۰۷م آذر ،
این یک مراسم مذهبی است حتی در عراق هم شیعیان در سوگ امام حسین (ع) همین کار را میکنند.
در ماه محرم هر شب نوحهسرایی و عزاداری میکردیم. این وضع ادامه داشت تا شب تاسوعا که حدود بیست سرباز عراقی مسلح به همراه سرهنگ فضیل فرمانده اردوگاه وارد آسایشگاه ۵ شدند. سرهنگ عراقی گفت : شما نظم اردوگاه را بر هم زدهاید. چرا سینهزنی میکنید؟ این کار ممنوع است!
پرسیدم : چرا ممنوع است؟ این یک مراسم مذهبی است حتی در عراق هم شیعیان در سوگ امام حسین (ع) همین کار را میکنند.
سرهنگ برآشفت و خیلی جدی گفت : به شرفم سوگند اگر دوباره این کار را بکنید شما را اعدام میکنم! و سپس ادامه داد : خوب، حالا بین شما چه کسی هست که بخواهد اعدام شود؟
پس از چند لحظه سکوت، ناگهان برادر حسین پیرحسینلو دلیرانه بلند شد. سرهنگ که جا خورده بود، با تعجب گفت : چی؟ تو میخواهی اعدام شوی؟
برادر پیرحسینلو گفت : بله چون ما به خاطر همین عزاداریها انقلاب کرده ایم و در ادامهی راه امام حسین (ع) است که اینجا هستیم و با شما میجنگیم.
سرهنگ بیچاره گیج و مبهوت شده بود، چون نه میتوانست اعدام کند و نه میتوانست این اقدام جسورانه و متهورانه را ببخشد. بنابراین با مشت به سینهی برادر حسین کوبید و گفت :«بنشین» و مثل سگ زخمی از آنجا رفت.
به محض خروج او بچههای آسایشگاه یکصدا فریاد کشیدند:«الله اکبر، خمینی رهبر، مرگ بر صدام یزید کافر.
فردای آن روز اسامی هجده تن از برادران را خواندند که نام برادر پیرحسینلو هم بین آنها بود. سپس آن عزیزان را از اردوگاه موصل منتقل کردند و دیگر خبری از آنها به دستمان نرسید.
راوی :احمد اسدی غفور
باشگاه خبرنگاران
باز نشر: پورتال خبری ممتاز نیوز www.momtaznews.com