طنز/ شغل پدر: بوق استکبار جهانی!

۱۰م اسفند ،

در کلاس!

معلم- بابک، پدرت چه‌کاره است؟
دانش‌آموز- آقا اجازه، بابامون بوق استکبار جهانی است.
معلم- یعنی چی؟! از کجا فهمیدی؟!
دانش‌آموز- از آنجا که مرتب از کمی حقوق، گرانی، کمبودها حرف می‌زند و اظهار ناراحتی می‌کند!
***

به یاد رودکی!

بوی دود گازوییل آید همی
تا کند ما را علیل آید همی
تا دمار از روزگار ما کشد
دودها سوی سبیل آید همی
تون حمام است تهران، دود آن
از ونک تا سلسبیل آید همی
هست ماشینها تماماً دودزا
دودها از هر قبیل آید همی
با همه آلودگیها، قدر او
نزد بعضی‌ها جلیل آید همی
شهر تهران پیش چشم شهردار
همچو گلزار خلیل آید همی
بیگمان دختر به چشم مادرش
زشت اگر باشد، جمیل آید همی
شعر «لاادری» همه بر حق بود
از هوا او را دلیل آید همی

***
رباعی
بیمارم و کس فکر من نالان نیست
رنجی بتر از وضع بد درمان نیست
فکری بکنید بهر تأمین دوا
گر جان حقیر، کم ز بادنجان نیست!

***
محبوس!
(زبان حال تشک‌پاره‌های اتوبوس واحد!)
دوش گفتم سخن به وقت جلوس
با تشک پاره‌پاره اتوبوس
کز چه اینسان کثیف و مندرسی؟
کهنگی از قیافه‌ات محسوس
نکبت از پای تا به سر، مشهود
افتضاح از شمایلت ملموس
گفت در پاسخ آن، تشک پاره
که بود آنچه گفته‌ای،‌ معکوس
با عیوبی که بر شمردی تو
از ازل من نبوده‌ام مأنوس
زشتی و نکبت و فلاکت ما
هست لطف فلان مسافر لوس
آنکه با سیخ و میخ، یا با تیغ
کنده از کله، این چنینم پوس!

گل آقا. شماره ۱۶۲٫ اسفند ۱۳۷۲

۶۰۶۰

دانلود   دانلود


خبرآنلاین
باز بازنشر: پورتال خبری ممتاز نیوز www.momtaznews.com

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.