غزلی در قالب نو

«جنگل/ ردپای باران است/ ویرانه/ ردپای طوفان/ من ردپای توام/ همیشه پشت در خانه ات/ تمام می‌شوم»

هیچ سخنی بدون روابط بین اجزای آن از حروف و صداها گرفته تا کلمات و جمله ها به انسجام و معنا مندی نمی‌رسد. این رابطه‌ها در سخن روزمره روابطی است آشنا که بیشتر مردم با برقراری آن به ارتباط با دیگر انسانها اقدام می‌کنند. روابطی که برقراری آن از فرط تکرار، ناخودآگاه انجام می‌شود.
اما در شعر این روابط خودانگیخته نیستند. یعنی این شاعر است که آنها را کشف می‌کند و ارایه می‌دهد. این خودانگیختگی و بداعت جلب توجه می‌کند و مخاطب را با خود زبان رو در رو می‌نماید. این برخورد آگاهانه انجام می‌شود اگر چه ناخودآگاه موجب لذت می‌شود.
رابطه جنگل با باران و ویرانه با طوفان رابطه ای علت و معلولی است. اما «علیرضا راهب» در شعر خود به دنبال رابطه هایی تازه است و با جاندار پنداری باران و طوفان به این مهم دست می‌یابد.
این روابط در ادامه شعر به شخصیت های انسانی تسری پیدا می‌کند. روابط ، این بار براساس تشبیه برقرار شده اند. شباهت «من» با جنگل و ویرانه و «تو» با باران و طوفان.
این روابط متن را به ژانر تغزلی نزدیک می‌کند. غزلی در قالب نو که در آن معشوق هم باران است که زایا و هم طوفان است و ویرانگر. غزلی که مانند اکثریت قریب به اتفاق روایات عاشقانه سنتی به وصال نمی انجامد. عاشق در پشت خانه معشوق چون ردپای او متوقف می‌شود و شاعرانه به اتمام می‌رسد.
*دواستکان عرق چهل گیاه/ علیرضا راهب/ نشر چشمه/ ۱۳۸۹/ صفحه ۳۱٫


ممتازنیوز/momtaznews.com

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.