با عرض سلام من ساکن شهر تبریز هستم حدود یه هفته پیش…

ا ( تحصیلات : لیسانس ، ۲۴ ساله )

با عرض سلام من ساکن شهر تبریز هستم حدود یه هفته پیش زلزله ای اینجا اومد وباعث ترس مردم شد.من هم از این قاعده مستثنی نبودم.هر روز که از اون حادثه میگذره هم اشتهای من کم میشد وهم از خوابم کم میشه به طوری که الان که ۱۲روز از ان موقع میگذرد احساس میکنم دچار افسردگی شده ام. صبح ها زودتر از خواب بیدار میشم واشتهایم نیز کم شده است اما به زور خودم رو مجبور به غذا خوردن میکنم تو بعضی از ساعات روز این احساس برطرف میشه وبه روند عادی برمیگرم اما پس از مدتی دوباره به همان حالت برمیگردم.در این موقع تو پیشانیم احساس گرم شدن ودرد میکنم.نسبت به خانواده ام حساس شده ام فکر از دست دادن انها به سرم میزنه وناراحتیم بیشتر میشه.بعضی موقع ها که میخوام همه این ناراحتی ها رو فراموش کنم یهویی بفکر مرگ میوفتمو احساس بی ارزش بودن زندگی میکنم.چند روزه دیگه نتایج نهایی کنکورارشد رو میدن ومن بجای خوشحالی از نزدیک شدن دادن نتایج همش به این فکر میکنم که نکنه جای دوری قبول شمو از خانوادم دورشم.وقتی تلویزیون رو باز میکنم از دیدن فیلمهای خشن واخبار حوادثو همچنین اخبار زلزله ناراحتیم زیاد میشه وهمچنین از اون وقتی که زلزله اومده همش به این فکر میکنم که روزی زلزله میادو خانوادمو از دست میدم. این وضع یه هفته ای میشه که واسم پیش اومده وهمچنین تو برخی اوقات روز اتفاق میوفته.به نظرتون اینکه این ناراحتی ها تو مقطع هایی بروز میکنه خوبه یا بده؟ایا با تغذیه صحیح میشه این مشکل رو برطرف کرد؟ایا خوردن چای زیاد بر این مشکل می افزونه؟وکلا میخوام که هر چی که باعث بشه این مشکلم زودتر برطرف شه رو بهم بگید.اگه میشه زودتر راهنماییم کنید.ممنون

مشاور ( سید حبیب الله احمدی – شنبه، ۱۱ شهریور )

باسلام. در بسیاری از موارد، بروز یک حادثه ی مهم و استرس زا مثل حوادث طبیعی، رویدادهای تهدید آمیز و … می تواند منجر به بروز حالات اضطرابی در بعضی از افراد گردد. البته در مورد شما با گذشت دوازده روز نمی توان گفت که دچار یک حالت اضطرابی جدی و لازم به درمان شده اید. ممکن است این حالت، گذرا بوده و پس از چند روز از بین برود. در این صورت، توجه به بعضی از نکات می تواند به شما کمک کند که بتوانید این اضطراب ها را حل کرده و انشاءالله به آرامش برسید. بدین منظور، لازم است کمی بیشتر از گذشته روی افکارتان کار کنید. زیرا تمام این اضطراب ها ریشه در افکار شما دارد. در واقع وقوع آن رویداد، منجر به بروز افکاری در ذهن شما شده که مولد اضطراب هستند. سعی کنید هرگاه که این افکار، به ذهنتان می آیند اولاً به خودتان یادآوری کنید که به خاطر وقوع آن حادثه، ورود این افکار به ذهن شما امری کاملاً طبیعی است ولی این به هیچ وجه نشانه ی آن نیست که این افکار، با واقعیات زندگی، مطابقت دارند. این افکار را به منزله ی افکار مزاحمی در نظر بگیرید که به طور طبیعی به ذهن هرکسی وارد می شوند و لازم نیست که به آن ها به چشم واقعیاتی انکار ناپذیر، نگاه کنید. بگذارید این افکار به ذهنتان وارد شده و از ذهن شما عبور کنند؛ درست مثل زمانیکه که در کنار یک اتوبان ایستاده اید و ماشین ها با سرعت از مقابل شما عبور می کنند. اگر افکار مزاحم را به ماشین های در حال عبور در اتوبان تشبیه کنیم، نگاه کردن به عبور آن ماشین ها به شما آسیبی نمی رساند اما اگر بخواهید جلوی هریک از آن ماشین ها را بگیرید، مطمئناً صدمه خواهید دید. در مورد افکار مزاحم اضطراب انگیزی هم که به ذهنتان می آید اگر بخواهید روی آن ها متمرکز شوید و بیش از حد، آن ها را جدی بگیرید، مطمئناً اضطراب شدیدی در شما ایجاد می شود که نشانه های آن را هم بر حالات جسمی و هم بر حالات روانی و رفتاری، احساس خواهید کرد. پیشنهاد بنده این است که هرگاه این افکار به ذهنتان آمد علی رغم اینکه طبیعی بودن آن ها را می پذیرید سعی کنید تمام فکرتان را به کاری که در آن لحظه، در حال انجام آن هستید متمرکز کنید (مطالعه، ورزش، تماشای تلویزیون و …). البته اگر در طول یکماه با وجود رعایت تمام نکات فوق، احساس کردید که از شدت اضطراب هایتان کاسته نشده و حتی رو به افزایش است، حتماً به یک روانشناس بالینی مراجعه فرمایید.


مشاوره راسخون / افسردگی و اضطراب
بازنشر:ممتازنیوز

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.