دل‌های بی «تاب»

جام جم آنلاین: تاب خوردن برای بچه‌ها، چیزی فراتر از سرخوشی ناشی از حرکت آونگی چند زنجیر و میله است. تاب خوردن یعنی بازی کردن و حمایت شدن همزمان؛ یعنی جسارت اوج و دلهره فرود به قدر کودکی، هیجان ارتفاعی که ابتدا و انتهایش، تکیه‌گاهی به نام پدر یا مادر است، حس غرور کودکانه همبازی شدن با این تکیه‌گاه و پز دادن این موقعیت پیش همسالان.

تاب یعنی داشتن کسی که با مهربانی و صبوری، هوای کودک را داشته باشد، تابش بدهد، پرتابش کند به آسمان و در زمین بگیردش، تاب فقط یک بازی ساده نیست؛ هرچند که اصولا برای بچه‌ها، بازی ساده و بی‌معنی وجود ندارد؛ بازی کردن همه‌اش زندگی و یاد گرفتن و تجربه موقعیت‌های آینده است.

بی‌خود نبود که در سال‌های دهه ۶۰، تاب پرمشتری‌ترین وسیله پارک‌ها بود و صف‌های طولانی بچه‌ها و پدر و مادرها پای تاب، تصویر ماندگار خیلی از ما از بچگی‌هایمان است.

اصلا مهم نیست این عکس مال کجاست؛ اروپا، آفریقا، آمریکا… چیزی که مهم است این است که سازنده این پارک، پیمانکار شهرداری‌اش، معاون بهزیستی‌اش، مشاور پروژه و مهندس معمارش، یا هر کسی که این ایده را داده، اهمیت تاب را برای همه بچه‌ها فهمیده واین عمیقا قابل احترام است.

وقتی به پارک‌ها سر می‌زنی و می‌بینی یک کودک ویلچرنشین به تاب‌ها خیره مانده، با خودت فکر می‌کنی چه حسرت ارزان و قابل جبرانی است، نگاه آن کودکان زمینگیر، راستی راه انداختن چنین تاب‌هایی چقدر خلاقیت و خرج می‌خواهد؟ کودک ویلچری فقط پله مخصوص و جای عبور مخصوص نمی‌خواهد، او گاهی هم تاب می‌خواهد!

بهمن هدایتی – جام‌جم


jamejamonline.ir – 22 – RSS Version

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.