به گزارش ممتازنیوز، کودکیام، همهاش در بازی و شادی گذشت. عصرهای تابستان، توی کوچه، دوچرخهسواری میکردم. وقتهایی هم که خانه بودم، توی اتاق مینشستم و وسط فرش را به شکل یک حوض آب تصور میکردم. با کاغذرنگی، ماهی درست میکردم و میانداختم وسط گل قالی. بعد، به چوبهای حصیری، نخ میبستم و ماهیگیری میکردم. چندتا هم اسباببازی داشتم؛ یک بابانوئل و ششتا عروسک. اسم یکیشان، نیکو بود و آن یکی، کثیفقلی. الان، چیزی ازشان باقی نمانده و دست و پایشان کنده شده. فقط یکی، دوتا عروسک سالم دارم.
یادگارهای کودکی
از کودکیام، چیزهایی را یادگار نگه داشتهام؛ مثلا صدفهایی که از کنار دریا جمع کردهام. چندتا از لباسهای بچگیام، پستونکم و دفتر مشق و دفتر دیکتهام را سالم نگه داشتهام.
رویای بازیگری
عاشق کارتونهای «مورچه زبل» و «بامزی» بودم. اجرای «الهه رضایی» را خیلی دوست داشتم. حرکات او و بعضی از بازیگران را تقلید میکردم. پدرم میخواست من خوب درس بخوانم و مهندس شوم و زبان انگلیسی یاد بگیرم، اما من کلاس زبان را میپیچاندم و میرفتم کلاس بازیگری.
خانوادهام
برادرم، «رضا» و خواهرم، «مریم»، از من بزرگترند. بیشترین خاطرات کودکیام را با آنها دارم. چون کوچولو بودم، آنها همیشه مواظب من بودند. برادرم، ظهرها، مجبورم میکرد بعد از ناهار بخوابم. من هم با مهارت زیاد، خودم را به خواب میزدم. بعد که اوضاع آرام میشد، فرار میکردم و میرفتم توی حیاط، بازی. مامان و بابام خیلی برایم زحمت کشیدند. آنها نفس و عمر من هستند. دوستشان دارم.
بهترین جای دنیا
خانه داییام را خیلی دوست داشتم. بزرگ نبود، اما باصفا بود. یک حوض توی حیاطش داشت. با پسرداییام و خواهرم، بادبادکهای گوشوارهدار درست میکردیم. دنبال هم میدویدیم. آلبالو و زردآلو و میوههای خوشمزه تابستان را میخوردیم. داییام، خودش، برای ما، خربزه و هندوانه قاچ میکرد و ما را سوار کامیونش میکرد تا حسابی بهمان خوش بگذرد.
من و ململ
ململ را خیلی دوست دارم. یک بره شاد و پرانرژی است. گاهی هم دعوایمان میشود، اما زود زود آشتی میکنیم. هر روز میآییم پیش بچهها و آرزو داریم دل همه بچههای ایران شاد باشد.
خاطره کودکی یک مجری برنامه کودک
سرگرمي و تفريح
نظرات:يک نظر
تا این لحظه ۱نظر ثبت شده
نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
سلام فاطمه جان خوشحالم از اینکه در کاری که دوس داشتی موفق شدی میبوسمت نرگس توکلی دوست دوران بچگی