گفتوگو با رها و فاطمه مشهورترین کودکان برنامه مشاعره
الان کتابهایمان زیاد شعر ندارند
ما در این گفتوگو کودک شدهایم! و با زبانی کودکانه با دو کودک که حافظه و ذهنشان از شعر پر است به گفت و گو نشستیم. کودکانی که حاضر نشدند بگویند کدامیک بهتر شعر میخوانند.
به گزارش فارس، شعر و حفظ شعر اثرات بسیار مثبتی در زندگی روزمره و حتی مهارتهای ارتباطی دارد که هم اینک و در این مطلب قصد نداریم که در این باره داد سخن دهیم و از فواید آن بگوییم! مطلبی که هم اینک پیش رو دارید با دیگر مطالبی که در خبرگزاری فارس منتشر میشود بسیار متفاوت است و این تفاوت نه به محتوای مطلب ما بر میگردد و نه به موضوع آن، بلکه به زبانی که در آن به کار رفته است مربوط میشود. ما در این گفتوگو کودک شدهایم! و با زبانی کودکانه با دو کودک که حافظه و ذهنشان از شعر پر است به گفتوگو نشستیم.
این دو کودک که شاید خیلیها صدا و تصویرشان را در برنامههای مشاعره دکتر ابراهیم آذر دیده باشند، رها و فاطمه نام دارند و تقریبا مشهورترین کودکان حاضر در برنامه مشاعره هستند که در شعرخوانی و مشاعره دست دیگر کودکان را از پشت بستهاند. ما رها و فاطمه را با هم یافتیم و سؤالاتی تقریبا مشابه از هر دو پرسیدیم و پاسخهای جالبی از آنها شنیدیم. نکته مهمتر اینکه ما این دو کودک را بسیار مودب یافتیم که علیرقم رقابتی که برای برنده شدن در مصاحبه داشتند، هیچ کدام حاضر نشدند که بگوید کدامیک بهتر شعر میخوانند. هر دو از تاثیر شعر در زندگیشان گفتند و اینکه شعر حفظ میکنند تا در هر موقعیتی جوابی با زبان شعر داشته باشند. نکته دیگر اینکه ما به گونهای با این دو کودک مصاحبه کردیم که هیچ یک پاسخ دیگری را در جواب به سؤالهای ما نشنید تا تحت تاثیر پاسخهای دیگری باشد.
این گفتوگو که در ابتدا با سؤال و جواب هایی کوتاهی از رها شروع میشود و به فاطمه میرسد به شرح زیر است:
فارس: رها! چند تا شعر بلدی؟
رها: نمیدونم ولی خیلی زیاده.
فارس: اگر بپرسم تو بهتر شعر میخونی یا فاطمه، چی میگی؟
رها: نمیدونم.
فارس: نمیدونی یعنی چی؟ هر دوتون خوب شعر میخونید؟ یا تو بهتر شعر میخونی؟
رها:هر دومون خوب شعر میخونیم.
رها- یکی از دو کودک برنامه مشاعره
چه شعرهایی بلد هستی؟
رها: شعرهای زیادی بلدم. از حافظ، سعدی، مولانا.
شعرها را چه طور تمرین میکنی؟
رها: مامانم میخونه، منم تکرار میکنم، بازم میخونه و تکرار میکنم تا یاد بگیرم.
شعر به تو چی یاد داده؟
رها: من برای دلم شعر میخونم و حفظ میکنم. بعضی وقتها هم میخواهم با شعر جواب بدم.
مثلا چه زمانهایی؟
رها:مثلا یک بار تو مدرسه خانممان یک کاری کرد و بعد عذرخواهی کرد و من با شعر جواب دادم.
چه شعری براش خوندی؟
رها: حافظ! ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
تو خونه هم برای مامانت شعر میخونی؟ مثلا وقتی اتفاقی میافتد و بخواهی با شعر جواب بدی؟
رها: بله..
مثلا چی؟
رها: یادم نیست.
رها در کنار دکتر اسماعیل آذر مجری برنامه مشاعره
خواهر و برادر هم داری؟
رها: بله. یک برادر که هفت سال از من بزرگتره.
او هم شعر حفظ میکنه؟
رها: نمیتونه. درسش سنگینه.
مامان چی؟ شعر حفظه؟
رها: مامانم به من شعر یاد میده.
مدرسه میری؟
رها: آره.
قبل از مدرسه رفتن هم شعر بلد بودی؟
رها: من از پیش دبستانی شروع کردم به شعر حفظ کردن.
مامانت شعر میخوند و تو حفظ میکردی؟
رها: نه اون موقع سواد داشتم.
میری مدرسه بچهها برنامهات را توی تلویزیون میبینند چی بهت میگن؟
رها: میگن خیلی خوب بود خیلی قشنگ شعر خوندی از همه بهتر بودی.
بچههای دیگه هم دوست دارن شعر حفظ کنند؟
رها: آره. اونها هم دوست دارن مثل من شعر حفظ باشن.
شعر آدم را خوش اخلاق میکند؟
رها: آره خیلی.
یک شعر که خیلی دوستش داری را برام میخونی؟
رها: آن ذره که جز همدم خورشید نشد
بر نقد زد و سخرهٔ امید نشد
عشقت به کدام سر درافتاد که زود
از باد تو رقصان چو سر بید نشد
تو شعرها را خیلی خوب دکلمه میکنی. اینکه هر شعر را چه طور بخونی را بهت یاد میدهند؟
رها:آره. مامانم یاد میده.
شعر نو هم برایت میخوانند تا حفظ کنی؟
رها: خیلی کم.
**مصاحبه با کودک دوم؛ فاطمه
فاطمه کودک مشهور برنامه مشاعره
فارس: از کی شعر حفظ کردن را یاد گرفتی؟
فاطمه: از همان اول. مادر و پدرم به من شعر یاد میدادن.
فارس: سواد داشتی و شعر حفظ میکردی؟
فاطمه: نه سواد نداشتم وقتی بزرگ شدم این جور شد.
فارس: الان کتاب شعر را جلوت میگذاری و حفظ میکنی یا باز هم مامان برات شعر میخونه و حفظ میکنی؟
فاطمه: همه با کمک هم شعر را میخوانیم.
فارس: خواهر و برادر داری؟
فاطمه: یک برادر که یک سال و نیم سنشه.
فارس: خوبی شعر حفظ کردن چیه؟
فاطمه: آدم در برابر هر اتفاقی که بیفتد جواب داره.
فارس: مثال میزنی؟
فاطمه: (با کمی مکث) الان یادم نیست.
فاطمه در برنامه مشاعره در نمایشگاه کتاب تهران سال
اشکال نداره. از دوستات بگو. شعر خوندنت را توی تلویزیون میبینند؟
فاطمه: بعضی وقتها خودشون میبینند و خوششون میاد.
اگر بپرسم تو بهتر شعر میخونی یا رها چی میگی؟
فاطمه: نمیتونم بگم.
بالاخره که یکی بهتر شعر میخونه. اون کیه؟
فاطمه:هر دومون خوب شعر میخونیم.
اگر نتونی تو برنامه مشاعره شعری را بخونی و یادت نیاد، ناراحت میشی؟
فاطمه: ناراحت میشم. خیلی ناراحت میشم.
تو مدرسه و سرکلاس معلمتون شعر میخونه؟
فاطمه: نه
دوست داشتی تو کتاب فارسیتون بیشتر شعر بود؟
فاطمه: خیلی دوست داشتم. الان کتابهامون زیاد شعر ندارند
یک شعر که خیلی دوستش داری برام میخونی؟
آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟
وانکه بیرون کند از جان و دلم دست کجاست؟
وانکه سوگند خورم جز بسر او نخورم
وانکه سوگند من و توبهام اشکست کجاست؟
وانکه جانها بسحر نعره زنانند ازو
وانکه ما را غمش از جای ببردست کجاست؟
جان جانست و گر جای ندارد چه عجب؟!
این که جا میطلبد در تن ما هست کجاست؟
غمزۀ چشم بهانه ست و زان سو هوسیست
وانکه او در پس غمزه ست دلم خست کجاست؟
پردۀ روشن دل بست و خیالات نمود
وانکه در پرده چنین پردۀ دل بست کجاست؟
عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد
وآنکه او مست شد از چون و چرا رست کجاست؟
تو هم خیلی قشنگ شعر میخونی، کی بهت این جور شعر خوندن را یاد داده؟
فاطمه: هم مادرم و هم پدرم. اونها دکلمه میکنند و من یاد میگیرم و تکرار میکنم و دکلمه میکنم.
معنی شعرها را هم میفهمی؟
فاطمه: بله