جام جم آنلاین: آنچه میخوانید روایت یک شهروند از حکایت این روزهای برخی از ما و البته به اعتقاد همین شهروند، نه برخی که خیلی از ماست.
حکایت آدمهایی که حال و روزشان از صداقت در کار و توجه به لقمه حلال و کمک کردن و دست و این و آن را گرفتن و حتی بیتفاوتی نسبت به این و آن گذشته و به مرحله آزار دادن دیگران، کلاه برداشتن از سر دیگران و سوء استفاده از نا آگاهی و نیاز و دغدغه مردم رسیده است.
او میگوید: ساعت چهار بعد از ظهر یکی از روزهای اردیبهشت بود. به کارم مشغول بودم که تلفن زنگ خورد. مادر بچهها با صدایی گرفته و لرزان گفت سریع خودت را برسان که بچه دستش شکسته. تا خودم را بالای سر بچه رساندم دیدم جوانم ـ که آن روز در باشگاه به صورت کاملا اتفاقی دچار حادثه شده بود ـ روی تخت اورژانس یکی از بیمارستانهای خصوصی مرکز شهر تهران است.
مادر بچهها مدام از راننده آمبولانس تشکر میکرد که اگر بموقع نرسیده بودید معلوم نبود چه میشد. مادر بچهها مشغول تعریف و تمجید و البته ناله و زاری بود که متصدی بیمارستان گفت: آقا بی زحمت چهار میلیون تومان به حساب بیمارستان واریز کنید. یک شکستگی ساده و چهار میلیون تومان پول، کمی عجیب بود.
پرسیدم چرا اینقدر زیاد که گفتند هزینه بیمارستان و هزینه پلاتینی است که باید توی دست فرزند شما کار کنیم. حسابی کلافه شدم. پول زیادی بود و من هم در بحبوحه نیاز به درمان سریع دست فرزندم بودم اما با این حال با کمی عصبانیت گفتم: آقای عزیز چه خبره این همه پول! به راننده آمبولانس گفتم من اینقدر پول ندارم. لطف کنید برگردید. با اصرار من فرزندم را که در حال درد کشیدن بود از آن بیمارستان به یک بیمارستان تخصصی دولتی بردیم.
در راه به راننده آمبولانس گفتم: خدا رو خوش نمیاد شما که وظیفهتون امدادرسانی به مصدومان هست، در حالیکه میتونید مصدوم رو به جایی ببرید که هزینه کمتر و مراقبت مناسب انجام میدن. ببرید به جایی که این همه پول طلب نکنند.
این کار یعنی تلکه کردن مردمی که در حالتهای اورژانسی نیازمند کمکهای پزشکی هستند و لاجرم همه پول رو مجبورن حتی با فروش فرش زیر پاشون به بیمارستان بدن. همینطور که این حرفها را میزدم آمبولانس به بیمارستان دولتی رسید. مچ دست فرزندم بخوبی و با کمترین هزینه درمان شد و حتی نیازی به پلاتین هم نشد. راننده آمبولانس هم هیچ نگفت و رفت.
وقتی که او رفت با خودم فکر کردم چرا باید بعضی از ما چنین باشیم. در روایت این شهروند، بیمارستان و آمبولانس حرف اول را میزد، اما حرف ما نه بیمارستان و آمبولانس که نگاه هر کدام از ما به مقوله روابط انسانی و توجه به وجدان و احترام و ایجاد اعتماد در مردم در هر صنف و شغلی است.
حرفهای این شهروند ـ راننده تاکسی ـ که تمام شد من هم به مقصد رسیده بودم. شهروند یادداشت ما گفت: کرایهاش ۱۵ هزار توان میشود. هزینه که پرداخت شد با عجله با او خداحافظی کردم که به قرار ملاقاتم برسم. اما مطمئن بودم که سه هزار تومان بیشتر از هزینه معمول آن مسیر پرداخت کردهام.
براستی چرا؟
صولت فروتن – جامجم
jamejamonline.ir – 22 – RSS Version