همه سینما یک طرف، عطاران یک طرف

از پله های کافه باغ که بالا رفتیم، جوانکی روبه روی ما ایستاد و دستش را دراز کرد. سلام آقای عطاران! دست داد و با اعتماد به نفس درباره فیلم گفت. بعد دست کرد توی جیبش و کارتش را به عطاران داد. فرش خواستید در خدمتیم.

کمی جلوتر دختربچه هایی که برای یک جشن تولد دور هم جمع شده بودند، با دیدن کارگردان ـ بازیگر کلاهپوش سینمای ایران دورش حلقه زدند و از پایان بندی فیلم پرسیدند… رفتار آنها با عطاران بسیار طبیعی بود؛ انگار دوستی دیرآشناست که دارند با او حرف می زنند و نظرشان را با وی درمیان می گذارند. اینها تصویر کوچکی از ماجراهای شب مصاحبه بود. گفت وگویی آکنده از ابراز محبت دیگران و وقفه های پیاپی برای عکس یادگاری و ما مجذوب شخصیت ساده و باورکردنی عطاران بودیم؛ ما یعنی یکی از خیل روزنامه نگارانی که در این روزها با عطاران گفت وگو کرده اند. یخ بین ما خیلی زود شکست تا او حرف های تازه ای را به زبان بیاورد. چیزهایی که احتمالا در گپ و گفت های دیگر به آن پرداخته نشده بود. با او به گذشته رفتیم و دوباره به امروز بازگشتیم. امروزی که اگرچه سرشار از موفقیت است اما برای دلداده دوران کودکی چندان دلفریب نیست. در این مصاحبه خواهید خواند که چرا برای عطاران گذشته، زمانه مناسب تری است.

در «خوابم می آد» نکته ای است که به نظر متفاوت از فیلم های روز دنیاست. قهرمان این فیلم ویژگی قهرمان های مرسوم سینما را ندارد. او آدم خیلی مثبت، توانا، زیبا، موفق و… نیست. جالب هم است که مردم این قهرمان را پسندیدند و این فیلم فروش خوبی دارد.

بله، موافقم. حتی شما گفتید کمی تلخی اما به نظر من از کمی بیشتر است. فکر می کنم یک بخش آن شاید این باشد که احساس خود من درباره مخاطب و چیزهایی که دوست دارم، خوب است. من این یکی، دو ساله با توجه به فیلم هایی که ساخته شد برای دیده شدن و دیده نشدن و فیلم هایی که فقط ساخته شدند تا فیلم های خوبی باشند و امیدی به استقبال تماشاگران نداشتند اما مردم آنها را دیدند، به این نتیجه رسیدم که سلیقه مردم یک مقدار تغییر کرده است. فیلم هایی مثل «اینجا بدون من»، «سعادت آباد»، «جدایی نادر از سیمین» و… درحالی که پیش از این در چند دهه اخیر فیلم های خوب زیادی داشتیم که دیده نشدند ولی در این ۳ ۲ سال اخیر مقداری ذائقه مردم عوض شده است. مردم ظاهرا دیگر خیلی با فیلم هایی که قهرمان سازی می کنند و پایان شیرین دارند و با ازدواج و همه چیزهای خوبی که دوست داریم داشته باشیم و نداریم، تمام می شوند دیگر همذات پنداری گذشته را نمی کنند.

● مخاطب خوشش آمد، منتقد نه!

ما هم فیلمی را می سازیم که مخاطب داشته باشد، فکر کردم با «خوابم می آد» این اتفاق می افتد. اتفاقا فکر می کردم منتقدان بیشتر خوش شان بیاید و مردم کمی شوکه شوند و تاثیر منفی روی آنها بگذارد اما دقیقا برعکس شد. مخاطب با دید و فکر باز به تماشای این فیلم آمد و چون مرا می شناخت، آمد ببیند من دارم چه می گویم و حرفم را تمام و کمال قبول کرد. اما منتقدان و حرفه ای ها خیلی نپسندیدند و گفتند دو پاره است. حالا بگذریم که به نظر خودم پنج پاره است! من در این فیلم چند تا ژانر را عمدا تلفیق کردم مثل کمدی شروع و بعد ملودرام شدن فیلم و بعد اکشن شدن وسترنی و دست آخر هم که تراژدی مرگ در پایان. فیلم من ترکیبی از اینهاست، البته دوست داشتم که این ترکیبی منسجم باشد. حالا هم که خدا را شکر مثل اینکه مخاطب بدش نیامده است.

البته ظاهرا آقای تخت کشیان هم به عنوان تهیه کننده یک مقدار نگران بود و گفت عطاران شیرین ها را قبلا رفته و جاهای دیگر بازی کرده و ساخته است، نوبت به ما که رسیده فیلم تلخش را آورده.

بله، البته اساسا از اول قرارمان همین بود. آقای تخت کشیان متن را خوانده بود و می دانست که قرار است چه اتفاقی بیفتد. البته این حرف را در جلسه ای در حضور من گفت که بیشتر نیتشان شوخی بود اگر نه ایشان هم فیلم دوست دارد.

حتی من یک فیلمنامه جدی تر هم دارم که قرار است با همین تهیه کننده بسازم. روز اول هم هر دو فیلمنامه را پیش ایشان بردم که آقای تختکشیان گفت اول این را بسازیم اما آن یکی را هم من خودم هستم و آن را هم می سازیم.

فکر می کنید ذهنیت مردم نسبت به رضا عطاران چقدر در استقبال از این فیلم موثر بوده است؟

حتما خیلی تاثیر داشته. به هر حال معمولا فروش در هفته اول اکران تحت تاثیر نام و آشنایی قبلی با کارگردان و بازیگران است. فیلم های من اگر توجه کرده باشید معمولا هفته اول را خوب فروش می کنند و در ادامه اگر خود فیلم هم فیلم خوبی باشد این فروش ادامه پیدا می کند. اما اگر مردم از فیلم خوش شان نیاید کم کم از فروش فیلم کم می شود. در مورد «خوابم می آد» هم هفته اول که گذشت من گفتم شاید به همین دلیل بوده ولی خوشبختانه دیدم این استقبال در هفته های بعد هم ادامه پیدا کرد. مخاطب خدا را شکر فیلم را قبول کرده البته سؤال هایی هم دارد. من چند بار فیلم را با مردم دیدم و آنها یکسری پرسش ها را با من مطرح کردند. مثل اینکه آخر فیلم چه شد؟ به خصوص این سؤال را خیلی می پرسند. من عمدا دلم می خواست آخر فیلم را اینطور تمام کنم که مرگ قطعی نباشد و مخاطب احساس کند این تلفیقی از خواب و بیداری و واقعیت و اینهاست. واقعیت این است که آن شخصیت اصلی در آخر می میرد ولی به شکلی پلان بندی کردیم که از تلخی اش گرفته شود تا مردم اذیت نشوند.

● ستاره فعلا کلاه قرمزی است

اگر ستاره را بازیگری بدانیم که مردم صرف حضور او در فیلمی به تماشای آن فیلم می روند شما الان یک سوپر استار واقعی هستید. همین طور در کوچه و خیابان و مکان های عمومی به شدت از طرف قشرهای مختلف موردتوجه قرار می گیرید. تعریف خودتان از ستاره چیست و آیا خودتان را سوپر استار می دانید؟

این را به نظرم من نباید بگویم شما باید بگویید اینطور است یا نه.

به نظر ما که اینطور است. زمانی بود می گفتند اگر مثلا محمدرضا گلزار در فیلمی بازی کند، فروش آن تضمین است اما امروز این حرف تقریبا فقط درباره شما مصداق دارد. به نظر می رسد حداقل شما ستاره شروع دهه ۹۰ بوده اید. جز همه فیلم های پرفروش تان مثل «خروس جنگی»، «نیش و زنبور» و… سال پیش «ورود آقایان ممنوع» را با فروشی عالی و فراتر از انتظار سینمای مستقل ایران داشتید. امسال هم به نظر می رسد شاید تنها رقیب جدی تان «کلاه قرمزی» باشد.

«کلاه قرمزی» که هر اتفاق خوبی برایش بیفتد، حقش است. فکر هم می کنم استقبال خیلی خوبی هم از آن بشود و اگر خدا بخواهد شرایط سینما کمی با این فیلم عوض شود. شنیده ام اکران آن هم عید فطر است. البته اگر عید نوروز آن را اکران می کردند، شاید اتفاق های بهتری برای سینمای ایران در سال ۹۱ می افتاد. پس ستاره فعلا آقای کلاه قرمزی است. من که کلاه دارم ولی قرمز نیست.

حالا بحث فقط این نیست که شما این عنوان را تایید کنید یا نه ولی به صورت کلی وقتی در معادلات اقتصادی سینما حضور رضا عطاران به نتیجه مثبت منتهی می شود خودبه خود این اتفاق می افتد.

البته واقعا اینطوری نیست که هر فیلمی که من بازی کرده باشم، فروش خوبی داشته است. خیلی عوامل در فروش تاثیر دارند. همان طور که ابتدای این بحث هم گفتم شاید مردم هفته اول به خاطر من بیایند اما اگر فیلم خوب نباشد دیگر از هفته دوم، سوم به بعد نمی آیند.

اما به نظر می رسد بدترین فیلم های شما هم به هر حال شکست نخوردند و برای سرمایه گذاران در نهایت سودی هر چند کم داشتند.

نه واقعا استثناهایی هم بود. به ۲۰۰،۳۰۰ میلیون که فروش خوب نمیگویند.

مثال بزنید.

مثل «هر چه خدا بخواهد» که تازه به جز من خیلی بازیگران مشهور دیگر هم داشت و حتی بازیگر توانایی مثل خانم ترانه علیدوستی در آن بازی کرد ولی اتفاقی نیفتاد.

اما از آن طرف فیلمی مثل «اسب حیوان نجیبی است» را هم داشتید که شما باعث فروش خوبش شدید.

بله، درباره آن با شما موافقم. خوشبختانه فروش خوبی داشت.

یا مثلا «بعد از ظهر سگی سگی» که قاعدتا به نظر نمی آمد بتواند فروش خوبی داشته باشد. اما فروش قابل توجهی داشت.

باز هم من خیلی قبول ندارم صرف حضور من یا اصلا هر بازیگر شناخته شده دیگری باعث فروش فیلم بشود. شاید آن بازیگر تا یک جایی موثر باشد اما فیلمی را که مردم نپسندند نمی توان به سادگی نجات داد.

● خوابم میآد مدیون اکبر عبدی است

اصلا به نظر شما چنین آدمی الان در سینمای ایران داریم که بتواند فروش فیلم را تضمین کند؟

واقعیت را بخواهید، من خیلی به چنین موضوعاتی مثلا در انتخاب بازیگر برای فیلم هایم فکر نمی کنم. ولی مثلا من درباره همین فیلم خودم بیشتر از خودم علت فروش خوب آن را حضور آقای عبدی به عنوان بازیگری محبوب مردم در نقشی متفاوت می دانم. نقشی که عبدی بازی کرده و صحبت هایی که درباره نقش او در این فیلم شده، مردم را به سمت فیلم ما جذب کرده است. مردم دوست دارند بیایند و ببینند عبدی نقش زن را چگونه بازی کرده است. الان هم که فیلم دیده شده باز هم بیشترین چیزی که مردم در فیلم دوست داشتند و در یادشان خواهد ماند و می دانم منتقدها هم خوش شان آمده همین نقشی است که عبدی بازی کرده است.

● اختلاف تهیه کننده و عبدی

البته ظاهرا تهیه کننده نظرش حضور بازیگر زن بوده و شما برای حضور عبدی پافشاری کردید؟

نه! اینطوری هم نبوده. من اصلا نمی دانم چه ماجرایی بین این دو نفر هست، فقط می دانم که موقع کار هر دو با هم خیلی خوب بودند و هر وقت آقای تخت کشیان سر صحنه می آمدند با عبدی سلام و علیک و صحبت می کردند و ظاهرا هیچ مشکلی هم نداشتند. من هم مثل شما نمی دانم این حرف ها چطور شکل گرفت. آن موقع هم که من او را برای این نقش انتخاب کردم فقط آقای تخت کشیان گفت شاید بازیگر مرد را در نقش زن قبول نکنند و باید از ارشاد پرس و جو کنیم که مشکلی نباشد. ارشاد هم گفت بهتر است استفاده نکنید و این یعنی مشکلی ندارد و اگر می خواهید استفاده کنید. تخت کشیان هم گفت هرطور خودت صلاح می دانی و تصمیم می گیری. من هم تصمیم گرفتم ایشان برای این نقش باشند و هیچ مشکلی هم پیش نیامد. من واقعا اختلافی بین این دو نفر ندیدم.

البته این نخستین بار نبود که عبدی در نقش زن بازی کرده و قبلا هم تجربه ای داشته است.

با همه اینها، اگر الان از خود شما بپرسند، عبدی را مهم ترین ویژگی این فیلم نمی دانید؟

به هر حال شما ایده استفاده از اکبرعبدی را دادید و این فیلمنامه را نوشتید و به عنوان کارگردان آن را به شکل خوبی اجرا کردید.

این بحث دیگری است و خیلی هم مهم است. از آقای عبدی می شد جای دیگری هم در نقش زن استفاده کرد اما به این شیرینی نمی شد. مطمئنم اگر این فیلم را در یک جشنواره خارجی بگذارند، تماشاگران اصلا متوجه نمی شوند که بازیگر این نقش مرد است.

درکل چهــره ایشان گریم خور خوبی دارد.

بله، از ویژگی های ایشان همین است و واقعا بازیگر است. اصلا عبدی در بازیگری نمونه عجیب و غریبی است. اگر به کارگردان اعتماد داشته باشد و فکر کند، کار درستی انجام می دهد اینقدر دقیق، خوب و با ریزه کاری بازی می کند که اصلا متحیر می شوید. مثلا همین زبان در آوردنش که من نمی توانم مثال بزنم چه کس دیگری می توانست این حرکت را همین قدر طبیعی و شیرین از کار در بیاورد که آقای عبدی انجام داد.

اتفاقا ایشان با شما نقاط مشترکی هم دارند. او هم در دهه ۶۰ ستاره بود و سینما روی کاکل او می گشت. مثل شرایطی که خود شما الان دارید.

البته او در این سال ها هم فیلم های موفق و پرفروش کم نداشته است، مثلا «اخراجی ها».

بله، حتی احتمالش هست،اگر یک محاسبه دقیقی بشود او از نظر فروش فیلم در صدر فهرست بازیگران قرار می گیرد.

اما به نظر من واقعا ستاره و بازیگر بسیار خوبی است.

● من همیشه رضا عطاران هستم

مردم شما را به عنوان کمدین و بازیگر آثار طنز می شناسند اما در گفت وگوهایی که با هم داشتیم به نظر می رسد خود شما بر عکس باور عمومی، روحیه چندان شاداب و امیدواری ندارید و یک نوع تلخی در نگاه شما به زندگی وجود دارد.

می دانید، شاید خیلی با فکر و حساب شده اینطور پیش نرفته باشم اما اگر چنین چیزی از رفتار و عملکردم احساس می شود، حتما دارم به این سمت می روم. ولی قطعا خودم با نیت قبلی چنین کاری نمی کنم یعنی اینجوری نیست که با خودم بگویم خب، این بار کار جدی بسازم خودم بیشتر لذت ببرم یا کمی به خودم بپردازم.

صرف نظر از اینکه فیلم خوب یا بد بوده، مردم آمدند رضا عطاران را ببینند، این نظر چقدر درست است؟

این راحتی بین من و مردم خدا را شکر اتفاق افتاده. این هم که می گویید نقش هایی که بازی می کنید به شخصیت خودت نزدیک است به دلیل آن جنس بازی است که من به آن علاقه دارم. از اول هم که کار کردم، دوست داشتم اینطوری کار کنم. بازیگرانی هم که برای من کار کردند، اگر دقت کرده باشید در کارهای من خیلی بیشتر به خودشان نزدیک تر هستند و خیلی معمولی تر، راحت تر و دلچسب تر بازی می کنند. من این نوع بازی را هم از آنها می خواهم و هم کاری می کنم که این اتفاق بیفتد. یعنی اگر قرار است نقش آدم کلاش را بازی کنم که مثلا در فیلم «ترش و شیرین» داشتیم، آن را رضا عطارانی بازی می کنم که کلاش باشد. اگر قرار باشد نقش قاتل بازی کنم، رضا عطارانی را بازی می کنم که قاتل است، اگر نقش دزد باشد، رضا عطارانی که دزد شده و… و همین مسئله باعث می شود که خیلی از وجود و حس خودم برای نقش ها و بازی هایم مایه بگذارم. من برای بازی هایم از راحتی ای که همه آدم ها دارند، می گذرم. هیچ کس در زندگی واقعی چیزی را نمایش نمی دهد. یعنی اگر قرار است اخم کند مثل آن چیزهایی که ما در اصول نمایش داریم، اخم نمی کند و مثلا چین به ابرو نمی اندازد و سر را پایین بیاورد و نگاه تیز بکند و از آن چیزهایی که به عنوان شاخصه و میمیک صورت در نمایش به کار می رود، استفاده نمی کند.

بنابراین در فیلم های شما هیچ کس وقتی خبر بد می شنود چیزی را که دستش است زمین نمی اندازد؟!

بله، دقیقا.

در اکثر فیلم های ایرانی همین است. تا یک خبر بد می شنوند و یک اتفاقی می افتد گوشی تلفن یا هندوانه یا سینی چای و… از دست بازیگر می افتد.

بله. واقعا در سینمای دنیا این نوع نمایشی و کلاسیک خیلی کم شده و فیلم ها به سمت هر چه واقعی تر و طبیعی تر بودن می روند. فیلم های خوب عمدتا به سمت رئالیسم رفتند و حتی در موضوعات بیشتر داستان خانوادگی و روایت های انسانی و شخصی از زندگی آدم های معمول جامعه مرسوم است. مثل فیلم «نوادگان» با بازی جورج کلونی که داستان یک خانواده عادی بود و خیلی هم مورد تحسین و استقبال قرار گرفت. فیلم های موفق و خوب سال های اخیر را ببینید بیشتر آنها همین داستان های خانوادگی ازدواج، طلاق، جدایی، خیانت و… بوده چون مخاطب می تواند با آن همذات پنداری کند و خودش را جای شخصیت های آن فیلم بگذارد.

● عاشق بچه ها هستم اما بچه نمیخواهم

خیلــی سال است ازدواج کرده اید، تصمیم ندارید بچه دار شوید؟

نه، من می گویم نبودن بهتر از بودن است. شما وقتی هستید درگیر مسائل و اختلافات می شوید. وقتی نباشید، خب دیگر نبودید. بچه خیلی دوست دارم یعنی وقتی بچه های مردم را می بینم حسودی ام می شود که اینقدر دوست داشتنی و باحال هستند و به نظرم زیباترین موجودات روی زمین هستند. اگر قرار را بگذارید بر بودن یا نبودن به نظر من نبودن بهتر است.

همسرتان ناراحت نیست؟ او این مسئله را پذیرفته است؟

نه، از ابتدا هم عقیده بودیم و از قبل ازدواج هم به صورت جدی درباره آن توافق کردیم.

● عکسم که از مهران مدیری بزرگ تر چاپ می شد، کیف میکردم

از اول همین طور بودید؟ حتی آن موقعی که ساعت خوش را بازی می کردید؟

اوایل که اصلا یک چیز دیگر بود و اصلا قابل توصیف نیست. اوایل با هم بحث می کردیم و کری برای هم می خواندیم که عکس چه کسی روی جلد یا بزرگ تر کار شده است. حالا یک بخش شوخی و یک بخش جدی بود. مثلا من واقعا از صمیم قلب خوشحال می شدم که عکس من یک جایی بزرگ تر از مهران مدیری چاپ می شد، می رفتم به بچه ها نشان می دادم و می گفتم ببینید اینجا عکس من را بزرگ تر از مهران زدند. حالا این وسط یکی دلخور می شد یا آن کسانی که کمتر عکس شان می خورد، می آمدند در عکس های دسته جمعی حتما می ایستادند که عکس شان بیشتر کار شود چون آن موقع اصلا شرایط اجتماعی مثل حالا نبود. شرایط به شکلی بود که انگار ما ۱۶ ۱۵نفر یک دفعه از دل یک طنز پیر و فرسوده بیرون زده بودیم. فقط این هم نبود. خیلی هم به طنز ارتباطی نداشت، یک عده جوان بودیم که داشتیم کار می کردیم و این جوان بودن ما و شکل و شمایل مان با آن خط ریش های مُد روز و موهای روغن زده و اینکه سعی می کردیم خوب لباس بپوشیم و… اینها همه آن دوره باعث شده بودند که جلب توجه کنیم و مردم دوستمان داشته باشند.

هر کدام هم یک شکل بودید؟

جدا از اینکه خود کار هم نو و جدید بود و شکل و شمایل و احساس عجیبی در آن وجود داشت که خودمان هم خیلی جذب می شدیم.

در «ساعت خوش» تنوع بازیگر وجود داشت که خودمان از این تنوع بازی ها لذت می بردیم. مثلا من همین سبک رئال را آن زمان هم دوست داشتم. هر کسی هم یک ظاهر و فیزیکی داشت. یک نفر چاق بود و یک نفر به درد آیتم های پر حرکت می خورد و… مثلا هرجا قرار بود نقشی کارهای محیرالعقول و عجیب وغریب بدنی انجام بدهد حتما از ارژنگ استفاده می کردیم. شکل کار ، تصویر، آدم و آن جوانی و شادابی ها باعث می شد همه تیپ مردم دوستش داشته باشند.

● اواخر ساعت خوش به مشکل خورده بودیم

نوستالژی ما که نوجوانی مان را در آن سال های «ساعت خوش» گذراندیم این است که یک بار دیگر بچه های ساعت خوش دوباره دور هم جمع شوند. اما هر کسی به یک سمتی رفت و برای خودش کاری دست و پا کرد و دیگر هیچ وقت جمع نشدید. انگار هر کسی شخصیتی شد که دیگر به سختی می توانستید با هم کنار بیایید.

این چیزی که می گویید درست است. ما اواخر همان کار هم دیگر به مشکل خورده بودیم. بالاخره چقدر و تا کی یک کاری می تواند زیبایی داشته باشد که بیشتر از ۳ ۲ سال طول بکشد؟ «ساعت خوش» اگر به همان شکل ادامه پیدا می کرد حتما اتفاق های بدتری برایمان می افتاد.

کدامیک از بچه های دوره شما استعدادهای خیلی بزرگی بودند؟ چون خیلی بازیگران خوب و با ذهنیت خوبی بودند.

من چون همین ژانر خودم، رئال را دوست دارم بیشتر توجه ام جلب بازیگرانی می شود که در این سبک بازی می کنند. من بازی سعید آقاخانی را خیلی دوست دارم. حمید لولایی را همین طور. نوع بازی او طوری است که حتی با اتفاقات فانتزی اگر قرار باشد رئال و قابل فهم بازی کند ، باز یک جوری بازی می کند که برای آدم زیباست. نادر سلیمانی هم همین ویژگی را دارد و به همین نوع بازی نزدیک است. حتی خود مهران مدیری هم اینطور است.

● شفیعی جم نقش اول فیلم بیضایی بود

آن مانعی که سر برنامه «ساعت خوش» برای شما و کارتان ایجاد شد چقدر در زندگی شما تاثیر داشت.

اگر شرایط آن موقع را بدانید حتما به این نتیجه می رسید که تاثیر زیادی داشته. فکر کن ما اواخر کار «ساعت خوش» که بودیم، فیلمسازان بزرگی مثل آقای بیضایی، آقای مهرجویی، آقای افخمی و… که حالا همه را دقیق یادم نیست آمدند و با ما برای کارهای سینمایی صحبت کردند. هر کدام از ما قرار بود با یکی از این بزرگان کار کنیم. یعنی صحبت ها شد و بازیگران هم انتخاب شدند. مثلا رضا شفیعی جم قرار شد در فیلم آقای بیضایی به نام «چه کسی رئیس را کشت» نقش اصلی باشد. واقعا در اوج بودیم و احساس می کردیم حالا در قله موفقیت هستیم و دیگر همه چیز تمام شده و آینده ما برای همیشه تضمین است. در آن شرایط رؤیایی یک دفعه به ما اطلاع دادند که ممنوع کار هستیم. آن فیلم ها هم ساخته نشدند. علاوه بر آن خود ما هم که دیگر نمی توانستیم کار کنیم. بعضی ها مثل مهران مدیری و ارژنگ امیر فضلی ممنوع کاری شان تا ۳ سال طول کشید. من تا یک سال و نیم ممنوع کار بودم و تمام شد. منتهی بعد قرار شد که دیگر هیچ وقت بیشتر از ۲ یا ۳ نفرمان در یک کار نباشیم.

علت این ممنوع کاری ها چه بود؟

هیچ وقت نگفتند ، دلیل آن عنوان نشد.

● مدیری پس از ۱۸سال به من چه گفت؟

همین باعث شد شما دیگر هیچ وقت با هم کار نکنید؟

بله، به همین خاطر بود چون گفته بودند ۳، ۲ نفر بیشتر در یک کار نباشیم، خودمان سعی می کردیم این کار را انجام دهیم بعد هم دیگر تبدیل به عادت شد. راستی امروز یک روز خیلی جالب و خاصی بود. امروز بعد از ۱۸ سال من با آقای مدیری در سریال «قلب یخی» سر یک صحنه با هم بازی داشتیم. هر ۲ احساس خاصی داشتیم. خیلی جالب بود. مرتب به یکدیگر می گفتیم ۱۸ سال گذشت. مهران به من می گفت:«کچل شدی، بی ریخت شدی، پیر شدی، مو و ریش رنگ می کنی، رضا ۱۸ سال گذشت.» خیلی از این حرف ها به یکدیگر زدیم.

شما بزرگ تر هستید یا آقای مدیری؟

مهران بزرگ تر است ولی ماشاءلله خوش تیپ تر و جوان تر مانده.

شما چه مسیری را برای رسیدن به آن اوج «ساعت خوش» طی کردید؟ چقدر سختی تحمل کردید؟ یا اتفاقی بود؟

نه اتفاقی که نبود. ما خیلی انرژی می گذاشتیم. از جایی هم که احساس کردیم مردم دوست داشتند و آن اتفاق ها افتاد که دوست داشتیم عکسمان بزرگ در مطبوعات کار شود ، سعی کردیم این را تقویت کنیم و رشد بدهیم. خودم چون آنجا می نوشتم، سعی کردم متن های بهتری بنویسم. بعد سعی کردم به طرف بازی رئال بروم که به نظر خودم بهتر بود. قرار بود یک سریال کار کنم که درست ۲ قسمت از آن را که ضبط کردیم ممنوع کار شدم. آنکار «زیر آسمان شهر» بود که بعدا این اسم را سر کار بعدی که مینوشتم، روی قسمت اول آن گذاشتم.

● دوست دارم روی جلد مجلات جدول باشم

به نظر می آید واژه هایی مثل «ستاره» هیچ حسی در شما بر نمی انگیزد.

بله!

اما ظاهرا برای برخی از همکاران تان این مسائل خیلی اهمیت دارد.

بله، اما برای من واقعا مهم نیست. مثلا در ماجراهای اکران فیلم «اسب حیوان نجیبی است» آقای کاهانی مرتب به من اصرار می کردند که با مجلات مختلف مصاحبه کن، مثلا فلان مجله می خواهد اسم تو را روی جلد بیاورد. چند بار که این اتفاق افتاد با آقای کاهانی صحبت کردم که به نظرشان جالب هم آمد، گفتم به نظر من این چیزها خیلی مهم نیست. اما کاهانی گفت اینها مجلات معتبر و تخصصی سینمایی هستند و از این استدلال ها کرد. من گفتم واقعا خیلی برایم جالب نیست و من بیشتر از هر چیزی وقتی عکسم روی این مجلات جدول می آید، خوشحال می شوم و احساس می کنم برای من بین مردم اتفاقی افتاده است که عکسم جلد مجله جدول شده است. این را کاملا جدی و از صمیم قلب گفتم و هنوز هم بر این باورم. وقتی عکس شما روی جلد مجلات جدول می آید یعنی اینکه مردم شما را واقعا انتخاب کرده اند. البته نمی دانم آنها با چه مکانیسمی عکس جلدشان را انتخاب می کنند، بنابراین هر وقت عکسم روی جلد مجلات جدول می آید می فهمم که شرایط بهتری دارم!

با این مشی و منشی که شما دارید در این فضا که اگر نگوییم علیه این طرز فکر است، دست کم سنخیتی با این روحیه و منش ندارد، چون سینما فضایی برای جلوه گری است. شما با این اوضاع چه می کنید؟

بله، بارها پیش آمده که بازیگران در حضور خود من کلی شرایط برای من گذاشتند و گفتند فقط اگر عکس شان روی جلد چاپ شود حاضر به مصاحبه هستند و من بعضی جاها واقعا این شرط را گذاشتم که اگر عکسم روی جلد نیاید حاضرم مصاحبه کنم. واقعا نمی فهمم این ماجراها یعنی چه؟! یک مقدار آن حس را می فهمم ولی آن حس در من نیست.

● پشت زامیاد موادغذایی میفروختیم

د آن دوره بیکاری چه گذشت؟

در آن دوره خیلی با بچه ها در ارتباط نبودم. برای اینکه تا ممنوع کار شدیم زمان برای ازدواج پیدا کردم و ۳، ۲هفته از ممنوع کاری ام ازدواج کردم.

بعد دیگر پیگیر ماجرای تامین نان و امرار معاش زندگی شدم. بالاخره باید یک جوری زندگی را می گذراندیم… خلاصه با آقایی دفتر پخش مواد غذایی زدیم.

باورش سخت استما یک وانت داشتیم که با آن به سوپرمارکت ها می رفتیم و می پرسیدیم که چه چیزهایی نیاز دارند و می گفتیم که ما مثلا می توانیم مربا، چیپس، پفک و… را برایتان بیاوریم.

آن وقت وانت شما پیکان بود یا زامیاد؟ چی بود؟

زامیاد از این آبی ها.

از اینها که از روی هر دست اندازی رد می شوید سه متر هم به هوا می پرد.

بله.

آن وقت این رضا عطاران بودن هم کمکتان می کرد؟

بله، آن آقا هم به همین دلیل با من شریک شده بود که استفاده کند. کاری بود که اصلا حسی با آن ارتباط برقرار نمی کردم و برایم وحشتناک سخت بود. صبح که از خواب بیدار می شدم، دوست داشتم دوباره تا شب بخوابم ولی سر کار نروم. اصلا با آن ارتباط برقرار نکرده بودم تا اینکه خودشان یک دفعه زنگ زدند و گفتند دیگر می توانید سر کارتان برگردید. من هم فوری وارد کار شدم. نخستین کارم هم فیلم «کلید ازدواج» بود.

خب، این دوران حتما چیزهایی هم به شما داده.

بله، صددرصد. این دوره بیکاری باعث شد وقتی که کار پیش آمد، خیلی سعی کردم هر طوری شده با چنگ و دندان در این کار بمانم و کار کنم.

پس آنقدر کار دیگر برایتان آزار دهنده بود که تحت هر شرایطی تصمیم گرفتید در کار خودتان بمانید. اما من می خواستم از آن جهت به ماجرا نگاه کنیم که شما اهل هر چه پیش آید، خوش آید در زندگی تان هستید؟

من هر چه پیش آید، خوش آید را دوست دارم برای اینکه ممکن است در زندگی هر کسی هر چیزی پیش بیاید و در هر شرایطی خوب زندگی کردن را دوست دارم. قبلا مثالی می زدم، الان چند سال است دیگر نمی گویم چون می گویند تو در همه کارهایت از توالت استفاده می کنی. ولی مثالم این بود اگر یک روز به من بگویند تو به اجبار باید در این یک و نیم در دو دستشویی زندگی کنی، سعی می کنم همانجا خوشبخت باشم.

چه جوری می شود این کار را کرد؟

سعی ام را می کنم. بالاخره می شود. روز اول کمی سخت می گذرد. روز دوم می گویی بگذار یک جوری سر خودم را گرم کنم و… بالاخره می گذرانی.

● مشکلاتی که همسرم با من دارد

شما شبیه کی هستید؟

مادرم خدابیامرز نماد و مظهر مهربانی بود. هنوز هم در اقوام از مهربانی او می گویند که چقدر مهربان بود، هیچ کس را هیچ وقت اذیت نکرد و به هیچ چیز کاری نداشت. بابا هم که مظهر بی خیالی بود. ترکیب این دو تا ، من شدم.

آن وقت این بی خیالی شما همسرتان را اذیت نمی کند؟

چرا ، نمی شود که اذیت نشود. شما که از من دور هستید برایتان جالب است. ولی در خانه مثلا شیر آب را ۶ ماه است باز می کنید آب کجکی می رود، خب اذیت می شود. مرتب می گوید این کاری ندارد، یک دقیقه وقت بگذار و درستش کن. اینکه می بیند من حال و حوصله ندارم خیلی برایش جالب نیست.

خصیصه بد دیگری ندارید؟

همین که من الان توانستم در این سینما با این شرایط فیلم بسازم و فیلم من پخش شده یعنی اینکه من یک زرنگ بازی هایی دارم که شاید خیلی ها نفهمند.

● عطاران یک دونه است

منیژه حکمت، تهیه کننده سینمای ایران، از برخی خصایص رضا عطاران میگوید

بسیار به رضا عطاران و بازیگری اش ارادت دارم. از ابتدا آقای عطاران را از تلویزیون می شناختم من هم چون اهل دیدن تلویزیون نبودم، پس طبیعی است که یک نگاه معمولی به شخصی که در عرصه بازیگری کار می کند داشته باشم و بعد از فیلم «ورود آقایان ممنوع» حضور ایشان در این فیلم و مسئولیت پذیری ها و دل نگرانی های ایشان و عشق به سینما و کار خوب ایشان در این کار به قدری زیاد بود که من به عنوان یک تهیه کننده متعجب ماندم و تاسف خوردم که چرا زودتر با ایشان از نزدیک آشنا نشدم، به جرات می توانم بگویم رضا عطاران در سینما تک است و نمی شود این صفات را به افراد دیگر تعمیم داد و امیدوارم این سواد و شعور و نگاهی که ایشان به مجموعه هنر دارند همیشه ماندگار باشد و ما شاهد اثرها و کارهای متفاوت از این انسان مهربان و مردمی باشیم.

من آن تعریفی را که سوپراستار در ایران دارد قبول ندارم. ۹۰درصد از بازیگرانی را که در ایران لقب سوپراستار گرفته اند، سوپراستار نمی دانم اما آقای عطاران از هر جهت بنابر تعریف جهانی آن، سوپراستار است و قابلیت یک، شعور و درک و فهم یک سوپراستار را دارد و این، چیزی است که در سینمای ما کم اتفاق می افتد.

عطاران در مرحله اول مردم شناس است، بعد جامعه شناس، بعد زبان شناس و در نهایت هنرشناس. مجموعه این علم ها را با خودش دارد. برخلاف ظاهر معمولی و ساده اش خیلی اهل ادبیات است، به شدت اهل سینماست، بسیار اهل دانش در زمینه های مختلف است و مهم تر از همه نوع ارتباطش با مردم. رضا عطاران بازیگر و سوپراستار کافه نشین و خلوت نشین نیست با مردم معاشرت می کند، کنار مردم می نشیند، با آنها زندگی می کند، ارتباط برقرار می کند، از آنها درس می گیرد و به آنها درس می دهد. این خصوصیاتی است که در سینمای ما حتی در بین کارگردان های ما هم وجود ندارد.

به نظر من عطاران از ابتدا می دانست که چه کار می خواهد بکند، حالاهم می داند و در آینده هم. عطاران بسیار آگاه و داناست ولی هیچ وقت نمایشی از این آگاهی و دانایی به اجرا نمی گذارد و هیچ نمایشی ارائه نمی دهد. او تا حدی نسبت به خودش آگاهی دارد که کمتر کسی می تواند مثل او باشد در کل رضا عطاران می داند می خواهد چه کار کند.

● دیروز خودم را بیشتر دوست دارم

همکاران شما می گویند شما وقتی در پروژه ای هستید به همه خوش می گذرد و کم فروشی نمی کنید و خلاصه شیله پیله ای وسط نیست. همه خوشحال هستند که با شما کار می کنند. این از منشی است که شما دارید و اگر نگوییم دیگر نیست، باید بگوییم کم پیدا می شود و واقعا تحسین برانگیز است. این مال چه جنبه ای از شماست، مال شهرستانی بودن تان است؟ از کجا آمده؟

نمی دانم دلیلش چیست، می تواند یک نگاه این باشد که خیلی زرنگ هستم. اما واقعا ته دلم علاقه ای به اینکه غیراز این باشم ندارم. اگر علاقه داشتم حتما ممکن بود چنین اتفاقاتی بیفتد. من در کل قبلم را خیلی بیشتر از بعدم دوست دارم. یعنی خودم را در دیروز بیشتر از فردا دوست دارم. شاید سعی کردم که خیلی تغییر نکنم و اتفاق زیادی برایم نیفتد ولی در نهایت فکر می کنم بهترین حالت آدم همان نوزاد است. کودک است.

اینکه می گویند یکی پیر، آب دیده، باتجربه و عارف می شود و هر چه سن بالاتر برود آدم خالص تر می شود و… من این صحبت ها را که در تمجید از سن بالاست، قبول ندارم.

به نظرم نه در اجتماع ما بلکه در همه دنیا هر چه جلوتر می روی یکسری چیزهای خوبی از تو کنده می شود و آن موقع که به دنیا آمدی، اصلت، پاک و درست است. بعد یک جایی تصمیم می گیری دروغ بگویی برای اینکه فلان اتفاق بیفتد.

دروغ ، دزدی ، پاچه خواری و هزار تا چیزی که انسانی نیست را انجام می دهی تا درجاده زندگی جلو بروی. من اگر بروم در مجلسی که نیاز دارم در آنجا کسی را ببینم که کاری کند که فیلم من با مشکل مواجه نشود، خب، قطعا شروع می کنم مجیز گفتن که شما خیلی زحمت می کشید و شما خیلی آدم خوبی هستید و این حرف ها. چرا؟ برای اینکه اتفاق بدی برای فیلمم نیفتد. به نظر من اینها همه چیزهای بدی است که مرتب درون انسان ها تغییر می کند و به وجود می آید. شاید درباره من دلیل اصلی همین باشد که دوست ندارم این تغییرات در من به وجود بیاید و همین می شود که شما می گویید تغییر نکردی و هنوز شبیه همان آدم چند سال پیش هستی.

شاید یکی از دلایلش این است که آدم آن کارهای غیرانسانی را انجام می دهد که به یک موقعیتی برسد و یک موقعیت مثلا مالی جدیدی را بسازد. شما از پول که قاعدتا بدتان نمی آید؟

نه بدم نمی آید.

ولی به نظر نمی آید خیلی درگیرش باشید؟

نه.

● چگونه موهایم را ازدست دادم

شما در «ساعت خوش» موهایتان بلند و صاف بود و با ژل آنها را جلو می دادید. از کی تغییر دکوراسیون دادید.

من تغییر ندادم، خودش تغییر کرد.

اصلا یک دفعه با هیبت دیگری ظاهر شدید؟

آخرین جایی که با موی کامل بودم، نقش دایی در سریال «دنیای شیرین» بود. بعد از آن دیگر موهایم شروع به ریختن کرد. در مجموعه بعدی که «قطار ابدی» بود، دیگر جلو هایش کم کم داشت می ریخت که به زور ماساژ و پف دادن و این چیزها سعی می کردم حفظش کنم. آن موقع خیلی هم برایم مهم بود تا اینکه یک روزی در آینه به خودم نگاه کردم و فهمیدم این مو در نهایت ۳ سال دیگر دوام می آورد و باید یک فکر اساسی برای آن بکنم. چون آدم اهل دارو مصرف کردن و این چیزها هم نبودم، دیدم بهترین کار این است که بروم در آن وادی. دیگر از «خانه به دوش» به این شمایل جدید رسیدم. من چون کچل هستم، اگر ریش و سبیلم را هم بزنم شبیه کله پاچه عجیب و غریبی می شوم که اصلا قشنگ نیست. بعد آن ریش پروفسوری را پیدا کردم و فکر کردم جالب تر است.

در فیلم «خوابم می آد» همه شخصیت های اصلی تقریبا میانسال هستند و شخصیت خیلی جوان ندارید. چرا؟ چون خودتان وارد این دوره شدید قهرمان هایتان هم سن و سال خودتان شدند؟

الان که شما این را گفتید من واقعا به این مسئله فکر کردم. یعنی هیچ وقت از اول ساخت فیلم تا الان چون کسی نگفته بود به آن فکر نکرده بودم. اما فکر می کنم شما تو خال زدید. یعنی در ناخودآگاهم این اتفاق افتاده که انگیزه شده این فیلم را ساختم، هر چند که دلیل آن را خیلی متوجه نبودم. برای خودم هم این برداشت خیلی جالب بود. الان که دقت کردم کاملا درست است.

● ازدواج سوم پدرم

شما ارتباط تان را با شهرتان حفظ کرده اید؟

خانواده اکثرا آنجا هستند و هر وقتی پیدا کنم، می روم به آنها سر می زنم. آخرین بار عید امسال پیش شان بودم.

گفتید مادرتان فوت کرده اند. پدر الان تنها زندگی می کنند؟

نه، پدرم با همسر سوم شان زندگی می کنند. بعد از فوت مرحوم مادرم، پدرم با یک خانم ازدواج کردند که ایشان هم فوت کرد و بعد باز ازدواج کردند.

● آقای عطاران کجایی؟!

حلیمه سعیدی، کشف مستقیم رضا عطاران است. خانم سعیدی در مصاحبه با ایده آل از خاطرات کار با او می گوید

من و دوستانم همیشه به پشت صحنه فیلم ها می رفتیم برایمان لذت بخش بود که بازیگرها را از نزدیک ببینیم. یک روز عطاران من را در لوکیشن فیلمی در حال ساخت دید و به من پیشنهاد بازی داد. دقیقا یادم نمی آید چند سال پیش بود، فکر می کنم ۱۰سالی از آن زمان می گذرد.

● پول چیز خوبی است

خیلی ها از من می پرسند در این سن و سال چطور می توانی بازی کنی اما من عاشق کار هستم، شک نکنید. اگر پیشنهاد کار در سیستان و بلوچستان را هم به من بدهند قبول می کنم. شاید یکی از دلایلش هم دریافت دستمزد است. به هر حال پول به هرکسی انگیزه می دهد.

● روزی ۲۰۰ نفر به او زنگ می زنند

آقای عطاران شخصیت خوبی دارد و دوست دارد دست همه را بگیرد؛ هر کاری که از دستش برمی آید دریغ نمی کند. احساس می کنم رضا عطاران دوست دارد همه را سرکار بگذارد (می خندد)؛ البته کاری که دستمزد دریافت کند. هر از گاهی به رضا زنگ می زنم که با او صحبت کنم اما تلفنش را جواب نمی دهد. با سعید آقاخانی که صحبت کردم گفت: «امسال ۳۰۰ ۲۰۰ نفر هستند که مرتب با او تماس می گیرند. خب، بنده خدا با هر شخص ۵ دقیقه هم که صحبت کند تمام وقتش گرفته می شود» اینطور شد که سعی کردم شرایطش را درک کنم. قبل از آن فکر می کردم خودش را برای من می گیرد (می خندد).

● کتاب نمیخوانم

این سیگار را نمی خواهید ترک کنید؟

نه، ۲ سال ترک کردم ولی نتوانستم، بعد دوباره شروع کردم.

به نوشتن شما کمک می کند؟

شاید.

این چشمه الهام شما در کل از کجا می جوشد؟

دیگر اصلا نمی نویسم.

الان دیگر کتاب خواندن و اینها را هم کنار گذاشته اید؟

آن هم فکر کنم ژنتیک است. در کل اهل مطالعه و کتاب و این چیزها نیستم. این دیگر واقعا بد است. وقتی می خوانم لذت می برم اما همت نمی کنم. من یک شوخی یکجا کردم، سروش صحت هم چند جا تعریف کرده. من در کل یک کتاب به نام «بیگانه» خوانده ام که در یک فیلم از آن استفاده کردم. البته جدا از شوخی «بیگانه» واقعا روی من تاثیر گذاشت و خیلی به حال و هوای من نزدیک است.

پس واقعا این سرچشمه الهام چیست؟

مردم.

● تیم ایده آل من

از بچه های هم دوره خودتان و آدم هایی که تا به حال با آنها کار کرده اید با چه کسی که هستید، کار بهتری انجام می دهید؟

فکر می کنم اگر تیم بخواهیم تشکیل بدهیم، باید نویسنده پیمان قاسم خانی باشد و من بازی کنم و رامبد جوان کارگردانی کند. همان ترکیبی که در «ورود آقایان ممنوع» بود به نظرم ترکیب مثبتی برای انجام کار خوب است. یعنی اگر پیمان دوست داشته باشد کار کند، من خیلی دوست دارم از کارهایش استفاده کنم. من واقعا معتقدم پیمان بهترین فیلمنامه نویس ایران است آن هم نه فقط در حوزه طنز، در کل عالی است.

یعنی رامبد جوان را کارگردان بهتری نسبت به خودت می دانید؟

به نظرم خیلی مراقبت خوبی از آن کار کرد. حالا من همان یک کار را با او داشتم. به نظرم آن مراقبتی که کارگردان باید از کار بکند و از خوبی های اثر مراقبت کند و مراقب باشد زشتی های کار دیده نشود را به خوبی انجام داد.قرار است با رامبد یک کار جدید هم انجام بدهیم.

شما چون خودتان کارگردانی هم می کنید میزان احاطه کارگردان به کارش برایتان جالب است؟

بله، خیلی.اما اگر هم اینطور نبود چیزی خاصی نیست.اولش اذیت میشوم اما بعد بی خیالی طی می کنم.قضیه، قضیه همان دستشویی است!

● خوب شد موهایم ریخت

جذابیت با زیبایی دو مسئله جدا هستند. حتی یک چیزهایی که در تعریف زشت هم به حساب می آید، ممکن است عامل جذابیت باشد.

بله،حتی یک بریدگی شدید درصورت می تواند عامل جذابیت باشد.

حالا فکر می کنید درباره ریزش موی شما هم کلیت ماجرا ظاهرا به نفع جذابیت شما شده است؟

بله، همین طور است. فکر می کنم چیز بدی نشده و تصمیم درستی گرفتم. در آینه هم که شمایل خودم را می بینم از این اتفاق راضی هستم و فکر می کنم بد نیست.

هیچ وقت برایتان مهم بوده که زیبایی داشته باشید، برای اینکه دیگران خوش شان بیاید؟

بله، اینها که یک چیزهای فطری است. تا آخر عمرم همین طور خواهد بود.

● همه سینما یک طرف، عطاران یک طرف

احمد پورمخبر را که می شناسید؟ او با همان انرژی و صدا تلفن را برداشت و به سؤالات عطارانی ما پاسخ داد.

من و پسرم یک روز به دفتر آقای فرح بخش که از دوستان قدیمی ما هستند رفته بودیم. آقای عطاران هم بر حسب اتفاق برای یک قرارداد کاری آنجا بود. وقتی من را دید، به من پیشنهاد بازی داد. البته قبل از آن هم در فیلم «بچه های آسمان» کار مجید مجیدی بازی کرده بودم اما طنز را با رضا عطاران شروع کردم.

زندگی من هیچ فرقی با دوران قبل از بازیگری ام ندارد. من عطاران را واقعا دوست دارم تا حدی که همه سینما برای من یک طرف است، رضا عطاران طرف دیگر. با رضا رفت و آمد خانوادگی داریم و هیچ وقت از وقت گذراندن با او سیر نمی شوم.

در تمام عمرم هرچه خواسته ام به لطف خدا به دست آورده ام. شرایط قراردادی و دستمزدی که دریافت می کنم برایم اهمیتی ندارد. فقط و فقط به دلیل علاقه ای که به سینما و تلویزیون دارم فیلم بازی می کنم.

● به زودی از شر موبایل راحت میشوم!

ظاهرا شما از تمام مظاهر پولداری فقط از این گوشی آیفون استفاده می کنید؟

فقط بهخاطر اینکه بازی های خوبی دارد.

درکل در این داستان ها نیستید؟

نه اهل اینترنت و ای میل و اینها که اصلا نیستم. از فیس بوک و این چیزها هم که بی بهره هستم. ماشین هم که ندارم، یعنی گواهینامه ندارم و رانندگی هم نمی کنم. در کل ۵، ۴ ماه ماشین داشتم که آن را هم واقعا دوست نداشتم. این موبایل را هم امسال اگر خدا بخواهد کنار می گذارم. الان هم فقط جواب عوامل جایی را که دارم کار می کنم، می دهم.

● برای پول کار نمیکند

علی سرتیپی، تهیهکننده «ورود آقایان ممنوع» طبعا از عطاران راضی است. با او درباره روحیهکاری عطاران حرف زدیم

به نظر من رضا عطاران شخصیتی شیرین، ساده و دوست داشتنی دارد. در سال ۸۲ در فیلم «هوو» با عطاران از نزدیک آشنا شدم. بعد از آن هم در ۴فیلم «خروس جنگی»، «نیش و زنبور»، «ورود آقایان ممنوع» و «خوابم می آد» همکاری داشتیم. یادم می آید اولین قراردادم با آقای عطاران ۷ میلیون تومان بود. بعد از آن هم به دلیل آشنایی که با من پیدا کرد هیچ وقت از مبلغ دستمزدش حرفی نزد.

کار و فیلمنامه و گروهبازیگران برای رضا مهم تر از هر چیزی است و وارد بازی قرارداد و دستمزد نمی شود.

چه بخواهیم و چه نخواهیم این روزها عطاران به یک سوپراستار برای مردم تبدیل شده است. خودش و زندگی اش بین مردم است. صداقتی که در رفتار و گفتار و عملکرد رضا وجود دارد به مردم منتقل شده است.

به نظر من، یکی از دلایلی که عطاران به سرعت توانست رشد و پیشرفت کند، این است که برای پول کار نمی کند .

به نظر من تفاوت عطاران با بقیه بازیگران در صداقت و یکرنگی اوست و برخلاف بقیه هنرمندان ارتباطش را با مردم حفظ می کند.
        
    
    
            مجله زندگی ایده آل     

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.