ܜܔܢ آه عمـــیـــق دلــ ســاده ام ܜܔܢ

دیگر چه فرقی میکند که باشی یا نه

عاشق میشویم ،

اشک میریزیم ، و باز

چنبره میزنیم بر هرچه دروغ که به سادگی فریبمان میدهد

امروز تو فریبم میدهی

فردا خویش فریب میخورم

من از دروغ های واهی و شرم نداشته ی تو

غمناک نیستم بانو !

اشک من همه برای دلی است

که به وقت شنیدن ، میداند که باز …. فریبش میدهی اما

به امید لحظه ای ایس که شاید

این بار دست برداری ازین فروش انسانیت !

میدانی بانو ؟

برای دور شدن از انچه که تظاهر به نزدیکی اش میکنی کافیست ،

یک بار

خودت باشی نه تصویری از انچه که نیستی ،

مردمان این روزگار من ساده نیستند

سادگی را بازی میکنند

تو چه خوش خیالی که باورشان را باور داری بانو !

این روزها دوست داشتن هم قراردادیست

اصلا برای همین است که مدام فسخ میشود

انهم یک طرفه

بیچاره اوکه نمیداند قرارداد را چگونه باید تنظیم کرد !

هی دل از دست رفته ی این من خسته

بیزارم این روزها .

کاش گوش میدادم به همان تک نصیحت چشمانت

چه سرنوشت تلخیس بانو

میان کش و قوس ِ دوست …داشتن های قرار دادی

حالا دیگر حرمت نان و سلام و گرمی دستان عاشقی ساده

به بهای همان سادگیس

به اندازه ی شنیدن صدای ترمز ماشینی سر کوچه

دیدن لعبتی به قد چند لحظه

فسخ شدن قرار داد های اضافه

عشوه برای ……

حالا دیگر وفا… داری میشود بر گردنت !

کاش کمی زودتر از این مرده باشم

کاش کسی بگویدم وقت عبور من است از صراط

کاش خدایی باشد بانو ….

کاش …..

همین بانو…

دیگر هوای برگرداندنت را ندارم

هر جا که دلت می خواهد بــــرو !

فقط آرزو میکنم

وقتی دوباره هوای من به سرت زد

انقدر آسمان دلت بگیرد

که با هزار شب گریه باز هم آرام نگیری…!

کاش میدانستم

چه کسی این سرنوشت را

برایم بافته است

آن وقت به او میگفتم:

” آنقدر یقه را تنگ بافته ای

که نمی توانم بغض هایم را فرو دهم…”


انجمن های تخصصی فلش خور – تمامی انجمن‌ها

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.