بازی خسرو شکیبایی وقتی با صدای خودش همراه شد گل کرد

با رشید کاکاوند در سال‌مرگ بازیگری که شعر را خوب دکلمه کرد/

سینماپرس-گروه هنرمندان/ فردا ۲۸ تیر سال‌گرد روزی است که خسروی سینمای ایران از میان ما رفت. خسرو شکیبایی در کنار فعالیت‌های بازیگری، در کارنامه هنری‌اش ۷ آلبوم موسیقی دارد که در آن شعرهای ۴ شاعر معاصر ایران، سهراب سپهری، سید علی صالحی، محمدرضا عبدالملکیان و فروغ فرخزاد را دکلمه کرده است. به همین مناسبت با رشید کاکاوند محقق و پژوهشگر ادبیات درباره شعرخوانی های او گفت‌وگو کرده ایم.

آقای کاکاوند، شکیبایی هفت آلبوم موسیقی از چهار شاعر معاصر ما کار کرده است. با توجه به اینکه شما هم در عرصه دکلمه شعر در رادیو و تلویزیون فعالیت حرفه‌ای دارید از دیدگاه و نقطه نظر شما خصوصیت صدای او چه بود که با استقبال زیادی رو به رو شد؟

خب البته شکیبایی عزیز از معدود بازیگرانی سینما بود که وجه صدا که در جهان بازیگری وجه مهم و مکمل محسوب می‌شود در وجودش بود. در بازیگری هم از وقتی صدای خودش به کار رفت گل کرد. تا قبل از آن چند فیلم دوبله کار کرده بود اما بعد از فیلم «رابطه» پوران درخشنده و «هامون» داریوش مهرجویی درخشید. قبل از این فیلم‌ها خوب بود اما نه در حدی که بعدا به محبوبیت رسید. این نشان‌دهنده ویژگی‌های صدای اوست که بازیگری‌اش را کامل کرد.

جنس خاص و گرمی صدای او و حسی که در گفتارش بود، لحن سالم و روشنفکرمابانه کلام شکیبایی باعث می‌شد کلمات با شخصیت به نظر بیاید و کلام او منجر به این می‌شد که لحن او صمیمی باشد. این صمیمیت خیلی مهم است. در خواندن شعر به سراغ شاعرانی می‌رفت که کلام روان و صمیمی‌ای داشتند مثل سید علی صالحی. شعر صالحی مشهور به شعر گفتار است، یعنی شعری که به کلام عادی مردم بیشترین نزدیکی را دارد بدون آنکه شکستی در کلام اتفاق بیوفتد یا عامیانه تلفظ شود. در نتیجه شعرخوانی شکیبایی هم در آلبوم «نامه ها» بسیار روان است.

یا شعرهای محمدرضا عبدالملکیان که به نوعی به پیروی از شعر قیصر امین پور است، مولفه‌های سادگی زبان، بدون پیچیدگی‌هایی چه از جهت نحوی و واژگانی و چه از جهت شیوه بیانی دارد، باعث شده است که شکیبایی لحن صمیمی و بی واسطه خودش را راحت تر پیدا کند.
از طرف دیگر شکیبایی با شاعرانی که خیلی مانوس بود کار کرده است. کسانی که او را از نزدیک میشناسند می‌دانند که او در گفت‌وگوهایش به این موضوع اشاره کرده بود و حتی مثلا شعر «صدای پای آب» را از حفظ می‌خواند و با شعرهای فروغ انس داشت. وقتی ارتباط گوینده با متن خیلی زیاد و بی واسطه باشد کار خیلی بهتر از آب در می‌آید. شکیبایی شعر را باور کرده بود در نتیجه صمیمیت شعر به صدای او و ارتباطش با شعر کمک کرده بود و از طرف دیگر منجر به ارتباط بیشتر مخاطب با شعر شده بود.

برخی معتقدند شاعر خود باید شعرهایش را دکلمه کند تا با تلفظ و آهنگ درست جملات شعر بهتر درک شود. شما چه نظری دارید.

من با توجه به اینکه خودم شعر می‌خوانم به این نکته اعتقاد ندارم که شاعر باید شعر را خودش بخواند. این موضوع قطعیت ندارد که حتی شاعر بهتر باشد خودش شعرش را بخواند. ما دسترسی به همه شاعران نداریم و شعر به زندگی و روزگار شاعر منحصر نمی شود پس تاریخ مصرف ندارد. برای تمامی روزگاران است پس طبیعتا نباید منحصر به خوانش شاعر باشد.

البته در بعضی از شاعران ویژگی‌های لحنی و صوتی قوی وجود دارد که باعث می‌شود شاعر شعر خود را خیلی خوب بخواند و گاهی هیچ کس با توجه به دریافت‌های شعری از منظور وی شعر را از او بهتر نخواند.مثل شاملو که شعر خودش را خیلی خیلی خوب می‌خواند و هیچ کس به خوبی شاملو هرگز شعر او را نمی توانست بخواند.

همانطور که در نقد بسیاری از ظرافت‌های از ناخودآگاه شاعر نشات گرفته و منتقدان هستند که آن‌ها را کشف می‌کنند در خوانش به معنای خواندن شعر نیز ممکن است یک شعرخوان به شیوه‌ای اجرا کند که خود می‌خواهد و سراغ لحن‌ها یا مفاهیم تازه‌ای در نوع خواندن برود که شاعر خود متوجه آن ابعاد نباشد. چه بسا منتقدینی که شعر را از خود شاعر بهتر دریافت کرده اند و این اتفاق در خواندن هم می‌افتد. خیلی از شاعران درجه یک اصلا صدای خوبی نداشتند یا دارای لحجه بودند. درست است که شنیدن شعر توسط شاعر حس خوبی دارد اما اگر کسی شعر را خوب باور کند مثل مرحوم شکیبایی شاید آنقدر خوب بخواند که خود شاعر نتواند.


شکیبایی چقدر درست شعر می‌خواند و کلمات و آهنگ جملات شعری را درست تلفظ می‌کرد؟ درک شعری‌اش چگونه بود؟

شعر ممکن است گاهی غلط خوانده شود، اما وقتی به طور رسمی در استودیو خوانده می‌شود معمولا این اتفاق نمی افتد. در هر صورت اینکه بگوییم این شعر این مفهوم را ارائه می‌دهد، قطعیت ندارد. یعنی هر کس می‌تواند قرائت خودش را از شعر داشته باشد. مثلا می‌تواند شعر حافظ را طوری بخواند که هیچ کس تا به حال نخوانده است. این غلط نیست چون نوع نگاه یک نفر است. پس حتی خوانش شعر هم قطعیت ندارد و قضاوت هم نمی توان کرد. اما به هر صورت رعایت بعضی نکات در خواندن شعر لازم است. من کمتر دیده ام یا حضور ذهن ندارم که شکیبایی جایی از شعر را غلط خوانده باشد. البته به لحاظ جنبه‌های نمایشی و برای رسیدن به صمیمیت و لحن گاهی شده بود که در ارائه وزن عامدانه کوتاه آمده باشد. تا صمیمیت دیالوگ مانندِ کلام را حفظ کند.

کمک دوسویه هنرمندان به یکدیگر را چگونه می‌بینید؟ شکیبایی به عنوان هنرمند عرصه تصویر و صدا به شعر و اقبال و استقبال از این هنر چه کمکی کرد؟

این تقابلی ست که به طور طبیعی اتفاق می‌افتد. حوزه‌های هنری باید به محدوده هم وارد شوند. یک شاعر مثل احمدرضا احمدی نریشن گفته یا در کارهای مستند ناصر تقوایی احمد شاملو گفتار متن را بر عهده داشته است.
البته یک آهنگسار وقتی روی یک شعر آهنگ و کلام می‌گذارد مشهور شدن شعر و مخاطب پیدا کردن شعر مد نظر او نیست. یک آهنگساز توانا و یک خواننده خوب تنها قابلیت‌ها و ارزش‌هایی که در آن شعر هست را گسترش بیشتری می‌دهند.
وقتی یک آدم سرشناس با توانایی بالایی یک شعر را دکلمه می‌کند ناخوداگاه باعث مشهور شدن شعر می‌شود. اما شکیبایی مسلما برای تبلیغ شعرها دست به این کار نزده بود. اولا استعداد این کار را در خودش دیده بود و ثانیا این کار به از طرف تهیه کننده کار (دارینوش) به او پیشنهاد شده بود و او هم این کار را به خوبی اجرا کرد. محبوبیتش و اجرای خوبش هم این شعرها را بیشتر از آنچه که گسترده بود گسترش داد. مثلا «سلام. حال همه ما خوب است اما تو باور نکن» را اگر شکیبایی نمی خواند آنقدر که مشهور است مشهور نمی شد. این اتفاق برای شعرهای دیگری هم افتاده است. مثلا آن قرائت‌های زیاد و متفاوتی که از شعر «پریا» شاملو یا «کوچه» مشیری به عمل آمد باعث معروفیت بیشتر آن‌ها شد. یا آن غزل‌هایی از حافظ و مولانا و سعدی که با موسیقی همراه شدند بیشتر شناخته شدند. تصنیف را مردم خیلی بهتر می‌شنوند و به خاطر می‌سپارند.
قطعه شعری که در دیالوگ یک فیلم به کار رفته باشد با تکرار و دیده شدن فیلم بهتر پذیرفته می‌شود. صدای محسن چاووشی را داریوش مهرجویی در «سنتوری» استفاده کرد چون این صدا شنونده زیادی داشت در نتیجه آن مخاطبانی را که شاید هیچ وقت به سراغ فیلم‌های مهرجویی نمی آمدند به خود جذب کرد. از طرف دیگر صدای خود چاووشی هم دارای یک اعتبار رسمی شد.
در فیلم «لیلا» همین استفاده را مهرجویی از تصنیف آقای خوشدل و صدای علیرضا افتخاری داشت. هم باعث دلنشین تر شدن فیلم شد و هم آن تصنیف بیشتر و بهتر از تصنیف‌های دیگر آن آلبوم شنیده شد.


آیا خودتان در هنگامی که شعر‌های فروغ فرخزاد یا سید علی صالحی یا سپهری را می‌خوانید در میان کلمات و خطوط شعری صدای مرحوم شکیبایی را به یاد نمی آورید؟

من این شعرها را خیلی پیشتر از خواندن شکیبایی بسیار شنیده بودم. یعنی انسی که من با این شعرها دارم از طریق شکیبایی اتفاق نیوفتاده که مرا به یاد اجرا و صدای او بیاندازد. من بخشی از کار تدریسم خواندن هر روزه همین شعرهاست و موضوع شغل و کارم شعر است. در نتیجه خیلی وقت است که با این شعرها انس دارم. کمتر اتفاق می‌افتد وقتی کلمات شعر را تلفظ می‌کنم لحن و خوانش شکیبایی برایم تداعی شود.
اما اگر انصاف داشته باشیم در مورد اشعار سید علی صالحی که قدمت آشنایی من با او کمتر از بقیه است گاهی بخش‌هایی از لحن و صدای شکیبایی برایم تداعی می‌شود.

چرا شاعران دیگر معاصر مثل عبدالملکیان و صالحی، از صدای شکیبایی استفاده نکردند؟ مثلا اشعار مرحوم قیصر امین پور شاید این قابلیت و ویژگی را داشت. چرا این اتفاق با دیگران تکرار نشد. آیا فرصتش پیش نیامد؟

یا فرصت نشده یا خب تمایلی نداشته اند. قیصر امین پور زیاد اهل این جور کارها نبود و خودش هم شعرهای خودش را دکلمه نمی کرد. آدم رسانه‌ای نبود. دوست نداشت زیاد در بلندگو باشد و شخصیت گوشه گیر و متواضعی داشت. بعضی از شاعران با اینکه این اخلاق را ندارند اما شاید این نوع خوانش را دوست نداشته باشند.
ما باید به این نکته توجه کنیم که این شکیبایی بود که شعرها را انتخاب می‌کرد و می‌پسندید و بعد به شاعر آن می‌گفت : اجازه هست این شعر را بخوانم؟ به دنبال شعری می‌گشت که ویژگی‌های لحن و صدای او با آن منطبق باشد. بعضی از شاعران خودشان شعرهایشان را دکلمه کرده اند اما خوب از آب درنیامده است. مردم صدای شکیبایی را می‌شناختند و برایشان آشنا بود. شکیبایی هم شعرها را چنان اجرا می‌کرد شما احساس می‌کردی یک نمایش رادیویی را می‌شنوی. مثلا «علی کوچیکه» فروغ فرخزاد را خیلی نمایشی اجرا کرده است.
گاهی هم ممکن است بعضی خواسته باشند و دستشان به شکیبایی نرسیده باشد. یا بعضی اصلا این نوع شعرخوانی مطلوبشان نبوده باشد. بعضی‌ها هم مثل احمدرضا احمدی خودشان شعرهای خودشان را دکلمه کرده اند. خیلی اصول خاصی ندارد. گاهی بعضی چیزها باید اتفاق بیوفتد.

به طور کلی در مورد شکیبایی و کارش اگر حرف نگفته ای دارید بزنید.

در مورد شکیبایی حرف نگفته بسیار است. اما با توجه به اینکه نوع دکلمه شعری ایشان مورد نظر و مصاحبه شماست باید بگویم شکیبایی با شعر سر و کار داشت. غیر از شعرخوانی‌های رسمی، در فیلم‌های برجسته‌اش مثل «هامون» که نقطه اوج بازیگری‌اش بوده شعرخوانی می‌کند و این شعرخوانی در خدمت روند فیلم است. در هر صورت فیلمنامه آقای مهرجویی بوده اما اجرای شکیبایی خیلی در روند فیلم تاثیرگزار بوده است.

هنرمند درجه یک فقط تخصص فنی در رشته خودش ندارد بلکه باید دیدگاه هنری داشته باشد. یعنی در هنرهای مختلف تجربه یا سررشته داشته باشد. مثلا شکیبایی در «خواهران غریب» آواز می‌خواند. من مطمئن هستم اگر به نمایشگاه نقاشی دعوت می‌شد در مورد نقاشی هم می‌توانست صحبت کند. در هر هنری ویژگی داشت و به شکل نسبی با هنرهای مختلف ارتباط برقرار می‌کرد و این را به ابزاری در خدمت خودش تبدیل می‌کرد. هنرمندان جوان ما باید بتوانند اینگونه باشند. یک شاعر خوب باید فیلم خوب ببیند. یا یک بازیگر خوب باید شعر خوب و موسیقی خوب را بشناسد. شاید بتواند هنرهای دیگر را در خدمت هنر خودش قرار دهد.

نتوانستم آلبوم بهرام رادان را یکبار کامل گوش دهم

این به این معنی نیست که هر بازیگری مثلا برود خواننده شود. متاسفانه من این اتفاق بد را در سینمای خودمان شاهد هستم. بازیگری که می‌تواند با حفظ جایگاه هنری خود و ارتقای آن بازیگر موفق تری باشد می‌آید آلبوم موسیقی می‌دهد که ارزش چندانی ندارد. مثلا من بازی بهرام رادان را خیلی دوست دارم اما آلبوم موسیقی او را با اینکه خیلی روی آن زحمت کشیده شده بود نتوانستم یک بار کامل گوش بدهم! در حد بازیگری‌اش نمی تواند خواننده باشد. من نمی گویم با موسیقی ارتباط نداشته باشند بلکه با یک دیدگاهی نسبت به موسیقی در هنر خود تعالی پیدا کند.

من در تلویزیون گاهی در مورد موسیقی صحبت می‌کنم. کارشناس موسیقی نیستم و به طور تخصصی کارنکرده ام اما مثل شعر گوش دادن با آن ارتباط داشته ام. چون کار اصلی ام شعر است نباید مثل همه مردم موسیقی ببینم و موسیقی گوش بدهم. باید یتوانم در مورد نقاشی هم کمی صحبت کنم. یدگاه کلی هنری و انسانی را باید در نظر داشته باشیم نه تکنیک فنی را! هنرمندان باید دیدگاه هنری خود را گسترش بدهند و گرفتار تکنیک‌ها و جزئیات فنی کار نشوند و در مورد هنرهای دیگر مبهم و گنگ نباشند.

مثل اینکه عزت الله انتظامی که در بازیگری قله است نداند که نقاشی یا موسیقی چیست. که مطمئنا می‌داند. یا محمد علی کشاورز که شعر را در حد یک ادیب می‌داند و در ادبیات یه خوبی سررشته دارد.
—————————————————–

گفت‌وگو از نفیسه علوی

انتهای پیام/ع/ن.ف

انتهای خبر / خبرگزاری سینمای ایران/ کد خبر ۳۵۳۶۱


خبرگزاری سینمای ایران

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.