جام جم آنلاین: آفتاب سر ظهر کمی تند است، هنوز تابستان نیامده، تیرش سر و صورت را آزار میدهد، بخصوص اگر مجبور باشی ساعتی را زیر تابش مستقیم آن کوچهای را گز کنی و جارو بهدست، خس و خاشاک کنارههای پیادهراه را به گوشهای برانی.
هنوز نیمی از کوچه روفت و روب میخواهد که چیزی برق میزند، چشمش را میبندد و دوباره باز میکند، نزدیکتر میشود، چند بار پلک میزند، برق شیئی که کنار پیادهرو افتاده بیشتر شده، برگها را کنار میزند، آفتاب به سگک کیفی خورده، نه طلایی در کار است و نه جواهری.
کیف را برمیدارد، کیف چرمی قهوهای رنگ را، میخواهد به گوشهای پرتاب کند تا بعد با زبالهها داخل گونیاش بریزد، اما نه! کیف چندان کهنه نیست، آرام درش را باز میکند. چند برگه شبیه سند، مقداری طلا و اسکناس، دوباره چندبار پلک میزند، درست میبیند؟ خواب است؟ کمی دستانش میلرزد، نه به خاطر تردید که شاید سهمی از آن طلاها به او برسد شاید نمیداند با آن کیف چه کند؟
احمد ربانی، رفتگر ۳۹ ساله بجنوردی، ناخواسته، ظهر پنجشنبه برای دقایقی صاحب یک میلیارد تومان پول شد، پولی که میتوانست زندگی او و همسر و دو دخترش را زیرورو کند، اما او تنها نبود، خدا را ناظر خود میدید، در شرایطی که شاید برای چند صد هزار تومان برخی دست به چاقو میبرند وخون نزدیکترینها را میریزند، احمد، کیف پول را یک راست به شهرداری میبرد وجز به نگرانی صاحب کیف به هیچ چیز فکر نمیکند.
کیف را که به دست صاحبش داد، نفس راحتی کشید و حتی مژدگانی ۲۰۰ هزار تومانی را نمیخواست بگیرد، همه میدانستند که ارزش کار احمد بیش از ۲۰۰ هزار تومان است، همه میدانند که مثل احمد این روزها نادر است و مثل احمد خدا را ناظر همه چیز دیدن، زیاد نیست.
اما همه ما در برابر این افراد مسوولیم، ما باید به آنها ارج بگذاریم. ما همان مسوولان شهرداری هستند که این روزها میتوانند با تقدیر و برجسته کردن اقدام شایسته احمد یا احمدها، امانتداری را اشاعهدهند.
کوشا نیکبین – جامجم
jamejamonline.ir – 22 – RSS Version