جام جم آنلاین: با ماشین که از کنار این باغ رد میشوی تعجب میکنی که چرا دیوارهایش آهنی است، تعجب میکنی که چرا آنها را به رنگ نارنجی چرکمرد و سیاه انتخاب کرده است. انگار دلت میخواهد ماشین را نگهداری؛ پیاده شوی و بروی زنگ در را بزنی و اینها را به صاحبخانه بگویی. بگویی حیف این باغ نیست که اینقدر کم سلیقه نگهش داشتهای؟
اما وقتی پیاده میشوی و جلوی در باریکی که به این باغ نمیآید میایستی، ابتدا تابلویی میبینی؛ رویش چیزی نوشته که باورت نمیخواهد آن را بپذیرد. چشمانت را میمالی؛ اما حقیقت دارد. بزودی جای این باغ را یک مجتمع بزرگ مسکونی و تجاری میگیرد.
در دل میگویی این درختها که سبزند؛ بلندبالا و محکم روی زمین خدا ایستادهاند و هنوز برای ما آدمها اکسیژن میسازند؛ ما آدمها که قدرشان را نمیدانیم و آنها را با آهن و آجر و سیمان عوض میکنیم.
چگونه دلمان میآید این سبزهای زنده و زندگیبخش را بخشکانیم؛ ببریم و ریشهکنشان کنیم؟ چگونه دلمان میآید اینها را ببینیم و ساکت از کنارش بگذریم؟ ما تهرانیها را چه شده است؟ ما که با دست خودمان تیشه به ریشه محیط زیست و زیبایی و آرامش شهرمان میزنیم.
ای کاش مسئولان شهری سری به بلوار محک بزنند و از کارشناسانش بخواهند یک بار دیگر محاسبه کنند آیا این مسیر کشش مجتمعهایی را که سریعتر از درختان در مناطق شمالی تهران میرویند، دارد؟ همان ساخت و سازهایی که چون تیشه، ریشه فضاهای سبز دامنه جنوبی البرز را میخشکاند.
نیلوفر اسعدیبیگی – جامجم
jamejamonline.ir – 22 – RSS Version