امان از دهه هفتادی‌ها

سایت خبری ممتاز نیوز: اگر اشتباه نکنم همه چیز تغییر کرده است. یک سری از این تغییرات معلوم است و یک سری هم انگار فقط با چشم های مجهز دیده می شوند. مثلا اگر ملاک مان را ۱۵، ۱۰ سال قبل بگذاریم، می بینیم خیلی از کوچه و خیابان های شهر چهره عوض کرده اند. نمای ساختمان ها تومنی دوزار با قبل شان توفیر کرده و شیک شده اند.

441

خلاصه که همه چیز تغییر کرده است. اما اگر یک روز گذارتان به دبیرستانی که ۱۵ سال پیش در آن درس می خواندید افتاد، چون در و دیوار و نمای ساختمان آن هیچ فرقی نکرده بود، فکر نکنید این جا همه چیز مثل سابق است. مهم ترین عنصر یک مدرسه دانش آموزان آن هستند. حالا کلاس های درس را دختران متولد دهه ۷۰ پر کرده اند که با ما و روزگارمان خیلی فاصله دارند.

روپوش های سرمه ای، کتانی های نارنجی

بعضی بچه ها در حیاط مدرسه با دوستان شان قدم می زنند و بلندبلند می خندند. عده ای هم دسته دسته گوشه های حیاط نشسته اند. یکی کتاب درسی به دست دارد و مطالبی را تند تند برای خودش تکرار می کند، گاهی حواسش به دخترهای دیگر پرت می شود و بعد از چند ثانیه دوباره به کتاب بر می گردد. جلوی بوفه کم و بیش شلوغ است.

واقعا کسی حریف این دهه هفتادی ها می شود؟!

دو سه نفری که دور هم نشسته اند یواشکی گوشی های موبایل شان را درآورده اند و راجع به ماجرایی در تلگرام صحبت می کنند. هرازگاهی یکی شان سرش را بلند می کند و اطراف را می پاید. در حیاط خبری از معاونان نیست، فقط یکی از آن ها کنار پنجره دفتر معاونت نشسته و هرازگاهی نگاهی به حیاط مدرسه می اندازد؛ انگار علاقه ای به سر و کله زدن با بچه ها ندارند. آن طرف پشت ساختمان روی چند پله که به دری بسته می رسد، چند دختر نشسته اند. یکی شان مقنعه اش را حسابی عقب کشیده، جوری که گوش هایش پیداست و پیرسینگ های برجسته اش خودنمایی می کنند.

با این که فرم مدرسه به تن دارند اما سعی کرده اند حدالامکان دستی در آن ببرند؛ آستین مانتوهای شان را تا آرنج بالا زده اند، مقنعه شان را تا جای ممکن عقب کشیده اند و موهای شان را کج ریخته اند. روی مچ دست بیش ترشان دست بندهای چرمی یا کنافی دیده می شود، به پاهای شان که نگاه کنی انگار به یک جعبه مدادرنگی نگاه می کنی؛ اغلب کتانی به پا دارند. آن هم کتانی های رنگارنگ سبز و آبی و نارنجی با توناژهای جیغی که در کنار مانتو شلوارهای سرمه ای و ساده شان بدجوری خودنمایی می کنند. کتانی هایی با برندهای مشهور که خرج زیادی روی پدر و مادرهای شان گذاشته است؛ آن هم برای کسانی که در منطقه متوسط شهر زندگی می کنند و بچه های شان را به مدرسه دولتی فرستاده اند.

صدای دو دانش آموز را که نزدیک هستند، می شنوم. یکی دختر لاغراندام و بلندی است که ساعت گران قیمت به دست دارد و برای دیگری از پسری تعریف می کند که همین دیروز با او آشنا شده است؛ با آب و تاب از مدل ماشین پسر و قیافه «هنری» او و کافی شاپی که با هم رفته اند، می گوید. با حرارت حرف می زند و دوستش انگار کلمات را از روی لب های او بُر می زند. اصلا حواس شان نیست که چه قدر بلند حرف می زنند، انگار برای شان مهم نیست که کسی حرف های شان را بشنود.

images (3)

اینترنت؛ چاقوی دولبه

جلوی دفتر شلوغ است؛ چندتایی دانش آموز با یکی از معلم ها یک به دو می کنند. یکی از دخترها که می گوید: «ای بابا! خانم بی خیال شین دیگه، گیر دادین ها!» انگار معلمش با این ادبیات حرف زدن بچه ها خیلی آشناست. برخلاف تصورم به جای این که عصبانی شود با خونسردی حرف هایش را پی می گیرد. به نظر می رسد نه تنها بچه های دهه هفتادی با دوره ما فرق می کنند بلکه حتی دبیران، معاونان و مدیران هم تغییر کرده اند.

خانم «بیگی»، دبیر فیزیک حرفم را تایید می کند و می گوید: «خب دوره و زمانه عوض شده. یک سری قراردادهایی که قبلا وجود داشت، برای بچه های امروز مهم نیست. مثلا ۱۵، ۱۰ سال پیش بین معلم ها و دانش آموزان حریمی وجود داشت که بچه ها به خودشان اجازه نمی دادند وارد آن شوند اما الان اصلا با کسی رودربایستی ندارند.»

خانم «عباسی»، دبیر ادبیات، با این حرف مخالف است. او یک سوی دیگر ماجرا را باز می کند و می گوید: «الان روی بچه ها فقط به معلم های شان باز نشده است، کلا این بچه ها سرکش تر از نسل های قبل هستند و قبح خیلی از مسائل برای شان ریخته است. دانش آموزان دختر، قبلا در این سن و سال نسبت به رابطه دختر و پسر خجالتی بودند یا اگر رابطه ای داشتند، آن را انکار می کردند. اما در حال حاضر، اغلب دختران دبیرستانی دوستی های رنگارنگی با جنس مخالف دارند که با آن ها به هم پز می دهند و حتی با هم رقابت می کنند. اگر هم کسی اهل این کارها نباشد، بقیه به او به چشم یک آدم عقب افتاده و بی عرضه نگاه می کنند.»

بعضی از اولیای مدرسه علت بیش تر تغییرات این بچه ها را در سر و کار داشتن آن ها با اینترنت و گستردگی اطلاعات می دانند که مانند یک چاقوی دولبه برای دانش آموزان دهه هفتادی عمل کرده است. خانم «حسینی»، دبیر زیست شناسی همین اعتقاد را دارد. او می گوید: به خاطر اینترنت و راه های ارتباطی هوش اجتماعی این بچه ها بالا رفته است، آگاهی شان بیش تر شده و درک بهتری از مسائل دارند. اما خب در عوض تنبل تر شده اند و به سخت کوشی دانش آموزان قدیم نیستند چون همه چیز در دسترس شان است؛ انواع و اقسام کتاب های کمک آموزشی و کلاس های مختلف فوق برنامه و از همه مهم تر اینترنت که هر نوع اطلاعاتی را می توانند از آن بگیرند.»

اسم دبیرستان قدیمی ام را در اینترنت سرچ می کنم. تا به حال به ذهنم نرسیده بود این کار را بکنم اما با چیزهایی که امروز دیدم و شنیدم به نظر ابتدایی ترین کار ممکن است. سایت خود مدرسه جزو اولین یافته های گوگل است. در سایت اطلاعاتی کاملی را از مدرسه، تاریخچه، کارمندان و… می توان دید. حتی تعداد زیادی عکس از دانش آموزان با معلم های شان که در یک اردوی سفری مشهد گرفته شده است.

اما چیزی که توجهم را بیش تر جلب می کند، وبلاگی است که بچه های دبیرستان در آن حرف ها و نقد و نظرشان را درباره هر چیزی که به مدرسه مربوط باشد، نوشته اند. از خوبی ها و بدی های مدرسه و این که فلان دبیر خوب است و آن یکی بد و البته معاونان و حتی مدیر مدرسه در بعضی نظرات حرف های عجیبی نسبت به کارکنان و اولیای مدرسه دیده می شود. گاهی آن ها را با کلمات رکیک نواخته اند یا نسبت های زشت و ناروایی به آن ها داده اند؛ حرف ها و فحش هایی که من از خواندنشان وا می روم. گمانم امروزه حتی ناظم مدرسه «قصه های مجید» هم به همان قصه ها گریخته باشد.

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.