تاحالا شهید شدی؟ اگه واقعا میخوای شهید بشی بیا تو

سلام دوست عزیز امیدوارم مثل خیلی ها بعد از خوندن این مطلب از این رو به اون رو بشی
اما وجدانا اگه قرار نیست به موضوعات عمیقا فکر کنی اصلا نخونی بهتره ولی اگه قصد داری دلتو بزاری تو دل وبخوای به کارایی که گفته میشه عمل کنی یه شرط داره شرطشم اینه که اگه میخوای توهم مثل اون خیلی ها که گفتم از این رو به اون رو بشی کاری که گفته میشه واقعا انجام بده
دوست عزیز خواهش میکنم ،خواهش میکنم فقط چند دقیقه ،فقط چند دقیقه خودت رو جای یه نوجوون تقریبا ۱۶ یا۱۷ ساله بزار شایدم کمتر شایدم بیشتر خودت رو الان جای این نوجوون بزار ببین چیا تو مغزت میگذره؟چه آرزوهایی داری؟
حتمامثل خیلی از نوجوونای دیگه دوست داری ماشین داشته باشی دوست داری زن بگیری و بزرگترین لذتی که خدا به زن ومرد داده رو یعنی لذت همبستری با جنس مخالف خودت رو داشته باشی دوست داری یه روزی بچه دار بشی آرزو داری یه روز…اصلا بیخیال آرزوهایی که اکثر نوجوونها دارن به دلت مراجعه کن ببین خودت چه ارزوهایی داری
خب تا اینجا الان یه نوجوون عادی بودی مثل خیلی های دیگه
تا اینجا رو داشته باش تا یه موضوعی رو یادآور بشم بعد بریم به ادامه کار
تا حالا خیلی از ماها تصاویری از ۸سال جنگ تحمیلی رو دیدیم خیلی هامون صحنه های شهید شدن یا زخمی شدن رزمندگان رو دیدیم اما وجدانا تو ذهنمون چی نقش میبنده؟
باخودت رودربایسی نداشته باش رک باش خیلی از ما جوون ها وخیلی از نوجوون ها با دیدن این صحنه ها تو ذهنمون میگیم ای بابا چقدر این جنگ رو نشون میدن ۳۰ سال گذشته جنگ تموم شده اما اینا دست بردار نیستن بازم دارن نشون میدن حتی ممکنه خیلی گستاخ باشیم واین رو به زبون بیاریم ویکی مثل پدر یا مادر یا هرکس دیگه ای بشنوه وبخواد ما رو نصیحت کنه و ما هم اینجوری جواب میدیم خب اون موقع اگه منم بودم میرفتم حالاشم اگه جنگ بشه من اولین نفری هستم که میرم من هیچ ترسی از جنگ ندارم و….حالا برگرد به ادامه کارمون تا برسیم به اونجایی که منتظرشی
خب حالا فرض کن کشورمون در حال جنگه و تو میخوای بری جبهه اتوبوس یا هر وسیله نقلیه ای که قراره تو رو ببره منتظر وایساده (یه لحظه اون آرزوهایی رو که داری تو ذهنت مرور کن)به این فکر کن که وقتی داری سوار میشی باید قید همه این آرزوها رو بزنی باید قید حس عشق وعلاقه ای که به خونوادت به خواهرت به برادرت به پدر ومادرت داری رو بزنی(یادت نره توباید الان خودت رو کاملا جای اون نوجوون گذاشته باشی) باید قید حس بزرگترین لذتی که یه نوجوون میتونه داشته باشه یعنی لذت داشتن زن وآغوش گرم جنس مخالفت یعنی همون همسر رو بزنی باید قید تموم لذات دنیوی که خدا برای بشرش قرار داده رو بزنی چون…. چون…
چون شاید این آخرین باری باشه که داری خونتون رو میبینی
شاید این آخرین باری باشه که داری کوچتون رو میبینی
شاید این آخرین باری باشه که داری هوای شهرتون رو استشمام میکنی
وشاید آخرین باری باشه که داری کسایی که بهشون عشق میورزی خواهر برادر پدر ویا مادرت رو میبینی حالا اون وسیله راه افتاده و داره تورو به مقصدت یعنی جبهه میرسونه (یادت نره توباید الان خودت رو کاملا جای اون نوجوون گذاشته باشی)
شاید دیگه این مسیر رو برنگردی
توی تموم راه خواه ناخواه برای چندمین بار تموم آرزوها و علایقت مثل فیلم از جلو چشمات رد میشه از یه طرفی غم از دست دادن اینا دلت رو به لرزه انداخته واز طرفی دلهره ی مرگ
دلهره ی اینکه اذرائیلی رو که تا حالا فقط ازش شنیده بودی رو شاید اینبار واقعا ببینی
یه گوشه دلت کم یا زیاد ترس داری ترس از مرگ ترس از دیدن اون دنیا اینکه نمیدونی قراره چی بشه چجوری باهات رفتار بشه
دلهرت شدیدتر میشه چون داری به اون دو تا ملک که برای پرسش میان سراغت و وحشت شب قبر که حتی ائمه هم ازسخت بودنش گفتن فکر میکنی
خلاصه همه ی اینا مثل یه فیلم بارها وبارها جلوچشمات میان
حالا فرض کن رسیدی به میدون جنگ
نمیدونم تا حالا رزمایشای بسیج رفتین یا نه ولی اگه رفته باشین خوب میتونید بفهمید وقتی شبیخون میزنن وقتی تو موقعیت نبرد فرضی قرار میگیرین حتی با اینکه مطمئنی اونجا کسی نه قراره به جونت نه به بدنت آسیبی برسونه چقدر وحشت داره
خب برگردیم به ادامه(اینجا رو واقعا تو ذهنت تصور کن) یه سوزن بردار بزن سر انگشتت ببین چقدر سوزش داره چقدر درد داره تا چند دقیقه همینجور آزارت میده حالا ببین، حس کن، تصور کن کن چجور میخوای سوزش سرب داغی که به اندازه قطر یه انگشت شایدم بیشتر تنت رو میسوزونه وتاعمق گوشت تنت جا میگیره رو میخوای تحمل کنی؟
الان رسیدی به میدون جنگ جایی که هدف دشمن کشتن تو وامثال توهست
جایی که
جایی که باید جونت رو بگیری کف دستت و بری میون توپ وگلوله دشمن وهرلحظش تو رو به مرگ نزدیک میکنه یه لحظه به خودت بیا ببین واقعا اینقدر شهامت داری
اینقدر شهامت داری از همه دلخوشی هات ازهمه آرزوهات واز جونت بگذری؟
بخدا خیلی سخته، خیلی سخته اینقدر شهامت داشته باشی
اما خیلی ها بودن ،خیلی از امثال من وتو بودن که این شهامتو داشتن وفقط بخاطر اسلام از همه ی آرزوها ودلخوشی هاشون گذشتن ورفتن جبهه وجونشون رو دادن تا ما الان آسوده زندگی کنیم
تا حالا ازت خواسته بودم خودت رو جای اون نوجوون ببینی
حالا فکر کن ببین این درسته که ما با بعضی از کارامون خون اون نوجوونی که به خاطر ما از همه هستیش گذشت رو زیر پا بذاریم؟
ببین درسته ما با بی توجهی به امید وآرزوهای اون کسایی که به خاطر ما وامید وآرزوهای ما امید وآرزوهاشون رو زیر پا گذاشتن با برخی از کارامون مثل رابطه با نامحرم وانجام ندادن فریضه های دینیمون خون اونا رو نادیده بگیریم و دل آقا امام زمان(عج) رو بشکنیم؟
بخدا اونایی که شهید شدن مثل ما جونشون براشون عزیز بود مثل ما جونشون رو دوست داشتن اونا هم مثل ما اگه یه سوزن میرفت تو دستشون درد میکشیدن اما اونا واسه اینکه دشمن نتونه به ناموسشون دست درازی کنه واسه اینکه دشمن نتونه دینشون رو نابود کنه درد وسوزش سرب داغی که تو بدنشون جا میگرفت رو به جون میخریدند و از جونشون میگذشتن حالا این درسته که ما با ناموس مردم با نامحرم با یکی مثل خواهر ومادر خودمون رابطه برقرار کنیم وعزیز بودن جونی اون شهیدی که از دست رفت وخون تمام شهدامون رو نادیده بگیریم؟
یه کم به خودت بیا بعد فکر کن ببین با خوندن این مطلب تا حالا شهید شدی یا نه؟
اگه باخوندن این مطلب شهید شدی که میفهمی چی میگم اگرم که نه…..
امیدوارم خدا ازسر گناهامون بگذره وشهدا مارو ببخشن در ادامه عکس چند تا از همون دلاور مردانی نوجوونی مثل من وشما که الان اسیر خاکن رو گذاشتم ببینید
یاحق


عکس بالا مضلومانه ترین شهید اوهم جوانی بود از نوع ما
تا این لحظه ۱۲نظر ثبت شده
  1. شهروز میلان:

    من ازهمه ارزوها میگزرم اما ازاون دنیا ومرگ ودوتا ملکه میترسم تمام ترسم همون وگرنه هیچی برام مهم نیست همه حرفاتون هم درک کردم واینکه من درک خیلی قوی دارم اما من واقعا ارزوی شهیدشدنو دارم بخاطراسلام خودمو شهید میکنم اما نمیخوام ب سمت گناه برم حاظرم بمیرم اما گناع نکم وتسلیم شیطان نشم

  2. شهید:

    حضرت علی(علیه السلام): پاداش مجاهد شهید در راه خدا بیشتر از کسی نیست که قدرت بر گناه دارد، ولی آلوده نمی شود.همانا عفیف پاکدامن فرشته ای از فرشته هاست.
    شهید احمدعلی نیّری کیست؟
    شهید احمدعلی نیّری در سال ۱۳۴۵ و در روستای «آینه‌ورزان» دماوند به دنیا آمد. خانواده‌اش در کودکی او به تهران مهاجرت کرده و در محله مولوی ساکن شدند. از همان زمان کودکی پای او به مسجد امین‌الدوله که آیت‌الله حق‌شناس امام جماعتش بود، باز شد.
    او یکی ازشاگردان خاص آیت‌الله حق شناس بود و سیر و سلوک معنوی را از ۱۰ سالگی و در محضر ایشان آغاز کرد. مسیری که در موقع شهادتش در اسفند ۱۳۶۴ و در حالی که تنها ۱۹ سال سن داشت، از او یک عارف واصل ساخته بود. به طوری که آیت‌الله حق‌شناس شب روز خاکسپاری او در قطعه ۲۴ بهشت زهرا-سلام‌الله علیها- وقتی به همراه چند نفر از دوستان به منزل این شهید رفته بودند، خطاب به برادرش گفتند: من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم . به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است؛ اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد وگفت تا زنده‌ام به کسی حرفی نزنید…
    از عفاف چشم به این مقام رسید…
    محسن نوری از دوستان شهید «احمدعلی نیّری» تعریف می‌کند که:
    «یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمی‌دانم چرا در این چند سال اخیر شما این قدر رشد معنوی کردید اما من… لبخندی زد و می‌خواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم.
    نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچه‌های مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت: احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اونجا رودخانه است برو اونجا آب بیار من هم راه افتادم. راه زیادی نبود از لا‌به‌لای بوته‌ها ودرخت‌ها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم و همانجا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمی‌دانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوته‌ها مخفی شدم. من می‌توانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوته‌ها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم: «خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه می‌کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی‌شود اما به خاطر تو از این گناه می‌گذرم.»
    بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچه‌ها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین‌طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود: «هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک می‌ریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه می‌کنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک می‌ریختم و با خدا مناجات می‌کردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله…» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزه‌ها و تمام کوه‌ها و درخت‌ها صدا می‌آمد. همه می‌گفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچه‌ها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت می‌لرزید به اطراف می‌رفتم از همه ذرات عالم این صدا را می‌شنیدم!»
    احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت: «تا زنده‌ام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن»

  3. ناشناس:

    سلام.به نظرتون یک زن که آرزوش اینه ک شهیدگمنام بشه چجوری میتونه به آرزوش برسه؟
    توروخداجواب بدین.

    • جان فدای ساقی کوثر..:

      سلام خواهرم.. من هم مثل شما
      شهادت فقط تو جبهه نیست!. فقط با توم و گلوله نیست.. منو شمابا حفظ حجاب. ترک محرمات و انجام واجبات و مستحبات به کمال میرسیم.. ما با کمک به رسیدن راه درست همسرمون به کمال میرسیم..
      شاید یک زن نقش بیشتری در شهادت یک. مرد داشته باشه!
      چون تا مادری شهید نباشه فرزندش شهید نمیشه..
      شهادت یک وسیله است برای رسیدن به خدا.. هدف نیست.. هدف اصلی خداست.. برای مثال: ما میخوایم بریم به یه کشور دیگه مقصد ما تا هواپیما یا ماشین محدود نمیشه.. هدف ما رسیدن به اون کشوره این وسیله نقلیه فقط کمک میکنه ما راحت تر به اون کشور برسیم..

      منم دلم خدارو میخواد.. اما هنوز نتونستن وسیله رو جور. کنم دنبال یکیم واسطه شه! چه کسی بهتر از حضرت زهرا سلام الله علیها؟

      گاهی هم به خودم میگم.. انقدر باید تلاش کنم تا ظهور رو درک. کنم تا ان شاءالله در رکاب مولا باشم.. و سرم رو در رکاب ایشون فدا کنم..
      هدف اصلی اثبات خودمون به خداست نه هیچکس دیگه.. بیا عاشق خدا باشیم💚

      عذر خواهم وقت شریفتون رو گرفتم.. ملتمس دعای خیر.
      و من الله توفیق.

  4. شهید مجید:

    سلام درود بر سالار شهیدان حسین (ع)
    دوستان دوستون دارم داشتم پیامتونو میخوندم اشک میریختم و نوشتم بدجور عشق شهادت دارم واسم دعا کنید که زودتر شهید بشم.(اللهم الرزقنا شهادت )دعای قنوتم هستش.سپاس گزارم

  5. علي عباس ياسين ايران:

    میدونم شهید شدن لیاقت می خواد ما لیاقتش رو نداریم ولی آرزوش رو داریم،فدایی شهید زنده حاج قاسم واقعا خسته نباشی پهلوون.

  6. فرمانده هیراد:

    ادمین جان اجرت با آقا امام رمان (عج)…

    تموم داداش هایی که آرزوی شهادت دارن بدونن خدا این آرزو رو هیچوقت بی پاسخ نمیگذاره …

    به فرق شکافته مولایم علی (ع) اگر ذره ای از خاک وطنم به پوتین دشمن چسبیده باشد آن را با خون خود خواهم شست …

    • جان فدای ساقی کوثر..:

      مگه دختر ها آرزوی شهادت ندارن؟ انجوری فقط قلب یک عده رو. میشکونید کلمات از شمشیر برنده تر هستند از استفاده ازشون دقت کنیم!
      بانوان. زیادی هستند که در این راه تلاش میکنند. 🌱

  7. علی:

    من چند وقته که عاشق خدا شدم و با تمام وجودم خدا رو دوست دارم وهمینطور عاشق امامان وقرانی شدم که از طرف همون خدایی اومده که عاشقشم. من یه جوون ۱۷ ساله ام سعی کردم به نامحرم نگاه نکنم دروغ نگم غیبت نکنم وخیلی کار هایی که خدا گفته بد هست رو انجام ندم. توی دلم خیلی ارزو ه دارم اما هیچ ارزویی رو به اندازه ی شهید شدن دوست ندارم. امیدوارم همه ی اونایی که عشق به شهادت دارن شهید بشن.

  8. سعید:

    خوب نوشتی که نوشتی اگر نیتت ترویج معارف اسلامی بوده چه بهتر که دیگران هم ترویج کنند .نکنه منظورت ترویج اسم خودت بوده؟؟

  9. salman.xdss:

    سلام شمایی که داری اسم مقدس شهید رو تو وبلاگت میاری چقدر از اسلامی که همین عزیزامون بخاطرش شهید شدن وحروم وحلالش میدونی؟
    حتم دارم یا اصلا نمیدونی یا اگه میدونی مسلمون بودنت مثل عرباست!
    این مطلبی رو که گذاشتی من ساعت ها روش کارکردم و تو وبلاگم گذاشتم مطلبیه که خودم نوشتم از مغز خودم از سلیقه خودم استفاده کردم واسه نوشتنش اونوقت تو راحت وبدون اجازه من اومدی گذاشتی تو وبلاگت ؟این درسته به نظر خودت؟ دزدی فقط از سینه دیوار مردم بالا رفتن نیست این کار شما هم یه نوع دزدی محسوب میشه و من اصلا رازی ندارم که بدون اجازه من وحتی بدون ذکر منبع برداشتی اثر منو گذاشتی تو وبلاگت و مطمئن باش اگه قیامتی وجود داشته باشه که هست روز محشر جلوت رو میگیرم مگه اینکه تا قبلش رضایت منو جلب کرده باشی یاحق.

    • امیرحسین:

      الله اکبر_اشهد ان لا اله الا الله _اشهد ان محمد الرسول الله_اشهد ان علی الولی الله
      وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد.

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.