جام جم آنلاین: داستانهای زیادی در کتابهای فارسی بود که شاید تا سالها از ذهن کسانی که با آنها سر و کار داشتند بیرون نرود؛ داستانهایی که نمیتوان آنها را فراموش کرد و براحتی پذیرفت که دیگر بنا نیست بچهها آنها را بخوانند و یک سال تمام با هر کلمهشان زندگی کنند.
انگار قرار است خاطرات و نوستالژیهای مشترک نسلها از بین برود و آنها که «تصمیم کبری» میخواندند، همچون خود «کبری» کمکم نسلشان منقرض و داستانهای نوستالژیک دوران تحصیلشان به اعماق تاریخ سپرده شود.
«حسنک کجایی» فدای زندگی شهری شد
یکی از داستانهایی که بنا بر گفته مسوولان به دلیل تغییر سبک زندگی نسبت به گذشته و رواج زندگی شهری از کتاب فارسی دبستان حذف شد، داستان «حسنک کجایی» است؛ داستانی که بعید است تا سالها از ذهن کسانی که با آن سر و کار داشتند، خارج شود.
«حسنک کجایی» داستان یک بچه روستایی بود که مسوولیت نگهداری از حیوانات خانهشان را به عهده داشت و یک روز در بازگشت از مدرسه دیر کرده بود و همگی حیوانات انتظار رسیدنش را میکشیدند و حوادثی در حین این انتظار به وقوع میپیوست.
دهقان فداکار، قهرمان واقعی کتاب فارسی
داستان فداکاری در کتابهای درسی ایرانی فقط در انحصار پطرس نبود و در این میان دهقان فداکار ایرانی که با آتش زدن لباسش در یک شب سرد پاییزی جان صدها مسافر قطار را از ریزش کوه نجات داده بود هم محبوبیت زیادی میان دانشآموزان ایرانی داشت و تا سالها مهمان کتاب فارسی سوم دبستان بود.
نکته جالب اینجاست که داستان دهقان فداکار ایرانی واقعیت داشت و بیانگر فداکاری یک کشاورز میانهای به نام ریزعلی خواجوی بود.
او زمانی که ۳۲ سال داشت هنگامی که شبانه از کنار ریل قطار عبور میکرد متوجه مسدودشدن مسیر قطار به علت ریزش کوه شد و با وجود سرمای هوا، کتش را از تن درآورد و با آتشزدن آن سعی در مطلعکردن مسافران از خطری که تهدیدشان میکرد داشت تا اینکه در نهایت با شلیک چند گلوله از تفنگ شکاری خود توانست باعث توقف قطار شود.
هرچند که داستان دهقان فداکار ایرانی دیگر از کتاب فارسی حذف شده است، اما ریزعلی خواجوی همچنان زنده است و هر چند وقت یکبار داستان آن شب فراموش نشدنی را برای رسانهها تعریف میکند.
پطرس، قهرمان خارجی محبوب ایرانیها
داستان «پطرس فداکار» از معدود داستانهایی بود که با وجود داشتن قهرمان خارجی برای بسیاری از بچههای ایرانی محبوب بود.
داستان پسر کوچکی که با گذاشتن انگشتش در سوراخ سد کنار روستا در طول شب، جان صدها ساکن آن را نجات داد و نگذاشت یک سوراخ کوچک، سیل را روانه روستا کند.
این داستان برگرفته از داستان «هانس برینکر» یا «اسکیتهای نقرهای» نوشته «مری میپسداج» نویسنده آمریکایی است که سالها مهمان کتاب ادبیات فارسی سال چهارم دبستان در کشورمان بود و محبوبیت ویژهای داشت. جالب اینجاست که پطرس به اندازهای که در ایران شناخته شده و محبوب است، در کشور هلند نیست.
وقتی کبری تصمیم گرفت منظم باشد
شاید یکی از نوستالژیکترین داستانهای دوران تحصیل بسیاری از ایرانیها داستان «تصمیم کبری» است؛ داستانی که در کتاب فارسی دوم ابتدایی، حکایت دختری را نقل میکرد که کتابش را آسیبدیده از باد و باران در حیاط پیدا کرد و تصمیم گرفت دیگر دختر منظمی باشد.
دانشآموزان هشت سالهای که این داستان را میخواندند تا مدتها تحت تاثیر تصمیم بزرگ کبری خانم بودند که کار سختی بود و هر کسی براحتی نمیتوانست از پس آن بر آید.
تصمیم کبری خانم، این روزها جایی در کتابهای درسی ندارد، اما هنوز هم از هرکسی اسم یکی از داستانهای کتاب فارسیاش را بپرسید از این داستان نام میبرد.
زاغی که فریب روباه را خورد
«روباه و زاغ» شعری از حبیب یغمایی بود که در کتاب ادبیات فارسی سال دوم دبستان طرفداران زیادی داشت.
این شعر که تنها هشت بیت داشت، داستان کلاغی را روایت میکرد که تکه پنیری را پیدا کرده بود و با نشستن بر شاخه درخت میخواست این دستاورد بزرگ را جشن بگیرد که روباهی حیلهگر با تملق و تعریف از رنگ سیاه و صدای زیبایش ، او را گول زد و زمانی که زاغ دهانش را برای آواز خواندن باز کرد صاحب تکه پنیر شد و به سراغ کارش رفت. شعری که اینطور شروع می شد:
زاغکی قالب پنیری دید
به دهن برگرفت و زود پرید
بردرختی نشست در راهی
که از آن می گذشت روباهی
کوکب خانم و پنیرهای خوشمزه
داستان کوکب خانم هم از داستانهایی است که به این راحتیها از ذهن کسی پاک نمیشود، هر چند که این روزها جایی در کتابهای درسی ندارد.
کوکب خانم زن پاکیزه و باسلیقهای بود که همیشه سطل شیر را در جای خنک نگه میداشت و پنیر و ماست محلی جلوی مهمانش میگذاشت تا با تخممرغ بخورند و حسابی از این غذای سالم لذت ببرند.
خانواده آقای هاشمی و عجایب سفر
داستانهای نوستالژیک فراموش نشدنی بچههای ایرانی، تنها مختص کتاب فارسی نیست. خیلیها داستان خانواده آقای هاشمی را به یاد دارند؛ داستانی که در کتاب تعلیمات اجتماعی سوم ابتدایی داستان زندگی خانوادهای را روایت میکرد که زندگی در چند شهر از جمله کازرون و نیشابور را میآزمودند و داستان در این نقل مکان و تغییر محل زندگی رقم میخورد.
در این داستان بود که دانشآموزان با پدیدههایی چون «پست» و مسافرت با قطار و اتوبوس آشنا میشدند و نوع جذاب روایت داستان سبب میشد خیلی از این دانشآموزان آرزو کنند پدر آنها هم مانند آقای هاشمی کارمندی باشد که به همه جای ایران سفر کند.
سمیرا زمانی – جام جم
jamejamonline.ir – 22 – RSS Version