چند چیز در رابطه با هیتلر

ورنر فون براون
دکتر ورنر فون براون ۲۳ مارس ۱۹۱۲ در ویر سیتز آلمان که اکنون در لهستان جای دارد متولد شد. او پسر دوم یک مالک بزرگ بود. از جوانی علاقه زیادی به فضا و نجوم داشت شاید برای همین بود که تلسکوپی از مادرش هدیه گرفته بود و همیشه می گفت تنها عشق من در زندگی آسمان است. او در ۱۲ سالگی قطار اسباب بازیش را از ترقه پر کرده و در میان خیابانی شلوغ در آلمان منفجر کرد. این عمل نشان از پدیده ای بود که در آینده در حال وقوع بود. وی در نهایت به عنوان مغز برنامه های موشکی V – 2 هیتلر به عنوان اسیر جنگی به زندان افتاد و سپس راه خود را به سوی فضا و اکتشافات فضایی باز کرد. وی در حالی که در برنامه های فضایی آمریکا دست داشت به عنوان استاد فلسفه و غواصی نیز مشغول به کار بود. او در سن ۲۲ سالگی دکترای فیزیک گرفت. در همین سالها بود که با همکارانش موشکهای ابتدایی را آزمایش می کرد.
فون براون همه تلاش خود را به کار برد تا موفق شود موشکی اختراع کند که سرعت آن حیرت آور باشد. او در سال ۱۹۳۲ رئیس متخصصان سازمان موشکهای بالستیک ارتش آلمان شد. او با موفقیت موشکهای V1 و V2 را آزمایش کرد. چندی بعد موضع گیری وی علیه سیاستهای آلمان نازی باعث شد تا گشتاپو او را روانه زندان کند و اگر نیاز آلمان به او برای ساخت موشکهای V2 نبود، اعدام می شد؛ اما نشد. به هنگام سقوط هیتلر او با همکارانش تلاش کرد به آمریکایی ها بپیوندد.
پس از شکست آلمان، نیروهای آمریکایی او و شماری از همکارانش را پنهانی به آمریکا منتقل کردند. فون براون به ایالات متحده رفت و نقشه های V2 و محل ساخت آنها در آلمان و اطلاعات دیگری از این دست را در اختیار آمریکایی ها قرار داد. براون ۴۵ سال داشت که با «ماریافن کوئیستورپ» دخترعموی ۱۸ ساله اش ازدواج کرد. با بنیانگذاری ناسا، براون به ناسا رفت و نقش اصلی در تعیین اهداف فضایی آمریکا و موفقیت پروژه های فضایی این کشور ایفا کرد.
او در سال ۱۹۴۵ به توپخانه ارتش این کشور پیوست توسعه بسیاری از راکت های بالستیک آمریکایی بر عهده فون براون و تیم دانشمندان آلمانی و مهندسان وی بود که می توان به پرتاب اولین ماهواره آمریکایی به فضا اشاره کرد.
آمریکا در سال ۱۹۵۰ بخش نظامی توسعه موشکهای بالستیک ارتش آمریکا را به او واگذار کرد. در سال ۱۹۶۰ وی و همکارانش به سازمان فضایی آمریکا ناسا پیوستند آنها در همان سال کار خود را برای ساخت راکت عظیم ساترن آغاز کردند که بعدها پنجره جدیدی را در تاریخ فضایی جهان گشود. فون براون یا همان سلطان موشک در ژوئن سال ۱۹۷۷ درگذشت.
+ نوشته شده در جمعه بیستم شهریور ۱۳۸۸ساعت ۲:۵۰ توسط دکتر مهراب پورایران | آرشیو نظرات
گشودن اسرار فنی آلمان نازی
شصت سال قبل، آمریکا دانشمندان نازی را برای هدایت پروژه های پیشرو این کشور مانند رقابت برای تسخیر فضا به خدمت گرفت. این مردان تکنولوژی های مرزشکنی را در اختیار آمریکا گذاشتند که حتی امروز نیز در خط مقدم علم و تکنولوژی قرار دارد، اما این دستاورد بی هزینه نبوده است.
پایان جنگ جهانی دوم شاهد تکاپوی فشرده برای دست یافتن به اسرار انبوه فنی آلمان نازی بود. متفقین برای به چنگ آوردن حداکثر تجهیزات و تخصص ممکن از ویرانه های رایش تقلا می کردند و همزمان سعی داشتند مانع دسترسی سایرین به این اسرار شوند.
وسعت و عمق دستاوردهای فنی بسیار پیشرفته ی آلمان، کارشناسان متفقین که نیروهای مهاجم را در سال ۱۹۴۵ همراهی می کردند به حیرت افکند.

موشک وی-۲ از اولین موشکهای زمین به زمین (ساخت آلمان نازی)

راکت های مافوق صوت، گاز عصبی، هواپیمای مجهز به موتور جت، موشک های هدایت شونده، فناوری تجسسی و آلات پیشرفته زرهی تنها برخی از فناوری های بدیعی بود که در آزمایشگاه ها، کارگاه ها و کارخانه های نازی، حتی در زمانی که در آستانه شکست بودند، توسعه می یافت.
آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی در نخستین روزهای جنگ سرد درگیر مسابقه ای علیه زمان برای شکستن اسرار علمی هیتلر شدند.
در ماه مه ۱۹۴۵، قشون تحت فرمان استالین آزمایشگاه های اتمی در موسسه معتبر کایزر ویلهلم در حومه برلین را تحت کنترل درآوردند و بذر آنچه را بعدا به زرادخانه وسیع اتمی شوروی بدل شد تقدیم پیشوای خود کردند.
آمریکایی ها درست پیش از آنکه نیروهای شوروی مجتمع وسیع نوردهازن را که در دل رشته کوه های هارتز در صفحات مرکزی آلمان ساخته شده بود تصرف کنند، موشک های وی-۲ را از آن خارج کردند.
به علاوه تیمی به سرپرستی ورنر وان بران که وی-۲ را ساخته بود نیز به دست آمریکایی ها افتاد.

وان بران: چهره متشخص ناسا و افسر سابق اس اس

جنایات
هیو نِر، معاون فرمانده نیروی هوایی آمریکا در اروپا، کوتاه زمانی پس از به چنگ آوردن این غنائم نوشت: “اشغال تشکیلات علمی و صنعتی آلمان این موضوع را که ما در بسیاری از زمینه های پژوهشی به گونه تکان دهنده ای عقب مانده ایم آشکار کرد.”
“اگر از این فرصت برای به چنگ آوردن تشکیلات و مغزهایی که آن را توسعه داده اند استفاده نکنیم و آن دو را فورا به کار نگیریم، باید برای کشف عرصه ای که قبلا کاوش شده تلاش کنیم که ما را چندین سال عقب خواهد انداخت.”
به این ترتیب پروژه موسوم به “گیره کاغذ” آغاز شد که طی آن وان بران و بیش از ۷۰۰ نفر دیگر از دانشمندان آلمانی را به طور مخفیانه بدون آگاهی متحدان آمریکا به آن کشور منتقل شدند. این پروژه هدف پیچیده ای نداشت: “بهره برداری از دانشمندان آلمانی برای پروژه های پژوهشی آمریکا و جلوگیری از دسترسی اتحاد جماهیر شوروی به این معدن غنی فکری.”
پس از آن تحولات سریعی روی داد: پرزیدنت ترومن پروژه “گیره کاغذ” را در ماه اوت ۱۹۴۵ تصویب کرد و سه ماه بعد در روز ۱۹ نوامبر نخستین گروه از دانشمندان آلمانی وارد خاک آمریکا شدند.
با این حال یک مشکل عمده وجود داشت. ترومن به وضوح دستور داده بود که هرکسی که “عضویت او در حزب نازی ثابت می شود و در فعالیت های آن شرکت داشته یا از حامیان فعال حکومت نظامی نازی ها بوده است” از این پروژه حذف شود.
براساس این معیار، حتی شخص وان بران، برای خدمت در آمریکا واجد شرایط نبود. او علاوه بر عضویت در سازمان های مختلف نازی از اعضای بلندپایه “اس اس” (از سازمان های موازی گشتاپو) بود. در پرونده امنیتی او درج شده بود که وی یک “خطر امنیتی” به حساب می آید.
افراد ذیل از جمله همکاران وان بران بودند:
* آرتور رودلف، مدیر کل عملیاتی نوردهازن، جایی که ۲۰ هزار برده که به کار اجباری واداشته شده بودند در جریان تولید موشکهای وی-۲ جان باختند. او تیم سازنده راکت “Saturn V” را که “صد در صد نازی، از نوع خطرناک” وصف می شد سرپرستی می کرد.

آرتور رودلف: یک فرد ۱۰۰ درصد نازی در استخدام ناسا

* کرت دیبوس، متخصص پرتاب موشک و از افسران اس اس. در پرونده او آمده بود: “او باید به عنوان تهدیدی برای امنیت نیروهای متفقین تحت نظر و کنترل باشد.”
* هوبرتوس استراگهولد، که بعدا “پدر پزشکی فضایی” لقب گرفت سیستم های “زیست یاری” تعبیه شده در فضاپیماهای ناسا را طراحی کرد. برخی از زیردستان او در اردوگاه های داکائو و آشویتس، آزمایش های انسانی انجام می دادند، جایی که اسرای (کشورهای شرق اروپا) منجمد شده و در اتاقکهای کم فشار قرار داده می شدند که معمولن به مرگ آنها منجر می شد.
تمامی این افراد از صافی اخلاقی گذرانده شدند تا به آمریکا خدمت کنند: ارتش آمریکا که پیروزی در جنگ سرد، نه برقراری عدالت را، نخستین اولویت خود می دانست، بر جنایاتی که ادعا می شود این افراد مرتکب آن شده بودند سرپوش گذاشت و لکه های سیاه را از پیشینه آنها زدود.
و گیره ای که اطلاعات تازه آنها را در پرونده های شخصی محکم می کرد وجه تسمیه کل این عملیات شد. با گذشت شصت سال، ذره ای از اهمیت میراث آن پروژه کاسته نشده است.
می توان استدلال کرد که هواپیمای موسوم به “هورتن هو ۲۲۹” با روکشی از تخته سه لای باردار کربنی با بال های رو به عقب که از چشم رادار مخفی می مانند و در سال ۱۹۴۴ ساخته شد نخستین هواپیمای تجسسی جهان بود.
ارتش آمریکا یکی از این مدل ها را در اختیار شرکت هواپیماسازی “نورثروپ” گذاشت. این شرکت بعدن بمب افکن های تجسسی بی-۲ را که از کلیه جهات کاربردی نمونه مدرن هورتون بود ساخت.

Horten GO 229 که بمب افکن آمریکایی B-2 با الهام از این طرح سال ۱۹۴۴ هواپیمای آلمانی ساخته شده

موشک های کروز هنوز بر طرح موشک وی-۱ استوار است و موتور جتی که نیروی محرکه هواپیمای “هایپرسونیک” پیشرفته ناسا موسوم به ایکس-۴۳ (با سرعتی پنج برابر صوت) را فراهم می کند تا حدود زیادی مدیون پیشگامان صنعت جت آلمان است.
همچنین آلمان، تاسیسات بسیار عظیمی را در تلمارک واقع در نروژ برای تولید آب سنیگن و غنی سازی اورانیوم ایجاد کرده بود که اگر بمب افکن های انگلیسی آنجا را بمباران نمی کردند در همان سال ۱۹۴۴ اولین سلاح هسته ای آلمان، آمادهء استفاده شده بود.
علاوه بر اینها، شمار بزرگ اسناد پروژه گیره کاغذ که هنوز محرمانه است باعث شده بسیاری از کارشناسان، از جمله نیک کوک، مشاور هوافضای “هفته نامه دفاعی جینز” مظنون باشند که آمریکا ممکن است به توسعه فناوری های حتی پیشرفته تر نازی پرداخته باشد که از جمله آنها دستگاه های ضدجاذبه است که منبع بالقوه ای برای مقادیر وسیعی انرژی خواهد بود.
کوک می گوید که این فناوری “می تواند چنان ویرانگر باشد که صلح جهان را به خطر خواهد انداخت و آمریکا تصمیم گرفته است آن را برای مدت های مدید مخفی نگاه دارد.”
اما خیلی ها ضمن کف زدن برای موفقیت غیرقابل انکار پروژه گیره کاغذ، ترجیح می دهند هزاران نفری را که جان باختند تا نوع بشر به فضا برود به یاد بیاورند.
+ نوشته شده در یکشنبه یکم شهریور ۱۳۸۸ساعت ۱۹:۶ توسط دکتر مهراب پورایران | آرشیو نظرات
دکتر منگل و شهر دوقلوهای چشم‌آبی با موهای بلوند!
در یک شهر کوچک کشاورزی در برزیل به نام «کاندیدو گودوی» Candido Godoi آمار دوقلویی‌زایی بسیار بالاست، از هر ۵ حاملگی در این شهر، یکی منجر به دوقلوزایی می‌شود، آن هم دوقلوهایی با چشمان آبی و موهای بلوند!

به طور معمول از هر ۸۰ زن حامله، یکی جنین‌های دوقلو دارد. میزان بالای حاملگی‌های دوقلو در کاندیدو گودوی، سال‌ها پزشکان و دانشمندان را کنجکاو کرده بود که پاسخی برای توجیه، پیدا کنند، اما کسی که بعد از سال‌ها، ادعای یافتن پاسخ را دارد، یک دانشمند علوم زیستی یا یک پزشک نیست، بلکه یک مورخ است!

یک مورخ آرژانتینی به نام خوزه کاماراسا در کتابی با عنوان «منگل: فرشته مرگ در آمریکای جنوبی»، ادعای جالبی مطرح کرده است.

ساکنان این شهر، شخصی با نام «رودولف ویس» را به یاد می‌آورند که در سال‌های دهه ۱۹۶۰، به شهر آنها آمده بود، او ابتدا خود را یک دامپزشک معرفی کرده بود و به درمان گاوهای دامداران شهر می‌پرداخت، مثلا گاوهای آنها را علیه سل مایه‌کوبی‌ می‌کرد، اما بعد از مدتی او خدمات پزشکی هم برای ساکنان شهر انجام می‌داد، زنان باردار را ویزیت می‌کرد و به آنها دارو و ترکیبات مختلفی می‌داد. او حتی در گفتگو با ساکنان محلی صحبت از تلقیح مصنوعی می‌کرد، چیزی که در آن سال‌ها معمول نبود. از همین زمان بود که میزان دوقلوزایی در این شهر ناگهان افزایش یافت.

این شخص چه کسی بود؟ چرا درست مقارن با دیدار او از شهر، میزان دوقلوزایی به طرز غیرقابل توجیهی افزایش پیدا کرد؟!

بررسی‌های این تاریخ‌دان نشان می دهد که رودولف ویس، نام مستعار دکتر جوزف منگل Josef Mengele، پزشک جنایتکار نازی بود!

جوزف منگل (۱۶ مارس ۱۹۱۱، ۷ فوریه ۱۹۷۹)، پزشک و افسر اس‌اس آلمان نازی در اردوگاه آشویتس بود. لقب او «فرشته مرگ» بود، چرا که وقتی زندانی‌های به اردوگاه آورده می‌شدند، تحت نظارت او بود که معین می‌شد، چه کسی باید به اتاق گاز فرستاده شود، چه کسی باید به کار اجباری برود و یا روی چه کسانی باید آزمایشات بی‌رحمانه انسانی انجام شود.

منگل، در ۱۶ مارس سال ۱۹۱۱ در گونزبرگ آلمان به دنیا آمد. در سال ۱۹۴۳ او جانشین پزشک دیگری در اردوگاه مرگ آشویتس شد. اردوگاه مشهور آشویتس در ۲۸۰ کیلومتری جنوب ورشو، جایی است که در آن هزاران یهودی در طی جنگ جهانی در اتاق‌های گاز کشته شدند. در ۲۴ می سال ۱۹۴۳ او افسر پزشک اردوگاه آشویتس شد.

به مدت۲۱ ماه، منگل با روپوش و دستان سپیدی که او را ملقب به فرشته سفید هم کرده بود، جنایت‌های متعددی در این اردوگاه انجام داد. در مورد او اقدامات او در آشویتس چیزهای زیادی می‌گویند:

– مشهور است که او در قسمت کودکان اردوگاه، روی دیوار خطی افقی به بلندی حدود ۱۵۰ تا ۱۵۶ سانتیمتر کشیده بود. او کودکانی را که بلندی سرشان زیر این خط بود، به اتاق گاز می‌فرستاد.
– زمانی که در یک از آسایشگاه‌های اردوگاه تیفوس شایع شد، او دستور داد که همه ۷۵۰ زن مقیم کشته شوند.
– منگل از زندانیان برای آزمایشات پزشکی و ژنتیکی استفاده می‌کرد. او به آزمایش روی دوقلوهای یکسان علاقه زیادی داشت. این دوقلوها در آسایشگاه‌های ویژه‌ای اسکان داده می‌شدند. او یک پزشک اطفال یهودی به نام برتولد اپشتین را هم برای کمک استخدام کرده بود.
– منگل به مطالعه روی بیماری«نوما» که یک بیماری التهابی مخاط لثه و دهان است، علاقه داشت. البته نه به منظور پیدا کرد راهی برای درمان آن، بلکه برای اثبات اینکه این بیماری خاص افراد نژاد پست است! این بیماری که می‌تواند منجر به گانگرن بافت نرم دهان شود، در افرادی رخ می‌دهد که دچار سوء تغذیه شدید و یا ضعف سیستم ایمنی هستند.
– منگل به مطالعه ناهنجاری‌های ژنتیکی علاقه زیادی داشت. یک خانواده رومانیایی یهودی که به علل ارثی کوتاه‌قامت بودند و از طریق نواختن موسیقی و برقراری تورهای نمایشی در نقاط مختلف اروپا، امرار معاش می‌کردند، از جمله افراد نگون‌بختی بودند که مورد علاقه او بودند. البته این خانواده به نام خانواده «اویتس» سرانجام نجات پیدا کردند.
– تشریح شیرخواران، اخته کردن پسران و مردان بدون بیهوشی، دادن شوک الکتریکی به زنان برای آزمایش مقاومت آنها، از جمله کارهای وحشتناکی است که منگل انجام داده بود.
– نقل شده است که او گروهی از راهبه‌های یهودی را با تابش اشعه ایکس، نازا کرد. این کار منجر به بروز زخم‌های وحشتناکی روی بدن آنها شد.
– عوض کردن رنگ چشم با تزریق داروهایی به چشم، قطع کردن اندام‌ها و جراحی‌های وحشتناک مثل به هم دوختن دو کودک دوقلو برای ایجاد یک دوقلوی به هم چسبیده، هم از جمله کارهایی است که در آشویتس انجام می‌داد.
– سوژه‌های آزمایشات منگل بهتر تغذیه می‌شدند و بهتر اسکان داده می‌شدند، منگل خود را به کودکانی که برای آزمایشات برمی‌گزید، تحت نام «عمو منگل» معرفی می‌کرد و به آنها شیرینی می‌داد.

هیچ کس اعتقاد ندارد که آزمایشت وحشتناک او واقعا جنبه علمی داشته باشند و بسیاری تصور می‌کنند که این آزمایشات تنها ناشی از جنون و حس سرمستی او از اعمال قدرت بودند.

سرانجام در ژانویه سال ۱۹۴۵، اردوگاه آشویتس منحل شد، مدت کوتاهی منگل به اردوگاه‌های دیگر رفت. بعد از مرگ هیتلر و سقوط آلمان نازی، او مدتی هم به یک واحد پزشکی پیوست. او به مدت ۴ سال از جولای سال ۱۹۴۵ تا می ۱۹۴۹، در دهکده کوچکی نزدیک روزنهایم باواریا به عنوان یک کارگر مزرعه زندگی کرد تا اینکه توسط تشکیلات اودسا ODESSA به آرژانتین فرستاده شد. شبکه اودسا متشکل از افسرهای سابق آلمان نازی، برای پناه دادن و فراری دادن افسران نازی ایجاد شده بود.

گرچه نام او در صدر جنایتکاران جنگی ثبت شده بود، اما همسرش -ایرینه- و خانواده‌اش ادعا کردند که او مرده است و متفقین هم به این جمع‌بندی رسیدند که او دیگر زنده نیست.

در سال ۱۹۵۸ نشانه‌هایی از زنده بودن او به دست آمد، موساد رد او را تا پاراگوئه گرفت ولی موفق به پیدا کردنش نشد.

در بوینس آیرس او نخست به عنوان یک کارگر ساختمانی کار می کرد، اما به زودی آلمانی‌های صاحب قدرت به او کمک کردند و توانست از خانواده‌اش پول دریافت کند. بعد از مدتی او باز هم کارهای غیرقانونی پزشکی را از سر گرفت و در زمینه سقط جنین فعالیت کرد، حتی یک بار هم به دنبال مرگ یکی از بیمارانش بازداشت شد.

به زودی او آلمانی‌های دیگر مقیم آرژانتین را شناخت. وضعیت مالی‌اش بهتر شد و ۵۰ درصد سهام یک شرکت دارویی را خرید. در همین سال او از همسرش جدا شد و با بیوه برادرش ازدواج کرد.

در سال ۱۹۶۰ سازمان موساد، موفق شد آیشمن را در آرژانتین دستگیر کند، این موضع ترس منگل را بیشتر کرد و او مجددا فرار کرد. در سال ۱۹۶۲ او از ترس اینکه دستگیر شود، آرژانتین را به مقصد پارگوئه ترک کرد، در این زمان او یک گذرنامه با نام منگل خوزه داشت.

شهر موبلوند‌ها و چشم‌ آبی‌های دوقلو!
خوزه کاماراسا، مورخ آرژانتینی که در ابتدای این پست، به نام او اشاره شد، بعد از مصاحبه‌ها با ده‌ها نفر از ساکنان شهر کاندیدو گودوی به این نتیجه رسید که منگل این شهر را مبدل به آزمایشگاه دیگری کرده بود. او سال‌ها بعد از مرگ هیتلر، باز هم به دنبال ایده ایجاد نژاد برتر خالص آریایی و افزایش میزان زاد و ولد در این نژاد به اصطلاح برتر بود.

دوقلوزایی به حدی در این شهر بالاست که تابلوی خوشامدگویی شهر هم به این موضوع اشاره دارد: جامعه کشاورزی و شهر دوقلوها!

سال‌ها تغییر محل اقامت و جابجایی در کشورهای برزیل، آرژانتین و پاراگوئه، منگل را افسرده و تحریک‌پذیر کرده بود. در آخرین سال‌های زندگی‌اش او در یک خانه ییلاقی در نزدیکی سائو پائولو زندگی می‌کرد. تا اینکه در هفتم فوریه سال ۱۹۷۹، او که وضعیت پزشکی خوبی هم نداشت، در حال شنا به صورت تصادفی غرق شد و به اعتقاد برخی‌ها بعد از سکته، غرق شد. کسی چه می‌داند! او با نام «ولفگانگ گرهارد» به خاک سپرده شد.

تازه ۶ سال بعد از مرگ او بود، که هویت که کشف شد. در سال ۱۹۸۵، پلیس آلمان به خانه «هانس سدلهایمر»، یکی از دوستان نزدیک منگل، حمله کرد. با بررسی نامه‌ها و اسناد و نشانی‌ها، محل اقامت منگل پیدا شد، نبش قبر انجام شد و متخصصان هویت او را تأیید کردند.

در ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۷، برای نخستین بار عکس‌هایی از دکتر منگل در اردوگاه آشویتس به دست آمد.
انجمن های تخصصی فلش خور – تمامی انجمن‌ها

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.