حرف زدن درباره زندگی روزمره

جام جم آنلاین: خرد می‌شود/ اعصاب تو/ فنجان چای و می‌شکند/ قلب من/ عزیزم این خانه/به کمی سکوت نیاز دارد.(شبیه باد ‌/‌ صدیقه مرادزاده‌ /‌ فصل پنجم).یکی از مهم‌ترین درس‌های نیما برای شاعران پس از خود این بود که شعر را از محدوده ذهنیت‌هایی که در تمام دوران کلاسیک به صورت میراث ادبی به آنان رسیده بود، بیرون بکشند و به متن زندگی امروز خود نزدیک کنند.

در تمام شعر فارسی تا پیش از نیما، کمتر شاعری به خود این جسارت را داده است که به بازخوانی و تجدید نظر در این میراث ادبی بپردازد.

تمام مضمون‌پردازی‌ها و حرف‌ها و سخن‌ها در شعر کلاسیک در حوزه همان چیزی محدود بود که نسل به نسل و قرن به قرن در ادبیات تکرار شده بود.

البته از انصاف نباید گذشت که شاعرانی بوده‌اند که در تعدادی از سروده‌های خود بخش‌هایی از دغدغه‌های انسانی و روزمره را وارد شعر کرده‌اند، اما این موارد به مثابه استثناهایی اندک در برابر یک قاعده جاری و تخطی‌ناپذیر بوده است.

در شعر امروز اما شاعری موفق است که از یک سو فاصله میان زندگی روزمره و شعر را بردارد و از سوی دیگر دغدغه‌های انسان امروز را به شکلی به مخاطبان خود ارائه کند که آنان در شعر بودن آن چه در برابر آنان قرار دارد، شک نکنند.

به عبارت دیگر، شاعر امروز از یک سو این فرصت را برای خود مهیا می‌بیند که ماده خام و موضوع شعر را از زندگی جاری و ساری اجتماعی خود و اطرافیانش برگزیند و به همین دلیل دیگر تعهدی به بازسرایی میراث ادبی گذشتگان ندارد و از دیگر سوی باید این هوشیاری را داشته باشد که به جای شعر، گزارش کاری از زندگی عادی خود به مخاطب ندهد.

این که کسی در شعر بگوید دیروز با کسی دعوایم شد، به سینما رفتم یا تصادف کردم فی‌نفسه هنر و جسارتی نیست بلکه هنر در جایی اتفاق می‌افتد که شاعر توانسته باشد از همین موضوعات روزمره، متنی بیافریند که شعر باشد و نه گزارش وقایعی که بر شاعر رفته است.

در این شعر نیز با درون مایه‌ای برگرفته از زندگی عادی شاعر روبه‌رو هستیم. مشخص است که دعوایی از جنس دعواهای عادی زندگی‌های هر روزه همه آدم‌ها اتفاق افتاده است و شاعر در حال بازخوانی این اتفاق است اما نکته مهم این است که این جرقه که موضوع شعر را مشخص کرده است در حرکت ذهن شاعر از سمت یک رویداد عادی و روزمره به سمت متنی که تشخص و امتیاز شعر بودن را دارد، چگونه از کار در آمده است.

شاعر شروع شعر خود را با بهره مندی از ظرفیت‌هایی که در زبان کشف کرده، قرار داده است. به عبارت دیگر او به جای سخن پردازی درباره دعوایی که در آن یک طرف با عصبانیت همه چیز را به هم ریخته، با استفاده از سه جمله و فعلی که کارکرد دوگانه آن به ایجاز شعر کمک کرده است، مخاطب را در فضای عصبی و پرتنشی که قرار است از آن سخن بگوید، قرار داده است.

ضمن این که فعل می‌شکند نیز استفاده دوگانه‌ای که در متن دارد و هم به فنجان چای و هم به قلب راوی که در اثر این اتفاقات شکسته است؛ بر می‌گردد.

ایجازی که شاعر در شروع شعر از آن بهره گرفته است و استفاده از فعل‌های خرد می‌شود و می‌شکند، مانند ضرباتی کوتاه و تاثیرگذار در شعر طنین یافته‌اند. این شروع هوشمندانه به شکلی شعر را آغاز کرده و پیش برده است که گویی سنگینی فضای پیرامونی شاعر و طنین برخورد فنجان چای بر زمین و خرد شدن آن به کمک کلمات اجرا شده است.

در پایان این شعر کوتاه، شاعر موضع خود را در این دعوا روشن می‌کند. مشخص می‌شود که با وجود این فضای عصبی، راوی همچنان به مخاطب عصبانی خود مهر می‌ورزد و او را با وجود این که دلش را شکسته است، عزیز خود می‌خواند. به عبارت دیگر شاعر در پی این نیست که مخاطب شعر را از خود بیازارد و برای این منظور حتی کوتاه آمدن در برابر او را نیز می‌پذیرد.

در اینجاست که کلمه سکوت در پایان شعر می‌تواند دو وجه داشته باشد؛ یک وجه این است که شاعر، مخاطب عصبانی شعر را به آرامش دعوت می‌کند و خوانش دیگر این است که شاعر در حقیقت به سکوت و تن دادن اجباری در برابر زیاده‌خواهی طرف مقابل اشاره می‌کند و می‌گوید از آنجایی که به برقراری این خانه و بنیاد آن علاقه‌مند است، این سکوت تحمیلی را پذیرفته است.

به هر حال این شعر صدیقه مرادزاده نشان دهنده این است که اگر شاعری به رویدادهای عادی زندگی خود بنگرد، می‌تواند از دل آنها متنی بیرون بکشد که شعریت آن مورد توافق خوانندگان قرار بگیرد به شرط این که شاعر بر اسباب شاعری و ظرفیت‌هایی که زبان در اختیار او قرار می‌دهد، تسلط و آگاهی داشته باشد.

آرش شفاعی ‌-‌ جام‌جم


jamejamonline.ir – 22 – RSS Version

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.