نامه هایی برای مامان لنگ‌دراز ایرانی!

این رمان ایرانی به ظاهر خواهر رمان مشهور و خواندنی «بابا لنگ دراز» است که یک سرنوشت ایرانی را این بار از دریچه کمکهای مادی و معنوی یک مادر روایت می کند.

به گزارش خبرآنلاین، رمان «مامان لنگ‌دراز» نوشته سیدجواد طباطبایی از سوی انتشارات پلک روانه بازار نشر شده است. کتاب از سوی نویسنده به «جین وبستر … و تمام آنهایی که در نوجوانی همراه کتاب بابا لنگ‌دراز رشد کرده‌اند» تقدیم شده و نویسنده در مقدمه‌ کتاب اشاره می‌کند که: «حجم این کتاب بیش از بابا لنگ‌دراز است و کنایه به این مطلب است که نقش مادران در تربیت، بیش از پدران است.»

نامه‌ اول کتاب به تاریخ یک‌شنبه ۷ تیر ۱۳۸۸ با این جملات آغاز می‌شود:
«مامان لنگ‌دراز عزیز
به نظرم این عنوان مودبانه نیست. ولی چون خودتان خواسته‌اید به کار بردم. قبل از هرچیز تشکر زیاد خود و مادرم را به خاطر لطفی که می‌خواهید در حقم بکنید، ابراز می‌کنم. از ساعت شش بعدازظهر که با شما تلفنی صحبت کردم، امید تازه‌ای در وجودم شکفته شده است. الان ساعت حدود نه شب است. در این سه ساعت با مادر و عمویم مشورت کردم و تصمیم گرفتم که پیشنهاد شما را قبول کنم. در تلفنتان گفتید که مثل جودی آبوت که برای بابا لنگ‌دراز نامه می‌نوشت، برایتان نامه بنویسم. با این تفاوت که هر روز، هرچه برایم اتفاق می‌افتد و تمام مکالمات مهمم را برایتان بنویسم و ایمیل کنم. من کتاب بابا لنگ‌دراز را نخوانده‌ام. فقط قسمت‌هایی از کارتون آن را از تلویزیون دیده‌ام. فردا حتما یک نسخه از آن را می‌خرم و خواندن آن را شروع می‌کنم. از من خواستید که مختصری از شرح حال خودم را بنوسیم. در این نامه نکاتی از زندگیم را که از نظر خودم مهم است، می‌نویسم. اگر به موضوع خاصی نیاز بود، بخواهید تا توضیح دهم.

من بیژن جلیلی، در هفتم آذرماه هزار و سیصد و شصت و پنج در تهران به دنیا آمدم. پدر مرحومم عباس جلیلی، وقتی هفت ساله بودم، بر اثر سکته‌ قلبی درگذشت. او از اهالی قصرشیرین و تاجر بود. مادرم خانم پروین عرفانی، متولد تبریز و معلم حق‌التدریس است. من و مادرم و دائی کوچکم، در آپارتمانی واقع در شهرک امید، زندگی می‌کنیم. دائیم آقای داریوش عرفانی، سی و یک سال دارد و اداره‌کننده فروشگاه لباسی در خیابان سلسبیل تهران، یعنی همان محلی که من به دنیا آمدم، می‌باشد …»

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.