سوریه؛ از جغرافیا تا اندیشه

بیش از ۱۵ ماه است که سوریه به میدان منازعه ای بدل شده است که به نظر می رسد مخالفان و دولت تحت عناوین مختلف رودرروی هم قرار گرفته اند. اما ماهیت این منازعات چیست؟ آیا سلاح دمکراسی آفرین است؟ و آیا نظام های فاقد دمکراسی و سیسستم پارلمانتاریسم، می توانند به کشورهایی دیگر نسخه ای دمکراتیک از یک نظام سیاسی ارائه دهند؟
ماهیت منازعات در سوریه بسیار فراتر از مطالبات مردمی است و می توان آن را در دو عنصر اساسی جغرافیا و اندیشه خلاصه کرد. سوریه نقطه تلاقی دو تمدن اسلامی – مسیحی و دو قدرت شرق و غرب است. سوریه با کشورهای عراق متمایل به محور مخالفان سیاست غرب، اردن متمایل به محور همراهان سیاست غرب، لبنان سرگردان میان این دو محور، اراضی اشغالی با سیاست شناخته شده اش، ترکیه مایل به غرب و نگران به شرق و بالاخره با دریای مدیترانه، گذرگاه اصلی به سوی غرب هم مرز است.
بنا به این اهمیت جغرافیایی سوریه، کنشگران منطقه ای و بین المللی می کوشند با مکانیسم های خاص خود این گستره وسیع جغرافیایی را به حوزه نفوذ خویش ضمیمه کنند و عمقی استراتژیک برای خود ایجاد کنند. بر این اساس، کنترل سوریه از سوی هر کدام از این کشورها، یعنی توسعه عمق استراتژیک خود به مساحت بیش از ۱۸۵ هزار کیلومتر مربع. عربستان امیدوار است با برانداختن نظام در سوریه، مرزهای خود را از یک جهت به مرزهای هم پیمانان کنونی خود یعنی ترکیه و اردن گسترش بخشد و در همان جا درنگ کند و از جهت دیگر به دریای مدیترانه برسد. مهار سوریه برای عربستان همچنین به معنای استیلای کامل بر لبنان و حرکت خزنده به سوی عراق برای پیش بردن عمق استراتژیک خود تا مرزهای غربی ایران است. تلاش کنونی در عراق از سوی گروهها و احزاب مختلف برای برانداختن مالکی به عنوان شخصیت مخالف محور عربستان، در همین راستا قابل تفسیر و توضیح است. چرا که مالکی (شیعی) از نظر عربستان و متحدانش، حلقه وصل میان سوریه و ایران است که می باید از میان برداشته شود. خاصه اگر بدانیم که طارق الهاشمی معاون فراری رییس جمهور عراق رویکردی اسلامگرایانه و نزدیک به رویکرد عربستان و متحدانش دارد. قطر هم از این نظرگاه چشم به سوریه دارد. ترکیه هم امیدوار است مجد و عظمت از دست رفته امپراتوری عثمانی را با گسترش مرزهای خود تا جنوب لبنان و شمال اراضی اشغالی وسعت بخشد. سه گانه ترکیه و قطر و عربستان در این راستا اشتراک نظر دارند و از این رو، به موازات تزریق سلاح به سوریه تحت عنوان دفاع از ملت سوریه و تلاش برای برقراری دمکراسی، به آتش بحران سیاسی در عراق هم دامن می زنند تا این حوزه جغرافیایی را میان خود قسمت کنند. نگاه تقلیل گرایانه به تحولات سوریه در رسانه های گروهی این محور و منحصر کردن نظام سیاسی حاکم به شخص بشار اسد، در این چارچوب صورت می گیرد تا نگاه افکار عمومی از اصل قضیه به شخص اسد منحرف شود.
فرانسه هم امیدوار است با همان نگاه استعماری، سوریه را در ید قدرت خود نگه دارد. آمریکا و اسراییل هم به دنبال وارد کردن سوریه در حوزه نفوذ خود هستند، مسئله ای که مخالفان سوری از آن به خوبی آگاه اند و از این رو، هیچ گاه در مرزهای سوریه با اراضی اشغالی ناآرامی دیده نمی شود و تنها مرزی که در سوریه آرام مانده است، همان مرزهای جنوبی سوریه با اراضی اشغالی است و در هیچ رسانه ای به این امر پرداخته نمی شود. روسیه و چین هم سوریه را نخستین سنگر خود در مقابل نفوذ غرب در خاورمیانه می دانند که باید مانع از فروریختن آن شوند.
از این نظرگاه، سوریه می کوشد همچنان خارج از سیطره غرب گرایان باشد و اردوگاه غربی می کوشد آن را به هر قیمتی به دست آورد.
بدین ترتیب منازعه در سوریه، نزاع بر سر حوزه نفوذ قدرت های منطقه ای و بین المللی است و در این بین، اعتراضات و تظاهرات های نخستین در سوریه، بهانه ای شد تا دیگر قدرت ها از آن بهره برداری کنند.
اما عنصر دوم که ریشه در تاریخ دارد عنصر اندیشه است. در سوریه نظامی سکولار حاکم است، اما بنیاد اندیشه دینی – کلامی آن، همان کلام معتزلی و اختیار یعنی همان مکتب کلامی شیعی است؛ این مسئله به صورت خودکار سوریه را در تقابل با کشورهای با اندیشه کلامی اشعری و جبرگرایی قرار می دهد. بنابراین فتح این جغرافیا، گسترش یکی از این دو رویکرد کلامی را در پی دارد. از این منظر، منازعه در سوریه، امتداد همان رویارویی معتزله و اشاعره است که از قرون نخستین اسلامی آغاز شده بود. در این میان، عربستان و متحدانش و بخشی از عراق که اکنون در اغلب مخالفان مالکی نمود می یابد، در همان مکتب کلامی جبری قرار می گیرند. مکتبی که برآیند طبیعی آن گروههای مسلحی همچون القاعده، طالبان، سلفی ها و وهابی هاست که قائل به تفسیر و قرائت جبرگرایانه از دین و اعمال آن در زندگی و سیاست اند؛ بازخوردهای چنین اندیشه ای را در تعامل طالبان با اندیشه و هنر در افغانستان و پاکستان و عربستان و کشورهای دیگر دیده و می بینیم. این تفکر به نام دین، جنگ و درگیری با نظام حاکم در سوریه را نوعی جهاد تلقی می کند و برای تحقق این هدف به هر ابزاری توسل می جوید. این تفکر از آن رو که تمامی کنش های خود را جبرگرایانه می داند و معتقدست که در اعمال خویش هیچ اختیاری ندارد، دست به هر اقدامی می زند و خود را درقبال آنها مسئول نمی داند؛ از این رو، ارتکاب جنایات و کشتارهایی نظیر کشتار الحوله یا کتشار القبیر برای چنین افرادی بسیار آسان و توجیه پذیر است. قرار گرفتن این مکتب در قدرت، طبیعتا دمکراسی آفرین نخواهد بود، بلکه در راستای نظام های سیاسی عربستان و کشورهای همفکر آنها قرار می گیرد؛ هر چند که برای ژست دمکراتیک گرفتن، پارلمان کنونی سوریه ابقا می شود اما اغلب آن را اسلامگرایان رادیکال در دست خواهند گرفت، همان طور که هم اکنون شورای ملی مخالفان سوریه را اسلامگرایان رادیکال در دست دارند و تنها ریاست آن نخست در دست یک سکولار یعنی برهان غلیون و اکنون در دست یک کرد یعنی عبدالباسط سیدا است تا نگرانی غربی ها درباره نفوذ همفکران القاعده در خاورمیانه برطرف شود.
اما سوریه نماینده اندیشه اعتزالی و نگاه اختیارگرایانه (شیعیان در نقاط مختلف خاورمیانه) است. صاحبان این اندیشه در سوریه، برخلاف محور نخستین، از آن رو که قائل به مقوله اختیارند، خود را مسئول کنش خود می بینند، چرا که اختیار مسئولیت می آورد و فرد مختار درقبال رفتار خویش مسئول است. چنین رویکردی، توسل به هر ابزاری برای تحقق هدف را جایز نمی داند.
سوریه تاوان جغرافیا و اندیشه خود را می دهد. از دست رفتن جغرافیا و اندیشه سوریه، ضربه ای سخت به محور اختیار و اندیشه و دستاوردی بزرگ برای افراطی گری و تحجر و رادیکالیسم و جبرگرایی و بی مسئولیتی است. حال تصمیم با شماست که در کنار سوریه قرار گیرید یا آن را به دست دیگری بسپارید.

۴۹۴۹

دانلود   دانلود


خبرآنلاین

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.