جنبشی که جهان عرب را تکان داد

جنبشی که جهان عرب را تکان داد

اخوان المسلمین در مصر مولود وضعیت جوامع اسلامی در اوایل قرن بیستم بود. در این برهه زمانی جوامع اسلامی با غرب مواجهه ای متفاوت با گذشته را تجربه کردند. غرب به سبب تجربه دوره روشنگری و نیز اصلاحات دینی (که اولی خرد را بر صدر نشاند و دومی به کار و تولید مفید، ارزش و بهای صدچندان بخشید) به پیشرفتی دست یافت که چشم بسیاری را در مناطق توسعه نیافته ای چون عمده کشورهای آسیایی خیره خود ساخته بود.

این پیشرفت و توسعه در عرصه های مختلف نظامی، اقتصادی و صنعتی مشهود بود. اما چیزی که بیش از همه احساس عقب ماندگی را بین طیفی از مسلمانان خاورمیانه موجب شد شکست نظامی دولت عثمانی در برابر متفقین غرب در جنگ جهانی اول (۱۹۱۸ـ۱۹۱۴) بود. دولت عثمانی (۱۲۹۹ـ۱۹۲۲) به مثابه یک دولت قدرتمند اسلامی (که دربردارنده مصر، لیبی، سوریه، فلسطین، عراق، ارمنستان، آلبانی، بلغارستان، یونان، بوسنی، رومانی کنونی و… بود) در این جنگ در اتحاد با آلمان و اتریش، مغلوب متفقین (انگلستان، روسیه و فرانسه) شد. این شکست، فروپاشی عثمانی را رقم زد و سرزمین های تحت قلمرو آن یا تشکیل حکومتی مستقل دادند یا تحت الحمایت متفقین درآمدند و از آن قلمرو وسیع تنها ترکیه باقی ماند.

این شکست، طیف بسیاری از مسلمین را به این نتیجه گیری سوق داد که اگر خواهان رشد و توسعه هستیم و قصد درجا زدن نداریم، می بایست غربی شویم؛ یعنی همان ایده ای که تقی زاده در ایران داد: «از فرق سر تا نوک پا فرنگی شویم». این طیف در ایران، ترکیه، مصر و سایر جوامع اسلامی حضور داشتند و بر این باور بودند که فرهنگ بومی آنها و بویژه اسلام، مانع از پیشرفت و رشد این جوامع است.

در این وضعیت، جریان هایی قوم گرا درون این جوامع شکل گرفت. شاید بتوان آغازگر این جریان را در بازمانده قلمرو عثمانی (ترکیه کنونی) یافت؛ یعنی کمال آتاتورک. در واقع پس از رو به ضعف نهادن دولت عثمانی، جریان پان ترکیسم باعث شد مسلمان های غیرترک به نوعی خود را متعلق به این دولت احساس نکنند و دلزده از خلیفه عثمانی (عبدالحمید) به آتاتورک ملی گرا که در جنگ های مختلف ـ بویژه جنگ استقلال ترکیه ـ از خود چهره مقتدر ارائه کرده بود، رو آورند.

بالطبع پس از جریان پان ترکیسم، جریان پان عربیسم نیز در جوامع اسلامی متولد شد. شباهت این دو جریان در قوم گرایی و پیوند آنها با خصیصه سکولار جریان غربگرا بود.

در واقع قوم گرایان عرب و ترک هر دو تعصب به ملیت و نژاد را برای ایجاد اتحاد بین مردم جامعه خود، جایگزین اشتراک در باورهای دینی کردند و دین را (که به باور آنها موجب عقب افتادگی جوامع اسلامی بود) به حاشیه راندند.

میشل عفلق (۱۹۱۰ـ ۱۹۸۹) در سوریه و جمال عبدالناصر (۱۹۱۸ـ۱۹۷۰) از مهم ترین رهبران جریان پان عربیسم تلقی می شوند. (با شکست عبدالناصر در جنگ شش روزه، از اقبال به جریان قوم گرای عربی کاسته شد).

در چنین شرایطی در مصر که از سویی طیفی غرب را قبله آمال خود قرار دادند و بر سر فرهنگ بومی کوفتند و از سوی دیگر، طیفی به جای تعصبات پیشین، تعصب نسبت به نژاد و مرزهای جغرافیایی و زبان را نشاندند، رفته رفته باورهای اسلامی در معرض فراموشی واقع شد.

بنیان جریانی که امروز تحت عنوان اخوان المسلمین می شناسیم توسط افرادی بنا شد که خواهان احیای اندیشه و فرهنگ اسلامی در عصر نسیان مسلمین بودند، احیایی می بایست متناسب با ضروریات و نیازهای امروزین باشد.

اخوان المسلمین در سال ۱۹۲۲ توسط حسن البنا در مصر بنیان نهاده شد و بعدها در سوریه و سایر کشورهای اسلامی توسعه یافت. این جنبش، متاثر از اندیشه های احیاگران اسلامی ای چون سیدجمال اسدآبادی و محمد عبده، درد اصلی جوامع اسلامی را در قابلیت های فراموش شده فرهنگ اسلامی برای زندگی امروز می دانستند. مخالفت و مبارزه با استبداد و استعمار در دستور کار ایده احیای تفکر اسلامی قرار گرفت.

تفاوت گرایش احیاگران اسلامی با سلفی گران، در تاکید بر بازگشت به منابع اسلامی بویژه قرآن، با توجه به نیازهای زندگی امروز و توسل به عقل است. جنبش احیای تفکر اسلامی که سیدجمال از پایه گذاران اصلی آن بود، در حوزه فکری و فرهنگی توسط متفکرانی چون اقبال لاهوری، علی شریعتی، شهید مطهری (در کشورهای ایران و پاکستان) و محمد عبده و سید قطب (در مصر) ادامه یافت. اخوان المسلمین مصر از جهت ریشه فکری متعلق به چنین جریانی است؛ جریانی که هدف خود را (با مددگیری از تعابیر سیدقطب) مبارزه با جاهلیت مدرن که جوامع اسلامی را قربانی استبداد حاکمان داخلی و استعمار بیگانگان ساخته، قرار داده است.


آخرین مقالات آفتاب

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.