خوزستان: تشنگی در کنار رودخانه کرخه

روزنامه شرق

در بزرگ آهنی خانه یکباره دهان باز کرد و چند نفر ریختند بیرون. جلوتر از همه پیرزنی با پای برهنه و سراسیمه به سوی ما آمد: «چطور دل تان می یاد، رحم کنید، ما هم مسلمونیم. بچه هامون تشنه هستند. همه مون تشنه هستیم.» به خیالش از طرف «دولت» آمده ایم. توضیح می دهیم که خبرنگاریم. «شِیله »اش را مرتب می کند و سر درد دلش باز می شود: «ما که چیز زیادی نمی خواهیم، فقط آب برای خوردن. بچه های ما از خوردن آب رودخانه مریض شده اند. درد ما را به مسوولان برسانید. مبادا از اینجا که می روید، فراموش مان کنید.» تصویری که قبلافقط در عکس ها دیده بودم جلو چشمانم جان می گیرد، بشکه ها و قابلمه ها یکی یکی از آب گل آلود پر می شود و روی سر زن ها جا می گیرد.

سنگینی بشکه و گرمای بی امان آفتاب، چهره زن هایی که فاصله چند کیلومتری رودخانه تا روستا را پیاده می روند درهم کرده؛ کودکان اما شاد و بی دغدغه در آبی که بوی تعفن می دهد دست و پا می زنند. اینجا چندان دور نیست، همسایه دیوار به دیوار مرکز استان نفت خیز؛ «مِگرَن» از روستاهای غرب رودخانه کرخه در بخش شاوور شهرستان شوش.
    
    فراموش شدگان

    ۴۸ کیلومتر بعد از اهواز از کنار روستای «فهد کعب عمیر»، بیش از سه کیلومتر جاده خاکی را تا رودخانه کرخه -که از گذشته هم بی آب تر و بی رمق تر شده- طی می کنیم. اینجا از پل خبری نیست. با خودرویمان سوار بر «دوبه» که نوعی شناور ساده برای عبور از آب است، می شویم. «فاضل» ۲۲ساله، فقط پنج کلاس درس خوانده. با چهره ای آفتاب سوخته و دست هایی که از فرط کار با دوبه زبر و خشن شده روزی حدود ۲۰ خودرو را به آن سوی کرخه می برد؛ اگرچه خیلی ها می ترسند سوار دوبه شوند و ترجیح می دهند مسیر طولانی و دوبرابری عبدالخان- حمیدیه را دور بزنند.

 امیر لطیفی، مسوول جمع آوری شیر دام های روستاهای منطقه، در ساحل منتظر است تا روستاهای مِگرَن یک، دو و سه را نشان مان دهد. پایمان که به ساحل می رسد، خیلی زود دهیار مگرن یک و رییس شورای روستا از ورودمان باخبر می شوند و با تعدادی از اهالی دورمان حلقه می زنند. این منطقه هشت روستا با بیش از هشت هزار نفر سکنه دارد که وضعیت کم و بیش مشابه دارند، با این تفاوت که هرچه از رودخانه کرخه دورتر شویم وضعیت روستاها بدتر می شود. تنها شغل مردم کشاورزی و دامداری است. در زمستان گندم می کارند و در تابستان لوبیا و ماش و صیفی جات دیگر. البته با کم آب شدن رودخانه کرخه مردم امسال اجازه کشت تابستانه را پیدا نکردند.

    این را «عزیز لطیفی» رییس شورای روستای مگرن یک (که حالا«خَسرَج مِزبان» نامیده می شود) می گوید و می افزاید: این روستاها آب لوله کشی ندارند. آنهایی که دست شان به دهن شان می رسد و به رودخانه نزدیک ترند پمپ آب نصب کرده اند و بقیه مجبورند آب رودخانه را با بشکه تا خانه هایشان حمل کنند. آب آنقدر گل آلود، شور و غیربهداشتی است که قابل خوردن نیست. سال گذشته یک نفر که برای آزمایش آب آمده بود به ما گفت این آب آلوده را حتی به حیوانات خود ندهید، ولی ما و بچه هایمان چاره ای جز مصرف این آب نداریم.

او همچنین از نبود پل در روستا گلایه می کند: مردم مجبورند مسیر را تا عبدالخان دور بزنند. این طور مسیر دوبرابر می شود به طوری که فاصله تا اهواز به صدکیلومتر می رسد. اخیرا چهار نفر به دلیل دوری مسیر قبل از رسیدن به بیمارستان جان خود را از دست داده اند. مشکلات ما در اینجا زیاد است اما به دلیل دورافتادگی کسی به مشکلات ما توجه نمی کند. هیچ مسوولی تاکنون از این منطقه بازدید نکرده . نمایندگان هم فقط در زمان انتخابات ما را به یاد می آورند. رییس شورا ادامه می دهد: از امکانات بهداشتی تنها یک مرکز بهداشت برای واکسن بچه ها داریم.
    
    بیشه افسانه ای

    اگرچه سه رودخانه کرخه، دز و شاوور از شهرستان شوش می گذرند، تمام مسیر بیابانی است و شن های روان پیشروی زیادی کرده اند و از جنگل های انبوه کرخه که روزی زیستگاه شیر و گوزن زرد بوده هیچ اثری نیست. کم آب شدن کرخه باعث شده بخش زیادی از درختان نابود شود، قسمتی را اهالی برای کشاورزی تسطیح کرده اند و چون از لوله کشی گاز هم محرومند، بخشی را هم به عنوان هیزم مصرف کرده اند. دهیار روستای مگرن یک (در سال ۸۵ تاسیس شده) که در طول سفر همراهی مان می کند، معتقد است این روستاها از تمام روستاهای شوش محروم تر هستند چراکه حتی از آب شرب هم بی بهره اند.

 مگرن دو (گصاد) و مگرن سه (عشیره خلف) وضعیت بدتری دارند، چون از رودخانه دورترند. «کریم لطیفی» می گوید: روستاییان ناچار شده اند پمپ هایی روی رودخانه نصب کنند. برق این پمپ ها جان چندین نفر را گرفته است. البته سازمان آب و برق اجازه نصب این پمپ ها و برداشت آب از رودخانه را هم به اهالی نمی دهد و هر چند وقت یک بار پمپ ها را جمع می کنند. او به جزیره هایی که در بستر کرخه سر در آورده اند، اشاره می کند: این جزیره ها بعد از ساخته شدن سد کرخه به وجود آمده اند. از آن زمان دیگر هیچ کسی نتوانست در کرخه ماهی صید کند.

    دهیار تاکید می کند: مهم ترین خواسته اهالی این منطقه «آب» است. راه مان را به سوی مگرن دو و سه ادامه می دهیم. مهدی از ساکنان مگرن سه، فقط توانسته یک هکتار از مزرعه اش را شبدر بکارد، آن هم برای تامین غذای دام هایش.

مهدی به «عَبّاره» خشک شده وسط روستا (نوعی کانال خاکی آب) اشاره می کند: ماموران سازمان آب و برق، آب آن را قطع کرده اند. قبلاهم برای تامین آب شرب و هم آب کشاورزی از آب عباره استفاده می کردیم. الان مجبوریم آب شرب را از رودخانه بیاوریم. در ابتدا اجازه کشت تابستانه به ما ندادند، حالاکه فصل کشت تمام شده می گویند می توانید کشاورزی کنید. ما در اینجا غیر از کشاورزی شغلی نداریم و الان همه بیکاریم.
    
    «شریعه» خشک

    آبراه یا در اصطلاح محلی «شَریعه» ما را به ساحل کرخه می رساند. بچه ها در کنار گله گاو و گوسفندان به آب زده اند. با دهیار «مگرن سه» روبه رو می شویم که با تعدادی از زنان روستا برای شست و شوی ظرف و لباس، حمام دادن بچه ها و برداشت آب آمده اند. صبیحه لطیفی، تنها دیپلمه روستای مگرن سه، که شش ماه است دهیار این روستای ۵۰خانواری شده، از اینکه کاری از دستش برنمی آید ناراحت است: نمی دانم چطور جواب روستاییان را بدهم. مردم آب می خواهند. با وجودی که بارها به مسوولان گفته ام وضعیت روستا بحرانی است، هیچ کاری نکرده اند. آب آنقدر آلوده است که بیشتر مردم ناراحتی پوستی دارند و بعضی ها هم کچلی گرفته اند.

زهرا در همان حال که رخت و لباس ها را در ساحل گل آلود آب می کشد، می گوید: وضع ما همین است که می بینید. مهم ترین مشکل ما نبود آب است. به آب رودخانه اشاره می کند: به نظر شما این آب قابل خوردن است؟ مجبوریم چند کیلومتر راه را تا رودخانه بیاییم. کرخه هم محل شست و شو است و هم جای تفریح بچه ها.

او از نبود گاز در روستاها هم شکایت می کند: ناچار هستیم از بوته های اطراف به عنوان هیزم استفاده کنیم، چون هر کپسول گاز پنج هزار تومان قیمت دارد. به اصرار دهیار از میان کوچه های پردست انداز و جوی های فاضلاب راه مان را به سمت مدرسه کج می کنیم.

 ساختمان نوساز دبستان پنج کلاسه و مدرسه راهنمایی دوکلاسه روستا از فاصله دور گمراه کننده است. بنای آجری، دفتر معلمان است و کلاس های کانتینری که از سال ۷۳ دایر شده اند، سهم بچه ها. بچه ها می گویند: دیوارهای دوجداره کلاس ها لانه موش ها شده. این حوالی دبیرستان نیست. پسرها اگر خیلی هنر کنند تا راهنمایی ادامه می دهند و دخترها هم اغلب تا پنجم دبستان درس می خوانند. البته معلم ها هم یک خط در میان در کلاس حاضر می شوند.
    
    راه خانه

    در همسایگی کرخه، عطش حرف اول را می زند. نخل هم در این زمین های تشنه و خشک نمی روید. در مسیر بازگشت گفته های فرماندار شوش را مرور می کنم: روستاهای شوش مشکلی از نظر آب شرب ندارند. تنها مشکلی که داریم احداث مجتمع آبرسانی برای ۳۰ روستاست که با اعتبارات موجود، پیشرفت کندی دارد.

 گزارش شرکت آب و فاضلاب روستایی خوزستان اما چیز دیگری نشان می دهد: از ۲۱۹ روستای این شهرستان فقط ۱۵۵ روستا آب دارند. مگرن تنها یک نمونه از روستاهای خوزستان است که در کنار آب های جاری تشنه لب روزگار می گذرانند. گزارش ها نشان می دهد (اگر با خوشبینی آمار آبفای روستایی را واقعی بدانیم) در حال حاضر از چهار هزار و ۱۵ روستای خوزستان یک هزار و ۱۱۸ روستا فاقد آب هستند و فقط ۳۰۲ روستا به وسیله تانکر آبرسانی می شوند.

گزارش از : نادره وائلی زاده


عصر ایران

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.