء. تؤتى اکلها کلّ حین باذن ربّها و یضرب اللَّه الامثال للنّاس لعلّهم یتذکّرون.»
مجلس باعظمتى است. و از این باعظمتتر، میلیونها دلى است که در سراسر کشور، بلکه در اکناف عالم در این روزها به یاد امام بزرگوار ما میتپد. و اینهمه، حاکى از عظمت آن شخصیتى است که به توفیق الهى، توانست به یک ملت عظمت ببخشد، بلکه توانست به امت اسلامى عظمت بدهد.
خداوند متعال کلمهى طیبه را به درخت پاکیزه و بارور تشبیه کرده است؛ ریشهها در زمین استوار و شاخ و برگ آن در فضا پراکنده است و به تناسب موقعیت و انتظار، میوهى خود را به مشتاقان میدهد: «تؤتى أکلها کلّ حین باذن ربّها». کلمهى طیبه، هر آن فکرى است که در دل یک انسان بزرگ و الهى بروید و منشأ برکات براى مردم بشود؛ هر آن عملى است که از جوارح یک انسان صالح سر بزند و براى هدایت بشر و رشد عالم انسانیت داراى برکات باشد. همچنین کلمهى طیبه، آن انسانى است که این اندیشهى نیکو یا این عمل صالح در وجود او متحقق شده است و در او بروز و نمود پیدا میکند. بعد از این آیه، خداوند متعال میفرماید: «یثبّت اللَّه الّذین امنوا بالقول الثّابت فى الحیوه الدّنیا و فى الاخره». آن قول ثابت سبب میشود که قائل به آن قول هم، ثبات و دوام پیدا کند. کلمهى طیبه، هم قول است، هم آن قائل است؛ هم فکر است، هم آن چیزى است که زائیدهى از آن فکر است؛ هم آن شخصیت انسانىِ برگزیدهاى است که این فکر و عمل به او قائم است.
این جور است که شما مىبینید امام بزرگوار ما هر روز گوئى زندهتر میشود؛ در فضاى جامعهى ما و در فضاى بینالملل اسلامى، روزبهروز امام بزرگوار برجستهتر و فکر او و راه او فهمیدهتر و ملموستر میشود. آن چیزى که این دوام را، این استمرار وجود را، این برکات را پدید آورده است، چیست؟ آن، ایمان مخلصانه و عمل صادقانه است.
امام بزرگوار ما مصداق این آیهى شریفه بود که «انّ الّذین امنوا و عملوا الصّالحات سیجعل لهم الرّحمن ودّا»؛ هدف او، هدف الهى؛ رفتار او، رفتار ایمانى؛ و عمل او، عمل صالح. این است که در فضاى ذهنیت جامعهى اسلامى، براى چنین موجودى میماند و میرائى ندارد؛ مثل سلسلهى انبیاء الهى و اولیاء الهى که جسمشان از مردم غایب شد، اما حقیقتشان و هویتشان زنده است.
رهبران مادى را با انواع حیلهها میخواهند در دلها زنده نگه دارند، نمیشود. جسد لنین – رهبر شوروى – را مومیائى کردند تا بماند و جلوِ چشم باشد، اما نماند. آن مومیائى – یک جسم بىارزش – آن فکر و آن اصول و آن یاد، همه محکوم به زوال شد؛ هم در جامعهى خود او، هم در سطح جهان.
تفاوت رهبرى و زعامت معنوى و روحى این است. سبب هم همان اتصال با منبع اصلى قدرت، ارتباط با خدا، همه چیز را از او دانستن و همه کار را براى او کردن، است. این راز اقتدار و ماندگارى و نفوذ مردان خداست. امام با این دید و با این مبنا، همچنان زنده خواهد ماند. دشمنان او، مخالفان او، معارضان دینى و سیاسى او، رفتند و خواهند رفت؛ اما امام بزرگوار با فکرش، با هویتش و با وجود حقیقىاش در جامعهى اسلامى و در جامعهى بزرگ بشرى ادامه پیدا خواهد کرد و روز به روز برجستهتر و قویتر و محسوستر خواهد شد. راز قدرت معنوىِ امام بزرگوار ما این است.
سرّ این نفوذ عجیب که این مرد بزرگ در دل تودههاى عظیم مسلمان در کشورهاى مختلف راه یافت و راز این نفوذ عظیم، این است: از خود عبور کردن، براى خود تلاش نکردن، خدا را دیدن و از خدا الهام گرفتن و براى خدا مجاهدت به تمام معنا انجام دادن. این راز عظمت امام بزرگوار و رهبرى روحانى است. پیامبران هم راز نفوذشان، راز ماندگارىشان همین بود؛ والّا ظواهر و بند و بست سیاسى و شعارهاى دهانپرکن و مورد علاقهى تودههاى مردم را همه بلدند بدهند؛ دیگران هم این کارها را میکنند. این نیست آن چیزى که یک زعیم معنوى و روحانى را در دلها نافذ میکند؛ بر دلها حاکم میکند. و حکومت او از نوع حکومت معنوى و صورى نیست؛ از نوع حکومت انبیاء است؛ از نوع حکومت جباران و جائران هرگز نیست. لذا شما در زندگى امام که نگاه میکنید، این ارتباط با خدا و اتصال با خدا در او یک سکینه و آرامشى به وجود مىآورد. آنجائى که دیگران وحشتزده میشدند، او آرام بود! آنجائى که دیگران به تزلزل مىافتادند، او قاطع و مصمم بود. در وصیتنامهى خود هم خطاب به مردم ایران، بلکه ملتهاى مسلمان میگوید با دلى آرام و قلبى مطمئن از مردم خداحافظى میکند و به جوار رحمت الهى میرود. دمِ مرگ هم با دل آرام این جهان را ترک میکند.
بعضىها به ذهنشان مىآمد که چطور امام با این دقت و اهتمامى که در احکام دین و نسبت به جان و مال داشت و این همه ما در انقلاب و در جنگ شهید دادیم، دچار دغدغه نبود و با دل آرامى میتوانست دنیا را ترک کند و به ملاقات پروردگار برود؛ میگفتند جواب این خونها را که خواهد داد. جواب امام به این وسوسهها این است که جواب این خونها را همان کسى خواهد داد که جواب خونهاى صفین و نهروان را داد. جواب این سختیها را همان کسى خواهد داد که جواب سختیها و رنجها و محنتهاى امیرالمؤمنین را در دوران زندگى خواهد داد. انقلاب براى نجات یک ملت داراى هزینه است؛ جنگ هشتساله براى دفاع از استقلال یک ملت داراى هزینه است؛ ایستادگى در مقابل زورگویان عالَم براى اثبات حقانیت و حقوق خود داراى هزینه است. امام این هزینه را پرداخت. هزینهاى که امام پرداخت، اعتماد عمومى مردم بود. این اعتماد عمومى را در این راه امام به کار انداخت و هزینه کرد، امّا خداى متعال این هزینه را جبران کرد. آنچه را که امام هزینه کرده بود، چند برابر به او برگرداند.
در تشییع جنازهى این مرد بزرگ، جمعیتى که حضور پیدا کردند، از جمعیت مردم در روز استقبال او بیشتر بود. این معناش همین است که «من کان للَّه کان اللَّه له». دلهاى مردم به او متوجه بود. او این سرمایه را براى خود نخواست؛ این سرمایه از نظر او مِلک پروردگار بود؛ باید در راه خدا مصرف میکرد و کرد؛ و خدا هم این سرمایه را به صورت مضاعف به او برگرداند. راه خدا این جورى است؛ راه خدا مجاهدت دارد، هزینه دارد و هزینهى آن را باید پرداخت.
یک ملت اگر اهل خدا هم نباشد، دین و قیامت را هم قبول نداشته باشد و بخواهد به عزت برسد، باید هزینه کند؛ بخواهد به استقلال برسد، باید هزینهى آن را بپردازد؛ بخواهد حق خود را در مقابل زورگویان عالَم حفظ کند، باید متحمل هزینهى آن بشود. نمیشود گوشهاى نشست و توقع و آرزوى پیشرفت و توسعه و عزت و آقایى کرد، اما در میدان عمل هیچ کوشش و تلاشى نشان نداد؛ این شدنى نیست. بعضىها همین قدر این را بلدند که گِله کنند، کمبودها را مطرح کنند، شِکوه کنند؛ اما سهم خود را در راه پیشرفتى که باید پرداخت، چگونه میپردازند؟ از این دیگر حرفى نمیزنند. آنوقتى که وقت تلاش و سعى است، تماشاچىاند؛ آنوقتى که وقت داورى است، بىرحمانه و غیرمنصفانه داورى میکنند؛ این نمیشود. یک ملت، یک جمعیت، یک فرد، براى اینکه بتواند به آرزوهاى بلند خود دست پیدا کند، باید تلاش کند. ملت ما این تلاش را کرد و توانست انقلاب را پیروز کند. این تلاش را کرد و توانست در جنگ تحمیلى هشتساله، سربلند از آب در بیاید.
همهى قدرتها دست به دست هم دادند، رژیم بعثى عراق را جلو انداختند براى اینکه انقلاب را نابود کنند؛ جمهورى اسلامى را از بین ببرند؛ اما ملت ایستاد. این ایستادگى نتیجهاش این شد که دنیا این تجربه را پیدا کرد که ایرانى، آنجائى که پاى دفاع از حق و دفاع از حقیقت و دفاع از حقوق خود او در میان باشد، هرگز از میدان خطر عقب نمىنشیند. و تنها و تنها راه دستیابى یک ملت به حقوق خود، همین ایستادگى آگاهانه و از سر بصیرت است. آگاه باشند، حقِ خود را بشناسند، بر آن پافشارى کنند. نمیشود حق را از دیگران التماس کرد و گرفت.
امام ابرقدرتها را خوب شناخته بود؛ با قدرتهاى سلطهگر و تجاوزگر نمیشود با التماس حرف زد. تا وقتى شما التماس کنید، عقبنشینى کنید، نرمش بخرج بدهید، طبیعت سلطهطلب این است که مُشتهاى خود را گرهتر میکند، تهدید خود را جدیتر میکند، چهرهى خود را خشمگینتر میکند و جلوتر مىآید. حق را با ایستادگى باید گرفت. ملت ایران به حقِ استدلال خود دست یافت، عزت خود را تأمین کرد، مرزهاى خود را امن کرد، یک حکومت باثبات در کشور به برکت همین ایستادگى، به برکت همین مجاهدت به وجود آورد؛ احساس قدرت کرد.
عزیزان من! ملت بزرگ ایران! جوانان عزیز! خودتان را جدى بگیرید. خودتان را باور کنید. توانستید و خواهید توانست. آن چیزى که قدرتهاى سلطهطلب بخواهند به یک ملت اعطا بکنند، ارزشِ گرفتن ندارد. حق دستیابى به انرژى هستهاى را ملت ایران التماس کند تا قدرتمندان زورگوى دنیا و عزیزان بىجهت دنیا بپذیرند که او داراى حق هستهاى است! نه؛ این، رویهى یک ملت آزاد و مستقل نیست. همهى حقوق دیگر هم از این قبیل است.
مطلب دیگر این است که امام بزرگوار ما توانست یک هویت جدیدى را در دنیاى پرآشوب سیاست، در این منطقه به وجود بیاورد و آن، هویتِ جمهورى اسلامى و ملت زندهى ایران است که توانستند این جمهورى را ایجاد کنند و از آن پاسدارى کنند. این، یک هویت اسلامى و یک هویت ملى است و این هویت، مخصوص ملت ایران هم نیست. هویت اسلامى، متعلق به همهى امتهاى اسلام است. امامِ بزرگوار ما با همت ملت ایران توانست این هویت را ایجاد کند و آن را زنده کند.
سالهاى متمادى، سیطرهى غرب بر این منطقه مستحکم شده بود. بعد از جنگ بینالملل دوم، تقریباً کارِ تسلط بر منطقهى خاورمیانه تمام شده بود. از سالها قبل، استعمار آغاز کرده بود و در این دوره، کار را تمامشده میدید. عراق یک جور زیر سلطه، ایران جور دیگر، کشورهاى عربى – اردن و سوریه و لبنان و مصر و کشورهاى دیگر – هر کدام به نحوى زیر سلطهى سنگین استعمارگران و سلطهگران غربى و اروپائى و سپس امریکائى بودند. براى محکم کردن کار، رژیم غاصب اسرائیل را هم در این منطقهى حساس به وجود آوردند تا مطمئن باشند که غرب به وسیلهى صهیونیستها، در این منطقهى حساس، وجودِ محسوس و نظامى و سیاسى و فعالى دارد و همه چیز را کنترل کند.
در سالهاى آخر نیمهى اول و اوائلِ نیمهى دوم آن قرن، تحرکات آزادىخواهانه در کشورهائى به وجود آمد، اما غربیها بسرعت توانستند آنها را کنترل کنند و زیر پنجهى خودشان بگیرند. عراق را یکجور، بعضى کشورهاى دیگر عربى را جور دیگر، مصر را به نحوى دیگر؛ نمیگذاشتند بههیچوجه کنترل این منطقهى حساس و سرشار از منابع حیاتى از دست آنها خارج شود. در چنین شرائطى، ناگهان انقلاب اسلامى آنها را غافلگیر کرد. باور نمیکردند نهضت روحانیت و رهبرى امام به یک چنین حرکت عظیم مردمى تبدیل شود. ملت ایران یکپارچه وارد میدان شد. همت ملت ایران و رهبرى بىنظیر امام بزرگوار ما این اتفاقى معجزهگون را آفرید.
در دنیاى سیاست، هیچکس باور نمیکرد که در این منطقه – آن هم در ایران که امریکائیها نفوذ صد در صد بر دولتمردان و دربار آن داشتند – ناگهان نظامى سر بلند کند که بر قاعدهى دین، بر مبناى دین، بنا شده و پرچم اسلام و لا اله الّا اللَّه و محمد رسول اللَّه را در دست گرفته است. آن روز همهى کسانى که به سیاست، با چشم عمیق نگاه میکردند، فهمیدند که مسیر منطقه عوض شد. البته سلطهگران خیلى تلاش کردند که این شعله را خاموش کنند؛ این حرکت را از بین ببرند؛ این نوزاد را رشد نکرده، لگدمال کنند؛ اما اشخاصِ بابصیرت میدیدند و میفهمیدند که دست قدرت الهى دارد خود را نشان میدهد. روز به روز این نهال بارور، بالندهتر و ریشهدارتر شد. این نهالِ جمهورى اسلامى است؛ این همان کلمهى طیبه است؛ «أصلها ثابت و فرعها فى السّماء».
امروز نظام جمهورى اسلامى در همهى این منطقه، باثباتترین نظام است. ملت ایران امروز در این منطقه پرشورترین و مصممترین و پاىِ کارترین ملتهاى این منطقه است. و نظام جمهورى اسلامى در این مدت توانسته است با قدمهاى بسیار بلندى در همهى زمینهها به پیش برود. در میدان سیاست، ادبیات سیاسى دنیا را با عناصر مهمى تغییر داد؛ در میدان علم، رکود مطلق حاکم بر این منطقه و این کشور را بر هم زد. جوانان ما به خود امیدوار شدند؛ خود را باور کردند. حرکت عمومى ملت و دولت به سمت آرمانها، حرکتى شتابنده است. دولتها و دولتمردانِ گوناگون در جهت حرکت انقلاب اسلامى، در تمام طول این مدت، پیش رفتند و کارهاى بزرگى انجام گرفت و در دنیاى اسلام روز به روز چهرهى جمهورى اسلامى درخشانتر و آبروى ملت ایران بیشتر شد.
امروز در هر نقطهى از دنیاى اسلام و میان امت اسلامى، در میان جوانان، در میان دانشگاهیان، در میان تودههاى مردم که شما بروید و نظرخواهى کنید، نظام جمهورى اسلامى، امام بزرگوار و ملت، در این نظام مورد قبول و تصدیق و حمایت و محبت اکثریت آنها می باشند. ملت، در صحنه؛ نظام، در حال پیشرفت؛ کشور، در حال تحرک به سمت آرمانها؛ و دلهاى جوان، سرشار و لبالب از امید. اما ما باید بدانیم و توجه کنیم که تداوم این حرکتِ مبارک، بسته به این است که خطوط اصلىِ این حرکت را هرگز از یاد نبریم؛ کما اینکه تا امروز قاطبهى ملت ایران و بخش عظیمى از نخبگان این کشور، آن را از یاد نبردهاند و آن را دنبال کردهاند.
اگر در بین خطوط اصلى چند نقطهى اصلیتر را بخواهیم نشانه کنیم و مطرح کنیم، یکى اسلامى بودن است؛ یکى مردمى بودن است؛ یکى نو بودن و ابتکارى بودن است.
اسلامى بودن داراى خصوصیات گوناگونى است. ابعاد مختلفى از همین مطلب، از همین عنوان اسلامى بودن فهمیده میشود که باید به آنها توجه داشت. ما میگوئیم نظام ما، اسلامى است؛ یعنى متعلق به اسلام است؛ مورد توجه و قبول همهى مسلمانان است؛ مخصوص یک فرقهى از مسلمانان نیست. درست است که این نظام از دلِ معارف شیعى جوشید و به وسیلهى یک مرجع تقلید شیعه، رهبرى و هدایت شد، اما نظام جمهورى اسلامى هرگز شناسنامهى تکمذهبى براى خود فراهم نکرده است. به همین دلیل هم هست که در سرتاسر دنیاى اسلام، جوانان از مذاهب مختلف اسلامى، طرفدار و علاقهمند به این نظام بودهاند و نام امام را گرامى و مقدس داشتهاند. در تمام این بیست و هشت سال و تا امروز، در کشورهاى عربى، در بسیارى از کشورهاى اسلامىِ غیر عربى در شرق و غرب دنیاى اسلام، جوانان، دلباختهى نام امام بزرگوار ما و شیفتهى جمهورى اسلامىاند.
امروز جوانان سنىِ فلسطین مانند جوانان شیعهى مخلص لبنان، چشم به نظام جمهورى اسلامى دوختهاند. امید را از نگاه به جمهورى اسلامى در دل خود انباشته میکنند. استقامت جمهورى اسلامى، آنها را امیدوار میکند. آنها از عزت جمهورى اسلامى احساس عزت میکنند. در هر کشورى از کشورهاى اسلامى، هرکدام از مسئولان عالىرتبهى کشور ما به دانشگاهى رفتند، به میان مردم رفتند، مردم آنها را مانند جان در آغوش گرفتند؛ به آنها عشق میورزند. هر چه مواضع یک مسئول صریحتر و روشنتر نمایانگر مواضع جمهورى اسلامى باشد، محبت و ارادت دنیاى اسلام به او بیشتر میشود. بنابراین اسلام در کشور ما به معناى اسلام فرامذهب و هویت فرامذهبى است. اکثریت مردم کشور ما که شیعه و امامى و مخلص اهلبیت (علیهمالسّلام) می باشند، در کنار اکثریت دنیاى اسلام که داراى مذاهب مختلف اهل تسنناند، و در کنار برادران شیعهى خودمان در عراق و در لبنان و در پاکستان و در بحرین و در دیگر نقاط، با یک نگاه به جمهورى اسلامى نگاه میکنند و حاضرند در راه جمهورى اسلامى فداکارى کنند. ما در جنگ تحمیلى اشخاصى از کشورهاى دیگر را سراغ داشتیم که براى دفاع از مرزهاى جمهورى اسلامى، آمادهى فداکارى بودند. اسلامى بودن، یعنى وابستهى به اسلام و مبتنى بر شرع مقدس اسلام.
یک بُعد دیگر اسلامى بودن این است که ما ارزشهاى اخلاقى و نظامهاى سیاسى و اجتماعى و قواعد کلىِ دین را از کتاب و سنت میگیریم و به آن متعبدیم. ما به تعبد به کتاب و سنت افتخار میکنیم و معتقدیم فهم درست کتاب و سنت، براى یک نگاه باز و روشن و براى یک جامعهى اسلامى میتواند صدها راه براى مسائل گوناگون زندگى باز کند. بعضى خیال میکنند تعبد به کتاب و سنت، محدود کنندهى انسان در تجربههاى گوناگون و پىدرپى و نوبهنو در زندگى جهانى است. این ناشى از درست نشناحتن کتاب و سنت و نگاه عامیانه به کتاب و سنت کردن است. نگاه مجتهدانه به کتاب و سنت میتواند راههاى گوناگونى را باز کند براى اینکه انسان بتواند جامعه، خود و نظامهاى گوناگون را اداره کند و راههاى بازى را در مقابل خود بیابد.
یک بُعد مهمِ اسلامى بودن این است که اجتهاد اسلامى، میتواند به تمام نیازها پاسخگو باشد و پشتوانهى علمى فقیهان و متکلمان و فیلسوفان اسلامى و دانشمندان علوم اسلامى، میتواند راهها را باز کند.
خط اصلى دوم، مردمى بودن است. مردمى بودن در نظام جمهورى اسلامى، یک شاخهى اصلى است؛ یعنى رأى مردم، هویت مردم، کرامت مردم، خواست مردم، از جملهى عناصر اصلى در نظام جمهورى اسلامى و این بناى مستحکم است. رأى مردم تعیینکننده است. نیازهاى مردم، هدف اساسىِ دولتمردان و نظام جمهورى اسلامى است. این نیازها، هم نیازهاى مادى است و هم نیازهاى معنوى و اخلاقى و روحى.
در نظام جمهورى اسلامى همچنانیکه اقتصاد مردم اهمیت دارد، امنیت مردم هم اهمیت دارد؛ همچنانیکه امنیت جسم آنان داراى اهمیت است، امنیت اخلاق آنان هم داراى اهمیت است؛ همچنانیکه حفظ تشکیلات کشورى مهم است، حفظ نظام خانواده هم مهم است. جمهورى اسلامى در مقابل همهى این نیازهاى مردم، خود را موظف میداند و مردم به معناى حقیقىِ کلمه، صاحب رأى و صاحب اختیارند؛ بر خلاف دمکراسى رائج در غرب؛ لیبرال دمکراسى شکستخوردهى رسوا شدهى غربى. دمکراسى غربى در حقیقت انتخاب مردم نیست، انتخاب زرسالاران است؛ حتى انتخاب بدنهى احزاب هم نیست، انتخاب سران و رهبران احزاب است. آنها می باشند که حکومتها را مىآورند و میبرند؛ آنها می باشند که تصمیمهاى بزرگ را میسازند. مردم در اکثر تصمیمهاى بزرگ، برکنار از تصمیمگیرى و تصمیمسازىاند؛ کسى هم به آنها اعتنا نمىکند. آنقدر هم آنها را گرفتار مشغله و کار میکنند که نمیتوانند و فرصت آن را پیدا نمیکنند که آنچه را که میخواهند، به زبان بیاورند.
ساخت استبدادى و دیکتاتورى به شکل بسیار مدرن و پیشرفته، امروز در بسیارى از کشورهاى غربى و در رأس آنها در امریکا مستقر و حاکم است. آنجا مردم به معناى انسانهاى صاحب اختیار و صاحب اراده، نقشى در بر سرکارآوردن حکومتها ندارند؛ پول است و زورِ صاحبان سرمایه و زرسالاران است که همه چیز را تعیین میکند و همه چیز را در مجراى دلخواه خود به حرکت مىاندازد.
نظام جمهورى اسلامى، آن دمکراسى مبتنى بر مبانى غلط غربى را رد میکند. مردمسالارى دینى به معناى کرامت حقیقى انسان و حرکت عموم مردم در چهارچوب دین خدا و نه در چهارچوب سنتهاى جاهلى و خواستههاى کمپانیهاى اقتصادى و اصول خودساختهى نظامیان و جنگسالاران است. در نظام جمهورى اسلامى، حرکت برخلاف آنهاست؛ حرکت در چهارچوب دین خداست و ارادهى مردم، تعیین کنندهى مطلق است.
امروز نظامهاى غربى و در رأس آنها امریکا، همین دمکراسىِ بد تجربهشده و بد امتحانپسداده را میخواهند بهزور به بعضى کشورها تحمیل کنند. دولت فلسطین را که از آراء مردم برخاسته، قبول نمیکنند؛ براى دولت عراق که از آراء مردم به معناى حقیقى کلمه، جوشیده و بر سر کار آمده، انواع مشکلات را درست میکنند؛ از کودتاهاى نظامى و کودتاگران نظامى به شرطى که زیر فرمان آنها باشند، کمال حمایت را میکنند، باز دم از مردمسالارى میزنند!
مشخصهى سوم نوآورى است. من با اصرار میخواهم به نخبگان سیاسى و فرهنگى خودمان این توصیه را بکنم که مبانى اسلام را آنچنانیکه از کتاب و سنت فهمیده میشود، بیان کنند و در مقابل نگاه پرسشگر مردم دنیا یا مردمى از داخل کشور خودمان قرار بدهند. این بسیار بد است که بعضى از ما احیاناً به خاطر احساس حقارتى که در مقابل غربیها میکنند، سعى کنیم افکار اسلامى را آنجورى بیان کنیم که با نظرات غربى تطبیق بکند؛ این بسیار نامناسب و ناشایسته است. ما امروز معارفى داریم؛ ادبیات سیاسىِ ما در دنیاى امروز داراى جذابیت است. یک عدهاى چون خودشان دلباختهى به مفاهیم غربى می باشند، افکار اسلامى، مبانى حکومتى و قواعد گوناگون اجتماعى در اسلام را جورى بیان میکنند که با مبانى غربى تطبیق کند؛ براى اینکه آنها خوششان بیاید!
ما باید این فکر را بکنیم که این نوآورى اسلامى را که تاکنون برکات خودش را به این روشنى نشان داده است – با اینکه ما در عمل نواقص زیادى داشتهایم – بتوانیم به دنیا تفهیم کنیم؛ به دنیا بشناسانیم. امروز مشتاقان معارف معنوى واقعى و راستین – معارف معنوى راستین، نه آنچه که بعضى از مکاتب انحرافى به عنوان معنویت بیان میکنند – در دنیا بیشمارند؛ زیادند. زندگى مادى، چرخ و پَر زندگى ماشینى، مردم بسیارى را به ستوه آورده است. مکتب اسلام میتواند دریچهاى در مقابل آنها باز کند؛ عالَم نوى را به آنها نشان بدهد. ما نباید در بیان حقایق اسلامى، نوآوریهاى اسلامى را با تطبیق با مبانى غلط دیگران از بین ببریم و این جلوه را خراب کنیم. ما از یاد گرفتن از دیگران ننگ نداریم. هرچه را که بلد نیستیم، از دیگران یاد میگیریم. آن حرف خوبى که دیگران بگویند، آن را از آنها میپذیریم؛ این دستور اسلام است؛ اما آنجائیکه میخواهیم سخن اسلام را بیان کنیم، باید سخن اسلامِ ناب را فراهم بکنیم.
من در یک جمله عرض بکنم: براداران و خواهران عزیز! این هویت جدیدى که امام بزرگوار ما به وجود آورد، با ناباورى همهى دنیا مواجه شد. آن روزى که در مقابل جنگ تحمیلى توانست دوام بیاورد و پیروزى را به نام خود ثبت کند، یک بار دیگر دنیا را متعجب کرد؛ آن روزى که توانست با پیشرفت علمى خود در مسئلهى هستهاى و مسائل دیگر علمى، توانائیهاى خود را اثبات کند، یک بار دیگر چشمهاى اشخاص صاحبنظر را متعجب و خیرهى به خود کرد. من عرض مىکنم راه طولانىاى در پیش دارید و در این راه طولانى، موفقیتهاى بیشمارى در انتظار شماست. آنچه که تا کنون ملت ایران از موفقیتها به دست آورده است، در مقابل آنچه که به برکت ایستادگى و روشنبینى و آگاهى، در آینده انشاءاللَّه به دست خواهد آورد، چیزى محسوب نمیشود. آیندهى ملت ایران از قبلى او بمراتب بهتر خواهد بود.
امروز دستگاه امپراطورى خبرى و رسانهاى دشمن، سعى میکند تصویر مخدوش و غلطى را از ملت ایران و جمهورى اسلامى منعکس کند؛ اما تصویر واقعى این است: ملت ایران در برابر همهى تهدیدها و چالشهائى که در این بیست و هشت سال با آن مواجه بود، پیروز شد؛ ملت ایران در مقابل همهى فشارهاى گوناگونى که آوردند، توانست اصول خود و جهتگیریهاى خود را حفظ کند؛ ملت ایران بر اثر صبر و پایمردى خود توانست هم در بخش علمى و آنچه مربوط به پیشرفتهاى علم و فناورى است، هم در بخشهاى مدیریت اجتماعى و سیاسى کشور و هم در وجههى عزت بینالمللى، رتبهى خود را به رتبههاى بسیار بالا برساند و بالاخره ملت ایران توانست براى ملتهاى مسلمان منطقه الگو بشود. ملتها از ایستادگى ملت ایران، احساس عظمت میکنند؛ احساس عزت میکنند؛ عزت ملت ایران را عزت خودشان میدانند. این، آن هویتى است که انقلاب اسلامى با پایمردى این مرد بزرگ و با همت ملت ایران به وجود آورده است.
ما وظائف سنگینى داریم که باید این وظائف را انجام بدهیم. دولتمردان وظائف سنگینى دارند که باید انجام بدهند. ملت حق دارد اولین چیزى را که از مسئولان انتظار دارد و توقع میبرد، ملاحظهى عدالت باشد. براى تأمین عدالت که بسیار هم دشوار است، باید همه کار کنند؛ همه تلاش کنند. من اول سال گفتم: مسئلهى اقتصادى یک مسئلهى مهم کشور است. مسئلهى جنگ روانى دشمن یک مسئلهى مهم دیگر است. مسئلهى پیشرفت علمى هم مسئلهى سومى است که براى ملت ما بسیار مهم است.
ملت عزیز ما در زمینهى اقتصادى و فعالان اقتصادى، آنچه میتوانند باید تلاش کنند. در بخش سرمایهگذارى، در بخش کارگرى، در بخش نوآوریهاى فنى و صنعتى، در بخش رشد کشاورزى، هرکس هرچه میتواند باید تلاش کند.
در کار اتحاد ملى و مقابلهى با جنگ روانى دشمن، همه باید هوشیار باشند. ملت ایران به فضل پروردگار این توانائى را دارد که از خطرات عبور کند؛ از آنچه که دشمن آن را تهدید میداند، عبور کند. دشمن چشم دوخته است به نقاط اختلاف در میان ملت بزرگ ایران، براى برجسته کردن موارد اختلاف یا ایجاد کردن موارد اختلاف. اواخر امسال ما انتخابات داریم؛ دشمن تصور میکند میتواند با چالشهاى انتخاباتى، بین مردم ما جدایى و تفرقه بیندازد. ما به حول و قوهى الهى همین انتخابات آیندهى مجلس را وسیلهى دیگرى براى رشد و عزت این ملت قرار خواهیم داد.
پیوند برادرى میان ملت لازم است، اما کافى نیست؛ پیوند برادرى علاوهى بر داخل ملت، باید میان امت اسلامى با کشورها و ملتهاى دیگر برقرار باشد. جنگ شیعه و سنى از جملهى توطئههاى بزرگ دشمنان است. یک گروه متعصبِ متحجرِ بىخبر از حقایق عالَم و بىخبر از معنویت را در مقابلهى با فِرق اسلامى به راه مىاندازند – در عراق یکجور، در لبنان یکجور، در مناطق دیگر یکجور – براى اینکه اختلاف ایجاد کنند.
برادران مسلمان چه در ایران، چه در عراق، چه در پاکستان، چه در لبنان، چه در فلسطین، چه در دیگر مناطق عالَم، از هر مذهبى که می باشند، این را میدانند که نظر ما این است و نظر علماى حقیقى اسلام این است که: «آلودن دست به خون برادر مسلمان، جزو گناهان غیرقابل بخشش است». کسانى دست خود را به خون برادران مسلمانشان مىآلایند به عنوان پیروى از اسلام؟! به نام پایبندى به اسلام؟! این خروج از اسلام است. همه بدانند: برادرى ملت ایران با ملتهاى مسلمان دیگر، یک برادرى واقعى است؛ اختلاف مذهبى در جاى خود هست – شیعه، شیعه است؛ سنى، سنى است – در میان اهل تسنن و در میان شیعه، اختلافهاى فکرى و مذهبى باز هم وجود دارد؛ اما همهى اینها زیر پرچم لا اله الّا اللَّه و محمد رسول اللَّه باید برادر باشند و در مقابله با دشمنان اسلام و دشمنان امت اسلامى بتوانند ایستادگى کنند.
پروردگارا! امام بزرگوار ما را با پیغمبران محشور کن؛ ما را قدردان میراث گرانقدر معنوى او قرار بده؛ ما را قدردان شخصیت بىنظیر او قرار بده. پروردگارا! ملت ایران را پیروز کن؛ ملت ایران را کامیاب کن؛ ملت ایران را روز به روز عزیزتر بفرما. پروردگارا! امت بزرگ اسلامى را با همهى نعمتها و کرامتهاى خود، سربلند بگردان. پروردگارا! امت بزرگ اسلامى را روز به روز متحدتر بفرما. پروردگارا! برادران علاقهمند به نظام جمهورى اسلامى و علاقهمند به امام راحل و محبوب دل این ملت را در هر نقطهى دنیا که می باشند، مشمول تفضلات خود قرار بده؛ قلب ولىّعصر (ارواحنا فداه) را از ما راضى بفرما.
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته
۱۳۸۷/یاد امام، یادآور عزت ملت ایران و بیدارى ملت ایران است
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
و الحمد للَّه ربّ العالمین والصّلاه والسّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم محمّد و على اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیما بقیهاللَّه فى الأرضین.
نوزده سال است که در یک چنین مناسبتى، ملت ایران زمان و مکان را مظهر عشق و ارادت به امام بزرگوار قرار میدهد. اکثر ملت ما جوانانى می باشند که دوران زندگى پربار امام بزرگوار را درک نکردهاند؛ یا متولد بعد از وفات آن بزرگوار می باشند یا در دوران ده سالهى حیات مبارک امام بزرگوار، پسر بچهها و دختر بچههاى خردسالى بودند؛ اما همین جوانهاى مؤمن و نورانى در سرتاسر کشور آنچنان به امام و یاد او و نام او عشق میورزند که گوئى از همصحبتى با امام برخوردار بودهاند. همانطورى که در دعاى سمات میخوانیم: «و امنّا به و لم نره صدقا و عدلا»؛ ایمان خالصانه و پاک بدون اینکه دوران حیات آن بزرگوار و صحبت آن بزرگوار را درک کرده باشند؛ مخصوص ملت ما هم نیست. در بسیارى از مناطق جهان و کشورهاى مسلمان، همین احساس دربارهٔى امام بزرگوار ما وجود دارد. این ناشى از دو عامل بزرگ است: یکى عظمت امام و ابعاد گوناگون شخصیت او که یک شخصیت استثنائى در دوران معاصر، بلکه در دورانهاى نزدیک به ماست. یکى هم به خاطر عظمت این انقلاب است. عظمتى کارى که امام بزرگوار با ایمان خود، با تدبیر خود، با اراده و عزم راسخ خود در این برههى از زمان انجام دادند: برپا کردن انقلاب اسلامى و تشکیل نظام جمهورى اسلامى. عظمت این انقلاب هم حاکى از عظمت امام بزرگوار ماست. این انقلاب یک معجزهى الهى بود.
در حالى که دشمنان اسلام و دشمنان امت اسلامى صد سال – تقریباً – علیه اسلام و علیه روحانیت تبلیغ کردند و تلاش کردند و در حالى که پنجاه سال یک رژیم وابستهاى در این کشور منافع ملت ایران را در مقابل دشمنان و بیگانگان قربانى کرد و کشور را به طور کامل وابستهى به اجانب قرار داد – رژیم پهلوى – امام بزرگوار با پرچم اسلام، با پرچم ضدیت با سلطه و سلطهگرائى در این کشور قیام کرد و این کار بزرگ را به ثمر رساند. انقلاب اسلامى با همهى انقلابهاى دیگر متفاوت است؛ نه یک انقلاب صرفاً معنوى و فرهنگى است، نه یک انقلاب صرفاً اقتصادى است، نه یک انقلاب صرفاً سیاسى است؛ یک انقلاب همهجانبه است. مثل خودِ اسلام است. همانطورى که اسلام ابعاد معنوى و اخلاقى دارد، ابعاد الهى دارد، در عین حال ناظر به زندگى مردم است؛ بعد اقتصادى، بعد سیاسى، بعد اجتماعى در اسلام وجود دارد؛ انقلاب اسلامى هم داراى ابعاد مختلف بود و راز ماندگارى انقلاب اسلامى و روزبهروز زندهتر شدن این انقلاب در سطح منطقه و جهان، همین ابعاد گوناگون آن است که با نیازهاى بشر متوازن و همراه است.
امام با سخنان خود، با رفتار خود یک هدایت مستمرى را براى امت خود – براى ما مردم – به جاى گذاشته است. یعنى دست امام، انگشت اشارهى امام در همهى پیچ و خمهاى زندگى ما را راهنمائى میکند و یکى از قویترین و بهترین مواریث معنوى امام، همین وصیتنامهى اوست. جا دارد در برهههاى مختلف، مردم، مسئولان گوناگون، جوانها این وصیتنامه را بازخوانى کنند؛ در این تدبر کنند. من امروز به مناسبت این اجتماع عظیم و به مناسبت دلهاى آگاه و بیدار شما، چند نکته از وصیتنامهى پر نکتهى امام را اینجا مطرح میکنم.
نکتهى اول این است که امام در وصیتنامهشان تأکید میکنند که این انقلاب یک انقلاب الهى است و پایهى اصلى آن مردمند؛ یعنى این انقلاب متعلق به مردم است. معناى این حرف این است که هیچ کس – هیچ قشرى، هیچ فردى، هیچ طبقهاى – نمیتواند و نباید ادعاى مالکیت این انقلاب را بکند؛ خود را مالک بداند، دیگران را مستأجر این انقلاب بداند. اگر قرار بود کسى خود را نسبت به این انقلاب مالک و صاحب بداند، از همه مناسبتر و شایستهتر، خودِ امام بود که انقلاب بر محور عزم و اراده و شخصیت او به وجود آمد؛ ولى امام خود را هیچکاره و خدا را همهکاره میداند. این در بیانات امام موج میزند و در وصیتنامه به آن تأکید و تصریح شده است. پس صاحب این انقلاب مردمند. وظیفهاى بر دوش همگان سنگینى میکند و آن حفظ این امانت بزرگ الهى است. مردم باید خودشان را حافظ این انقلاب بدانند. انقلاب هویتش، معنایش به شعارهاى انقلاب است؛ به جهتگیریهاى انقلاب است؛ به ارزشها و مبانى انقلاب است. همیشه بودهاند، امروز هم می باشند، در آینده هم خواهند بود کسانى که بخواهند به بهانهى اینکه اوضاع جهان عوض شده است، شعارهاى انقلاب را تغییر بدهند یا شعار دینى – بُعد دینى – را از انقلاب جدا کنند یا بُعد عدالت اجتماعى را از انقلاب جدا کنند یا بُعد سلطهستیزى و بیگانهستیزى را از انقلاب جدا کنند یا بُعد ضد استبداد بودن را از انقلاب جدا کنند. انگیزههاى مختلف، به بهانههاى مختلف همیشه ممکن است وارد میدان شوند، براى اینکه شعارهاى انقلاب و هدفهاى انقلاب را تغییر دهند. مردم باید هوشیار باشند؛ بدانند. این انقلاب با شعارهاى خود زنده است. اصلىترین شعارهائى که در این انقلاب بر روى پرچم انقلاب نوشته شده است، شعار اسلامى بودن است؛ پایبند بودن به مبانى دین و اصول و قواعد دینى است؛ سلطهستیزى است؛ ستیزهى با استکبار است؛ دفاع از مظلومان عالم است، آن هم دفاع صریح و صادقانهى از همهى مظلومان.
از جملهى برترین شعارهاى این انقلاب، تعلق این انقلاب به عموم مردم است؛ هیچ قشرى، هیچ طبقهاى، در نسبت به انقلاب بر دیگران ترجیحى ندارد. جوانهاى امروز هم مثل جوانهاى دوران دفاع مقدس صاحبان انقلابند. نمیشود گفت آن کسانى که انقلاب را به وجود آوردند یا در زمان انقلاب در به وجود آوردن آن سهیم بودند، آنها بیشتر با انقلاب نسبت دارند؛ نه، کسانى بودند که در اصل پیدایش انقلاب حضورى نداشتند، اما در دفاع مقدس جان خود را کف دست گرفتند و به میدان آمدند؛ آنها هم به همان اندازه با انقلاب نسبت دارند. در طول این سالهاى متمادىِ بیست سالهى بعد از پایان دفاع مقدس، جوانانى به صحنه آمدهاند که با شعور خود، با شور فوقالعادهى خود، با علاقهمندیهاى خود، با انگیزههاى الهى خود، با تلاش علمى خود، با تلاش اجتماعى و سیاسى خود، بقاء این انقلاب و نشاط این انقلاب را تضمین کردهاند؛ آنها هم فرزندان انقلابند؛ آنها هم مالکان انقلابند؛ نسبت آنها با انقلاب، مثل نسبت کسانى است که در صدر انقلاب حضور داشتهاند؛ در آینده هم همینجور خواهد بود. طبقهى جوان، نسلهاى پىدرپى – همه – نسبت واحدى با انقلاب دارند؛ همه سهیم در انقلابند و همه سهیم در تکلیف حفظ امانت این انقلابند.
جوانهاى امروز ما، جوانهاى نسل معاصر ما و جوانهائى که در آینده خواهند آمد، بدانند راه انقلاب، راهى است که احتیاج دارد به عزم، به ایمان، به ثبات قدم. بعضى این ثبات قدم را دارند، بعضى در بین راه برمیگردند؛ البته اینها به ضرر خودشان عمل میکنند؛ «فمن نکث فانّما ینکث على نفسه». آن کسانى که از راه انقلاب برگردند، مثل کسانى می باشند که در تابستان روزه گرفتهاند و تا اواخر روز، روزه را حفظ میکنند، اما یک ساعت به غروب، دو ساعت به غروب طاقتشان تمام میشود؛ افطار میکنند. این مثل همان کسى است که از اولِ روز، روزه نگرفته است. باطل کردن روزه در هر زمانى از ساعات روز باشد، ابطال روزه است. در راه انقلاب اگر ثبات قدم وجود نداشت، اگر پیوستگى حرکت وجود نداشت، انسان رابطهاش با انقلاب قطع میشود. این بىوفائى به انقلاب است. همیشه بودند کسانى که به انقلاب بىوفائى کردند، به انقلاب دلبستگى خود را کم کردند، به انقلاب پشت کردند. وصیت امام این است که جوان ما، مردم ما، نسلهاى گوناگون ما، با چشم واقعبینانه نگاه کنند. اصل، انقلاب است؛ اشخاص، اصل نیستند. انقلابى بودن به حفظ رابطهى خود و عمل خود و پیوستگى خود با انقلاب است. این نکتهى اول.
نکتهى بعدى این است که امام در وصیتنامه اعلام میکند که این انقلاب گسترش خواهد یافت؛ دست استعمارگران را از جهان اسلام کوتاه خواهد کرد. این پیشگوئى امام بزرگوار است. امروز به صحنه که نگاه میکنیم، مىبینیم این اتفاق افتاده است. گسترش انقلاب از نظر امام از راه ایجاد فتنه در کشورها نیست، از راه لشگرکشى نیست، از راه گسترش تروریزم نیست – برخلاف برخى از انقلابهاى دیگر – گسترش انقلاب در میان ملتها از راه الگوسازى نظام جمهورى اسلامىاست. یعنى ملت ایران نظام جمهورى اسلامى را به حدى و مرتبهاى برسانند که وقتى ملتهاى دیگر به این الگو نگاه میکنند، شوق پیدا کنند و آن راه را دنبال کنند؛ از راه ترویج معارف اسلامى و از راه صراحت در دفاع از طبقات مظلومِ دنیاى اسلام و ملتهاى مظلومى که در دنیاى اسلام پامال ظلم استکبار شدهاند. این گسترش نظام اسلامى است که اتفاق افتاد.
امروز ملتهاى جهان به ملت ایران نگاه میکنند، از ملت ایران نیرو میگیرند، انگیزه میگیرند، انرژى میگیرند. امروز شعارهاى ضد استکبارى ملت ایران در همهى دنیاى اسلام گسترش پیدا کرده است. امروز شما به هر کشورى از کشورهاى اسلامى که حرکت کنید، با هرگونه رژیمى، با هرگونه دستگاه حاکمهاى، مىبینید ملتهاى آنها به شعارهاى شما، به انگیزهها و آرمانهائى که شما ترسیم کردید، با چشم عزت و احترام نگاه میکنند؛ شعار ضدیت با ظلم، ضدیت با سلطه، دفاع از مظلومان، دفاع از ملت فلسطین، دشمنى با شبکهى اختاپوسى صهیونیسم. این دل ملتهاى مسلمان است؛ این گسترش انقلاب اسلامى است. حتّى شما مىبینید این شعار انرژى هستهاىِ ملت ایران – اینى که ملت ایران در مقابل فشار دشمنان ایستادگى به خرج داد و حق خود را مطالبه کرد – امروز در دنیاى اسلام آنچنان منعکس شده که سخنگویانِ کشورهاى اسلامى و عربى اعلام میکنند که خواستِ انرژى هستهاى به خواستِ عمومى ملتهاى عرب تبدیل شده است.
دشمنان و دوستان ملت ایران اعتراف میکنند که گسترشى که امام پیشبینى میکرد براى انقلاب، امروز تحقق پیدا کرده است؛ از جملهى آنها مسئلهى آرمان فلسطین است. ملتها دلشان مانند ملت ایران براى ملت فلسطین میتپد؛ ملتها مثل ملت ایران رژیم اسرائیل را یک رژیم جعلى و تحمیلى در منطقه میدانند. البته دولتها با ملتها همراه نیستند و متأسفانه آن چیزى که اسرائیل را تقویت کرده است، همین است. رژیم صهیونیستى از داخل خود نیروئى ندارد، قدرتى ندارد، توانائى ایستادن روى پاى خود را ندارد. امروز دو عامل رژیم صهیونیستى را سرِ پا نگه داشته است: یکى حمایت بىقید و شرط وقیحانهى آمریکا از این رژیم منحط؛ و دیگرى حمایت نکردن دولتهاى عربى و اسلامى از مردم فلسطین. متأسفانه بسیارى از حکومتها و دولتهاى مسلمان، امروز آنچنان که باید به وظیفهى خود در قبال فلسطین عمل نمیکنند و با ملتهایشان همصدا نیستند. اگر آنها هم با ملتهاى خود همصدا شوند و از ملت مظلوم فلسطین دفاع کنند، وضعیت در منطقه بکلى تغییر خواهد کرد. این خواست عمومى ملتهاست و این همان گسترشى است که امام بزرگوار ما خبر داده بود.
نکتهى سوم که در وصیتنامهى امام بارز است و در بیانات امام در طول این ده سالِ حیات پربرکتش منتشر و گسترده است و براى ملت و جوانان ما اهمیت دارد، این است که انقلاب اسلامى کمک به پیشرفت ملت است؛ انقلاب اسلامى کمک به خلاقیت و نوآورى ملت است؛ درست نقطهى مقابل آنچه که سالهاى متمادى دشمنان اسلام تبلیغ میکردند. دشمنان اسلام اینجور وانمود میکردند که دیندارى با پیشرفت منافات دارد؛ با هم سازگار نیست. اگر ملتى بخواهد پیشرفت پیدا کند، باید از دین دست بکشد، باید برود به دامن غرب و خود را سر تا پا به رنگ غربى در بیاورد تا بتواند پیشرفت کند. این را به عنوان یک باور در طول دهها سال به ملت ایران تلقین کرده بودند. امام بزرگوار ما از اول انقلاب تا روز آخر و در وصیتنامهى خود تأکید میکند که روح انقلابى، روح حرکت به جلو است، روح پیشرفت است، روح ابتکار و نوآورى است و این در واقعیت ملت ایران هم تحقق پیدا کرد.
امروز ملت ایران خود را باور دارد؛ در میدان علم وارد میشود، در میدان سیاست وارد میشود، در هر میدانى که ملت ایران بجد وارد میشود، در صفوف مقدم ملتها قرار میگیرد. وضع امروز ملت ما در نوآوریهاى علمى، در قدرت سیاسى، در عزت بینالمللى، با دوران قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست؛ این ملت بیدار شده است، زنده شده است؛ این به خاطر انقلاب است. این روح انقلابى، هر چه در ملت زندهتر و پویاتر باشد، روح نوآورى و ابتکار و خلاقیت زندهتر خواهد بود؛ همچنانى که خود انقلاب هم یک نوآورى بزرگ بود. امام با انقلاب اسلامى و با تشکیل جمهورى اسلامى راهِ میانهى عقبماندگى و غربزدگى را ترسیم کرد. ملتها تصور میکردند یا باید عقبمانده بمانند یا باید غربزده شوند؛ امام نشان دادند که نه، یک راه مستقیم، یک صراط مستقیم وجود دارد که انسان اسیر غرب هم نشود، غربزده هم نشود؛ اما راهِ ترقى و پیشرفت و تعالى را طى کند؛ ملت ایران این راه را طى کرده است. جوانهاى عزیز! براى پیشرفت و تعالى کشورتان، هر چه میتوانید به این صراط مستقیم تمسک کنید. با اتکاء به خداى متعال و اعتقاد به نیروى داخلى خود میتوانید همهى موانع را از سر راه بردارید.
یکى از عللِ دشمنىِ استکبار و توطئههاى جهانى با ملت ایران در قضیهى انرژى هستهاى و قضایاى مشابه همین است. شما مىبینید در همان حالى که آمریکائیها پیشقراولند و بعضى از اروپائیها هم دنبالهروِ آمریکا در ضدیتِ با دستیابىِ ملت ایران به انرژى هستهاى و تلاش میکنند و تهدید میکنند و الفاظ درشت به کار میبرند، میروند با کشورهاى دیگرى که از لحاظ علمى و صنعتى بمراتب عقبماندهتر می باشند و بسیار با ملت ایران فاصله دارند، قرارداد انرژى هستهاى میبندند! معناى این حرف چیست؟ معنایش این است که اگر انرژى هستهاى سبب وابستگى بیشتر یک ملت به خودشان شود، آن را براى آن ملت مجاز میدانند. آنها با آن انرژى هستهاى مخالفند که یک ملت با ابتکار خود، به دست خود، بدون نیاز به آنها، با استقلال کامل به دست آورده است. جوانان عزیز ما، ملت بزرگ ما، این امتیاز را پیدا کردهاند که به این رتبهى علمى و صنعتى پیشرفته با اتکاء به نیروى خود رسیدند؛ وابستگى ایجاد نکردند، بلکه این ضدِ وابستگى است. همین انرژى هستهاى براى دیگر ملتها که دولتهاى مستکبر به آنها میدهند، سبب وابستگى است؛ اما براى ملت ایران که خود از داخل میجوشد، ابتکار میکند، نوآورى میکند، خودش خلاقیت و تولید میکند، سبب قطعِ وابستگى است. استکبار جهانى و دشمنان ملت ایران، با این دشمنند.
نکتهى دیگرى در وصیتنامهى امام (رضوان اللَّه علیه) وجود دارد که بسیار مهم است و آن توجه به جنگ سرد و عملیات روانى دشمن است. دشمن آنوقتى که در میدان، در صحنهى عمل نتواند کارى از پیش ببرد، دست به جنگ روانى میزند؛ براى مأیوس کردن، براى ناامید کردن، براى خالى کردن دل ملتها. با جنگ روانى و با تهدید سعى میکنند ملتهاى مقابلشان میدان را خالى کنند. این معنایش این است که در میدان عملى قدرت مقاومت در مقابل این ملت را نداشتهاند. این جنگ روانى از اولین روزهاى انقلاب تا امروز که سى سال میگذرد، همچنان ادامه دارد. گاهى میگفتند این انقلاب تا دو ماه دیگر بیشتر نمیماند، گاهى میگفتند تا دو سال دیگر بیشتر نمیماند. امروز سى سال است که این انقلاب با قدرت تمام به پیش رفته است و روزبهروز ملت ایران را منسجمتر، پرامیدتر، پرانرژىتر کرده است.
امروز جنگ سرد و جنگ روانى را با شکلهاى مختلفى انجام میدهند. میخواهند به ملت ایران و به جوان ایرانى بباورانند که شما نمیتوانید بدون ارتباط و اتصال با قدرتهاى سلطهگر به جائى برسید. این خطر بزرگى است که امام به آن توجه دادهاند. آنها پیشرفتهاى عظیم ملت را انکار میکنند. انقلاب در طول این سى سال از موانع بسیارى قبل است – در تاریخ انقلابها که انسان نگاه میکند، این همه موانع در راه یک ملت و یک انقلاب بسیار بندرت دیده میشود و انقلابها معمولاً پشت این موانع میمانند و خود را تسلیم دشمن میکنند – و با این همه تهدید، با تحریم، با انواع و اقسام دشمنیها و حیلهها و کارشکنیها توانسته است پیش برود، قلهها را فتح کند؛ همچنان چشم به قلههاى بالاترى دارد و همچنان با قدرت پیش میرود. میخواهند این انگیزه را از ملت ایران بگیرند. من به جوانان عزیزمان؛ جوانان دانشگاهى، جوانان حوزوى، جوانان فعال در صحنهى صنعت یا کشاورزى یا علم یا هنر عرض میکنم: شما در نیمهى راه هستید و آنچه از راه گذرانیدهاید، با مشکلات بسیار بزرگى مواجه بوده است؛ اما توانستهاید. آن نیمهى دیگر راه و آن بخش باقیماندهى راه را – که دشمن میخواهد نگذارد شما آن نیمهى اصلى، نیمهى آخر را طى کنید و به قلهها برسید – با عزم راسخ میتوانید دنبال کنید. شما میتوانید؛ همچنانیکه ثابت کردهاید که میتوانید.
امروز ملت ایران با عزت و صلابت در مقابل مستکبرین ایستاده است و آنها کارى نتوانستهاند بکنند. آنچه توانستند، در شرق و در غرب کشور ما تلاش کردند، شاید بتوانند کشور را محاصره کنند. با هوشمندى ملت ایران و با ایمان ملت ایران و انسجام ملت ایران بحمداللَّه کار استکبار – کار دشمنان ملت ایران در شرق و غرب مرزهاى ما – به اقتدارِ هر چه بیشتر جمهورى اسلامى منتهى شد که امروز خودشان هم به آن اعتراف میکنند.
یک نکتهى دیگر در وصیتنامهى امام بزرگوار اخطار به جوانهاست در مقابل توطئه هائى که هدف و آماج آن فقط جوانها می باشند. جوان یک کشور اگر بخواهد مثل موتور پیشبرندهاى آن ملت را پیش ببرد، احتیاج دارد به اینکه سر حال، بانشاط، تندرست، قوى و دلبستهى به کار و پیشرفت باشد. براى اینکه این روحیه را در جوان ایرانى از بین ببرند، تلاش میکنند با توطئههاى گوناگون؛ با ترویج فساد، با ترویج فحشاء، با ترویج مواد مخدر، با باندهاى هدایتشده، جوان ایرانى را منصرف کنند. جوان ایرانى باید بهوش باشد. امروز اگر مسئولین نظام جمهورى اسلامى با مواد مخدر بسختى مبارزه میکنند، این یک جهاد بزرگ، یک حرکت بسیار عمیق در راه پیشرفت ملت ایران است. اینها نمیخواهند جوان ایرانى در کارگاه، در آزمایشگاه، در دانشگاه، در محیط علمى، در محیط کار و تلاش صنعتى و کشاورزى بانشاط باشد. آن جوانى که سرگرم مسائل شهوانى جنسى باشد یا اسیر مواد مخدر باشد، نه حال کار کردن دارد، نه حوصلهى فکر کردن دارد، نه نیروى کار کردن دارد، نه ابتکار دارد، نه عزم و ارادهى راسخ و لازم را دارد. امروز مبارزهى با توطئههاى سازمانیافته براى کشاندن جوان ایرانى به شهوات، به مواد مخدر، به سرگرمیهاى گوناگون جنسى، یک توطئهى بسیار خطرناکى است. مبارزهى با آن در درجهى اول بر عهدهى خودِ آحاد ملت، بخصوص جوانهاست. جوانها باید هوشیار باشند. دشمن دانسته است که تقوا و پرهیزگارى جوان ایرانى و دیندارىِ جوان ایرانى به پیشرفت او در میدانهاى مختلف کمک میکند؛ میخواهد این را تضعیف کند. امام اخطار میدهند؛ هم به جوانها، هم به دانشگاهها، هم به حوزههاى علمیه، هم به قاطبهى جوانان کشور که بیدار باشند، هشیار باشند. اغفال جوان و سست کردن جوانها، به معناى عقب نگهداشتن ملت است. همهى ملت باید احساس مسئولیت کنند و مسئولین هم بایستى با جد و جهد در این راه تلاش کنند که جهاد بزرگى است.
یک نکتهى اساسى دیگر در وصیتنامه و در بیانات امام، مسئلهى مواجههى با زورگویان عالم است. قدرتهاى سلطهگر و زورگوى جهانى البته در طول تاریخ همیشه بودهاند، اما با پیشرفت علم و صنعت و با امکانات ارتباطاتى مدرن، این سلطهگرى براى آنها آسانتر شده است. لذا مىبینید آمریکائیها نسبت به همهى جهان ابراز طمعورزى میکنند و با این بهانه که منافع ما در فلان جا به خطر افتاده است، وارد میشوند. گویا منافع آنها بر منافع همهى دنیا ترجیح دارد؛ بر منافع ملتها ترجیح دارد. خوب، در مقابل این زورگوئى و گردنکلفتى و حرفنشنوى و حقناشناسى چه جور باید برخورد کرد؟ دو جور برخورد وجود دارد: یک برخورد، تسلیم است؛ یک برخورد، مقاومت است. تسلیم در مقابل زورگویان جهان، زورگو را به زورگوئى تشویق میکند. تسلیم ملتها، تسلیم سیاسیون عالم، تسلیم روشنفکران جوامع مختلف در مقابل زورگوئیهاى استکبار جهانى، مشوق آنها در پیشرفت است؛ مشوق آنها در زورگوئى بیشتر است. براى ملتها یک راه حقیقى بیشتر باقى نمیماند و آن مقاومت است. اگر یک ملتى میخواهد شر زورگوئى زورگویان – و امروز شر آمریکا – را از سر خود کم کند، باید در مقابل زورگوئى آمریکا با قدرت و صلابت تمام بایستد.
امروز شما نگاه کنید به رفتار زمامداران آمریکا – رئیس جمهور و تیم دورش – ببینید چه جورى حرف میزنند. حرف زدنِ آنها مثل حرف زدن آدمهاى روانى است؛ گاهى تهدید میکنند، گاهى دستور ترور میدهند، گاهى تهمت میزنند، گاهى از روى استیصال درخواست کمک میکنند، گاهى ثبات و امنیت یک ملت را آماج خودشان قرار میدهند؛ مثل دیوانهها به این طرف و آن طرف میزنند. رفتار آنها، رفتار سیاستمداران منطقى و عاقل و باتدبیر نیست. البته بخش مهمى از این، انعکاس ناکامیهاى آمریکا در مناطق مختلف است: ناکامى در افغانستان، ناکامى در عراق؛ اینها با وعدهى دموکراسى و آزادى و حقوق بشر وارد افغانستان و عراق شدند. امروز بعد از گذشت چند سال، وضعیت این دو کشور جورى است که هیچ ملتى آرزو نمیکند چنین وضعیتى داشته باشد؛ ناامنى، عقبافتادگى، فقر، تسلط روزافزون قدرتهاى استکبارى، پنجه انداختن به منافع ملىِ آن کشورها و نادیده گرفتنِ حقوق آن ملتها و البته پشت سرش ناکامىِ کامل در تأمین مقاصدى که اعلام کرده بودند یا مقاصدى که در دل داشتند و اعلام نکرده بودند. این ناکامیها در رفتار سیاستمداران آمریکا منعکس است؛ در اختلافاتشان، در بگومگوهایشان، در تصمیمگیریهایشان. این وضع زورگویان عالم است. خوب، در مقابل این زورگوئى چه باید کرد؟ توصیهى امام، ایستادگى است. امروز خوشبختانه، مجموعههاى گوناگون سیاسىِ کشور ما از وفادارى به خط امام دم میزنند؛ این یک پدیدهى مبارکى است. در برخى از دورههاى قبل اینجور نبود. بعضى از جریانهاى سیاسى از رویگردانى از خط امام صریحاً سخن میگفتند! امروز خوشبختانه مجموعههاى سیاسى در کشور ما، همه از گرایش به افکار امام و خط امام حرف میزنند. خیلى خوب، یکى از برجستهترین نقاط خط امام که در وصیتنامه و در همهى بیانات امام منعکس است، لزوم ایستادگى قاطع در مقابل طمعورزان و مستکبران است.
این موضع را ملت ایران و همهى مجموعههاى گوناگون و نخبگان کشور که پایبند به امام و وفادار به آراء و افکار امام می باشند، باید با قوت تمام حفظ کنند؛ خود امام اینجور بود. امام هیچ وقت به خاطر ملاحظهى زورگویان عالم، از دفاع از مظلومین عالم دست نکشید. امام در طول زمان از مسئلهى فلسطین به عنوان یک مسئلهى اصلى یاد کرد. امام صریحاً در وصیتنامه و بیانات خود به نداى یا للمسلمین ملتهاى مظلوم اهمیت میدهد؛ دفاع صریح از حقوق مظلومین، دفاع صریح از حقوق ملت فلسطین و هر ملت مظلوم دیگر. این روش امام است؛ این خط امام است؛ این شیوهى امام و این توصیه و وصیت امام است. خوشبختانه این روش را ملت ایران و مسئولین کشور دنبال کردند و سى سال است که در هر میدانى که شما ملت ایران با استکبار آمریکا مواجه شدید، شما پیروز شدید و دشمن شما مغلوب و دچار باخت شد.
البته دشمن آرام نمیماند؛ دشمن به تلاش روانى خود و تلاش سیاسى خود ادامه میدهد. دشمن تهمت میزند. امروز در دنیا، دیگر تهمتهاى آمریکائیها و صهیونیستها به ملت ایران و به جمهورى اسلامى خریدارى ندارد. تهمتِ نقض حقوق بشر، آن هم از ناحیهى کسانى که شدیدترین نقض حقوق بشر را کردند و در ترور مظلومان و در تجاوز به ملتها پستترین مقام را دارند و نمرهى آنها سیاهترین نمرههاست. اینها ملت ایران و نظام جمهورى اسلامى ایران را متهم میکنند به نقض حقوق بشر! این اهمیتى ندارد. یا دربارهٔى مسئلهى هستهاى، ملت ایران بارها اعلام کرده است که ما دنبال سلاح هستهاى نیستیم؛ این را همه میدانند؛ منطق هم همین را تأیید میکند. امروز امریکائیها وقتى میخواهند دربارهٔى مسئلهى هستهاى ایران حرف بزنند و موضعگیرى کنند، چون نمیتوانند صریحاً حق ملت را نادیده بگیرند و اعلام کنند که با حق یک ملت مخالفند، براى توجیه حرف خودشان در افکار عمومى دنیا، ایران را متهم میکنند که به دنبال تسلیحات هستهاى است. خودشان هم میدانند که دروغ میگویند؛ خودشان هم میدانند که این حرف دروغ است. امروز هیچ ملت عاقلى، هیچ مسئولین عاقلى، به دنبال تسلیحات هستهاى نمیروند. و ملت ایران هم از لحاظ مبناى اسلامى و فکرى با اینجور تسلیحات مخالف است، هم از لحاظ تدبیر و عقلانیت مخالف است. تسلیحات هستهاى جز هزینهى ایجاد و هزینهى نگهدارى هیچ فایدهاى ندارد. تسلیحات هستهاى براى یک ملت قدرت نمىآورد؛ چون قابل اجرا و قابل استفاده نیست. آن کسانى که امروز بمب هستهاى دارند، خودشان خوب میدانند که اگر دست از پا خطا کنند و این سلاح هستهاى را به کار بیندازند، آنچنان دامن خودشان را خواهد گرفت – همچنانى که یک روز تروریستها را تقویت کردند، دامن خودشان را گرفت – که دیرى نخواهد گذشت که تروریستهاى دنیا به سلاح هستهاى دست پیدا کنند و امنیت را از همهى مستکبران عالم و از همهى ملتها بگیرند. میدانند که سلاح هستهاى کاربرد ندارد. این را خوب میفهمند؛ اما درعینحال ملت ایران را متهم میکنند. نه؛ ملت ایران به دنبال سلاح هستهاى نیست؛ به دنبال استفادهى صلحآمیز از انرژى هستهاى است در مسائل زندگى؛ و این راه را دنبال خواهد کرد و به کورى چشم دشمنان با قدرت تمام به این خواهد رسید.
یاد امام، یادآور عزت ملت ایران و بیدارى ملت ایران است؛ یادآور اسوه شدن و قدوه شدنِ ملت ایران براى همهى امت اسلامى و ملتهاى مستضعف است. یاد امام نیرو بخش است؛ امیدبخش است. این یاد را باید زنده نگه داشت و راه امام و خط امام و انگشت اشارهى امام و نشانههائى را که امام براى پیمودنِ این راه قرار داده است، باید قدر دانست؛ از همه بیشتر جوانها و مسئولین کشور باید به مسئلهى توصیههاى امام و وصیتنامهى امام به چشم یک دستورالعمل نگاه کنند.
امروز قواى ثلاثه و مسئولان گوناگون کشور – اعم از نظامى و غیر نظامى و سیاسى و اجتماعى و خدماتى – باید دستورالعمل کار خود را همین وصیتنامهى امام و راهنمائیهاى امام قرار بدهند. عزت ملت ایران، امنیت پایدار ملت ایران، رشد و توسعهى مادى ملت ایران، اعتلاى معنوى و اخلاقى ملت ایران، در گرو عمل کردن به این توصیههاست.
پروردگارا! تو را به ارواح طیبهى شهیدان و ارواح طیبهى امامان بزرگوار سوگند میدهیم ملت ایران را در پیمودن این راه موفق بدار؛ روزبهروز عزت ملت ایران را بیشتر کن. پروردگارا! از این اجتماع و از دلهاى ملت ایران و از دل و زبان ما هدایاى معنوى براى روح مطهر امام بزرگوار ما ببر؛ رحمت و مغفرت و فضل خود را بر روح مبارک امام نثار بفرما. پروردگارا! شهیدان که پیشروان این راهند، با اولیائت محشور بگردان. پروردگارا! همهى خدمتگزاران، همهى ایثارگران، همهى تلاشگران این راه حق و حقیقت را مشمول لطف و رحمت و هدایت و دستگیرى خود قرار بده. پروردگارا! قلب مقدس امام زمان را از ما راضى و خشنود کن؛ ما را به معناى حقیقى کلمه سرباز آن بزرگوار قرار بده.
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته
۱۳۸۸/ پرچم احیاء اسلام و عزت و سربلندى ایران و ایرانى به دست قدرتمند امام بزرگوار برافراشته شده است
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمد للَّه ربّ العالمین. و الصّلاه و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیّهاللَّه فى العالمین
چهاردهم خرداد را که یادآور مصیبت فقدان پدر عظیمالشأن این ملت است، به همهى شما حضار عزیز، به ملت بزرگ ایران و به همهى آزادگان عالم تسلیت عرض میکنم. و امیدوارم خداوند متعال به همهى ما توفیق عنایت کند که بتوانیم با تکرار خاطرهى این بزرگمرد تاریخ اسلام توشههائى براى حرکت خودمان، حرکت ملت ایران و حرکت امت اسلامى برگیریم.
یک مطلب دربارهٔى مشى امام و راه آن بزرگوار و هدفهاى ایشان عرض میکنم. و آن این است که در جمعبندىِ توصیههاى امام و شعارهاى امام و مطالباتى که ایشان از مردم، از مسئولان، از آحاد مسلمانان جهان داشتهاند، دو پرچم برافراشته را در دست امام ملاحظه میکنیم. در حقیقت امام بزرگوارِ ما در این نهضت عظیمى که در کشورمان و در جهان اسلام به وجود آوردند، دو پرچم را بلند کردند و برافراشته نگاه داشتند: یک پرچم عبارت است از پرچم احیاء اسلام؛ به عرصه آوردن این قدرت عظیم و لایتناهى. پرچم دوم، پرچم عزت و سربلندى ایران و ایرانى. این دو تا پرچم برافراشتهى به دست قدرتمند امام بزرگوار ماست. پرچم اول که در حقیقت یک بعد از دعوت امام و نهضت امام است، مربوط به امت بزرگ اسلامى است. پرچم دوم هم اگرچه که مربوط به ملت ایران است، مربوط به ایران و ایرانى است، اما چون یک تجربهى عملى از تحرک حیاتبخش اسلام است، براى امت اسلامى امیدآفرین و حرکتساز است. چون این نهضت بزرگ در ایران تجربهى عملىِ بیدارى اسلام و تحقق اسلام بود، بنابراین اگرچه که به طور مستقیم مربوط به ایران و ایرانى است، اما نتیجهى آن باز براى امت اسلام داراى ارزش و اهمیت است. من دربارهٔى هر دو بعد، مطالب کوتاهى را عرض میکنم.
در بعد اول که برافراشتن پرچم اسلام بود، این سبب شد که مسلمانان در همهى جاى دنیا احساس هویت کردند؛ احساس شخصیت کردند. بعد از آنى که در طول سالهاى متمادى کوشش شده بود که هویت اسلامى خرد شود، له شود، وقتى این انقلاب به وجود آمد، وقتى قامت برافراشتهى امام بزرگوارِ ما در منظر مردم مسلمان عالم پدیدار شد، همه احساس کردند که یک هویتى، یک شخصیتى، یک اصالتى پیدا کردهاند. همین سبب شد که در شرق و غرب دنیاى اسلام نشانههاى بیدارى مسلمانان پدیدار بشود: ملت فلسطین بعد از دهها سال ناکامى جان گرفت؛ جوانان کشورهاى عربى که بعد از شکستِ در سه جنگ که دولتهایشان با رژیم صهیونیستى داشتند و دلمرده و مأیوس بودند، دوباره روحیه گرفتند – اینها دیگر مربوط به دنیاى اسلام است؛ مخصوص به مسائل کشور ما نیست – رژیم صهیونیستى که غدهى سرطانى در دل کشورهاى اسلامى است و تا آن روز یک چهرهى شکستناپذیر از خود نشان داده بود و خیلىها در دنیاى اسلام باور کرده بودند که رژیم صهیونیستى شکستناپذیر است، از دست جوانان مسلمان سیلى خورد؛ انتفاضههاى فلسطینى آغاز شد، ضربههاى پیاپى بر رژیم غاصب وارد شد؛ چه در انتفاضهى اول، چه در انتفاضهى اقصى، چه در شکست و عقبنشینىِ نه سال قبل از لبنان، چه در جنگ سى و سه روزه و چه در سال قبل در جنگ بیست و دو روزهى با مردم مظلوم غزه؛ همهى اینها ضرباتى بود که بر رژیم صهیونیستى وارد شد. این در حالى است که آن روزى که انقلاب اسلامى به پیروزى رسید، رژیم صهیونیستى از نظر دولتهاى مسلمان و ملتهاى مسلمان، بخصوص ملتهاى عرب، یک رژیم شکستناپذیر به حساب مىآمد. این سبب شد که رژیم صهیونیستى عجالتاً شعار از نیل تا فرات را کنار بگذارد و به دست فراموشى بسپرد. ملتهاى مسلمان – از آفریقا تا شرق آسیا – به فکر ایجاد نظام اسلامى و حکومت اسلامى افتادند با فرمولهاى گوناگون؛ نه لزوماً با همان فرمول نظام جمهورى اسلامى ما؛ اما به فکر حاکمیت اسلام بر کشورشان افتادند. بعضى از کشورها موفق هم شدند؛ بعضى هم آیندهى نویدبخشى در انتظارشان هست از حرکتهاى اسلامى.
روشنفکران در دنیاى اسلام با امید تازهاى به میدان آمدند؛ همان شاعران و هنرمندان و نویسندگانى که با یأس حرف میزدند، احساس شکست میکردند، بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، بعد از حرکت عظیم امام بزرگوار و ایستادگىهاى این ملت، روحیهىشان عوض شد، لحن کلامشان و شعرشان و قلمشان تغییر پیدا کرد؛ رنگ امید به خود گرفت. و این رشته سر دراز دارد.
من همین جا به ملتهاى مسلمان عرض میکنم اگر امروز شما مىبینید که لحن دنیاى غرب در برابر شما نرمتر شده است، این در نتیجهى همین بیدارى عمومى و ایستادگى در دنیاى اسلام است. وعدهى بىتخلف خداوند که پیروزى مؤمنان را وعده کرده است، تحقق پیدا نمیکند، مگر در صورتى که مؤمنان ایستادگى کنند، پافشارى کنند، جانفشانى کنند. همان مقدارى که این ایستادگى دیده شد، ورق برگشت؛ دنیاى اسلام در مقابل غرب از آن حالت تحقیرشدگى خارج شد.
در قبل، دنیاى سلطه و قدرتمندان سلطهگر نسبت به کشورهاى اسلامى به طور دلخواه تصمیمگیرى میکردند؛ نه نظر ملتهاى مسلمان و نه نظر دولتهاى اسلامى را حتّى سؤال هم نمیکردند. اگر نفت داشتند، براى نفتشان؛ اگر بازار داشتند، براى بازارشان برنامهریزى میکردند، تصمیم میگرفتند و آن تصمیم باید عمل میشد. با بیدارى دنیاى اسلام این وضعیت تا حد زیادى تغییر پیدا کرد. مسلمانها باید این تجربه را در همهى دنیاى اسلام به عنوان یک تجربهى موفق و مغتنم قدر بدانند و راه خودشان را بر اساس او تنظیم بکنند. آنچه ملتها را عزیز میکند، سربلند میکند، ایستادگى آنهاست.
امروز شما ملاحظه کنید حتّى این دولت جدید آمریکا، سعى میکند چهرهى جدیدى را از دولت ایالات متحده براى مردم این منطقه ترسیم کند. البته حق هم دارند که این را بخواهند؛ چون دولت قبلىِ آمریکا یک چهرهى زشت و منفور و خشنى از دولت ایالات متحده در نزد ملتهاى این منطقه به وجود آورده است. ملتهاى منطقهى خاورمیانه، منطقهى اسلامى و شمال آفریقا از ته دل از آمریکا متنفرند؛ چون در طول سالهاى متمادى از آمریکا در این منطقه خشونت دیدند، دخالت نظامى دیدند، حقکشى دیدند، تبعیض دیدند، مداخلههاى زورمدارانه دیدند، از دست رفتنِ حقوق خودشان را به وسیلهى دولتهاى زورگوى آمریکائى در طول سالهاى قبل ملاحظه کردند، لذا متنفرند. خوب، حالا دولت جدید آمریکا درصدد است این چهره را متحول کند؛ یعنى چهرهى جدیدى از آمریکا در این منطقه ترسیم کند. این چه جورى میشود؟ من این را به طور قاطع میگویم: این با حرف و نطق و شعار به دست نخواهد آمد. آنها کارهائى کردهاند که عمیقاً ملتهاى این منطقه را آزرده است، رنجانده است، به آنها ضربه زده است؛ نمیشود با حرف و نطق و شعار این آزردگى را، این رنجش را، این نفرت عمیق را برطرف کرد؛ عمل لازم است.
آمریکا از دمکراسى حرف زد، از اعتبار رأى ملتها حرف زد؛ اما در فلسطین، آراء مردم که یک دولتى را انتخاب کرده بودند، ندیده گرفت، به هیچ گرفت، اعتنائى به آن نکرد. این چه نتیجهاى در ذهن مردم میبخشد؟ معلوم است. در مورد حقوق ملت فلسطین، یعنى یک ملتى که دهها سال است از خانهى خود، از میهن خود با یک روش خشونتآمیز و خشن و ظالمانه رانده شده است – این را که همه میدانند، اینکه تاریخ ناشناختهاى نیست، مربوط به شصت سال قبل است. ملت فلسطین با این وضعیت، از حقوق خود محروم، آوارهى در کشورهاى مختلف – آمریکا نه فقط نسبت به حقوق اینها هیچگونه توجهى نکرد، از آنها حمایتى نکرد، بلکه بعکس، از رژیم غاصب صددرصد حمایت کرد، و اگر فلسطینىهاى مظلوم درصدد برآمدند اعتراضى بکنند، آن اعتراض را اخلالگرى و کارهاى شریرانه معرفى کرد. این چه جور درست خواهد شد؟
حقکشىهاى آمریکا در این منطقه یکى دو تا نیست. در مورد کشور خودِ ما، در مورد همین انرژى هستهاى – همین مسئلهى متداولِ این چند سال – شما ببینید چقدر کتمان حقیقت کردند؛ چقدر خلاف واقع گفتند؛ چقدر دروغ گفتند؛ چقدر با خواستهى یک ملت – که حق طبیعى و مشروع خود را که خود به دست آورده است و آن را میخواهد – مقابله کردند. ملت ما میگوید ما میخواهیم به صنعت هستهاى دست پیدا کنیم، ما میخواهیم بتوانیم از انرژى هستهاى در مسائل گوناگون زندگى صلحآمیز استفاده کنیم، آنها میگویند که ملت ایران به دنبال بمب هستهاى است! چرا دروغ میگویند؟ چرا ملت ایران را با این حرفها اینجور از خودشان عمیقاً متنفر میکنند؟ این کار را در این سالهاى قبل کردهاند. بارها ملت ایران و مسئولان اعلام کردهاند که ما سلاح هستهاى را نمیخواهیم؛ این در سلسلهى نیازها و نظام تسلیحاتى ما اصلاً وجود ندارد. ما اعلام کردیم که استفادهى از سلاحهاى هستهاى از نظر اسلام حرام و ممنوع است. و نگهداشتن او ایجاد یک خطر بزرگ و یک دردسر بزرگ است؛ ما دنبال این نیستیم و نمیخواهیم؛ پول هم بدهند بگویند آقا شما بیائید این کار را بکنید، ملت ایران نمیخواهد، مسئولین نمیخواهند. اما در عین حال در این تبلیغات چند سالهى مخالفین و غربىها، مىبینید براى اینکه حرف باطل خودشان، حرف زور خودشان را موجه جلوه بدهند، به جاى اینکه بگویند ایران به دنبال انرژى صلحآمیز هستهاى است، میگویند ایران به دنبال بمب هستهاى است! این حقکشى نیست؟
دولتهاى آمریکا در طول این سالهاى قبل – بخصوص رئیس جمهور نابخردِ قبلىِ آمریکا – به عنوان مبارزهى با تروریسم به اشغال دو کشور اسلامى دست زد: یعنى عراق و افغانستان. بعد شما در افغانستان نگاه میکنید مىبینید هواپیماهاى جنگىِ آمریکائى مردم را، صد نفر، صد و پنجاه نفر – نه یک بار، نه دو بار، نه ده بار – در طول این چند سال مرتب بمباران میکنند و به قتل میرسانند. خوب، مگر تروریستها چه کار میکنند؟ این همین کارى است که تروریستها میکنند؛ منتها تروریستها یک نفر، دو نفر، ده نفر را میکشند، شما صد نفر، صد و پنجاه نفر را یکجا میکشید. این چه جور مبارزهى با تروریسم است؟ در عراق عناصر تروریستِ بعثى را – طبق اطلاعات مسلّم ما – پشتیبانى و همراهى کردند، در حالى که شعار مبارزهى با تروریسم میدادند! اینهاست که ملتهاى منطقه را از آمریکا متنفر کرده است؛ چهرهى آمریکا را سیاه کرده است، مخدوش کرده است. اگر رئیس جمهورِ تازهى آمریکا میخواهد این چهره را عوض کند، این کارها باید عوض بشود؛ با نطق و با شعار و با این چیزها حاصل نمیشود. ملتهاى مسلمان هم میدانند که صداقت دولتمردان آمریکا آن وقتى مشخص میشود که در عمل به تغییر دست بزنند؛ والّا اگر در عمل به تغییر دست نزنند، صد تا نطق هم که بکنند، حرفهاى شیرین و زیبا هم که به امت اسلامى تحویل بدهند، اثرى نخواهد کرد؛ تغییرى به وجود نخواهد آمد. این بیدارى اسلامى، آن وجه اول از حرکت عظیم امام بزرگوار ما بود.
وجه دوم مربوط به عزت ایران و ایرانى است. اولین کار و مهمترین کارى که امام بزرگوار ما در این بخش دوم انجام داد، این بود که احساس حقارت را از ملت ایران گرفت و از روح آنها زدود؛ این خیلى مسئلهى مهمى است. ملت ما از صد و پنجاه سال پیش، صد سال پیش، بر اثر عوامل گوناگون، در خود احساس حقارت میکرد؛ خودکمبینى احساس میکرد؛ از جنگهاى دوران قاجار بگیرید و آن شکستهاى سخت و از دست دادن شهرهاى مختلف در زمان قاجار، تا بعد در دوران پهلوى، زمان رضاخان، آن دیکتاتورى و سرکوب سخت ملت، که مجال نفس کشیدن به کسى داده نمیشد؛ بعد در دوران بعد از پهلوى اول، زمان محمدرضا، با حضور آمریکائیها، با ایجاد سازمان امنیت و ساواک، با آن رفتار خشنى که با مردم میکردند، مردم احساس میکردند که هیچ توانى دیگر برایشان نمانده است. در چند مسئلهى مهم ملت ایران احساس شکست کرد؛ از قضیهى مشروطه که ملت ایران شکست خورد بعد از اینکه پیروز شده بود، تا قضیهى نهضت ملى که باز ملت ایران با آنکه یک حرکت عظیمى را کرد، متصدیان و مسئولان نتوانستند این حرکت را نگه دارند و ملت ایران شکست خورد؛ بعد از آن یک دیکتاتورى سخت از سال ۳۳ تا سال ۵۷ – در طول بیست و چهار سال – بر مردم حاکم بود، که مردم واقعاً روحیهاى دیگر نداشتند.
از طرفى روشنفکران غربزده که خیلى از آنها در دستگاههاى حکومت ظالم حضور داشتند، با حرف خودشان و با عمل خودشان به مردم اینجور تفهیم کرده بودند که شما عرضه ندارید؛ عرضهى هیچ کارى را ندارید؛ باید تقلید کنید. در علم تقلید کنید، در صنعت تقلید کنید، در فرهنگ تقلید کنید، در لباس تقلید کنید، در خوراک تقلید کنید، در حرف زدن تقلید کنید. حتّى کار را به جائى رساندند که یک وقتى گفتند: باید خط فارسى را تغییر بدهیم! ببینید چقدر یک ملت باید از استقلال و عزت نفس دور شده باشد که جرأت کنند کسانى بگویند خطّت را تغییر باید بدهید. خط فارسى که هزار سال میراث علمى ما با آن نوشته شده است، این را عوض کنیم، تغییر بدهیم، خط اروپائىها را بیاوریم و از آنها تقلید بکنیم؛ کار را به این جا رسانده بودند. امام آمد این روح حقارت را گرفت و در طول پانزده سال نهضت امام تا پیروزى انقلاب و از روز پیروزى انقلاب به نحو دیگرى تا ده سال عمر بابرکت آن بزرگوار، دائم روح خودباورى را در این ملت دمید: شما میتوانید، ما میتوانیم، شما قادرید، شما بزرگید، شما قدرتمندید.
این خودباورى و اعتماد به نفس ملى یکى از دو رکن اساسى پیشرفت هر کشور است. یک رکن، امکانات مادى است، اما امکانات مادى کافى نیست. یک ملت ممکن است امکانات مادى زیادى هم داشته باشد، اما به رشد و ترقى و تعالى نرسد؛ نتواند یک ملت عزیز و قدرتمند بشود. خوب، ما در دوران قبل از انقلاب همین نفت را داشتیم، همین گاز را داشتیم، همین معادن عظیم فلزات ذىقیمت را داشتیم، همین استعدادهاى درخشان و نیروى انسانىِ بااستعداد را داشتیم؛ اما در عین حال یک ملت دست سوم، گمنام در دنیا، توسرىخور قدرتهاى بزرگ، زیر یوغ یک حکومتى که فاسد بود، دستنشانده بود، متصل به دشمنان ملت بود، زندگى میکردیم. پس امکانات مادى کافى نیست، مؤلفههاى دیگرى لازم است؛ مؤلفههاى معنوى. یکى از مهمترین این مؤلفهها، همین خودباورى است، اعتماد به نفس است و اینکه یک ملت باور کند که میتواند. امام ملت ما را به این باور رساند که میتواند بایستاد؛ میتواند مقاومت کند؛ میتواند کشور خود را آزاد کند؛ میتواند نظامى را که خود به وجود آورده است، با کمال قدرت این نظام را حفظ کند؛ میتواند در دنیا، در سیاستهاى بینالملل اثر بگذارد، که همین جور هم شد. این همان عزت ملى است که من بیست روز قبل از این در سنندج در بین برادران کُردمان این مسئله را مطرح کردم. عزت ملى خیلى براى یک کشور مهم است. این عزت ملى فقط حرف هم نیست. این ترجمهى عملى در همهى عرصههاى زندگى ما دارد.
عزت ملى در مدیریت کشور به این معناست که یک دولت، یک نظام، به ملت خود متکى باشد، به مردم متکى باشد.
عزت ملى در مسائل اقتصادى به این است که کشور به قدرت خودکفائى برسد، بتواند اگر چیزى از دنیا نیاز دارد، میگیرد، چیزى هم دنیا به او نیاز داشته باشد و در مقابل از او بگیرد؛ مغلوب نباشد، مقهور نباشد.
عزت ملى در عرصهى علم به این است که جوان دانشجوى او، پژوهشگر او، عالمِ محقق او سعى کند مرزهاى علم را درنوردد – همین چیزى که ما گفتیم نهضت نرمافزارى و تولید علم – و علم را تولید کند. آن کسانى که دانش را به این نقطه رساندند، انسانهائى بودند که از لحاظ متوسط استعداد از ما اگر عقبتر نبودند، جلوتر نبودند. ما قرنها سابقهى درخشان علمى در تاریخ داریم و امروز هم باید بتوانیم علم را بسازیم، به وجود بیاوریم، کشف کنیم و در بناى علمى دنیا سهم عمدهاى داشته باشیم؛ این میشود عزت.
عزت یک ملت در سیاستهاى گوناگون و در تعاملش با کشورهاى دیگر و دولتها و قدرتها این است که از استقلالِ رأى برخوردار باشد. یک دولت، یک نظام در مقابل قدرتها آنچنان ظهور کند که نتوانند در هیچ مسئلهاى ارادهى خودشان را بر او تحمیل کنند.
عزت ملى در عرصهى فرهنگ به این است که یک ملت به سنتهاى خود پایبند باشد، براى آنها ارج قائل باشد، مقلد فرهنگهاى بیگانه و مهاجم نشود. این چیزى است که متأسفانه کشور ما در قبل از انقلاب، در طول صد سال یا بیشتر در مقابل این طوفان و این موج ویرانگر فرهنگ غرب، غرق شد که آثارش را ما هنوز هم داریم تحمل میکنیم؛ رنجهایش را ما هنوز هم داریم میبریم. عزت ملى به این است که یک ملت به سنتهاى خود اهمیت بدهد، احترام بگذارد، افتخار کند و به اینکه دیگران بگویند آقا شما مرتجعید، اعتناء نکند. امروز بعضى از کشورهاى اروپائى کارهائى میکنند که اگر آنها را در مقابل یک آدم عاقلِ متعارف بگذارید، جز خندهى تمسخرآمیز کارى نمیکند. میگوئیم: چرا میکنید؟ میگویند: این سنت ماست! به سنتهاى خودشان پایبندند؛ سنتهاى کهنهى پوسیده. آن وقت اگر ملتهاى دیگر به سنتهاى خودشان احترام بگذارند، پایبند باشند، آنها را طعن و تمسخر میکنند که چرا. نه، این خودباختگى مخالف با عزت ملى است. عزت ملى آن وقتى است که یک ملت در مقابل فرهنگ دیگران خودباخته نباشد؛ این عزت ملى است. در همهى عرصههاى زندگى عزت ملى ترجمه میشود، معنا دارد، مصداق دارد.
در نحوهى ادارهى کشور و ارتباط با انسانها، عزت ملى به این است که تک تک انسانها در یک جامعه مورد احترام قرار بگیرند. «امّا اخ لک فى الدّین و امّا نظیر لک فى الخلق»؛(۱) اگر همدین شماست، مورد احترام است؛ اگر همدین شما هم نیست، مورد احترام است. در جامعه هرکه انسان است، مورد احترام است؛ مورد تکریم است؛ این ایجاد عزت ملى میکند. اینها ابعاد گوناگون عزت ملى است که رهنمود امام بود؛ انگشت اشارهى امام بود.
نظام اسلامى هم در این سى سال با همین اعتماد به نفس پیش رفت. البته فراز و نشیب داشت، افت و خیز داشت؛ اما توقف نداشت؛ ملت توقف نکردند. این عزت ملت ما امروز در دنیا هم منعکس است. من قبول نمیکنم حرف آن کسانى را که تصور میکنند ملت ما به خاطر پایبندى به مبانى و اصول خود، در دنیا خوار شده است، از چشم افتاده است؛ ابداً. ما دشمن داریم. دشمنان ما یک جبههى متحدى می باشند متشکل از قدرتهاى مداخلهگر و زورگوى عالم. اینها وقتى ببینند یک کشورى از مدار آنها خارج شد – کشورهائى که اینها به عنوان اقمار خودشان در مدار خود نگه داشته بودند – مثل کشور ایران که با انقلاب اسلامى از مدار آنها خارج شد، سعى میکنند با او مقابله کنند، او را بکوبند؛ تحقیر میکنند؛ وسائل تبلیغاتىشان هم زیاد است. این معنایش این نیست که ما عزت خودمان را از دست دادیم. نه، در اعماق دل همان کسانى که دشمن اسلام و دشمن جمهورى اسلامى می باشند، احترام امام و ملت ایران رسوخ یافته است.
راه این ملت بزرگ ما که پروردهى بیانات امام و هدایتهاى امام است، براى رسیدن به اوج اعتلاء و پیشرفت عبارت است از اینکه این عزت ملى را در همهى عرصهها حفظ کند. این ملت میتواند به اوج اعتلاء برسد، که وقتى یک ملت قوى شد، اعتلاء مادى و معنوى پیدا کرد، امنیت او هم کامل خواهد شد. یعنى آسیبپذیرى او از بین خواهد رفت؛ دشمنان دیگر طمع نمیکنند. اگر ملت ما میخواهد به امنیت کامل برسد، اگر میخواهد دشمنان دیگر جرأت تهدید او را پیدا نکنند، باید همین راه را برود. اگر پیشرفت و عدالت را میخواهد، همین راه را باید برود. خطر بزرگ براى کشور ما جدا شدن از مردم است؛ جدا شدن از ارزشهاى اسلامى است؛ جدا شدن از خط مبارک امام است؛ اینها براى کشور ما خطر است. اگر این استخوانبندى محکم که انقلاب به وجود آورد حفظ بشود، خیلى از مشکلات را در گوشه و کنار در طول زمان میشود ترمیم کرد. نگذارید این استخوانبندى محکم شکسته بشود، که اگر شکسته شد، هیچ زخمى هم دیگر درمان پیدا نخواهد کرد، هیچ گوشهى خرابى هم دیگر ترمیم نخواهد شد. استخوانبندى مستحکم نظام اسلامىاى را که امام آن را به ما یاد داده است، باید حفظ کنیم. من خدا را شکر میکنم که در طول این سى سال، ملت ایران و مسئولین کشور توانستند به قدر وسع خودشان این راه را دنبال کنند، تعقیب بکنند. البته کم و زیاد داشته است، افت و خیز بوده است؛ در یک دوره بهتر، در یک دوره کمتر، اما این حرکت به طور مستمر ادامه پیدا کرده است تا امروز، و به توفیق الهى به همت شما مردم، بخصوص به همت شما جوانها، این راه همچنان تا پیروزى نهائى ادامه پیدا خواهد کرد.
چند کلمه در باب انتخابات بگویم. مسئلهى حساس مهمِ سرنوشتساز کشور ما انتخابات است در همهى دورهها؛ چه انتخابات مجلس و مجلس خبرگان و چه بخصوص انتخابات ریاست جمهورى که چند روز دیگر است. چند تا نکته را من در باب انتخابات میگویم:
نکتهى اول این است که از دو سه ماه قبل از این، رادیوهاى بیگانه آغاز کردند به بدنام کردن و مخدوش کردن چهرهى انتخابات در کشورمان، براى بدبین کردن مردم. گاهى گفتند: این انتخابات نیست، انتصابات است. گاهى گفتند: این یک بازى کنترل شدهى داخل حکومت است؛ گفتند: این کاندیداها خودشان دارند بازى میکنند؛ نامزدهاى مختلف که مىبینید با هم اختلاف نظر دارند، اینها همه ظاهرسازى است، بازى است. گاهى گفتند: در انتخابات قطعاً تقلب انجام خواهد گرفت؛ هر وقتى یک چیزى گفتند. مقصود از همهى این تخریبها یک چیز است و او اینکه میخواهند ملت در انتخابات، مشارکت قوى و نمایانى نکند؛ این را میخواهند. من به شما عرض میکنم: عزیزان من! ملت عزیز ایران! ملت باهوش و بیدار ایران! ملت تجربه شده و آزمودهى ایران که در طول این سى سال از این همه گردنههاى سخت عبور کردید! بدانید؛ با مردمسالارىِ شما مخالفند. دشمن با همین حضور شما، با همین انتخاب شما مخالف است. میخواهند پشتوانهى نظام را که مردم می باشند و آراء مردم است، از نظام بگیرند؛ میفهمند چه کار دارند میکنند. واى به حال آن کسانى که نادانسته، از روى غفلت، همان حرف آنها را تکرار کنند و همان مقصود آنها را در داخل تحقق ببخشند. آنها دارند امید را از مردم میگیرند. ملت ایران سرافراز است به اینکه توانسته در طول این سى سال مسئولین را خودش معین کند. مسئولین بلندمرتبهى نظام از صدر تا ذیل به وسیلهى مردم انتخاب شدهاند؛ رهبرى هم به وسیلهى مردم انتخاب میشود با واسطهى انتخابات خبرگان، ریاست جمهورى، مجلس شوراى اسلامى، شوراهاى گوناگون؛ این جزو افتخارات نظام است، میخواهند این را از مردم بگیرند؛ چون میدانند نظام با این مستحکم میشود. من به شما عرض میکنم: هر کسى به استحکام این نظام علاقهمند است، هر که به اسلام علاقهمند است، هر که به ملت ایران علاقهمند است، براى او عقلاً و شرعاً واجب است که در این انتخابات شرکت کند.
نکتهى دوم در باب انتخابات. عزیزان من! نامزدهاى مختلف هر کدام طرفدارانى دارند، علاقهمندانى دارند. علاقهمندان این نامزد نمیتوانند اعتراض کنند به علاقهمندان آن نامزد که شما چرا به او علاقهمندى، به نامزد مورد علاقهى من علاقهاى ندارى. نه، این جزو افتخارات کشور ماست. اشخاص گوناگون مىآیند؛ با منشهاى مختلف، با سلائق مختلف، با شیوههاى گوناگون کار، در مقابل مردم قرار میگیرند. یک عده این را مىپسندند، یک عده آن را مىپسندند، یک عده آن را مىپسندند؛ این افتخار است؛ این خوب است. هر کدام از نامزدهاى محترم هم طرفدارانى دارند. بعضىها از این طرفداران متعصب هم می باشند، خیلى علاقهمند سرسختند به آن نامزد خودشان. خیلى خوب، باشند، حرفى نیست؛ اما مواظب باشید، مراقب باشید که این علاقهمندىها به اصطکاک نینجامد؛ به اغتشاش نینجامد. شما دارید براى عقیدهى خودتان، براى ایمان خودتان تلاش میکنید؛ نگذارید دشمنِ این ایمان، دشمنِ این آرمان از شما سوء استفاده کند.
من شنیدم و اطلاع پیدا کردم که در خیابانها بعضى از جوانان طرفداران نامزدها میروند – حالا من دربارهٔى این رفتن تو خیابانها حرفى نمیزنم – اما مؤکداً میگویم: مبادا این خیابانگردىها به مقابله، به مجادله، به درگیرى بینجامد؛ مواظب باشید. اگر کسى دیدید که اصرار بر اغتشاش و درگیرى دارد، بدانید او یا خائن است، یا بسیار غافل است.
نکتهى سوم دربارهٔى انتخابات. خودِ نامزدهاى محترم هم مراقب باشند. نمىپسندد انسان که ببیند یک نامزدى، چه در نطقهاى تبلیغاتى، چه در سخنرانى، چه در تلویزیون، چه در غیر تلویزیون، براى اثبات خود متوسل بشود به نفى آن دیگرى، آن هم با یک استدلالهاى گوناگون؛ به نظر من این درست نیست. قبلاً هم من یک توصیهاى در این مورد کردم، حالا هم در این روزهاى آخر عرض میکنم. نامزدها همه براى یک هدف دارند کار میکنند. هر کسى به نظر خودش یک احساس مسئولیتى، تکلیفى دارد، مىآید میدان. من با مناظره و معارضه و گفتگو و انتقاد مخالفتى ندارم؛ اما سعى کنید این در چهارچوبهاى درست شرعى و دینى انجام بگیرد. مردم، مردم بیدارى می باشند، میفهمند، میدانند. این چهار نفر نامزدى که از شوراى نگهبان تأیید شدهاند و در اجتماعات گوناگون سخنرانى میکنند، خودِ آن نامزدهاى محترم توجه کنند، مراقبت کنند که در این سخنرانىها، در این اظهارات، جورى نباشد که منتهى بشود به ایجاد دشمنى و ایجاد نقار؛ با برادرى و با مهربانى پیش بروند. البته اختلاف نظر، اختلاف رأى، اختلاف سلیقه، در مسائل گوناگون، در مسائل شخصى، در مسائل عمومى، یک امر طبیعى است؛ اشکالى هم ندارد. نگذارید این به اغتشاش منتهى بشود. این را خود نامزدهاى محترم هم توجه کنند.
مطلب چهارم. بنده در این انتخابات یک رأى بیشتر ندارم، آن رأى را هم به نظرم میرسد که کسى به طور مشخص نمیداند، حالا ممکن است کسانى حدس بزنند. من به کسى نمیگویم، نگفتهام و نخواهم گفت به چه کسى رأى بدهید، به چه کسى رأى ندهید؛ رأى من مربوط به خود من است. این مال ملت است. آنچه که من از مردم میخواهم، عبارت است از اینکه همه با همهى قوا، با همهى توان، با همهى نشاط، در روز بیست و دوى خرداد پاى صندوقهاى رأى حاضر بشوند و رأى بدهند. خداى متعال با آن ملتى است که مىاندیشد، تصمیم میگیرد، انتخاب میکند، و براى خدا و در راه خدا به آن انتخاب عمل میکند.
پروردگارا ! برکات خود و رحمت خود را بر این ملت نازل کن. پروردگارا ! روح مطهر امام بزرگوارمان را با اولیائت محشور کن. پروردگارا ! روح دو فرزند جوان امام بزرگوارمان را که از دنیا رفتند و به او پیوستند، با امام بزرگوار و با اولیائشان محشور کن. پروردگارا ! شهداى عزیز ما را که جمع کثیرى از آنها در همسایگى این مرقد شریف آرمیدهاند، و همهى شهداى اسلام را با اولیائت محشور بفرما.
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته
۱) نهج البلاغه، نامهى ۵۳
۱۳۸۹/ امام دعواى شخصى ندارد؛ اما در دایرهى مکتب، با قاطعیت کامل، جاذبه و دافعهى خود را اعمال میکند
خطبهى اول
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
و الحمد للَّه ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نتوکّل علیه و نستغفره و نتوب الیه و نصلّى و نسلّم على حبیبه و نجیبه و خیرته فى خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشیر رحمته و نذیر نقمته سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداه المهدیّین المعصومین سیّما بقیّهاللَّه فى الأرضین و صلّ على ائمّه المسلمین و حماه المستضعفین و دعات الى اللَّه
اوصیکم عباد اللَّه و نفسى بتقوى اللَّه
همهى برادران و خواهران عزیز نمازگزار را توصیه میکنم به رعایت تقوا؛ که خداى متعال میفرماید: «یا ایّها الّذین امنوا اتّقوا اللَّه و قولوا قولا سدیدا. یصلح لکم اعمالکم و یغفر لکم ذنوبکم و من یطع اللَّه و رسوله فقد فاز فوزا عظیما».(۱) تقواى الهى را در رفتار، در گفتار، حتّى در پندار خود باید رعایت کنیم؛ یعنى مراقب باشیم در رفتار خود، در کردار خود، در گفتار خود، ذرهاى از رضاى الهى و حق، تعدى و تجاوز نکنیم. امیدوارم خداوند متعال به این بندهى حقیر توفیق بدهد که امروز بتوانیم با تمسک به این اصل اساسى قرآنى – یعنى سخن گفتن بر اساس تقوا – عرایض خود را عرض کنیم.
این روزها ایام عید ولادت صدیقهى کبرى و فاطمهى زهرا، بانوى دو عالم، سیدهى نساء عالمین (سلام اللَّه علیها) است. از روح ملکوتى این بندهى خالص الهى مدد بگیریم و انشاءاللَّه این نماز جمعه را که به مناسبت بیست و یکمین سالگرد رحلت امام راحل (رضوان اللَّه تعالى علیه) است، با احترام و تکریم به مقام این آیت عظماى پروردگار برگزار کنیم و یاد و نام مبارک و ماندگار امام بزرگوارمان را همچنان که در این بیست و یک سال، ملت ما به بهترین وجهى در دل و جان خود، در زبان خود، در فضاى زندگى خود حفظ کردهاند، باز هم حفظ کنیم و به پیش ببریم.
امروز دربارهٔى امام بزرگوار در خطبهى اول عرایضى را عرض میکنم؛ نگاه به امام از منظر یک شاخص. این نگاه از این جهت اهمیت پیدا میکند که چالش اصلى همهى تحولات بزرگ اجتماعى – از جمله انقلابها – صیانت از جهتگیرىهاى اصلى این انقلاب یا این تحول است. این مهمترین چالش هر تحول عظیم اجتماعى است که هدفهائى دارد و به سمت آن هدفها حرکت و دعوت میکند. این جهتگیرى باید حفظ شود. اگر جهتگیرى به سمت هدفها در یک انقلاب، در یک حرکت اجتماعى صیانت نشود و محفوظ نماند، آن انقلاب به ضد خود تبدیل خواهد شد؛ در جهت عکس اهداف خود عمل خواهد کرد. لذا شما در قرآن ملاحظه میکنید که در سورهى مبارکهى هود، خداى متعال به پیغمبرش میفرماید: «فاستقم کما امرت و من تاب معک و لاتطغوا انّه بما تعملون بصیر».(۲) پیغمبر را امر میفرماید به استقامت. استقامت، یعنى پایدارى؛ راه را مستقیم ادامه دادن؛ در جهت درست حرکت کردن. نقطهى مقابل این حرکت مستقیم در این آیهى شریفه، طغیان قرار داده شده است؛ «و لاتطغوا». طغیان، یعنى سرکشى؛ منحرف شدن. به پیغمبر میفرماید: هم تو – شخصاً – هم کسانى که همراه تو و با تو می باشند، این راه را درست ادامه بدهید و منحرف نشوید؛ «انّه بما تعملون بصیر». مرحوم علامهى طباطبائى بزرگوار در تفسیر المیزان میفرماید: لحن این آیه، لحن تشدد است؛ هیچ نشانهى رحمت در این آیه نیست. خطاب به خود پیغمبر است؛ «من اشخاص النّبىّ بالذّکر». در درجهى اول، خود پیغمبر را مخاطب قرار میدهد: «فاستقم». لذا این آیه به نحوى است که پیغمبر اکرم دربارهٔى سورهى هود فرمودند: «شیّبتنى سوره هود»؛ سورهى هود مرا پیر کرد. این به خاطر همین آیه است. در روایت است که آن بخشى از سورهى هود که پیغمبر میفرماید «من را پیر کرد»، همین آیهى مبارکه است؛ به خاطر تشدیدى که در این آیه هست. در حالى که در یک جاى دیگر قرآن هم دارد: «فلذلک فادع و استقم کما امرت»،(۳) اما عنوان «فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا» – منحرف نشوید، از راه برنگردید – خطاب سختى است که به خود پیغمبر است. این خطاب، دل پیغمبر را میلرزاند. این به خاطر همین است که تغییر جهتگیرىها و منحرف شدن از راه اصلى – که هویت اصلى هر انقلابى به آن جهتگیرىهاست و در واقع، سیرت انقلابها همین جهتگیرىهاى اصلى است – بکلى راه را عوض میکند و این انقلاب به هدفهاى خود نمیرسد. اهمیت این قضیه از این باب است که تغییر جهتگیرىها تدریجى است، نامحسوس است؛ اینجور نیست که از اول کار، این تغییر جهتگیرى با ۱۸۰ درجه اتفاق بیفتد؛ اول با زاویههاى خیلى کوچکتر، این تغییر آغاز میشود؛ هرچه ادامه پیدا میکند، فاصلهى راه اصلى – که صراط مستقیم است – با این انحراف، روزبهروز بیشتر میشود. این یک جهت است.
جهت دیگر این است که آن کسانى که در پى تغییر هویت انقلاب بر مىآیند، معمولاً با پرچم رسمى و با تابلو جلو نمىآیند؛ آنچنانى حرکت نمیکنند که معلوم بشود اینها دارند با این حرکت مخالفت میکنند؛ حتّى گاهى به عنوان طرفدارى از حرکت انقلاب، یک اقدامى میکنند، یک اظهارى میکنند، کارى میکنند، زاویه ایجاد میکنند؛ انقلاب از جهتگیرى خود بکلى دور مىافتد، برکنار میشود.
براى اینکه این جهتگیرى غلط و این انحراف اتفاق نیفتد، احتیاج به شاخصهاى معینى هست. باید سر راه، شاخصهائى وجود داشته باشد. اگر این شاخصها بود، روشن بود، واضح بود، در معرض دید مردم بود، انحراف اتفاق نمىافتد؛ اگر کسى هم در جهت انحراف کار کند، از نظر تودهى مردم شناخته میشود؛ اما اگر شاخصى وجود نداشت، آن وقت خطر جدى خواهد شد.
خوب، شاخص در انقلاب ما چیست؟ این خیلى مهم است. سى سال است که ما در جهت این انقلاب حرکت میکنیم. ملت ما بصیرت به خرج دادند، شجاعت به خرج دادند، حقاً و انصافاً لیاقت به خرج دادند. این انقلاب را سى سال است شما دارید جلو میبرید؛ اما خطر وجود دارد. دشمن انقلاب، دشمن امام بیکار نمىنشیند؛ سعى میکند این انقلاب را از پا در بیاورد. چه جور؟ با منحرف کردن راه انقلاب. بنابراین لازم است ما شاخص داشته باشیم.
من عرض میکنم بهترین شاخصها، خود امام و خط امام است. امام بهترین شاخص براى ماست. اگر این تشبیه با همهى فاصلهاى که وجود دارد، به نظر برسد، عیبى ندارد که تشبیه کنیم به وجود مقدس پیغمبر که قرآن میفرماید: «لقد کان لکم فى رسولاللَّه اسوه حسنه لمن کان یرجوا اللَّه و الیوم الاخر».(۴) خود پیغمبر اسوه است؛ رفتار او، کردار او، اخلاق او. یا در یک آیهى شریفهى دیگر میفرماید: «قد کانت لکم اسوه حسنه فى ابراهیم و الّذین معه»؛(۵) ابراهیم و یاران ابراهیم اسوهاند. در اینجا یاران ابراهیمِ پیغمبر هم ذکر شدهاند تا کسى نگوید که پیغمبر معصوم بود یا ابراهیم معصوم بود، ما نمیتوانیم از آنها تبعیت کنیم؛ نه، «قد کانت لکم اسوه حسنه فى ابراهیم و الّذین معه اذ قالوا لقومهم انّا براء منکم و ممّا تعبدون من دون اللَّه کفرنا بکم» تا آخر آیهى شریفه.
در مورد امام بزرگوار که شاگرد این مکتب و دنبالهروِ راه این انبیاى عظام است، همین معنا صدق میکند. خود امام برجستهترین شاخصهاست؛ رفتار امام، گفتار امام. خوشبختانه بیانات امام در دسترس است، تدوین شده است. وصیتنامهى امام آشکارا همهى مافىالضمیر امام را براى آیندهى انقلاب تبیین میکند. نباید اجازه داد این شاخصها غلط تبیین شوند، یا پنهان بمانند، یا فراموش بشوند. اگر این شاخصها را ما بد تبیین کردیم، غلط ارائه دادیم، مثل این است که یک قطبنما را در یک راه از دست بدهیم، یا قطبنما از کار بیفتد. فرض کنید در یک مسیر دریائى یا در یک بیابان که جادهاى هم وجود ندارد، قطبنماى انسان آسیب ببیند و از کار بیفتد؛ انسان متحیر میماند. اگر نظرات امام، بد بیان شد، بد تبیین شد، مثل این است که قطبنما از کار بیفتد، راه گم میشود؛ هر کسى به سلیقهى خود، به میل خود حرفى میزند. بدخواهان هم در این میان از فرصت استفاده میکنند، راه را جورى تبیین میکنند که ملت به اشتباه بیفتد.
مواضع امام بایستى به طور روشن و واضح – همان طور که خود او گفت، همان طور که خود او نوشت – تبیین شود؛ این ملاک راه امام و خط امام و صراط مستقیم انقلاب است. یک نفر صریح میگوید من امام را قبول ندارم – این بحث دیگرى است – خیلى خوب، پیروان امام و طرفداران امام با کسى که صریح بگوید من امام را قبول ندارم، راه او را غلط میدانم، حسابشان روشن است؛ اما اگر قرار است در خط امام، با اشارهى انگشت امام، این انقلاب پیش برود، باید معلوم باشد، روشن باشد و مواضع امام بزرگوارمان بدرستى تبیین شود.
نباید براى خوشامد این و آن، برخى از مواضع حقیقى امام را یا انکار کرد، یا مخفى نگه داشت. بعضى اینجور فکر میکنند – و این فکر غلطى است – که براى اینکه امام پیروان بیشترى پیدا کند، کسانى که مخالف امام می باشند، آنها هم به امام علاقهمند شوند، بایستى ما بعضى از مواضع صریح امام را یا پنهان کنیم یا نگوئیم یا کمرنگ کنیم؛ نه، امام هویتش، شخصیتش به همین مواضعى است که خود او با صریحترین بیانها، روشنترین الفاظ و کلمات، آنها را بیان کرد. همینها بود که دنیا را تکان داد. همین مواضع صریح بود که تودههاى عظیم را مشتاق ملت ایران و بسیارى را پیرو ملت ایران کرد. این نهضت عظیم جهانى که شما امروز در گوشه و کنار دنیاى اسلام نشانههاى آن را مىبینید، از این طریق به راه افتاد.
امام را صریح باید آورد وسط میدان. مواضعش بر علیه استکبار، مواضعش بر علیه ارتجاع، مواضعش بر علیه لیبرال دموکراسى غرب، مواضعش بر علیه منافقان و دورویان را باید صریح گذاشت. کسانى که تحت تأثیر آن شخصیت عظیم قرار گرفتند، این مواضع را دیدند و تسلیم شدند. نمیشود به خاطر اینکه زید و عمرو از امام خوششان بیاید، ما مواضع امام را پنهان کنیم یا پوشیده کنیم یا آن چیزهائى که به نظرمان تند مىآید، کمرنگ کنیم. عدهاى در یک دورانى – که ما آن دوران را به یاد داریم؛ دوران جوانىهاى ما – براى اینکه اسلام علاقهمندان و طرفدارانى پیدا کند، بعضى از احکام اسلام را کمرنگ میکردند، ندیده میگرفتند؛ حکم قصاص را، حکم جهاد را، حکم حجاب را انکار و پنهان میکردند، میگفتند اینها از اسلام نیست، قصاص از اسلام نیست، جهاد از اسلام نیست، براى اینکه فلان مستشرق یا فلان دشمن مبانى اسلامى از اسلام خوشش بیاید! این غلط است. اسلام را با کلیتش بایستى بیان کرد.
امام منهاى خط امام، آن امامى نیست که ملت ایران به نفس او، به هدایت او جانشان را کف دست گرفتند، فرزندانشان را به کام مرگ فرستادند، از جان و مالشان دریغ نکردند و بزرگترین حرکت قرن معاصر را در این نقطهى عالم به وجود آوردند. امام منهاى خط امام، امام بىهویت است. سلب هویت از امام، خدمت به امام نیست. مبانى امام، مبانى روشنى بود. این مبانى – اگر کسى نخواهد مجامله کند، تعارف کند – در کلمات امام، در بیانات امام، در نامههاى امام، و بخصوص در وصیتنامهى امام – که کوتاه شدهى همهى آن مواضع است – منعکس است. این مبانى فکرى همان چیزى است که آن موج عظیم و سهمگین را علیه غارتگرىهاى غرب و یکهتازىهاى آمریکا در دنیا به وجود آورد. شما خیال میکنید اینکه رئیس جمهورهاى گوناگون آمریکا به هر کشورى از این کشورهاى آسیا و خاورمیانه سفر کردند، حتّى در بعضى از کشورهاى اروپائى مردم جمع شدند و علیه آنها شعار دادند، همیشه اینجور بود؟ نه، این حرکت امام بود، افشاگرى امام بود، موضعگیرى امام بود که استکبار را رسوا کرد، صهیونیسم را رسوا کرد، و روح مقاومت را در ملتها و بخصوص در جوامع اسلامى زنده کرد.
این کجاندیشى است که ما مواضع امام را انکار کنیم. این کجاندیشى را هم متأسفانه بعضاً کسانى انجام میدهند که یک وقتى خودشان جزو مروجان افکار امام بودند یا جزو پیروان امام بودند. حالا به هر دلیلى راهها کج میشود، هدفها گم میشود، یک عدهاى برمیگردند؛ بعد از آنکه سالهاى متمادى براى امام و براى این هدفها حرف زدند و حرکت کردند، در مقابل این اهداف و این مبانى مىایستند و آن حرفها را میزنند!
خوب، خط امام اجزائى دارد. مهمترینِ آنچه که در مورد خط امام و راه امام میشود گفت، چند نکته است که من عرض میکنم. و بخصوص به جوانها عرض میکنم: بروید وصیتنامهى امام را بخوانید. امامى که دنیا را تکان داد، امامى است که در این وصیتنامه منعکس است، در این آثار و گفتار منعکس است.
اولین و اصلىترین نقطه در مبانى امام و نظرات امام، مسئلهى اسلام ناب محمدى است؛ یعنى اسلام ظلمستیز، اسلام عدالتخواه، اسلام مجاهد، اسلام طرفدار محرومان، اسلام مدافع حقوق پابرهنگان و رنجدیدگان و مستضعفان. در مقابل این اسلام، امام اصطلاح «اسلام آمریکائى» را در فرهنگ سیاسى ما وارد کرد. اسلام آمریکائى یعنى اسلام تشریفاتى، اسلام بىتفاوت در مقابل ظلم، در مقابل زیادهخواهى، اسلام بىتفاوت در مقابل دستاندازى به حقوق مظلومان، اسلام کمک به زورگویان، اسلام کمک به اقویا، اسلامى که با همهى اینها میسازد. این اسلام را امام نامگذارى کرد: اسلام آمریکائى.
فکر اسلام ناب، فکر همیشگى امام بزرگوار ما بود؛ مخصوص دوران جمهورى اسلامى نبود؛ منتها تحقق اسلام ناب، جز با حاکمیت اسلام و تشکیل نظام اسلامى امکانپذیر نبود. اگر نظام سیاسى کشور بر پایهى شریعت اسلامى و تفکر اسلامى نباشد، امکان ندارد که اسلام بتواند با ستمگران عالم، با زورگویان عالم، با زورگویان یک جامعه، مبارزهى واقعى و حقیقى بکند. لذا امام حراست و صیانت از جمهورى اسلامى را اوجب واجبات میدانست. اوجب واجبات، نه از اوجب واجبات. واجبترین واجبها، صیانت از جمهورى اسلامى است؛ چون صیانت اسلام – به معناى حقیقى کلمه – وابستهى به صیانت از نظام سیاسى اسلامى است. بدون نظام سیاسى، امکان ندارد.
امام جمهورى اسلامى را مظهر حاکمیت اسلام میدانست. براى همین، امام جمهورى اسلامى را دنبال کرد، در راهش آن همه تلاش کرد و با آن شدت و حدت و اقتدار پاى جمهورى اسلامى ایستاد. امام که دنبال قدرت شخصى نبود؛ امام دنبال این نبود که خودش بتواند قدرتى پیدا کند. مسئلهى امام، مسئلهى اسلام بود؛ لذا پاى جمهورى اسلامى ایستاد. این مدل نو را امام به دنیا عرضه کرد؛ یعنى مدل جمهورى اسلامى.
اساسىترین مسئله در جمهورى اسلامى، مبارزه با حاکمیتهاى زورگویانه و اقتدارطلب دنیاست که در شکلهاى مختلف خودش را نشان میدهد. حکومت دیکتاتورى و اقتدارطلب، فقط حکومت پادشاهان نیست؛ این یکى از انواع حکومت دیکتاتورى است. آن زمان دیکتاتورىهاى چپ وجود داشت، که دیکتاتورى یکحزبى در کشورها بود؛ هر کار میخواستند، با آحاد ملت میکردند؛ کسى هم به ملت پاسخگو نبود. در واقع ملت دست یک اقلیت محدودى زندانى بود. این هم یک نوع دیکتاتورى بود. یک نوع دیکتاتورى هم دیکتاتورى سرمایهداران است که در نظامهاى بظاهر مردمسالار – نظامهاى لیبرال دموکراسى – تجلى پیدا میکند. این هم نوعى دیکتاتورى است، منتها دیکتاتورى بسیار هوشمندانه و غیر مستقیم؛ در واقع دیکتاتورى سرمایهدارها و صاحبان ثروتهاى بزرگ است.
امام جمهورى اسلامى را در مقابل این طاغوتهاى بشرى به وجود آورد؛ اسلام را – که در دل اسلامیت، تکیهى به مردم و رأى مردم و خواست مردم وجود دارد – معیار اصلى این نظام قرار داد. بنابراین جمهورى اسلامى، هم جمهورى است، یعنى متکى به آراء مردم است؛ هم اسلامى است، یعنى متکى به شریعت الهى است. این یک مدل نو است؛ این یکى از شاخصهاى عمدهى در خط امام است. هر کسى دربارهٔى حاکمیت نظام جمهورى اسلامى برخلاف این فکر کند، برخلاف فکر امام است؛ مدعى نشود که او دنبالهروِ امام است، در عین حال این فکر را دارد؛ نه، فکر امام این است. این واضحترین خط از خطوط اندیشهى امام است.
یک شاخص دیگر در برنامهى امام و خط امام و راه مستقیم امام، مسئلهى جاذبه و دافعهى امام بود. انسانهاى بزرگ، جاذبه و دافعهشان هم میدان وسیع و گستردهاى دارد. همه جاذبه و دافعه دارند. شما با رفتار خودتان، یکى را به خودتان علاقهمند و متمایل میکنید، یکى هم از شما میرنجد؛ این جاذبه و دافعه است. اما انسانهاى بزرگ، جاذبهشان یک طیف وسیعى را به وجود مىآورد؛ دافعهى آنها هم همین طور، یک طیف عظیمى را به وجود مىآورد. جاذبه و دافعهى امام تماشائى است.
آنچه که مبنا و معیار جاذبهى امام و دافعهى امام بود، باز مکتب بود، اسلام بود؛ درست همان طورى که امام سجاد (سلام اللَّه علیه) در دعاى صحیفهى سجادیه – دعاى ورود در ماه رمضان – به خداوند متعال عرض میکند. مکرر عرض کردهایم که دعاهاى امام سجاد واقعاً جزو برترین گنجینههاى معارف اسلامى است. در این دعاها معارفى وجود دارد که انسان اینها را از روایات و آثار روائى نمیتواند به دست بیاورد؛ در دعاها صریح اینها بیان شده است. در دعاى چهل و چهارم صحیفهى سجادیه – که دعاى ورود در ماه رمضان است و امام سجاد آن را میخواندند – حضرت چیزهائى را از خداى متعال براى ماه رمضان درخواست میکنند؛ از جملهى چیزهائى که درخواست میکنند، این است: «و ان نسالم من عادانا»؛ پروردگارا! از تو میخواهیم که با همهى دشمنانِ خودمان صلح کنیم، سلم و مدارا پیشه کنیم. بعد بلافاصله میفرمایند: «حاشى من عودى فیک و لک فأنه العدوّ الّذى لانوالیه و الحرب الّذى لانصافیه»؛ مگر آن دشمنى که من به خاطر تو با او دشمنى کردم، در راه تو با او دشمنى کردم. این دشمنى است که ما هرگز با او دم از آشتى نخواهیم زد و دل ما با او صاف نخواهد شد.
امام اینجورى بود؛ دشمنىِ شخصى با کسى نداشت. اگر کدورتهاى شخصىاى هم بود، امام زیر پا میگذاشت؛ اما دشمنى به خاطر مکتب، براى امام بسیار جدى بود. همان امامى که از اول آغاز نهضت در سال ۱۳۴۱ روى تودهى مردم، انواع و اقسام افکار گوناگون در میان مردم، اینجور آغوش باز کرده بود، مردم را از اهل هر قومى، از اهل هر گروه و مذهبى، با آغوش باز میپذیرفت، همین امام در اول انقلاب یک مجموعههائى را از خود طرد کرد. کمونیستها را صریح طرد کرد. آن روز براى خیلى از ماها که در اول انقلاب دستاندرکار مبارزه بودیم، این کار امام عجیب بود. در همان اوائل انقلاب، امام صریح در مقابل کمونیستها موضعگیرى کرد و اینها را از خودش جدا کرد. در مقابل لیبرالمسلکها و دلباختگان به نظامهاى غربى و فرهنگ غربى، امام قاطعیت نشان داد؛ اینها را از خود دور کرد، از خود جدا کرد؛ هیچ رودربایستى و ملاحظهاى نکرد. مرتجعین را – کسانى که حاضر نبودند حقائق الهى و روح قرآنى احکام اسلامى را قبول کنند و تحول عظیم را بپذیرند – از خودش طرد کرد. امام بارها مرتجعین را با تعبیرات سخت و تلخ محکوم کرد، از خود دور کرد. در تبرّى از اشخاصى که در دائرهى فکرى و مبانى اسلامى او قرار نمیگرفتند، امام تأمل نکرد؛ در حالى که با آنها هم دشمنى شخصى نداشت.
شما ملاحظه کنید به وصیتنامهى امام؛ امام در همین وصیتنامه خطاب میکند به کمونیستهائى که در داخل جنایت کرده بودند و به خارج کشور گریخته بودند. لحن امام را ملاحظه کنید. به اینها میگوید: شما داخل کشور بیائید و مجازاتى را که قانون و عدالت براى شما میگذارد، تحمل کنید و مجازات شوید. یعنى بیائید اعدام را یا حبس را یا سایر مجازاتها را تحمل کنید، براى اینکه خودتان را از عذاب الهى و نقمت الهى نجات دهید. با اینها دلسوزانه حرف میزند. میفرماید: اگر شهامت این را هم ندارید که بیائید مجازات خودتان را قبول کنید، لااقل آنجا که هستید، راهتان را عوض کنید، توبه کنید؛ با ملت ایران، با نظام اسلامى، با حرکت اسلامى مقابله نکنید؛ براى قدرتمندان و زورگویان، پیادهنظام نباشید.
امام دعواى شخصى ندارد؛ اما در دائرهى مکتب، با قاطعیت کامل، جاذبه و دافعهى خود را اعمال میکند. این یک شاخص عمده از زندگى امام و مکتب امام است. تولّى و تبرّى در عرصهى سیاست هم باید تابع تفکر و فکر و مبانى اسلامى و مذهبى باشد؛ اینجا هم باید انسان ملاک و معیار را این قرار بدهد؛ ببیند خداى متعال از او چه میخواهد.
با این روشى که امام در پیش گرفته بود و در گفتار و کردار او منعکس بود، نمیشود انسان خود را در خط امام بداند، دنبالهروِ امام بداند، اما با کسانى که صریحاً پرچم معارضهى با امام و اسلام را بلند میکنند، خودش را در یک جبهه تعریف کند. نمیشود قبول کرد که آمریکا و انگلیس و سیا و موساد و سلطنتطلب و منافق بر روى یک محورى توافق کنند، حول یک محورى جمع بشوند، بعد آن محور باز ادعا کند که من خط امامم! این نمیشود، این قابل قبول نیست.
نمیشود با هر کس و ناکسى ائتلاف کرد. باید ببینیم دشمنان دیروز امام در برابر ما چه موضعى میگیرند. اگر دیدیم مواضع ما جورى است که آمریکاى مستکبر، صهیونیست غاصب، مزدوران قدرتهاى گوناگون، مخالفین و معاندین امام و اسلام و انقلاب از ما تجلیل میکنند، احترام میکنند، بایستى در مواضعمان شک کنیم؛ باید بدانیم که راه درست و مستقیم را نمیرویم. این معیار است، این یک ملاک است. امام هم بارها بر همین تکیه میکرد. امام میفرمود – در نوشتهجات امام وجود دارد، در اسناد قطعى فرمایشات امام این هست – که اگر از ما تعریف کردند، بدانیم که خیانتکاریم. این خیلى مهم است.
کسانى بیایند درست در خط مقابل امام حرکت کنند، دربارهٔى مسئلهى قدس در روز قدس آنجور موضعگیرى کنند، در روز عاشورا آن فضاحت را به بار بیاورند، بعد ما با کسانى که با اساس مبناى امام و حرکت امام صریحاً مخالفند، اظهار همراهى کنیم، خودمان را در کنار اینها قرار بدهیم و تعریف کنیم، یا در مقابل اینها سکوت کنیم؛ در عین حال بگوئیم ما دنبالهروِ امامیم! این امکان ندارد، این قابل قبول نیست. ملت هم این را خوب فهمیدند. ملت این را مىبیند، میداند، میشناسد، میفهمد.
یک شاخص دیگر در مشى امام و خط امام که خیلى مهم است، مسئلهى محاسبات معنوى و الهى است. امام در تصمیمگیرىهاى خود، در تدابیر خود، محاسبات معنوى را در درجهى اول قرار میداد. یعنى چه؟ یعنى انسان براى هر کارى که میخواهد بکند، در درجهى اول هدفش کسب رضاى الهى باشد؛ کسب پیروزى نباشد، به دست گرفتن قدرت نباشد، کسب وجاهت پیش زید و عمرو نباشد. هدف اول، رضاى الهى باشد. این یک. بعد هم به وعدهى الهى اطمینان و اعتماد داشته باشد. وقتى انسان هدفش رضاى خدا بود، به وعدهى الهى هم اعتماد و اطمینان داشت، آن وقت دیگر یأس معنا ندارد، ترس معنا ندارد، غفلت معنا ندارد، غرور معنا ندارد.
امام آن وقتى که تنها بود، مبتلاى به ترس نشد، مبتلاى به یأس نشد؛ آن وقتى هم که همهى ملت ایران یکصدا نام او را فریاد زدند، بلکه ملتهاى دیگر هم به او عشق ورزیدند و این را ابراز کردند، دچار غرور نشد. آن وقتى که خرمشهر به وسیلهى متجاوزین عراقى از دست رفت، امام مأیوس نشد؛ آن وقتى هم که خرمشهر را رزمندگان ما با دلاورى و فداکارى خود گرفتند، امام مغرور نشد؛ فرمود «خرمشهر را خدا آزاد کرد»؛ یعنى ما هیچکارهایم. در همهى حوادث گوناگون دوران زعامت آن بزرگوار، امام همینجور بود. آن وقتى که تنها بود، وحشت نکرد؛ آن وقتى که غلبه و قدرت با او بود، مغرور نشد؛ غفلت هم نکرد. این اعتماد به خداست. وقتى رضاى خدا بود، قضیه این است.
به وعدهى الهى باید اعتماد کرد. خداى متعال در سورهى «انّا فتحنا» میفرماید: «و یعذّب المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات الظّانّین باللَّه ظنّ السّوء»؛(۶) خصوصیت منافق و مشرک از جمله این است که به خدا سوءظن دارند، وعدهى الهى را قبول ندارند، باور ندارند. اینکه خدا میگوید: «و لینصرنّ اللَّه من ینصره»،(۷) این را آدم مؤمن با همهى وجود قبول دارد؛ منافق این را قبول ندارد. خداوند میفرماید: «علیهم دائره السّوء و غضب اللَّه علیهم و لعنهم و اعدّ لهم جهنّم و ساءت مصیرا».(۸) کسانى که به خدا سوءظن دارند، وضعیتشان اینجور است.
امام به وعدهى الهى اطمینان داشت. ما براى خدا مجاهدت میکنیم، قدم براى خدا برمیداریم، همهى تلاش خودمان را به میدان مىآوریم؛ نتیجه را خداى متعال – آنچنان که وعده فرموده است – تحقق خواهد داد. ما براى تکلیف کار میکنیم؛ اما خداى متعال بر همین عمل براى تکلیف، بهترین نتیجه را به ما خواهد داد. این یکى از خصوصیات مشى امام و خط امام است. راه انقلاب، صراط مستقیم انقلاب این است.
یکى از چیزهائى که در همین زمینه وجود داشت، رعایت تقواى عجیب امام در همهى امور بود. تقوا در مسائل شخصى یک حرف است؛ تقوا در مسائل اجتماعى و مسائل سیاسى و عمومى خیلى مشکلتر است، خیلى مهمتر است، خیلى اثرگذارتر است. ما نسبت به دوستانمان، نسبت به دشمنانمان چه میگوئیم؟ اینجا تقوا اثر میگذارد. ممکن است ما با یکى مخالف باشیم، دشمن باشیم؛ دربارهٔى او چگونه قضاوت میکنید؟ اگر قضاوت شما دربارهٔى آن کسى که با او مخالفید و با او دشمنید، غیر از آن چیزى باشد که در واقع وجود دارد، این تعدى از جادهى تقواست. آیهى شریفهاى که اول عرض کردم، تکرار میکنم: «یا ایّها الّذین امنوا اتّقوا اللَّه و قولوا قولا سدیدا». قول سدید، یعنى استوار و درست؛ اینجورى حرف بزنیم. من میخواهم عرض بکنم به جوانان عزیزمان، جوانهاى انقلابى و مؤمن و عاشق امام، که حرف میزنند، مینویسند، اقدام میکنند؛ کاملاً رعایت کنید. اینجور نباشد که مخالفت با یک کسى، ما را وادار کند که نسبت به آن کس از جادهى حق تعدى کنیم، تجاوز کنیم، ظلم کنیم؛ نه، ظلم نباید کرد. به هیچ کس نباید ظلم کرد.
من یک خاطره از امام نقل کنم. ما یک شب در خدمت امام بودیم. من از ایشان پرسیدم نظر شما نسبت به فلان کس چیست – نمیخواهم اسم بیاورم؛ یکى از چهرههاى معروف دنیاى اسلام در دوران نزدیک به ما، که همه نام او را شنیدند، همه میشناسند – امام یک تأملى کردند، گفتند: نمیشناسم. بعد هم یک جملهى مذمتآمیزى راجع به آن شخص گفتند. این تمام شد. من فرداى آن روز یا پسفردا – درست یادم نیست – صبح با امام کارى داشتم، رفتم خدمت ایشان. بمجردى که وارد اتاق شدم و نشستم، قبل از اینکه من کارى را که داشتم، مطرح کنم، ایشان گفتند که راجع به آن کسى که شما دیشب یا پریشب سؤال کردید، «همین، نمیشناسم». یعنى آن جملهى مذمتآمیزى را که بعد از «نمیشناسم» گفته بودند، پاک کردند. ببینید، این خیلى مهم است. آن جملهى مذمتآمیز نه فحش بود، نه دشنام بود، نه تهمت بود؛ خوشبختانه من هم بکلى از یادم رفته که آن جمله چه بود؛ یعنى یا تصرف معنوى ایشان بود، یا کمحافظگى من بود؛ نمیدانم چه بود، اما اینقدر یادم هست که یک جملهى مذمتآمیزى بود. همین را ایشان آن شب گفتند، دو روز بعدش یا یک روز بعدش آن را پاک کردند؛ گفتند: نه، همان نمیشناسم. ببینید، اینها اسوه است؛ «لقد کان لکم فى رسولاللَّه اسوه حسنه».
دربارهى زیدى که شما او را قبول ندارید، دو جور میشود حرف زد: یک جور آنچنانى که درست منطبق با حق است، یک جور هم آنچنانى که در آن آمیزهاى از ظلم وجود دارد. این دومى بد است، باید از آن پرهیز کرد. درست همانى که حق است، صدق است و شما در دادگاه عدل الهى میتوانید راجع به آن توضیح دهید، بگوئید، نه بیشتر. این یکى از خطوط اصلى حرکت امام و خط امام است که ماها باید به یاد داشته باشیم.
یکى دیگر از خطوط اصلى خط امام، نقش مردم است؛ هم در انتخابات که امام در این کار واقعاً یک حرکت عظیمى انجام داد، هم در غیر انتخابات، در مسائل گوناگون اجتماعى. در هیچ انقلابى در دوران انقلابها – که نیمهى اول قرن بیستم، دوران انقلابهاى گوناگون است؛ در شرق و غرب دنیا انقلابهاى مختلفى با شکلهاى مختلف به وجود آمد – سابقه ندارد که دو ماه بعد از پیروزى انقلاب، یک رفراندوم عمومى براى انتخاب شیوهى حکومت و نظام حکومتى انجام بگیرد؛ اما به همت امام در ایران این اتفاق افتاد. هنوز یک سال از انقلاب نگذشته بود که قانون اساسى تدوین و تصویب شد. در آن ماههاى اول که تدوین قانون اساسى هنوز انجام نشده بود و تأخیر افتاده بود، یادم هست یک روز امام ماها را خواستند، رفتیم قم – آن وقت ایشان هنوز قم بودند – با اوقات تلخى گفتند که قانون اساسى را زودتر تدوین کنید. آن وقت انتخابات مجلس خبرگان راه افتاد و مردم خبرگان را براى تدوین قانون اساسى انتخاب کردند؛ بعد هم که قانون اساسى تدوین شد، آن را به رأى عمومى گذاشتند؛ رفراندوم شد، مردم قانون اساسى را انتخاب کردند. بعد هم انتخابات ریاست جمهورى و مجلس برگزار شد. در سختترین دوران جنگ که تهران زیر بمباران دشمن بود، انتخابات تعطیل نشد؛ حتّى تا امروز یک روز انتخابات در ایران تأخیر نیفتاده است. کدام دموکراسى را در دنیا شما سراغ دارید؟ انقلابها که هیچ؛ در هیچ دموکراسىاى، با این دقت، سر موقع، آراء مردم به صندوقها ریخته نمیشود. این خط امام است.
در غیر مسائل انتخابات هم بارها مردم مورد توجه امام قرار گرفتند و امام به نقش آنها اشارهى روشن کردند، گاهى تصریح کردند؛ در یک جاهائى گفتند: اگر مسئولین فلان کار را که باید انجام بدهند، انجام ندهند، مردم خودشان وارد میشوند و انجام میدهند.
یک نقطهى دیگر از نقاط روشن خط امام، جهانى بودن نهضت است. امام نهضت را جهانى میدانست و این انقلاب را متعلق به همهى ملتهاى مسلمان، بلکه غیر مسلمان معرفى میکرد. امام از این ابائى نداشت. این غیر از دخالت در امور کشورهاست، که ما نمیکنیم؛ این غیر از صادر کردن انقلاب به سبک استعمارگران دیروز است، که ما این کار را نمیکنیم، اهلش نیستیم؛ این معنایش این است که بوى خوش این پدیدهى رحمانى باید در دنیا پراکنده شود، ملتها بفهمند که وظیفهشان چیست، ملتهاى مسلمان بدانند که هویتشان چگونه است و کجاست. یک نمونهى این نگاه جهانى، موضعگیرى امام در باب فلسطین است. امام صریحاً فرمود: اسرائیل یک غدهى سرطانى است. خوب، غدهى سرطانى را چه کار میکنند؟ غیر از قطع غده، چه علاجى میتوان براى آن کرد؟ امام ملاحظهى کسى را نکرد. منطق امام این بود. این حرف شعارى نیست؛ این منطقى است. فلسطین یک کشور تاریخى است. در طول تاریخ، کشورى وجود داشته است به نام فلسطین. یک عدهاى با پشتیبانى قدرتهاى ستمگر عالم آمدهاند با عنیفترین و شدیدترین وجهى این ملت را از این کشور بیرون کردهاند؛ کشتند، تبعید کردند، شکنجه کردند، اهانت کردند، این ملت را بیرون کردند – که امروز چند میلیون آوارهى فلسطینى در کشورهاى همجوار فلسطین اشغالى و در کشورهاى دیگر زندگى میکنند؛ اغلب هم توى اردوگاهها – در واقع آمدند کشور را از صحنهى جغرافیا حذف کردند، ملت را بکلى از هستى ساقط کردند، یک واحد جغرافیائى جعلى و جدیدى به جاى آن تحمیل کردند و اسمش را گذاشتند اسرائیل. ببینید منطق چه اقتضاء میکند؟ حرفى که ما در مورد مسئلهى فلسطین داریم، یک حرف شعارى نیست؛ یک حرف صددرصد منطقى است.
یک عده قدرتمند که در رأس آنها اول انگلیس بود، بعد هم آمریکا ملحق شد، دنبالهروِ آنها هم کشورهاى غربى، آمدهاند میگویند کشور فلسطین و ملت فلسطین باید حذف بشوند تا به جاى آن، کشورى به نام اسرائیل و ملت جعلىاى به نام ملت اسرائیل به وجود بیاید. این یک حرف؛ یک حرف دیگر هم در مقابلش هست که حرف امام است؛ میگوید: نه، این واحد جعلى و تحمیلى باید حذف شود؛ به جاى آن، ملت اصلى و کشور اصلى و واحد جغرافیائى اصلى سر کار بیاید. از این دو حرف، کدام منطقى است؟ آن حرفى که متکى به سرنیزه و سرکوب است و میخواهد یک نظام سیاسى را، یک واحد جغرافیائىِ تاریخى را با چند هزار سال سابقه، بکلى از صحنهى جغرافیا حذف کند، این منطقى است یا آن حرفى که میگوید نه، این واحد اصلى جغرافیائى باید بماند، آن واحد جعلى و تحمیلى باید از بین برود؟ امام این را میگفت. این منطقىترین حرفى است که در باب اسرائیل غاصب و در باب مسئلهى فلسطین میشود گفت. امام این را گفت؛ صریح هم این را بیان کرد. حالا اگر کسى این حرف را به اشاره هم بیان کند، یک عدهاى که مدعى خط امامند، میگویند آقا چرا این حرف گفته شد؟! خوب، این حرف امام است؛ این منطق امام است؛ این منطق صحیح است؛ همهى مسلمانان عالم، همهى آزادگان عالم، ملتهاى بىطرف باید این حرف را قبول کنند و بپذیرند. این، درست است. این، موضع امام است.
یک نکتهى آخر هم عرض بکنم. شما برادران و خواهران عزیز در گرماى هوا تحمل کردید؛ خداوند انشاءاللَّه شما را مأجور بدارد. یک نکتهى اساسى دیگر در مورد خط امام و راه امام این است که امام بارها فرمود قضاوت در مورد اشخاص باید با معیار حال کنونى اشخاص باشد. قبلى اشخاص، مورد توجه نیست. قبل مال آن وقتى است که حال فعلى معلوم نباشد. انسان به آن قبل تمسک کند و بگوید: خوب، قبلاً اینجورى بوده، حالا هم لابد همان جور است. اگر حال فعلى اشخاص در نقطهى مقابل آن قبل بود، آن قبل دیگر کارائى ندارد. این همان قضاوتى بود که امام امیرالمؤمنین (علیه الصّلاه و السّلام) با جناب طلحه و جناب زبیر کرد. شما باید بدانید طلحه و زبیر مردمان کوچکى نبودند. جناب زبیر سوابقى درخشان دارد که نظیر آن را کمتر کسى از اصحاب امیرالمؤمنین داشت. بعد از به خلافت رسیدن جناب ابىبکر، در همان روزهاى اول، پاى منبر ابىبکر چند نفر از صحابه بلند شدند، اظهار مخالفت کردند، گفتند: حق با شما نیست؛ حق با علىبنابىطالب است. اسم این اشخاص در تاریخ ثبت است. اینها چیزهائى نیست که شیعه نقل کرده باشد؛ نه، این در همهى کتب تواریخ ذکر شده است. یکى از آن اشخاصى که پاى منبر جناب ابىبکر بلند شد و از حق امیرالمؤمنین دفاع کرد، زبیر است. این سابقهى زبیر است. مابین آن روز و روزى که زبیر روى امیرالمؤمنین شمشیر کشید، فاصله بیست و پنج سال است. حالا برادران اهل سنت از طرف طلحه و زبیر اعتذار میکنند، میگویند آنها اجتهادشان به اینجا منتهى شد؛ خیلى خوب، حالا هر چى. ما راجع به اینکه آنها در مقابل خداى متعال چه وضعى دارند، الان در مقام آن نیستیم؛ اما امیرالمؤمنین با اینها چه کرد؟ جنگید. امیرالمؤمنین از مدینه لشکر کشید، رفت طرف کوفه و بصره، براى جنگ با طلحه و زبیر. یعنى آن سوابق محو شد، تمام شد. امام ملاکش این بود، معیارش این بود.
بعضىها با امام از پاریس تو هواپیما بودند و آمدند ایران؛ اما در زمان امام به خاطر خیانت اعدام شدند! بعضىها از دورانى که امام در نجف بود و بعد که به پاریس رفت، با ایشان ارتباط داشتند، در اول انقلاب هم مورد توجه امام قرار گرفتند؛ اما بعد رفتار اینها، موضعگیرىهاى اینها سبب شد که امام اینها را طرد کرد، از خودش دور کرد. میزان، وضعى است که امروز بنده دارم. اگر خداى نکرده نفس اماره و شیطان، راه را در مقابل من منحرف کردند، قضاوت چیز دیگرى خواهد بود. مبناى نظام اسلامى این است و امام اینجورى عمل کرد.
خطوط دیگرى را هم در زمینهى راه امام و خط امام میشود بیان کرد. آنچه که عرض شد، مهمترین و مؤثرترینها بود. خوب است برادران، جوانان، اهل فکر و تحقیق، طلاب، دانشجویان، روى این مبانى فکر کنند، روى اینها کار کنند. فقط متن باقى نمانَد؛ این متنها درست توضیح داده شود، تبیین شود.
همه، بخصوص جوانهاى عزیز ما این را بدانند؛ آنچه که بعد از رحلت امام تا امروز اتفاق افتاده است، از دشمنىها، کارشکنىها، هر کارى که کردند، از هر نوعى که انجام دادند، نتوانسته است در پایههاى این نظام اندک تزلزل و تکانى ایجاد کند؛ بلکه بعکس، هر ضربهاى که دشمن حوالهى جمهورى اسلامى کرده است، در نتیجه به استحکام بیشتر جمهورى اسلامى انجامیده است؛ درست مثل هشت سال جنگ تحمیلى. هشت سال همهى قدرتهاى سیاسى و نظامى و مالى بزرگ دنیا پشت سر رژیم بعثى عراق ایستادند، با ایران اسلامى جنگیدند، همهى توان خودشان را به میدان آوردند تا جمهورى اسلامى را شکست بدهند یا تضعیف کنند؛ نتیجه چه شد؟ وقتى که این هشت سال تمام شد، دنیا با کمال حیرت، ناظر به پا خاستن جمهورى اسلامى با یک قدرت دفاعى و نظامى بمراتب قوىتر و عظیمتر از هنگام جنگ شد. قدرت جمهورى اسلامى بعد از جنگ آنچنان در دنیا طلوع کرد که چشمها را خیره کرد. امروز هم همین جور است. هر اتفاقى که دشمنان برنامهریزى کنند، اشخاص سادهدل و خام و غافل به هر نحوى با دشمنان همراهى کنند، با ایستادگى ملت ایران، نتیجهاش تقویت بیشتر جمهورى اسلامى است.
شما دیدید فتنهاى به وجود آمد، کارهائى شد، تلاشهائى شد، آمریکا از فتنهگران دفاع کرد، انگلیس دفاع کرد، قدرتهاى غربى دفاع کردند، منافقین دفاع کردند، سلطنتطلبها دفاع کردند؛ نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که در مقابل همهى این اتحاد و اتفاق نامیمون، مردم عزیز ما، ملت بزرگ ما در روز نهم دى، در روز بیست و دوى بهمن، آنچنان عظمتى از خودشان نشان دادند که دنیا را خیره کرد. ایران امروز، جوان امروز، تحصیلکردهى امروز، ایرانیان امروز، آنچنان وضعیتى دارند که هر توطئهاى را دشمن علیه نظام جمهورى اسلامى زمینهچینى کند، به توفیق الهى توطئه را خنثى میکنند. منتها توجه داشته باشید؛ باید تقوا پیشه کنیم. آنچه ما را قوى میکند، تقواست؛ آنچه ما را آسیبناپذیر میکند، تقواست؛ آنچه ما را به ادامهى این راه تا رسیدن به اهداف عالیه امیدوار میکند، تقواست.
پروردگارا! به محمد و آل محمد توفیق تقوا به همهى ما، به آحاد این ملت مرحمت بفرما. پروردگارا! دلها را به هم نزدیک کن. پروردگارا! محور خط امام و شخصیت امام و هویت واقعى این انقلاب را روزبهروز در میان ملت ما برجستهتر کن. پروردگارا! قلب مقدس ولىعصر را از ما راضى و خشنود کن؛ ارواح طیبهى شهدا را از ما خشنود کن؛ روح مطهر امام بزرگوار را از ما خشنود بفرما.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
والعصر. انّ الانسان لفى خسر. الّا الّذین امنوا و عملوا الصّالحات
و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(۹)
خطبهى دوم
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
والحمد للَّه ربّ العالمین و الصّلاه و السّلام على سیّدنا محمّد و اله الطّاهرین سیّما علىّ امیرالمؤمنین و الصّدّیقه الطّاهره
و الحسن و الحسین سیّدى شباب اهل الجنّه و علىّبنالحسین زینالعابدین و محمّدبنعلىّ باقر علم الأوّلین و الأخرین
و جعفربنمحمّد الصّادق و موسىبنجعفر الکاظم و علىّبنموسى الرّضا و محمّدبنعلىّ الجواد و علىّبنمحمّد الهادىّ و الحسنبنعلىّ الزّکىّ العسکرىّ و الحجّه القائم المهدىّ صلوات اللَّه علیهم اجمعین
و صلّ على ائمّه المسلمین و حماه المستضعفین و هداه المؤمنین
اوصیکم عباد اللَّه بتقوى اللَّه
همهى برادران و خواهران را بار دیگر به رعایت تقواى الهى دعوت و توصیه میکنم. امروز جهان اسلام، بلکه سرتاسر جهان، شاهد تحولات بزرگى است که خبر میدهد از تغییر معادلات جهانى. توجه ملت ایران به این تحولات، از این نقطهنظر حائز اهمیت است.
یک مسئله، مسئلهى فلسطین، مسئلهى غزه و – بخصوص در این آخرى – مسئلهى حملهى به این کاروانى است که براى امداد و شکستن حصر غزه حرکت میکرد و مورد حملهى صهیونیستهاى غدار و قسىالقلب قرار گرفت. آنچه که در قضیهى فلسطین در این سال اخیر یا ماههاى اخیر بالخصوص بیشتر مورد توجه است، یکى مسئلهى یهودىسازى فلسطین است. سیاست رژیم صهیونیستى این است که بتدریج آثار اسلامى را بکلى از منطقهى فلسطین و ساحل غربى رود اردن – که خود آنها تصدیق دارند که این منطقه، منطقهى اشغالى است؛ و دنیا این را قبول دارد و این همه قطعنامهى سازمان ملل پشت سرش هست – حذف کند و این منطقه را یهودىسازى کند. شهرکسازىهاى غیر قانونى و ظالمانه، ویران کردن خانههاى مردم، دستکارى در شهر الخلیل و در شهر قدس با هدف یهودىسازى، براى این است که ریشهى اسلام را به خیال خودشان از کشور فلسطین قطع کنند. این یک نقطه است، که بسیار مهم است و دنیاى اسلام باید در مقابل این مسئله با همهى وجود بایستد و مانع این جنایت بزرگ بشود.
یکى هم محاصرهى ظالمانهى غزه است که این محاصره سه سال شد؛ یک حرکت بسیار سبعانه، قساوتآمیز، وحشیانه، و با شگفتى فراوان مورد تأیید و تصدیق و حمایت آمریکا و انگلیس و قدرتهاى غربى که داعیهى دفاع از حقوق بشر را هم دائم تکرار میکنند. سه سال است که یک و نیم میلیون جمعیت را محاصره کردهاند؛ نه میگذارند دارو برود، نه میگذارند غذا برود، در آب آشامیدنىشان اخلال میکنند، در نیروى برقشان اخلال میکنند، در رسیدن سیمان و مصالح ساختمانى براى اینکه ویرانىهاى جنگ را از بین ببرند، اخلال میکنند – این کاروانى که میرفت، بخش عمدهاى از محمولهى آن سیمان بود، براى اینکه مردم بتوانند خانههاى خراب خودشان را تعمیر کنند – علاوهى بر اینها به طور متناوب گلولهباران هم میکنند، آدمکشى هم میکنند، کودکان مظلوم و زن و مرد را به قتل هم میرسانند. این، حرکت رژیم صهیونیستى است.
سازمانهاى مدعى حقوق بشر ایستادهاند تماشا میکنند. قدرتهاى غربى نه فقط تماشا، بلکه حمایت میکنند. متأسفانه بسیارى از کشورهائى که باید دفاع کنند – یعنى برخى کشورهاى عربى، برخى کشورهاى اسلامى – سکوت محض کردهاند؛ اگر نگوئیم حتّى رفتارهاى خائنانه در پشت سر. خیلى وضع عجیبى است.
این حرکت اخیرى که صهیونیستها کردند – یعنى مورد تهاجم قرار دادند این چند کشتىاى را که وسائل میبرد طرف غزه، براى اینکه بشکند این محاصره را در دریاى آزاد، نه در ساحلهاى خودشان و محیط دریائى متعلق به خودشان – از دو بعد باید مورد توجه قرار بگیرد:
یکى خوى توحش صهیونیستهاست که این را دنیا دیگر فهمید. دنیا باید بفهمد. صهیونیستها ادعا میکنند که ما براى بازرسى یا براى اینکه بگوئیم به سمت غزه نیائید، وارد کشتىهاى اینها شدیم – که البته مثل سگ دروغ میگویند! براى حمله رفتند، نقشهى حمله کشیدند، اهدافشان هم مشخص است – اینها ولو براى اندرزگوئى هم رفته باشند، باز برخلاف همهى مقررات بینالمللى رفتار کردند. یک کشتى دارد در دریاى آزاد حرکت میکند؛ شما حداکثر کارى که میتوانستید بکنید، این بود که نگذارید آنها وارد بنادر شما بشوند. چرا وسط دریا رفتید، به اینها حمله کردید، کشتار کردید، عدهى زیادى را کشتید، عدهى بیشترى را مجروح کردید، عدهى بیشترى را اسیر کردید؟ چرا؟ خوى توحش. این همان چیزى است که جمهورى اسلامى سى سال است آن را فریاد میزند و غربىهاى دورو و دروغگو و ریاکار این را ندیده و نشنیده میگیرند. امروز همهى دنیا به چشم دید که اینها چقدر خوى توحش دارند.
نکتهى دومى که این موضوع را باید در کانون توجه قرار بدهد، این است که صهیونیستها در محاسبهى خودشان خطا کردند. آنها اشتباه بزرگى کردند. این اشتباه در سالهاى اخیر دارد مکرراً اتفاق مىافتد. حملهى به لبنان کردند، اشتباه کردند؛ حملهى به غزه کردند، اشتباه کردند؛ حملهى به این کشتىها کردند، اشتباه کردند. این اشتباهها یکى پس از دیگرى نشاندهندهى این است که رژیم غاصب صهیونیستى به نهایت قطعى خود – یعنى سرنگون شدن و ساقط شدن در درهى نیستى – دارد قدم به قدم نزدیک میشود.
یک اتفاقى مهم دیگر که خوب است ملت ما به اهمیت آن توجه داشته باشد و این اتفاق معنا دارد، اتفاقى است که در گردهمائى طولانى مربوط به ان.پى.تى در نیویورک افتاد. اصلاً این گردهمائى را تشکیل داده بودند تا قدرتهاى زورگو بتوانند به برکت این گردهمائى، ملتهائى را که هنوز به انرژى هستهاى دسترسى پیدا نکردهاند، باز هم محدودتر کنند، موانع سر راه آنها را بیشتر کنند. البته دلشان میخواست و برنامهریزى کرده بودند که در این اجلاس، بالخصوص نسبت به جمهورى اسلامى کینهورزى خودشان را آشکار کنند. درست عکس آنچه که میخواستند، اتفاق افتاد. تقریباً یک ماه این گردهمائى طول کشید. به جاى اینکه آنها بتوانند مقاصد خودشان را پیش ببرند و کشورهائى مثل جمهورى اسلامى را محدود کنند، نتیجهاى که از این کنفرانس طولانى به دست آمد، این بود که قدرتها به وسیلهى ۱۸۹ کشور موظف شدند که سلاحهاى هستهاى خودشان را نابود کنند؛ از ادامهى تولید این سلاحها مانع بشوند؛ حق دستیابى به قدرت هستهاى صلحآمیز به وسیلهى کشورهاى دیگر شناخته شد و رژیم صهیونیستى – که دایههاى او در این کنفرانس بشدت هم به نفع او فعال بودند – محکوم شد به اینکه بایستى به قرارداد ان.پى.تى بپیوندد؛ درست عکس آنچه آنها میخواستند. این اتفاقى کوچکى نیست؛ این نشاندهندهى این است که قدرت زورگو و متکبر و مستکبر آمریکا و دیگر قدرتهاى زورگو و دنبالهروان اینها در دنیا حرفشان پیشروى ندارد. امروز دیگر آمریکا در موضعى نیست که بتواند در سیاستهاى بینالمللى دخالت مؤثر بکند. جمهورى اسلامى با ایستادگى سى سالهى خود توانسته است وضعیتى را در افکار عمومى جهان به وجود بیاورد که نه فقط ملتها، حتّى دولتها هم – یعنى ۱۸۹ دولت – در مقابل آمریکا مىایستند و علىرغم او تصمیمگیرى میکنند و رأى میدهند. اینها جزو بشارتهاى الهى است به ملت بزرگ ایران.
مسائل دیگرى هم هست، یادداشت شده بود که عرض بشود؛ اما وقت قبل است. امیدواریم که پروردگار عالم همهى شما برادران و خواهران مؤمن را، و همهى مردم عزیز ایران را مشمول توجهات خود قرار بدهد و روزبهروز بر پیروزىهاى پىدرپى این ملت بیفزاید.
پروردگارا! با لطف خود و عنایت خود و توجه خود، دلهاى ملتهاى مسلمان را به یکدیگر نزدیک کن؛ امت اسلامى را متحد و مقتدر بگردان؛ ملت ایران را سربلند بفرما؛ گرفتارىها را از میان این ملت برطرف بفرما.
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
انّا اعطیناک الکوثر. فصلّ لربّک وانحر. انّ شانئک هو الأبتر.(۱۰)
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته
۱) احزاب ۷۰ و ۷۱؛ «اى کسانى که ایمان آوردهاید! از خدا پروا دارید و سخنى استوار گوئید تا اعمال، شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بر شما ببخشاید. و هر کس خدا و پیامبرش را فرمان بَرد، قطعاً به رستگارى بزرگى نائل آمده است.»
۲) هود: ۱۱۲؛ «پس همانگونه که دستور یافتهاى، ایستادگى کن. و هر که با تو توبه کرده [نیز چنین کند]. و طغیان مکنید؛ که او به آنچه انجام میدهید، بیناست.»
۳) شورى: ۱۵؛ «بنابراین به دعوت پرداز و همانگونه که مأمورى، ایستادگى کن …»
۴) احزاب: ۲۱
۵) ممتحنه: ۴
۶) فتح: ۶
۷) حج: ۴۰؛«… و قطعاً خدا به کسى که [دین] او را یارى میکند، یارى میدهد …»
۸) فتح: ۶؛«… بدِ زمانه بر آنان باد! و خدا بر ایشان خشم نموده و لعنتشان کرده و جهنم را براى آنان آماده گردانیده؛ و [چه] بدسرانجامى است.»
۹) عصر: ۱ – ۳؛ «سوگند به عصرِ [ غلبهى حق بر باطل]. که واقعاً انسان دستخوش زیان است. مگر کسانى که گرویده و کارهاى شایسته کرده و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبائى توصیه کردهاند.»
۱۰) کوثر: ۱ – ۳؛ «ما تو را [چشمهى] کوثر دادیم. پس براى پروردگارت نماز گزار و قربانى کن. دشمنت خود بىتبار خواهد بود.»
۱۳۹۰/ارادت مردم به امام بزرگوار، به معنى پذیرش مکتب امام به عنوان راه روشن حرکت همگانى ملت ایران است
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمد للَّه ربّ العالمین و الصّلاه و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على اله الاطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیّهاللَّه فى الأرضین.
سلام و رحمت خدا بر روح مطهر امام بزرگوار و شهداى انقلاب اسلامى. امروز بار دیگر ملت ایران سالگرد امام بزرگوارمان را با این تجدید یاد و خاطره، در جهت مکتب امام و راه امام پى میگیرند. هر سال روز چهاردهم خرداد فرصتى است براى مطرح شدن بخشى و بُعدى از ابعاد زندگى مطهر امام و خط مبارک و روشن آن بزرگوار. امسال این روز با روز اول ماه مبارک رجب هم همراه است. ماه رجب، ماه رحمت و برکت الهى است. از پیغمبر مکرم اسلام نقل شده است که فرمود: «اللّهمّ بارک لنا فى رجب و شعبان».(۱) این ماه و ماه شعبان، گذرگاه مؤمنان به سوى ماه ضیافت الهى – ماه مبارک رمضان – است.
امسال سالگرد امام با یک اتفاقى مهم دیگر نیز همراه و همزمان است و آن، بیدارى اسلامى است؛ اتفاق و حماسهاى که امام بزرگوار ما انتظار آن را میکشیدند، آرزوى آن را داشتند و از آن خبر هم داده بودند. امام بزرگوار حرکت بیدارى ملتهاى مسلمان را پیشبینى میکرد و خداوند متعال تفضل فرمود، این پیشبینى به وقوع پیوست؛ همچنان که سقوط حکومت شوروى را پیشبینى کرد و خداى متعال آن را تحقق بخشید.
امروز عرایض من در دو بخش است، که امیدوارم بتوانم در مدت کوتاهى این دو بخش را عرض کنم. یک بخش، مرورى است بر درس بزرگ امام بزرگوار ما؛ مرورى بر مکتب ماندگار امام عزیز ما که ذخیرهى ملت ایران است؛ سرمایهاى است که ملت ایران با تکیهى بر آن، با در دست داشتن این سرمایه، توانسته است گذرگاههاى دشوارى را که به طور معمول و متعارف در سر راه ملتى با چنین آرمانهائى قرار دارد، طى کند. یک بخش هم نگاه به مسائل منطقه است.
در باب مکتب امام، این نکته را ملت عزیز ایران کاملاً میدانند که ارادت و محبت مردم به امام بزرگوار، صرفاً از نوع یک علقهى قلبى و احساسى و عاطفى نیست. اگرچه از لحاظ احساسات و عواطف، محبت امام در دلها موج میزند، اما این همهى مسئله نیست؛ بلکه ارادت مردم به امام بزرگوار، به معنى پذیرش مکتب امام به عنوان راه روشن و خط روشن حرکت عمومى و همگانى ملت ایران است؛ یک راهنماى نظرى و عملى است که کشور و ملت را به عزت و پیشرفت و عدالت میرساند. در طول این سى و دو سال قبل، عملاً هم همین بوده است. یعنى هر جا ما توفیق پیدا کردیم که به توصیههاى امام جامهى عمل بپوشانیم، هر جا توانستیم خط انگشت اشارهى امام را دنبال کنیم، توفیقات فراوانى نصیب ما شد. مردم با این چشم، به راه امام و خط امام و میراث ماندگار امام نگاه میکنند. در این سى سال، ملت ما توانسته است در مقابل سنگینترین توطئهها ایستادگى کند. علیه ملت ایران توطئهى نظامى بود، توطئهى امنیتى بود، توطئهى اقتصادى بود – این تحریمهاى گسترده در طول این سى سال وجود داشته است – توطئهى تبلیغاتى بود – امپراتورى گستردهى رسانهاى و تبلیغات، علیه ملت ایران به طور کامل مشغول کار و تحریک بوده است – توطئهى سیاسى بود. ملت ایران به برکت مکتب امام و راه امام، در مقابل این توطئهها ایستادگى کرد.
مکتب امام یک بستهى کامل است، یک مجموعه است، داراى ابعادى است؛ این ابعاد را باید با هم دید، با هم ملاحظه کرد. دو بُعد اصلى در مکتب امام بزرگوار ما، بُعد معنویت و بُعد عقلانیت است. بُعد معنویت است؛ یعنى امام بزرگوار ما صرفاً با تکیهى بر عوامل مادى و ظواهر مادى، راه خود را پى نمیگرفت؛ اهل ارتباط با خدا، اهل سلوک معنوى، اهل توجه و تذکر و خشوع و ذکر بود؛ به کمک الهى باور داشت؛ امید او به خداى متعال، امید پایانناپذیرى بود. و در بُعد عقلانیت، به کار گرفتن خرد و تدبیر و فکر و محاسبات، در مکتب امام مورد ملاحظه بوده است. من نسبت به هر کدام، چند جملهاى عرض خواهم کرد.
بُعد سومى هم وجود دارد، که آن هم مانند معنویت و عقلانیت، از اسلام گرفته شده است. عقلانیت امام هم از اسلام است، معنویت هم معنویت اسلامى و قرآنى است، این بُعد هم از متن قرآن و متن دین گرفته شده است؛ و آن، بُعد عدالت است. اینها را باید با هم دید. تکیهى بر روى یکى از این ابعاد، بىتوجه به ابعاد دیگر، جامعه را به راه خطا میکشاند، به انحراف میبرد. این مجموعه، این بستهى کامل، میراث فکرى و معنوى امام است. خود امام بزرگوار هم در رفتارش، هم مراقب عقلانیت بود، هم مراقب معنویت بود، هم با همهى وجود متوجه به بُعد عدالت بود.
من چند نمونه از مظهر عقلانیت امام عرض میکنم. اولین نمونه، همین گزینش مردمسالارى براى نظام سیاسى کشور بود؛ یعنى تکیهى به آراء مردم. انتخاب مردمسالارى، یکى از مظاهر روشن عقلانیت امام در مکتب حیاتبخش و نجاتبخش او بود. قرنهاى متمادى حکومتهاى فردى بر کشور ما حکومت کرده بودند و حتّى در دورانى که در ایران جریان مشروطه به وجود آمد و بظاهر جریان قانون در کشور رسمى شد، عملاً استبداد و دیکتاتورى دوران پهلوى از استبداد گذشتگانشان گزندهتر و سختتر و مصیبتبارتر بود. در کشورى با این سابقه، امام بزرگوار ما این امکان را پیدا کرد، این توفیق را یافت که مسئلهى حضور مردم و انتخابات مردمى را به یک حقیقت نهادینه شده تبدیل کند. مردم ما هرگز مزهى انتخابات آزاد را، جز در برهههاى بسیار کوتاه در صدر مشروطه، تجربه نکرده بودند. در یک چنین کشورى، در یک چنین فضائى، امام بزرگوار ما از اولین قدم، انتخابات را در کشور نهادینه کرد. بارها شنیدید که در طول این سى و دو سالى که از پیروزى انقلاب اسلامى میگذرد، در حدود سى و دو یا سى و سه انتخابات در کشور اتفاق افتاده است، که مردم آزادانه پاى صندوقهاى رأى آمدند و رأى خودشان را به صندوق انداختند و منشأ تشکیل مجلس و دولت و خبرگان و شوراهاى شهر و امثال اینها شدند. این، بارزترین نمونهى عقلانیت امام بزرگوار ما بود.
یک نمونهى دیگر از عقلانیت امام و تکیهى او به خرد و هوشمندى، عبارت است از سرسختى و عدم انعطاف او در مقابلهى با دشمن مهاجم. امام به دشمن اعتماد نکرد. بعد از آنکه دشمن ملت ایران و دشمن این انقلاب را درست شناخت، در مقابل او مثل کوه ایستاد. آن کسانى که خیال کردند و خیال میکنند عقل اقتضاء میکند که انسان گاهى در مقابل دشمن کوتاه بیاید، امام درست نقطهى مقابل این تصور حرکت کرد. عقلانیت امام و آن خرد پختهى قوامیافتهى این مرد الهى، او را به این نتیجه رساند که در مقابل دشمن، کمترین انعطاف و کمترین عقبنشینى و کمترین نرمش، به پیشروى دشمن مىانجامد. در میدان رویاروئى، دشمن از عقبنشینى طرف مقابل، دلش به رحم نمىآید. هر یک قدم عقبنشینى ملت مبارز در مقابل دشمنان، به معناى یک قدم جلو آمدن دشمن و مسلط شدن اوست. این، یکى از مظاهر عقلانیت امام بزرگوار بود.
یک مظهر دیگر عقلانیت امام، تزریق روح اعتماد به نفس و خوداتکائى در ملت بود. در طول سالهاى متمادى، از آغاز تسلط و ورود غربىها در این کشور – یعنى از اول قرن ۱۹ میلادى که پاى غربىها به ایران باز شد – دائماً به وسیلهى عوامل و دستیارانِ خودشان، با تحلیلهاى گوناگون، توى سر ملت ایران میزدند؛ ملت ایران را تحقیر میکردند، به ملت ایران میباوراندند که نمیتواند، عُرضهى اقدام علمى و پیشرفت علمى ندارد، توانائى کار کردن و روى پاى خود ایستادن را ندارد. سردمداران رژیم پهلوى و قبل از او، مکرر ملت ایران را تحقیر میکردند. اینجور وانمود میکردند که اگر پیشرفتى متصور است، اگر کار بزرگى باید بشود، باید به وسیلهى غربىها بشود؛ ملت ایران توانائى ندارد. امام بزرگوار به یک چنین ملتى روح اعتماد به نفس را تزریق کرد، و این نقطهى تحول ملت ایران شد. پیشرفتهاى ما در زمینهى علمى، در زمینهى صنعتى، در انواع و اقسام عرصههاى زندگى، معلول همین اعتماد به نفس است. امروز جوان ایرانى ما، صنعتگر ایرانى ما، دانشمند ایرانى ما، سیاستمدار ایرانى ما، مبلّغ ایرانى ما احساس توانائى میکند. این شعار «ما میتوانیم» را امام بزرگوار در اعماق جان این ملت قرار داد. این، یکى از مظاهر مهم عقلانیت امام بزرگوار بود.
یک مظهر دیگر، تدوین قانون اساسى بود. امام خبرگان ملت را از طریق انتخابات مأمور کرد که قانون اساسى را تدوین کنند. آن تدوینکنندگان قانون اساسى، با انتخاب ملت این کار را انجام دادند. اینجور نبود که امام یک جمع خاصى را بگذارد که قانون اساسى بنویسند؛ به عهدهى ملت گذاشته شد. ملت خبرگانى را با شناسائى خود، با معرفت خود انتخاب کردند و آنها قانون اساسى را تدوین کردند. بعد امام همین قانون اساسى را مجدداً در معرض آراء مردم قرار داد و رفراندوم قانون اساسى در کشور تشکیل شد. این، یکى از مظاهر عقلانیت امام است. ببینید، پایههاى نظام را امام اینجور مستحکم کرد. هم از لحاظ حقوقى، هم از لحاظ سیاسى، هم از لحاظ فعالیت اجتماعى، هم از لحاظ پیشرفتهاى علمى، امام یک قاعدهى محکم و مستحکمى را به وجود آورد که بر اساس این قاعده میشود تمدن عظیم اسلامى را بنا نهاد.
از جملهى مسائلى که مظهر عقلانیت امام بزرگوار بود، این بود که ایشان به مردم تفهیم کرد که آنها صاحب و مالک این کشورند. مملکت صاحب دارد. این حرف را در دوران حکومتهاى استبدادى بر زبان جارى میکردند که آقا مملکت صاحب دارد. مرادشان از صاحب مملکت، دیکتاتورها و مستبدینى بودند که بر کشور حکمرانى میکردند. امام به مردم تفهیم کرد که مملکت صاحب دارد و صاحب مملکت، خود مردم می باشند.
مظهر معنویت در امام بزرگوار، در درجهى اول، اخلاص خود او بود. امام کار را براى خدا انجام داد. از اول، هرچه که احساس میکرد تکلیف الهى اوست، آن را انجام میداد. از فداکارى در این راه، امام ابا نکرد. از آغاز مبارزات در سال ۱۳۴۱، امام اینجور عمل کرد؛ با تکلیف پیش رفت. به مردم و مسئولین هم این درس را بارها گفت و تکرار کرد که آنچه مهم است، تکلیف است. ما تکلیف را انجام میدهیم، ترتّب نتیجه بر کار ما دست خداست. بنابراین مظهر مهم معنویت در رفتار امام، اخلاص او بود. براى خاطر تعریف و تمجید این و آن، حرفى نزد، کارى نکرد، اقدامى نکرد. آنچه که براى خدا انجام داد، به وسیلهى خداى متعال به آن برکت داده شد؛ ماندگار شد. خاصیت اخلاص این است. امام همین توصیه را به مسئولین هم تکرار میکردند. امام ماها را امر میکردند به این که اهل توکل باشیم، اهل اعتماد به خدا باشیم، اهل حسنظن به پروردگار باشیم، براى خدا کار کنیم. خود او اهل توکل بود، اهل تضرع بود، اهل توسل بود، اهل استمداد از خدا بود، اهل عبادت بود. بعد از پایان ماه رمضان، انسان وقتى امام را میدید، به طور محسوسى در او احساس نورانیت میکرد. از فرصتهاى زندگى براى تقرب به خداى متعال، براى پاکیزهکردن دل و جان مطهرِ خودش استفاده میکرد. دیگران را هم امر میکرد و میگفت: ما در محضر خدا هستیم. عالَم، محضر خداست. عالَم، محل حضور جلوههاى الهى است. همه را به این راه سوق میداد. خود او اهل رعایت اخلاق بود، دیگران را هم به اخلاق سوق میداد. بخش مهمى از معنویت در اسلام عبارت است از اخلاق، دورى از گناه، دورى از تهمت، دورى از سوءظن، دورى از غیبت، دورى از بددلى، دورى از جداسازى دلها از یکدیگر. خود امام بزرگوار این چیزها را رعایت میکرد، به مردم هم سفارش میکرد، به مسئولین هم سفارش میکرد. امام ماها را توصیه میکردند به این که مغرور نشویم، خودمان را بالاتر از مردم ندانیم، خودمان را بالاتر از انتقاد ندانیم، بىعیب ندانیم. همهى مسئولین طراز اول کشور این را از امام شنیده بودند که بایستى آماده باشیم؛ اگر چنانچه از ما عیب گرفتند، نگوئیم ما بالاتر از اینیم که عیب داشته باشیم، بالاتر از اینیم که به ما انتقادى وارد باشد. خود امام هم همین جور بود. ایشان، هم در نوشتههاى خود – بخصوص در اواخر عمر شریفش – هم در اظهارات خود، بارها گفت من در فلان قضیه اشتباه کردم. اقرار کرد به این که در فلان قضیه خطا کرده است؛ این خیلى عظمت لازم دارد. روح یک انسانى باید بزرگ باشد که بتواند یک چنین حرکتى را انجام دهد؛ خودش را منسوب کند به اشتباه و خطا. این معنویت امام بود، این اخلاق امام بود؛ این یکى از ابعاد مهم درس امام به ماست.
بُعد عدالت هم در مکتب امام بسیار برجسته است. اگرچه به یک معنا عدالت هم از همان عقلانیت و نیز از معنویت برمیخیزد، اما برجستگى بُعد عدالت در منظر امام بزرگوار، آن را به طور مشخصترى در مقابل ما قرار میدهد. از اول پیروزى انقلاب، امام تکیهى بر طبقات ضعفا را اصرار کردند، تکرار کردند، توصیه کردند. تعبیر «پابرهنگان» و «کوخنشینان» جزو تعبیراتى بود که در کلام امام بارها و بارها تکرار شد. به مسئولین اصرار داشتند که به طبقات محروم برسید. به مسئولین اصرار داشتند که از اشرافیگرى پرهیز کنند. این، یکى از توصیههاى مهم امام بزرگوار بود. ما نباید اینها را فراموش کنیم. آفت مسئولیت در یک نظامى که متکى به آراء مردم و متکى به ایمان مردم است، این است که مسئولین به فکر رفاه شخصى بیفتند؛ به فکر جمعآورى براى خودشان بیفتند؛ در هوس زندگى اشرافیگرى، به این در و آن در بزنند؛ این آفت بسیار بزرگى است. امام خودش از این آفت بکلى برکنار ماند و مسئولین کشور را هم بارها توصیه میکرد که به کاخنشینى و به اشرافیگرى تمایل پیدا نکنند، سرگرم مالاندوزى نشوند، با مردم ارتباط نزدیک داشته باشند. ماها که آن روز جزو مسئولین بودیم، امام دوست میداشت که با مردم ارتباط داشته باشیم، مأنوس باشیم؛ اصرار داشت که خدمات به اقصى نقاط کشور برده شود؛ مردم نقاط دور، از خدمات عمومى کشور بهرهمند شوند. اینها ناظر به آن بُعد عدالت امام بزرگوار بود. امام اصرار داشت که مسئولین از میان مردم انتخاب شوند، از خود مردم باشند، وابستگىها ملاک قبول مسئولیتها نباشد. وابستگى به شخصیتها، به فامیلها، بلاى هزار فامیلى که در دوران قاجار و دوران پهلوى بر سر این کشور آمد، امام بزرگوار ما را نسبت به این قضیه حساس کرده بود. گاهى در مقام تعریف از یک مسئولى میگفتند: این از دل مردم برخاسته است. ملاک را این میدانستند. از نظر امام بزرگوار، تکیهى به ثروت و تکیهى به قدرت براى گرفتن مسئولیت، جزو خطرهاى بزرگ براى کشور و براى انقلاب بود. خب، اینها ابعاد خط امام است.
برادران و خواهران من! ملت عزیز ایران! این مکتب، ما را در طول این سى و دو سال از گردنههاى خطرناکى عبور داده است؛ سطح عزت ملى و شرافت بینالمللى ما را بالا آورده است. کشور به برکت پیمودن این راه، در همان حدى که رعایت کرده است، پیشرفت کرده است؛ به سمت آرمانهاى خود پیش رفته است. ما باید رعایت کنیم، منتها همهى جوانب را با هم. اگر کسى یا جریانى بخواهد به نام عقلگرائى، از ارزشهاى اسلامى و انقلابى عدول کند، این انحراف است. اگر کسى بخواهد به وسیلهى عقلگرائى، در مقابل دشمن بىتقوائى به خرج بدهد، وابستگى به وجود بیاورد، این انحراف است، این خیانت است. آن عقلانیتى که در مکتب امام بزرگوار ما هست، اقتضاء نمیکند که ما از خدعهى دشمن غافل شویم، از کید او غافل شویم، از نقشهى عمیق او غافل شویم، به او اعتماد کنیم، در مقابل او کوتاه بیائیم. هرچه که انسان در مقابل دشمن کوتاه بیاید، پشتوانهى عظیم معنوى در داخل کشور و داخل ملت را از دست خواهد داد.
همین طور در نقطهى دیگر: اگر به نام عدالتخواهى و به نام انقلابیگرى، اخلاق را زیر پا بگذاریم، ضرر کردهایم؛ از خط امام منحرف شدهایم. اگر به نام انقلابیگرى، به نام عدالتخواهى، به برادران خودمان، به مردم مؤمن، به کسانى که از لحاظ فکرى با ما مخالفند، اما میدانیم که به اصل نظام اعتقاد دارند، به اسلام اعتقاد دارند، اهانت کردیم، آنها را مورد ایذاء و آزار قرار دادیم، از خط امام منحرف شدهایم. اگر بخواهیم به نام انقلابیگرى و رفتار انقلابى، امنیت را از بخشى از مردم جامعه و کشورمان سلب کنیم، از خط امام منحرف شدهایم. در کشور آراء و عقاید مختلفى وجود دارد. اگر چنانچه یک عنوان مجرمانهاى بر یک حرکتى، بر یک حرفى منطبق شود، این عنوان مجرمانه البته قابل تعقیب است؛ دستگاههاى موظف باید تعقیب کنند و میکنند؛ اما اگر عنوان مجرمانهاى نباشد، کسى است که نمیخواهد براندازى کند، نمیخواهد خیانت کند، نمیخواهد دستور دشمن را در کشور اجرا کند، اما با سلیقهى سیاسى ما، با مذاق سیاسى ما مخالف است، ما نمیتوانیم امنیت را از او دریغ بداریم، عدالت را دریغ بداریم؛ «و لایجرمنّکم شنئان قوم على الّا تعدلوا». قرآن به ما دستور میدهد و میگوید: مخالفت شما با یک قومى، سبب نشود که عدالت را فرو بگذارید و فراموش کنید. «اعدلوا»؛ حتّى در مورد مخالف هم عدالت به خرج دهید. «هو اقرب للتّقوى»؛(۲) این عدالت، نزدیکتر به تقواست. مبادا خیال کنید تقوا این است که انسان مخالف خودش را زیر پا له کند؛ نه، عدالت ورزیدن با تقوا موافق است. همه هوشیار باشیم، همه بیدار باشیم. این بُعد هم نباید ابعاد دیگر را در سایه قرار بدهد.
بُعد معنویت هم همین جور. ما اهل معنویتیم، اهل توسلیم، اهل توجهیم، اهل ذکریم؛ خدا را شکر. فضاى جامعهى ما، مالامال از توجه به خداست. ماه رمضان کشور ما، یک ماه رمضان تماشائى است؛ بهار معنویت است. این جوانهاى عزیز ما در جلسات قرآن، در جلسات ذکر و دعا، در جلسات توسل، آنچنان حضور نورانىاى دارند که انسان لذت میبرد. در روزهاى آینده، همین مراسم اعتکافى که جوانان ما راه مىاندازند، پدیدهى شگفتآورى است.
در دوران جوانى ما، در حوزهى علمیهى قم، ایام نیمهى رجب که روزهاى معروف اعتکاف است، شاید در مسجد امامِ آن روز، ده نفر، پانزده نفر، بیست نفر طلبه – آن هم در مرکز حوزهى علمیه، که قم باشد – اعتکاف میکردند؛ این کار معمول نبود، بلد نبودند. امروز در دانشگاههاى کشور، هزاران نفر از جوانان دانشجو – دختران و پسران – در مساجد دانشگاهها اعتکاف میکنند، سه روز عبادت میکنند، خلوت میکنند، با خداى خود ارتباط برقرار میکنند؛ مساجد بزرگ و مجامع بزرگ که جاى خود دارد. اینها معنویت است. کشور ما اهل معنویت است، اما معنویت ما همراه و همروال است با احساس مسئولیت. این معنویت به هیچ وجه نباید ما را از مسئولیت عظیم انقلابىِ خودمان جدا کند، بلکه کمک به حرکت انقلابى است. آن کسانى که با تکیهى به دیندارى و با عنوان کردن دیندارى، سعى میکنند جامعه را سیاستزدائى کنند، جوانان را سیاستزدائى کنند، جوانان را از حضور در عرصههاى کشور دور نگه دارند، اشتباه میکنند، راه خطا میروند، دچار انحرافند؛ این ابعاد با همدیگر است.
من در اینجا، در جوار مرقد مطهر امام، در جوار ارواح طیبهى شهدائى که در این گلزار معنوى – بهشت زهرا – به خاک سپرده شدهاند، شهادت میدهم که ملت ما این راه را خوب حرکت کرده است، راه امام را حفظ کرده است. من به چشم مىبینم و میتوانم گواهى بدهم که جوانان انقلابى امروز ما، از جوانان انقلابى آغاز انقلاب، اگر از لحاظ ایمان و تقوا و استحکام عقیده بهتر نباشند، عقبتر نیستند. من از صمیم قلب و از بن دندان گواهى میدهم و اعتقاد دارم که بهترین نقش را مردم ایفاء کردهاند؛ ارزشها را نگه داشتهاند، حفظ کردهاند و پاى آن ایستادهاند؛ مردم بودند که نقشههاى دشمنان ما را خنثى کردند.
نمیخواهم به تفصیل در این باره صحبت کنم؛ هم وقت نیست، هم شاید الان وقت این صحبت نیست؛ اما به اجمال و اشاره عرض میکنم که دشمنان ما تصور میکردند با رحلت امام، آغاز فروپاشى این نظام مقدس کلید زده خواهد شد. آنها خیال میکردند امام که رفت، بتدریج این شعله خاموش خواهد شد، این چراغ خاموش خواهد شد. بعد، مراسم تشییع جنازهى امام، آن احساسات مردم، آن حرکت عظیم مردم در حمایت از کارى که خبرگان کردند، اینها را مأیوس کرد. یک برنامهریزى ده ساله کردند – این تحلیل من است، این به معناى اطلاع نیست؛ تحلیلى است که قرائن آن را براى ما اثبات میکند – ده سال بعد امیدوار بودند که نتیجه بدهد. سال ۷۸ که آن حوادث پیش آمد، آن کسى که این حوادث را خنثى کرد، مردم بودند. روز بیست و سوم تیر سال ۷۸ مردم آمدند در خیابانها، توطئهى دشمن را که سالها برایش برنامهریزى کرده بودند، در یک روز باطل کردند. آن روز گذشت. موج دوم، باز یک برنامهریزى دهساله بود تا سال ۸۸ . به نظرشان فرصتى به دست مىآمد. به خیال خودشان زمینهها را آماده کرده بودند. مطالباتى هم مردم داشتند – مردمى که وابستهى به نظامند، وفادار به نظامند – فکر کردند از این مطالبات بتوانند استفاده کنند؛ لذا آن قضایاى سال ۸۸ به وجود آمد. دو سه ماه تهران را متلاطم کردند – البته فقط تهران را – دو سه ماه توانستند دلها و ذهنها را به خودشان مشغول کنند. اینجا هم مردم آمدند توى میدان. بعد از آنکه باطنها ظاهر شد، در روز قدس مردم دیدند که اینها حرف دلشان چیست، در روز عاشورا فهمیدند که اینها عمق خواستههاشان تا کجاست، مردم عزیز ما به میدان آمدند و حماسهى نُه دى را به راه انداختند. نه فقط در تهران، بلکه در سراسر کشور، میلیونها نفر در روز نهم دى، بعد هم بلافاصله در بیست و دوى بهمن آمدند توى میدان، غائله را ختم کردند. این، هنر مردم است. درود به مردم ایران. درود به ملت مؤمن و مبارز و بصیر و آگاه ایران. انشاءاللَّه به توفیق الهى، مردم همین راه را و همین خط را و همین آرمان را و همین عزم و همت را تا آخر ادامه خواهند داد.
خوشبختانه این حرکت عظیم مردم ثمرات خودش را هم بخشیده است. به برکت اعتمادى که مردم به مسئولان کشور از خودشان نشان دادند، به برکت امنیتى که با حضور مردم در سرتاسر کشور برقرار است، مسئولین توانستهاند خدمترسانى را گسترش بدهند و کارهاى بزرگى انجام دهند؛ کارهاى زیربنائى عظیمى در کشور انجام بگیرد، که شرط لازم براى پیشرفت هر کشورى، همین کارهاى زیربنائى است که امروز دارد یکى پس از دیگرى انجام میگیرد؛ مردم دارند این را مىبینند و انشاءاللَّه ثمراتش را در کوتاهمدت و بلندمدت خواهند دید. به برکت همین امنیتى که با حضور مردم به وجود آمده است، توطئههاى امنیتى دشمنان خنثى میشود، توطئههاى تبلیغاتى دشمنان خنثى میشود. به برکت همین حضور مردم است که پیشرفت علمى و فناورى کشور در سطح عالى است. امروز طبق آمارهاى بینالمللى – نه آمارهاى ما – طبق محاسبات بینالمللى که اعلام رسمى هم میکنند، سرعت پیشرفت علمى کشور ما، یازده برابر یا دوازده برابرِ متوسط دنیاست؛ این چیز کمى نیست. این را مخالفین ما میگویند، دشمنان ما آن را اعلام میکنند. امروز جوانان دانشمند شما در بیش از ده رشتهى مهم درجهى اول علمى و فناورى کشور آنچنان پیشرفتى کردهاند که در ردیفهاى اول دنیا – یعنى در ردیفهاى کمتر از دهم دنیا – قرار گرفتهاند؛ اینها به برکت حضور مردم است. این حضور، این اعتماد متقابل، این احساس مسئولیت عمومى هرچه ادامه پیدا کند، کشور پیشرفت بیشترى پیدا خواهد کرد. خط امام، این است.
چند جمله هم دربارهٔى مسائل منطقه عرض بکنم. اولاً آنچه که در منطقهى شمال آفریقا و منطقهى ما اتفاق افتاده است، حوادث بسیار مهم و تاریخسازى است. آنچه در مصر اتفاق افتاد، آنچه در تونس اتفاق افتاد، این بیدارى عظیمى که در کشورهاى اسلامى اتفاق افتاده است، از آن حوادثى است که گاهى دو قرن، سه قرن میگذرد تا یک چنین اتفاقاى به وجود بیاید؛ از آن حوادث بسیار مهم و تأثیرگذار و تاریخساز است. البته ملت مصر موفق شد، ملت تونس موفق شد؛ بخصوص پیروزى انقلاب مصر، پیروزى بسیار درخشانى است؛ بسیار کار عظیمى است. در برخى کشورهاى دیگر، مثل لیبى، مثل یمن، مثل مردم مظلوم بحرین، مبارزاتى دارد انجام میگیرد؛ هر کدام هم حکم خودش را دارد. آنجا هم حرکات مردم محکوم به پیروزى است؛ دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد. وقتى مردم بیدار شدند، وقتى یک ملت احساس قوت و قدرت و توانائى کرد، هیچ چیزى نمیتواند راه او را سد کند. البته دشمنان ملتهاى مسلمان – یعنى نظام سلطه، آمریکاى شیطان بزرگ، صهیونیستهاى غدار و حیوانصفت – مشغول فعالیتند و دارند تلاش میکنند؛ میخواهند نگذارند این پیروزىها به کام مردم شیرین بیاید و به معناى واقعى کلمه به پیروزى نهائى برسد؛ اما اگر ما ملتهاى مسلمان بیدار باشیم، به نداى قرآن – که ما را به صبر و استقامت و ثبات امر میکند، به ما امید میدهد – گوش کنیم، به خداى متعال سوء ظن نداشته باشیم، به وعدهى الهى امیدوار باشیم و براى آن تلاش و کار کنیم، بدون شک این ملتها به پیروزى میرسند. البته در لیبى سیاست دولتهاى غربى این است که کشور لیبى را ضعیف کنند، کمخون کنند؛ سیاستشان این است که جنگ داخلى ادامه پیدا کند تا کشور از رمق بیفتد، بعد یا خودشان مستقیم یا غیرمستقیم بیایند امور آن کشور حساس را به دست بگیرند. کشور لیبى اولاً داراى منابع سرشار نفت است، ثانیاً یک قدمى اروپاست؛ بنابراین براى مستکبرین جهانى، براى آمریکا، براى کشورهاى مستکبر در اروپاى غربى بسیار مهم است؛ نمیخواهند آسان از او دست بردارند، میخواهند ضعیف کنند. اگر آن کشور را وا میگذاشتند، مردم میتوانستند غلبه کنند، حکومت مردمى و اسلامى بر سر کار مىآمد، براى آنها خطرى بود؛ لذا میخواهند نگذارند این اتفاق بیفتد.
در یمن هم چیزى شبیه این است. یمن هم از لحاظ سوقالجیشى مهم است؛ از لحاظ همسایگى با بعضى از کشورهاى مرتبط با آمریکا و جغرافیاى سیاسى، بسیار مهم است؛ آنجا هم نمیخواهند بگذارند مردم به پیروزى برسند. سیاست آمریکا و غرب در این دو کشور این است که مردم به پیروزى نرسند.
مردم بحرین هم در مظلومیت مطلق به سر میبرند. در آنجا هم به عنوان اینکه اینها شیعه می باشند، میخواهند حرکت را حرکت طائفى و مذهبى معرفى کنند؛ در حالى که قضیه این نیست. البته مردم بحرین شیعهاند، در طول تاریخ شیعه بودند، اکثریت شیعهاند؛ اما مسئله، مسئلهى شیعه و سنى نیست؛ مسئله این است که این ملت، مظلوم است؛ از حقوق اولیهى یک شهروند در کشور خود، در خاک خود، در سرزمین خود محروم است. حق خود را مطالبه میکند، حق رأى دادن خود را مطالبه میکند؛ میگوید بتوانم رأى بدهم، بتوانم در تشکیل دولت و حکومت نقش ایفاء کنم؛ این که جرم نیست؛ این یک حق مشروع است. آن وقت آمریکائىهاى دروغگوى ریاکار و خدعهگر که ادعاى حقوق بشر و ادعاى دموکراسى میکنند، در قضیهى بحرین اینجور علیه مردم وارد میدان میشوند. البته انکار میکنند، میگویند ما نیستیم، سعودىها می باشند؛ اما سعودىها بدون چراغ سبز آمریکا نمیتوانستند وارد بحرین شوند و اینجور حوادث تلخ و خونبار را در بحرین به وجود بیاورند. لذا آمریکائىها هم مسئولند.
دو سه نکته را عرض بکنم؛ وقت تمام شده است و قبل است. نکتهى اول این است که شاخص عمده در حرکت مردمىِ این کشورها سه چیز است: یکى اسلامى بودن، یکى ضد آمریکا و صهیونیست بودن، و یکى مردمى بودن. این شاخص در همهى این کشورها مشترک است. ملت مصر که یک ملت شاخص در دنیاى عرب و دنیاى اسلام است، ملتى است که این نهضت را به راه انداخته است، این انقلاب را در کشور خودش به وجود آورده است، هم اسلامى است، هم مردمى است، هم صریحاً ضد آمریکا و ضد صهیونیستى است. بقیهى کشورها هم همین جور.
موضع ما در مقابل این حرکتهاى مردمى روشن است: هر جا حرکت اسلامى است، مردمى است، ضد آمریکائى است، ما با این حرکت همراهیم؛ اما اگر در جائى ببینیم با تحریک آمریکائىها، با تحریک صهیونیستها، یک حرکتى به راه افتاده است، با آن حرکت همراهى نمیکنیم. ما با حرکتهاى ضد آمریکائى و ضد صهیونیستى همراهیم. آنجائى که خود آمریکا و خود صهیونیستها وارد میدان میشوند تا یک رژیمى را ساقط کنند، تا یک کشورى را اشغال کنند، آنجا ما نقطهى مقابل حرکت آمریکائىها قرار میگیریم. آمریکا نمیتواند به نفع ملتهاى این منطقه فکرى بکند و کارى بکند؛ هر کارى میکنند و هر کارى تا امروز کردند، بر علیه ملتهاى این منطقه بوده است. این موضع ماست.
نکتهى دوم: این کشورهائى که بحمداللَّه به پیروزى رسیدند – مخصوصاً مصر که کشورى بزرگ و داراى میراث غنى اسلامى و معنوى و فرهنگى است – باید مراقب باشند؛ دشمن از در بیرون رفته است، از پنجره برنگردد. این کمکهائى که میگویند آمریکا ممکن است به مصر یا به هر کشور دیگرى بکند، خودش مایهى گرفتارى است. آمریکائىها از راه همین کمکها و همین دلارهاست که تسلط خود را بر کشورها تحکیم میکنند، توقعات خودشان را تحمیل میکنند؛ ملتى که آزادى به دست آورده است، او را دوباره در زیر پنجهى اقتدار ظالمانهى خود قرار میدهند.
همه باید بیدار باشند. البته ملت مصر بیدارند. این حرکت عظیمى که ملت مصر در اعتراض به موضع رژیم قبلى مصر در زمینهى فلسطین و غزه و گذرگاه رفح انجام دادند، حرکت بسیار باارزشى بود؛ باید ادامه پیدا کند. مصر کشور تأثیرگذارى در دنیاى عرب است؛ به همین مناسبت هم بود که آن کسانى که میخواستند کشورهاى عربى را در مقابل رژیم غاصب صهیونیست به زانو دربیاورند، رفتند سراغ مصر. پیمان ننگین کمپدیوید را در مصر تحمیل کردند. بعد از قبول پیمان کمپدیوید در مصر بود که بتدریج کشورهاى دیگر عرب هم تسلیم شدند، در مقابل آمریکا خاشع شدند؛ مسئلهى فلسطین از صحنهى تصمیمگیرى کشورهاى عربى بکلى خارج شد. باید مراقب باشند. روى مصر حساسند. یک روز بعد از دوران جمال عبدالناصر که غربىها و استکبار رانده شده بودند، دوباره برگشتند؛ این تجربه نباید در مصر تکرار شود. ملت مصر بیدارند، هوشیارند و امیدواریم خداوند به آنها در این زمینه هم کمک کند.
نکتهى دیگر این است که این سرکوبها فایدهاى ندارد. ملتها بالاخره وقتى بیدار شدند، وقتى قدرت خودشان را شناختند، این راه را دنبال خواهند کرد و انشاءاللَّه حرکت ملتهاى منطقه – چه در آن کشورهائى که امروز حرکت هست، چه آن کشورهائى که بالقوه در آنها این حرکات وجود دارد – به پیروزى خواهد رسید. مردم در این کشورها پیروز خواهند شد، منتها باید مراقب حرکات تفرقهافکنانهى دشمنان باشند. امروز، هم در مصر، هم در تونس، در شمال آفریقا و در سایر کشورهاى اسلامى، دشمنان در پى ایجاد تفرقهاند. بخصوص چون ایران اسلامى کانون حرکت در مقابل استکبار است، میخواهند بین ایران اسلامى و کشورها فاصله بیندازند؛ فاصلههاى قومى، فاصلههاى مذهبى. حتّى در داخل خود این کشورها میخواهند تفرقه ایجاد کنند. امروز در مصر کسانى از این گروههاى تکفیرى و وهابى و اینها تلاش میکنند به بهانههاى مختلف بین مردم مصر با یکدیگر هم اختلاف بیندازند؛ باید در مقابل این اختلافافکنىها هوشیار بود.
موضع ما در مقابل فلسطین هم موضع روشنى است. ما معتقدیم سرزمین فلسطین، کشور فلسطین، یکجا متعلق به فلسطینىهاست. آن کسانى که سعى کردند نقشهى فلسطین را از روى صفحهى جغرافیا پاک کنند، اشتباه کردند؛ چنین اتفاقى نخواهد افتاد. فلسطین باقى است. چند دههاى غاصبان آن را غصب کردند، اما بدون تردید دوباره به مردم فلسطین و به آغوش اسلام برخواهد گشت؛ و این اتفاق خواهد افتاد. مردم فلسطین هم بیدارند. فلسطین تجزیهپذیر هم نیست؛ فلسطین یکپارچه متعلق به فلسطینیان است. جمهورى اسلامى از چند سال پیش راه حل را اعلام کرده است. راهحل مسئلهى فلسطین، این راهحلهاى آمریکائى و امثال آنها نیست؛ اینها راه به جائى نخواهد برد. راه حل این است که یک رفراندوم و همهپرسىاى از مردم فلسطین انجام بگیرد؛ هر رژیمى را که آنها بر طبق رفراندوم رأى دادند، آن رژیم باید بر کل فلسطین حاکم شود. بعد آنها خودشان تصمیم خواهند گرفت که با این صهیونیستهائى که از خارج وارد کشور فلسطین شدند، چه معاملهاى بکنند؛ این بسته به نظر آن رژیمى است که برخاستهى از آراء مردم فلسطین است.
پروردگارا ! ملتهاى مسلمان، ملت مصر، ملت تونس، ملت لیبى، ملت یمن، ملت بحرین، ملت مظلوم فلسطین را در تحت عنایات خودت به پیروزى کامل برسان. پروردگارا ! برکات خود را بر ملت عزیز ایران روزافزون کن. پروردگارا ! روح مطهر امام بزرگوار و ارواح طیبهى شهدا را در عالىترین مقامات متنعم بفرما. ما را مشمول ادعیهى زاکیهى حضرت بقیهاللَّه (ارواحنا فداه) قرار بده.
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته
۱) مفاتیحالجنان، اعمال اول ماه رجب
۲) مائده: ۸
/ امام بزرگوار ما در حق این ملت و در حق این کشور پدرى کرد
بسماللّهالرّحمنالرّحیم
الحمد للّه ربّ العالمین و الصّلاه و السّلام على سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على ءاله الأطیبین الأطهرین و صحبه المنتجبین المصطفین و من تبعهم باحسان الى یوم الدّین. و صلّ على بقیّهاللّه فى الأرضین الّذى یملأ اللّه به الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا.
قال اللّه الحکیم فى کتابه: بسماللّهالرّحمنالرّحیم. و توکّل على العزیز الرّحیم. الّذى یریک حین تقوم. و تقلّبک فى السّاجدین. انّه هو السّمیع العلیم.(۱)
خداوند را سپاسگزاریم که فرصتى دیگر به ما عنایت کرد تا در کنار مرقد امام و پیشوا و رهبر و مرشد بزرگ این ملت، یک بار دیگر گرد هم جمع شویم، براى تجدید عهد و تجدید بیعت با این امام بزرگوار، و بازخوانى سیره و درسهاى امام – که درسهاى انقلاب است – و براى روشن کردن راه آیندهمان و تصحیح مسیرمان.
این روزها مصادف است با عید مبارک ولادت امیر مؤمنان (سلام اللّه علیه) که پدر امت بود. مردم ما روز سیزدهم رجب را «روز پدر» نامیدهاند. امام بزرگوار ما در حق این ملت و در حق این کشور پدرى کرد. پدر امت، یعنى مظهر مهربانى و رحمت و مظهر اقتدار و صلابت و شخصیت؛ استحکام شخصیت پدرانه، در کنار محبت و مهربانىِ پدرانه. علاوهى بر اینها، امام پدر جنبش اسلامىِ امروز در دنیاى اسلام است. یکى از خطوط اصلى در سیرهى امام و منش امام که امروز به آن میپردازیم و دربارهٔى آن قدرى بحث میکنیم، دمیدن روح عزت ملى در کالبد کشور است. بحث دربارهٔى این حرکت عظیم امام که عزت ملى را در کشور ما و ملت ما زنده کرد، یک بحث متکى به واقعیات جامعه است؛ یک بحث صرفاً ذهنى نیست. عزت یعنى چه؟ عزت به معناى ساخت مستحکم داخلى یک فرد یا یک جامعه است که او را در مقابلهى با دشمن، در مقابلهى با موانع، داراى اقتدار میکند و بر چالشها غلبه میبخشد.
در ابتدا یک بحث قرآنىِ کوتاهى را عرض کنم. در منطق قرآن، عزت واقعى و کامل متعلق به خداوند و متعلق به هر کسى است که در جبههى خدائى قرار میگیرد. در مصاف بین حق و باطل، بین جبههى خدا و جبههى شیطان، عزت متعلق به کسانى است که در جبههى خدائى قرار میگیرند. این، منطق قرآن است. در سورهى فاطر میفرماید: «من کان یرید العزّه فللّه العزّه جمیعا».(۲) در سورهى منافقون میفرماید: «و للّه العزّه و لرسوله و للمؤمنین و لیکنّ المنافقین لایعلمون»؛(۳) عزت متعلق به خداست، عزت متعلق به پیامبر و به مؤمنین است؛ اگرچه منافقان و کافردلان این را درک نمیکنند؛ نمیفهمند که عزت کجاست، مرکز عزت واقعى کجاست. در سورهى نساء، دربارهٔى کسانى که خود را متصل به مراکز قدرتهاى شیطانى میکنند، براى اینکه حیثیتى به دست بیاورند، قدرتى به دست بیاورند، میفرماید: «أ یبتغون عندهم العزّه فانّ العزّه للّه جمیعا»؛(۴) آیا دنبال عزتند این کسانى که به رقباى خدا، به دشمنان خدا، به قدرتهاى مادى پناه میبرند؟ عزت در نزد خداست. در سورهى مبارکهى شعراء، گزارشى از مجموعهى چالشهاى پیامبران بزرگ را مطرح میفرماید – دربارهٔى حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت هود، حضرت صالح، حضرت شعیب، حضرت موسى – مفصل دربارهٔى چالشهاى این پیامبران بزرگ بحث میکند و گزارش الهى و وحى را به گوش مردم میرساند. در هر مقطعى که میخواهد غلبهى جبههى نبوت را بر جبههى کفر بیان بفرماید، میفرماید: «انّ فى ذلک لایه و ما کان اکثرهم مؤمنین. و انّ ربّک لهو العزیز الرّحیم»؛(۵) یعنى با اینکه طرف مقابل اکثریت داشتند، قدرت دست آنها بود، پول دست آنها بود، سلاح دست آنها بود، اما جبههى توحید بر آنها پیروز شد؛ در این یک آیتى است از آیات الهى، و خداى تو عزیز و رحیم است. بعد از آنکه قرآن این گزارش را در طول سورهى مبارکهى شعراء هى تکرار میکند، تکرار میکند، در آخر سوره خطاب به پیغمبر میفرماید: «و توکّل على العزیز الرّحیم»؛ به این خداى عزیز و رحیم که تضمین کنندهى غلبهى حق بر باطل است، توکل و تکیه کن. «الّذى یریک حین تقوم. و تقلّبک فى السّاجدین»؛ او ناظر به حال توست؛ در حال قیام، در حال سجده، در حال عبادت، در حال حرکت، در حال تلاش؛ او حاضر و ناظر است، تو را مىبیند؛ «انّه هو السّمیع العلیم». پس در منطق قرآن، عزت را باید از خداوند طلب کرد.
وقتى که عزت شامل حال یک انسان، یک فرد یا یک جامعه میشود، مثل یک حصار عمل میکند، مثل یک باروى مستحکم عمل میکند؛ نفوذ در او، محاصرهى او، نابود کردن او براى دشمنان دشوار میشود؛ انسان را از نفوذ و غلبهى دشمن محفوظ نگه میدارد. آن وقت هرچه این عزت را در لایههاى عمیقتر وجود فرد و جامعه ملاحظه کنیم، تأثیرات این نفوذناپذیرى بیشتر میشود؛ کار به جائى میرسد که همچنان که انسان از نفوذ و غلبهى دشمن سیاسى و دشمن اقتصادى محفوظ میماند، از غلبه و نفوذ دشمن بزرگ و اصلى، یعنى شیطان هم محفوظ باقى میماند. آن کسانى که عزت ظاهرى دارند، این عزت در دل آنها، در داخل آنها، در لایههاى عمیق وجود آنها نیست؛ لذا در مقابل شیطان بىدفاعند، نفوذپذیرند.
معروف است که میگویند اسکندر مقدونى در یک راهى میگذشت، مردم به او کرنش میکردند. یک مرد پارساى مؤمنى در یک گوشهاى نشسته بود، کرنش نکرد، احترام نکرد، بلند نشد. اسکندر تعجب کرد، گفت: او را بیاورید. او را آوردند. گفت: تو چرا در مقابل من کرنش نکردى؟ گفت: زیرا تو غلامِ غلامان منى؛ چرا در مقابل تو کرنش کنم؟ گفت: چطور؟ گفت: زیرا تو غلام شهوت و غضب خود هستى، و شهوت و غضب غلامان منند، در اختیار منند، من بر آنها غالبم.
بنابراین اگر عزت نفس در داخل لایههاى عمیق وجود انسان نفوذ کرد، آن وقت شیطان بر انسان اثر نمیگذارد؛ هوىهاى نفس در انسان اثر نمیگذارد؛ شهوت و غضب، انسان را بازیچهى خود قرار نمیدهد.
ما امام را اینجور شناختیم. امام در طول حیات، چه در حوزهى علم و تدریس، چه در دوران مبارزهى دشوار، و چه در حوزهى مدیریت و حاکمیت – آن وقتى که در رأس کشور قرار گرفت و مدیریت جامعه را در قبضه گرفت – در همهى اینها مصداق «و توکّل على العزیز الرّحیم» بود. براى همین بود که کارهاى بزرگى که همه میگفتند نشدنى است، با طلوع امام، این کارها شدنى شد؛ همهى سدهائى که گفته میشد شکستنى نیست، با حضور امام، این سدها شکستنى شد. او علاوه بر اینکه خود، مظهر عزت نفس و اقتدار معنوى بود، روح عزت را در ملت هم زنده کرد. این، کار بزرگ امام بزرگوار بود؛ که من دوباره برمیگردم، دربارهٔى این نکته توضیح خواهم داد. ملت ما با احساس عزتى که از درسهاى انقلاب و امام آموخت، توانست خود را کشف کند. ملت، خود را کشف کرد، توانائىهاى خود را کشف کرد؛ و چنین شد که ما در این چند دهه، بسیارى از تحقق وعدههاى الهى را با چشم خود دیدیم؛ چیزهائى را که در تاریخ میخواندیم، در کتابها میدیدم، در مقابل چشمِ خودمان ملاحظه کردیم؛ غلبهى مستضعفین را بر مستکبرین، بىبنیادى قصرهاى بظاهر باشکوه مستکبران و بسیارى از حوادث دیگر را در این سالها دیدیم.
من میخواهم بر روى این مسئلهى «عزت ملى» تکیه کنم تا به یک نقطهى مورد نظر برسم. امروز روز بزرگى است؛ سالگرد رحلت بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران است. امروز یاد امام بزرگوارمان از همیشه زندهتر است. میراث بابرکت او امروز در این کشور و در دنیاى اسلام در مقابل چشم همگان است. روى برخى از ابعاد وجودى این حرکت تکیه کنیم.
عزت ملى. ما ایرانىها در طول تاریخ طولانى خودمان دورانهاى متفاوتى را گذراندهایم؛ عزت هم داشتیم، ذلت هم داشتیم؛ اما در این دوران طولانىِ دویست سالهى منتهى به انقلاب، ما یک دوران سختِ تاریکِ ذلت را گذراندیم. خیلىها از تاریخ بىخبرند، و خیلىها تاریخ را سرسرى نگاه میکنند. باید در تاریخ تعمق کرد، از تاریخ درس گرفت. ما در این دویست سال، یک دوران تاریکِ ذلت را از سر گذراندیم. نشانههاى این ذلت، زیاد است. ما در تمام این دوران، در حوزهى سیاست، یک ملت منزوى بودیم؛ در فعل و انفعالات منطقهى خودمان – چه برسد به فعل و انفعالات جهان – هیچ تأثیرى نداشتیم. در این دوران دویست ساله، استعمار به وجود آمد. دولتهاى مستعمر از اقصى نقاط عالم به منطقهى ما آمدند؛ کشورهائى را گرفتند، ملتهائى را اسیر کردند، منابع ثروت ملتها را غارت کردند. در این دویست سال، دولت ایران و ملت ایران، بىخبر و غافل، به حوادث نگاه میکردند؛ حتّى شاید از حوادث مطلع هم نمیشدند، چه برسد به اینکه بخواهند در آن حوادث دخالت کنند و تأثیر بگذارند. در حوزهى اقتصاد، وضع ما روزبهروز به طرف انحطاطِ بیشتر حرکت میکرد. در حوزهى علم و فناورى، بکلى عقبمانده بودیم؛ هیچ دستاورد علمىاى که قابل توجه و قابل عرضه باشد، در مقابلهى با حرکت عظیم علمى در دنیا نداشتیم. در سیاست داخلى خودمان، دستخوش سیاستهاى بیگانگان بودیم. استعمارگرها، قدرتهاى مسلط دنیا، بر روى حکومتهاى ما اثر میگذاشتند؛ آنها را به این طرف و آن طرف میکشاندند، به آنها تحمیل میکردند، از آنها کار میکشیدند؛ و دولتهاى ما، پادشاهان ما، قدرتهاى مسلط ما، هیچ عکسالعمل شایستهى انسانىِ افتخارآمیزى از خودشان نشان نمیدادند. حتّى در زمینهى حفظ تمامیت ارضى کشور، حفظ حاکمیت دولتها، ضعف خجالتآورى را در این دورانِ دویست ساله ملاحظه و تجربه کردیم. در همین دورانِ دویست ساله است که معاهدهى ذلتبار ترکمانچاى و قبل از آن، معاهدهى گلستان اتفاق افتاد؛ هفده شهر قفقاز را از ایران جدا کردند. در همین دورانِ دویست ساله بود که آمدند بوشهر ما را اشغال کردند، بدون کمترین مقاومتى از سوى دولت و دولتىها. در همین دوران بود که یک دولت بیگانه آمد در قزوین اردوى نظامى زد و دولت مرکزى تهران را تهدید کرد که باید فلان کار را بکنید، فلان اقدام را بکنید، فلان کس را بیرون کنید، والّا به تهران حمله میکنند. یعنى تا قزوین جلو آمدند، تهران را تهدید کردند، دولت مرکزى در تهران به خود میلرزیدند. اگر شخصیتهاى نادرى در این میان نبودند، قطعاً تسلیم اولتیماتوم آن دولت بیگانه میشدند. در همین دوران بود که دولت انگلیس آمد حکومت پهلوىها را در ایران به وجود آورد؛ رضاخان را انتخاب کردند، از یک مرکز فرودستى او را بالا کشیدند، به سلطنت کشور رساندند و سلطنت او را در کشور به صورت یک قانون درآوردند و همهى امور را به دست او دادند و او هم در مشت خودشان و در اختیار خودشان بود. در همین دوران بود که قرارداد ننگین ۱۲۹۹ – ۱۹۱۹ میلادى – اتفاق افتاد؛ که بر طبق این قرارداد، اقتصاد کشور به دست بیگانه مىافتاد و سیاست کشور و اقتصاد کشور یکباره در اختیار دشمنان ایران قرار میگرفت. در همین دوران بود که رئیس سه کشور – که متحدین جنگ بودند – به تهران آمدند و بدون اینکه از دولت اجازه بگیرند، بدون اینکه به دولت مرکزى کمترین اعتنائى بکنند، در اینجا جلسه تشکیل دادند. روزولت، چرچیل و استالین به میل خودشان به تهران آمدند و جلسه تشکیل دادند؛ نه از کسى اجازه گرفتند، نه گذرنامهاى نشان دادند. محمدرضا که آن روز پادشاه ایران بود، مورد اعتناى اینها قرار نگرفت؛ آنها به دیدن او نرفتند، او به دیدن آنها رفت؛ وارد اتاق شد، برایش بلند نشدند، اعتنا نکردند! ببینید ذلت یک دولت مرکزى که سرریز میشود بر روى مردم، تا کجاها منتهى میشود؟ این، حضیض ذلت یک حکومت و یک ملت است. این، مال دوران دویست سالهى ماست.
البته در این میان، استثناهائى وجود داشت: به طور مثالً یک امیرکبیرى سه سال بر سر کار آمد. یا فتواى میرزاى بزرگ شیرازى توانست قضیهى تنباکو را فیصله بدهد. یا علما در قضیهى مشروطیت دخالت کردند. یا نهضت ملى شدن نفت در یک دورهاى به راه افتاد. همهى اینها کارهاى کوتاهمدت، موقت و بعضاً بکلى ناکام بود؛ اما روال کلى، حرکت کلى، حرکت ذلت بود که بر این ملت بزرگ، بر این ملت تاریخساز، بر این ملتِ داراى مواریث عظیم تاریخى تحمیل شده بود.
انقلاب کبیر اسلامى بکلى جهت را عوض کرد و ورق را برگرداند. همت امام – که رهبر این انقلاب و زمامدار این انقلاب و پیشواى این انقلاب بود – بر این گماشته شد که روح عزت ملى را در این مردم احیاء کند؛ عزت آنها را به آنها برگرداند. امام بزرگوار فرهنگ «ما میتوانیم» را به دهان مردم انداخت و در دل آنها جایگزین کرد؛ این همان فرهنگ قرآنى است که فرمود: «و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین».(۶) خود ایمان به معناى علو است. ایمان وسیلهى علو مادى است، اما فقط این نیست؛ نفس ایمان علوآور است، عزتآور است، یک ملت را رشد میدهد. خود امام جلو افتاد، رهبرى کرد، آن وقت انگیزهها در مردم بیدار شد، همتها در مردم بیدار شد، استعدادها جوشیدن گرفت؛ و عمل مردم، حضور مردم در صحنه، زمینهى جلب رحمت الهى شد. این، نکتهى بسیار عظیمى است. رحمت الهى گسترده است؛ اما تا انسان ظرف خود را آماده نکند، این باران رحمت گیر او نمىآید. ملت ما به صحنه آمد، خود را در وسط میدان قرار داد، این شد زمینهى رحمت الهى و هدایت الهى؛ هدایت الهى شامل حال او شد، رحمت الهى شامل حال او شد، حرکتِ بىوقفه آغاز شد؛ حرکت به سمت عزت، حرکت رو به جلو، حرکت عزتآفرین؛ البته گاهى کند، گاهى تند، اما بدون وقفه و تعطیل.
وقتى ادبیات انقلابى امام را ملاحظه میکنید، مىبینید تکیهى اصلى بر روى ساخت داخلى ملت است؛ احیاى روح عزت، نه با تفاخر، نه با غرور، نه با بهخودبستن، بلکه با استحکام ساخت داخلى. آنچه که ما باید به آن توجه کنیم، این است که این یک کارِ مقطعى نیست؛ این یک کارِ مستمر است، یک کارِ ادامهدار است. ملت باید با عوامل رکود و ایستائى مقابله کند. عواملى وجود دارد که یک انسان پیشرو را، یک ملت پیشرو را متوقف میکند. بعضى از این عوامل در داخل خود ماست؛ بعضى از این عوامل، تمهیدات دشمن است. اگر بخواهیم دچار رکود نشویم، دچار ذلت نشویم، دچار عقبگرد نشویم، دچار همان وضعیت دوزخىِ قبل از انقلاب نشویم، باید حرکتمان متوقف نشود. اینجاست که با یک مفهومى به نام «پیشرفت» روبهرو میشویم. باید دائم پیشرفت کنیم. این عزت ملى، این استحکام داخلى، این ساخت مستحکم، بایستى دائم در حال جلو رفتن باشد و ما را به پیشرفت برساند. این دهه به «دههى پیشرفت و عدالت» نامگذارى شده است. عدالت هم در دل پیشرفت است. پیشرفت، فقط پیشرفت در مظاهر مادى نیست؛ در همهى ابعاد وجودى انسان است؛ که داخلش آزادى هم هست، عدالت هم هست، اعتلاى اخلاقى و معنوى هم هست؛ اینها همه در مفهوم پیشرفت هست. البته در آن، پیشرفت مادى، پیشرفت مظاهر زندگى، پیشرفت علمى هم وجود دارد. امام با آن حرکت خود، ما را در جادهاى قرار داد که باید در این جاده پیش برویم. هرگونه توقف در این جاده، ما را به عقبگرد میرساند. ملتى که از حقیقت عزت برخوردار شده است و در جادهى پیشرفت قرار گرفته است، اگر این نعمت را کفران کند، آن وقت مصداق این آیهى شریفه میشود که: «أ لم تر الى الّذین بدّلوا نعمت اللّه کفرا و احلّوا قومهم دار البوار. جهنّم یصلونها و بئس القرار»؛(۷) دنیا دوباره دوزخ خواهد شد، زندگى دوباره تلخ خواهد شد. ملتها اگر ایستادگى نکنند و پیش نروند، دوباره همان سختى و سیاهىِ دوران ذلت بر سر آنها سایهافکن خواهد شد.
ما امروز در مسئلهى عزت ملى و پیشرفتِ ناشى از آن با یک الگوى زنده مواجهایم. عرض کردم؛ بحث ما یک بحث ذهنىِ محض نیست. یک الگوى زنده در مقابل ماست و آن، خود این ملت و این جامعه است؛ یک مدلِ تجربه شده و امتحان داده. ملت ایران با این مدل، با این الگو وارد میدان شده. من نمونههائى از پیشرفت ملت ایران را عرض میکنم؛ هر کدام از اینها یک شرح مفصل و مصداقهاى متعدد دارد.
یک نمونه از پیشرفت ملت ایران، غلبهى بر همهى چالشهاى سیاسى و نظامى و امنیتى و اقتصادى در طول این سى و سه سال است. هدف آنها از این چالشها، از بین بردن موجودیت نظام بود؛ موجودیت نظام را آماج قرار داده بودند. ملت بر همهى این چالشها پیروز شد. در این میدان، یک روز که دنیا دست شرق و غرب بود، ملت ایران بر شرق و غرب پیروز شد؛ امروز که به حسب ظاهر، دنیا در دست غربِ گمراه است، ملت ایران توانسته است بر این غربِ گمراه پیروز شود.
نمونهى دیگر از پیشرفت ملت ایران این است که ما ملت ایران، امروز از لحاظ قدرت سیاسى، از لحاظ قدرت تأثیرگذارى بر تحولات دنیا و حضور در فعل و انفعالات منطقهى خودمان، بلکه دیگر مناطق جهان، از اول انقلاب بمراتب قوىتریم. این مسئله، نمونههائى دارد، شواهدى دارد؛ این را دشمنان ما میگویند. یکى از رؤساى رژیم جعلى صهیونیستى، که دشمن شمارهى یک ملت ایران و انقلاب ایران است، اعتراف میکند و میگوید – اینها عین عبارت اوست – امروز یک نیروى قدرتمندى وجود دارد که در خلاف جهت هدفهاى ما پیش میرود و ایران رهبرى این قدرت را به دست گرفته است. این سیاستمدارِ درمانده و حیرتزده اعتراف میکند و میگوید امروز پشت مرزهاى ما خمینى خیمه زده است! یک سیاستمدارِ کهنهکارِ شناختهشدهى آمریکائى هم که ما با وضع او کاملاً آشنا هستیم، در یک جلسهاى مقایسه میکند آمریکاى ۲۰۰۱ میلادى را با آمریکاى ۲۰۱۱، میگوید – که این حرفها همه مال همین دو سه ماه اخیر است – کدام دیوانهاى وضعیت آمریکاى ابرقدرتِ اول هزاره را به شرائط رقتبار آمریکا در سال ۲۰۱۱ – سال قبلى میلادى – تبدیل کرده است؟ بعد میگوید: این تحولاتى که اتفاق افتاده و به این وضع منتهى شده است، دامنزنندهى به این تغییر، ایران است. معناى این جملات این است که امروز ملت ایران توانسته است با حضور خود، با استقامت خود، با عزت خود، با صلابت خود، بر روى حوادث مهم جهان و حوادث مهم منطقه، این تأثیرات ژرف را باقى بگذارد. این هم یک شاخص از شاخصهاى پیشرفت، که عرض کردم عینى و جلوى چشم ماست.
یک شاخص دیگر، حجم خدمات عمرانى و آبادانى در این کشور پهناور است. امروز شما میتوانید در همهى گوشه و کنارهاى این کشور، خدمات عمرانى را، خدمات آبادانى را، سازندگى را به معناى وسیع کلمه ملاحظه کنید؛ که سال به سال هم افزایش پیدا میکند. این از جملهى شاخصهاى مهم پیشرفت یک ملت است. از جملهى شاخصهاى پیشرفت این است که پیچیدهترین طرحها، پیچیدهترین دستگاههاى صنعتى، سازههاى مهندسى، کارخانههاى فولاد، نیروگاهها و کارهاى بزرگ که در این کشور انجام میگیرد، تماماً به دست متخصصان ایرانى و جوانهاى ساختهشدهى انقلاب است. ما امروز در بسیارى از کارهاى مهمى که در این کشور انجام میگیرد، هیچ احتیاجى به حضور متخصصان خارجى نداریم. این کشورى که یک اسفالت میخواستند بکنند، یک پل میخواستند توى خیابان بزنند، بایستى از بیرون اشخاصى را مىآوردند، امروز کارهاى بزرگ، سازههاى عظیم مهندسى، کارهاى پیچیده انجام میدهد. انجامدهنده، همین جوانهائى می باشند که در محیط انقلاب پرورش پیدا کردند، بارور شدند، بالنده شدند، بارها را بر دوش گرفتند.
یک شاخص دیگر، شتاب علمى کشور است – که بارها اعلام شده، تکرار شده – تولیداتِ نمایه شده، رتبهى علمى کشور در سال ۲۰۱۱ میلادى؛ که اینها همهاش افتخارآفرین است. این هم قضاوت ما نیست؛ قضاوت مراکز علمىِ رسمى دنیاست که آنها دارند میگویند. میگویند رشد علمى کشور، یازده برابرِ متوسط رشد دنیاست؛ و سال ۲۰۱۱ نسبت به سال قبل، بیست درصد هم افزایش پیدا کرده؛ این را آنها دارند میگویند. در بعضى از حوزهها، مثل حوزهى هستهاى، حوزهى نانو، حوزهى سلولهاى بنیادى، حوزهى هوافضا، حوزهى زیستفناورى، وضع ما درخشان است. کارهائى که دارد انجام میگیرد، کارهاى درخشانى است که در دنیا به شکل معدودى وجود دارد. در بین این همه کشور دنیا – کشورهاى به اصطلاح پیشرفته و غیر پیشرفته – بعضى از این کارها فقط در پنج کشور یا در ده کشور یا در پانزده کشور، بیشتر وجود ندارد. به ما هم که هیچ کمک علمى نکردند. درِ مراکز علمى پیشرفتهى دنیا به روى دانشجوهاى ما بسته است؛ اینها از داخل جوشیده است. و البته همین جا در حاشیه عرض بکنم؛ این تحریمهائى که انجام گرفت، بزرگترین کمک را به ما در این زمینه کرد.
یکى از مظاهر و نمونهها و شاخصهاى پیشرفت، مردمسالارى اسلامى است، که باید به اینها توجه کرد؛ بسیار مهم است. ما انتخابهاى شورانگیزى در این کشور داشتیم: انتخابات ریاست جمهورى در دورههاى مختلف؛ که از همه پرشورتر، دورهى دهم در سه سال قبل بوده است. همچنین انتخابهاى مجلس. ما نُه دورهى قانونگذارى در کشور داشتیم؛ که همهى این نُه دوره در روز هفتم خرداد، بدون یک روز تأخیر، افتتاح شده است؛ این چیز کوچکى است؟ در طول سى و سه سال، نُه دوره انتخابات مجلس برگزار شده است، نُه تا مجلس شوراى اسلامى تشکیل شده است، بدون یک روز تأخیر. هیچ اتفاقى سیاسى، اتفاقى امنیتى، اتفاقى اقتصادى، تهدیدهاى دشمن نتوانسته است انتخابات را یک روز عقب بیندازد. در همهى دورهها، هفتم خرداد، روز تشکیل مجلس جدید است.
مورد دیگر، انگیزهها و شعارهاى انقلابى مردم است. شما نگاه کنید جشنهاى یادبود انقلابهاى دنیا در کشورها چگونه انجام میگیرد. یک مراسم رسمىاى درست میکنند، یک عدهاى از رجال یک جائى جمع میشوند، احیاناً نیروهاى مسلحى هم رژه میروند. در ایران، سالروز پیروزى انقلاب – یعنى بیست و دوى بهمن – به وسیلهى میلیونها مردم در سرتاسر کشور با شوق و ذوقِ فراوان انجام میگیرد؛ هر سال هم از سال قبل شورانگیزتر و مهمتر و بزرگتر؛ این نشاندهندهى زنده بودن این ملت و پیشرفت این ملت در اهداف انقلابى است.
در تهذیب و تطهیر روحیه هم همین جور. بعضىها نگاه میکنند به یک مظاهرى، مىبینند یک چند تا جوان، یک چند تا زن یا مرد، یک عمل خلافى انجام دادند، فوراً رویش یک قضاوت کلى میگذارند؛ این غلط است. مردم به معنویات توجه دارند. شما همین روزها به مساجد دانشگاهها بروید، ببینید در این روزهاى اعتکاف چه خبر است. از فردا جوانهاى ما میروند در مساجد اعتکاف میکنند. یکى از شلوغترین، گرمترین و پرشورترین مراکز اعتکاف، مساجد دانشگاههاى ماست؛ غیر از مساجد عمومى و مساجد بزرگ، که همه در آن شرکت میکنند. این نشاندهندهى حرکت مردم به سمت معنویت است. با اینهاست که ما میتوانیم تشخیص بدهیم، قضاوت کنیم، حکم کنیم به این که کشور ما، ملت ما، در حال پیشرفت است. در همهى ابعاد، کشور دارد پیشرفت میکند؛ و همه در زیر پرچم اسلام و در سایهى دعوت الهى این مرد بزرگ، این انسان والا، این جانشین بحق پیامبران و اولیاء الهى. این مرد بزرگ راه را در مقابل ملت ما باز کرد.
محافل سیاسى و رسانهاى دنیا از خطر ایران هستهاى دم میزنند؛ که ایران هستهاى خطر دارد! من میگویم اینها دروغ میگویند، اینها فریبگرى میکنند. آنچه آنها از آن میترسند و باید هم بترسند، ایرانِ هستهاى نیست؛ ایرانِ اسلامى است. ایران اسلامى است که در ارکان قدرت استکبارى زلزله انداخته است. ملت ایران اثبات کردند که بدون تکیهى به آمریکا، بدون تکیهى به قدرتهاى مدعى، بلکه با دشمنىهاى آمریکا و قدرتهاى مدعى دنیا، یک ملت میتواند به پیشرفت واقعى دست پیدا کند. این درس است؛ آنها از این درس میترسند. آنها میخواهند به ملتها بباورانند، به زبدگان و نخبگان سیاسى بباورانند که بدون کمک آمریکا و بیرون از حوزهى نفوذ آمریکا نمیشود پیشرفت کرد. ملت ایران اثبات کرده است که بدون آمریکا، بلکه با دشمنى آمریکا میتواند به پیشرفت دست پیدا کند. این درس بزرگى است؛ آنها از این میترسند.
خب، حالا من حرف آخر را در این زمینه عرض بکنم. عزیزان من، جوانهاى عزیز، مردم مؤمن! بله، ما رکورد زدیم، ما پیشرفت کردیم؛ اما اگر دلمان را به آنچه که تاکنون به دست آوردیم، خوش کنیم، شکست خواهیم خورد؛ اگر توقف کنیم، به عقب پرتاب خواهیم شد؛ اگر دچار غرور شویم، دچار عُجب و خودشگفتى شویم، به زمین خواهیم خورد؛ اگر ما مسئولان کشور – بخصوص این دیگر مربوط به ما مسئولان است – دچار خودمحورى شویم، دچار تکبر شویم، دچار خودشگفتى شویم، تودهنى خواهیم خورد. دنیا اینجور است، سنت الهى این است. در پى کسب محبوبیت نباشیم، دنبال تمتعات دنیوى نباشیم، دنبال پرداختن به اشرافیگرى و تجملات نباشیم. ما مسئولین، خودمان را حفظ کنیم؛ همچنان که این مرد بزرگ خود را حفظ کرد. اگر ما اینجا دچار اشتباه شویم، مصداق همان آیهى شریفه خواهیم شد که: «و احلّوا قومهم دار البوار. جهنّم یصلونها و بئس القرار».
در راه پیشرفت، توقف ممنوع است؛ خودشگفتى ممنوع است؛ غفلت ممنوع است؛ اشرافیگرى ممنوع است؛ لذتجوئى ممنوع است؛ به فکر جمع کردن زخارف دنیا افتادن، براى مسئولین ممنوع است. با این ممنوعیتهاست که میتوانیم به قله برسیم. ما داریم در دامنه حرکت میکنیم. ما هنوز به قله نرسیدهایم؛ با آن فاصله داریم. آن روزى که ملت ایران به قله برسد، دشمنىها تمام خواهد شد. آن روزى که ملت ایران به قله برسد، معارضههاى خباثتآلود به پایان خواهد رسید. ما تا آن روز فاصله داریم. حرکت را باید بىوقفه ادامه دهیم. من به جوانها، به مسئولین، به دانشجویان، به علماى بزرگوار، به کسانى که توانائى سخن گفتن با مردم دارند، به کسانى که تأثیرگذارى بر روى اذهان مردم دارند، عرض میکنم: ما بایستى این حرکت به سمت پیشرفت را بىوقفه ادامه دهیم؛ هم در زمینهى سیاست، هم در زمینهى علم و فناورى، هم بخصوص در زمینهى اخلاق و معنویت. خودمان را تهذیب کنیم، خودمان را اصلاح کنیم، عیوب خودمان را بشناسیم و درصدد رفع آن عیوب بربیائیم. اگر این کار را بکنیم، این موانعى که دشمنان ما بر سر راه ما ایجاد میکنند، اثر نخواهد گذاشت. تحریم اثرى ندارد. تحریم نمیتواند ملت ایران را از حرکت به جلو باز بدارد. تنها اثرى که این تحریمهاى یکجانبه و چندجانبه بر روى ملت ایران میگذارد، این است که نفرت و دشمنى از غرب در دل مردم ما عمیقتر میشود.
خب، صحبت از عزت ملى است. این جنبشها و انقلابهاى منطقه را که نگاه کنید، مىبینید همه مرتبط با عزت ملت است. این انقلابها، از یمن و بحرین بگیرید تا مصر و لیبى و تونس و همچنین کشورهائى که هنوز آتش زیر خاکسترند و یک روزى شعلهور خواهند شد، همهى اینها انگیزهشان بازگشت به عزت ملى و عدالت اجتماعى و آزادى، و همه در سایهى اسلام است. اینکه میگوئیم بیدارى اسلامى، این حرف پایهدار است، ریشهدار است. ملتهاى مسلمان عدالت را میخواهند، آزادى را میخواهند، مردمسالارى را میخواهند، اعتناى به هویت انسانها را میخواهند؛ اینها را در اسلام مىبینند، نه در مکاتب دیگر؛ چون مکاتب دیگر امتحانداده و شکستخوردهاند. بدون مبناى فکرى هم که نمیشود به این اهداف بلند دست پیدا کرد. آن مبناى فکرى بر حسب ایمان و اعتقاد ملتهاى منطقه عبارت است از اسلام و بیدارى اسلامى. ماهیت جنبشها این است.
غربىها و حکومتهاى وابستهى به غرب در این منطقه، میخواهند صورت مسئله را عوض کنند؛ میخواهند جور دیگرى به افکار عمومى القاء کنند؛ اما فایدهاى ندارد. شخصیتهاى مؤثر باید مراقب باشند دور نخورند. ملتها باید مراقب باشند دور نخورند. ملتها کار بزرگى انجام دادند. فضاى سیاسى و اجتماعى منطقه به طور اساسى تغییر کرده؛ این مال همین حالاست، «باش تا صبح دولتش بدمد، که این هنوز از نتائج سحر است». در همین قدم اول، فضاى سیاسى منطقه تغییر پیدا کرده؛ نمونهاش این است که به طور مثالً در مصر وقتى که قیام مردم به نقطهى جوش و به اوج رسید، بسیارى از غربىها و بسیارى از حکومتهاى مستبد منطقه سعى میکردند از مبارک حمایت کنند، او را نجات دهند، مردم را سرکوب کنند؛ اما حالا که مردم غلبه پیدا کردهاند و پیروز شدهاند، همان قدرتها، دیکتاتورترینشان، مستبدترینشان، ذلیلترینشان در مقابل غربىها، دم از حقوق مردم میزنند، دم از مردمسالارى میزنند! این معنایش این است که امروز مردمسالارى آنچنان به سکهى رائجى در این منطقه تبدیل شده که حتّى آن کسانى که حاضر نبودند اسم مردم و حقوق مردم به گوش کسى برسد، امروز مجبورند و چارهاى ندارند که براى جلب افکار عمومى، دم از مردمسالارى بزنند، دم از حقوق مردم بزنند!
قضیهى این انقلابها خیلى مهم است. من بر روى مصر تکیه کنم. مصر کشور بزرگى است، مصر ملت کهنى است، مصر یک منطقهى اساسى در دنیاى اسلام بوده؛ منتها حاکمان فاسد و مزدور و پست و ذلیل، ملت مصر را تذلیل کردند؛ مصر را تبدیل کردند به گنج استراتژیک رژیم صهیونیستى؛ این عبارتِ یکى از رؤساى صهیونیست است. کشور مصر را، ملت مصر را، یک ملت باعظمت را تبدیل کرده بودند به گنجى براى رژیم جعلىِ غاصبِ صهیونیستى. از این خفت بالاتر؟ حالا این گنج ساقط شده. حالا این گنج از دسترس غاصبان کشور فلسطین خارج شده. رژیم مبارک سى سال امنیت اسرائیل را تضمین کرد. حتّى حاضر شدند یک و نیم میلیون مردم غزه را در یک زندان بزرگ نگه دارند. یک میلیون و نیم انسان در غزه، زیر بمباران صهیونیستهاى خبیث بودند؛ از آن طرف هم به وسیلهى رژیم حسنى مبارک، راه عبور و مرور هر گونه امکان حیاتى به مصر بسته شده بود؛ اینها را تاریخ فراموش نمیکند.
در آن ایامِ جنگ بیست و دو روزه، یک مبارز فلسطینى در یک مصاحبهاى گفت که امروز – آن روزى که او میگفت – نوزده روز است که از جنگ میگذرد، ولى ما در این مدت نتوانستیم نوزده کیلو گندم و آرد از مصر وارد کنیم! راه انتقال غذاى مردم، دارو و دیگر امکانات را در رفح بسته بودند، براى اینکه به نفع رژیم صهیونیستى، یک و نیم میلیون انسان را با گرسنگى و تحت فشار، در زندان نگه دارند! حالا این رژیم سقوط کرده. رژیم صهیونیستى احساس لُختى میکند؛ دستپاچهاند، حیرتزدهاند. این داد و بیدادهائى که مىبینید از قول سران صهیونیست نقل میشود و دم از کار نظامى و حملهى نظامى میزنند، اینها حاکى از دست خالى و حاکى از وحشت و حیرانى آنهاست؛ میدانند که در این شرائط، از همیشه آسیبپذیرترند؛ هرگونه قدم کجى بردارند، هرگونه حرکت ناشایستى انجام بدهند، مثل صاعقهاى بر سر خودشان فرود خواهد آمد.
غربىها و آمریکائىها هم که همیشه پشتیبانهاى بىقید و شرط رژیم غاصب بودهاند، امروز از همیشه گرفتارترند. امروز غرب با سیلى صورت خودش را سرخ نگه داشته است. آنها مشکلات مالى، مشکلات پولى، مشکلات اقتصادى، مشکلات اجتماعى دارند و در مواجههى با مردمِ خودشان درماندهاند. چندین حکومت طرفدار آمریکا در اروپا ساقط شدند. مردم اگر میدان پیدا کنند، هر گونه نشانهى استکبار آمریکائى را که در اروپا مشهود است، با حضور خودشان، با قدرت خودشان خواهند زدود. امروز وضعشان این است. خود آمریکا هم بدتر از همه. ملتها از آمریکا متنفرند. آمریکا دچار بحران است. البته میخواهند این بحران را منتقل کنند به آسیا، منتقل کنند به آفریقا، منتقل کنند به خاورمیانه؛ با اتفاقآفرینى در کشورهاى دیگر و مناطق دیگر، ضعف خودشان را بپوشانند. از جملهى کارهائى که میخواهند بکنند، این است که در همین منطقه، این انقلابهاى عظیم مردمى را به ضد خودشان تبدیل کنند؛ مردم را به اختلافات قومى، اختلافات مذهبى، اختلافات طائفى سرگرم کنند. ما باید هوشیار باشیم.
امروز آمریکائىها از تجربهى انگلیسىها دارند استفاده میکنند در ایجاد اختلاف مذهبى بین شیعه و سنى. انگلیسها متخصص دشمنى انداختن بین گروههایند – از جمله بین شیعه و سنى در دنیاى اسلام – از چند صد سال قبل آنها اینکاره بودند. آمریکائىها دارند از تجربهى آنها استفاده میکنند. مسئلهى فلسطین پیش مىآید، مسئلهى مصر پیش مىآید؛ بمجردى که در مقابل حرکت مردم قرار میگیرند، به یک جورى، با یک ترفندى، با یک خدعهاى، فوراً مسئلهى مذهبى را مطرح میکنند. همه باید بیدار باشند؛ سنى بیدار باشد، شیعه بیدار باشد، عالم مذهبى بیدار باشد، نخبهى دانشگاهى بیدار باشد، آحاد مردم بیدار باشند؛ بفهمند چه کار میکنند، بفهمند توطئهى دشمن را و نقشهى دشمن را؛ به نقشهى دشمن کمک نکنند. این کارى است که امروز آنها دارند انجام میدهند.
البته غربىها، از جمله آمریکائىها، حرکتهاى دیوانهوار میکنند. مسئلهى هستهاى را بزرگ میکنند، براى اینکه مسائل خودشان را از نظرها بپوشانند. مسئلهى هستهاى ایران را در صدر مسائل دنیا قرار میدهند، در حالى که حقیقت قضیه اینجور نیست. بدروغ اسم سلاح هستهاى مىآورند، بدروغ مسائل را در تبلیغات برجسته و درشت میکنند؛ هدفشان این است که ذهنها را، افکار عمومى را از حوادثى که در خود آمریکا دارد میگذرد، از حوادثى که در خود اروپا دارد میگذرد، منعطف کنند، منصرف کنند. البته موفق هم نخواهند شد.
نگاه ما به منطقه، امیدوارانه است. کشور مصر امروز به مسائل داخلى خودش مشغول است، که طبیعت انقلابهاست. یک حوادثى پیش مىآید، ناچارند این حوادث را حل و فصل کنند؛ ملت سرگرم آنهاست. این حوادث، یک خلایى را به وجود آورده؛ یک فرصتى براى برخى از کشورها به وجود آورده که وارد مسائل منطقه شوند، دخالتهاى غربپسند و آمریکاپسند بکنند؛ به نیابت از آمریکا پول خرج کنند، به نیابت از آمریکا حرکت کنند، سفر کنند، اینجا و آنجا بروند. ولى انشاءاللّه کشورهاى انقلابکرده، بخصوص کشور بزرگ مصر، به آرامش و ثبات باز خواهند گشت و بر مشکلات و ترفندها فائق خواهند شد. رژیم دیکتاتور برچیده شد، دنبالههاى آن هم انشاءاللّه برچیده خواهد شد و ملتها خواهند توانست نقش خودشان را ایفاء کنند.
البته اینجا لازم است من با صراحت بگویم که در حوادث منطقه، مردم بحرین در مظلومیت مضاعف به سر میبرند؛ آنها حقیقتاً مظلومند. مردم بحرین به وسیلهى رژیم مستبد و دیکتاتورى، بىجهت و بدون دلیل سرکوب میشوند؛ اعتراض آنها با خشنترین وضعیت پاسخ داده میشود؛ در حالى که آنها چه میخواهند؟ آنها اولین و ابتدائىترین نیازهاى انسانى یک کشور مردمسالار را طلب میکنند؛ چیز زیادى نمیخواهند. آنجا مسئلهى شیعه و سنى را مطرح میکنند، که آقا اینها شیعهاند. بحث شیعه و سنى نیست؛ بحث یک ملت است. حالا تصادفاً این ملت یک اکثریت هفتاد درصدى شیعه دارد. اگر هفتاد درصدشان مذهب دیگرى داشتند، حاکمان مذهب دیگرى داشتند، باز هم قضیه همین بود؛ فرقى نمیکرد. بحرین ملتى است با یک مذهبى – مذهب تشیع و پیروى اهلبیت (علیهمالسّلام) – که با یک حکومت مستبدى روبهرو است. مسئله این نیست که این حکومت، مذهبى دارد، مردم مذهب دیگرى دارند. ملت ایران با رژیم شاه که بظاهر مسلمان هم بود، شیعه هم بود، به حرم امام رضا هم میرفت، درافتاد. بنابراین بحث شیعه و سنى نیست. مسئله را میبرند توى اختلافات مربوط به مذهب، براى اینکه حق مردم را کتمان کنند. ولى انشاءاللّه همهى مجاهدتها به نتیجه خواهد رسید. باید مراقب باشیم آتشهاى قومى و طائفى و فرقهاى دامن زده نشوند؛ این خواستهى ماست، این نصیحت ماست به همهى اطراف قضایا.
امیدواریم انشاءاللّه خداوند متعال کمک کند و یقیناً کمک خواهد کرد. بدون تردید، آینده براى ملتهاى مسلمان و براى اسلام و مسلمین و براى ملت ایران، از قبل بهتر است.
والسّلام علیکم و رحمهاللّه و برکاته
۱) شعراء: ۲۱۷ – ۲۲۰
۲) فاطر: ۱۰
۳) منافقون: ۸
۴) نساء: ۱۳۹
۵) شعراء: ۱۲۱ و ۱۲۲
۶) آلعمران: ۱۳۹
۷) ابراهیم: ۲۸ و ۲۹
انتهای پیام/
باشگاه خبرنگاران
باز نشر: پورتال خبری ممتاز نیوز www.momtaznews.com