جام جم آنلاین: در یکی از خانوادههای متوسط شهر تهران، پدری برای اولینبار در زندگیاش خطر میکند. او درست در زمانی که باید تصمیم درستی بگیرد، با طغیانی در درون، بزرگترین خطر زندگیاش را انجام میدهد.
این پدر همان مرتضی امیری سریال «راه طولانی» است و مثل خیلی از پدرها در زمان نامناسبی تصمیم بدی میگیرد. او بشدت به فرزندانش وابسته است و فکر میکند پول راه نجات این خانواده در آستانه از هم پاشیدن است.
همانطور که این موضوع را ناخودآگاه به فرزندانش نیز آموخته است. آنها پولدار بودن را تنها دلیل خوشبختی و بیپولی را مایه بدبختی میدانند. آنها فکر میکنند پول رفاه میآورد، رفاه سرخوشی میآفریند، سرخوشی بیخیالی را بهدنبال دارد و همه اینها در یک کلام لذت را فراهم میکند.
این تراژدی نسل ماست. این تفکر که خوشبختی به رقم داشتههایت بستگی دارد. اما خواستههای این خانواده از داشتههایشان بیشتر است و پدر در عین سادگی، خودمحور است و برای خواستههای فرزندانش بیشترین ارزش را قائل است.
مرتضی امیری این سریال خودش را دائما مقصر میداند، او پیوسته با خودش حرف میزند و سعی میکند با تکرار کلمات برای کار اشتباهش توجیه قابل قبولی پیدا کند.
او میداند تصمیم اشتباهی گرفته است و با هر قدمی که در این راه برمیدارد، یک قدم از خانه دور میشود تا آنجا که برای بازگشت مجبور است «راه طولانی» را برگردد.
او مثل هر آدم معمولی دیگر بین دو نیروی خیر و شر قرار میگیرد و در شرایط بحرانی مجبور به انتخاب شر میشود. دوست نجارش در یک کارگاه چوببری ساده و خاکی، حکم همان نیروی خیری را دارد که لحظات تنهایی امیری را پر میکند.
مرتضی وقتی به سراغش میرود کمی آرام میشود. او خیلی تنهاست. فرزندانش به او به چشم یک برطرفکننده نیازهای کاذب خود مینگرند، همسرش او را برای همه اتفاقات ناخوشایند مقصر میداند، دوستش او را فردی خطاکار و بیوجدان تصور میکند و خودش؛ خودش را دیگر نمیشناسد.
او شاید در خلوت بارها از خود پرسیده باشد که چرا فرزندانش این قدر پرتوقع شدهاند و از چه زمانی نیازهایشان هم مثل خودشان اینقدر بزرگ شد؟ او شاید نمیداند خود به فرزندانش آموخته است که لبخند تنها زمانی بر لبانشان بنشیند که ماشین جدید داشته باشند و خانه مدل بالا و وسایل نو ….
او شاید فریب احترامها و آرامش کاذب درون خانواده را خورده است که با اشتیاقی وصفناپذیر دست به خرج پول کلان خود زده است.
مرتضی امیری با این پول به دنبال جبران کمکاریهایی است که در طول زندگی کارمندیاش بر خانوادهاش تحمیل کرده است.
او با خرج کردن این پول میخواهد کاستیهای خود را در تربیت فرزندانش و ناتوانی خود را در اولویتبندی ارزش های انسانی و اخلاقی در ذهن آنها جبران کند.
شاید مرتضی امیری منتظر تلنگری است تا یادش بیاید به فرزندانش نیاموخته است نام آن کبوتری که از قلبها گریخته ایمان است!
مهراوه فردوسی – گروه رادیو و تلویزیون
jamejamonline.ir – 22 – RSS Version