مدنیت نهایت پیشرفت فرهنگی جامعه

جام جم آنلاین: ابوزید عبدالرحمن بن محمد، نامور به ابن‌خلدون (۸۰۸ ـ ۷۲۲ هـ .ق)، از بزرگ‌ترین اندیشمندان مسلمان در گستره‌ای زمانی به فراخنای تمام تاریخ به شمار می‌آید.

 او نویسنده کتاب مشهوری با عنوان طولانی «العبر و دیوان المبتدا و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من دوی السلطان الاکبر» است که امروزه به، تاریخ ابن‌خلدون، اشتهار دارد. ارزش و اعتبار کتاب ابن‌خلدون تنها وابسته به مطالب تاریخی آن نیست.

آنچه سبب شده این کتاب واجد جایگاهی با فراز و رفعتی ستودنی در میان انبوه آثار تاریخی نگاشته شده توسط مورخان سراسر گیتی باشد، نگاه نوینی است که ابن‌خلدون در آن به مساله تاریخ داشته است. زیرا وی با در پیش گرفتن روشی بی‌سابقه تلاش نمود در بررسی تاریخ، رابطه دوسویه آن با مسائل و مفاهیمی چون جغرافیا، فرهنگ، تمدن، جامعه، دولت و… را نیز در نظر گیرد.

ملاحظات ابن‌خلدون در مقدمه مفصلی که بر کتاب خویش نگاشته، در روش و فلسفه تاریخ، در تاریخ‌نگاری اسلامی و حتی تاریخ‌نگاری اروپا تا پیش از سده‌های اخیر، یک استثناست.

مفاهیم و مسائلی که او در این کتاب بیان داشته برای آن روزگاران جهان دوچندان تازه می‌نمود، از این روی امروزه بیشتر پژوهشگران از ابن‌خلدون به عنوان پیشرو، بنیانگذار و پدر علومی چون فلسفه تاریخ و جامعه‌شناسی یاد می‌کنند.

از جمله مفاهیمی که ابن‌خلدون در مقدمه به تشریح و تبیین آن پرداخته می‌توان به واژه «عمران» اشاره کرد که معنای آن تداعی‌کننده واژه‌های فرهنگ و تمدن است.

ابن‌خلدون که بسیاری از پژوهشگران نامدار روزگار کنونی، چون آرنولد توین‌بی، رابرت فیلینت، عبدالحسین زرین‌کوب و محسن مهدی او را ستوده‌اند و جورج سارتن از وی به عنوان کسی که بر فلاسفه مشهور فرنگ چون ماکیاولی، ویکو، کنت و کورنو تقدم فکری دارد، نام برده، در مقدمه ارزشمند خویش با نگرشی موشکافانه روند تحولات جوامع انسانی را تحت عنوان عمران مورد کاوش قرار داده است. او این واژه را به منزله یک اصطلاح فنی و به معنای سازمان‌های زندگی اجتماعی و شیوه‌های مربوط به آنها به کار برده است.

همان گونه که محسن مهدی نیز در کتاب ارزشمند «فلسفه تاریخ ابن‌خلدون» بیان داشته، تعریف ابن‌خلدون از فرهنگ یک جامعه عبارت است از مجموعه‌ای از «عادات و اشیا مثلا افزارها، ساختمان‌ها، علومی که مخلوق به کار بستن این عادات است، به اضافه نهادهای سیاسی، اقتصادی و شهری و علمی که از آنها منتج می‌شود.»

ابن‌خلدون عمران بشری را در مراحل مختلف، از پیدایش تا توسعه و تکامل، مبتنی بر دو شیوه زندگی متفاوت دانسته است: بادیه‌نشینی (بدو)، شهرنشینی (حضر): «عمران یعنی هم‌سکونی و هم‌فرودی در شهر یا هر محله‌ای به منظور انس‌گیری با عشیره‌ها و جمعیت‌ها و تامین نیازمندی‌ها. یک نوع عمران، صحرانشینی و نوع دیگرش شهرنشینی است.»

ابن‌خلدون که فرهنگ را در سرآغاز زندگی اجتماعی انسان به معنای «با هم زیستن و همسایه بودن افراد در یک شهر یا اجتماع قبیله‌ای برای لذت مصاحبت و ارضای نیازهایشان به سبب تمایل طبیعی آنان به همکاری در کسب معاش» می‌دانست، درباره رابطه دو نوع مختلف عمران و تاثیر شگرف آن براحوال جوامع انسانی مفصل سخن گفته است.

او بر آن باور بود که جوامع بدوی در اثر همبستگی و تلاش گروهی وضع خویش را بهبود می‌بخشند و برای تامین آسایش و رفاه به سوی شهرنشینی روی می‌آورند. به دیگر سخن، شهرنشینی حد نهایت پیشرفت فرهنگی یک جامعه است، هرچند گوناگونی مشاغل و شمار ابزار و وسایل ارضای‌ نیازهای تجملی، خود موجب تمایز جوامع شهری است.

با تمام این اوصاف، از نظر ابن‌خلدون، همانطور که غلامرضا لطیفی در مقاله عمران از دیدگاه ابن‌خلدون (چاپ شده در شماره هفدهم دوره جدید کتاب ماه علوم اجتماعی) نیز ابراز داشته است، بادیه‌نشینی و شهرنشینی با یکدیگر در تعارض نیستند، بلکه هریک مرحله‌ای‌ از سیر تحول عمومی عمران هستند و بادیه‌نشینی گذرگاه و زمینه‌ساز شهرنشینی به منزله‌ مهد پرورش آن است.

در حقیقت، نوعی رابطه طولی بین بادیه‌نشینی و شهرنشینی برقرار است. افراد جامعه بدوی تلاششان برای رفع نیازهایی چون خوراک و جان‌پناه است و آن را با کشاورزی و دامپروری به دست می‌آورند. اعضای دومین اجتماع جهت تامین معاش از بازرگانی یا صنعت بهره می‌گیرند.

در هر کدام از این دو، سازمانی اجتماعی وجود دارد که برای کمک افراد در دستیابی به ابزار معاش و تامین حمایت متقابل اعضای جامعه رشد یافته است. اجتماع شهری، از آن جهت که در کنار ضروریات زندگی به تجملات و وسایل آسایش نیاز دارد، از جامعه بدوی پیچیده‌تر و پیشرفته‌تر است.

ابن‌خلدون معتقد بود فرهنگ بدوی با میل به قدرت، توانگری و آسایش از توانی بالقوه برخوردار است که به سوی تمدن سوق ‌یابد. زیرا واجد سازمانی قبیله‌ای است و این نظام به سهم خود موجد نیروی یکپارچگی است که قوام آن بر پایه عصبیت یا پیوندهایی ناشی از ارتباط است که خود بر پیوندهای خونی، هم‌سوگندی (حلف) و… استوار است.

با این همه، پیمودن راه به سوی تمدن همواره برای یک گروه بدوی آسان نیست. زیرا برای رسیدن به یک مدنیت بزرگ، عصبیت به تنهایی کافی نیست و باید نیروی دیگری وجود داشته باشد تا عصبیت را افزایش داده و استواری بخشد. یکی از آن نیروهایی که می‌تواند چنین کند دین است که خود برای استقرار نیازمند عصبیت است.

از دیگر سوی، همبستگی جامعه بدوی نیز ثبات دائم ندارد و هرگاه افراد آن جامعه به اهداف معینی دست یابند ممکن است به آنچه دست یافته‌اند بسنده کنند و به سبب اختلاف نظرها دیگر گامی رو به پیش برندارند.

چنان‌که پیشتر نیز گفته آمد از منظر ابن‌خلدون نهایت پیشرفت فرهنگی یک جامعه در مدنیت آن خلاصه می‌شود، لیکن او همچنین بر این ایده است که روند تکاملی فرهنگ مانند زندگی انسان‌ها دارای مراحل سه‌گانه رشد، کمال و نابودی است.

برابر با نموداری که ابن ‌خلدون ترسیم کرده است، جوامع از بدویت آغاز می‌کنند، وارد مرحله مدنیت می‌شوند و به کمال می‌رسند، پس از دستیابی به کمال، روند تدریجی زوال مدنیت آغاز می‌شود زیرا در مرحله کمال حضارت و شهرنشینی، تجمل‌گرایی و گسترش‌ نیازهای غیرضروری و همچنین افزایش باج و خراج‌ها، ناهمخوانی درآمدها با مخارج که گسترش فساد پیامد آن است و… اسباب سقوط عمران را تدارک می‌بینند.

امیر نعمتی لیمائی – جام جم


jamejamonline.ir – 22 –

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.