جام جم آنلاین: اشکهایم که سرازیر میشود دیری نمیپاید که قندیل میبندد… عجب سرد است هوای نبودنت؛ هوای دل بچههای یتیم مانده آذربایجان به همین سردی است. مردن که حق است، حکایتش یک چیز است و زنده بلعیده شدن در زمین، یک چیز دیگر.
میدانی زنده بودن زیر آوار چه مزهای است؟ اینکه سقف روی سرت هوار میشود و گوشهای از بدنت زیر سنگینی بار گیر میافتد و راه نفست زیر خاک و آهن و سنگ بند میآید؟ میدانی وقتی عزیزت تیرهای سقف روی صورتش فرود میآید و پوست روی استخوانی که خرد شده، کبود میشود، دلت از غصه میترکد؟ اویی که مرد قصه زنده به گور شدنش را هم با خودش برد، اما اویی که ماند تا زنده است داستان زجر آنهایی را که دوست داشت و از دست داد، یادش میماند.
زلزله، ۴۰ کودک آذربایجانی را یتیم کرده است. ۱۵ دختر و پسر کوچک در این منطقه، پدر و مادرشان را همزمان از دست دادهاند و ۲۵ نفرشان هم تکسرپرست شدهاند؛ این آمارها را بهزیستی جمعآوری کرده است.
سازمانهای امدادگر برای این بچهها «روستا مهد» درست کردهاند؛ یک سرپناه که نه پدری در آن هست و نه مادری، اما این بچهها سرپرست میخواهند؛ کسی که وقتی کابوس سراغشان آمد، او تپش قلب بچهها را آرام کند و دانههای اشک فروریخته روی صورتشان را با محبت بچیند.
بهزیستی میگوید برنامهاش این است که این بچهها را به دست فامیل درجه یکشان بدهد و اگر فامیل درجه یکی زنده نبود، بچهها را به دست شبهخانوادههای تحت پوشش بهزیستی بسپارد.
برای بچهای که همه چیزش را از دست داده، شبهخانواده هم خوب است، اما او یک خانواده واقعی میخواهد (خانوادههای زیادی در انتظار گرفتن سرپرستی کودکی هستند)؛ یک دست مهربان و یک زبان نرم آنهم در محیطی پر از عشق برای کودکی حساس که وقتی یاد اندام بیجان پدر و ماردش میافتد، از سردی هوای نبودنشان، اشک هایش قندیل میبندد.
مریم خباز – گروه جامعه
jamejamonline.ir – 22 – RSS Version