یا قمر العشیره …

۰۵م آذر ،

سخن از عباس (س) است ؛ مجسمه ی ایثار و جوانمردی . قمرالهاشمیه . سرداری که در تورم بازوانش ، رد پای فاتح خیبر به چشم می خورد و در نگاه نافذش ، ارثیه ی حضرت حیدر (ع) . علمداری که بی اذن امامش دست به شمشیر نبرد و حتی بی رخصت از او ، مشک بر دوش نگرفت.

گروه وبگردیممتازنیوز، آب موج می زند ! از کران تا بیکرانه ؛ از عمق دریا تا ساحل ؛ از سراب تا لبان ترک خورده از شدت تشنگی ؛ از فرات تا قلب سقا !

غیرت فوران می کند ! از لابلای قلل آتشفشانی دل ؛ از پیشانی پرچین و متلاطم علمدار ؛ از پرچم برافراشته ی سردار ؛ از خیام تا قلب سقا !
قلب سقا ، مرکز ثقل فرات تا خیام شده !

ضجه ی طفل شیرخوار که از دل خیمه گاه بلند می گردد ، پژواک شکستن شیشه ی دل سقا را خواهی شنید ؛ و امان از آن دمی که دلی بشکند !

سخن از عباس (س) است ؛ مجسمه ی ایثار و جوانمردی . قمرالهاشمیه . سرداری که در تورم بازوانش ، رد پای فاتح خیبر به چشم می خورد و در نگاه نافذش ، ارثیه ی حضرت حیدر (ع) . علمداری که بی اذن امامش دست به شمشیر نبرد و حتی بی رخصت از او ، مشک بر دوش نگرفت .

… آب موج می زند و فرات می خواند سقا را : بشتاب که طفل رباب (س) بی تاب قطره ای آب است و تاریخ ، بی قرار شکار لحظه ی سرنوشت !

رو به فرات می رود اسوه ی وفا و پشت می کند به کژیها و پلشتیها . آخر ، فرات تشنه است ، تشنه ی آب حیات و ابرمرد کربلا می رود تا سیراب کند این بی نوا را !

دست زیر آب می برد اما نه برای نوشیدن که برای سخن گفتن : آه ای فرات ! ای مهریه ی مادر سادات ! اینچنین بود رسم مهمان نوازی از خون خدا ؟! تو از شدت سیرابی ، آب روی آب بریزی و شیرخوار رباب (س) بر لبانش ترک روی ترک ؟! اف بر تو باد و تا قیامت گل آلود باشی که دلت از هرم لبان اصغر (س) آب نشد .

برمی گردد سمت خیمه ها . امیدش را در مشکش ذخیره کرده و چشمانش را به خیمه ی رباب (س) خیره . عباس (س) در عشق یوسف زهرا (س) سر از پا نمی شناسد . آنقدر مجذوبش شده که درد بی دستی و بی چشمی هم نمی توانند او را از پای بیندازند .

می رود و رجز می خواند : والله ان قطعتموا یمینی ، از حسین فاطمه (س) دست نخواهم کشید .

… اما ناگهان ، آسمان متلاطم می گردد و صدای رعد و برق ، کربلا را پر می کند . باران اشک با قطرات جاری از مشک گره می خورند و خونابه است که بر زمین ریخته می گردد . در علقمه زلزله آمده یا یل کرببلا ناله ی یا اخا سرداده است ؟!

… آب موج می زند ! آرام و خموش . اهالی خیمه اما صدایش را می شنوند ، خارج می دوند و نظاره می کنند و آه … ! قطرات آب ، از مشک بر زمین می چکند و در انعکاس صدای خود ، فریاد می زنند که :

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد …


باشگاه خبرنگاران
باز نشر: پورتال خبری ممتاز نیوز www.momtaznews.com

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.