جام جم آنلاین: رفتن به شمال تهران، دارآباد، در ترافیک عصرهای این پایتخت شاید تنها سختی نوشتن این گزارش پشتصحنه سریالی که از شبکه یک سیما پخش خواهد شد، نباشد.
اینکه تا آنجا بروی و سکانسها زودتر از زمان موعد تمام شده باشند و مجبور باشی فردایش هم تا آن بالا خودت را بکشانی شاید به انگیزهای قوی نیاز داشته باشد که اسامی بازیگران و زیاد ندانستن از کم و کیف این برنامه، برایمان مهیا میکند.
تا کنار خانهای آمدهام که دیروز وقتی رسیدم همه کولههایشان را روی دوششان انداخته بودند و میرفتند. اما امروز با اینکه برنامه تا ۶ صبح ادامه دارد نیسانی جلوی در ایستاده است و اثاثیهها را بار میزند.
کمی میترسم که نکند از یک سوراخ دوبار گزیده شده باشم اما مدتی نمیگذرد که مشخص میشود اثاثیه دارد به لوکیشن جدید که باغی در کن است، منتقل میشود و باقی کار آنجا فیلمبرداری خواهد شد.
کمی خوشحال میشوم که امروز کارمان را تمام میکنیم و تا کن لازم نیست برویم. وارد حیاط که میشوم فلورا سام و آلاله هاشمی بالای پلهها ایستادهاند و بیرون بردن اثاثیه را کنترل میکنند.
وارد خانه میشوم، یکنفر جلویم را میگیرد و میگوید: کفشهایت را در بیار! از وسط پلهها برمیگردم و کفشهایم را جلوی در میگذارم. بعدا در مدت زمانی که در این لوکیشن هستم و با گروه ارتباط دارم خیلی چیزها از این شخصیت میفهمم. مثلا اینکه این آقا صاحبخانه است و در حین کار، شرایط حاکم بر خانه را زیر نظر دارد.
این سریال که از پنجم اسفند سال گذشته کلید خورده است، داستان دو دوست قدیمی به نامهای فرامرز(علیرضا جلالیتبار) و امیرعلی (کامران تفتی) است که در کودکی با هم دوست بوده و پس از سالها دوری، دوباره همدیگر را ملاقات میکنند. آنها بعد از سالها دوستیشان را از سر میگیرند، غافل از اینکه اینبار در مسیر رفاقتشان مشکلاتی ایجاد خواهد شد.
بازیگران این سریال داریوش ارجمند، پروانه معصومی، محمود عزیزی،الهام حمیدی، لیلا بلوکات، کامیار تفتی، لادن طباطبایی و علیرضا جلالیتبار هستند که امروز نوبت بازی چهار نفر آنهاست.
اما تا این ساعت پروانه معصومی، الهام حمیدی و بازیگر خردسالی بهنام فاطمه دقاقی جلوی دوربین حاضرند و نوبت بازی محمود عزیزی و جلالیتبار نرسیده و نیامدهاند.
کات پشت کات
خانه دوبلکس است و شکلی آپارتمانی دارد. اسباب طبقه پایین جمع شده و در حال انتقال است. دو مبل مانده که آنجا مینشینم و با کارگردان و نویسنده سریال «راز پنهان» گفتوگو میکنم.
کارگردان و نویسنده این سریال تلویزیونی – فلورا سام- میگوید: ۷۵ درصد کار تمام شده است. فقط یک لوکیشن دیگر باقی مانده است که طی ۲۰ روز در کن فیلمبرداری میشود. این سریال از شبکه یک سیما پخش خواهد شد.
این کار دومین سریال فلورا سام پس از ساخت سریال کوتاه «ناز و نیاز» است. مدتی کنار عوامل پشتصحنه مینشینم و فلورا سام با دستیارش برنامهها را چک میکند. آنطور که از صحبتهای بچههای گروه پیداست لوکیشن کن، لوکیشن اصلی کار است که صد سکانس دارد و همه بازیگران در آن حضور دارند و لوکیشن شلوغتری است و سکانسهای خاصی در آنجا اتفاق میافتد.
سام درباره نوشتن متن این سریال میگوید که نگارش اولیه راز پنهان شهریور سال پیش آغاز شد و سه ماه طول کشید. خلاصه قصه به شبکه یک داده شده و آنجا تصویب شد. پس از نظرات گروه و هیات بررسی فیلمنامهها، کار بازنویسی شد. بازنویسی نهایی هم پس از شنیدن نظر بازیگران و مدیریت گروه فیلم و سریال انجام شد.
فلورا سام در حال صحبت کردن است که مهسا (فاطمه دقاقی) بازیگر خردسال این سریال از راه میرسد و سلام میکند. سام آغوشش را باز میکند و با اشتیاقی از او استقبال کرده و فاطمه را معرفی میکند که این بازیگر کوچولو و خوشگل ماست!
کارگردان سریال راز پنهان درباره همکاری با سعید پورصمیمی میگوید: قرار بود آقای پورصمیمی در این سریال با ما همکاری کند، اما متاسفانه درگیر یک سریال سنگین شد و احتمال اینکه بتواند به گروه بپیوندد، کم است. کار ایشان هم در همین لوکیشن باغ کن بود. سام ادامه میدهد متاسفانه دیر متوجه شدیم و حالا کمی انتخاب برایمان دشوار است. امیدواریم خود آقای پورصمیمی یا کسی در حد این بازیگر را بتوانیم در سریالمان داشته باشیم.
وی ادامه میدهد: سریال و فیلمهایمان را باید در خانه مردم فیلمبرداری کنیم و مزاحم آنها شویم. خیابان ببندیم و باز مزاحم مردم شویم. توی بیمارستان هم باید مزاحم مردم شویم. در صورتی که این مشکل در همه دنیا خندهدار و حل شده است. همه دنیا برای فیلمسازهایشان دکور و سوله میزنند و شهرکسازی و خیابان سازی میکنند. شما در نظر بگیرید اگر کبری ۱۱ میخواست در اتوبان حکیم فیلمبرداری شود! چند کیلومتر اتوبان ساخته شده برای ساختن سریالی مثل سریال کبری ۱۱٫ اتوبان دست گروه فیلمبرداری است اما وقتی ما میخواهیم کار کنیم و صحنه اکشن داشته باشیم، هم خودمان دچار سختی میشویم و هم مردم را دچار مشکل میکنیم.
همین حالا در این لوکیشن، صدای ماشین مرتب شنیده میشود. دم در این خانه که کار کنیم مجبوریم خیابان را ببندیم، چون مرتب ماشین عبور میکند و در سربالایی است و صدایش اذیت میکند. باید مرتب کات بدهیم. چرا باید جلوی مردم را گرفت که نتوانند از خیابان رد شوند و اذیتشان کرد.
هیچچیز را به شکل حرفهای ارائه نمیکنند اما توقع حرفهای بودن دارند و کارمان را مقایسه میکنند. سختیهای کار روی حرفهای نبودنهای معمول در سینماست. الان کل مبلمان این خانه جمعآوری شده و تهیهکننده، کل مبلمان این خانه را خریده است. برای اینکه فرم مبلمان این خانه به درد پرسوناژ ما نمیخورد.
هم مزاحمتهایی برای صاحبخانه بهوجود آمده، هم گروه در کار کردن راحت نیست. اگر امکانات اولیه بود ما هم راحت در دکور خودمان کار میکردیم و مشکلات اینچنینی نداشتیم. اما خارج از این مسائل گروه خوبی داریم و سختی خاصی در طول کارمان نداشتیم و شرایط کاملا برایمان مهیا شده است.
فلورا سام که نویسنده سریال نیز است درباره متن کار میگوید: متن این سریال با سرشت و فطرت آدمها سر و کار دارد و حرفش این است که آدمها وقتی به دنیا میآیند پاک هستند و چه اتفاقاتی باعث میشود فردی با فطرتی پاک تبدیل شود به آدمی گناهکار و از خصوصیات کار این است که هیچکدام از شخصیتها بیگناه نیستند. سریال نشان میدهد هرکدام از ما خطاهایی که در زندگیمان میکنیم صرفا مربوط به خودمان نیست و این خطاهای کوچک میتواند روی جامعه بزرگتری تاثیر بگذارد. به همین علت نباید هر کاری که انجام میدهیم را منوط به خود بدانیم، بلکه در درجه اول روی خانوادهمان تاثیر خواهیم گذاشت. در ثانی جامعه را تحتتاثیر قرار میدهیم. همانطور که خانواده و جامعه روی ما تاثیر دارند. در بد بودن یک آدم تمام شرایط دخیل است. نمیشود گفت یک آدم بد خودش بد است، خیلی چیزها ممکن است او را بد کند. پس ابتدا این سریال به مسائل درونی و سپس به اجتماع توجه دارد.
نویسنده راز پنهان درباره چگونگی رسیدن به این ایده و طرح ابتدایی اثرش چنین ادامه میدهد: سالها پیش وقتی دانشجوی تئاتر بودم یک نمایشنامه خواندم از ژان آنوی به نام «مسافر بیتوشه» که آن کتاب چنین نگاهی داشت. زنی بود که میخواست گذشته را کنار بگذارد و آدم جدیدی شود. این فکر همیشه با من بود که چه فکر قشنگی است که یک فرد بتواند گذشتهاش را کنار بگذارد و زندگی نویی را آغاز کند. آیا اصلا کسی میتواند این کار را بکند؟ آن گذشته دست از سرش برمیدارد؟ حالا من بخواهم خوب شوم، آیا آن گناهان رهایم میکنند یا نه؟ با این فکر اولیه طرحی نوشتم و مرداد ۹۰ ارائه کردم که از آن استقبال شد، چون هم نگاه انسانی و هم اجتماعی داشت.
صحبت از یک راز پنهان است
به طبقه بالا که گروه فیلمبرداری و صدابرداری آماده میشوند، میروم. دو اتاق و یک هال کوچک دارد. یک اتاق که دقیقا بالای پلکان است اتاق مهسا، دختر بچه سریال است.
دو نفر دارند پردههایش را جمع میکنند. آلاله هاشمی نمیگذارد وسایل اتاق را جمع کنند. گویا هنوز باید از آنجا فیلمبرداری شود. فقط پردههای اتاق بچه را جمع میکنند. یک بوم و دوربین اسماعیل آقاجانی موقعیتشان را با پروانه معصومی تنظیم میکنند.
روی مبل دو نفره آبی رنگی نشسته و با مجید اوجی، تهیهکننده سریال صحبت میکند. قرار است سکانسهای طبقه بالا را امروز بگیرند و تمام شود. عکسی از دختر بچه، بالای سر معصومی است.
اوجی از کنار معصومی بلند میشود و به سمت پلکان میآید. از او میخواهم کمی با هم درباره این سریال صحبت کنیم. میخواهد به حیاط برویم و یک چای بخوریم و همانجا از رازی پنهان با هم حرف بزنیم.
مجید اوجی که ۳۳ سال تهیهکننده سریالهای تلویزیونی است، درباره تولید این سریال میگوید: پس از پخش موفقیتآمیز سریال ناز و نیاز، شبکه، سریالی بلند از فلورا سام درخواست کرد. بلافاصله درباره طرحش توافق کردیم و سام طرح اولیه را نوشت. اوایل آبان ۲۰ قسمت کار آماده شده بود.
مدیر شبکه خواند و نظرش را اعلام کرد. آذر به کلیتی رسیدیم و دی پیشتولید را شروع کردیم. بازیگرانی که درنظر داشتیم، سناریو را خواندند و نظراتشان را اعلام کردند. در نهایت کار رفت برای گرفتن کد. نیروی انتظامی همچون در این سریال نقش داشت، نظراتش را اعلام کرد. فلورا سام مجموع این نظرات را جمع کرد و روی آن کار کرد. اواخر بهمن یک فیلمنامه کامل داشتیم که همه ملاحظات را رعایت کرده بود.
اوجی درباره این لوکیشن میگوید: لوکیشن کاملا عوض شده است. فرم مبلمانش استیل بود و به شخصیتها نمیخورد و کل لوکیشن را خالی کرده، همه چیز را خریدیم و چیدیم. به لحاظ معماری نزدیک نظر خانم سام بود ولی به لحاظ اکسسوار هماهنگ نبود. اینها مشکلات قابل حل است.
او ادامه میدهد: همیشه لحظه به لحظه ساخت، همراه گروه و پا به پای آنها هستم و هیچگاه تهیهکنندگی دو کار را با هم انجام ندادهام، چون نمیتوانم از لذت آن بگذرم و هر لحظه از کار برایم لذت خاص خودش را دارد.
شیطنتهای یک بازیگر خردسال
داخل خانه برمیگردم و مجید اوجی به سمت کن حرکت میکند.
الهام حمیدی در حال حرف زدن با تلفن است.
کارگردان دیالوگهای مهسای سریال را با فاطمه کوچولو تمرین میکند: عروسک مو قرمزی را جلوی صورتت میگیری و از مادربزرگ (پروانه معصومی) سوال میکنی. از طرف عروسک سوال میکنی و هر سوالی که کردی یک بار صورتت را از پشت عروسک بیرون میآوری و به خانم معصومی نگاه میکنی.
بازیگر خردسال این سریال بهخاطر طولانی شدن کار کاملا خسته شده است و آنطور که باید همکاری نمیکند. همه منتظرند تا سکانسش را بگیرد. فلورا سام دستش را میگیرد و فاطمه را پایین میبرد تا دیالوگها را کار کنند.
جلوی چهارپایه صدابردار که به میز صدا معروف است، کلی برچسب عروسک و مدادهای مدرسه موشها وصل شده است.
گمانم روحیه محمد کیانارثی، صدابردار سریال، نزدیکترین روحیه به روحیه فاطمه در پشتصحنه باشد. سام با فاطمه از پلهها بالا میآید و شروع میکنند به دوره کردن دیالوگها.
پس از هر دیالوگ سرش را از پشت عروسک بیرون میآورد و به فلورا سام نگاه میکند: صدا، آماده. دوربین، آماده. بچهها صدا نباشه، سکوت. از اون اتاق صدا مییاد. سکوت، حرکت. هر بار برای شروع ضبط آلاله هاشمی این جمله را تکرار میکند.
با الهام حمیدی به حیاط میرویم تا صدایمان مانع کار گروه نشود.
حمیدی که نقش متخصص زنان و زایمان، همسر فرامرز و مادر فاطمه را بازی میکند، درباره حضورش در این سریال میگوید: این سریال اجتماعی و خانوادگی است که امید میرود مورد استقبال و رضایت مردم قرار بگیرد. وی یکی از مشکلات این کار را ایفای نقش کنار یک بازیگر خردسال دانست. از آنجا که حجم کارش با این بازیگر زیاد است، ارتباط خوبی با وی برقرار کرده، اما این جزو مراحل دشوار بازیش بوده است.
حمیدی را برای آماده شدن صدا میکنند و باهم داخل خانه میرویم. پروانه معصومی نشسته و ناراحت بهنظر میرسد. گویا فاطمه با شیطنت سر صحنه به پهلویش زده است. به نظر گروه و مادر فاطمه، بازی هر روزه در مدتزمان طولانی بچه را خسته کرده است و باید سکانسهایش گرفته شود و استراحت کند.
مثل مادری در خانه
تلویزیون کوچکی کنار چهارپایه صدا، روبهروی کارگردان است. همه ساکت میشوند و آلاله هاشمی، برنامهریز و دستیار اول کارگردان، جملهاش را مانند هر دفعه تکرار میکند. پروانه معصومی رو به دوربین، خطاب به الهام حمیدی حرف میزند، اما نگاهش به گوشه مبل است.
از داخل مانیتور کوچک جلوی سام نگاهش میکنم. چهرهاش پشت این شیشه چقدر آشناتر به نظر میآید. انگار سالهاست میشناسیاش. انگار سالهاست اینطوری نشسته، نگاه کرده و خندیده. چقدر به این صورت پشت شیشه این جعبه همچنان جادویی نزدیکی، مانند مادری در خانه.
طی سکانس فقط یکبار برای تمرکز کردن پروانه معصومی کات میدهد و دوباره تکرار میکند. بقیه هنرپیشهها برای گرفتن سکانسهای باقیمانده باید به کن بروند. کار اینجا تمام است.
کارگردان این مجموعه در ادامه گفتوگویش، نویسندگی را از مجموعه کارهایی که انجام میدهد، سختتر میداند و معتقد است به نویسندگان ما در این عرصه بیلطفی شده است.
او میگوید: زمان نوشتن، انرژی بیشتری صرف میکنم. کار پر مسئولیتتری است و متاسفانه آنقدر که باید و شاید برایش ارزش قائل نیستند و هرکس به خودش اجازه میدهد در متن دست ببرد و نظراتش را تحمیل کند. گاهی کارگردان بدون تمرکز درستی، متن را خط میزند و چیزی که خودش میخواهد، جایگزین میکند. به نظرم اگر تغییراتی صورت میگیرد باید با حضور نویسنده باشد. اگر کارگردان با متن مشکل دارد با نویسندهاش حرف بزند و از او بخواهد کار را کمی تغییر دهد و نظراتش را اعلام کند.
به اعتقاد سام، بدی نویسندگی این است که هر وقت سریال خوب شود هرکس میگوید کار من بوده، اما اگر بد شود، میگویند متنش ضعیف بود. نقطه عطف این کار شاید این باشد که سام، هم نویسنده و هم کارگردان است. به عقیده وی، این روند بهتری است. فکر نویسنده و کارگردان هرچه به هم نزدیکتر باشد، روند کار بهتر و سریعتر صورت میگیرد و اثر، اثر بهتری خواهد بود. کارم تمام شده است و از گروه خداحافظی میکنم. داخل حیاط، صاحبخانه جلویم را میگیرد و درباره کارهایی که در این مدت کردهام و اینکه از چه کسانی مصاحبه گرفتهام، میپرسد. آخرش هم نقد تندی میکند از حرفهای نبودن گروههایی که خانهاش را اجاره میکنند. اینکه برخی افراد در این گروهها آموزش ندیدهاند و هنر کشور را دچار خلل میکنند. باید این مسیر طولانی را برگردم. ترافیک سنگینی است. اما میشود به همه آنچه گذشته، فکر کرد. به راز پنهان آدمهایی که از کنارمان میگذرند، به راز پنهان در شبکه یک سیما.
دل میرود زدستم…
اینجا از صحبتها خیلی چیزها میشود فهمید. این کار دو تیتراژ کاملا متفاوت دارد؛ یکی ابتدا و دیگری انتهای هر قسمت سریال. تیتراژ ابتدایی بر اساس یکی از اشعار حافظ است.
آنجا که حافظ میگوید: «دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدا را/ دردا که راز پنهان، خواهد شد آشکارا» که این غزل کاملا هدفمند و بنا به اسم این سریال انتخاب شده است. موسیقی تیتراژ به وسیله ارکستر سمفونیک، ارکستر بزرگ نواخته میشود و خوانندهاش پیام حصیری است.
پیام حصیری میگفت، قرار بود برای این کار به ارمنستان بروند که به خاطر محدودیت در زمان مجبورند همینجا کار را انجام دهند و امید کرامتی، آهنگساز این شعر، شبانهروز پیگیر عملی شدن اجرا و ضبط کار است.
تیتراژ انتهایی، فضای کاملا متفاوت از تیتراژ آغازین دارد و پاپ است. شعرش از عبدالجبار کاکایی و خواننده فرزاد فرزین است. گویا هیچ چیز در ساخت و تهیه این سریال از قلم نیفتاده است و تدوین همزمان با ضبط سریال انجام میشود.(جام جم – ضمیمه قاب کوچک)
نگار حسینخانی
jamejamonline.ir – 22 – RSS Version